جلو صحنهبندی بیقاعده تزئین شده بود با مجسمهها و حکاکیهایی با نشانهها و علایم وابسته به نشانهای نجابت خانوادگی که هنوز در صفحه مسی تزئین شده توسط دُول ستایش میشوند. اولین کوارتوستله (qurto settle)، امپراطور مراکش فرانسواز برونت (Francois Brunet) در سفرش به انگلستان در سال 1976 برای تئاتر صنفی از تالار نمایش (اودیتوریوم) به جا گذاشت.
در زمانیکه فرانسویها کمتر به لباسهای آرتیستها و بازیگران فکر میکردند او بیشتر راحتی تماشاگران را دوست میداشت. تالار نمایش (اودیتوریوم) بینهایت زیباتر و عملیتر از تماشاخانههای هنرپیشههای فرانسوی بود. کف زمین در نمایشگاه به شکل آمفیتئاتر ترتیب داده شد. صندلیها طوری چیده شدند که هیچ صدایی شنیده نمیشود. هفت جایگاه مخصوص که هر کدام 20 نفر را در خود جای میدهند همان تعداد جایگاه در طبقه دوم، زیرین و بالاتر از آن، هنوز مانند بهشتی وجود دارد.
2- اولین کوچه دروری (Drury)
اولین تئاتر سلطنتی بین خیابان بریج (Bridges) و کوچه دروری (Drury) خانه یکی از شرکتهای کینگ (King) تحت مدیریت توماس کلیگرو (Thomas, Killigrea) بود. این تئاتر در روز 7 ماه می 1963 با ارزش 2400 پوند افتتاح گردید، درازای بیرون آن 12 فوت و عرض آن 58 فوت بود. وقتی که (Pepys) پپیز برای اولین بار آن را در روز 8 می سال 1663 آن جا دید متوجه مقداری عیوب در طراحی آن شد: این محل با شیوه و تدابیر فوقالعادهای ساخته شده است اما در عین حال دارای معایبی نیز میباشد. باریکی محلهای عبور در حال خارج شدن از کف زمین و فاصله صحنه از جایگاهها که مطمئن هستم شنیدن صدا ممکن نخواهد بود اما با تمام این احوال همه چیز خوب است. بیشتر از همه موسیقی در قسمت زیر میباشد و بیشترین صدای آن در زیر صحنه است که در پایین احتمالاً شنیده نمیشود و مطمئناً باید تعمیر شوند.
3- اصلاح در پیشرفت
در بهار 1966 مقداری اصلاحات در این تئاتر سلطنتی انجام شد و در 19 مارس پپیز (Pepys) عجول رفت که ببیند چه پیشرفتهایی در حال انجام است. تمام این تماشاخانه پر از کثافت بود. داشتند صحنه را وسیعتر میکردند اما خدا میداند که آنها کی میتوانند دوباره نمایش بدهند، وظیفه من در اینجا دیدار از درون صحنه و دستگاه و اطاقهای تمرین بود و حقیقتاً اینها ارزش دیدن داشت.
4- درون اولین راه (کوچه) دروری (Drury Lone)
در سال 1669 شاهزاده کسیمو سوم (Cosimo) توسکانی (Tuscany) حداقل دو بار از این تماشاخانه دیدار کرد و کنت لورنزو ماگالوتی (Count Lorenzo Magalotti) مشاور رسمی او اولین نظریات خودش را اینگونه بیان کرده است: خطاب به تئاتر کینگ (King)، پس از شنیدن کمدی از جایگاه مخصوص پادشاه. این تئاتر تقریباً به شکل دایرهای میباشد که در درون احاطه شده است. جایگاههای مخصوص از یکدیگر جدا بوده که هر کدام به چندین ردیف از صندلی تقسیم گردیده برای پذیرایی از خانمها و آقایان که به موجب آزادی مملکت با یکدیگر در حالت غیرتبعیض مینشینند و بقیه محلها در طبقه اول اختصاص به دیگر مدعوین دارد. خیلی روشن است که باید تغییراتی زیاد در آن داده شود. با چشماندازهای زیبا. قبل از شروع این کمدی به خاطر اینکه مدعوین از انتظار خسته نشوند سمفونی زیبایی نواخته میشود که به خاطر آن مردم زیادی برای لذت بردن قبل از شروع نمایش به آنجا میآیند.
5- دومین تئاتر سلطنتی
5 ژانویه 1672 اولین تئاتر سلطنتی توسط آتش نابود و شرکت King موقتاً برای تماشا به زمین تنیس لیزل (Lisle) میرفتند، در همین هنگام تئاتر سلطنتی در دروری (Drury) با هزینهای بالغ بر 4000 پوند توسط کریستوفر رن (Christopher Wren) ساخته شد. دومین تئاتر سلطنتی دارای عرض مشابهی با اولین تئاتر اما طول آن 140 فوت یعنی 28 فوت طولانیتر از تئاتر قبلی بود، برای اینکه یک اطاق پرده به پشت آن اضافه شده بود در مقابله با پرخرجی و مجللی (Dorset garden) دومین تئاتر به گفته درایدن (Dryden) در روز افتتاحیه در تاریخ 26 مارس 1674 بسیار ساده ساخته شده بود. اما تفاوتها را اینگونه بیان کرده است: یک خانه ساده، پس از یک انتظار طولانی شما را نیمه راضی به خانه میفرستد درست مثل کاخهای نرون که با طلا میدرخشیدند.
6- زنبورهای نر بیکار در کندوی نمایش
در سال 1682 شرکت دوک (Duke) شکوفا شد، اما شرکت کینگ (King) که از سوءمدیریت و آشفتگیهای درونی زجر میکشید از هم فرو پاشیده شد. این دو شرکت در یک شرکت متحد ادغام گردیده و به خانه دروری (Drury) منتقل شدند. با رسیدن سال 1693 کریستوفر ریچ (Christopher Rich) رئیس این تماشاخانه شد و کنترل کامل همه چیز را چه مادی و چه معنوی در دست خود گرفت. هنرمندان قدیمی بیشتر از این مدیریت زجر میکشیدند. کالی کیبر (Colley Cibber) که در زیردست ریچ شروع به کار کرده بود خاطرات ناخوشایند خود را در طول این مدت همکاری با ریچ این طور بیان میکند: با بودن تنها تئاتر در مالکیت شهر، آنها برنامههای خود را به این صورت بر دیگران و بازیگران تحمیل میکردند، آنها سرمایه را به بیست سهم تقسیم میکردند. این سهام بین پولسازان تقسیم میشد که ماجراجویان نامیده میشدند که بیتفاوت نسبت به امور نمایش بودند، اما هنوز بیشتر امور مدیریتی در اختیار آنها بود. زمانیکه این کندوی نمایش پر از زنبورهای نر بیکار بود، هنرپیشهها زیر بیشتری فشار و ناامیدی به سر میبردند، با این وجود مشکلات آنها سبکتر از قبل و وضعیت قبلی بود، برای اینکه آنها در نصف سود تقسیم شده، سهیم بودند.
مقدمه........................................ 1
تاریخچه...................................... 2
فصل اول: خواص فلزات
خواص و ویژگیهای عمومی فلزات.................. 15
خواص و ویژگیهای مس........................... 17
فصل دوم: قلمزنی و شیوههای مختلف آن
قلمزنی....................................... 23
قلمزنی برجسته................................ 26
مشبککاری..................................... 27
ترصیعکاری.................................... 27
میناکاری..................................... 28
ملیلهکاری.................................... 31
طلاکوبی روی فولاد.............................. 37
فصل سوم: مراحل قلمزنی
مراحل قلمزنی................................. 39
فصل چهارم: مراحل انجام کارهای عملی پروژه
عنوان صفحه
مراحل انجام کارهای عملی پروژه................ 46
فصل پنجم: خواص برخی اسیدها و پاتینه کردن مس
استات مس..................................... 51
اکسید مس..................................... 52
اسید نیتریک.................................. 53
روش پاتینه کردن مس........................... 54
هدف تاریخ هنر عبارت است از شناخت و ارزیابی هنر، از هر زمان و مکانی که آمده باشد و با هر دستی که ساخته شده باشد در خارج از عرصه فرهنگ، دو اصطلاح هنر و تاریخ این چنین تنگاتنگ درکنار یکدیگر قرار نمیگیرند. مردم غالباً تاریخ را سند و تفسیر کارهای گذشته انسان و هنر را- بدرستی- چیزی موجود در برابر قوای بینایی و لامسه میپندارند، که البته رویدادهای از یاد رفته و محو شدهای که اجزای تشکیل دهنده تاریخ به شمار میروند چنین نیستند. واقعیت این است که اثر هنری، بدلیل مرئی و ملموس بودنش، گونهای رویداد پایداری کننده است. این اثر در زمان و مکانی خاص و به دست اشخاصی خاص آفریده شده است، حتی اگر ما همیشه آگاهی درستی درباره زمان و مکان و آفریینده آن نداشته باشیم. این اثر با آنکه آفریدهای متعلق به روزگاران سپری شده است، در زمان حال به حیاتش ادامه میدهد و تا مدتهای طولانی از روزگار خوش باقی میماند[1].
تاریخچه:
اشیاء و آثار زیادی که بوسیله اجتماعات باستانی چه در طول دورانهای پیش از تاریخ و چه در دورانهای تاریخی در محل استقرار آنها چه در غارها، تپههای باستانی، یا ابنیه تاریخی بر جای و به یادگار باقی مانده است بخوبی ثابت مینماید که بشر علاقه، شوق و استعداد خاصی برای تولید نمودن اشیاء ظریف و زیبا داشته و رهگذر بنا به اقتضاء و امکان و تسهیلات موجود در هر زمان اثر و نمونهای برجای گذارده است. نقاشیهای جالب و زیبای غارهای باستانی در نقاط مختلف جهان، تزئینات ظریف و قابل توجهی که بر روی ادوات و ابزارهای استخوانی دوران پیش از تاریخ به کار گرفته شده است، ادوات ظریف و زیبای ساخته شده از سنگهای مختلف که همگی باقیمانده از دورانهای اولیهایست که بشر به صورت غارنشینی به زندگانی خود ادامه میداده صحبت این فرضیه را ثابت نموده و نمایشگر این طبیعت عمومی افراد انسانی از نظر گرایش به زیبایی و زیباپسندی و توجه بدین نکته میباشد.
در دورانهای گذشته در طول سیر تکامل تمدن و فرهنگ و هنر بنابر امکانات موجود و قدرت و امکان دستیابی به منابع اولیه و خام در طبیعت و طرز استفاده از آن، مواد مختلفی چه بصورت اصلی در طبیعت و چه بصورت تولیدی و مصنوعی برای ساختن زیورآلات و ابزار و ادوات و اشیاء نفیس و تزئینی بکار گرفته شده است. این مواد طبیعی یا صنعتی جلب توجه هنرمندان و صنعتگران با استعداد را نموده و از آنها اشیاء مختلفی را بوجود آوردهاند. اگر چه کشف این گونه ساختههای دست بشر متعلق به آن دورانها، با توجه به پیشرفت صنعت و تکنیک عصر حاضر شاید خاصی نداشته باشد، ولی با در نظر گرفتن زمان و هنگام تولید و تکنیکهای اولیه موجود در آن زمان بیانگر پیشرفت خاص و استعداد قابل توجه سازندگان آنها بوده و مراحل اولیه پیشرفت هنر و صنایع را معرفی مینمایند. همچنین از طرف دیگر با توجه به امکانات زمان، انتخاب و اهمیت هر ماده خاص، برای ساختن این گونه آثار در دورانهای مختلف متفاوت بوده است.
در آن هنگام که بشر زندگانی دوران جمعآوری غذا را پشت سر گذارده و از زندگانی غارنشینی به تدریج به مرحله زندگانی استقرار در دهکدهها رسید، از نظر امرار معاش و تهیه مایحتاج روزانه زندگی آرامش و تأمین بیشتری بدست آورد. تکثیر وتولید مواد غذایی از طریق کشاورزی فرصت و فراغت بیشتری در شبانهروز برای بشر بوجود آورد. این فرصت اضافی در راههای دیگری منجمله ساختن ادوات تزئینی و یا تزئینی نمودن ادوات و ابزارهای عادی احتیاجات زندگی روزمره بکار گرفته شد. نمونه این نحوه فعالیتهای تزئینی در اشیائی مانند کاسههای سنگی تزئین شده با نقوش کنده و یا برجسته که از این دورانها باقیمانده است مشاهده میگردد. علاوه بر مواد طبیعی مانند سنگ و چوب و استخوان که برای ساختن اشیاء، ابزار و ادوات ساده در اختیار جوامع اولیه بشری وجود داشت،انسان در همان مراحل اولیه استقرارهای کشاورزی و دهکدهای به رفر ساختن ظروف سفالی برای نگاهداری مایعات و سایر مواد پی برد. با وجودیکه ظروف و اشیاء سفالی در ابتدا بسیار ساده و برای استفاده زندگانی عادی و روزمره بکار میرفت به زودی در ساختن این ظروف تزئینات خاص چه از نظر شکل و چه از نظر نقش بخصوص با پیشرفت تکنیک سفالگری بوجود آمد و سفالگران به ساختن ظروف سفالین با نقوش تزئینی به رنگهای مختلف و یا با نقوش کنده و یا برجسته شروع نمودند.
[1] - گاردنر، هلن، فرامرزی، محمدتقی- هنر در گذر زمان.
انواع کلمه:
کلمه در زبان عربی بر 3 قسم است: 1- اسم 2- فعل 3- حرف
اسم از لحاظ جنس و تعداد حروف به چهار دسته تقسیم میشوند.
1- اسم مفرد: تنها بر یک نفر، یا یک شیء دلالت میکند مانند: مسلم، کتاب، رجل
مفرد هیچ علامت و نشانه ای ندارند.
2- مثنی: (تثنیه): بر 2 نفر یا دو شیء دلالت میکنند علامت آن در عربی (انِ، ینِ) به آخر مفرد مذکر است مانند: طالب طالبانِ ، طالبینِ
نکته: هرگاه بخواهیم از اسم مفرد مونث مثنی مونث بسازیم از طریق زیر عمل میکنیم:
مومنة مؤمن مومنت مومنتانِ- مومنتینِ
3- اسم جمع: بر بیش از 2 ، 3 نفر یا بیشتر دلالت میکنند.
1- جمع مذکر (سالم)
جمع بر 3 نوع است 2- جمع مونث (سالم)
3- جمع مکسر (تکسیر)
مانند: مسلم مسلمونَ - مسلمینَ طالب طالبونَ - طالبینَ
نکته: هیچگاه از مفرد مذکر، جمع مونث ساخته نمیشوند.
«طریقه ساختن اسم جمع مؤنث»
مجتهدة مجتهد مجتهداتِ
بدین ترتیب
نکته: برخی از کلمات هستند که با (ات) جمع بسته میشوند اگر با این وزنها بر جمع مکسر می باشند.
وزنهای جمع مکسر عبارتند از:
نکته: هر کلمه با 3 حرف (ف ، ع ، ل) خلاصه میشوند که جزء حروف اصلی نامیده میشوند.
حروف زائد: یک یا 2 حرف به 3 حرف اصلی اضافه شوند را حروف زائد گویند.
مانند:
اَشرار شرر= شرّ ذَنوُبْ ذنب
عِبادْ عَبدْ قبار قبر
نکته: دو کلمه ای از قبیل (ایّام - اسماء) این دو کلمه بر وزن جمع مکسر می روند اما برای مفرد پیدا کردن طبق (ف . ع . ل) مفردشان بدست نمی آیند که مفردشان «یوم، اسم» میباشد.
وزن: «مَفاعِلْ ، مَفاعِیلْ ، اَفاعِلْ ، اَفاعِیلْ ، فَواعِلْ ، فَواعِیلْ ، فُعَلاء»
مثال: مَساجِدْ ، مکاتیب ، اَکابِر ، اَقاریر ، شواعِرْ ، تواریخ ، شُعَراء
مفرد: مَسْجِدْ ، مَکْتَبْ ، کِبْرْ ، قدر ، شعر ، تاریخ ، شِعْر
اسم مذکر، مونث:
مانند : مسلم - علی - تلمیذ
نشانه های مونث عبارتند از:
مانند کبری- صغری- موسی- دنیا (دنیی) ، زهراء - حمیراء - شعیراء
ذَهَبَ ذَهَبَتْ یَذْهَبُ تَذْهَبُ
(یَدْ): دو دست ، (رِجْلْ): دوپا ، (الاذن): دوگوش ، (العین): دو چشم
6- اسامی شهرها و کشورها، قبایل، ایران، طهران، کویت، قریش
7- بیشتر جمع مکسر غیراشخاص: مَدارسْ، مَنازِلْ، مَکاتِبْ
8- کلماتی از قبیل: (شَمْس، نَفْس، الارضْ، حَربْ، بَیت، دار، نار) : مونث اند.
«الحمدلله الذی خلق لنا الخبز»
«سپاس خدایی را که نان را برای ما آفرید»
ابر و باد ومه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی بدست آری و به غفلت نخوری
به یقین، نان یکی از بزرگترین موهبتها و برکاتی است که خداوند عزیز و رزاق به بندگان خود، عطا نموده است.
دست قدرتمند الهی، بی هیچ نقصان و قصوری تمام شرایط را برای ایجاد و پرورش این نعمت بزرگ فراهم نموده است و زبان ستایش و شکر انسان را با هر ذوق و سلیقه و میزان درکی، باز و گویا کرده است.
اما ظاهراً آنچه به عنوان مهمترین عامل دربه ثمر نشاندن این همه تلاش و تدبیر الهی مطرح است، همان دقت و ظرافتی است که بشر در تهیهی محصولی به نام «نان» به کار میبرد و با بهرهبرداری از اندیشههای ناب و ابتکارات گرانقدر، نیز با به کارگیری پیشرفتهترین تجهیزات و فنآوری بر جلوههای ویژه این نعمت ارزشمند الهی افزوده و از اسراف آن جلوگیری نماید.
به منظور ترویج استفادهی بهینه از نان به عنوان یکی از بزرگترین نعم الهی مجموعهای را تحت عنوان «نان» به شیفتگان و مشتاقان فرهنگ ناب اسلامی تقدیم مینماییم.
امید آنکه خداوند بزرگ، توفیق شکرگزاری عملی و حقیقی از نعمتهای خود را به ما ارزانی دارد.
قال النبی (ص): «اللهم بارک لنا فیالخبز و لا تفرق بیننا و بینه فلولا الخبز ما صمنا و لا صلینا و لا ادینا فرائض ربنا[1]»
پیامبر اکرم (ص) فرمود: «خداوندا، نان را در زندگی ما چنان قرار ده که با کمترین مقدار از آن، بیشترین بهره و نیرو به ما برسد. خدایا، دستیابی به نان را برای ما مشکل مگردان چرا که اگر نان نباشد نمیتوانیم روزه بگیریم، نمیتوانیم نماز بخوانیم، بلکه نمیتوانیم هیچ یک از وظایف دینی خود را انجام دهیم».
فراموشی در عشق
به نام خداوند بخشنده مهربان که زندگی بر اساس دستهای پرتوان او رقم می خورد که گاهی این حوادث تلخ و گاهی خوشایند میشود ولی اگر انسان ها کمی بر روی این حوادث تفکر کنند که چیزی جز حکمت و تقدیر او نسبت به خلایق زمین نیست این داستان کوتاه برگرفته از تقدیری که آخر آن چیزی جز خیر نیست اتفاق افتاده در این داستان با آنکه اولش چیزی جز گرفتاری و مشکل نبود ولی در آخر به خوبی تمام شده و سرنوشت دو انسان با طرز تفکر متفاوت از دو شهر مختلف به هم گره می خورد و چنین آغاز میشود که …
دختری روستازاده بود در دل کوههای سر به فلک کشیده روستایی زیبا و خرم با مردمانی مهربان و سخت کوش دختر داستان ما کسی نبود جز مهربانو که دختری با قامت بلند و رشید و سیمای زیبا که در درون او مهربانی و صفا لانه کرده بود روزی از روزهای زیبای خدا که آفتاب در آسمان نمایان شده بود مهربانو برای آوردن آب به کنار چشمه رفته بود و مشغول پر کردن کوزة آب بود که صدای پایی توجة او را به خود جلب کرد ناگهان سرش را بالا آورد و یک پسر شهری را دید که بالای سر او ایستاده آن پسر کسی نبود جز یوسف که وقتی مهربانو را دید با تعجب و از سر شوق به او سلام کرد و مهربانو هم جواب سلام او را داد یوسف از این که در این روستای دور افتاده دختری زیبا زندگی می کرد تعجب بسیار کرده بود اول اسم او را پرسید و مهربانو خود را معرفی کرد و یوسف نیز با عجله خود را معرفی کرد بعد یوسف سوال کرد که آیا شما در این ده زندگی میکنید مهربانو گفت: بله شما چطور یوسف گفت: ما در شهر زندگی می کنیم و چون من با یکی از اهالی این روستا درس می خوانم و امروز هم برای گذراندن تعطیلات او مرا به همراه خانواده اش به این روستا آورده است او از این جا خیلی برای من تعریف کرده بود ولی از دختران زیبارویی که در این ده زندگی می کنند به من چیزی نگفته بود مهربانو که عجله داشت گفت: ببخشید من باید بروم یوسف گفت میشود از شما خواهش کنم فردا به اینجا بیایی
مهربانو که تا به حال از هیچ پسر شهری خوشش نیامده بود ولی این بار یوسف نظر او را جلب کرده بود پس قبول کرد و سریع از آنجا دور شد. مهربانو گویی سالیان دراز یوسف را می شناخت ولی چنین نبود. مهربانو که به فردا فکر می کرد، نمی توانست کارهایش را درست انجام دهد غروب شده بود و پدرش با گوسفندان از صحرا برگشته و خسته و گرسنه بود. بعد از خوردن شام پدر به رختخواب رفت ولی مهربانو به آسمان نگاه می کرد گویی زمان از حرکت ایستاده بود و برای مهربانو خیلی کند می گذشت مهربانو فکر میکرد که فردا چه اتفاقی می خواهد بیفتد بالاخره شب با همه کندی اش سپری شد و صبح فرا رسید مهربانو از آب کوزه ای که آورده بود به سروصورت خود زد بعد از وضو گرفتن و خواندن نماز صبح صبحانه را آماده کرد در فکر بود که یوسف یک پسر شهری است و از نظر مالی بهتر از مهربانو بودند آیا خانواده یوسف هم مثل او فکر می کردند یا نه حال یوسف هم بهتر از مهربانو نبود او هم به فردا که آیا جواب مهربانو چه خواهد بود فکر می کرد و لحظه شماری می کرد که یک بار دیگر مهربانو را ببیند حالا دوباره به سراغ مهربانو برویم مهربانو بعد از نماز لباسی که از مادرش به یادگار مانده بود را می خواست بپوشد ولی این لباس سوراخ بود چند لحظه فکر کرد چه کار کند یا صلاح است او فردا به کنار چشمه برود یا نه.
خلاصه مدتی فکر کرد و به این نتیجه رسید که لباس مادر را تعمیر کند و بپوشد مهربانو که در زمان کودکی مادرش را از دست داده بود تنها خاطره و تنها چیزی که بوی مادرش را می داد همین لباس بود که آن را خیلی دوست داشت پس همین لباس کهنه و تمیز را پوشید این لباس کهنه گویی زیبایی مهربانو را با آن قامت بلند را زیباتر می کرد همین که با این لباس وارد حیاط شد پدر که آمادة رفتن به صحرا بود او را دید و به او نگاه می کرد و اشکی از سر شوق بر گونة پر از چین و چروکش نشست مهربانو به چهره پدر لبخندی زد و گفت : که بابا چه شده است که این طوری ذوق زده ای پدر گفت: وقتی تو را در این لباس دیدم به یاد مادرت افتادم مادرت در این دنیا بی همتا بود افسوس که زود از دنیا و از پیش ما رفت و ما را تنها گذاشت راستی دخترم چی شده که تو این لباس را پوشیدی مهربانو از فرصت استفاده کرد و گفت: دلم برای مادرم تنگ شده بود صندوق را باز کردم تا عکس مادر را ببینم این لباس را دیدم و برداشتم کمی خراب شده بود ولی آن را تعمیر کردم و حالا این چیزی شده که می بینی. پدر لبخندی زد و گفت: حالا دخترم کجا می روی مهربانو گفت: پدر جان به کنار چشمه می روم تا برای درست کردن ناهار کمی آب بیاورم.