دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
" تاثیر خانواده در کودک و نقش مهم آن در سازندگی فرهنگی , اجتماعی , اخلاقی و عاطفی بسیار مهم و عظیم است . مساله خانه و نقش او در پرورش کودک و دادن مبانی زندگی اجتماعی و فرهنگی را نمی توان نادیده گرفت . با همه تاثیرهایی که طفل از جامعه و همبازیها و معلمان خود می گیرد , باز بیشتر تحت تاثیر خانواده است .
نقشهای مهم خانواده
1- نقش سازندگی
2- نقش فرهنگی
3- نقش اجتماعی
1- سازندگی خانواده :
طفل فطرتا پاک به دنیا می آید و این خانواده است که او را صالح یا فاسد بار می آورد . تربیت و خانواده حتی خصایص و صفات وراثتی را تحت الشعاع قرار می دهد و گاه خنثی می سازد . کودک دفتری از کتاب طبیعت است که در آن چیزی نوشته نیست .
این خانواده است که در آن دفتر جملات افتخار آمیز یا ذلت آفرین می نویسد . خانواده شخصیت کودک را رنگ می دهد و خط مشی او را در زندگی حال و آینده معین می سازد و در او سازندگی یا ویرانگری ایجاد می کند .
2- نقش فرهنگی خانواده :
کودک در جایی به دنیا می آید , که از قبل ساخته و دارای فرهنگی ارزیابی شده , یا غلط است . طفل از هما روزهای تولد این فرهنگ را از طریق والدین , کسان و بستگان می گیرد و بر این اساس ذهن و افکار او شکل می یابد .
بر اساس ذوق و نظر والدین است . در جنبه کسب اطلاعات و معلومات عمومی , مساله زبان و مکالمه , طرز معاشرت و آداب زندگی , اخلاق , عشق و محبت , صمیمیت و همکاری , همدردی و همسانی , شرافت و عزت نفس و صدق و صفا نیز خانواده نقش اساسی دارد .
خانواده مهمترین مرکز انتقال تمدن است بدان حد که میزان انسانیت و مدنیت آدمی بسته به این است که در کدام خانواده و با چه بعدی از مدنیت پرورش یافته است .
3- نقش اجتماعی خانواده :
خانواده نخستین مسئول صلاح و فساد جامعه است . از آن بابت که بنیانهای فکری کودک در خانواده گذاشته می شود . نخستین محیطی که فرد را به زندگی اجتماعی می کشاند و تمایلات و اندیشه های دینی , سیاسی , عقیدتی , اجتماعی و ایده آلها اغلب از آنجا منشاء می گیرد .
خانواده مسئول عیب ها و فسادهای بیشمار اجتماعی و منبع هرگونه خیر و برکت و نعمت و سعادت جامعه است .
4- نقش عاطفی و اخلاقی خانواده :
خانواده اولین محلی است که طفل احساسات و عواطف قوی و یا ضعیف خود را به دست می آورد . خانواده وسیله ای برای انتقال آداب و اخلاق و رسوم و سنت صحیح یا غلط است .
کودک در خانه اخلاق , اعتماد به نفس , پاکدلی , مقررات , احترام به قانون , ادب , انسانیت , مهر و عاطفه , انس و الفت و یگانگی و مهرورزی را یاد می گیرد و یا خشونت و بی بند و باری و کینه توزی و سخت دلی و ... را می آموزد . "
خانواده و مسئولیت آن در قبال کودک
با تشکیل خانواده زوجین تکالیف و مسئولیتهایی پیدا کرده و روابطی جدید بر آنها حاکم می شود . شرع و طبیعت تا حدود زیادی این تعهدها و مسئولیتهای متقابل را معین کرده است .
زن و شوهر در عین داشتن وظایف متقابل در برابر هم وظایف خاص و مشترک دیگری را در قبال فرزندان خود دارند . وظایفی که سرباز زدن از آنها نه تنها عقوبت اخروی دارد , بلکه زندگی این جهان نیز جنایتی بزرگ به حساب می آید .
کودک ثمره زندگی آنهاست و آنها در برابر وی تکالیف و مسئولیتهایی دارند ,که هرکدام باید در حدود امکانات از عهده آن برآیند . خانواده باید آموزنده وظایف امروز و راهنمای آینده کودک باشد .
صفات و خصایص والدین
کودک امانتی از سوی خدا در دست والدین است . آنها وظیفه دارند چون باغبان این نهال نورسیده را نیکو بپروراندو زمینه را برای رشد همه جانبه و به ثمر رسنادن او فراهم کنند .
بدیهی است هر فردی نمی تواند شایسته احراز این مقام باشد . درست است که بلوغ و رشد جسمی زمینه رابرای ازدواج فراهم می کند , اما برای پدر و مادر شدن علاوه بر رشد و بلوغ عقلی و اخلاقی و عاطفی و مدیریت برای اداره کانون خانوادگی و سرپرستی فرزندان امری لازم است .
آگاهی از وظایف خود و مسایل کلی تربت فرزند و امور و جریانهایی , که برای اطفال پیش می آید ، آشنایی به مسئولیتی که فرد در قبال فرزند در برابر خدا و جامعه دارد , بیداری و هشیاری نسبت به وضع زمان و مکان , موقعیت و اوضاع و احوال زندگی و جریانهای روز لازم است تا بتوانند در برابر این وضع و مخاطرات آن به انجام وظیفه تربیت یخود نیکو بپردازند .
دکتر جلالی در کتاب خود به نام روانشناسی کودک ( ص 296 ) می نویسد:
کسانی قادرند کودکان را تربیت صحیح هیجانی و عاطفی بدهند , که خود در دوره طفولیت و در طول عمر تربیت صحیح اخذ کرده باشند . پدر و مادری که پر از عقده هستند و دائما خشمناک و در امور جزیی بر آشفته می شوند ... نمی توانند هیجانها و عواطف کودکان را در مسیر صحیح سوق دهند .
تأثیر خصائص والدین در خصائص فرزندان
و از اینجاست که معلوم می شود اصولا هرکس بخواهد فرزندانش دارای صفات و خصایص معین باشند , ناگزیر است خود همان خصایص را واجد باشد .
پیامبر اکرم ( ص ) به ابوذر فرمودند : وقتی انسان صالح و نیکو کار شد , خدا به واسطه صالح بودن او فرزندان و فرزند زادگانش را نیز به صلاح خواهد آورد
جنبه آگاهی والدین
تربیت کاری اندیشیده و جهت دار است و با بی خبری و عدم آگاهی و آشنایی به مسایل و جریانهای زمان نمی توان در آن زمینه گام برداشت . بنابراین , والدین باید خود آگاه و جهت دار باشند , تا بتوانند نسل هدفدار بپرورانند .
خصیصه دیگر والدین تمایل و علاقه هریک برای پدر و مادر شدن است . یعنی فرد قلبا دوست داشته باشد , که پدر و مادر باشد . برخلاف عده ای که به خاطر کثرت اشتغالات و تمایل شدید به بی بند و باری علاقه ای به داشتن فرزند ندارند و او را مایه زحمت خود می دانند .
از دیگر خصایص والدین , داشتن ملکه عفت و تقواست , که در سایه آن از هرگونه مفاسدی دور باشند .
حقوق کودکان از نظر اسلام
" والدین درباره ی کودک خود بدهی هایی دارند که تحت عنوان حقوق کودک است , حقوقی که شانه خالی کردن از آن یا کوتاهی و مسامحه در آن عقوبت و بازخواست خداوند را به همراه دارد "
دیدگاه معصومین درباره اهمیت تربیت کودک
نظر به اهمیت مساله ی تربیت کودک , حضرت سجاد ( ع ) در " صحیفه سجادیه " از خداوند تبارک و تعالی در این امر مهم کمک می طلبد و می فرماید :
" واعنی علی تربیتهم و تادیبهم و برهم"
" بار خدایا مرا در تربیت و ادب و نیکو کاری فرزاندانم یاری و مدد نما ."
و" حضرت علی "( ع ) می فرماید :
بهترین میراث از پدران برای فرزندان ادب و تربیت نیکو است . "
اسلام برای آنکه توجه مردم را نسبت به کودک جلب نماید ریاضت و مجاهدت مربیان در راه تربیت و حسن اداره زندگی و ایجاد رفاه و آسایش و تامین حوائج کودکانشان را از جمله عبادات و جهاد درراه خدا میداند.
" رسول اکرم" ( ص ) فرمود :
" مقاساه الاهل و الولد بمنزله الجهاد فی سبیل الله " :
" مقاسات و تحمل مشکلات زندگی خانواده و فرزند بمنزله جهاد و کوشش در راه خداست . "
وظایف والدین در جنبه معنوی و روانی
وظائف والدین در این زمینه متعدد و اهم آنها توجه به جنبه ی دینی , اخلاقی و عاطفی است .
1- پرورش دینی :
آموزش آداب و رفتار صحیح زندگی همان آموزش دین است , یعنی اگر طفل روش صحیح زندگی کردن را آموخته باشد , در حقیقت تربیت دینی پیدا کرده است .
" پیامبر اسلام "( ص ) در مقام اندرز , برخی از والدینی که از زیر بار آموزش و پرورش دینی در آخر الزمان شانه خالی کنند فرموده اند :
" ویل للاولاد و آخرالزمان من ابائهم لا یعلمونهم الفرائض "
" وای بر فرزند آخر الزمان از دست پدر و مادرانشان که به آنها فرائض دینی را می آموزند.
" تعالیم و دستورات دینی کلاً شامل دو بخش می شود :
1- بخشی که شامل اعتقاد و ایمان در رابطه با آفریدگار است . 2- بخشی دیگر که شامل اعمال و رفتار آدمی و روابط با دیگران است و والدین مسئولند هر دوجنبه را به طفل بیاموزند. "
• آغاز تربیت دینی
تربیت دینی , در حقیقت از روزگاران قبل از تولد و در مرحله انتخاب همسر شروع می شود و مراقبتهای دوران حمل آن را رنگ و صفا می بخشد و پس از تولد والدین مستقیما به جهت دادن و ساختن او می پردازند و از همان لحظات اول تولد قبل از بریدن ناف در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه خوانده میشود
درست است که نوزاد معانی کلمات و جمله ها را نمی فهمد لکن آنها را می شنود و اعصاب و مغزش از آنها متاثر میگردد , کودک تدریجا با آنچه دیده و یا شنیده است , مانوس و آشنا می گردد و همین آشنائی در آینده او موثر است .
بعد ها به همراه رشد در سنین مختلف تکالیف گوناگونی به کودک داده می شود , مثلا از 3 سالگی آموزش جمله تهلیل است ( ذکر لا اله الا الله ) از 5/3 سالگی آموزش شهادت به رسالت محمد( ص ) , از 4 تا 5 سالگی تمرین صلوات , از 5 سالگی آموزش دست راست و چپ , از 6 سالگی آموزش قبله , سجده و رکوع از حدود 7 سالگی تمرین نماز و بیدار شدن برای سحری است
نحوه پاسخگویی والدین به سئوالات کودک
اولیاء و مربیان باید به تمام سئوالات کودک پاسخ دهند والا روح تحقیق و کنجکاوی او خاموش خواهد شد . اما پاسخ دادن به سئوالات آنها کار آسانی نیست , پاسخها باید صحیح و کوتاه و قابل فهمبرای کودک باشد . و هرچه درک و فهم کودک ترقی می کند پاسخها نیز به همان نسبت عمیق تر می گردد .
باید از گفتن مطالب سنگین و خسته کننده جدا اجتناب کرد که نه تنها سودی ندارد بلکه برای کودک ملال اور خواهد بود .
پرورش عاطفی کودکان
والدین باید حالات و احساسات طفل را بسازند و زندگی را بر اساس آن رنگ و معنی دهند , آنها موظفند در او جنبه های عاطفی ایجاد کنند و طفل را به بعضی زمینه ها حساس سازند . عاطفه , حالت روانی است که جلوه و انفعالش به صورت هیجان بروز می کند .
عاطفه زندگی را غنی و قابل تحمل می سازد باعث ایجاد موج در زندگی شده و ان را از حالت یکنواختی بیرون می آورد ,کمبود عواطف عواقب وخیمی را برای جامعه و افراد موجب می شود .
بر اساس تحقیقات انجام شده بسیاری از جرائم کودکان , اضطرابها , بیماریهای روانی دارای منشاء کمبود عاطفی است ( هم جنبه مهر و محبت و هم جنبه خشم و کینه ) . البته باید با بعضی جنبه های عاطفی مثل حسد , یاس , خشم غیر منطقی , ترس غیر منطقی مبارزه شود .
تمرین عاطفه از خانواده شروع می شود و آغوش والدین پناهگاه محکمی است که شادیها , حزنها , تاثرها , غمها و تاسفها همه از خانواده منشاء می گیرد .
• رشد عاطفی در کودکان
" خشم – محرکهایی که در این دوره باعث خشم طفل می شوند عبارتند از :
جلوگیری از تلاش کودک برای حرکت , بی توجهی به خواسته های طفل , اجازه ندادن به طفل که هر کاری می خواهد انجام دهد و در تعارض قرار گرفتن هنگام بازی ,مورد تهدید واقع شدن نیاز آنها , تهاجم و حمله کودکان دیگر و ...
پاسخهای خشم در این موقعیت ها به صورت فریاد زدن , گریه کردن , لگد زدن , تکان دادن دستها و زدن هر چیزی که در دسترس طفل باشد است و همچنین بالا, پائین پریدن و انداختن خود روی زمین و حبس کردن نفس و ...
ترس :
محرکهایی که در این دوره باعث ترس می شوند عبارتند از : صداهای بلند , افراد و اشیاء و موقعیت های نا آشنا , اتاقهای تاریک , مکانهای بلند و حیوانات , ارائه داستانها و عکسها و برنامه های رادیو و تلویزیون که ترسناک باشد .
پاسخهای ترس در این دوره عبارتند از : سعی در کناره گیری از محرکها ترس , ناله و گریه کردن , نگهداشتن موقتی نفس , بی حرکت ماندن , فرار کردن , پنهان شدن .
کنجکاوی :
هر چیز تازه و غیر عادی می تواند عاملی برای کنجکاوی طفل به شماررود مگر آن که تازگی آن آنقدر زیاد باشد که باعث ترس شود همانطور که ترس دوره طفولیت کاهش پیدا می کند کنجکاوی طفل افزایش پیدا می کند ابتدا آنها کنجکاوی خود را به صورت واکنشهای جسمی , حرکتی نشان می دهند ولی بعدا از طریق سئوال کردن این کنجکاوی را نشان می دهند .
لذت :
اگر کودک در این دوره از لحاظ جسمانی در وضع مناسبی باشد احساس خوشی و لذت به کودک دست می دهد و در غیر اینصورت عکس این مساله اتفاق خواهد افتاد .
اطفال در این دوره خوشی و لذت خویش را به وسیله لبخند زدن , خندیدن , حرکت دادن دستها و پاها و سروصداهای ناگهانی و غیر منتظره نشان می دهند . بازیهای شوخی آمیز و انجام کارهای نسبتا مشکل برای کودکان از امور لذت آور است که کف زدن , بالا و پائین دویدن , آغوش باز کردن از امور واکنشهای عاطفی کودکان در هنگام لذت بردن است .
محبت :
هر کس که با طفل بازی کند و یا نیازهای بدنی آنها را تامین کند پایه آنها محبت نشان دهد محرکی برای مهر و محبت طفل به شمار میرود . اطفال محبت خویش را از طریق بغل کردن , نوازش کردن و بوسیدن آن چیز مورد علاقه نشان می دهند .
البته باید توجه داشت که در خصوصیات عاطفی اطفال تفاوتهای فردی زیادی می تواند وجود داشته باشد , علت عمده این تفاوتها نیز در شرایط بدنی و روانی طفل است .
به عنوان مثال اطفالی که بیشتر گریه می کنند و با سایر عواطف ناخوشایند را از خود نشان می دهند شاید بیمار باشند یا در محیطی زندگی می کنند که به لحاظ روانی و عاطفی آنها زیاد توجهی نمی شود و یا زیاد مورد تنبیه واقع می شوند .
در مقابل اطفالی که بیشتر عواطف خوشایند از خود نشان می دهند شاید در شرایط جسمی بهتری قرار دارند یا در محیطی زندگی می کنند که با تمرینات عاطفی مناسب و خوشایند روبرو می باشند .
بدیهی است اگر کودک بیشتر دارای عواطف خوشایند باشد تا عواطف ناخوشایند , سازگاری شخصیتی و اجتماعی مناسبتری را در آینده پیدا خواهد نمود .
عواطف در کودکان 5/2 تا 5/3 ساله و کودکان 5/5 تا 5/6 ساله
در مورد کودکان 5/2 تا 5/3 ساله و کودکان 5/5 تا 5/6 ساله عواطف از شدت خاصی برخوردار می شوند . این دوره به لحاظ عاطفی یک دوره عدم تکامل است زیرا کودکان د راین دوره به سرعت تحریک و هیجانی می شوند .
داد و فریاد راه انداختن , حسادتهای غیر منطقی ,ترسهای شدید که برخی از این حالات عاطفی و هیجانی شدید کودکان می تواند در نتیجه بازیهای طولانی ، خستگی زیاد , کو خوابی و کم غذایی باشد .
به طو رکلی باید گفت بسیاری از هیجانات کودکان دراین دوره مبنای روانی دارند تا مبنای بدنی , اغلب کودکان خردسال احساس می کنند که پیش از آنچه والدین به آنها اجازه می دهند توانائی انجام کار دارند .
بنابراین هنگامی که با ممانعت والدین خود روبه رو می شوند دچار حالت عاطفی و جسمانی شدید می شوند حتی زمانی که به آنها اجازه کار نیز داده شود و آنها خود از عهده انجام کار بر نمی آیند باز ممکن است دچار این حالت شوند .
دلیل دیگری که می تواند باعث حالات عاطفی شدید در این دوره باشد انتظارات و توقعات والدین از کودکان خود می باشد که خارج از توانائی سنی آنهاست . (1)
پایه گذاری عواطف کودک
پایه گذاری عواطف تقریبا از حدود سه ماهگی است که در آن کودک لبخند را می آموزد و حالت پذیرش با طرد والدین را درک می کند , آنچه مایه تقویت عواطف می شود عبارت است از مهر ورزی ها , روبوسیدن , عدم ابراز خستگی از مراقبتش , عدم ابراز ناراحتی از بهانه گیریش ,نداشتن قساوت و بی باکی درباره اش .
رعایت اعتدال در پرورش عاطفی
" آنچه که در پرورش عاطفی مورد نظر است رعایت اعتدال و تعادل است , طفل در آنچه که در پرورش عاطفی او مورد نظر است باید بدانگونه پرورش یابد که متکی به غیر بار آید نه تکرو و کاملا مستقل و خشن باید سعی شود عواطفش تعدیل گردد .
در طریق وصول به این هدف نقش والدین بسی اساسی و مهم است . والدین از یکسو باید خود الگوی عاطفه باشند و از سوی دیگر نمونه اعتدال و تعادل .
کودکانی که در خانواده از هم گسیخته و متزلزل زندگی می کنند از لحاظ عاطفی نامتعادلند و نمی توانند خود را با موقعیتهای کنونی تطبیق دهند . و اگر افراط در عواطف باشد وضع کودک ناهنجار خواهد بود البته شناخت حد وسط دشوار است "
تعلیم و تربیت و عقب ماندگی ایران (قسمت اول )
بعزم مرحله عشق پیش نه قدمی که سودها کنی اَر، این سفر توانی کرد.
همانگونه که می دانیم، کشور عزیز ما با کشور ژاپن تقریباً همزمان با علوم جدید و راه و رسم آموزش به روش نو، در مغرب زمین آشنا شد.
کشور ژاپن به لحاظ الگوبرداری درست از غرب و با تکیه بر سنت های اصیل ملی، کار خود را از آموزش شروع کرد. در دور افتاده ترین روستاها، با همکاری مردم، به طور جدی، مدارس ابتدائی را تأسیس و گسترش داد. معلمان این مدارس برای تدریس علوم از روش « یادگیری با عمل » بهره جستند. بدین معنا که دانش آموزان را وادار ساختند، با اجرای آزمایش، پدیده های طبیعی را تجزیه و تحلیل و تفسیر نمایند و لذا موفق شدند با عشق و ایمان و علاقه و کوشش خستگی ناپذیری، بر مشکلات خود چیره شوند.
همگان، در این فکر بودندکه : با حداقل هزینه، قناعت فردی و جمعی، بیشترین درخدمت آموزش و پرورش جامعه خود قرار گیرند. همه هماهنگ با تلقی و برداشتی درشت و عمیق و هم راستا و هم سو برای بهبود کیفیت آموزش گام برداشتند، برای خانه های مسکونی خود حداقل و برای مدارس حداکثر وسعت را در نظر گرفتند. در آموزش از روش شاگرد محوری بهره گرفتند. همه چیز را در اختیار مدرسه و معلم و دانش آموزان قرار دادند، برای محیط آموزشی قداست ویژه ای قائل شدند. به دانش آموز شخصیت و مسئولیت را به طور یکسان تفویض کردند، آموزش علوم با اجرای آزمایش بوسیله دانش آموز توأم شد. دانش آموز را به طور مستقیم و غیر مستقیم با طبیعت و قوانین موجود در طبیعت تماس دادند. دانش آموزان را در اداره مدرسه و کلاس شریک کردند. و آموزش نظری با عملی به گونه ای همگام و همراه شد که در مدت کوتاهی توانستند، علوم که مبنا و اساس صنعت و تکنولوژی است به طور چشمگیری تقویت کنند.
مسئولان سیاسی و علمی و فرهنگی ژاپن بارها گفته اند، که : « برخلاف آنچه عده ای تصور می کنند، ما ابتدا از توسعه ی آموزشی و علمی شروع کردیم و بعد به دنبال آن، به توسعه ی اقتصادی دست یافتیم »، در واقع مبنای اصلی توسعه اقتصادی ژاپن « توسعه آموزشی » است.
متأسفانه دیر زمانی است که، علمای ما به علوم طبیعی توجه و عنایت چندانی نداشته اند، و بیشتر وقت گرانبهای خود را در مباحث و مسائل نقلی صرف کرده اند. لذا کشور نتوانست، شخصیت های برجسته ای همچون : ابن سینا – محمد بن موسی خوارزمی – ابوریحان بیرونی – جابربن حیان – رشیدالدین فضل ا... و شیخ بهائی ... را ( که در علوم طبیعی نیز تخصص داشتند ) به جامعه عرضه کند.
از سوی دیگر وقتی زمامداران امیرکبیر بنیا نگزار دارالفنون را از صحنه بیرون کردند، هدف های اصلی او را نیز فراموش کردند.
در کشور ما علوم طبیعی تدریس شد، اما بدون اجرای آزمایش!! دروسی مانند فیزیک، شیمی و زیست شناسی و زمین شناسی به جای این که در طبیعت تدریس شود و دانش آموز با چشم خود ببیند، با دست خود لمس کند، با مغز خود بیندیشد و با قلب خود اطمینان پیدا کند- ( بجز موارد استثنائی)_ در کلاس های در بسته بدون تماس با خود طبیعت که موضوع درس است، مانند قصه و داستان تدریس شد.
در مغرب زمین، شاگرد و معلم با کار وکوشش و تلاش شبانه روزی، در آزمایشگاه های کوچک و بزرگ، قوانین طبیعی را با روش علمی کشف کردند، و آنرا بسط دادند که به صورت کاربردی درآوردند و بدین ترتیب مبانی صنعت و تکنولوژی خود را استحکام بخشیدند. هر روز با آزمایش جدیدی در رشته های مختلف علوم، به حقایق تازه ای دست یافتند. با وسواس علمی و دقت فراوان باد و باران، زمین و آسمان، ماه و ستارگان، دشت و بیابان، کوه و کوهستان، صحرا و درختان، حیوان و انسان و... را مطالعه کردند و بر کره زمین استیلا یافتند و راهی فضا شدند.
مواد خام را در اینجا و آنجا شناسایی و آزمایش کردند. مزارع و کشتزارها، دریاها و اقیانوس ها، موزه ها و کتابخانه ها را در اختیار دانش آموزان خود قرار دادند. و از ایشان خواستند تا با غور و بررسی طبیعت، شخصاً قوانین را کشف و با آزمایش و روش های علمی قوانینی که قبلاً به وسیله دانشمندان کشف شده بود دوباره بررسی و تحقیق و صحت درستی آن را تأیید و با رد آن قانون جدیدی وضع یا آن را کامل نمایند.
گاهی کلاس دانش آموزان در کنار برکه آب یا رودخانه و مزرعه تشکیل می شد و هردانش آموزی برای خود با کمک چند ابزار ساده مانند ذره بین، آئینه، قیچی، نیروسنج، قطب نما، آهن ربا و... از همان دوره ابتدایی روش بررسی طبیعت را می آموخت با این روش دروس و مطالب آموزشی مستقیماً از نوک انگشتان به مغز انتقال می یافت. بدین ترتیب رموز عالم را به طوری نسبی کشف کردند و هزاران وسیله را تولید، و صدها بیماری لاعلاج را درمان کردند. چهره جامعه تغییر و پیشرفت های حیرت انگیزی درتمام شاخه ها صورت پذیرفت.
ما در حق دانش آموزان خود که از خوش استعدادترین، دانش آموزان جهان می باشند. کوتاهی کردیم استعدادهای ایشان را تباه ساختیم. مستقیم ترین راه تدریس علوم را که روبرو کردن دانش آموز با پدیده های طبیعی است، رها ساختیم و از دانش آموزان خود خواستیم که فقط عبارتی که قانون را بیان می کند، از بر کنند و ظاهراً به همین یادگیری طوطی وار بسنده کردیم و خوشحال شدیم که دانش آموزان ما نیز قانون طبیعی را می دانند. در حالی که این یک خیالبافی محض بود. از بر کردن یک عبارت با درک و فهم و تجزیه و تحلیل و اظهارنظر درباره یک پدیده طبیعی بسیار متفاوت است. همان گونه که مونتاژ کردن یک تلوزیون با اختراع آن بسیار فرق می کند .
کمال معلٌم در آنست که :
§ متواضع و فروتن باشد و از کبر و عجب پرهیز نماید و از انجام اموری که در عهده و توانایی او نیست خودداری کند . واز فراگرفتن چیزی که نمیداند استنکاف ننما ید و تصنٌع و صحنه سازی نسبت به چیزی که میداند بکار نبرد .
§ روش او در تربیت، عمل به علم باشد! یعنی به چیزی که د یگران را به آن امر می کند عامل باشد و همه حالات و سکنات او حاکی از کمال و وقار باشد .
§ برای پیشگیری از سوء رفتار شاگردان و جلوگیری از ارتکاب خلاف آنان با اشاره و کنایه عمل نماید و در صورت لزوم ، آشکارگو یی و تصریح او برای شاگردان همراه با لطف و محبت و صبر و مودٌت باشد و شاگردان را جهت تخلف و سوء رفتار سرزنش و تو بیخ ننماید زیرا آشکار گو یی و بیان صریح هیبت و ابهت مربیان را از هم می گسلد و موجب جرأت و جسارت شاگردان در انجام عمل سوء اخلاقی می گردد .
§ در جهت تقویت اعتماد به نفس دانش آموزان کوشا باشد زیرا اگردانش آموز دچار عدم اعتماد به نفس گردد دائماً خود را از امور محوله ناتوان می یابد و این خطری است که اگر پیشگیری نشود دانش آموز دچار مشکلات رفتاری می گردد .
§ جهت پیشبرد اهداف تربیتی و آموزشی در محیط های آموزشی از محرک هایی چون تحسین ، تقدیر ، تشویق و تحریض ، ترغیب ، پاداش و نظایر آنها استفاده نماید
§ خوبی ها را افشا کند و بدی ها و عیب ها را بپوشاند و زشتی را آشکار نکند زیرا این خود باعث می شود که بدیها و زشتیهای فاعل عمل کم شود .
§ تصور صحیحی از خود داشته باشد و خویش را چنان که هست بپذیرد و در غیر این صورت نمی توان شایستگی ها و لیاقت های خود را تشخیص دهد و همواره مضطرب و منتظر و در حال احتیاط باقی می ماند و بجای ابتکار و خلاقیت پیوسته در صدد کش روش هایی است که عدم صلاحیت او را بپوشاند.
§ در کلاس به جهت رشد و شخصیت اجتماعی دانش آموزان به اصول ارتباط کلام توجه کافی بنماید .
§ نسبت به آنچه که می خواهد تعلیم دهد آگاه باشد و عنایت داشته باشد که نیمی از شرایط حسن اداره کلاس به این امر اختصاص دارد .
§ دارای ثبات عاطفی باشد که بهترین عامل جلب اعتماد دانش آموزان نسبت به معلم می باشد .
§ در صورت بروز رفتار نامناسب از سوی دانش آموز رفتارهای گذشته او را بر علیه آنان بکار نگیرد و به عبارتی گذشته نا مطلوب او را همچون بر چسبی بر پیشانی فراگیر نزند.
§ در هنگام رسیدگی به رفتارهای نابجا و یا در هنگام تغییر رفتار دانش آموزان به زمینه اساسی و احتیاجات او توجه نماید.
§ خود را کامل نداند و دائماً در صدد ایراد گرفتن از دیگران نباشد که روش فوق زمینه را جهت بروز رفتارهای نامناسب فراهم می سازد .
§ دانش آموز را به عنوان یک انسان قبول داشته باشد و او را درک کند از ارزشیابی شخصیتی او خصوصاً جنبه های منفی شخصیت در حضور جمع اجتناب ورزد .
§ به عنوان یک الگوی رفتاری باید در افکار و اعمالش ثبات داشته باشد و تصمیم گیری او متأثر از حالات هیجانی او نباشد.
§ عنایت داشته باشد که دانش آموزان با اظهار نظر معلم و مربی در مورد خودشان خیلی اهمیت می دهند، لذا چنانچه آنان احساس کنند که ارزشیابی معلم بدون غرض بوده و با رعایت کامل انصاف صورت گرفته است، برای آن ارزش قائل می شوند . و در نواقص و نقاط ضعف خود تلاش می کنند. ولی اگر ارزشیابی منصفانه نباشد، موجب کینه و عناد و در نتیجه دوری گزیدن آنان از مربی و یا معلم می شود که پی آمد های نامطلوب دیگری را نیز در بر خواهد داشت .
§ بطور مستمر از کار خود ارزیابی به عمل آورد یعنی با توجه به هدف های آموزش و رفتاری که در شروع درس در نظر دارد. بیندیشد که تا چه حد به هدف های خود نائل گردیده است و تا چه حد توانسته است در دانش آموزان نفوذ کند و مورد تأیید واقع شود .
§ خوش صحبت بوده و دارای قدرت بیان باشد. زیرا قدرت بیان و نفوذ کلام معلم در ایجاد رابطه با دانش آموزان و تفهیم مطالب درسی به آنان بسیار مؤثر است.
§ از لحاظ وضع ظاهری مرتب و آراسته باشد. به عبارت دیگر پوشش و آرایش او در عین سادگی متناسب با محل و فضا ی آموزشی باشد و همواره پاکیزگی و نظافت را رعایت نماید.
§ در عین معلم بودن، مربی نیز باشد یعنی علاوه برتعلیم دانش آموزان، به تزکیه و تهذیب اخلاق آنان اهتمام ورزد و بررسی نماید که این درس آموزی ها تکالیف دادن ها تشویق ها و یا تنبیه ها چه اثری در کار شاگرد می گذارد.
§ از برنامه های تکراری وغیر ضروری پرهیز نماید ودارای ابتکار وخلاقیت باشد.
§ همچون یک باغبان تمام وجود واندیشه اش رادر خصوص شکوفایی دانش آموزان که گردانندگان جامعه فردا می باشند بکار گیرد.
§ شاگردان خود را بهترین دوستان وحتی فرزندان خود محسوب نماید وراه رسم کاروروش تصمیم گیری در یک امررابا آنان در میان بگذارد.
§ با خلوص نیت وقصد خدمت کار کند و توقٌع تقدیر،جز از خدای سبحان نداشته باشد.
§ به تحولات جوامع آگاه باشد.
§ عملش، قولش راتکذیب نکند.
§ حتی الا مکان ازوضع خانوادگی ،طرزفکر، رفتار و استعداد دانش آموز آگاه باشد.
§ نجیب ،آزاده ، پاکدل، شکیبا،وظیفه شناس،شجاع،متین،مقاوم،موٌدب،شریف،معتدل وبلندنظر باشدوبرکنار از تلوٌن مزاج،حسد، کینه،دون همتی، بخل،تنبلی،تملق گویی،بیهوده گویی وتند خویی باشد.
§ با شیوه های پرورش و روشهای آموزش آشنا باشد.
§ فن تدوین وتربیت اطفال را بداند.
§ توانایی استقرار عدالت در مدرسه وکلاس را دارا باشد.
§ وظیفه شناس باشدودر ایجادنظم وامنیت محیط آموزشی خود کوشا باشد.
§ به شغلش مفتخر باشد وعملش رابا نیت قربت انجام دهدواز خدمت خودلذت ببرد.
§ از طبقه بندی دانش آموزان در صورتی که به لحاظ استعداد مختلف باشند، پرهیز نماید.
§ به پرسشهای دانش آموزان توجه داشته باشدوعادلانه پاسخ گویدبه حدی که هیچ کس از سوال کردن محروم نماند.
§ به توسعه فعالیت های گروهی توجه داشته باشد.
§ به افراد ممتاز وسرآمد کلاس به عنوان سه گروه مسئولیت تقویت درسی دانش آموزانی که متوسط یا ضعیف هستند واگذار کند.
§ عوامل مهمی که رشدعلمی دانش آموزان را به تعویق می افکند بشناسد وازآنهااجتناب کند.
§ کلامی که به کار می گیردخود درس علم وعبرتی برای متعلٌمان باشد.
§ محبت وعظمت در نگاه او باشد نه در آنچه بدان می نگرد! چرا که نهال دوستی ومحبت در دل انسان ریشه وسایه آن بر اشیا می افتد.
§ برخی از لغزش های دانش آموزان را با نظر اغماض بنگرد واز آن در گذرد.
§ شمع معرفت وچراغ شهود در دلها برافروزد تا در پرتو آن گوهر دانش بیفشاند.
§ سخن به اندازه گویدوازگفتار بیهوده بپرهیزد.
§ گمان بد نبردوتحقیق نکرده قضاوت نکندوپس از آنکه حقٌی مسلم شد در تصمیم گیری قاطع باشد.
§ نه کسی را تحقیر کندونه به حقارت تن دهد.
§ دانش آموزان را بیهوده سرزنش نکندوآنان را آزار ندهد.
§ آنی از نعمت های خدا غافل نماندوپیوسته از اواستعانت جوید.
§ دانش آموزان در کنار اواحساس امنیت وآرامش کنند.
§ احساس مسئولیت را به دانش آموزان بیاموزد.
§ ایمان وتقوارااز راه تفکٌر در خلقت وشناخت انسان آموزش دهد.
§ کلاس او به گونه ای باشد که شوق فراگیری علم وحکمت در دانش آموزان ایجاد شود.
§ رفتاروگفتارش، دانش آموزان را به یادخداواولیا الله بیندازد.
§ از قبول مسئولیت نگریزد.
§ در پی جست وجوی تقصیر در متعلمان نباشد.
§ الگوی ایمان،معیار محبت وکانون مهرورزی باشد.
نقش تربیت در نهادینه کردن دموکراسی
-مراکز آموزشی و دوره یادگیری -
بی شک آموزش و تربیت (در تمام اشکال آن) اساسی ترین رکن برای پیاده کردن "یک مفهوم با کارکرد اجتماعی" در جامعه می باشد. رفتار دمکراتیک مانند هر رفتار اجتماعی دیگر آموختنی است. مسلما در جامعه یی که مراکز مهم آموزشی آن رفتارهای غیر دموکراتیک را آموزش می دهند، نباید انتظار نهادینه شدن دموکراسی را داشت. قبل از آن که آموزش آغاز گردد مفهوم مورد نظر توسط آموزش دهنده باید درک و پذیرفته شود. مهمترین مرکز آموزش روابط اجتماعی در جامعه ما خانواده است. به این معنا که انسان به عنوان واحد موثر اجتماعی اساسی ترین مفاهیم اجتماعی -که در بازسازی روابط در سطح کلان نقش حیاتی دارند- را از خانواده و در خانواده یاد می گیرد. دیگر مراکز یادگیری عبارتند از مسجد و مکتب. برخلاف تصور رایج به نظر بنده دانشگاه نقش اساسی در آموزش مفاهیم پایه اجتماعی بازی نمی کند، چراکه مفاهیم بنیادی در سنین کودکی در ناخودآگاه فرد شکل یافته است و در دانشگاه این مفاهیم فقط شکل تیوریک پیدا می کنند یا آن که یک مفهوم بدوی با یک تیوری مدرن زرق و برگ می یابد. اما یادگیری و بیان این تیوریهای مدرن در دانشگاه عملا بر رفتار نهادینه شده فرد که در دوران کودکی وجود فرد را به تسخیر درآورده، تاثیری نمی گزارد. چه بسا در جامعه ما این تجربه به خوبی قابل مشاهده است طوریکه افرادی با ظاهر مدرن و دانشگاه رفته، عملکردی نا هنجار و بدوی دارند. درک این مسایل شروع رسالت روشنفکران برای یافتن راه حل است.
برای رفع مشکل یک سیستم قدم اول شناخت سیستم است. هر چه این شناخت کاملتر و عالمانه تر باشد امکان یافتن راه حل کلیدی بیشتر است. هدف ما در این مقاله یافتن همین راه حل کلیدی برای تحول سیستم اجتماعی افغانستان از حالت متوقف به حالت پویا است. جامعه از جزء موثری به نام فرد تشکیل یافته است. به رسمیت شناختن این جزء موثر در رقم زدن هویت سیستم، امری بدیهی است طوریکه سایر عوامل از جمله عوامل خارجی در مقایسه با آن بسیار کمرنگ می نماید.
این عامل موثر یعنی فرد را از نظر کارکرد مورد تحلیل قرار می دهیم. از زمان تولد تا هنگامی که یک فرد به یک عامل موثر تبدیل می شود معمولا به 25 سال وقت نیاز است. این همان دورانی است که فرد آموزش می بیند تا به یک عامل موثر تبدیل گردد. در حکومت هایی که بر تاریخ معاصر ما گذشته است کمترین بها به این افراد داده شده است. به عبارت دیگر به دلایل مختلف کمترین سرمایه گذاری دولت ها روی آموزش صورت گرفته است. دلیل آن روشن است: چون که حکومتها به دلیل بی ثباتی درگیر امور گذرای روزمره بوده اند و قشر خردسال تا جوان، در حال جامعه مسلما عامل موثری به حساب نمی آید، لذا سرمایه گذاری کلانی روی این قشر صورت نگرفته است.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 39 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید