مقدمه:
یکی از عمده ترین مسایل کشورهای در حال گذار، دگرگونی معانی، ارزش ها و عقاید مشترک حاکم بر این جوامع است.نتیجه تغییر این عقاید مشترک که کارکرد انسجام را در نظام اجتماعی بر عهده دارند ایجاد نوعی چند گونگی و تکثر در لایه های زیرین و درون ذهنی افراد است. اگرچه تکثر به خودی خود امری نامطلوب محسوب نمی گردد اما مسئله از آنجایی آغاز می شود که این چند گونگی در باورها و عقاید و لایه های درون ذهنی افراد صورت پذیرد و دیگر هیچ اصل و تعریف واحدی وجود نداشته باشد که این باورهای مختلف حول آن نظام یابند. در این هنگام است که جامعه عرصه بروز نگرشها و کنشهای مختلف و متفاوت و حتی گاه متناقض گشته و انسجام و یگانگی نظام اجتماعی دست خوش چالش های جدی و مهمی می گردد.
اصل «حجاب» برای زنان که در جوامع اسلامی مطرح است از جمله همین ارزشها و عقایدی است که از دیرباز در جامعه ما وجود داشته و در دورههای مختلف تاریخی به صورتهای مختلفی بروز و ظهور کرده است.
بیان مسئله:
توجه به اخبار روزنامهها و صدا و سیما و همینطور مشاهدات معمولی و روزمره بیانگر این امر است که پوشش دختران و زنان ایرانی مخصوصاً در دهههای اخیر نسبت به آنچه که در نسخ دینی موجود است، دچار تحول و دگرگونی شده است؛ هم اکنون نیز این امر از حیث آنکه به عنوان یکه «مسئله» یاد میشود مورد توجه محافل گوناگونی واقع شده و سعی در چاره جویی برای آن می شود.
آنچه که در قرآن به عنوان مهمترین منبع دینی آورده شده صورتی کلی است که جزئیات آن توسط مفسرین، مراجع و صاحبنظران به گونههای نسبتاً متفاوتی عملیاتی و بیان گردیده است. اگرچه غالب این تعاریف بر حداقل پوشش (یعنی پوشیدگی همه بدن به جز چهره و دستها از مچ به پایین) اتفاق نظر دارند، اما به نظر میرسد در عمل این تعاریف کمتر در ظاهر افراد دیده میشود.
از آنجایی که دیدگاهها و نگرش افراد درباره موضوعات مقدمهای بر کنش آنها محسوب میگردد؛ لذا یافتن پاسخ این پرسش که افراد جامعه چه تعریفی از واژه «باحجاب» دارند میتواند گام موثری در این مسیر باشد.
حال سوالی که در این تحقیق بدان پرداخته خواهد شد این است که اولاً : «تعریف تحلیلی افراد تا چه میزان به تعریف اسمی واژه «با حجاب» نزدیک است؟
ثانیاً: «افراد در عمل تا چه میزان به تعریف اسمی واژه «باحجاب» نزدیک می شوند؟»
اهمیت مسئله:
قدر مسلم تفاوت تعاریف قراردادی و تحلیلی افراد از واژه «باحجاب» دو گونه مسئله رابرای ما متصور میسازد:
اول اینکه تعاریف دینی موجود از واژه «باحجاب» همگی قابل اجرا و مناسب بوده اما نظام اجتماعی و فرهنگی جامعه، طی مراحل جامعهپذیری افراد به درستی نتوانسته این تعاریف را در میان افراد درونی سازد. و یا نظام هنجارساز جامعه دارای عملکرد ضعیفی بوده است به گونهای که سایر منابع هنجارساز (داخلی یا خارجی) دست به هنجارسازی و ارایه تعاریف جایگزین در این باره زدهاند.
دوم اینکه این تعاریف قراردادی و دینی آن طور که باید و شاید مطابق ضرورتها و نیازمندیهای زمان و مکان از متون دینی استخراج نشده و لذا افراد، خود، دست به تغییراتی در این تعاریف زدهاند تا آن را با شرایط روز خود منطبق سازند.
هریک از مفروضات بیان شده که درست باشد نیازمند بکارگیری تدابیر مناسب در جهت همسانسازی نظام کنش افراد و نظام هنجاری جامعه می باشد تا شاهد کاهش انسجام و یگانگی در جامعه نباشیم.
اهداف تحقیق:
هدف از انجام این تحقیق که با دو روش "اسنادی" و پیمایشی صورت می پذیرد یافتن پاسخهایی مناسب به سوالات تحقیق است. همچنین یافتن این پاسخها میتواند ما را در رسیدن، نگاهی واقع بینانه نسبت به بخشی از مسئله اجتماعی «بدحجابی» یاری دهد.
تعریف مفاهیم:
تعریف اسمی: تعریف اسمی تعریفی است که طی آن معنی یک واژه به وسیله صفات مشخصی به طور قراردادی تعیین گردد. (رفیع پور، کندوکاوها وپنداشتهها)
این تعاریف قراردادی است و به همین دلیل چیزی درباره واقعیت بیان نمی کند و لذا نه درست هستند و نه غلط.(همان)
تعریف تحلیلی: گاهی لازم است معانی واژههای مورد استفاده (مثلاً در یک پرسشنامه) را قبلاً بررسی کرده و معانی معمول آن واژهها را در گروه یا جامعه مورد نظر تعیین نمود. اینگونه بررسی و تعیین معانی را "همپل"، «تحلیل معنی» و اوپ ، «تعریف تحلیلی» می نامد و تفاوت آن با تعریف اسمی در این است که تحلیل معنی یا تعریف تحلیلی یک امر قراردادی نیست بلکه یک امر تحقیقی است. یعنی به صورت تجربی بررسی میشود که فلان واژه در بین افراد یک جامعه دارای چه معنی یا معانی است و لذا در تعریف تحلیلی برعکس تعریف اسمی درباره یک امر واقع (واقعیت) صحبت می شود. (همان)
تعریف اسمی واژه «با حجاب»: دکتر مطهری در کتاب حجاب خود پس از بررسی آیات و روایات و تفاسیر گوناگون به این تعریف می رسد: «برای زن پوشانیدن چهره و دستها تا مچ واجب نیست. حتی آشکار بودن آرایشهای عادی و معمولی که در این قسمتها وجود دارد نظیر سورمه و خضاب که معمولاً زن از آنها خالی نیست و پاک کردن آنها یک عمل فوقالعاده به شمار میرود نیز مانعی ندارد». پس «با حجاب» بودن یعنی مطابقت با این ویژگیها.
تعریف تحلیلی واژه «با حجاب» : این تعریف شامل آن تعریفی میشود که افراد جامعه آماری به صورت نظری آن را عنوان می کنند و همینطور در عمل آن را انجام میدهند.
فصل دوم
پیشینه تحقیق
در این فصل تلاش میشود تا حاصل تحقیقات انجام شده در رابطه با این موضوع که تاکنون انجام شده و نتایج آن قابل استفاده و رهگشا در انجام این تحقیق میباشد گردآوری و ارایه گردد:
پژوهشی در مجموعه WVS (پیمایش ارزشهای جهانی) توسط “منصور معدل” از دانشگاه میشیگان و «آزادارمکی» از دانشگاه تهران انجام شده است.
در این پیمایش با نمونههایی که از سه کشور «مصر» ، «ایران» و «اردن» گرفته شده است به باورهای دینی دینداری، هویت ملی و ایستارها نسبت به فرهنگ غرب، خانواده و روابط جنسیتی تحلیل و مقایسه شده است.
نتیجه اصلی که ایشان از تحقیق خود میگیرند این است که «ماهیت رژیم حاکم» یک عامل مهم برای اختلاف جهان بینی مردم این سه کشور است. بین این سه کشور حکومت ایران، «حکومت تئوکراسی» و «دین سالاری» است. حکومتهای مصر و اردن و خصوصاً حکومت مصر، سکولار است. به جهت اینکه این حکومتها در درجات متفاوتی از اقتدار طلبی هستند، گروههای مخالف بیانات فرهنگی خود را در واکنش به جهت گیریهای فرهنگی رژیمهایشان تنظیم می کنند. به همین علت در ایران جایی که جامعه تحت تسلط رژیم کاملاً دینی اداره شده است مردم کمتر دینی. کمتر ضد غرب، بیشتر سکولار و بیشتر هوادار ارزشهای مدرنیسم هستند تا مردم مصر و اردن که حکومتشان سکولار و به طور قطعی هوادار غرب است.
پژوهشگران مذکور معتقدند یافتههای تجربی آنها با پژوهشهای تاریخی موجود همخوانی دارد. شواهد تاریخی متعدد حاکی از آن است که جهتگیریها و خط مشیهای فرهنگی دولت نقش تعیینکنندهای در روند فرهنگی جامعه دارد.
ایشان موارد مختلفی را از تاریخ کشورهای اسلامی ذکر میکنند که در آنها مداخله فرهنگی حکومتهای سکولار با ایدئولوژی تهاجمی، سبب سیاسی شدن دین و شکلگیری بنیادگرایی اسلامی شده است.
تحقیق مورد بحث علاوه بر نتایجی در مورد اختلاف جهان بینی مردم این سه کشور اسلامی به نتایجی هم در مورد اختلاف جهان بینی مردم در هر یک از این سه کشور میرسد. در این مورد نتایج به دست آمده حاکی از آن است که عوامل تعیین کننده عبارتند از: تنوعی از صفات اجتماعی پاسخگو مانند پایگاه اجتماعی، اقتصادی، جنس و سن و تحصیلات؛ که سن و تحصیلات نشانههای خوبی برای راستای تغییر فرهنگی هستند.
در عین حال تحصیلات اثر قابل ملاحظهتری روی دیدگاههای فردی دارد. تأثیر متغیر سن و تحصیلات در این سه کشور یکسان نیست. در ایران پاسخگویان جوانتر و دارای تحصیلات بالاتر بیشتر ملیگرا بیشتر سکولار و کمتر دینی هستند. در مصر و اردن این اثرات (تأثیر سن و تحصیلات روی دین) قابل توجه و مشخص نیست. جالب است که در هر سه کشور سطح تحصیلات با اعتماد به مسجد و اعتماد به دولت رابطه معکوس دارد.
پژوهشگران با قدری احتیاط نتیجه میگیرند که معنی این رابطه منفی در ایران سکولاریسم بیشتر و دینداری کمتر است ولی در اردن و مصر تلاش دینی بیشتر را میفهماند.
خانواده، دانشگاه و جامعه پذیری دینی: (طالبان 1378)
محقق میخواهد به این سوال پاسخ دهد که آیا تأثیر تحصیلات تنها بر افراد تحصیل کرده است یا اینکه دامنه نفوذ آن به فرزندان آنها نیز کشیده خواهد شد؟
نتایج تجربی بیانگر آن است که دینداری فرزندان خانوادههای تحصیل کرده به نسبت دیگران از میزان ضعیفتری برخوردار است. ولی در هر صورت متوسط دینداری در جامعه ایران بالا و نزد این خانوارها هم بالاتر از متوسط مقیاس دینداری بوده است.
دانشگاه ، دین، سیاست : (رجبزاده، 1379 200-183)
این پژوهش میکوشد به این سوال اساسی پاسخ گوید که باورها و ارزشهای دین در این روایات رسمی و سنتی آن تحت تأثیر فرهنگ دانشگاه چه سمت و سویی پیدا میکنند؟ و در جریان این چالش چه باورها و ارزشهایی به عنوان راه حل چالش مورد پذیرش افراد قرار میگیرد یا قابلیت پذیرش بیشتری مییابند؟
در باب دین ورزی در این تحقیق مولفههای گوناگونی مورد توجه قرار گرفته است که مهمترین آنها عبارتند از: «راه شناخت خدا» ، «جهان بینی»، «نگاه افراد به دین» (سنتی، تجربه درونی، مادی گرایانه، عقل گرایانه). «تلقی افراد از کارکرد معرفت شناختی دین»، «جایگاه روحانیت در دین» ، «مناسک گرایی» ، «تکثرگرایی»، «تفسیرپذیری سکولاریزاسیون».
ابعاد دین در این پژوهش براساس مولفههایی نوع بندی شده که در ارتباط با بحث ارزشها و باورهای علم قرار میگیرند. برخی از مهمترین یافتههای این پژوهش را به این شرح میتوان خلاصه کرد:
- پاسخگویان به تعدد راههای شناخت معتقدند.
- دانشجویانی که از پایگاه اجتماعی اقتصادی بالاتری برخوردارند نظر منفیتری نسبت به دین سنتی دارند.
- گرایش به سوی مخالفت با نقش سنتی روحانیت و ملازمه آن با دین در دانشجویان مشهود است. و نوعی کاهش باور به مرجعیت روحانیت در شناخت دین وجود دارد.
- قبول و موافقت با تکثرگرایی، گرایش کلی جمعیت است و روابط بین متغیرها حاکی از دخالت عوامل درون دانشگاهی و روابط ضعیف با عوامل فرا دانشگاهی است.
- در خصوص مناسک گرایی در دین، همانند تلقی سنتی از دین و نگاه به مرجعیت روحانیت نوعی قطب بندی در سطح افراد دانشگاهی (اجتماعی) محسوس است. در این رابطه متغیرهای «پایگاه اقتصادی- اجتماعی» افراد «سطح توسعه یافتگی» منطقه زندگی افراد نقش اساسی دارند. (همان 203-92)
فعالیتهای مذهبی:
در تحقیقاتی که در ذیل عنوان کلی فوق و یا به عنوان جزیی از یک مفهوم کلیتر در سالهای اخیر صورت پذیرفته نکته مهمی مشاهده میشود، در مورد عرصه مناسکی دین به خصوص مناسکی که بخش زیادی از آن جنبه جمعی دارد و با تعامل و پیوند با دیگران همراه است، تعاملات و پیوندهایی که در خلال آن اجتماع دینی تداوم مییابد با این واقعیت جدید در جامعه ایران مواجه میشویم که نوعی تحول از سمت دین و مناسک جمعی به سوی فردگرایی در دین مشهود است.
محقق پیش بینی میکند با رشد تجدد و افزایش سطح توسعه یافتگی عرصه دین فردی در بخشهایی از جامعه گسترش بیشتری یابد که با توجه به گسترش مولفه اصلی آن یعنی تحصیلات در سالهای آتی انتظار توسعه بیشتر آن میرود. (رجبزاده، 1380)
در تحقیق دیگری که باعنوان «بررسی عوامل موثر بر رعایت حجاب دانشآموزان دختر دبیرستانی یزد» انجام شده است؛ کم بودن تعداد افراد خانواده، تربیت و تولد فرزندان در خانواده عامل موثر بر رعایت حجاب نیستند. سن والدین و سطح تحصیلات پدران تأثیری در رعایت حجاب ندارد هرچند که سطح تحصیلات مادران موثر است. مادران خانهدار و بازنشسته دارای فرزندانی با رعایت حجاب میباشند و مادران شاغل در زمینه حفظ حجاب فرزندانشان موفقیت کمتری دارند:
- پیشرفت تحصیلی و احساس رضایت از وضع ظاهری در رعایت حجاب موثر است.
- برقراری رابطه گرم و صمیمی والدین با یکدیگر و با فرزندان در حفظ حجاب موثر است.
- وضع مطلوب اقتصادی خانواده، پایبندی خانواده به فرایض مذهبی، استفاده مادران از چادر مشکی و مقنعه به عنوان فاکتوری موثر در حفظ حجاب فرزندان میباشد.
- رعایت حجاب در دختران با حجاب با بینش و بصیرت و شناخت دلایل آن بوده است.
- تأثیر مدلهای جدید لباس (مدلهای جلف) در دختران بدحجاب بالا است.(جواد هدایتی 1383)
در مطالعهای که سازگارنژاد در سال 72 در یکی از مدارس منطقه 8 تهران پیرامون حجاب انجام داده است، متغییر مورد مطالعه «تصور دانش آموز نسبت به حجاب» بوده است. طی این تحقیق از دانش آموزان سوال شده است که: “با این نظر که زن میتواند با هر لباس و پوشش که دوست دارد در خیابان ظاهر شود، مهم این است که قلبش پاک باشد» ؛ 1/55 درصد با این حرف کاملاً موافق با موافق بوده و 2/35 درصد نیز مخالف یا کاملاً مخالف بودهاند.
در مورد مویسر در امر حجاب عبارتی با این مضمون مطرح شده است: «بیرون بودن مویسر اززیر روسری، مقنعه یا چادر مانعی ندارد» ؛ 6/46 درصد با این عبارت کاملاً مخالف ، 3/21 درصد مخالف و 2/22 درصد موافق یا کاملاً موافق بودهاند.
نتیجه گیری:
یافتههای این تحقیقات حاکی از آن است که :
ماهیت رژیم حاکم یک عامل مهم در اختلاف جهانبینی افراد است. همینطور تنوعی از صفات اجتماعی پاسخگو مانند پایگاه اجتماعی- اقتصادی، جنس، سن و تحصیلات نشانههای خوبی برای تعیین راستای تغییر فرهنگی هستند. و در عین حال تحصیلات اثر قابل ملاحظهتری روی دیدگاههای فردی دارد.
همچنین نباید از یاد برد که در برخی از این تحقیقات مشخص شده که بین تحصیلات و دینداری رابطه معکوس وجود دارد. دانشجویانی که از پایگاه اجتماعی- اقتصادی بالاتری برخوردارند نظر منفیتری نسبت به دین سنتی دارند.
قبول و موافقت با تکثرگرایی، گرایش کلی جمعیت است و روابط بین متغیرها حاکی از دخالت عوامل درون دانشگاهی و روابط ضعیف با عوامل فرا دانشگاهی است.
در میان این تحقیقات در جامعه ایران با این واقعیت مواجه میشویم که نوعی تحول از سمت دین و مناسک جمعی به سوی فردگرایی در دین مشهود است. و پیشبینی میشود با رشد تجدد و افزایش سطح توسعه یافتگی عرصه دین فردی در بخشهایی از جامعه گسترش بیشتری یابد که با توجه به گسترش مولفه اصلی آن یعنی تحصیلات در سالهای آتی انتظار توسعه بیشتر آن میرود.
از بخشی از نتایج این تحقیقات در پایان نامه حاضر استفاده شده است. به این ترتیب که از تحقیق نخست ، تنوعی از صفات اجتماعی که به عنوان عوامل تعیین کننده در اختلاف جهان بینی مردم بیان گردیده به عنوان بخشی از متغیرهای به کار رفته در پایان نامه حاضر استفاده شده است.
همچنین از دومین تحقیق این پرسش گرفته شده است که آیا تحصیلات و شغل و جایگاه اجتماعی والدین بر تعریف فرزندان از واژه «باحجاب» موثر است؟ و از تحقیق بعدی این پرسش عنوان شده است که آیا تعریف افراد از واژه باحجاب تحت تأثیر فرهنگ دانشگاه و البته در میان رشته های تحصیلی گوناگون تغییر می کند؟
فصل سوم
چهارچوب نظری
پارادایم سکولاریزاسیون بروس:
(به نقل از مسعود سعیدی «سنجش نگرش سکولاریزاسیون در گروه سنی 20 تا 50 ساله مردم شهر مشهد در سال 84 و بررسی عوامل موثر براین نگرش» پایان نامه دوره کارشناسی ارشد)
بروس در فصل اول کتاب خود این پارادایم را مختصراً توصیف میکند و در بخشهای بعد با مدارک و شواهد بیشتری بحث را تکمیل می کند و انتقالات وارد را نیز پاسخ میگوید.
وی ابتدا دو نکته را در مورد ارتباطات علی موجود در این پارادایم بیان میکند. میگوید: “من ادعا نمیکنم که هر کدام از این علتها به تنهایی میتواند اثر نموده شده را به وجود آورد. بسیاری شرایط دیگر نیز لازم است… ثانیاً من ادعا نمیکنم که هر کدام از این علتها (برای به وجود آمدن اثر خاص) همیشه لازم است… مانند ژاپن (که به سرمایهداری صنعتی تبدیل شد در حالی که فرهنگ متفاوت با غرب دارد) یعنی این عوامل نه کافی هستند و نه لازم.
اصطلاحاتی که بروس برای پارادایم سکولاریزاسیون آورده تقریباً روشن است و مفهوم آن تفاوت چندانی با مفهوم رایج ندارد. فقط دو اصطلاح «بخشی سازی» (compoutmentalization) و «خصوصی سازی» (priuatization) قدری نیاز به توضیح دارد.
این دو اصطلاح مربوط به جنبه فردی سکولاریزاسیون میشوند و در واقع واکنش فرد را به فرآیندهایی مثل تفکیک و تکثیر بیان میکنند.
یک راه برای اینکه مومنین ایمانشان را با تنوع و تکثر فرهنگی و دینی آشتی دهند این است که یکپارچگی را در سطح بالاتری از انتزاع بازسازی کنند به این صورت که همه ادیان را به یک معنا یکسان در نظر بگیرند.
امکان دیگر- که با اولی سازگار نیست- این است که فرد ایمانش را به بخش خاصی از زندگی اجتماعی محدود نماید.
«برگر» و «لاکمن» در «ساخت اجتماعی واقعیت» نشان دادهاند که تفکیک و تمایز که از ویژگیهای مدرنیته است ما را ملزم میکند که نه در یک جهان واحد، بلکه در تعدادی از جهانها زندگی کنیم که هر کدامشان ارزشها و منطق خاص خودش را دارد. پس مقصود از «بخشیسازی» این است که فرد فقط در حیطه خاصی از زندگی اجتماعی تابع ایده و ارزشهای دینی خود است.
خصوصی سازی نیز همراه بخشی سازی فرا میرسد یعنی این احساس و درک که حیطه دسترسی دین محدود میشود فقط به کسانی که آموزههای این یا آن دین را میپذیرند.
در مورد «آگاهی فن سالارانه» نیز مفهوم وی تفاوت اندکی با مفهوم مورد نظر هابرمالن دارد. مقصود بروس از این اصطلاح شیوه خاصی از اندیشه است که همراه علم و تکنولوژی مدرن به انسانها تحمیل میشود.
در میان خصوصیات این شیوه «استیوبروس»، پیش فرضهایی بنیادی نهفته در علم و تکنولوژی را مطرح میکند. وی پارادایم پیشنهادی خود را در یک جمله این چنین خلاصه میکند:
«فردگرایی ، تکثر (تنوع) و برابری خواهی در یک زمینه لیبرال دموکراسی، اقتدار باورهای دینی راست کرد».
او در جای دیگر میگوید: «اگر در گزارش من از این تغییرات ابتکاری وجود داشته باشد، در تأکیدی است که بر تکثر و تنوع میکنم. در حالی که دیگران تبیین خود را برای افول دین با پیرایش حکومت به نحوه فزاینده بیطرف، شروع میکنند، من به علت این بیطرفی توجه میکنم.
تنوع فرهنگی ناشی از تعامل فرهنگ دینی متکثر با تفکیک ساختاری و اجتماعی، دین را از عرصه عمومی به عرصه خصوصی راند (و حکومتی بی طرف تأسیس نمود) و همراه دین هم ایدههای دینی به جز ملایمترین آنها نیز به حوزه خصوصی رانده شده … برداشته شدن حمایت از دین در سطح ساختار اجتماعی بر روانشناسی اجتماعی باور، تأثیری مشابه به جای می گذارد.
یقینهای جزعی کلیسا و فرقه جای خود را به اظهارات ملایمتر انجمن مذهبی و کیش میدهد…
تأثیر سکولارکننده تکثر و تنوع به مقدار زیادی به فرهنگ برابری خواه جامعه دموکراتیک بستگی دارد؟
«استیوبروس» میگوید: که این نسبت غلط و رایج است که گمان میکنند پارادایم سکولاریزایسون به معنای پیش بینی الحاد و انکار خدا در همه افراد است: «من استدلال خواهم کرد که کاهش اهمیت اجتماعی دین، تعداد علاقهمندان به دین را کاهش میدهد. و این یک رابطه علمی است و نه فقط موضوعی برای تعریف. ولی حتی در نظریه رادریکالتر من این انتظار وجودندارد که دین ناپایدار خواهد شد.
من مشکلی نمیبینم در این که واژهای برای توصیف فرآیندی به کار رود که فقط پایانی قطعی و معینی ندراد… سکولاریزاسیون میتواند به این معنی باشد: «حرکت و تحول به سوی کمتر دینی بودن».
دین در بعد فردی (دینداری)، در دنیای مدرن متأثر از تکثر و تنوع فرهنگی تحول مییابد. صورتهای سنتی دین جای خود را به اشکال جدید میدهند. صنعتی شدن و شهرنشینی، اقوام و گروههای مذهبی و نژادهای مختلف را کنار هم جمع کرده. همین تنوع و تکثر فرهنگی فرآیند خصوصیسازی دین را به دنبال دارد. زیرا نمیتوان در حوزه عمومی، هنجارها و ایدههایی را اعمال کرد که مورد توافق گروههای مختلف نیست. بنابراین دین به حوزه خصوصی راندده میشود دو دوست بیطرفی، اجتماع را براساس کلیترین ارزشهای مشترک اداره میکند.
پیامد دیگر تکثر فرهنگی، فردی شدن دین است. فردی شدن را میتوان با بحث «وورتساخر» در مورد اجتماعی و فرهنگ پذیرشدن، توضیح داد.
وی میگوید شخص در برخورد با هنجارهای متفاوت و متناقض و ایدهها و اندیشههای ناهمخوان دچار تزلزل میشود و این تزلزل، تلاش در جهت تعادل دوباره را بر میانگیزد.
این دوباره متعادل شدن نوعی تفسیر شرایط است که به شخصیت شناخت میدهد و آن را نسبت به دو هنجار یا ایده ناهمخوان به طور نسبی مرزی (مارجینالیزه) میکند و به آن هویتی بالنبه مستقل میدهد.
«وورتساخر» کل فرآیند متزلزل شدنها و دوباره متعادل شدنها در طول زندگی را فرآیند شخصی شد (پرسونالیزاسیون) مینامد که همان دستیابی به هویت مستقل است.(حیدری بیگوند، 1380 ، 8 –107)
فردی شدن دین نیز مصداقی از همین فراگرد است. شخص در محیط متکثر دینی و در برخورد با مذاهب و نظامهای فکری و ارزشی متنوع نسبت به آنچه خود دارد مرزی میشود و میتواند از بیرون و با دیدی انتقادیتر به آنچه خود و دیگران دارند نگاه کند و به نحوی مستقلتر از گذشته به انتخاب یا انتقاد و حتی نوآوری دست یازد.
واضح است که خصوصی شدن و فردی شدن دین، صورتها و اشکال بدیعی از دینداری میآفریند. این مقدار مورد توافق همه نظریه پردازان جامعه شناس است. اختلاف در این است که موافقان سکولاریزاسیون میگویند که تکثر دینی، اقتدار و عینیت باورهای دینی را سست میکند و دین را به موضوعی کم اهمیت برای انتخاب و ترجیح در حد کالاها و اقلام مصرفی تبدیل مینماید. دین محدود شده به عرصه خصوصی تحت تأثیر شکنندگی و بیثباتی عرصه خصوصی قرار میگیرد.
اما مخالفان فرآیند سکولاریزاسیون میگویند که دین چون برخی نیازهای اساسی بشر را برآورده میسازد بیاهمیت نمیشود. اگر صورتی از دین یا سازمان دینی آن نیازها را رفع نکند صورتها یا اشکال دیگری از دین به وجود می آیند تا این وظیفه را انجام دهند. بنابراین تقاضا برای دین همیشه وجود دارد. آنچه مهم است شیوه عرضه دین است.
در یک محیط متکثر دینی بازار رقابتی مبین ادیان و مذاهب و قرائتهای مختلف به وجود میآید و همه مذاهب در بدست آوردن اعضای مومن و ثابت و تقویت مشارکت دینی مردم به رقابت و تلاشی نفسگیر میپردازند. حال آنکه سازمان دینی در یک محیط انحصاری و بدون رقابت تلاشی در تقویت تعهد دینی مردم نمیکرد و منابع خود را تنها برای حفظ انحصار هزینه مینمود بنابراین در زمینه اجتماعی متکثر، حیات دینی از مشارکت عمومی بیشتری برخوردار خواهد بود.
الگوی گلاک و استارک:
(به نقل از مژگان عظیمی هاشمی، «رضایت از زندگی و دینداری در بین دانش آموزان دوره متوسطه شهرهای فردوس و درگز و نواحی 7 و5 و4 مشهد)
از ابتدای دهه 1960 اندیشه ماهیت چند بعدی دین مطرح شد. مشهورترین الگوی چند بعدی از دینداری از سوی گلاگ و استارک مطرح شده است. هدف اصلی آنان از طرح دین مباحث درک شیوههای مختلفی بود که مردم با توسل به آن خود را مذهبی تلقی میکردند. از نظر آنان حوزههای کلی دینداری که به عنوان ابعاد اصلی دینداری در نظر گرفته میشود پنج حوزه اساسی ذیل را شامل میشود:
1. بعد اعتقادی (ideological) : باورهایی که پیروان دین بدان اعتقاد دارند که این باورها به سه نوع تقسیم میشوند: باورهای مسلم که ناظر به شهادت دادن به وجود خداوند و معرفی ذات و صفات اوست. باورهای غایتگرا که هدف و خواست خدا از خلقت انسان و نقش انسان در راه نیل به این هدف است. باورهای زمینه ساز که روشهای تأمین اهداف و خواست خداوند و اصول اخلاقی را که بشر برای تحقق آن اهداف باید بدان توجه نماید بیان میکند.
البته این دو دانشمند عنصر اهمیت را هم در نظر گرفتهاند. به این معنا که یک باور خاص چقدر برای فرد معتقد دارای اهمیت است. در هر حال سنجش عنصر اهمیت باور از طریق سنجش سایر ابعاد دینداری فرد شامل مناسکی تجربی و پیامدی صورت میگیرد.
2. بعد مناسکی یا عمل دینی (ritvalistic) : اعمال دینی مشخصی که از پیروان هر دین انتظار میرود آن را به جا میآورند. ایشان تأکید دارند در عملیاتی نمودن این بعد علاوه بر مشارکت در فعالیتهای مناسکی تفاوت مربوط به ماهیت یک عمل و معنای آن عمل نزد فاعلان آن نیز بررسی شود.
3. بعد تجربی یا عواطف دینی (experiment) : احساسات مربوط به برقراری رابطه با وجودی همچون خدا. برای تعریف عملیاتی این بعد مقیاسی را مطرح نمودند که چهارنوع از جلوههای عواطف دینی (توجه، شناخت، اعتقاد یا ایمان و ترس) را در بر میگرفت.
4. بعد فکری یا دانش دینی (intellectval) : اطلاعات و دانش اساسی در مورد اصول عقاید دینی و کتب مقدس را که انتظار میرود افراد از آن مطلع باشند. این بعد معرف مناسبی برای سنجش میزان دینداری فرد نیست مگر اینکه گرایشهای فرد در سایر ابعاد دینی به خصوص در بعد اعتقاد دینی در نظر گرفته شود.
5. بعد پیامدی یا آثار دینی (conseqvential) : شامل پیامدهای باور، عمل، تجربه و دانش دینی در زندگی روزمره فرد معتقد و روابط او با سایرین است. (معراجزاده توکلی، 1380، 5-164)
نظریه عمومی کنش پارسونز:
(به نقل از عبدالعلی لسایی زاده، جهانگیر جهانگیری، علی شریفی. «بررسی عوامل اجتماعی، اقتصادی موثر بر پایبندی به ارزش های دینی)
نظریه ارادی کنش پارسونز در جهت ایجاد ارتباط بین چندین مقوله است:
1. ارتباط بین هنجارها و ارزش
2. کارگزار انسانی
3. شرایط اجباری
4. فشار برای کارآیی از طریق هنجارها.
هنگام انتقال از واحدهای کنش به سمت نظام اجتماعی پارسونز دست به مفهوم سازی مجدد زده است و کنشگران را برحسب ارزشها دسته بندی میکند. از نظر او سه نوع ارزش وجود دارد:
1. شناختی (ارزیابی به وسیله معیارهای عینی)
2. قدردانی (ارزیابی به وسیله معیارهای زیبا شناختی)
3. اخلاقی (ارزیابی به وسیله صحت و سقم مطلق)
به نظر پارسونز اینها همه به شیوههای جهت گیری ارزشی و انگیزشی وابسته است. (ترمز. 1998، 30-32) پارسونز نوعی سیطره «سیبرنتیک» به فرهنگ و به طریق اولی به دین میبخشد. دین میتواند از آن جایگاه والایی که در نظام کنش اجتماعی دارد ارزشها را بیافریند. هنجارها را شکل دهد، نقشهای اجتماعی را تعیین کند و هدایتی همه جانبه نسبت به نظامهای جامعه شخصیت و رفتار داشته باشد. (دیویس، 22 ، 1379).
نظریه رونالد اینگلهارت: (همان)
وی در آثار خود به «انقلاب آرام» و «تحول فرهنگی در جامعه پیشرفت صنعتی» اشاره میکند. که یک دسته تغییرات در متغیرهای سطح سیستم جامعه (مثلاً دگرگونی اقتصادی) منجر به تغییراتی در سطوح خود (مهارتها و ارزشها) شده که این تغییرات در سطوح فردی به نوبه خود دارای پیامدهایی در سطح سیستم جامعه است.
از نظر تئوریک نظریه مادی- فرامادی اینگلهارت مبتنی بر دو فرضیه اساسی است:
1. فرضیه کمیابی: اولویتهای فرد بازتاب محیط اجتماعی- اقتصادی وی هستند شخص بیشترین ارزشها را برای کالاها و یا خدماتی قایل میشود که عرضه آنها نسبتاً کم است.
2. فرضیه اجتماعی شدن: مناسبات میان محیط اجتماعی- اقتصادی و اولویتهای ارزشی یک رابطه مبتنی بر تطابق بلافاصله نیست. زیرا ارزشهای اصلی شخص تا حدود زیادی انعکاس شرایطی است که در سالهای قبل از بلوغ وی حاکم بوده است.
این دو فرضیه مجموعاً دلالت برآن دارند که فراگرد و دگرگونی ارزشها از آثار دورههایی (بازتاب نوسانهای کوتاه مدت در محیط اجتماعی-اقتصادی که بر آثار بلندمدت نسلها) (بازتاب اوضاع غالب در طول سالهای سازنده یک نسل معین) تحمیل میشوند تشکیل میگردد. (اینگلهارت، 1373 : 75)
فصل چهارم
بررسی اسنادی تعریف حجاب
از آنجا که حدود حجاب که در قرآن (به صورت کلی) بدان اشاره شده نزد مفسرین و مجتهدین و صاحب نظران به گونههای نسبتاً متفاوتی بیان شده؛ لذا در این مجال به گردآوری و بیان همه این برداشتها با توجه به کتب موجود تفسیر مینماییم.
همانطور که میدانیم آیهای که در آن به طور مشخص درباره حجاب زمان و حدود و ثغور آن مطرح است آیه 31 سوره نور موسوم به آیه حجاب می باشد. در این آیه خداوند میفرماید:
و به زنان باایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار که ظاهر است آشکار ننمایند و (اطراف) روسریهای خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشیده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان و پدران شوهر و پسران خود و پسران شوهر و برادران خود و پسران برادر و خواهران خود و زنان خود (یعنی زنان مسلمه) و کنیزان ملکی خویش و اتباع خوانواده که رغبت به آنان ندارند از زن و مرد یا طفلی که هنوز بر عورت و محارم آنان آگاه نیست و از غیر این اشخاص اجتناب کنند و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود و…
تفسیر: استاد ناصر مکارم شیرازی در جلد چهاردهم تفسیر نمونه ذیل تفسیر این آیه به شرح وظایف زنان در این زمینه میپردازد. نخست به وظایفی که مشابه مردان دارند اشاره کرده میگوید :
«به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را فروگیرند و از نگاه کردن به مردان نامحرم خودداری کنند و دامان خود را حفظ نمایند»
به این ترتیب «چشم چرانی» همانگونه که بر مردان حرام است بر زنان نیز حرام میباشد. و پوشانیدن عورت از نگام دیگران چه از مرد و چه از زن برای زنان نیز همانند مردان واجب است.
سپس به مسئله حجاب که از ویژگی زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:
1. آنها نباید زینت خود را آشکار سازند جز آن مقدار که طبیعتاً ظاهر است.(ولا یبدین زنتیهن الا ماظهر منها)
در اینکه منظور از زینتی که زنان باید آن را بپوشانند و همچنین زینت آشکاری که در اظهار آن مجازند چیست؟ در میان مفسران سخن بسیار است.
بعضی زینت پنهان را به معنی زینت طبیعی (اندام زیبای زن) گرفتهاند در حالی که کلمه «زینت» به این معنی کمتر اطلاق میشود.
بعضی دیگر آن را به معنی «محل زینت» گرفتهاند زیرا آشکار کردن خود زینت مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهایی مانعی ندارد اگر ممنوعیتی باشد مربوط به محل این زینتها است. یعنی گوش و گردن و دستها و بازوان.
بعضی دیگر آن را به معنی خود «زینتآلات» گرفتهاند. منتها در حالی که روی بدن قرار گرفته و طبیعی است که آشکار کردن چنین زینتی توأم با آشکار کردن اندامی است که زینت برآن قراردارد.
این دو تفسیر اخیر از نظر نتیجه یکسان است هرچند از دوراه مسأله تعقیب میشود.
حق آن است که ما آیه را بدون پیش داوری و طبق ظاهر آن تفسیر کنیم که ظاهر آن همان معنی سوم است و بنابراین «زنان حق ندارند زینتهایی که معمولاً پنهانی است آشکار سازند هرچند اندامشان نمایان نشود». و به این ترتیب آشکار کردن لباسهای زینتی مخصوصی را که زیرلباس عادی یا چادر میپوشند مجاز نیست. چرا که قرآن از ظاهر ساختن چنین زینتهایی نهی کرده است.
در روایات متعددی که از ائمه اهل بیت نقل شده نیز همین معنی دیده میشود. که زینت باطن را به «قلاده» (گردن بند) ، «دملج» (بازوبند) و «خلخال» تفسیر شده است. (تفسیر علیابن ابراهیم ذیل آیه مورد بحث) و چون در روایات متعدد دیگری زینت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسیر شده میفهمیم که منظور از زینت باطن نیز خود زینتهایی است که نهفته و پوشیده است.
2. دومین حکمی که در آیه بیان شده است که «آنها باید خمارهای خود را برسینههای خود بیفکنند» (ولیضرین نجمرهن علی جیونهن). «خمر» جمع «خمار» (بر وزن حجاب) در اصل به معنی پوشش است ولی معمولاً به چیزی گفته میشود که زنان با آن سر خود را میپوشانند.(روسری).
«جیوب» جمع «جیب» (بر وزن غیب) به معنی یقه پیراهن است که از آن تعبیر به گریبان میشود و گاه به قسمت بالای سینه به تناسب مجاورت با آن نیز اطلاق میگردد.
از این جمله استفاده میشود که زنان قبل از نزول آیه دامنه روسری خود را به شانهها یا پشت سر میافکنند. به طوری که گردن و کمی از سینه آنها نمایان میشد قرآن دستور میدهد روسری خود را بر گریبان خود بیفکنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سینه که بیرون است مستور گردد.
3. در سومین حکم مواردی را که زنان میتوانند در آنجا حجاب خود را برگیرند و زینت پنهان خود را آشکار سازند با این عبارت شرح می دهد: «آنها نباید زینت خود را آشکار سازند» (الا یبدین زینتهن) مگر در دوازده مورد:
برای شوهران و پدران شوهر پسران خود پسران شوهر برادران خود پسران برادر و خواهران خود و زنان خود و کنیزان ملکی خویش و اتباع خانواده از زن و مرد و طفلی که هنوز بر عورت و محارم آنان آگاه نیست.
4. و بالاخره چهارمین حکم را چنین بیان میکند؛ «آنجا به هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود و صدای خلخالی که بر پا دارند به گوش رسد. (و لا یضربن بار جلهن لیعلم ها یحفین من زینتهن).
استثناء وجه وکفین:
در اینکه آیا حکم حجاب صورت و دستها حتی از مچ به پایین را نیز شامل میشود یا نه در میان فقها بحث فراوان است. بسیاری عقیده دارند که پوشاندن این دو (وجه وکفین) از حکم حجاب مستثنی است در حالی که جمعی فتوا به وجوب پوشاندن دادهاند یا حداقل احتیاط میکنند البته آن دسته که پوشاندن این دو را واجب نمیدانند نیز آن را مقید به صورتی میکنند که منشاء فساد و انحرافی نگردد و گرنه واجب است.
در آیه فوق قرائتی براین استثناء و تأیید قول اول وجود دارد از جمله:
الف) استثناء «زینت ظاهر» در آیه فوق خواه به معنی محل زینت باشد یا خود زینت دلیل روشنی است براینکه پوشاندن صورت و کفین لازم نیست.
ب) دستوری که آیه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه به روی گریبان میدهد که مفهومش پوشانیدن تمام سروگردن و سینه است و سخنی از پوشانیدن صورت در آن نیست. قرینه دیگری به این مدعا است.
ج) روایات متعددی نیز در این زمینه در منابع اسلامی و کتب حدیث وارد شده است که شاهد زندهای بر مدعا است. (وسایل الشیعه جلد 14 صفحه 145 باب 109 از ابواب مقدمات نکاح). هرچند روایات معارضی نیز دارد که در این حد از صراحت نیست و جمع میان آنها از طریق استحباب پوشاندن وجه وکفین و یا حمل بر مواردی که منشاء فساد و انحراف است کاملاً ممکن است.
شواهد تاریخی نیز نشان میدهد که نقاب زدن به صورت در صدر اسلام جنبه عمومی نداشت ولی باز تأکید و تکرار میکنیم که این حکم در صورتی است که سبب سوء استفاده و انحراف نگردد.
منظور از «نسائهن» چیست؟
چنانکه در تفاسیر آیه خواندیم نهمین گروهی که زن حق دارد زینت باطن خود را در برابر آنها آشکار کند زنان هستند منتهی با توجه به تعبیر «نسائهم» (زنان خودشان) چنین استفاده میشود که زنهای مسلمان تنها میتوانند در برابر زنان مسلمان حجاب را برگیرند ولی در برابر زنان غیرمسلمان باید با حجاب اسلامی باشند و فلسفه این موضوع چنانکه در روایات آمده است این است که ممکن است بروند و آنچه را دیدهاند برای همسرانشان توصیف کنند و این برای زنان مسلمان صحیح نیست.
در رابطه با پوشش زنان در آیه 59 سوره احزاب نیز مواردی ذکر شده است. آنجا که خداوند میفرماید:
«یا ایها النبی قل لازواجک ….
یعنی : «ای پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مومنین بگو روسریهای بلند خود را برخویش فرو افکنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگیرند.»
در اینکه منظور از «جذابیت» چیست مفسران و ارباب لغت چند معنی برای آن ذکر کردهاند:
1. ملحفه (چادر) و پارچه بزرگی که از روسری بلندتر است و سروگردن و سینهها را میپوشاند.
2. مقنعه و خمار (روسری)
3. پیراهن گشاد.
گرچه این معانی با هم متفاوتند ولی قدر مشترک همه آنها این است که بدن را به وسیله آن بپوشاند اما بیشتر به نظر میرسد که منظور پوششی است که از روسری بزرگتر و از چادر کوچکتر است چنانچه نویسنده «لسان العرب» روی آن تکیه کرده است. و منظور از «یدنین» (نزدیک کنند) این است که زنان «جلباب» را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد نه اینکه آن را آزاد بگذارند به طوری که گاه و بیگاه کنار رود و بدن آشکار گردد و به تعبیر ساده خودمان لباس خود را جمع و جور کنند. اما اینکه بعضی خواستهاند از این جمله استفاده کنند که صورت را نیز باید پوشاند هیچ دلالتی بر این معنی ندارد و کمتر کسی از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آیه داخل دانسته است. (نمونه جلد 17)
همانطور که ذکر شد این تفاسیر تا اینجا از تفسیر نمونه ذکر شد. از آنجا که به صورت همه جانبه قصد بررسی همه آراء و تفاسیر موجود را داریم در ادامه مطالبی را از تفسیر المیزان و سایر کتب تفسیر بیان میکنیم.
علامه طباطبایی در جلد 15 تفسیر المیزان ذیل ترجمه آیه 30 و 31 سوره نور میآورد:
کلمه «غضن» به معنای روی هم نهادن پلکهای چشم است و کلمه «ابصار» جمع «بصر» است که همان عضو بیننده است و از اینجا معلوم میشود که کلمه «من» در جمله «من ابصارهم» برای ابتدای غایت است یا برای بیان جنس و یا تبعیض باشد که هر یک را مفسری گفته و معنایش این است که مومنین چشم پوشی را از خود چشم شروع کنند.
.. معنای جمله این است که به مومنین امر کن که چشم خود را بپوشند و … و این آیه به جای نهی از چشم چرانی امر به پوشیدن چشم میکند و فرقی ندارد. آن امر این نهی را هم افاده میکند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبی را بر مردان و نگاه به مرد اجنبی را به زنان تحریم کرده.
جمله «و یحفظوا فروجهم» نیز به همین معناست که به ایشان امرکن تا «فرج» خود را حفظ کنند. و مقابلهای که میان جمله قبل با این جمله است این معنا را میرساند که مراد از «حفظ فرج» پوشاندن آن از نظر نامحرمان است نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضی پنداشتهاند. در روایات هم از امام صادق رسیده که فرمود:
«تمامی آیاتی که در قرآن درباره حفظ فروج هست به معنای حفظ از زنا است به غیر از این آیه که منظور از آن حفظ از نظر است».
«و قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظهن فروجهن»
کلام در جمله فوق همان است که در جمله «قل للمومنین…» گذشت. پس برای زنان هم نظر کردن به چیزی که برای مردان جایز نیست، روا نمیباشد و برایشان واجب است که عورت خود را از اجنبی چه مرد و چه زن بپوشانند.
و اما اینکه فرموده «و لا یبدین زینتهن الا ماظهر منها»
«و زینت خود را جز آنچه ظاهر است بر بیگانه آشکار نسازند».
کلمه «ابداء» به معنای اظهار است و مراد از «زینت زنان»، مواضع زینت است زیرا اظهار خود زینت از قبیل گوشواره و دست بند حرام نیست؛ پس مراد از اظهار زینت اظهار محل آنهاست.
خداوند از این حکم آنچه را که ظاهر است استثناء کرده و در روایات آمده که مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو کف دست و قدمها میباشد.
«و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن» کلمه «خمر» به دو ضمه جمع خمار است. و «خمار» آن جامهای است که زن سرخود را با آن میپیچد و زاید آن را به سینهاش آویزان میکند و کلمه «جیوب» جمع «جیب» به فتح جیم و سکون یا به است که معنایش معروف است و مراد از جیوب سینههایست و معنایش این است که به زنان دستور بده تا اطراف مقنعهها را به سینههای خود انداخته آن را بپوشانند.
«و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن …» کلمه «بعوله» به معنای شوهران است و طوایف هفتگانهای که قرآن از آنها نام برده محرمهای نسبی و سببی هستند. و اجداد شوهران حکمشان حکم پدرانشان و نوههای شوهران حکمشان حکم فرزندان ایشان است.
و اینکه فرمود: «نسائهن» و زنان را اضافه کردن به ضمیر زنان برای اشاره به این معنا بوده که مراد از «نساء» زنان مومنین است که جایز نیست خود را در برابر زنان غیرمومن برهنه کنند از روایات وارده از ائمه اهل بیت هم همین معنا استفاده میشود.
اطلاق جمله «او ما ملکت ایمانهن» هم شامل غلامان میشود و هم کنیزان و از روایات نیز این اطلاق استفاده میشود. همچنان که به زودی خواهد آمد و این جمله یکی از مواردی است که کلمه مادر صاحبان عقل استعمال شده و در معنای «من = کسی که» به کار رفته است.
«او التابعین غیر اولی الاربه من الرجال» کلمه «اربه» به معنای حاجت است و منظور از این حاجت شهوتی است که مردان را محتاج به ازدواج میکند و کلمه «من الرجال» بیان تابعین است و مراد از آن رجال تابعین افراد «سفیه و ابلهی» هستند که تحت قیمومیت دیگران هستند و شهوت و مردانگی ندارند.
«اوالطفل الذین لم یظهروا علی عورات نساء» الف و لام در «الطفل» برای استفراق است و کلیت را میرساند. یعنی جماعت اطفالی که بر عورتهای زنان غلبه نیافتهاند یعنی آنچه از امور زنان که مردان از تصریح به آن شرم دارند، اطفال زشتی آن را درک نمیکنند.
«و لا یضربن بأرجلهن لیعلم مایخفین من زینتهن» پاهای خود را محکم به زمین نزنند تا صدای زیورآلاتشان از قبیل خلخال و گوشواره و دستبند به صدا در نیاید.
از امام صادق روایت شده (از کتاب تفسیرقمی) خداوند فرموده: «قل للمومنین یغضوا…» و مومنین را نهی کرده از اینکه به عورت یکدیگر نگاه کنند و مرد به عورت خوا
دانلود مقاله حجاب