
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:30
فهرست مطالب:
عنوان صفحه
مقدمه...............................................................................................................1
آیا علم فرهنگ یا مطالعات فرهنگی را می توان به عنوان علم شناسائی کرد؟...2
فرهنگ و جامعه شناسی................................................................................4
ارتباط فرهنگ و جامعه شناسی....................................................................5
ویژگی های مهم فرهنگ................................................................................6
کارکرد های مهم فرهنگ...............................................................................7
ابعاد فرهنگ...................................................................................................8
شاخصه های فرهنگ......................................................................................8
بررسی اجزاء و مکانیسم فرهنگ و الگوهای مکانیسم و تغییرات فرهنگی........10
الگوها و فرهنگ.............................................................................................11
بررسی اصول و کاربردهای علم فرهنگ و مزایای آن بر جامعهشناسی.....15
اهمیت و کاربرد علم فرهنگ .......................................................................16
تعریف فرهنگ (تعاریف کلاسیک)..............................................................18
پدیده اجتماعی از منظر تعاریف کلاسیک...................................................20
تعریف پدیده فرهنگی-اجتماعی از دریچه تعریف نوین فرهنگ (علم فرهنگ)....... 21
فرهنگ سازمانی به وسیله اثرات افراد ......................................................23
مراقبت ازفکر................................................................................................26
نتیجه گیری..................................................................................................29
منابع و ماخذ.................................................................................................30
علم فرهنگ
در طول تاریخ، آدمیان یکایک می آیند و می روند و آن چه آنها را در تعامل با خود، دیگری، گروه و یا جوامع دیگر و نیز محیط پیرامون به تعادل می رساند، چیزی جز ترکیبی پیچیده و در هم تنیده از الگوهای فکری و عملی نیست که امروزه آن را فرهنگ می نامند.
اما متاسفانه تلقی عموم مردم و حتی عمده تعاریف آکادمیکی که از فرهنگ ارائه می شود فاقد پایائی و اعتبار لازم می باشد که این امر به نوبه خود مشکلاتی بی شمار را در پی دارد زیرا مفهوم فرهنگ بسیار پر دامنه تر از آن چیزی است که هم اکنون در اذهان متبادر می شود. پیچیدگی های جامعه معاصر بشری، هم گرائی بسیاری از رشته های علمی (بخصوص در زمینه علوم انسانی) و نیاز به مسیری مطالعاتی که از طریق آن بتوان با بسیاری از مشکلات جوامع بشری به شکلی علمی روبرو شد، مرا واداشته تا دست به طرح پرسشی بزنم که مدتهاست در کنجاکنج ذهن و جانم رخنه کرده . پرسشی که شاید بتواند ما را در حل برخی مشکلات یاری نماید.
آیا علم فرهنگ یا مطالعات فرهنگی را می توان به عنوان علم شناسائی کرد ؟
تا مدت ها بر این باور بودم که فرهنگ یکی از مباحثی است که در زیر مجموعه جامعه شناسی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، اما این باور به تدریج رنگ باخت. پیگیری تحولات اجتماعی در یکی دو دهه اخیر نه تنها اهمیت و استقلال علم فرهنگ را بیش از پیش مشخص می کند، بلکه نشان دهنده این نکته هم هست که فرهنگ نه زیر مجموعه جامعه شناسی که جامعه شناسی زیر مجموعه علم فرهنگ می باشد. تنش های موجود در منطقه خاور میانه، مشکلات نیروهای آمریکائی و دیگر متحدانشان در کنترل اوضاع عراق علیرغم کلیه پیش بینی های انجام شده، مناقشات بی پایان سرزمین های اشغالی و تنش هائی که به آرامی در عربستان شکل می گیرد، از جمله مواردی هستند که لزوم توجه جدی به علم فرهنگ را نشان می دهند.
از شما می پرسم، آیا در کشوری مثل ایالات متحده آمریکا یا انگلستان علم جامعه شناسی را نمی شناسند ؟ آیا رهبران آن کشورها در زمینه مسائل اجتماعی مشاور ندارند ؟ پس این اشتباهات فاحش از کجا ناشی می شود ؟؟ جز این که اینان از شناخت مقتضیات و ظرائف فرهنگ سایر کشور ها ناتوانند ؟
به عبارتی دیگر، مادام که علم فرهنگ در محاق تئوری های جامعه شناسی قرار گیرد، بسیاری از پدیده های اجتماعی که ریشه در بخش شناختی، هنجاری و یا مادی و محیطی فرهنگ دارند، به درستی مورد تحلیل قرار نمی گیرند. لذا شناختی کامل از آن پدیده و یا عنصر فرهنگی حاصل نخواهد شد که پی آمد آن نیز اخذ نتیجه گیری های به ظاهر علمی، اما نارسا و حتی گمراه کننده می باشد. برای توضیح بیشتر می توان به دو نتیجه گیری زیر اشاره نمود :
۱- انقلاب اسلامی ایران :
هنوز هم بروز انقلاب اسلامی ایران یکی از پرسش هائی است که غرب را سرگردان نموده و بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول نموده است. میشل فوکو در کتاب خود با نام «ایرانیان چه رؤیاهائی در سر دارند» (به سال ۱۹۷۹) حرکت و خیزش ایرانیان را یک حرکت پست مدرنیستی قلمداد می کند. اما آن چه که از دیده او پنهان مانده، نقش ارزش های دینی در تکوین انقلاب می باشد. زیرا ایشان تنها به آن دسته از ویژگی های انقلاب توجه کرده اند که در قالب تئوری های مربوط به پست مدرنیسم جای می گیرد و لذا عناصری چون رهبری انقلاب، تئوری یا تز حکومتی ارائه شده توسط امام خمینی (ره)، انسجام و خیزش مردمی و بهره بردن از الگوی عاشورائی در انقلاب اسلامی مورد غفلت قرار گرفته اند.
۲- بحران عراق پس از صدام:
بنا به نظریه هانتینگتون (برخورد تمدن ها) پس از حضور نظامی نیروهای متحد که از فرهنگی والاتر برخوردارند دیگر نمی بایستی شاهد این حجم مقاومت می بودیم. اما واقعیت به گونه ای دیگر است و ما امروزه شاهد وخامت اوضاع در عراق هستیم. از سوئی دیگر بنا به نظریات والرشتاین، نیروهای متحد برای ایجاد تغییرات لازم در زمینه فرهنگ عراق می توانستند از دو حربه نیروی نظامی و نیروی اقتصادی بهره ببرند که این دو عنصر نیز در برابر مقاومت های مردمی که بیشتر ریشه های مذهبی و فرهنگی دارد کارکرد خود را به تدریج از دست می دهند. بنابراین مشکلاتی که در برابر نیروهای متحد ایجاد شده به نظر من ریشه در فرهنگ دارد و نظریات جامعه شناسی از تحلیل این واقعیات ناتوانند. لذا باید نگاهی تازه به مسائل داشت.
فرهنگ علیرغم پیچیدگی، گستردگی و گاه ابهاماتی را که بر آن مترتب می دانند، دارای ساز و کاری مشخص و قابل ارزیابی است که در فصول بعدی به آن اشاره خواهد شد. علاوه بر اینکه علم فرهنگ می تواند از ابزارها و روش های علمی موجود استفاده نموده و با تعیین الگوها به پیش بینی آن دسته از فرآیند های فرهنگی که در آینده شکل خواهند گرفت، بپردازد، همچنین می تواند نگاهی تازه به تاریخ داشته باشد. بدین معنا که با مطالعات فرهنگی، بهتر می توان علل و فرآیند بروز تغییرات اجتماعی و تحولات تاریخی را مشخص و تفسیر نمود.
مقاله علم فرهنگ