مقدمه:
خلق بر طبق تعریف عبارت است از احساس هیجانی نافذی که درک و نگرش فرد نسبت به خود، دیگران، و در کل نسبت به محیط را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد (کاپلان و سادوک، 1385).
خلق ممکن است طبیعی، بالا یا پایین باشد. شخص طبیعی طیف وسیعی از خلقها را تجربه میکند و به همان نسبت مجموعهای از تجلیات عاطفی نیز دارد. شخص عادی قادر به کنترل اخلاق و عواطف خود است. اختلالات خلقی حالات بالینی هستند که با اختلال خلق، فقدان احساس کنترل بر خلق، و تجربه ذهنی ناراحتی شدید همراه هستند. ( کاپلان و سادوک، 1379).
اختلالات خلقی به دلیل این که یکی از خصوصیات اساسی آنها غیر عادی بودن خلق است به این نام مشهور شدهاند. امروزه این اصطلاح محدود به اختلالاتی است که به شکل افسردگی یا نشئه ظاهر میشوند (گلدر و همکاران، 1382)
کسانی که خلق بالا دارند (مانیا)، حالت انبساط خاطر، پرش افکار، کاهش خواب، افزایش احترام به نفس و افکار بزرگ منشانه نشان میدهند. افرادی که خلق پایین دارند (افسردگی)، با کاهش انرژی و علاقه، احساس گناه، اشکال در تمرکز، بیاشتهایی و افکار مرگ و خودکشی مشخص هستند. این اختلالات عملاً همیشه منجر به اختلال در عملکرد شغلی، روابط اجتماعی و بین فردی میگردد (کاپلان و سادوک، 1379).
تاریخچه:
مردم موارد افسردگی را از زمانهای بسیار دور ثبت کردهاند، و توصیفهائی از آنچه امروزه اختلالات خلقی میخوانیم، در بسیاری از منابع طبی قدیم وجود دادر. حدود 450 سال قبل از میلاد، بقراط اصطلاح مانی و ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد (کاپلان و سادوک، 1379).
حدود پانصد سال پس از بقراط، اوائل قرن دوم بعد از میلاد، آرتائوس کاپادوچیا رابطه بین مانی و ملانکولی را کشف کرد (پورافکاری، 1369).
در حدود 100 سال قبل از میلاد، کورنلیوس سلسوس افسردگی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود. این اصطلاح را پزشکان دیگر از جمله ارسطو (120 تا 180 بعد از میلاد) و جالینوس (129 تا 199 بعد از میلاد) نیز به کار بردند. همین طور الکساندر ترالز در قرن ششم (کاپلان و سالوک، 1379).
در قرون وسطی،طبابت در ممالک اسلامی رونق داشت و دانشمندان نظیر رازی و ابنسینا و میموند (پزشک یهودی) ملانکولی را بیماری مشخصی تلقی کردند و هنرمندان آن زمان نیز این بیماری را به تصویر کشاندن مثل ملانکولی اثر آلبرت دورر (بهرامی و نیکیار، 1384).
در سال 1854 ژول فالره حالتی را توصیف نمود و آن را جنون ادواری نامید.چنین بیمارانی متناوباً حالات خلقی مانی و افسردگی را تجربه میکنند. ژول بایارژه جنون دو شکلی را شرح داد که در آن بیمار دچار افسردگی عمیقی میشود که به حالت بهت افتاده و بالاخره از آن بهبود مییابد. در سال 1882، کارل کالبام روانپزشک آلمانی، با استفاده از اصطلاح «سایکلوتایمی» مانی و افسردگی را مراحل مختلف یک بیماری توصیف نمود. در سال 1899، امیل کرپیلن ، بر اساس معلومات روانپزشکان فرانسوی و آلمانی، مفهوم بیماری منیک- دپرسیو را شرح داد (همان منبع).
توصیف او از نشانهها، به طور چشمگیری با اصطلاحات به کار گرفته شده برای توصیف اختلال دو قطبی در DSM IV-TR هماهنگ است و بسیاری از وجه تمایزات تشخیصی او، امروزه تأیید شده (جانسون و لیهای، 2004)
طبقهبندی بر اساس سیر بیماری، اختلالات یک قطبی و دوقطبی
اختلالات خلقی مشخصاً عود کننده هستند و کرپلین برای به هم پیوند دادن افسردگی و مانیا به عنوان یک اختلال واحد از سیر بیماری راهنمایی گرفت. وی متوجه گردید که سیر بیماری، خواه افسردگی و خواه مانیا، اساساً یکسان است و به همین دلیل آنها را در یک طبقه قرار داده پسیکوز منیک ـ دپوسیو نامید. این نظریه به وسعت مورد قبول بود تا این که در سال 1962 کارل لئونارد و همکاران تقسیمبندی به سه گروه را پیشنهاد نمودند:
• بیمارانی که فقط اختلال افسردگی داشتند (افسردگی یک قطبی)
• بیمارانی که فقط اختلال مانیا داشتند (مانیا یک قطبی)
• بیمارانی که افسردگی مانیا را با هم داشتند (دو قطبی) (گلدر و همکاران،1382).
امروزه از اصطلاح مانیا یک قطبی استفاده نمیشود بلکه همه چنین مواردی در گروه دو قطبی قرار داده میشوند، به این دلیل که تقریباً همه کسانی که مانیا دارند بالاخره روزی افسردگی را نیز تجربه میکنند. برای حمایت از تفکیک اختلالات یک قطبی و دو قطبی، لئونارد و همکاران (1962) تفاوتهای ارثی و شخصیتی بین بیماران دو گروه را شرح دادند که با مطالعات بعدی تأیید شد. معهذا توافق کلی وجود دارد که دو گروه در مرحله افسردگی از نظر علائم تفاوتی با هم ندارند و ممکن است بین دو گروه انطباقی وجود داشته باشد، چون بیماری که یک قطبی طبقهبندی شده است، ممکن است روزی حمله مانیا نشان دهد. به عبارت دیگر فرمهای یک قطبی بدون تردید مواردی دو قطبی شامل میگردند که هنوز قطب دیگر خود را نشان ندادهاند. علیرغم این محدودیتها، تقسیمبندی یک قطبی ـ دو قطبی، طبقهبندی مفیدی است چون مفاهیم ضمنی برای درمان نیز دارد (گلدر ـ همکاران، 1382).
به طور کلی، انجمن روانپزشکی آمریکا (1379) اختلالات خلقی را به اختلالات افسردگی یک قطبی (یعنی، اختلال افسردگی اساس، اختلال افسردهخویی و اختلال افسردگی که به گونهای دیگر مشخص نشده است، اختلالات دو قطبی (یعنی، اختلال دو قطبی I ، اختلال دو قطبی II، اختلال خلق ادواری، و اختلال دو قطبی که به گونهای دیگر مشخص نشده است) و دو اختلال مبتنی بر سبب شناسی ـ اختلال خلق به علت یک حالت طبی عمومی، و اختلال خلق ناشی از مصرف مواد ـ تقسیم میکند.
همهگیر شناسی اختلالهای خلقی
شیوع اختلالات خلقی در طول عمر 2 تا 25 درصد گزارش شده است (کاپلان و سادوک، 1379). اختلال افسردگی اساس اختلالی شایع است، با میزان شیوع حدود 15 درصد برای طول عمر، شاید در زنها تا 25 درصد. شیوع اختلال دو قطبی Iکمتر از اختلال افسردگی اساسی است، با میان شیوع حدود 1 درصد در طول عمر، تقریباً مشابه شیوع اسکیزوفرنی و شیوع اختلال دو قطبی II حدود 5/0 درصد است (همان منبع).
نتایج مطالعات زمینه یابی وایزمن و همکاران (1996) و کسلر و همکاران (1997؛ به نقل از گلدر و همکاران، 1382) در جوامع صنعتی، حاکی از آن است که خطر ابتلا به اختلال دو قطبی در طول عمر بین 3/0 تا 5/1% است. همچنین میزان شیوع 6 ماهه اختلال دو قطبی پایینتر از شیوع آن در طول عمر نیست، که حاکی از ماهیت مزمن اختلال است.
جدول:میزان شیوع بعضی از اختلالات خلقی DSM- TV-TR در تمام طول زندگی
اختلال خلقی میزان شیوع مادامالعمر
اختلالات افسردگی
اختلالات افسردگی اساسی (MDD) 10 تا 25% در زنان؛ 5 تا 12% در مردان
• عود کننده با بهبود کامل بین دورهها که بر اختلال افسرده خویی اضافه میشود حدود 3% افراد مبتلا به MDD
• عود کننده بدون بهبود کامل بین دورهها که بر اختلال افسردهخویی اضافه میشود (افسردگی دوگانه) حدود 25% مبتلایان به MDD
اختلال افسردهخویی حدود 6%
اختلالات دو قطبی
اختلال دو قطبی I 4% تا 6/1%
اختلال دو قطبی II حدود 5/0 %
• اختلال دو قطبی I یا دو قطبی II با چرخه سریع 5 تا 15% مبتلایان به اختلال دو قطبی
اختلال خلق ادواری 4/0 تا 0/1 %
جدول ازکاپلان ـ سادوک، 1385
جنس:
مشاهدات بینالمللی، بدون ارتباط با کشور تحت مطالعه، افسردگی یک قطبی را در زنها دو بار شایعتر از مردها نشان داده است. علت این تفاوت میتواند به دلیل تفاوتهای هورمونی، تأثیر زایمان، تفاوت در استرسورهای روحی اجتماعی و الگوهای رفتاری درماندگی آموخته شده باشد (کاپلان و سادوک، 1379).
اختلال دو قطبی تقریباً بطور برابر در مردان و زنان شایع است (کسلر و همکاران، 1994؛ به نقل از هالجین، 1384). با این حال در نحوهای که این اختلال برای اولین بار ظاهر میشود، تفاوتهای جنسیتی وجود دارد. اولین دوره در مردان به احتمال زیاد منیک است، اما در زنان به احتمال بیشتری دوره افسردگی اساسی است. زنان مبتلا به اخلاق دو قطبی، در مدت پس زایمانی بیشتر از مواقع دیگر در زندگیشان در معرض خطر ابتلا به دوره منیک هستند (لیبن لوفت 2000؛ به نقل از هالجین، 1384).
سن:
بطور کلی، شروع اختلال دو قطبی I زودتر از اختلال افسردگی اساسی است. حدود سن شروع اختلال دو قطبی I از کودکی (حتی 5 یا 6 سالگی) تا 50 سالگی حتی ندرتاً بالاتر، با میانگین 30 سالگی، گسترده است (کاپلان و سادوک، 1379). در افراد بالای 65 سال، میزان شیوع 1/0 درصد برآورد شده است. با این حال، به علت همزیستی بیماری جسمانی، امکان تشخیص غلط وجود دارد (کینگ و مارکوس ، 2000؛ به نقل از هالجین، 1384).
سن متوسط شروع اختلال افسردگی اساسی حدود 40 سالگی است؛ در 50 درصد بیماران سن شیوع بین 20 تا 50 سالگی است. اختلال افسردگی اساسی هم ممکن است در کودکی یا سالمندی شروع شود، هر چند ندرتاً چنین است. بعضی از دادههای همهگیر شناسی جدید حاکی است که میزان بروز اختلال افسردگی اساسی احتمالاً در افراد زیر 20 سال در حال فزونی است. اگر این موضوع واقعیت داشته باشد، ممکن است به افزایش مصرف الکل یا سایر مواد در این گروه سنی مربوط باشد (کاپلان و سادوک، 1379).
نژاد:
نژاد برای اختلال افسردگی و دو قطبی I به عنوان عامل خطر مورد تأیید قرار نگرفته است. معهذا، متخصصین ظاهراً میل دارند اختلالهای خلقی را در کسانی که زمینه فرهنگی و نژادی متفاوتی با خود دارند، کمتر از معمول و اسکیزوفرنی را بیشتر از معمول تشخیص بدهند. مثلاً روانپزشکان سفیدپوست در تشخیص اختلالهای خلقی در سیاهپوشان و اسپانیاییتبارها، تردید بیشتری به خرج داده و آن را کمتر از معمول تشخیص میدهند. به هر حال، وقتی عوامل دیگر مثل وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی، سن و سایر عوامل کنترل میشوند، عامل نژاد خودش را نشان نمیدهد (کاپلان، 2000؛ به نقل از بهرامی و نیکیار، 1384).
عوامل اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی
رابطهای بین طبقه اجتماعی و افسردگی یک قطبی وجود ندارد (کاپلان و سادوک، 1379). معهذا بیکاری، سطح درآمد و تحصیلات پایینتر به عنوان عوامل خطر برای افسردگی مطرح شده است (کاپلان، 2000، به نقل از بهرامی و نیکیار، 1384).
اختلال دوقطبی ظاهراً میزان بروز بالاتری در طبقات اجتماعی دوقطبی I در افرادی که تحصیلات دانشگاهی ندارند شایعتر از کسانی است که از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند، که احتمالاً نشان دهنده شروع نسبتاً زودتر اختلال است (کاپلان و سادوک، 1379).
در گذشته رابطهای بین اختلال خلقی دو قطبی و موقعیت شغلی و تحصیل بالاتر از معمول گزارش شده است (وودراف و همکاران، 1971). بعضی از پژوهشگران معتقدند که این اختلال در افراد پرتلاش از نظر اجتماعی که فشار زیادی برای مطرح و مقبول بودن در خود احساس میکنند ظاهر میگردد (پورافکاری، 1369).
وضع تأهل
افسردگی یک قطبی در افرادی که فاقد رابطه بین فردی نزدیک هستند یا از همسر خود طلاق گرفته و یا جدا شدهاند بیشتر دیده میشود. اختلال دوقطبی I ممکن است در افراد طلاق گرفته یا مجرد بیشتر از افراد متأهل دیده شود. اما این اختلاف نشاندهنده شروع زودرس و ناهماهنگی زناشویی حاصل از آن است، که از خصوصیات این اختلال شمرده میشود (کاپلان و سادوک، 1379).
تاریخچه خانوادگی:
در بیشتر مطالعات همهگیر شناسی نمونههای درمانی، یک تاریخچه خانوادگی از اختلالهای خلقی مخصوصاً در وابستگان درجه اول مشاهده شده است. همچنین در آزمودنیهایی که دچار اختلال افسردگی بودند، تاریخچه فامیلی بیشتر بوده است. اساس ژنتیکی در بیماری دو قطبی I بیشتر از افسردگی اساسی است. در بین اعضای خانواده آزمودنیهای دو قطبی، هم اختلال دو قطبی و هم افسردگی اساسی شایع است (کاپلان، 2000؛ به نقل از بهرامی و نیکیار، 1384).
تجارب دوران کودکی
همراهی تجارب دوران کودکی، با شروع اختلالهای خلقی در مراحل بعدی زندگی مورد توجه زیادی قرار گرفته است. برخی وقایع مثل طلاق یا جدایی والدین و یا والدین غفلت کننده و طرد کننده میتوانند موجب ابتلا به اختلالهای خلقی در فرزندان خود شوند. محرومیت و محیط خانوادگی آشفته نیز یک عامل خطر میباشد (همان منبع).
جدول: عوامل خطر برای اختلال دو قطبی I و اختلال افسردگی اساسی
عامل خطر اختلال دو قطبی I اختلال افسردگی اساسی
جنس اثری ندارد زنان نسبت به مردان در خطر بیشتری هستند.
نژاد اثری ندارد اثری ندارد
سن جوانان در خطر بیشتر هستند جوانان در خطر بیشتری هستند
وضعیت اقتصادی اجتماعی (SES) (SES) بالاتر تا حدودی در خطر بیشتر هستند (SES) پایینتر در خطر بیشتری هستند
وضعیت تأهل اشخاص جدا شده و طلاق گرفته در خطر بیشتری هستند اشخاص جدا شده و طلاق گرفته در خطر بیشتری هستند
تاریخچه خانواگی افراد با تاریخچه خانوادگی در خطر بیشتری هستند افراد با تاریخچه خانوادگی در خطر بیشتری هستند
وقایع استرسآور زندگی وقایع استرسآور منفی با خطر بیشتری برای ابتلا همراه هستند. وقایع استرسآور منفی با خطر بیشتری برای ابتلا همراه هستند
استرس مزمن اثر آن شناخته نشده است استرسهای مزمن همراه با ریسک زیاد برای ابتلا به افسردگی هستند
عدم وجود اعتماد اثر آن شناخته نشده است عدم وجود اعتماد موجب افزایش احتمال ابتلا به افسردگی به خصوص در زنان میشود
مسکن و محل زندگی خطر حومهنشیان بیشتر از شهرنشیان است. در شهرنشینان، خطر ابتلا بیشتر از روستانشینان است.
جدول از کاپلان 2000، ص 1304؛ به نقل از بهرامی و نیکیار، 1384
دورههای خلق
برای معرفی انواع اختلالات دو قطبی و بررسی علائم به چهار نوع دوره ، متفاوت اشاره میشود که شامل دوره افسردگی، دوره مانیا، دوره هیپومانیا و دوره آمیخته (علائم مانیا و افسردگی اساسی همزمان) میباشد.
دوره افسردگی:
علامت اصلی اختلال افسردگی اساسی یک دوره حداقل دو هفتهای است که در طی آن یا خلق فرد افسرده است و یا علاقه و احساس لذت را تقریباً در همه فعالیتها از دست میدهد. در کودکان و نوجوانان، خلق ممکن است تحریکپذیر باشد تا غمگین. افراد همچنین باید حداقل چهار علامت دیگر را تجربه کنند که عبارتند از: تغییر در اشتها یا وزن، خواب و فعالیت روانی ـ حرکتی، کاهش انرژی، احساس بیارزشی یا گناه، دشواری در اندیشهپردازی، طرح و اقدام برای خودکشی. برای به حساب آوردن یک دوره افسردگی اساسی، یک علامت باید یا اخیراً به وجود آمده باشد و یا در مقایسه با حالت پیش از دوره افسردگی فرد، آشکارا بدتر شده باشد. علایم باید برای بیشتر ساعات روز، تقریباً هر روز، برای حداقل دو هفته پیوسته استمرار یابند. دوره افسردگی باید از نظر بالینی با درماندگی قابل ملاحظه یا آسیب در کارکردهای اجتماعی و شغلی یا دیگر زمینههای مهم همراه باشد. در بعضی افراد با دورههای خفیفتر، ممکن است فرد کارکرد ظاهراً طبیعی داشته باشد، اما نیازمند تلاش فزاینده بسیار زیاد است (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1379).
این دوره میتواند منفرد یا عود کننده باشد. وجود فاصله 2 ماهه بین دورهها که ضمن آن بیمار فاقد علائم افسردگی باشد برای حالت عود کننده ضروری است.
حدود دورههای افسردگی اساسی عود نمیکند این حالت بیشتر در بیماران با سن بالاتر و سابقه فامیلی کمتر اختلال خلقی دیده شده و معمولاً بیشتر طول میکشد (2ـ1 سال) (کاپلان، 2000؛ به نقل از بهرامی و نیکیار، 1384).
اسپیرینگ (2002) علائم و نشانههای یک دوره افسردگی را چنین ذکر میکند:
ـ غمگینی، نگرانی یا خلق افسرده پایدار
ـ احساس نا امیدی و بدبینی
ـ احساس گناه، بیارزشی و درماندگی
ـ فقدان علاقه و لذت در فعالیتها من جمله مسائل جنسی
ـ کاهش انرژی و احساس خستگی مفرط
ـ اشکال در تمرکز، یادآوری و تصمیمگیری
ـ بیقراری، تحریکپذیری و زودرنجی
ـ افزایش خواب یا بیخوابی
ـ تغییر در اشتها و یا وزن
ـ دردهای مزمن یا سایر نشانههای جسمانی مزمن که ناشی از بیماری جسمانی یا آسیب نیستند
ـ افکار مرگ یا خودکشی، یا اقدام برای خودکشی
جدول: معیارهای دوره افسردگی اساسی بر اساس DSM IV-TR
A- پنج علامت (یا بیشتر) از علایم زیر در یک دوره دو هفتهای وجود داشتهاند و نشاندهنده تغییر از سطح کارکرد قبلی هستند: حداقل یکی از علایم یا به صورت (1) خلق افسرده و یا (2) از دست دادن علاقه و احساس لذت است.
توجه: علایمی که به وضوح ناشی از یک حالت طبی عمومی هستند و یا هذیانها و توهمات ناهماهنگ با خلق را به حساب نیاورید.
1ـ خق افسرده در بیشتر اوقات روز، تقریباً هر روز، خواه از طریق گزارش ذهنی (مثلاً، احساس غمگینی یا پوچی) و خواه مشاهده دیگران (مثلاً، غمگینی و اشکباربودن) باشد. توجه: در کودکان و نوجوانان خلق ممکن است تحریکپذیر باشد.
2ـ کاهش قابل ملاحظه علاقه یا احساس لذت نسبت به همه یا تقریباً همه فعالیتها در بیشتر اوقات روز، تقریباً هر روز (به طوری که شرح ذهنی بیمار یا مشاهدات دیگران نشان میدهد).
3ـ از دست دادن قابل ملاحظه وزن بدون رژیم غذایی یا افزایش وزن (مثلاً، تغییر در بیش از 5 درصد وزن بدن در یک ماه)، یا کاهش و یا افزایش اشتها تقریباً هر روز. توجه: در کودکان ناتوانی در رسیدن به وزن مورد انتظار را در نظر بگیرید.
4ـ بیخوابی یا پرخوابی هر روز.
5ـ بیقراری یا تأخیر روانی ـ حرتی تقریباً هر روز (قابل مشاهده توسط دیگران، فقط به احساسهای ذهنی بیقراری یا کندی اکتفا نمیشود.)
6ـ خستگی شدید یا از دست دادن انرژی تقریباً هر روز.
7ـ احساس بیارزشی یا گناه افراطی و نامناسب (که ممکن است هذیانی باشد) تقریباً هر روز (فقط شامل سرزنش خود و احساس گناه در مورد بیمار بودن نمیباشد).
8ـ کاهش توانایی تفکر یا تمرکز، یا بلاتصمیمی، تقریباً هر روز (خواه به صورت شرح ذهنی بیمار و خواه قابل مشاهدئه توسط دیگران).
9ـ افکار تکرار شونده در مورد مرگ (نه به صورت ترس از مرگ، اندیشه پردازی مکرر در مورد خودکشی بدون یک طرح خاص، یا اقدام به خودکشی، یا طرح خاصی برای انجام خودکشی.
B- علایم واجد ملاکهای یک دوره آمیخته نیستند.
C- علایم از نظر بالینی موجب اختلال یا آسیب قابل ملاحظهای در کارکرد اجتماعی، شغلی و یا دیگر زمینههای مهم میشوند.
D- علایم ناشی از اثرات فیزیولوژیکی مستقیم یک ماده (مثلاً یک داروی قابل سود مصرف، داروی تجویز شده و یا یک حالت طبی عمومی (مثلاً کمکاری تیروئید) نیستند.
E- علایم از طریق داغدیدگی بهتر توضیح داده نمیشوند، یعنی، بعد از دست دادن فرد مورد علاقه، علایم بیش از دو ماه دوام مییابند و با اختلال کارکردی قابل ملاحظه، اشتغال ذهنی مرضی همراه با بیارزشی، اندیشه در مورد خودکشی، علائم سایکوتیک یا تأخیر روانی ـ حرکتی، مشخص میشوند.
جدول از DSM.IV (1379)
دوره مانیا:
دوره مانیا به صورت دورهای خاص که طی آن، خلق به گونه غیر طبیعی و مستمراً بالا خود بزرگ بین و یا تحریکپذیر است تعریف میشود. این دوره خلق غیرطبیعی حداقل یک هفته (یا کمتر اگر بستری شدن ضروری باشد) طول میکشد. اختلال خلق باید حداقل با سه علامت دیگر از علائم زیر همراه باشد: عزت نفس مغرورانه یا خود بزرگبینی، کاهش نیاز به خواب، فشار تکلم، پرش افکار، حواسپرتی، افزایش درگیری در فعالیتهای هدفدار یا بیقراری روانی ـ حرکتی، و درگیری مفرط در فعالیتهای لذتبخش که پیامدهای بالقوه دردناک بالایی دارند. اگر خلق تحریک پذیر باشد (به جای اینکه بالا یا خود بزرگبین باشد) حداقل چهار علامت از علایم فوق باید وجود داشته باشند. علایم واجد ملاکهای یک دوره آمیخته که از طریق پدیدار شدن علایم هر دو دوره مانیا و افسردگی اساسی تقریباً هر روز و برای یک دوره حداقل یک هفتهای مشخص میشوند نیست. اختلال باید به حدی شدید باشد که موجب آسیب قابل ملاحظهای در کارکرد اجتماعی یا شغلی شود، یا نیازمند بستری شدن باشد که موجب آسیب قابل ملاحظهای در کارکرد اجتماعی یا شغلی شود، یا نیازمند بستری شدن باشد، یا با وجود علایم سایکوتیک مشخص گردد. دوره مانیا نباید ناشی از اثرات فیزیولوژیکی مستقیم یک داروی قابل سود مصرف، یک داروی تجویز شده، دیگر درمانهای سوماتیک افسردگی (مثلاً الکتروشوک درمانی یا نوردرمانی) و یا در معرض سموم قرار گرفتن باشد. همچنین این دوره نباید ناشی از اثرات فیزیولوژیکی مستقیم یک حالت طبی عمومی (مثلاً اسلکروز متعدد، تومور مغزی) باشد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1379).
جدول: معیارهای دوره مانیا بر اساس DSM IV-TR
A- دوره مشخصی که خلق به گونه غیر طبیعی و مستمر بالا، خود بزرگ بین و یا تحریک پذیر است و حداقل یک هفته (یا هر مدتی اگر بستری شدن لازم باشد) طول می کشد.
B- در طی دوره اختلال خلق، سه علامت (یا بیشتر) از علائم زیر دوام یافته (چهار علامت اگر خلق فقط تحریک پذیر باشد) و با یک درجه قابل ملاحظه ای وجود داشته باشند.
1. عزت نفس مغرورانه یا خود بزرگ بینی .
2. کاهش نیاز به خواب (مثلا، احساس سرحال بودن پس از فقط سه ساعت خواب).
3. حراف تر از معمول بودن یا احساس فشار برای ادامه صحبت.
4. پرش افکار یا تجربه ذهنی که افکار در حال رقابت هستند.
5. حواس پرتی (یعنی، توجه به آسانی به محرک های خارجی نامربوط یا بی اهمیت معطوف می شود).
6. افزایش در فعالیت هدفدار (خواه از نظر اجتماعی، شغلی، تحصیلی و خواه از نظر جنسی) یا بیقراری روانی حرکتی.
7. اشتغال مفرط در فعالیت های لذت بخش که پیامد های بالقوه دردناک بالایی دارند (مثلا، اشتغال به خوشگذرانیها و ولخرجیهای بی مهابا، بی احتیاطی های جنسی و یا سرمایه گذاریهای تجاری جاهلانه).
C- علایم واجد ملاک های دوره آمیخته نیستند.
D- آشفتگی خلق به حدی شدید است که موجب آسیب قابل ملاحظه در کارکرد شغلی یا فعالیت های اجتماعی معمول یا روابط با دیگران می شود و یا بستری شدن به منظور جلوگیری از صدمه زدن به خود یا دیگران را الزامی می سازد و یا علایم سایکوتیک وجود دارد.
E- علایم ناشی از اثرات فیزیولوژیکی مستقیم یک ماده (مثلاً یک داروی قابل سود مصرف، داروی تجویز شده و یا یک حالت طبی عمومی (مثلاً کمکاری تیروئید) نیستند.
توجه: دوره های شبه مانیک که آشکارا ناشی از درمان سوماتیک ضد افسردگی (مثلا،داروها، الکتروشوک دردمانی، و نوردرمانی) هستند، نباید به عنوان تشخیص اختلال دوقطبیI به حساب آورد.
جدول از DSM.IV (1379)
اسپیرینگ (2002)علایم و نشانههای یک دوره مانیا را چنین ذکر میکند:
ـ افزایش انرژی، فعالیت و بیقراری
ـ احساس خوب بودن مفرط و سرخوشی
ـ تحریکپذیری بیش از حد
ـ پرش افکار و تکلم سریع
ـ حواسپرتی، ناتوانی در تمرکز
ـ کاهش احساس نیاز به خواب
ـ افکار غیر واقعبینانه در مورد تواناییها و قدرت خود
ـ قدرت قضاوت ضعیف
ـ رفتارهای بادوام غیر عادی
ـ افزایش میل جنسی
ـ سوء مصرف مواد، خصوصاً کوکائین، الکل و داروهای خوابآور
بسیاری از افراد وقتی در فاز مانیا قرار دارند به خصوص در شروع آن برای درمان مراجعه نمیکنند زیرا احساس بسیار خوبی در طی این دوره دارند و دوست ندارند که متوقف بشود و این یک مشکل قضاوتی جدی به دنبال دارد. در صورت پیشرفت دوره مانیک، تمرکز دچار مشکل میشود و افکار بیشتر بزرگ منشانه میشود و مشکلات افزایش مییابد. رفتارهای خطر کردن افزایش مییابد. و متأسفانه نتایج دردناکی به بار میآورد مثل از دست دادن شغل یا یک ارتباط، یا دچار مشکلات قانونی شدن (بهرامی و نیکیار، 1384)
علائم سندرم مانیک را میتوان به شرح ذیل به طور طبقهبندی شده بیان کرد:
ظاهر کلی: بیماران منیک هیجانزده، پر حرف، گاهی سرگرمکننده و بیشفعال هستند.گاهی آشکارا پسیکوتیک و آشفته بوده و نیازمند مهار فیزیکی و آرامبخشهای تزریقی هستند (کاپلان و سادوک، 1379).
رنگهای روشن و انتخاب ناجور لباس اغلب منعکسکننده خلق مسلط او است. در فرمهای شدید لباس آشفته و ظاهر بسیار پریشان است(گلدر و همکاران، 1382).
خلق: این بیماران به طور کلاسیک حالت نشئه دارند، اما ممکن است تحریکپذیر نیز باشند، بخصوص اگر مانیا مدتی دوام پیدا کرده باشد. سطح تحمل ناکامی آنها نیز پایین است، که ممکن است به خشم و رفتار خصمانه منجر گردد. بیماران منیک ممکن است خلق بیثبات داشته باشند و ظرف دقایق و ساعات از خنده به خشم و افسردگی تغییر حالت دهند (کاپلان و سادوک، 1379).
تکلم و تفکر: صحبت بیماران منیک را نمیتوان قطع کرد و غالباً برای افراد دور و بر خود منبع مزاحمت هستند. تکلم غالباً مختل است با پیشرفت مانی، تکلم بلندتر، سریعتر و فهم آن مشکلتر میگردد (کاپلان و سادوک، 1379).
تکلم سریع و پرحجم است، چون افکار با سرعت زیاد در ذهن آنها تجمع مییابد و در موارد شدیدتر پرش افکار وجود دارد و تغییرات چنان سریع است که تعقیب سلسله افکار بیمار مشکل است. معهذا، ارتباط کلام را درصورت ضبط مکالمه و مرور دوباره میتوان درک کرد. این در تضاد با اختلال تفکر در اسکیزوفرنی است که در آن جریان تفکر حتی با تعمق هم قابل فهم نیست (گلدر و همکاران، 1382).
رفتارهای تکانشی: به طور مشخص بیماران مانیک تکانشی، مهار گسیخته و مداخلهگر هستند. تعاملات افزایش یافته با دیگران، فضول و مداخلهگر بودن منجر به اختلاف با اعضای خانواده و دوستان میشود. آنها خستگیناپذیر بوده و خود را در فعالیتهای مختلف همراه با قضاوت اجتماعی مختل درگیر میکنند، مانند سخنرانی یا رقص در خیابان، خرید اتومبیلهای نو، جواهرات گرانقیمت، ازدواجهای تکانشی (بهرامی و نیکیار، 1384).
تقریباً 75 درصد بیماران منیک تهدید کننده و مهاجم هستند. بیماران منیک نیز اقدام به خودکشی و دیگرکشی میکنند، اما میزان بروز این رفتارها معلوم نیست. قرائنی وجود دارد که بیماران تهدید کننده شخصتیهای بسیار مهم، بیشتر مبتلا به اختلال دو قطبی هستند تا اسکیزوفرنی (کاپلان و سادوک، 1379).
اختلال در علائم نباتی:
الف) خواب: غالباً کاهش یافته است، ولی هنگامی که بیمار از خواب برمیخیزد احساس سرزندگی و انرژی فراوان دارد. ممکن است بیمار زود از خواب بیدار شده و کارهای پر و سر و صدایی انجام دهد که مایه تعجب و آزار دیگران باشند (گلدر و همکاران، 1385).
ب) تغذیه: اشتها افزایش یافته و بیمار بدون توجه به آداب و رسوم قراردادی غذا را با حرص و ولع میبلعد (گلدر و همکاران، 1382)/
گاه ممکن است نسبت به تغذیه بیتوجه شوند که این مسأله از نظر بالینی مشکلساز نیست. ولی به دلیل افزایش فعالیت و بیتوجهی به تغذیه ممکن است کاهش وزن رخ دهد (بهرامی و نیکیار، 1384).
ج) میل جنسی: تمایلات جنسی به طور مشخص افزایش یافته منجر به بیمبالاتی جنسی میشود. این رفتارها منجر به مشاجرات زناشویی، جدایی مکرر و یا طلاق میشود (همان منبع).
عقاید بزرگمنشانه: عقاید بزرگمنشانه شایع است. بیمار معتقد است که افکارش بدیع و نظراتش مهم و کارش برجسته است. گاهی این زمینههای فکری بزرگمنشانه به هذیان بزرگ منشی مبدل میگردد، گاهی بیمار باور دارد که یک پیشوای مذهبی است و مأموریت دارد که زمامداران امور را در مسائل مهم راهنمایی کند. گاهی هذیانهای گزند و آسیب مشاهده میگردد و بیمار اعتقاد پیدا میکند که دیگران به دلیل اهمیت خاص او برای وی توطئه میچینند. هذیانهای انتساب نیز دیده میشود. هذیانها و علایم درجه اول اشناید ر در 10 تا 20 درصد از بیماران منیک دیده می شود.هذیان ها و علائم درجه اول اشنایدر دوام پیدا نمیکند و غالباً تغییر یافته یا ظرف چند روز از بین میروند (گلدر و همکاران، 1382).
اختلالات درکی: توهمات نیز ممکن است وجود داشته باشد. محتوای آنها معمولاً هماهنگ با خلق بیمار بوده و به شکل صداهایی که در مورد تواناییهای خاص بیمار صحبت کرده، یا ندرتاً محتوای مذهبی دارند، در میآیند (همان منبع).
قابلیت اعتماد: بیماران منیک از نظر اطلاعاتی که میدهند مشهور به غیر قابل اعتماد بودن هستند. دروغگویی و فریبکاری در این اختلال شایع بوده و غالباً سبب میشود که پزشک بیتجربه با این بیماران با تحقیر بیجا و نامناسب رفتار نماید (کاپلان و سادوک، 1379).
بینش: بینش در تمام موارد مختل شده است. ممکن است بیمار هیچ دلیلی برای محدود کردن طرحهای بزرگمنشانه خود و یا جلوگیری از ولخرجیهای افراطی اش نداشته باشد. این بیماران به ندرت خود را بیمار میپندارند و یا نیازمند به درمان میدانند (گلدر و همکاران، 1385).
اکثر بیماران مانیک میتوانند برای یک مدت کوتاه، تا حدی علایم خود را کنترل کنند. ممکن است این کار را در مواقعی که مصاحبهگر نیاز به درمان را ارزیابی میکند انجام دهند و در نتیجه شدت اختلال را کمتر از حد واقعی نشان دهند. به همین دلیل در صورت امکان، حتماً باید علاوه بر بیمار با یک فرد مطلع دیگر هم صحبت شود (همان منبع).
دوره آمیخته:
دوره آمیخته با یک دوره زمانی (حداقل یک هفته استمرار) که در آن ملاکها واجد هر دو دوره مانیک و افسردگی اساسی، تقریباً برای هر روز، هستند مشخص میشود. این افراد به گونهای سریع، تغییر خلق (غمگینی، تحریکپذیری، شنگولی) همراه با علایم دوره مانیک و دوره افسردگی اساسی را تجربه میکنند. تظاهر علایم غالباً مشتمل بر بیقراری، بیخوابی، نوسان اشتها، علایم سایکوتیک و فکر خود کشی میباشد. اختلال باید به حدی شدید باشد که موجب آسیب قابل ملاحظهای در کارکردهای اجتماعی و شغلی شده یا بستری شدن را ضروری ساخته و یا با وجود علایم سایکوتیک مشخص شود. اختلال نباید ناشی از اثرات فیزیولوژیکی مستقیم یک ماده (مثلاً، یک داروی قابل سوء مصرف، یک داروی تجویز شده و یا دیگر درمانها) یا یک حالت طبی عمومی (مثلاً پرکاری تیروئید) باشد. علایمی شبیه آنچه که در یک دوره آمیخته دیده میشود ممکن است ناشی از اثرات مستقیم داروی تجویز شده ضد افسردگی، الکتروشوک درمانی، نور درمانی، یا داروی تجویز شده برای دیگر حالات طبی عمومی (مثلاً کورتیکواستروئیدها) باشد.چنین تظاهری به عنوان دورههای آمیخته در نظر گرفته نمیشود و نباید تشخیص اختلال دو قطبیI را ارائه داد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1379).
جدول: معیارهای دوره آمیخته بر اساس DSM IV-TR
A- ملاکها واجد هم یک دوره مانیک و هم دوره افسردگی اساسی (به جز از نظر مدت) هستند و تقریباً هر روز در طی یک دوره حداقل یک هفتهای استمرار دارند.
B- آشفتگی خلق به حدی شدید است که موجب اختلال قابل ملاحظهای در کارکرد شغلی یا فعالیتهای اجتماعی معمول یا روابط با دیگران میشود و یا بستری شدن به منظور جلوگیری از صدمه زدن به خود یا دیگران را الزامی میسازد و یا علایم سایکوتیک وجود دارد.
C- علایم ناشی از اثرات فیزیولوژیکی مستقیم یک ماده (مثلاً یک داروی قبل سوء مصرف، یک داروی تجویز شده، یا دیگر درمانها یا یک حالت طبی عمومی (مثلاً پرکاری تیروئید) نیست.
توجه: دورههای شبه آمیخته که به وضوح از درمان سوماتیک ضد افسردگی (مثلاً داروی تجویز شده، الکتروشوک درمانی، و نوردرمانی) ناشی میگردند را نباید به عنوان اختلال دو قطبیI تشخیص داد.
جدول از DSM.IV (1379)
دوره هپیومانیا:
هپیومانیا بر اساس DSM-IV فرم غیر سایکوتیک و غیر آشفته مانیا است که شایعتر است. از نظر تشخیصی سابقه سندرم خفیف مانیا معمولاً خوشایند بوده و فرد یا از آن آگاه نمیشود و یا تمایل به انکار آن دارد. DSM IV-TR برای هپیومانیا مدت زمان حداقل 4 روز را تصریح کرده اما مطعالات ممفیز و زوریچ مدت زمان 2 روز را پیشنهاد کرده است. نکته دیگر این که اگر چه بر اساس DSM IV-TR هیپومانیای ناشی از درمان در بیماران، نبایستی تشخیص دو قطبی گذاشته شود ولی مشاهدات آیندهنگر نشان داد که تقریباً همه این دورهها با دورههای هیپومانیا خود به خود دنبال شده و نهایتاً منجر به تشخیص اختلال دو قطبی میشود (کاپلان، 2000؛ به نقل از بهرامی و نیکیار، 1384).
جدول: معیارهای دوره هیپومانیا بر اساس DSM IV- TR
A- دوره مشخصی که خلق مستمرا بالا، خود بزرگ بین و یا تحریک پذیر است و به مدت حداقل چهار روز ادامه می یابد و به وضوح از خلق غیر افسرده معمول متفاوت است..
B- در طی دوره اختلال خلق، سه علامت (یا بیشتر) از علائم زیر دوام یافته (چهار علامت اگر خلق فقط تحریک پذیر باشد) استمرار داشته و تا حدی قابل ملاحظه باشند.
1.عزت نفس مغرورانه یا خود بزرگ بینی .
2. کاهش نیاز به خواب (مثلا، احساس سرحال بودن پس از فقط سه ساعت خواب).
3.حراف تر از معمول بودن یا احساس فشار برای ادامه صحبت.
4.پرش افکار یا تجربه ذهنی که افکار در حال رقابت هستند.
5.حواس پرتی (یعنی، توجه به آسانی به محرک های خارجی نامربوط یا بی اهمیت معطوف
می شود).
6.افزایش در فعالیت هدفدار (خواه از نظر اجتماعی، شغلی، تحصیلی و خواه از نظر جنسی) یا بیقراری روانی حرکتی.
7.اشتغال مفرط در فعالیت های لذت بخش که پیامد های بالقوه دردناک بالایی دارند (مثلا، اشتغال به خوشگذرانیها و ولخرجیهای بی مهابا، بی احتیاطی های جنسی و یا سرمایه گذاریهای تجاری جاهلانه).
C-دوره اختلال با تغییر صریح در کارکرد فرد همراه است که هرگاه شخص بدون علامت باشد، مشخصه فرد نیست
D-آشفتگی در خلق و تغییر در کارکرد توسط دیگران قابل مشاهده است.
E – این دوره تا آن حد شدید نیست که موجب آسیب قابل ملاحظه در کارکرد اجتماعی یا شغلی، یا الزامی شدن بستری کردن شود و علایم سایکوتیک وجود ندارد.
F- علایم ناشی از اثرات فیزیولوژیکی مستقیم یک ماده (مثلاً یک داروی قابل سود مصرف، داروی تجویز شده و یا یک حالت طبی عمومی (مثلاً کمکاری تیروئید) نیستند.
توجه: دوره های شبه هیپومانیک که آشکارا ناشی از درمان سوماتیک ضد افسردگی (مثلا،داروها، الکتروشوک دردمانی، و نوردرمانی) هستند، نباید به عنوان تشخیص اختلال دوقطبیII به حساب آورد.
اختلالات دو قطبی:
اختلال دو قطبی، که به عنوان بیماری منیک ـ دپرسیو (شیدایی ـ افسردگی) نیز شناخته میشود، یک اختلال مغزی است که باعث ایجاد تغییر غیر عادی در خلق، انرژی و توانایی عملکرد فرد میشود.
این تغییرات میتواند باعث اختلال در روابط بین فردی، عملکرد تحصیلی و شغلی پایین و حتی خودکشی شود(اسپیرینگ،2002).
بیماری دو قطبی اساساً اختلالی است که در آن فرد دچار بینظمی هیجانی است و این بینظمی ناشی از آسیبپذیری بیولوژیکی هیجان به اضافه عدم توانایی برای تنظیم هیجان است، بنابراین بیماران بیشتر احتیاج به تنظیم هیجانات خود دارند (گاندرسون و زانارین ، 1989؛ به نقل از بهرامی و نیکیار، 1384).
آسیبپذیری هیجانی شامل حساسیت بالا نسبت به محرکهای هیجانی، عمق هیجان و بازگشت کند و آرام به خط پایه هیجانی است. حساسیت زیاد، به این معنی است که به سرعت واکنش نشان میدهد و دارای یک آستانه هیجانی پایین است که موجب میشود از لحاظ هیجانی آسیبپذیر باشند. عمق یا شدت هیجان به این معنی است که واکنشهای هیجانی افراطی دارند. یک مشکل کوچک آنها را شدیداً غمگین و یک شادی کوچک آنها را بسیار خوشحال میکند. (بهرامی و نیکیار، 1384).
انواع اختلال دو قطبی:
انجمن روانپزشکی آمریکا (1379) چهار نوع اختلال دو قطبی را در DSM IV-TR معرفی میکند.
1ـ اختلال دو قطبی I
2ـ اختلال دو قطبی II
3ـ اختلال دو قطبی ادواری
4ـ اختلال دو قطبی که به شکل دیگری شناخته شده است.
اختلال دو قطبی I
علامت اصلی اختلال دو قطبی I یک سیر بالینی است که با پدیدار شدن یک یا چند دوره مانیا یا دوره آمیخته مشخص میشود. اغلب افراد یک یا چند دوره افسردگی نیز داشتهاند (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1379).
به طور معمول این اختلال از حدود 13 سالگی تا سالهای 30 شروع میشود و اولین دوره میتواند مانیا، افسردگی یا مختلط باشد. یک فرم شایع شروع بیماری، افسردگی خفیف با پرخوابی یا کندی روانی حرکتی است. که پس از چند هفته تا ماه منجر به دوره مانیا میشود.شکل دیگر شروع با یک دوره شدید مانیا با تابلو سایکوتیک است و فرم سوم بروز چندین دوره افسردگی قبل از دوره مانیا میباشد. به طور معمول دورههای مانیا در جوانان و دورههای افسردگی در سنین بالاتر بارزتر است. اگر چه شیوع بیماری در زنان و مردان یکسان است، اما مردان بیشتر دورههای مانیا و زنان دورههای افسردگی و مختلط را تجربه میکنند ( کاپلان، 2000؛ به نقل از بهرامی و نیکیار، 1384).
علایم و اختلالات همراه:
عمل خود کشی در 10 تا 15 درصد افراد مبتلا به اختلال دو قطبی I وجود دارد. سوء استفاده از کودک، سوء استفاده از همسر یا هر رفتار تجاوزکارانه دیگری ممکن است در طی دورههای مانیای شدید یا در طی دورههایی که همراه با علایم سایکوتیک هستند وجود داشته باشد. دیگر مشکلات همراه عبارتند از: فرار از مدرسه، شکست شغلی، طلاق و یا رفتارهای ضد اجتماعی دورهای. دیگر اختلالات روانی همراه عبارتند ا ز: بیاشتهایی عصبی، جوع عصبی، اختلال کمبود توجه، بیشفعالی، اختلال وحشت، فوبیای اجتماعی و اختلالات مرتبط با مواد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1379).
سوء مصرف مواد و الکل در میان مبتلایان به اختلال دو قطبی بسیار رایج است. تحقیقات نشان میدهد که عوامل بسیاری میتواند در این مشل سوء مصرف مؤثر باشد من جمله خود درمانی نشانهها. همچنین ممکن است نشانههای خلقی به وسیله سوء مصرف مواد بوجود آمده یا تداوم یابد. از این جهت درمان سوء مصرف مواد در این بیماری بخشی مهم از طرح درمانی کلی است. همچنین اختلالات اضطرابی از قبیل اختلال استرس پس از سانحه و اختلال وسواس جبری در مبتلایان به اختلال دو قطبی رایج است که نیاز به درمان جداگانه دارد(اسپیرینگ،2002).
سیر و پیشآگاهی:
اختلال دو قطبی I اختلابی عود کننده است. بیش از 90 درصد افرادی که یک دوره مانیا واحد دارند در آینده دورههای دیگری خواهند داشت (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1379)
اختلال دو قطبی I غالباً با افسردگی شروع میشود (75 درصد موارد در زنها و 67 درصد موارد در مردان) اکثر بیماران هم دورههای مانیا و هم افسردگی را تجربه میکنند، هر چند 10 تا 20 درصد آنها فقط دورههای مانیا دارند. دورههای مانیا به طور معمول شروع حاد (ساعات تا روزها) دارند، اما ممکن است ظرف چند هفته تکمیل شود صورت عدم درمان حدود سه ماه دوام مییابد. با پیشرفت اختلال فاصله دورهها کاهش مییابد. معهذا، پس از تقریباً پنج دوره فاصله دورهها معمولاً در شش تا نه ماه تثبیت میشود (کاپلان و سادوک، 1379)
گر چه اکثریت افراد مبتلا به اختلال دو قطبی I در بین دورهها به سطح کارکردی کاملی میرسند، اما در بعضی (20 تا 30 درصد) اختلال ادامه یافته تا این که نوسان خلق یا مشکلاتی را در روابط بین شخصی یا شغلی خود نشان دهند. وقتی فردی دورههای مانیک همراه با علایم سایکوتیک دارد، احتمال بیشتری میرود که دورههای مانیک بعدی، علایم سایکوتیک داشته باشند. (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1379).
بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی I نسبت به بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی پیش آگهی نامساعدتری دارند. وضعیت شغلی ناجور قبل از بیماری، وابستگی به الکل، ویژگیهای پسیکوتیک، ویژگیهای افسردگی بین دورهها و جنس مذکر از عواملی هستند که پیشآگهی را بدتر میسازند. دورههای کوتاه مانیا، سن بالا به هنگام شروع، افکار انتحاری کمتر و مسائل روانی یا غیر روانپزشکی توأم کمتر، به نفع پیش آگهی بهتر است (کاپلان و سادوک، 1379).
حدود 40 تا 50 درصد بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی I ممکن است ظرف دو سال پس از حمل اول دچار حمله دوم گردند. تقریباً در 7 درصد بیماران عدد علایم دیده نمیشود، 45 درصد بیماران پیش از یک حمله بیماری داشتهاند، و 40 درصد بیماران به بیماری مزمن مبتلا میگردند. بیماران ممکن است بین 2 تا 30 (به طور متوسط 9 دوره) دوره مانیک را تجربه کنند. در پیگیری دراز مدت، 15 درصد بیماران سالم، 45 درصد آنها در وضعیت خوب قرار داشته اما عودهای مکرر بیماری داشتهاند، 30 درصد در بهبود موقتی نسبی قرار داشته و 10 درصد دچار فرم مزمن بیماری بودهاند (همان منبع).
الگوی خانوادگی:
بستگان زیستی درجه اول افراد مبتلا به اختلال دو قطبی I میزان بالایی از اختلال دو قطبی I اختلال دو قطبی II، و اختلال افسردگی اساسی دارند. مطالعات در مورد دوقلوها و فرزند خواندهها شواهد قاطعی از یک تأثیر ژنتیکی برای اختلال دو قطبی I فراهم کرده است (انجمن روانپزشکی آمریا، 1379)
تشخیص افتراقی:
اختلال دو قطبی I از اختلال افسردگی اساسی و اختلال افسردهخویی از طریق سابقه پایدار حداقل یک دوره مانیا یا آمیخته متمایز میگردد. همچنین از اختلال دو قطبی II، به واسطه وجود یک یا چند دوره مانیا یا آمیخته متمایز میگردد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1379).
تشخیص افتراقی بین اختلال پسیکوتیک (مثلاً اسکیزوافکتیو، اسکیزوفرنی و اختلال هزیانی) و اختلال دو قطبیI ممکن است (به ویژه در نوجوانان) مشکل باشد، زیر این اختلالات در پارهای از علایم مهم (مثلاً هذیانهای خود بزرگبینی و تعقیب و گزند، علایم تحریکپذیری و بیقراری)، به ویژه در اوایل سیر اختلال، مشابه هستند (همان منبع). ترکیب خلق مانیک، تکلم سریع یا پرفشار، و بینش فعالی بیشتر به نفع تشخیص مانیا است. شروع مانیا معمولاً سریع بوده، و تغیییی قابل ملاحظه با رفتار قبلی تلقی میشود. همچنین نیمی از بیماران دو قطبی سابقه خانوادگی این اختلال را دارند (کاپلان و سالوک، 1379).
ضایعه عضوی مغز، بخصوص در افراد میانسال و سالمند که رفتار بزرگ منشانه نشان دادهاند و سابقه اختلالات عاطفی ندارند، همیشه باید در مد نظر باشد. در غیاب اختلال بارز خلق، مهار گسستگی اجتماعی افراطی (مثلاً ادرار کردن در ملاء عام) قویاً از پاتالوژی لوب پیشانی حکایت میکند. در بالغین جوان عفونت با HIV یا صدمات مغزی ممکن است به تظاهرات مانی منجر شود (گلدر و همکاران، 1382).
دورههای افسردگی اساسی، مانیا و هیپومانیا در اختلال دوقطبی I را باید از دورههای اختلال خلق ناشی از یک حالت طبی عمومی متمایز کرد. برای دورههایی که به عنوان پیامد فیزیولوژیکی مستقیم یک حالت طبی عمومی مشخص (مثل پرکاری تیروئید) قلمداد میشود، تشخیص مناسب (مبتنی بر سابقه، یافتههای آزمایشگاهی و یا معاینه فیزیکی)، اختلال خلق ناشی از یک حالت طبی عمومی خواهند بود (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1379).
افتراق میان مانیا و رفتارهای تحریکی ناشی از سود مصرف آمفتامینها بر اساس شرح حال و آزمایش ادرار از نظر وجود داروهای محرک صورت میگیرد حالتهای ناشی از دارو معمولاً پس از بستری شدن بیمار در بیمارستان و عدم مصرف داروهای روانگرا به سرعت فروکشی میکنند. (گلدر و همکاران، 1385).
اختلال دو قطبیII:
علامت اصلی اختلال دو قطبی II، سیر بالینی است که با پدیدار شدن یک یا چند دوره افسردگی اساسی همراه با حداقل یک دوره هیپومانیا مشخص میشود (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1379)
افراد مبتلا به اختلال دو قطبیII، ممکن است دورههای هیپومانیا را به صورت مرضی در نظر نگیرند، اگر چه دیگران ممکن است از رفتار ؟ این افراد در عذاب باشند.
دانلود مقاله اختلالات خلقی