گناه و اندیشه
در قرآن آیاتی یافت می شود که اندیشة گناه را گناه می داند مانند: «ان الذین یحبون ان تشیع الفحاشه فی الذین امنوا لهم عذاب الیم فی الدنیا و الاخره» ؛ کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت می باشد.
قابل توجه اینکه آیه نمی گوید: کسانی که رواج زشتیها دهند، بلکه می گوید: دوست دارند که چنین کاری را انجام دهند، همین دوست داشتن، گناه است که عذاب دردناکی است، پس اندیشة گناه هم، گناه می باشد.
امام صادق (ع) می فرمایند: «اینکه دوزخیان در دوزخ جاودانه اند، بدان جهت است که نیاتشان در دنیا این بوده، که اگر تا ابد در دنیا بمانند نافرمانی خدا را بکنند، و بهشتیان نیز در بهشت جاودانه اند، بدان جهت است که نیاتشان در دنیا این بوده که اگر تا ابد زنده بمانند، اطاعت خدا را بنمایند. هر دو دسته به خاطر نیت های خود در دوزخ و بهشت جاودانند.»
حضرت مسیح به پیروان خود می فرمود: «موسی بن عمران به شما دستور داده که زنا نکنید و من به شما امر می کنم که، فکر زنا را نیز در خاطر نیاورید، تا چه رسد به عمل زنا، هر که فکر زنا کند، مانند کسی است که در عمارت زیبا و رنگ آمیزی شده، آتش بیفروزد که با این عمل دود آتش، رنگ خانه را تباه می کند، اگر چه خانه هم نسوزد.» با این بیان روشن شد که، اندیشة گناه، گناه محسوب می شود. زیرا اندیشه به گناه بستر را برای به فعلیت درآمدن آن می گستراند.
گناه و عمل
آیات متعددی از قرآن تصریح دارد که، گناه فقط با عمل تحقق می یابد؛ از آن نمونه: «فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره» پس هر کس به اندازة سنگینی ذره ای کار خیر انجام داده، آن را می بیند و هر کس به اندازة ذره ای کار بد کرده، آن را می بیند.
این آیه انسان را به تفکری عمیق وا می دارد، و نشان می دهد که حسابرسی در قیامت فوق العاده دقیق و حساس است، که حتی کوچکترین اعمال انسانی را وزن می کنند، و به حساب می آورند.
«ابوسعید خدری نقل می کند که وقتی آیة فوق نازل شد، عرض کردم یا رسول الله: آیا من همة اعمالم را می بینم؟ فرمود: آری، گفتم: آن کارهای بزرگ را؟ فرمود: بله، گفتم: کارهای کوچک کوچک را؟ فرمود: بله، عرض کردم: ای وای بر من! مادرم به عزای من بنشیند . فرمود: بشارت باد تو را ای ابوسعید! چرا که اعمال نیک ده برابر حساب می شود تا هفت صد برابر و خدا برای هر کس بخواهد آن را هم دو چندان می کند. اما عمل گناه به اندازة یک گناه مجازات دارد، یا خداوند آنرا عفو می کند، بدان هیچ فردی به عملش نجات نمی یابد (جز اینکه کرم خدا شامل او گردد)، عرض کردم: حتی شما هم ای رسول خدا؟! فرمود: حتی من، مگر اینکه خداوند مرا مشمول رحمتش سازد.»
با این بیان روشن شد، میزان محاسبه در قیامت، اعمال بندگان است و نیت گناه، گناه محسوب نمی شود، با توجه به مدارک قبل که اندیشة گناه را گناه معرفی می کرد، می توان نتیجه گرفت که ، اندیشة گناه نزدیک شدن به قرقگاه و مرزهای الهی است، با یک غفلت ممکن است انسان قدم در آن طرف منطقة ممنوعه بگذارد، و دچار هلاکت شود؛ لذا حضرت علی (ع) می فرماید: «کسی که در مورد گناهان زیاد فکر کند، گناهان او را به سوی خود می کشانند» بنابراین اندیشة گناه، خلاف ادب نسبت به خداوند رحمن، و جرات نمودن بر نافرمانی اوست؛ لذا باید مواظب بود آیینة پاک دل انسان، بافکر گناه هم، آلوده نشود.
در پایان این بحث می توان نتیجه گرفت: گاهی اندیشة گناه به شکل تصورات ذهنی است و استقراری هم ندارد، این قسم یقیناً گناه نمی باشد. حضرت رسول (ع) در این مورد می فرمایند: «خداوند بر امت من چیزهائی را که در نیاتشان بگذرد، اگر به گفتار یا عمل منجر نشود، بخشیده است.»
ولی گاهی اندیشة گناه به معنی عزم و تصمیم جدی بر گناه است، و دنبال آن رنگ احتیاط می زند. حرص و طمع به دنیا را تحت عنوان تامین زندگی معرفی می کند، اگر حادثة ناگواری پیش آید، عدم احتیاط در امور را به قضا و قدر نسبت می دهد، زیر پوشش اینکه شخص فاسق است، غیبت می کند ، و گناه کبیره غیبت را توجیه می کند، پوشاندن حق را با تقیه تفسیر می کند. خلاصه اینکه با تحریف مفاهیم، گناهان خود را تحت پوشش شرعی و درست، پنهان می کند. اکنون به چند نمونه از ابعاد مختلف توجیه اشاره می کنیم:
1. گناه و توجیه اعتقادی
انسان مومن باید معتقد به اصول دین اسلام، و کلیة معارف و قوانینی که خداوند توسط حضرت رسول (ص) برای هدایت بشر آورده، باشد و به این اعتقادات در عمل هم پایبند باشد. ولی گاهی بعضی افراد دست به توجیهاتی در مسائل اعتقادی، می زننند که برای ارتکاب گناه خود دلیل داشته باشند؛ به نمونه هائی از آن اشاره می کنیم: (تقدم اعتقادات شخصی بر اعتقادات اسلامی و شرعی)
خداوند متعال، هیچ انسانی را به کفر و شرکت وادار نکرده، و او را در پذیرش راه، آزاد قرار داده. خداوند در قرآن می فرماید: «ما راه را به انسان نشان دادیم، خواه شاکر و پذیرا باشد، یا کفران کننده و ناپذیرا».
تردید انسان در بعضی کارها، و اینکه انسان می تواند اعمال نیک یا بد را به اختیار خود انتخاب کند، دلیل بر آزادی اوست، ولی این آزادی در تحت قاعده «جبر و اختیار» می باشد؛ نه جبر کامل درست است که بگوئیم: ما هیچ اراده ای نداریم، و نه اختیار کامل صحیح است که بگوئیم: همه چیز در اختیار ما می باشد، بلکه با قدرت و قوه ای که خدا به ما داده، می توانیم با اراده آزاد خود، عمل خوب یا، بد را انجام می دهیم. اگر در کارها مجبور بودیم، خلقت بهشت و دوزخ لغو و بی فائده بود. با این مقدمه می توان گفت: بسیاری از افرادی که کافر یا مشرک می شوند، عمل خود را این گونه توجیه می کنند: ما پدران خود را بر این راه یافتیم، چون پدران ما کافر یا مشرک بودند، ما هم همان گونه شدیم، گرگ زاده به جرم گرگ بودن مواخذه نمی شود، خواست خدا این بود، اگر خدا می خواست، ما را هم هدایت می کرد.
این افراد با چنین فریب، گناه خود را توجیه می کنند، در حالیکه خداوند هیچ انسانی را به عمل منحرف و کفر و شرک وادار نکرده و او در انتخاب آزاد است و مجبور نیست. با انتخاب خود می تواند اهل بهشت یا دوزخ گردد.
از دیگر توجیهات اعتقادی: بسیار دیده شده پسر و دختر به عنوان اینکه در آینده می خواهند ازدواج کنند، مدتها با هم رفت و آمد و آمیزش دارند و اینگونه توجیه می کنند که می خواهیم به اخلاق و رفتار یکدیگر آشنا شویم؛ در حالیکه این ارتباط به هیچ وجه با اعتقادات مذهبی ما سازگار نیست و شرع مقدس آنرا امضاء نکرده.
مورد دیگر اینکه: تحت پوشش جهیزیه و مهریه در ازدواج، جهیزیه ها و مهریه های سنگینی را به طرفین تحمیل می کنند و این موارد را جزء معتقدات مذهبی عنوان می کنند: لذا برای دوری از این توجیهات، قرآن و سنت را در همة موارد زندگی ملاک و میزان قرار دهیم.
2.گناه و توجیه روانی
افراد اجتماع برای تسکین و آرامش روح و روان خود، اعمالی را در طول زندگی بصورت عادت انجام می دهند و با آن اعمال خو گرفته اند و بسیاری از عملکردهای زشت خود را توجیه می کنند. بعنوان نمونه: جهل و عدم اهمیت به مسائل تربیتی در میان خانواده ها، پیامدهای ویران کننده ای دارد. اگر از بعضی افراد سئوال شود: چرا فرزندانت را به روش صحیح تربیت نمی کنی؟ می گوید: باید آنها را آزاد گذاشت، چون اعمال فشار موجب بروز عقدة روانی می شود. با این توجیه ناپسند فرزندان خود را به انحراف و تباهی می کشاند.
نمونة دیگر: افراد زیادی در اجتماع، عادت ناپسند به سیگار، مصرف مواد مخدر، میگساری و … را اینگونه توجیه می کنند: اراده خود را از دست دادیم، یا برای تسکین و آرامش این اعمال را انجام می دهیم. در حالیکه تجربه نشان داده که افراد با تصمیم و ارادة قوی قله های بزرگی را فتح کردند، و آرامش فقط با یاد خدا حاصل می شود.
نمونه دیگر: عدم پرداختن به اعمال صالحه و خدمت به همنوع اینگونه توجیه می شود: دیگران هم کار خوب انجام نمی دهند، هر که به فکر خویش است. با این توجیه شر و بدیها جای خوبیها را می گیرد. در جواب باید گفت: هر کس در گرو اعمال خویش است.
3.گناه و توجیه فرهنگی
فرهنگ غنی اسلامی فرهنگی است که با قوانین سعادت آفرین الهی آزین بسته شده است و قانونگذار خود کم و کیف وضعی قوانین را بیان فرموده، افراط و تفریط و تاثیرپذیری از هر فرهنگی مغایر با فرهنگ اصیل اسلامی مذموم و مردود و غیر قابل توجیه است.
مجموعه اموری مانند: عقائد، تاریخ، آداب و رسوم و … که به روح انسان شکل می دهد و انگیزة اصلی او را به سوی مسائل مختلف فراهم می سازد، فرهنگ هر جامعه و شناسنامه هویت یک جامعه است. بسیاری از امور فرهنگی که با موازین شرعی تطبیق نمی کند و ناپسند است بین افراد توجیه می شود. بعنوان نمونه:
تکبر به مال، اصل و نسب، منصب، قوم و قبیله و … انسان را به غرور وا می دارد و هرگز با افرادی که فاقد این صفات هستند رفت و آمد و همنشینی نمی کند. باید دانست که تکبر از صفات شیطان است، و اسلام با این پدیدة شوم به مبارزه برخاسته، و تنها ملاک تقوی را حاکم و میزان قرار داده.
تحریف مفاهیم و برداشت های نادرست از دین نمونه دیگری از این موضوع است. اختلاط زن و مرد در مجالس یا جشنهای عروسی اینگونه توجیه می شود: که همه با هم برادر و خواهریم، یا پاکی دل ملاک است، رعایت حجاب برای زن ضرورتی ندارد، یا دلت پاک باشد، نماز هم نخواندی عیبی ندارد، یا برخی مرتکب گناهان می شوند به بهانه اینکه حکم خدا را نمی دانیم، از ما بیشتر از این نمی خواهند. در حالیکه باید شرع و عمل معصومین برای ما حجت باشد. حضرت زهرا (ع) باید الگوی زنان ما باشد. اهتمام شدید حضرت رسول (ص) به نماز که پاکترین قلبها را داشت، مدنظر همه باشد، و اهتمام شرع به تعلیم و تعلم برای ما حجت است.
4. گناه و توجیه سیاسی
حاکمان و سیاست مداران در طول تاریخ برای تثبیت حکومت خود و تسلط بر تودة مردم به اصول و روشها و عملکردهائی توسل می جستند. اعمال ننگین حاکمان ظالم و ستمگر، و توجیه نمودن اعمال خود با مفاهیم شرعی و دینی، صفحات تاریخ را در گذشته و حال، سیاه نموده، و مومنان راستین را به بهانة مخالفت با قانون حکومت، به زندان، شکنجه، تبعید ، ترور و قتل محکوم می کردند. یزید و آل ابی سفیان برای توجیه قتل امام حسین به مردم چنین القا می کردند: حسین بن علی با تخلف از یزید: از دین جدش خارج شده؛ لذا اریختن خونش مباح است! در روز عاشورا عمربن سعد به لشکر خود برای حمله به اردوگاه امام (ع) این توجیهات و الفاظ فریبنده ، متوسل می شود! که نهادینه نمودن دموکراسی، برقراری عدالت اجتماعی و رفاه عام از آن جمله اند.
گناه و تشخیص حق و باطل
مرزبندی بین عملکرد حق و باطل برای بسیاری افراد نامشخص است، و همین عدم شناخت موجب بروز گناه می شود. شخص گمان می کند نیکوکار است، در حالیکه گناه را با تصور ثواب مرتکب می گردد، و این عملکرد او را از بهشت دور، و به دوزخ نزدیک می کند. در بحث توجیه گناه، گناهکار با شناخت گناه، عمداً دست به نیرنگ می زند و حق را با باطل آمیخته می کند، و سرپوش روی گناه خود می گذارد، ولی در این بحث مسئله عدم آگاهی و علم به حدود گناهان است که فرد را به اشتباه می اندازد. بنابراین عدم شناخت مرز میان نیکی و بدی، حلال و حرام، حق و باطل، دنیا و آخرت انسان را به گمراهی می کشاند؛ لذا زیر پوشش مدح به چاپلوسی، زیر پوشش صبر به ناتوانی، زیر پوشش فروتنی به خواری، زیر پوشش عزت به تکبر، زیر پوشش سیاست به دنیاپرستی، زیر پوشش قناعت به بخل، زیر پوشش داد و ستد حلال به حرام خوری و رباخواری، زیر پوشش روشن کردن نارسائی به غیبت، زیر پوشش دروغ مصلحت آمیز به دروغ حرام، زیر پوشش استضعاف به ستم، زیر پوشش عدالت به طرفداری از این و آن، زیر پوش تقیه به پوشاندن حق، زیر پوشش حفظ زبان به سکوت از بیان حق، زیر پوشش پاکدامنی به سرکوب غرائز، زیر پوشش سخاوت به اسراف، زیر پوشش استقامت به لجاجت، زیر پوشش تلاش به حرص، و زیر پوشش زهد به ترک دنیا رو می آورد؛ لذا برای اجتناب از این گناهان باید این مرزها شناخته شود. برای روشن شدن بحث، چند واژه را توضیح می دهیم:
سخاوت به هر گونه بذل و بخشش گفته می شود و از فضائل اخلاقی و نشانة ایمان است. «تجاوز و زیاده روی از حد اعتدال در هر کاری» می باشد. افراد ثروتمند با نام زیبای سخاوت در تهیة وسائل زندگی، تشریفات، هزینه ها، ریخت و پاش ها، میهمانی ها، عروسی ها و مسافرتها، مبتلا به حرامها و اسرافهای زیادی می شوند و به خاطر عدم شناخت حدود و مرز شرعی، سخاوت تبدیل به اسراف می شود.
پاکدامنی به معنی حفظ نفس از تمایلات و شهوات نفسانی است. امیال و خواسته های جنسی درونی که از آن به شهوات تعبیر می شود، شهوت جنسی یک امر طبیعی و خدادادی است و از عوامل حرکت انسان برای پیشرفت زندگی بشمار می آید، گرچه نمی توان شهوات را از بین برد، اما هرگز نباید برای سرکوبی آن نیز تلاش کرد. اما متاسفانه عده ای به عنوان پاکدامنیی و خویشتن داری، با وجود تمام امکانات ازدواج، به خاطر ترس از فقر در آینده به سرکوب غرائز می پردازند، و این عمل منجر به عقده های روانی و ناراحتی های عصبی می شود؛ بنابراین بر اثر عدم شناخت حدود شرع، با نام پاکدامنی به سرکوب غرائز می پردازند.
زهد یعنی بی اعتنائی و عدم دلدادگی به دنیا، زاهد کسی است که در دنیا کار و تلاش می کند، و تسلیم رضای پروردگار است فعالیت اقتصادی شرعی صحیح و معقول، هیچ منافاتی با زهد ندارد، بلکه برای سعادت دنیا و آخرت تلاش لازم است. عده ای زیر پوشش زهد، به ترک دنیا کشیده می شوند و دنیای معقول خود و اطرافیان خود را ضایع می سازند.
استقامت یعنی ایستادگی انسان در طریق خیر و مسیر حق، این همان فضیلت صبر و استقامت در برابر مشکلات است ولی لجاجت یعنی بعد از ظهور حق، باز هم بر سخن باطل یا عمل نادرست خود، انسان پافشاری کند؛ لذا ممکن است فردی با نام استقامت بخاطر عدم شناخت حدود شرع به صفت لجاجت کشیده شود.
در پایان این مبحث با فرمولی ساده مطلب را به پایان می بریم.
مسلمانی + عمل به شرایع و قوانین الهی + تقبید و التزام عملی = اسلام واقعی
استثناء در نواهی بدون شک اسلام برای برخی اعمال ناشایست و حرام استثنائاتی ذکر کرده و نخواسته انسانها در ماقع خاص، دچار سختی و عسر و حرج شوند. در این قسمت به چند مورد استثناء اشاره می کنیم:
غیبت به عنوان اولیه حرام و از گناهان کبیره است، ولی اگر عنوان ثانوی و مصلحت مهمتری در میان بیاید آن مصلحت بر عنوان اولی و مفسده غیبت غلبه کند، اسلام غیبت را جایز یا واجب می داند. بعنوان مثال، در مورد مشورت، یعنی آنجا که شخصی می خواهد با دیگری ازدواج کند یا شرکتی تشکیل دهد، یا به مسافرت رود، و از انسان دربارة شخص مورد نظرش سوال می کند، در اینجا افشای عیب طرف، گناه و غیبت نیست، بلکه امانت در مشورت ایجاب می کند آنچه انسان می داند، بگوید. مثال دیگر، در مورد نهی از منکر است، که اگر انسان افشاگری نکند، فرد یا افراد گناهکار ، دست از عمل زشت خود بر نمی دارند، در اینجا مصلحت نهی از منکر بر مفسده غیبت غلبه می کند و غیبت مجاز، بلکه واجب می شود.
از نمونه های دیگر این استثناء می توان به دروغ برای صلح و آشتی بین دو نفر، دروغ برای دفع شر ظالمان، دروغ در جائی که جان یا مال یا ناموس انسان در خطر باشد، دروغ در مقام تقیه، اشاره کرد. در تمام این مثالها، دروغ جایز، بلکه واجب می شود؛ چون مصلحت مهمتر و آن آشتی دو مومن، دفع شر ظالمان، نجات جان و مال و ناموس و دفع خطر، بر مفسدة دروغ غلبه پیدا می کند. لازم به تذکر است که فقط در چهارچوبی که شرع اجازه داده، می توان از این قاعده استثناءدر نواهی استفاده کرد، و نمی توان به موارد دیگر تعدی کرد. سخن را با حدیثی از امام صادق (ع) در این زمینه به پایان می بریم. امام (ع) می فرمایند: «هیچ حرام الهی نیست، مگر این که خداوند آن را برای کسی که مضطر شده است، حلال فرموده.»
تغذیة حرام، تربیت نادرست، محیط آلوده، دوست بد، زمینه ارتکاب گناه را در انسان ایجاد می کند. با شناخت این موارد انسان می تواند خود و دیگران را از آنها دور نگه دارد. اکنون به ذکر هر یک از این زمینه ها می پردازیم.
1.گناه وراثت
فرزندان بسیاری از صفات ظاهری نظیر شکل، رنگ پوست، و صفات باطنی مانند سخاوت و حسادت را از پدر و مادر خود به ارث می برند، و این موضوع از نظر علمی و دینی مورد اتفاق است. این انتقال صفات از طریق عامل وراثت (ژنها) صورت می گیرد. بسیار دیده ایم که فرزندان افراد پاک و صالح و شجاع و مهربان، افرادی مانند خودشان بوده اند. و به عکس آلوده زادگان را در موارد بسیاری آلوده دیده ایم. اسلام این قانون را امضاءکرده، شاید این آیه اشاره به همین موضوع داشته باشد: «والبلد الطبیب یخرج نباته باذن ربه والذی خبث لایخرج الا نکدا» ؛ سرزمین شیرین و پاک گیاهان پر برکت و مفید خود را به اذن پروردگار بیرون می فرستد، اما سرزمین شوره زار و خبیث، چیزی جز گیاهان ناچیز و کم ارزش نمی رویاند.
آیه تشبیه معقول به محسوس را بیان می کند و می خواهد یک مطلب معقول را برای شما نزدیک به فهم قرار دهد؛ لذا در قالب امر محسوس ذکر می کند، و به این نکته اشاره دارد که برای ایجاد فرزندان پاک، صالح، مفید، احتیاج به پدر و مادر با تقوی و با عفت می باشد؛ لذا مرد متقی که قصد ازدواج دارد باید به دنبال زن متقی برود، و همچنین زن با تقوی با مرد با تقوی ازدواج کند.
احادیث زیادی در رابطه با مشخصات مرد و زن صالح و دوری از ناپاکان برای ازدواج، همه به قانون وراثت اشاره دارد. حضرت علی (ع) ام النبیین را از میان شجاعترین قبایل عرب برای ازدواج انتخاب می کند و حضرت عباس (ع) ایمان، اخلاص، شجاعت و وفاداری را از چنین پدرو مادری به ارث می برد. بنابراین قانون وراثت از نظر علمی و دینی اثبات شده است، ولی عملکرد آن به نحو اقتضاء می باشد. یعنی فرزند صالح از پدر و مادر صالح اقتضاء دارد و انتظار می رود و بالعکس. این قانون علت تام برای سعادت و شقاوت اولاد نیست، بلکه ارادة افراد، تربیت صحیح، معلم خوب، محیط پاک، در بسیاری از موارد این قانون را خنثی کرده، و نمی شود گفت: بچه ای که گوشت و پوست او از حرام روئیده، دیگر سعادتمند نمی شود . به این گونه اطفال در علم روانشناسی اطفال دشوار و فلج روحی می گویند و این بیماری قابل علاج است؛ لذا می توان گفت: اگر پدر و مادر بد شدند، بچه را در سنگلاخ می اندازند، سعادت او دشوار، ولی قابل علاج است. نمونه هائی از این اطفال داریم مثلاً «پسر یزیدبن معاویه، از صالحان و نیکان شد. بعد از پدر خود یزید، خلافت را رها کرد، و گفت: خلیفه علی بن الحسین (ع) است. بعد از ریشه یابی مشخص شد تربیت صحیح و معلم خوب، قانون وراثت را به کلی از بین برد و فرزندی که منتسب به کثیف ترین نسل روزگار بود، و در محیط آلوده، با تغذیه بسیار حرام رشد کرده بود، تربیت صحیح همه را از بین برد». عکس این موضوع هم دیده شده، از پیامبر پاک مانند نوح، پسر نوح بوجود می آید. این مورد، دوستان بد قانون وراثت را خنثی کردند. بنابراین این قانون امر مسلمی است ولی وراثت جبری نیست و اراده ما می تواند به کلی آنرا خنثی کند. در مورد قانون وراثت،داستانی آمده: «یکی از وزرا پسری کودن داشت، پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مر این را تربیتی کن مگر عاقل شود. روزگاری تعلیمش کرد موثر نبود پیش پدرش کسی فرستاد که این عاقل نمی شود و مرا دیوانه کرد.
روانشناسان علل کجروی جوانان و نوجوانان را به سه علت وابسته می دانند:
بیولوژیکی، که انعقاد نطفه از والدین معلوم الحال است.
پسیکلوژیک: که عدم امنیت روانی و التهاب جو خانوادگی است.
سوسیوکوژیک، که استقرار در محیط ناپاک و بستر ساز گناه اعم از خانواده و جامعه.
چون بود اصل گوهری قابل تربیت را در او اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداند کرد آهنی را که بد گهر باشد
سگ به دریای هفتگانه مشوی که چو تر شد پلیدتر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند چون بیاید هنوز خر باشد.»
2. گناه و تربیت خانوادگی
اولین مدرسه برای تعلیم و تربیت کودک، محیط خانواده است، و بسیاری از زمینه های نیکی و بدی در محیط سالم یا ناسالم خانواده رشد می کند. در واقع سنگ زیربنای اخلاق فرزند در خانواده نهاده می شود. حضرت رسول (ص) می فرماید: «هر نوزادی بر فطرت پاک توحید (و اسلام) متولد می شود مگر اینکه پدر و مادر، او را به آیین یهود یا نصرانیت وارد کنند.» جائی که تربیت ، ایمان و عقیده را دگرگون سازد، چگونه ممکن است در پرورش خوبیها و بدیها اثر نگذارد.
کودک بسیاری از صفات مانند صداقت، امانت، دروغ و خیانت را از پدر و مادر و برادران و خواهران بزرگتر خویش فرا می گیرد؛ لذا می توان ادعا کرد؛ در خانواده های پاک و صالح فرزندانی صالح پرورش می یابند و برعکس، افراد شرور غالباً در خانواده های آلوده رشد نموده اند.
بی ادبی، پرخاشگری و کلمات زشت در مشاجرات خانوادگی تاثیر مستقیم در روحیة فرزندان می گذارد. محیط ناسالم خانواده از نظر اعتیاد به مشروبات الکلی، مواد مخدر، بی بند و باری، نوارها و فیلمهای مبتذل، مهمترین اثر تخریبی بر فکر و روح فرزندان باقی می گذارد، و بستر مناسبی را برای فساد بزهکاری، جرم، اعتیاد و شقاوت فرزندان تهیه می کند، و برعکس محیط سالم خانواده از نظر اقامه نماز اول وقت، قرآن، دعا و نیایش، بیان دوستی اهل بیت (ع) حتی نماز شب، بستر مناسبی برای پاکی، فضیلت و سعادت فرزندان می باشد. ناگفته نماند اجرا و اعمال شاخصه های تربیتی و اختیارات انسانی در امر تربیت چون عامل وراثت غیر قابل اکتساب نمی باشد. ممکن است در خانواده های بسیار فاسد، افراد با فضیلت رشد و نمو کنند که در این گونه موارد، عوامل دیگر تربیتی مثل دوست خوب، یا معلم خوب، اثر تخریبی تربیت خانواده را خنثی نموده. بعنوان مثال: «متوکل خلیفة عباسی بسیار ظالم و شقی است ولی یک پسر شیعه بنام «منتصر» دارد که مرید امام هادی (ع) است. این پسر از نظر قانون وراثت پدرش متوکل است، از نظر تربیت خانوادگی در محیط شراب و قمار و فساد و عایشی پرورش یافته، اما شیعة خوبی شد، فقط اشتباهش غصب خلافت است. ریشه یابی کردند که چطور از این پدر این پسر بوجود آمده؛ معلوم شد، ابن سکیت معلمش بوده و او از موالیان و شیعیان ائمه (ع) بوده، و تمام قوانین بد تربیتی را خنثی کرده.» بنابراین تربیت خانوادگی هم مانند وراثت نقش تعیین کننده در سعادت یا شقاوت فرزند دارد؛ ولی این قانون هم چیزی نیست و قابل تغییر می باشد.
3.گناه و تغذیه
یکی از عواملی که در سعادت یا شقاوت انسان اثر می گذارد، تغذیه حلال یا حرام می باشد، چون رابطة بسیار نزدیک بین جسم و روح آدمی وجود دارد. از روزگاران قدیم تاثیر غذاها بر روحیات انسانها مورد توجه دانشمندان بوده، و حتی این مطلب جزء فرهنگ مردم شده است که مثلاً خونخواری را مایة قساوت قلب و سنگ دلی می شمردند. و معتقد بودند که عقل سالم در بدن سالم است. از نظر دینی هم این مطلب ثابت است. قرآن دربارة گروهی از یهود که مرتکب کارهای خلاف شده بودند می فرماید: «آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک کند،» بلافاصله در آیة بعد می فرماید: «آنها بسیار به سخنان تو گوش فرا می دهند تا آن را تکذیب کنند و بسیار مال حرام می خورند». این تعبیر نشان می دهد که آلودگی دلهای آنها بر اثر اعمالی همچون تکذیب آیات الهی و خوردن مال حرام بطور مداوم بوده است؛ زیرا از عدالت الهی دور است که او صافی را برای آنها بشمرد که هیچ ارتباطی با آلودگی دلهای آنها نداشته باشد. و از این جا روشن می شود که خوردن مال حرام سبب تیرگی آیینة دل و نفوذ اخلاق رذیله می شود روایات متعددی در زمینة تغذیه و اثر آن در روح آدمی آمده، مثلاً «شخصی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: دوست دارم دعای من مستجاب شود. پیامبر فرمود: غذای خود را پاک کن و از غذای حرام پرهیز نما».
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 44 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلودمقاله ارزیابی گناه از دیدگاه اندیشه و عمل