
فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:21
فهرست مطالب:
مقدمه استاد مهدی دانشمند
معنای یاد و ذکر خدا
سرگذشت خلقت آدمی در قرآن
از زمان صدور فرمان " اهبطوا" تا " اربعی "
توبه و پشیمانی حضرت آدم
موانع استجابت دعا
زمینه های اجابت دعا
بروبگو آمدم ...
توبه ، بازگشتی عاشقانه
دستورالعمل توبه
تاخیر درتوبه ( تسویف )
چراگناه ؟
آثار گناه
کوچک شمردن گناه
کتمان گناه
هدف آفرینش انسان
مقدمه خطیب فرزانه استاد مهدی دانشمند
به نام پروردگاری که تمامیت ایجاد را بر وجود ادمی به ودیعت نهاد و شانه او را بر مداری به ارزش تمام هستی،که مرصع شد،از یاقوت های پنج گانه ای،که درصندوقچه توحیدی با ارزش ترین و قیمتی ترین بود و هرگز سبزی آن را هیچ ملک و ملکی به خود ندیده،تزیین نمود.در حالی بر کرسی تدریس نشانده شد که تلامیذ ملکی نمی دانستند بر درس اسما شناسی او گوش جان فرا دهند.یا چشمان دوخته بر آن مدال که درخشش هریاقوتش خورسیدی را شرمسار می نمود،مهار سازند.و با نگاه دقیق که او کیست،چه می گوید و چه دارد؟از تمامیت کلاس تدریس محروم نگردند.
آری سرشتش از گل و نور بود،اما سرنوشتش خلیفه اللهی را به اذهان سبوحیان و قدوسیان نشانه رفته بود.وی پیش از خلق جهان و مافیها و اتمام آن و ایجاد محشر و قیامت،قیامتی به پا کرد بسیار دیدنی!
هنوز اسرافیل ممات و محیی خلق نشده بود که کلام و بیان و نگاهش همه چیز را تمام شده جلوه می داد.جبرئیل پیش از معراج جسمی و روحی فرزند او به عرش،چنان از شوق تدریس پر و بالش از آتش شوق زبانه کشیدکه تمام کروبیان بوی عطر آگین بال های سوخته جبرئیل را استشمام کردند و بر سوختنش تحسین نمودند به گونه ای که عزرائیل ملک خود بر کلاس درسش قبض روح شد.
میکائیل آن صف آرای ملائک نیز چنان از خود بی خود گشت که خود عامل به هم پاشیدگی صفوف ملکوتیان گروید.لبخند ملیح عرش بر گل زیبای آدمیت چنان دلنواز و عاشقانه بود که گویی کرسی نیز از تاب و توان افتاده بود.
آری!پروردگاریعنی خالق زیبایی،عالی ترین و هنرمندانه ترین هنر های زیبایش را در نمایشگاه توحیدی به نمایش گذارده بود.آدم ابوالبشر آن پدر مهربانی که هرگز نمی خواست دل کسی را بیازارد،با معشوقه خود حوا،بر باغات بهشتی به گشت و گذار مشقول بودند؛گل می گفتند و گل می شنیدند،دل می دادند و دل می گرفتند،ناگهان افعی[ابلیس]کینه و حسد،چنان عقده حقارتش را بر نیش حیله به نوش آدم خوراند که همه جا برای آنان سیاه گشت.
و اما آدم،چنان به خود می پیچید که ناگهان خود را در صحرایی تنها پر از وحشت و غم یافت،به گونه ای وحشت و تنهایی بر او مستولی گشت که درد و رنج نیش افعی از یادش برفت.دست حسرت بر دل زخم افتاده اش نهاد و با پای ندامت به دنبال حوا وبا فریاد الهی «العفو»،هم سوزش ناشی از نیش را آرام و هم وحشت از تنهایی را بی رنگ می ساخت .آنقدر دراین زندان پهناور،که اولین مجرمانش آنرا تجربه می نمودند،به دنبال یار گشت که گویی ره پانصد ساله را در پیش نظر خود مجسم می نمود.
اما حوا،آن دلبر آدم،نیز وضعیت مطلوب نداشت؛چون هرگز خود را با زندگی در خانه خلقت و عروس شدن و به خانه بخت رفتن و نیز آغاز زندگی را با جدایی و فراق آماده نساخته بود و هرگز به ذهنش هم خطور نمی کرد که باید عمری را در فراق یار،یکه و تنها،در سلول تنهایی دنیا به سر ببرد.او هرگز برای تنهایی خلق نشده بود.اما لعنت بر این افعی که با شیطنت او سالها اولین لیلی و مجنون هستی،تنهایی را تجربه کردند.
آنقدر در فراق لیلی،مجنون وارگریست که بیم نابینایی او میرفت.آری اشکها مرحم زخمها بودند،اما نیش بد نیشی بود و زخم عمیق و کاری.زهر چنان وجودش را بی رمق می ساخت که تنها داروی شفا بخشی او اشک و آه بود.
اما شربت امید،که «ان شاء الله به هم خواهیم رسید»،چنان وجودش را احیا نمود که با عزم راسخ برای یافتن خود به دنبال حوا رهسپار شد.امید آدم و حوا نیز به بزرگی زندان بود.انگیزه احیاگر«دوباره زندگی اشتراکی را شروع خواهیم کرد»،جاده جستجو را هموار ساخته بود و با دیدن تابلوهایی از ردپای حوا،به آدم جانی دوباره داده بود.
گامها با توکل،زنجیری گشت تا زنجیره های تنهایی را از هم بگسلد.لبخند ملیح با اشک شوق حوا،همراه با فریادی از حنجره پر دردش،چنان افعی لعین را لرزاند که گویی هرگز از سوراخ خانه نخوتش بیرون نخواهد آمد.
دستهای سرشار از انرژی وصال،با چشمهای بسته از جاده فراق،با سربازان امیدی که از پادگان چشمان آدم زنجیروار بر میدان رزم آرایش،صورت رمق دیده اش با صفوفی منظم،رقص شادی می کردند،ناگهان صدایی از مؤذنه حنجره اش به گوش افلاکیان رسید که گویی صدا،صدای خدا بود.حوای عزیزش را به آغوش کشید و با همه وجود و با محبت و امید،ترانه وصال را تقدیم وی نمود.آری تصمیم گرفتند،ابراهیم وار،اسمائیل هوس ها را ذبح کنند،تا بهشتی دیگر بسازند و بهشتی زندگی کنند.
مانیز تا به حال فقط اشک ندامت ریخته ایم،ولی هرگز به دنبال حوای خود نگشتیم.
معنای یاد و ذکر خدا
بزرگان گفته اند:شاید بعضی تصور کنند که مقصود از یاد خدا این است که انسان تسبیحی به دست گیرد و ذکر بگوید،ولی قطعأ مقصود این نیست،نه تنها این گونه یاد خدا بودن،انسان را به یاد خود نمی آورد و حجاب های دل را بر نمی دارد،بلکه ممکن است حجابی بر حجاب های دل بیفزاید.یاد خدا در رابطه با دفع موانع شناخت خدا به معنی حضور ذهنی و گفتاری نیست،بلکه به معنی حضور ذهنی و گفتاری نیست،بلکه به معنی حضور عملی است.هر چند حضور ذهنی و گفتاری هم به عنوان بخشی از کردار،به ترتیبی که خواهد آمد در کنار زدن این موانع مفید و مؤثر می باشد.
مقاله توبه