در مورد وضع زندگی محمد ظاهر شاه در تبعید کمتر سخن گفته شده است خود او نیز کمتر به صحبت در مورد این دوره از زندگی اش تمایل داشت.ظاهرشاه در مصاحبه با بی بی سی در جواب سوالی از کمک های شاه ایران بخود و خانواده اش سرسری گذشت اما از دربار سعودی تشکر کرد. یکی از منابعی که درمورد وضع زندگی شاه افغانستان بخصوص در روزهای اول تبعید می توان به آن استناد کرد، کتاب خاطرات امیر اسد الله علم وزیر دربار شاه ایران است که وی از نزدیک در جریان این مسایل قرار داشت.
خاطرات اسدالله علم که شامل وقایع روزمرهء چندین سال کار و تماس نزدیک وی با شاه ایران است، سالها پس از مرگ شاه و علم به نشر رسید. او این خاطرات را محرمانه می نوشت و آنرا به بانکی در سویس می فرستاد و وصیت کرده بود که این خاطرات پس از مرگ او و شاه ایران به نشر برسد.
من موضوعاتی را که در آن خاطرات، به افغانستان و بخصوص به زندگی محمد ظاهرشاه در تبعید رابطه داشت در این نوشته اقتباس نموده و در مواردی که نیاز به تبصره و توضیح بود، آنرا در جایش آورده ام. امید است که برای خوانندگان محترم جالب باشد.
صبح شرفیاب شدم. روز بسیار بدی بود چون صبح در افغانستان کودتا شده است. سردار داود خان نخست وزیر اسبق افغانستان، پسرعمو و شوهر خواهر شاه برعلیه شاه (کودتا کرده است) تف بر این دنیا! بیچاره سردار عبدالولی خان شوهر دختر شاه، فرمانده پادگان کابل هم گویا کشته شده باشد. خیلی با من دوست بود. شاهنشاه خیلی ناراحت بودند بخصوص که این شخص (داود) طرفدار بسط نفوذ شوروی است گو اینکه نمی تواند کمونیست باشد چون خیلی مالک بزرگ و متوملی است. اغلب دهات آباد افغانستان مال اوست. مضحک اینست که این شخص دیکتاتور بود. پانزده سال نخست وزیر افغانستان بود بطور استبداد مطلق حالا می گوید برای آزادی دادن به مردم کودتا کرده ام حتی با تشکیل مجلس رسمی هم مخالفت میکرد با این تفصیل باز اگر کار به خودش ختم شود راضی هستیم. مطلب مهم اینست که تمام افسران ارتش افغانستان در شوروی درس خوانده اند و مسلما شستشوی مغزی شده اند ، بخصوص با فقر و مسکنت بزرگی که دامنگیر آن هستند و بلا تردید کلک داود را خواهند کند و افغانستان هم یک بلای دیگری مثل عراق برای ما می شود. آقای داود خان هم جمهوری اعلام کرده اند. مدتی دراین باره گفتگو شد. به شاهنشاه عرض کردم اگر پادشاه که حالا درایتالیا بسرمی برد، به خود بیاید و در غرب افغانستان پیاده بشود، می توانیم زیاد به او کمک کنیم و کلک داود را بکنیم بدون درگیری نظامی، با عشایر فقط.
فرمودند این جنم را ندارد، بعلاوه باید صبر کرد. وای که این صبر پدر ما را درمی آورد!
ناهار مهمان سفیر امریکا بودم. با خانم جانسون مدتی در بارهء افغانستان صحبت کردیم. آیا واقعا خبر ندارند ویا واقف نیستند؟ فقط گفت که بیوگرافی داود را امروز خوانده است. در جیبش هم بود!)
آنچه علم در بارهء ثروت و تمول داود خان نوشته است با واقعیت سازگار نبود. از صحبت علم با شاهنشاه چنین برمی آید که شاه ایران بیشتر از علم به اوضاع وارد بود. در آن زمان که داود خان با کودتا کشور را جمهوری اعلام نمود، در غرب افغانستان امکان قیام علیه داود نمی رفت، برعکس مردم با توجه به شخصیت مستبد داود از یکطرف و رکود و بی سروسامانی اوضاع تحت سلطهء یک رژیم بی کفایت که امیدی به بهبودی وضع نیز نبود، از جانب دیگر، هرگز تمایلی به قیام برعلیه رژیم جدید نداشتند. برعکس این کودتا در آغاز امیدواری های زیادی در ملت بوجود آورد. کمک به قبایل غرب افغانستان توسط ایران برای باز گردانیدن شاه به اریکهء سلطنت و سرنگونی داود فقط می توانست یک خواب و خیال و یا لاف وگزاف علم برای مهم جلوه دادن خود به ولی نعمت خویش شاه ایران باشد.
البته شاه افغانستان پس از کودتا، خود به این ضعف خود بخوبی واقف بود و مشکل بزرگ او این بود که دامادش سردار عبدالولی که در عین حال رابطهء نزدیک با شاه ایران داشت و شاید می توانست دست به کاری بزند، در کابل زندانی داود و در حقیقت گروگانی بود که می توانست به آن وسیله پادشاه مخلوع را تحت فشار قرار دهد.
شاه ایران می دانست که پادشاه افغانستان دیگر توان واراده ای برای بازگشت ندارد. او امکان فرار دادن و نجات سردار عبدالولی از زندان داود را به بررسی گرفت اما بعدا که داود قادر به تحکیم پایه های قدرت خویش گردید، نخواست با اقدامی خصمانه او را بیشتر بدامن روسها بیاندازد.
صبح شرفیاب شدم. باز موضوع افغانستان مطرح بود. داود دارد مسلط می شود. با پادشاه هم تماس گرفته ایم. یعنی هیچ! گفته است حالا منتظرم! معلوم نیست عبدالولی کشته شده شده باشد. شرح جریانی را که از ساواک رسیده بود بررسی کردیم و دیگر هیچ!)
همان گونه که علم اشاره می کند، با استحکام قدرت داود، همسایگان راه دیگری جز برسمیت شناختن رژیم جدید نداشتند و بنابراین ایران هم باید هرچه زود تر تصمیم می گرفت.
صبح با اختصار شرفیاب شدم. برنامه ای از بی بی سی شنیده بودم که شاه افغانستان را با شاه ایران مقایسه می کرد.
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
خیلی خوب و بیطرفانه بود و بالاخره می گفت شاه ایران یک وزنهء بین المللی و یک مرد دینامیک است. شاه افغانستان در طول چهل سال سلطنت متحجر شده شد بود و کاری از پیش نمی برد. بعد هم می گفت که بنظر می رسد یک عمل خانوادگی و با توافق بود. (شاه) فرمودند پس کشت و کشتار چه بود؟ ولی پسر شاه در نایروبی (کینیا) برای داود امید موفقیت کرده است.
دراینجا مشخص نیست که کدام پسر شاه در آن موقع در کینیا بوده است. از طرف دیگر با توجه به اینکه این کودتا با حداقل تلفات جانی به پیروزی رسید و داود نیز این کودتا را کودتای سفید خواند، عدم مقاومت در برابر کودتاگران، این شایعه را بوجود آورد که گویا کودتا با توافق قبلی شاه صورت گرفته است.
تلگرافی از اردشیر زاهدی سفیر از واشنگتن رسیده بود. مذاکراتی که با سفیر افغانستان راجع به این که رژیم جدید را بشناسیم کرده بود. سفیر افغانستان اصرار داشت زود تر بشناسیم. اردشیر با سفیر پاکستان هم صحبت کرده بود. همچنان با تلفن با بوتو، و بوتو گفته بود خوب است به امریکا و انگلیس بگوئیم که بعد از ما بشناسند. فرمود ما که تصمیم اتخاذ کردیم امروز بشناسیم. به اردشیر جواب بده برای اینکه بهانه ای بعد ها برای رژیم جدید بدست نداده باشیم، تصمیم گرفتیم آنها را بشناسیم.
به این ترتیب ایران با دل ناخواسته رژیم داود خان را برسمیت شناخت. زیرا شاه برکنار شده و نیز در اعضای خانوادهء او هیچکس ارادهء مخالفت با داود را نداشت در حالی که شاه ایران می دانست کودتای داود و سقوط یک رژیم سلطنتی در همسایگی ایران چقدر برای سلطهء او زیانبار است.
بعد در خصوص افغانستان صحبت شد. عرض کردم گو اینکه پادشاه هیچ عکس العملی نکرد ولی ما هم خیلی مفتی آنها را شناختیم. ما امکان همه جور اقدامات داشتیم و داریم. فرمودند آخر اقدام یکطرفی ما کافی نبود. عرض کردم برای امتیاز گرفتن که خوب بود. من خودم می توانستم تا هرات درد سرش را فراهم کنم. فرمودند می دانم ولی از این عمل داود را جریحه دار می کردیم. عرض کردم هنگام این بدبختی و اول کار ناچار بود امتیازات فراوانی به شاهنشاه بدهد. دیگر چیزی نفرمودند. مثل اینکه از کمک امریکا و انگلیس در برابر شوروی خاطر جمعی ندارند.
ویراستار کتاب این گزافه گوئی علم را باور کرده و می نویسد:
خانوادهء علم از زمانهای گذشته با سران منطقهء هرات (خراسان خاوری تاریخی) روابط نزدیک دوستی و خانوادگی داشتند ودارای املاکی در آنسوی مرز بودند. همسر امیر اسماعیل خان (شوکت الملک اول) برادر بزرگتر محمد ابراهیم (پدر علم) دختر سلطان احمد خان بلوچ شاه هرات بود.
هرچند این مطلب از تز دکترای پیروز مجتهد زاده در دانشگاه لندن نقل شده ولی در زمانی که به آن اشاره شده نه از سلطان احمد خان بلوچ نامی است و نه در آن زمان در هرات نظام پادشاهی مستقلی وجود داشته است.
وزیر مختار امریکا آمد در خصوص… و افغانستان صحبت کردیم واینکه آیا داود دوام می آورد یا نه؟ صحبت کردیم. می گفت یکسال پیش داود به سفیر ما گفته بود که اگر وضع شاه به همین طور ها بماند، قابل دوام نخواهد بود. باید حرکتی بکند. و حالا برادرش نعیم که سابق وزیر خارجهء افغانستان بود و من خوب می شناسم، به سفیر ما یادآوری کرده است که مگر حرف پارسال ما را از یاد برده اید که از حرکت ما اظهار تعجب می کنید؟ بعد هم می گفت عکس کمیتهء انقلااب داود برای ما رسیده (است). تمام افسران جوان یا همکاران سابق داود یا پسران آنها هستندشاه ایران سخت آرزومند آن بود که شاه افغانستان حرکتی که نشان از مخالفت او با رژیم جدید باشد از خود نشان دهد ولی چنین نشد. ظاهر شاه تحت فشار نور احمد اعتمادی و زلمی محمود غازی و نیز مشکل اقتصادی که به آن مواجه بود، ناچار شد به رژیم جدید بیعت کند.
عرض کردم در وهلهء اول اجازه فرمائید من غرب افغانستان را بشورانم. این کار امکان دارد. در ثانی باید پادشاه را در دست گرفت. فرمود خیلی پفیوز است. هیچ علاقه به اقدامی ندارد. هرقدر سفیر ما در رم خواسته است با او تماس بگیرد نشده (است). عرض کردم بدبخت زندانی نوراحمد اعتمادی (در متن نورمحمد آمده است) صدراعظم سابق و سفیر فعلی افغانستان است که مرد دوروئی است، مسلما پادشاه به او اعتماد ندارد. بنابراین قطعی است که جرئت نمی کند با سفیر شاهنشاه تماس حاصل کند، باید از راه دیگر رفت. فرمودند چه راهی؟ عرض کردم مثلا اجازه فرمایید دکتر پرویز (پرویز ناتل) (منظور علم داکتر پرویز ناتل خانلری است) راکه مرد نویسنده ای است و طرف توجه افغانها هم می باشد و سابق که به افغانستان می رفت خیلی مورد توجه پادشاه بود وحتی ناهار و شام با او خورده است، به عنوان اینکه در اروپا بوده و می خواهد ادای احترامی به شاه بکند، بفرستم. از طرف خودش این اقدام را بکند و برود شاه را ببیندو وقتی نفس او به نفس شاه رسید، یواشکی بگوید من آمده ام از طرف شاهشاه به شما بگویم اگر در عسرت هستید، هرقدر پول بخواهید تقدیم می کنم که لااقل شاه در دست ما باشد ومنتی از ما داشته باشد. موقعش که رسید و زمینه که آماده شد، هم خودش تشویق به آمدن می شود و هم ممکن است امریکا و انگلیس به او فشار بیاورند، حتی چینی ها. بخصوص که در ماههای آخر در قبال خواستهء شوروی ها خیلی مقاومت بخرج می داد، چنانچه هنگام آمدن پودگورنی به کابل در گرویدن به بلوک شرق خیلی مقاومت کرد. فرمودند نظر خوبی است، فوری اقدام کنید.
در خصوص داود خان، صدراعظم و رئیس جمهور افغانستان مدتی بحث کردیم که آیا چه وضعی بخود خواهد گرفت. آیا آلتی در دست نظامی های متمایل به شوروی می شود یا تکانی می خورد و لااقل عشایر و علماء را در قبال آنها حفظ می کند و تعادلی نگهدارد؟ فرمودند هیچ معلوم نیست. عرض کردم مرد پخته ای است. فکر نمی کنم به آسانی ها آلت بشود. فرمودند تا چه امکاناتی داشته باشد ولی سابقا که علماء از او نفرت داشتندبالاخره شاه از سلطنت استعفا داد و به رژیم جمهوری بیعت کرد و برای ایران نیز دلیلی برای تعلل در شناخت رژیم داود خان باقی نماند. شاه چنانچه بعدا خواهد آمد به مشکلات زیادی مواجه بود و کسانی هم از وضع روانی او استفاده کردند و او را به بیعت تشویق کردند.
استعفای شاه افغانستان
21 اسد 1352
روم
بسم الله الرحمن الرحیم
برادرم جلالتمآب رئیس جمهور!
از موقعیکه خبر جریانات اخیر را شنیدم تا ایندم فکرم متوجه وطن من بود وبرای آیندهء آن نگران بودم.
مگرهمینکه دریافتم مردم افغانستان بغرض ادارهء آیندهء امور ملی خود از رژیم جمهوریت با اکثریت کامل استقبال نموده اند، به احترام ارادهء مردم وطنم خودم را از سلطنت افغانستان مستعفی می شمارم وبه این وسیله از تصمیم خود به شما ابلاغ می کنم.
در حالیکه آرزوی من سعادت و اعتلای وطن عزیز من است خود را بحیث یک فرد افغان زیر سایهء بیرق افغانستان قرار می دهم.
دعای من اینست که خداوند بزرگ و توانا همواره مددگار وطن و هموطنان من باشد.
محمد ظاهر
ساعت 5:30 شاهنشاه از نوشهر به اتفاق علیاحضرت شهبانو تشریف آوردند. اولین مطلبی که به من فرمودند این بود که دیدی پادشاه افغانستان چه کرد؟ امروز اعلامیه داده و به نفع داود استعفا وبه داود بیعت کرده است.
عرض کردم بلی قربان، از وقتی شنیدم تا حالا سرم درد می کند ولی قدری تقصیر با ماست. او را رها کردیم یک بدبخت با عایلهء سنگین در اروپا. از گرسنگی که نمی تواند بمیرد. بیعت کرد که پول به او برسانند. امان الله پادشاه اسبق افغانستان هم تا چند سالی که با محمد نادر شاه پدر ظاهر شاه بیعت نکرد، به او پولی نمی دادند.
شکم گرسنه ایمان ندارد. ولی به هرحال او با داود بیعت کرده است. اگر جوانها داود را بیاندازند هنوز ممکن است از وجود او استفاده کرد ومن عقیده دارم که ما کار خود مان را بکنیم.
چیزی نفرمودند در این ضمن وزیر خارجه جلو آمد و عرض کرد که نعیم برادر داود خواسته است به ایران بیاید، در مورد بلوچستان و پختونستان عرایضی به شاهنشاه بکند. فرمودند گه خورده است. مگر من پاکستانم؟ خیلی جواب سخت بدهید که این افکار را از سر خارج کند
تلاش برای رهائی سردار عبدالولی
صبح شرفیاب شدم. روزنامهء لوموند شرحی نوشته بود که هر لحظه (اگر وضع سخت بحرانی شود) ممکن است هرات و غرب افغانستان به ایران ملحق شود… فرمودند ببینیم چه می شود. عرض کردم سیاست صبر و حوصله خوب است ولی ممکن است خیلی ضرر بکنیم. فرمودند آخر از بازی بزرگ ها خبر درستی نداریم...
باز هم راجع به پادشاه افغانستان عرض کردم. فرمودند این آدم هرگز طرفی نخواهیم بست. بعد با قدری تامل فرمودند نمی توانی نقشه بکشی عبدالولی را از کابل فرار بدهیم؟ عرض کردم در خود کابل پهلوی قصر داود زندانی است. به آن آسانی که هیتلر موسولینی را از سر کوه فرار داد نمی شود عمل کرد. ولی اجازه بفرمایید فکر بکنم با یک عده از خود گذشته که همه خطر مرگ رابپذیرند و یا با پول و رشوه به نگهبانان. فرمودند ارزش دارد مطالعه شود.
با سفیر انگلیس) مدتی راجع به افغانستان صحبت کردیم که جالب بود. می گفت که اولا علت العلل این کودتا، تا آنجا که ما می دانیم، بی حالی پادشاه بود. یک نقشه هم عبدالولی و شفیق نخست وزیر وقت برای کودتا گویا داشته اند ولی نمی دانسته اند چه کنند... می گفت روسها قطعا از کودتای داود مطلع بوده اند ولی دست نداشته اند. ولی معلوم نیست داود صددرصد روسی باشد… نعیم وزیر خارجه و برادر داود در شوروی است و بزودی برمی گردد. بعد سفیر ما را میبیند (منظور سفیر انگلیس در کابل است) آن وقت می توانیم اطلاعات بیشتری بدهیم. می گفت دفعهء قبل که نعیم با سفیر ما صحبت کرده، گفته ممکن است برای پختونستان راه میانه یی جست. به این معنی که پختونستان در کالبد پاکستان استقلال داخلی پیدا کند. می گفت پیام شاهنشاه راجع به اینکه افغانها بلوچستان را جزئی از پختونستان می دانند وایران نمی تواند این مزخرفات را تحمل کند، به وزارت خارجه رسید.
ما گمان نمی کنیم افغانها زیاد دنبال چنین مزخرفاتی را بگیرند به خصوص که از جانب روسها هم فکر نمی کنم زیاد تشویق بشوند. چون فعلا روسها با درگیری با چین و تنش زدائی (دیتانت) اروپا، با آنکه هرگز از آمال شان صرفنظر نمی کنند ولی نخواهند خواست در آنجا درگیری تازه پیدا کنند وحتی خیال نمی کنم جلوی تندروی های داود را، اگر دولت ایران از روسها بخواهند، بگیرند. (خیلی باعث تعجب من شد) می گفت که حرکت ارتش افغانستان به طرف مرز پاکستان وایران به منظور جلوگیری از یک کودتای داخلی است که نزدیک کابل نباشند
وقتی علم جریان ملاقات خویش با سفیر انگلستان را به اطلاع شاه رسانید او گفت:
اگر پشتونستان از پاکستان جدا شود، مال افغانستان هم مجزا می شود! ولی شاید تجزیهء افغانستان راه حلی باشد که تمام بدست شوروی نیافتد. چنانچه زمان جنگ جناب بوین همین نقشه را برای ایران داشت و می خواست از آذربایجان و کردستان شروع کند.
اشارهء شاه به مذاکرات وزرای خارجهء امریکا، شوروی و انگلستان پس از جنگ جهانی دوم است که نزدیک بود آذربایجان ایران به روسها تعلق بگیرد.
دررابطه به مسئلهء پشتونستان به این علت که افغانستان در این ترکیب، اقوام بلوچ پاکستان را نیز شامل می دانست، شاه به این کار موافق نبود اما به این باور بود که افغانستان دراین رابطه جدی نیست زیرا پشتون های پاکستان خواهان خودمختاری اند و تحقق این خودمختاری می تواند پشتون های خود افغانستان را نیز به یکجا شدن با پشتونستان مستقل تشویق نموده و در نتیجه به تجزیهء افغانستان منجر گردد اما در رابطه با بلوچ ها، ایران به این علت که خود دارای اقلیت بلوچ است، از اینکه افغانستان بلوچها را نیز در ترکیب پشتونستان شامل سازد نه تنها مخالف بلکه سخت حساس بود.
نامهء سفیر ایران در ایتالیا در بارهء شاه افغانستان
نامهء دیگری از (علینقی) انصاری (سفیر ایران در ایتالیا) راجع به پادشاه افغانستان رسیده بود… فرمودند بهر حال بیست هزار دلار بفرستد که به ایشان برساند تا جواب ایشان از افغانستان برسد وضمنا بگو که از این جریان جز من و تو و انصاری کسی آگاه نیست… بعد مرخص شدم و کار پادشاه افغانستان را راه انداختم.
مدتی پس از کودتا، سفیر ایران در ایتالیا شبی بصورت مخفیانه به دیدار محمد ظاهر شاه رفت و این گزارش حاصل دیدار است. متن دست نویس که در کتاب آمده در بعضی قسمت ها خوانا نیست که بصورت چند نقطه نشان داده شده است.
سفارت شاهنشاهی ایران
رم
14 اکتوبر
سرور معظم
سعی کردم کلیه مطالبی را که اعلیحضرت محمد ظاهرشاه اظهار فرمودند بخاطر سپرده ... بروی کاغذ آورم. امیدوارم اگر جملات نارسا بود، عفو فرمائید که تقریبا عین کلمات خودشان است. بطور عمومی خیلی پریشان اند و زندگانی بدی دارند. معلوم است که در امیدی جز توجه ذات اقدس ملوکانه ندارند و خداوند شاهنشاه ما را حفظ فرماید که قبلهء حاجات همه هستند...
جناب آقای علم وزیر دربار شاهنشاهی
پس از عرض احترام به استحضار می رساند همانطوری که عرض شد ساعت 8 شب 13 اکتوبر به اینجانب وقت ملاقات دادند.(محل زندگی شان) یک ساعت با رم فاصله دارد و در محل دور افتاده ایست. فرزند کوچک شان با چراغ قوه اینجانب را تا ساختمان راهنمائی نمود.
اعلیحضرت پادشاه افغانستان با والاحضرت بلقیس وسط سالن کوچک و محقری ایستاده بودند و به من درود گفتند (وگفتند) بسیار شایق بودم شما را ملاقات و جویای حال برادرم شاهنشاه بشوم. خبر های رادیو دیشب ما را پریشان نمود. دخترم بلقیس که در سنت موریتس (محل تعطیلات زمستانی شاه ایران در سویس) شرفیاب بوده و بسیار محبت دیده دیشب را تا صبح خواب به چشمش نیامد.
بسیار صحبت کردند و اینجانب (را) در کنار خود شان جای دادند و گفتند می خواهم تمام ماجرائی را که در این مدت بر ما رفته است برای شما بگویم. داستان وقایعی که اتفاق افتاده بسیار طولانی است و وقت شما کم. در این روز های سخت و دشوار تمام دلخوشی ما توجه و لطف بی حد برادر عزیز و مهربان ما شاهنشاه بوده و هست. در روز های اولی نتوانستم شما را ببینم چون خیلی پریشان بودم و تکلیف نامعلوم بود ولی خوشحال شدم که اعلیحضرت شاهنشاه به یاد ما هستند…
چهل سال برای حفظ استقلال افغانستان تلاش کردم. نمی دانستم دشمن در کمین ماست.در یکسال ونیم اخیر اوضاع کشور من بکلی تغییر کرد. برنامه ها به انجام می رسید و کشور سروسامان می یافت. از وقتی آقای شفیق صدراعظم شد فکر جوان داشت. زحمت می کشید. صحبت های زیاد با هم داشتیم. کمک های بیدریغ شاهنشاه و اندرز هائی که به ما دادند به حل مشکلات ما مفید افتاد. به لطف خداوند توانستیم مشکل بزرگ هیرمند را با وجود مخالفت های بسیار داخلی و خارجی حل کنیم. موقعیت خطیر بود. با زحمت بسیار از مجلس گذراندیم. به اوضاع داخلی سروصورت دادیم. برنامه های مهم طرح شد. مشکلات یکی بعد دیگری بوسیلهء صدراعظم ما و به کمک خود ما حل می شد.داود مرد متعصب… است. در وطن پرستی او شک ندارم ولی نسبت به کمیته ای که در کنار اوست و برنامه ریزی می کند و دستور (می دهد) خوشبین نیستم.افراد کمیته اشخاص مظنون هستند. داود سالها از سیاست دور بود و به اوضاع بین المللی وارد نیست. به مسئلهء پشتونستان و هیرمند با تعصب نگاه می کرد و نزدیکی مارا با کشور برادر به دیدهء تعصب می نگریست. اختلاف نظر ها از همینجا شروع شد. چندین بار او را پذیرفتیم، خلق مارا تنگ کرد.
کاری را انجام داد و راهی را رفت که ما انتظار نداشتیم و در عالم خویش تصورش را نمی کردیم. عمل او و رفتارش از تصور ما دور بود.
در برابر سوال اینجانب… گفتند خیر، ما بکلی مراقب اوضاع بودیم. از نظرات داود و تحریکاتی که میکرد بخصوص در مورد هیرمند آگاه بودیم ولی نه تا این حد آنهم بدست داود. صورت تمام کسانی را که در جبهه های مخالف و انقلابی بودند بما دادند. آنها را می شناختیم و منتظر فرصت بودیم که دستور جمع آوری و توقیف دستجمعی صادر نمائیم. مدارک و پرونده ها مکمل و آماده بود. به مجرد مراجعت به وطن دستور اقدام می دادیم.
هرگز گمان نمی کردم داود تا به این حد جلو برود و رعایت احترام مقام سلطنت و خویشی را ننماید. به ما که چهل سال به افغانستان خدمت کردیم و به فامیل ما که فامیل خودش بود بسیار ستم کرد که عیال و اولاد های ما بطور معجزه آسا نجات یافتند. اطاقهای خوابی را که اینها استراحت کرده و در خواب بودند با گلوله های توپ ویران ساختند. نمیدانم چطور اینها خلاص شدند. از سر تا پای همه را بازرسی کردند و آنوقت رخصت دادند.در این موقع خیلی متاثر شده دستمال درآورده گریه کردند.
والاحضرت (مقصود شاهدخت بلقیس است) که در تمام مذاکرات حضور داشت صحبت را تغییر داده از خاطرات مسافرت سن موریتس و عنایات خاص اعلیحضرت شاهنشاه و علیاحضرت شهبانو تشکر و سپاسگذاری نمودند.
بعدا اعلیحضرت محمد ظاهرشاه سر بلند کرده گفتند اعلیحضرت برادرم و علیاحضرت شهبانو خیلی با بچه ها محبت کرده اند. هرگز این محبت ها فراموش شدنی نیست. مکرر سن موریتس و خوشی هائی را که به آنها گذشته برای ما تعریف می کنند وما را سرگرم می سازند.
من برای شاهنشاه برادر عزیزم همیشه دعای خیر می فرستم و به ایشان احترام عمیق دارم و شاهد ماجرا های گرفتاری ها و مبارزات و فتوحات ایشان بوده ام ومی گویم که در ده سال اخیر در سایهء درایت شاهنشاه چه ثباتی در ناحیه بوجود آمده است و ایران.. به ترقیات بزرگ نایل آمده و کشور مهم منطقه شده است. ما هم می خواستیم دنباله روی کنیم. همین برنامه ها را تعقیب نمائیم. افسوس می خورم که داود و اطرافیانش مانع شدند. خداوند عاقبت کشور عزیز ما و ملت نجیب افغان را بخیر بدارد. من در آخر عمر خود جز خیر و صلاح ملت خود ارزوئی نداشتم.
مدتی آهسته گوئی با خود حرف می زنند ادامه دادند… اردو ها(؟) و شیعه های افغانی سخت طرفدار ما بودند ولی مقاومت فایده نداشت اردو در دست آنها بود. با وسایل مدرن سربازان گارد مرا گلوله باران کردند افسران وفادار من همه در زندان هستند. داماد من هنوز در زندان است اخیرا او را از زندان دستجمعی به زندان انفرادی انداخته اند. والاحضرت بلقیس اضافه کردند گویا… هیچ از او خبر نداریم و شدیدا به گریه افتادند… مطالب بسیار دیگر گفته شد که بسیار تاثر انگیز است فقط برای اختصار به رووس مطالب می پردازم.
بعد شاه ادامه دادند وضع ما نامعلوم است در این موقع والاحضرت بلقیس از اطاق خارج شدند.پادشاه گفتند ... هنوز داود و کمیته برای ما تکلیفی روشن نکرده است دراین خانهء محقر که بیشتر از پنج اطاق ندارد ما 22 نفر هستیم که زندگانی می کنیم 5 پسر دو دختر و نوه های ما بدون مستخدم. در طول چهل سال ما زندگی لوکس نکردیم ولی باین حقارت و ذلت نیز عادت نداریم. خیلی متاثر شدند… بنفع ملت خود استعفا دادیم تا از خونریزی جلوگیری شود. اعلامیه ای را که لابد دیدید صادر کردیم. بخاطر بقای کشور ما از همه چیز صرفنظر نمودیم همه چیز مارا گرفتند حتی به مقبرهء پدرم دستبرد زده اند. اطمینان دارم که برادرم شاهنشاه از وضع ما متاثراند. آمدن شما هم امشب در اینجا همین را می رساند ولی مطمئن باشید هیچکس از این ملاقات ها مطلع نخواهد شد.
اعلیحضرت شاهنشاه به ما و فامیل ما خیلی عنایت دارند. گاهگاه از حال ما می پرسند باید برادرم را از حال ما مستحضر سازید و حتما به عرض شان برسانید که من نمیخواهم وجودم تیره گی بین دو کشور را بوجود آورد. خاطر بادرایت شاهنشاه باید کاملا آسوده باشد. مشکلات شاهنشاه زیاد است. پختونستان و بلوچستان و ادعا های مبالغه آمیز و تعصبات داود و تحریکات کمیته مشکلات برادر ما را زیاد کرده ولی ما اطمینان داریم که شاهنشاه به همه مشکلات فایق می آیند. پس از تحسین و تکریم بسیار از تدابیر شاهنشاه و سیاست خارجی و ... ایران گفتند داود داماد خود را سفیر کبیر ایران کرده او بزودی می رود ما نامه ای بوسیلهء او برای داود ارسال کرده ایم. خرج ما بسیار سنگین است. ما فقط می توانیم تا دو ماه دیگر مصارف خود ...
معلوم نیست داود تاکی بیرحمی می کند. میدانم که برادرم شاهنشاه ایران بفکر ما هستند ولی اگر به تنهائی بخواهند معیشت ما را بدهند سنگین است. انتظار ما اینست که سه کشور دوست ایران, عربستان سعودی و کویت باهم برای مخارج ما همکاری نمایند تا ملت افغان تکلیف پادشاه خود را معلوم نماید ما چهل سال به ملت افغان خدمت کردیم… خیلی منقلب بودند و مطالب زیادی آهسته گفتند که شنیده نشد. خداوند فامیل ما را نجات داد باز هم ما شکر به خداوند می گزاریم. از خبر دیشب رادیو در مورد توطئه به جان خاندان بزرگ سلطنت خیلی متاسف شدیم نگرانی ما شدید است از قول ما به شاهنشاه عرض نمایید دنیای بسیار بدی است بسیار باید مراقبت نمود به هرکس نمیتوان اطمینان کرد داود هر روز بدون رخصت به اندرون می آمد با ما و ملکه در خلوت بصحبت می نشست با بچه ها بازی و شوخی می کرد. باسرار زندگانی ما وقوف داشت میدانست من دیناری در خارج ندارم به اینصورت ما را گذاشته خانهء ما را با توپ خراب کرده داماد مرا در زندان شکنجه می دهد. همین دیروز شنیدم (میوندوال) که سه سال قبل نخست وزیر ما بود و خیلی خدمت کرد در زندان از شرف خود با کراوات خودکشی نمود. من بخاطر ملت نجیب و بیگناه خود استعفا دادم خدا آنها را حفظ کند. امیدوارم تا دیر نشده داود همه چیز را برباد ندهد و با کشور دوست و برادرش که حافظ سلامت و آسایش ناحیه است دشمنی نکند. داود وطن پرست است ولی بی اراده تحت تاثیر عناصر دیگر است. راه غلط می رود و فکر می کند به نفع مملکت است. شفیق نخست وزیر مارا در زندان برای چه نگهداشته؟ شفیق به ما خدمت کرد و دوست ایران بود. خیلی دیگر حرف دارم که میدانم وقت شما تنگ است.
بعرض برادر تاجدار ما شاهنشاه برسانید احترام و محبت شان در قلب ما است. متشکرم که در روز های سخت بیاد ما بودید متاسفانه در آن روز ها نتوانستم شما را ببینم توجه شاهنشاه هرگز هرگز از خاطر ما و فامیل مان فراموش نمی شود. خداوند فامیل سلطنت پهلوی را از گزند محفوظ بدارد و ملت ایران و افغان را که هردو برادر اند و از یک خون و نژاد اند پایدار و آسوده بدارد.
پس از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه اجازهء مرخصی خواستم دستور فرمودند قهوه بنوشید. نوهء شاه که دختر والاحضرت بلقیس باشد سینی قهوه را آورد. عرض کردم پادشاه ننوشند که بی خوابی می آورد فرمودند ما هیچ شب تا به صبح نمی خوابیم.
بسیار به اینجانب اظهار مرحمت نمودند و نمرهء تیلفون خود شان را مرحمت کرده گفتند صبح یا شب ها می توانم تلفون کنم از حال برادرم همیشه به ما خبر بدهید و از حال ما هم به عرض اعلیحضرت شاهنشاه برسانید.
مراتب احترام ... ما و خانواده را بعرض مبارکشان و خدمت علیاحضرت شهبانو برسانید شاهنشاه ایران شاهنشاه ناحیه هستند. حفظ ناحیه به تدبیر ایشان است. ما زیاد مطالعه داریم ایران هیچوقت شاهنشاهی به بزرگی و دانش و تدبیر برادرمان شاهنشاه آریامهر نداشته است خوشحالیم که می شنویم و میفهمیم ملت ایران این را فهمیده و با اعتقاد و علاقهء قلبی رهبر خود را می پرستد...
فرزندم باز هم شما را تا دم درب راهنمائی خواهد نمود باز هم بسیار محبت نموده اینجانب را مرخص نمودند.
والاحضرت بلقیس و والاحضرت ... که تازه رسیدند مدتی در باغ که تاریک بود ایستاده با اینجانب صحبت کردند و برای صحت و سلامت پادشاه پدر شان نگران بودند و از آیندهء خود و فرزندان و معیشت شان..
با عرض احترام علینقی سعید انصاری
شاه سابق از توان اقتصادی ایران بی خبر بود
در این گزارش که سفیر سعی نموده با دقت انتقال دهد آنچه که بسیار عجیب می نماید اینست که پادشاه مخلوع افغانستان در مورد قدرت اقتصادی ایران بحدی بی اطلاع بوده که پرداخت مصارف خود و خانواده اش را که ماهانه ده هزار دلار بود از توان ایران بیرون می دانسته و تقاضا داشته تا سه کشور- ایران، عربستان سعودی و کویت- بصورت مشترک در پرداخت این مبلغ سهم گیرند!
آیا شاه افغانستان نمی دانست که درآمد ایران در آن سال از مرز بیست ملیارد دالر گذشته است؟ شاهی که بصورت مطلق العنان بر سرچنین گنجی نشسته بود مصارف هر پادشاه مخلوع در هرگوشه از جهان را می پرداخت. سیمون پادشاه مخلوع بلغاریا، پادشاه مخلوع یونان که علم در خاطرات خود از وی بعنوان مفتخوار ترین مرد جهان نام می برد، پادشاه سابق البانیا و دولتمردان بر اریکهء قدرت اما کم درآمدی چون ملک حسین و ذولفقار علی بوتو و بسیاری دیگر همه از این خوان نعمت سهمی داشتند.
مسئلهء دیگری که عجیب می نماید اینست که شاه سابق(احتمالا در اثر تبلیغات کسانی چون اعتمادی یا زلمی محمود غازی) باور کرده بود که میوندوال خودکشی کرده است. درحالیکه صاحبنظران به این باور اند که میوندوال زیر شکنجه جانسپرد و بعد برای پوشاندن این جنایت جسد اورا بوسیلهء نکتائی و کمربند حلق آویز کردند تا وانمود سازند که او خودکشی کرده است. بعضی ها حتی از یک افسر پولیس بنام (عبدالصمد ازهر) بعنوان قاتل میوندوال نیز نام برده اند.
شاه ایران تمام مصارف را بعهده می گیرد شاهنشاه به تاریخ یکشنبه15/7/52 این نامه را بدقت مطالعه نمود. علم می نویسد:… فرمودند: فوری سفیر عربستان و کویت را بخواه و با آنها مطلب را در میان بگذار. عرض کردم جسارت می کنم، ولی ارزش ندارد. ماهی ده هزار دلار را خود شاهنشاه مرحمت فرمایند؟ قدری تامل فرمودند. فرمودند: شاید خودش راضی نباشد که از ما تنها بگیرد. عرض کردم ما که محرمانه می دهیم. شاید اگر بخواهد منزلی یا قصری بخرد احتیاج به کمک عربستان سعودی و کویت باشد. تازه من عرض می کنم اعلیحضرت همایونی آنرا هم مرحمت فرمایید. فرمودند پس بنویس که ما این ده هزار دلار را برای مخارج ماهیانهء شما ... می دهیم، اگر بیشتر لازم است و می خواهید منزلی بخرید( اگر در این موقع مصلحت در خرید منزل برای شما باشد) آنوقت شاید کمک کویت و عربستان لازم بشود. آیا می خواهید ما با آنها تماس بگیریم یا خود شما تماس خواهید گرفت؟…
برخورد مرزی
رئیس ستاد وارد شد و گزارش به شاهنشاه عرض کرد. شاهنشاه بدقت خواندند. فرمودند: فوری به علم بده بخواند. حاضرین تعجب کردند. من که خواندم دیدم که خبر زد و خورد بین ژاندارمری ما و افغانها می باشد که یک افسر افغانی و دو سرباز در نزدیکی دوست محمد کشته شده اند. قضیه چنانکه من سابقه داشتم از این قرار بود که در کنار پریان چند میلهء سرحدی خراب شده و افغانها می خواهند به این طرف رود خانه بیایندو زمین هائی را تصرف کنندکه البته شدیدا جواب آنها داده می شود با آنکه مکرر به آنها گفته اند باید از طریق گفتگو باشد، قبول نکرده و باز هم این طرف آمده است، او را زده اند. بعد معلوم شد فوری افغانها عکس العمل شدید نشان داده قوای نظامی آورده و فوری افغانهای مرز را مسلح ساخته اند. به من فرمودند: فوری شما هم آن جا اسلحه توزیع کنید. عرض کردم هر اقدامی لازم باشد می کنم...)
در توضیح باید گفت خط مرزی درین ساحه که بوسیله کلنل مکماهون درسال 1905 تثبیت گردیده دارای 95 پلر (علامت سرحدی) میباشد. درسال 1905 ببعد در ساحهء نیمروز درجهت ترمیم پلرهای مذکور اقدام مهمی صورت نگرفت.
در اثر تعییر مسیر رود هیرمند بطرف خاک افغانستان، پلر های سرحدی 51 الی 56 که در این ناحیه حدود ایران و افغانستان را معین می کرد از بین رفته و بخشی از زمین های مزروعی مرز نشینان افغان بطرف ایران رفت. مشخص نبودن خط سرحدی در این منطقه چندین بار موجب درگیری های سرحدی گردیده است. در یک گزارش وزارت داخلهء افغانستان به نقل از گزارشات مسئولین سرحدی خویش خبرداد که مقامات ایرانی یک تبعه افغانی بنام عبدالعزیز راکه زمین های وی بین پلرهای 54 و 55 قرار دارد نسبت نبودن علایم سرحدی از کشت وزرع ممانعت میکنند وخود را شریک زمین های وی میدانند. درهمین حال بعلت تغییر مسیر رود هلمند در سرحد باایران، بخشی از زمین های اتباع افغانی درآنسوی دریا مانده ومورد استفادهء تجاوزی ایرانی ها می باشد. درنامهء دیگری از حریق یک جنگل متعلق به اتباع افغانی از طرف چوپانهای ایرانی بعلت نبودن پلرهای شماره 51 تا 56 خبر داده شد.
موضوعی که علم در یادداشت خویش به آن پرداخته، مربوط به مشکل سرحدی همین ناحیه بوده که تا کنون نیز رفع نگردیده است.
هرچند وقوع برخورد های مرزی در این منطقه چندان تازگی نداشت و زیاد جدی تلقی نمی شد(معمولا با مذاکره و تفاهم در مرز میان مرز بانان دوکشور فیصله می یافت) اما در آن مقطع خاص زمانی ایران آنرا بسیار جدی تلقی کرد و اقداماتی را روی دست گرفت.
آمادگی ها برای ایجاد ناآرامی در هرات:
سحر از خواب برخاستم. فوری به شهر رفته رییس ستاد، رییس ژاندارمری و تیمسار نصیری رییس ساواک را خواستم. تصمیمات در مورد آمادگی یک گردان برای احتیاط در مشهد و همچنان مسلح ساختن تمام عشایر مرز گرفتیم. شاهنشاه ساعت 8:30 برای سلام تشریف آوردند. جریان را عرض کردم تصویب فرمودند.
نقشه های مربوط به آمادگی برای اغتشاش راه انداختن در افغانستان به عرض رساندم که از طریق هرات شروع کنیم. عرض کردم اجازه فرمایید ارتشبد نصیری رییس ساواک را برای شناختن مردمی که باید پول بدهیم به مشهد و به مرز بفرستیم. فرمودند: فوری انجام دهید.
تقدیم اعتماد نامهء سفیر افغانستان
… امروز شرفیابی سه سفیر بود از مغولستان، بلغارستان و افغانستان، که البته مهم از لحاظ ما افغانستان است. سفیر افغانستان محمد غازی داماد داود می باشد(علم نام سفیر را درست نمی دانست. نام درست او زلمی محمود غازی بود). نطق او کوتاه بود ولی نه زیاد خشک بود و نه زیاد تملق آمیز… محمد غازی از دیپلومات های زرنگ افغانستان است و همین شخص بود که به کمک نور محمد(نوراحمد) اعتمادی صدراعظم اسبق ... و سفیر فعلی آنها در رم، از پادشاه استعفا (نامه گرفت)… و او را زیر پرچم جمهوری کشانید. همان وقت که ما نجنبیدیم! محمد غازی با دختر داود رابطهء شکر آبی دارد(روابط شان زیاد خوب نیست) ولی بهر صورت داماد اوست. خیلی تمیز و مرتب در پیشگاه شاهانه عمل کرد.پول باید مخفیانه پرداخت شود
(صبح شرفیاب شدم. کار های جاری را عرض کردم منجمله پولی که باید برای پادشاه افغانستان برسانیم(ماهیانه ده هزار دلار) از بودجهء سری دولت باید بگیریم. فرمودند بلی! ولی دولت نباید بداند. اصولا هیچکس غیر از تو و انصاری سفیر ما در رم نباید بداند).
رازی که بعد از پیروزی انقلاب ایران افشاء گردید
چنین بنظر می رسد که در این مورد به دستور شاه برای پنهان کاری بخوبی عمل شده بود زیرا شاه ایران نمی خواست داود احساس کند که ایران با کمک به خاندان سلطنتی سابق افغانستان، قصد استفاده از آنانرا در آینده بر ضد او دارد. در عین حال شاه ایران کاملا به این باور بود که رژیم داود دوام چندانی نخواهد داشت و بطور حتم چپگرایان در اردوی افغانستان در آیندهء نه چندان دور داود را سرنگون خواهند کرد. به این منظور او می خواست خانوادهء سلطنتی افغانستان را تحت حمایت خود داشته باشد و در صورت لزوم از وجود آنان استفاده کند.
راز کمک شاه ایران به شاه سابق افغانستان برای اولین بار پس از سرنگونی رژیم شاه در ایران افشاء گردید. اسنادی که از وزارت دربار ایران پس از پیروزی انقلاب بدست آمد نشان می داد که شاه ایران دوبار و هربار مبلغ ده هزار دالر به شاه افغانستان کمک کرده است. اما چنانچه بعدا خواهیم دید میزان این کمک ها بسیار بیشتر بود.
سفیر جدید پرحرف بود!
(… سفیر جدید افغانستان دیدنم آمد. سابقا نوشته ام داماد داود است. مرد تحصیلکرده ای ست، در هاروارد وکلمبیا درس خوانده(است) انگیسی و فرانسه را خوب می داند، فارسی را هم شیرین صحبت می کند. من قبلا خیلی فکر کرده بودم که کار را از کجا شروع کنم که بتوانم از او حرف در بیاورم.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 78 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله محمد ظاهرشاه در تبعید