دمدمههای غروب بود که مشدی جبار وارد بیل شد، بیلیها در میدانچه پشت خانه مشدی صفر نشسته بودند دور هم و گپ میزدند. کدخدا تا مشدی جبار را دید گفت: «یاالله مشد جبار. سفر به خیر. تو شهر چه خبر بود؟» مشدی جبار گفت: «تو شهر خبری نبود. هیچ خبر نبود.» مشدی بابا گفت: «پا پیاده اومدی؟» مشدی جبار نشست کنار اسلام و در حالی که کفشهایش را در میآورد و له له میزد، گفت: «از لب جاده تا اینجا، آره.» اسلام گفت: «کی رسیدی لب جاده؟» مشدی جبار گفت: «ظهر تازه گذشته بود.» کدخدا گفت: «پس چرا دیر کردی؟ این همه وقتو تو راه بودی؟» مشدی جبار گفت: «آره، وسط راه به یه چیز غریبی برخوردم و معطل شدم.» پسر مشدی صفر پرسید: «یه چیز غریب؟ چی بود؟»
غلامحسین ساعدی، پزشکی که سرانجام نویسندگی را برگزید و ادبیات داستانی ایران، طی دهه های سی و چهل وام دار او شد. در سال ١۳١۴ در آذربایجان تولد یافت. فعالیت های سیاسی اش را از سال ١۳۳٠ آغاز کرد و مسئولیت انتشار چند روزنامه را در آذربایجان برعهده گرفت. بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١۳۳٢دستگیر شد و چند ماهی در زندان به سر برد.
در سال١۳۳۴ وارد دانشکده پزشکی تبریز شد و سال بعد همکاری خود را با مجله سخن آغاز کرد.از این پس نوشتن نمایشنامه و داستان کوتاه برایش به امری جدی بدل گشت.”گوهر مراد” نام مستعاری بود که ساعدی داستان ها و نمایشنامه هایش را به این نام منتشر می کرد. در سال ١۳۳٩ داستان بلند” شب نشینی با شکوه” به چاپ رسید. ساعدی در این کتاب به ملال ها و آسیب های اجتماعی زندگی کارمندان پرداخته است. این کتاب را می توان اولین گام های زبان فارسی در مسیر رمان اجتماعی دانست که در”عزاداران بیل” به کمال خود دست یافت. شیوه ی داستان نویسی ساعدی به شیوه ای گرایش یافت که در اصطلاح، رمان روانی یا روان شناختی نامیده می شود؛ در این گونه ی رمان به تحلیل حالت های پیچیده ذهن وخصوصیت درونی اشخاص داستان پرداخته می شود و نویسنده، انگیزه های پنهان در رفتار قهرمان را تحلیل و باز شناسی می کند.
در داستان های ساعدی، جهان غم انگیز فقر و دربدری دهقانان آواره، روشنفکران سر گردان و بی هدف و ولگردان آواره اجتماع ترسیم می شود و اینگونه فقر، درماندگی و واقعیات فضیحت بار جامعه، چهره ی عریان جهان پیرامونشان را به خواننده نشان می دهند. در پس این توصیفات، خشم و خروشی توأم با کینه نهفته است و در نهایت، آنچه برای خواننده برجای می ماند، زهرخندی بیش نیست.
در سال ١۳۵۳ با همکاری نویسندگان معتبر آن روزگار شش شماره ازمجله” الفبا”را منتشر کرد. او را می توان یکی از پر کار ترین نویسندگان دوره خود دانست.
“عزادارن بیل” از سال ١۳۴٢ تا سال ١۳۵۶، دوازده بار تجدید چاپ شد و بعد از گذشت سالیان، همچنان اثری خواندنی تلقی می شود که جریان خاصی را در خود پدید آورده است؛ چنانکه شاملو در مورد آن می گوید:”ما عزاداران بیل را داریم از ساعدی، که به عقیده من پیش کسوت گابریل گارسیا مارکز است.”
از حدود سال ١۳۴٠،”گوهر مراد”رنگ و جلوه ای تازه به نمایشنامه نویسی ایران بخشید. ساعدی که تجربه داستان نویسی هم داشت توانست مسائل گوناگونی را وارد نمایشنامه نویسی ایران کند. او را به حق باید یکی از نویسندگان قدرتمند آن دوره دانست که در پیشبرد ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی ایران گام هایی عظیم برداشت.
ساعدی در ٢ آذر١۳۶۴ بر اثر خونریزی داخلی در بیمارستان سن آنتوان پاریس درگذشت. او اکنون ٢۳ سال است که نزدیک آرمگاه صادق هدایت در گورستان پرلاشز در دل خاک آرمیده. نامش ماندگار.
نسخه اصلی کتاب عزاداران بیل-غلامحسین ساعدی (گوهرمراد)