نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

َپست مدرنیسم و نسبی گرایی سیاسی

اختصاصی از نیک فایل َپست مدرنیسم و نسبی گرایی سیاسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 25

 

َپست مدرنیسم و نسبی گرایی سیاسی

از هنگامیــکه فلسفه بــزرگترین فیلسوف آلمــان، یعنی امانوئل کانت         (Immanuel Kant)، و به همراه آن فلسفه تاریخ او، به عنوان فلسفه ای کهنه و قدیمی کنار گذاشته شد، مدت زمان زیادی می گذرد. شخصیت بسیار برجسته روشنفکرانه و اخلاقی کانت خاری در چشم مقلدان بی اهمیت و غیر خلاق او بود. در هر صورت، فیشته (Fichte)، و بعدها هگل (Hegel) تلاش کردند با معرفی کانت، به عنوان پیشاهنگ خویش، مشگل خود را حل کنند. ولی کانت نه تنها (هرگز) پیشاهنگ مکتب رمانتیسم (آنها) نبود، بلکه از مخالفانش بود. کانت آخرین فیلسوف بزرگ از جنبشی است که خود را جنبش روشنگری می نامد و از آن زمان تاکنون همواره مورد توهین و فحاشی بوده است. کانت در یک مقاله جالب، تحت عنوان «روشنگری چیست»، می نویسد:« روشنگری یعنی خروج انسان از قیمومیت خود کرده. و قیمومیت یعنی اینکه انسان نتواند بدون هدایت و راهنمایی فرد دیگری خرد خویش را بکار گیرد. این قیمومت به این دلیل خود کرده است، که علت آن نه در نقض یا کمبود عقل انسان [مقلد]، بلکه در ضعف تصمیم گیری و شجاعت آن فردِ مقلدی نهفته است که نمی خواهد بدون راهنمایی دیگران از عقل خود استفاده کند. بنابراین، شعار روشنگری این است: «شهامت داشته باش و از خرد خویش استفاده کن» کانت اینگونه می اندیشد. و این بخش از مقاله او آشکارا نشان می دهد اساسی ترین ایده روشنگری، از نظر او، چه چیزی بوده است. برای او، خودرهایی از راه کسب دانش، ایده ا ساسی و محوری جنبش روشنگری است. هر چند کانت خودرهایی از راه کسب دانش را یکی از مهمترین و با اهمیت ترین وظائف زندگی خویش می دانست، و هر چند معتقد بود که هر انسانی دارای چنین وظیفه ای است، مگر دارای عقل لازم برای انجام اینکار نباشد، اما او از اینکه معنا و مفهوم زندگی را فقط و عمدتاً در یک وظیفه عقلانی (روشنگرانه)، یعنی خودرهایی انسان از راه کسب دانش خلاصه کند، فرسنگها فاصله داشت. کانت برای نقد خردِ ناب، و یا برای پی بردن به این که انسان موجودی صرفاً عقلانی نیست، و دانش عقلاً کسب شده هرگز نمی تواند به معنای عالی ترین و بالاترین ارزش و معیار زندگی برای او باشد، هیچ نیازی به [فیلسوفان] و رمانتیست هایی [چون فیشته و هگل] نداشت. او یک چندگرا [پلورالیست] بود. کانت فیلسوفی بود که برای اهدافی متعدد و گوناگون و انسانی، و در نتیجه برای یک جامعه چندگرا، یا یک نظام اجتماعی باز و با این شعار مبارزه می کرد: «جرأت بکن که آزاد باشی [زندگی کنی]، و به آزادی و تفاوت ها و اختلاف های خود با دیگران توجه کن، زیرا شرف و حیثیت انسان در آزادی و در استقلال او است».با این وجود، برای او تربیت عقلانی (روشنگرانه)، یعنی خودرهایی انسان از راه کسب دانش، از نظر فلسفی، وظیفه ای ضروری است. وظیفه ای که تمام انسانها را، در هر جایی باشند، فوراً به عمل فرا می خواند. زیرا [از نظر کانت] ما فقط از راه کسب دانش می توانیم ذهن خود را از بنده گی ایده های غلط، پیش قضاوتی و ُبت پرستی ها رها سازیم. و هر چند مفهوم زندگی ما مطمئناً در تنها وظیفه خودرهایی خلاصه نمی شود، امـا خـودرهایی ما می تواند در معنا دادن به زندگی ما بطور قطعی نقشی اساسی داشته باشد.

در اینجا از اصطلاح «معنا یا مفهوم زندگی» استفاده کردم، و از آنجائیکه موضوع صحبت من معنا یا مفهوم تاریخ است، ضروری می دانم به همانندی این دو اصطلاح - یعنی «معنا یا مفهوم زندگی» و «معنا یا مفهوم تاریخ» - اشاره ای بکنم. ابتداء لازم می دانم که تذکری درباره معانی متفاوت لغت «معنا یا مفهوم»، در اصطلاح بکار رفته «معنا و مفهوم زندگی»، بدهم. این اصطلاح (برخی اوقات) به گونه ای مورد استفاده قرار می گیرد، که گویا منظور از آن معنا یا مفهومی ویژه و نهفته در بطن زندگی می باشد، مانند معنای باطنی یا پنهانیِ نهفته در یک قطعه شعر. اما حکمتِ زندگی یک شاعر یا فیلسوف به ما می آموزد که اصطلاح «معنا یا مفهوم زندگی» را باید بگونه ای دیگر فهمید: به این معنا که مفهوم زندگی نه امری پنهانی و فطری نهفته در طبیعت ما است که باید توسط ما کشف شود، بلکه زندگی همان معنایی را دارد که ما خود آن را به زندگی امان می دهیم. ما می توانیم از راه ِاعمالی که انجام می دهیم، از راه کار و تلاش امان، از راه مؤثر بودنمان، از راه نوع نگاهی که به زندگی یا به انسانهای دیگر یا به پیرامون و دنیا داریم، به زندگی امان معنا و مفهوم بدهیم. یعنی معنای زندگی را انسان تعیین می کند، و نه بر عکس.و بدین ترتیب، پرسش درباره معنا و مفهوم زندگی تبدیل به پرسشی اخلاقی و مربوط به علم اخلاق می شود. این پرسش را می توان اینگونه طرح کرد: من چه کارها و وظائفی را باید به عهده بگیرم تا زندگی ام دارای معنا و مفهوم باشد؟ یا به زبان کانت: « چه باید بکنم؟» ایده های کانت درباره آزادی و استقلال [فرد]، و نیز ایده او درباره چندگرایی [پلورالیسم] اجتماعی، که در اساس و گوهرش فقط توسط ایده تساوی همه انسانها در برابر قانون، و نیز توجه به آزادی انسانهای دیگر، محدود می شود، بخشی از پاسخ به این پرسش است. اینها ایده هایی هستند که همچون ایده خودرهایی از راه کسب دانش می توانند کمکی در راه معنا بخشیدن به زندگی ما بکنند.اصطلاح «معنا و مفهوم تاریخ» نیز مشابه همین است. در اینجا نیز اکثراً به معنا و مفهومی پنهان، و اسرارآمیز و نهفته در روند تاریخ جهانی، یا به گرایش و روند تکاملی و پنهانِ نهفته در تاریخ، یا به هدفی غایی، که گویا تاریخ سیاسی جهان در حال حرکت به سوی آن است و ما را نیز به همراه خود خواهد برد، فکر می شود. و من فکر می کنم در اینجا نیز پاسخ ما باید پاسخی مشابه با معنا و مفهوم زندگی باشد: یعنی، ما به جای پرسش درباره معنا و مفهوم گویا پنهان و نهفته در «فطرت» تاریخ، باید خودمان به تاریخ معنا و مفهوم بدهیم [یعنی ما باید هم زندگی و هم تاریخ را بسازیم. و نه اینکه در پی کشف معنای پنهان آن باشیم، زیرا معنای پنهانی و گویا نهفته در فطرت آنها وجود خارجی ندارد]. ما باید برای تاریخ سیاسی وظیفه ای تعیین کنیم، و از این راه [وظیفه ای] برای خود در نظر بگیریم. ما به جای پرسش درباره معنا یا هدف درونی و پنهان، یا نهفته در تاریخ سیاسی جهان، باید از خود سئوال کنیم که کدام یک از اهداف سیاسی تاریخ جهان هم انساندوستانه هستند و هم قابل تحقق. [انسان سازنده زندگی و تاریخ است و نه برعکس].

بنابراین، اولین تز من این است که ما باید از سخن گفتن درباره معنای [فطری] تاریخ پرهیز کنیم. در


دانلود با لینک مستقیم


َپست مدرنیسم و نسبی گرایی سیاسی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد