![مقاله درمورد زندگی نامه ابومَنْصورْ مُوَفَّقِ هَرَویی](../prod-images/1032195.jpg)
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
زندگی نامه ابومَنْصورْ مُوَفَّقِ هَرَویی
ابومَنْصورْ مُوَفَّقِ هَرَویی (سده 4و5ق/10و 11م)، فرزند علی پزشک و داروشناس ایرانی و مؤلف کهنترین کتاب فارسی موجود در داروشناسی.
در هیچ یک از منابع کهن نامی از او یا تألیفاتش برده نشده است. آگاهیهای ما درباره وی تنها از راه کتاب الابنیه عن حقایق الادویه اوست که درباره ادویه مفرده و خواص آنها تألیف شده است. ابومنصور خود در مقدمه کتاب میگوید که در«کتابهای حکیمان پیشین و عالمان و طبیبان محدث جستجو کرده و«در ادویه و اغذیه مفرد و غیرش نیز و کردار هر دارویی و منفعتها و مضرتهاشان»به تأمل نگریسته است،
چنانکه از بقراط،، جالینوس، دیسکوریدس، ماسرجویه، ابن ربن طبری، حنین بن اسحاق، ثابت بن قره، محمد بن زکریای رازی، سنان بن ثابت و موسی بن سنان(؟)نقل قول کرده است(ص،10،18،20،21،23،30،37،87،89،127،145،337،جمـ)،اما علاقه ابومنصور بیشتر معطوف به پزشکان هندی است و نظریات و شیوههای کار آنان را بیشتر میپسندد،زیرا به گفته خود وی«دارو آنجا بیشتر است و عقاقیر آنجا تیزتر و خوشتر و همت آن مردمان به استقصا اندر حکمت بالغتر است». پس در برابر یونانیان و حکمای روم که«به غلط افتادهاند،حکیمان هند بر صوابند»و از آن جمله، سری فرگودات، جاطک و بهایل-که ممکن است همان بهلین داد باشد که ابنوحشیه در مقدمه کتاب السموم از او یاد کرده است-و از هیج یک اثری نمیشناسیم،
و نیز منکه- که ترجمه کتابهایی از هندی به فارسی و عربی به وی نسبت داده میشود(ص4،20،83،97،121،127،جمـ؛ابن ابی اصیبعه،2/33؛GAS,III/201-202).آنگاه ابومنصور در بیان سبب تألیف الابنیه،بااشاره به پزشکانی که آثار آنان را بررسی کرده،گوید:«بعضی از ایشان فصلهایی بیرون کرده بودند موجز و بعضی نه، و نیز آن بعضی شرح تمام نکرده بودند.من خواستم که کتابی بنا کنم و هر چه شناسند اندرو یاد کنم از آن چیزها که استعمال کنند…به شرحی تمام…تا این روزگار مرا شغلهای محدث از این دور همیداشت و اتفاق نیفتاد
چنانکه من همی خواستم از قبل کسادی علم و کمی طالبان تا آنگاه که حاصل آمدم اندر حضرت عالی مولانا الامیر المسدد المؤید المنصور ادام الله علوه، پس او را دیدم ملکی بزرگوار و دانا و حکمتشناس و حقدان و دانشجوی و داد ده و سخیدست و کریم طبع و سخندان و زایرنواز و یزدان پرست و هنرورز، پس از جهت این فضلهای شریف،مرا خرد تکلیف کرد…که به نام این ملک عالم و عادل این کتاب تصنیف کنم». آنگاه بار دیگر تأکید میورزد:«این کتاب تألیف کردم از بهر خزانه اوی و هر چه شناسند از داروها اندرین کتاب پیدا کردم به شرحی تمام از بهر آنکه این کتاب شریفتر از آن است که مختصر باید کرد…و این کتاب را بر حروف هجی بنا کردم تا باز جستنش آسان بود…»(ص2-5).
دعوی ابومنصور بر اینکه در الابنیه،از همه داروهای شناخته شده«به شرحی تمام»یاد کرده،باطل است. جای بسیاری مواد که در سده 4ق و پیش از آن،معروف بوده و از جمله در الحاوی محمد بن زکریای رازی ذکر شده، در تصنیف ابومنصور خالی است(نکـ:رازی،21/77-81،306-310،507،513،514،595،601-602،جمـ). همچنین وصف وی از بسیاری داروها،سخت کوتاه است(ابومنصور،88،93،270-271،330-331؛قس:رازی،20/220-222،256-258، 21/313-318 21/313-318 ،602-606،جمـ).
کهنترین نسخهای که از الابنیه در دست است،در 447ق و به دست علی بن احمد اسدی طوسی،شاعر و لغتشناس معروف و صاحب گرشاسبنامه و لغت فرس کتابت شده است و در کتابخانه وین نگهداری میشود(فلوگل،II/534-536).
در صفحه عنوان این نسخه،این عبارت به خط اسدی طوسی جلب توجه میکند:«تألیف ابومنصور موفق بن علی الهروی حرسه الله». از جمله دعایی حرسه الله در این عبارت چنین نتیجه میشود که ابومنصور در تاریخ کتابت این نسخه زنده بوده است. فلوگل بدون توجه به مدلول این دعا،از لقبهای المسدد و المنصور که ابومنصور برای فرمانروایی زمان خویش آورده، نتیجه گرفته است که این امیر، منصور بن نوح سامانی(حکـ350-366ق)ملقب به السدید بوده است(II/534).جمعی دیگر از پژوهشگران نیز این نظر را تأیید کردهاند(فونان،80؛براون،92-93؛همو،1/21؛سارتن،I/678-679؛محبوبی،8:امیری،مقدمه،22). روشن است که قبول این نظر،با فرض زنده بودن ابومنصور در تاریخ کتابت نسخه اسدی طوسی دشوار مینماید.
قزوینی بر آن است که نتیجهگیری فلوگل از مطالب مقدمه ابومنصور پایه درستی ندارد، زیرا آن لقبها از نوع القاب ستایشآمیز عام است که برای بسیاری از امرا و پادشاهان به کار رفته است.
همچنین جمله دعایی حرسه الله در صفحه عنوان کتاب به معنای زنده بودن مؤلف در زمان کتابت نسخه اسدی طوسی نمیتواند باشد،زیرا، گرچه به احتمال ضعیف، ممکن است اسدی طوسی عین عبارت صفحه عنوان نسخه مورد استفاده خویش را نقل کرده باشد(قزوینی،264-266؛نیز نکـ:محبوبی،9). محمد تقی بهار نیز به استناد این سابقه که برخی کاتبان عین عبارات کاتبان پیشین را بدون توجه یا با توجه به معنی و مفهوم آن نقل کردهاند، به طور ضمنی محتمل میشمارد که دعای یاد شده نیز از اینگونه رونویسیها بوده باشد(2/24-25)و بدینسان احتمال مطرح شده از سوی قزوینی را تأیید میکند.
از سوی دیگر به نظر بهار،به رغم آنکه کتاب الابنیه همه ویژگیهای شیوه نگارش سده 4ق را در بردارد، نمیتوان آن را با اطمینان مربوط به این سده شمرد، زیرا سبک سده 4ق تا دو سده بعد همچنان تقلید میشده است(همانجا). بدین ترتیب از نظر این دو پژوهشگر،دوران زندگانی مؤلف را نمیتوان به دقت تعیین کرد. با اینهمه،پذیرفتن اینکه دانشمندی مانند اسدی طوسی،نوشته کاتب دیگری را بدون دقت در مدلول آن نقل کرده باشد،دشوار است.
گرچه میتوان پذیرفت که اسدی به هنگام کتابت نسخه، از زندگی یا مرگ مؤلف آگاهی نداشته است. از سوی دیگر با توجه
مقاله درمورد زندگی نامه ابومَنْصورْ مُوَفَّقِ هَرَویی