مقیاس احساس تنهایی اجتماعی و عاطفی بزرگسالان (SELSA-S)
هدف: بررسی میزان احساس تنهایی اجتماعی و عاطفی افراد (تنهایی رمانتیک، تنهایی خانوادگی، تنهایی اجتماعی)
شیوه نمره گذاری
روایی و پایایی
منبع:
مقیاس احساس تنهایی اجتماعی و عاطفی بزرگسالان (SELSA-S)
مقیاس احساس تنهایی اجتماعی و عاطفی بزرگسالان (SELSA-S)
هدف: بررسی میزان احساس تنهایی اجتماعی و عاطفی افراد (تنهایی رمانتیک، تنهایی خانوادگی، تنهایی اجتماعی)
شیوه نمره گذاری
روایی و پایایی
منبع:
روانشناسی شخصیت:
نگاه اجمالی
«شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط میشود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر میشود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را میتوان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت این که «در چه چیزی به همدیگر شباهت دارند؟» مورد مطالعه قرار داد.
از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در«تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط میشود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونههای شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش میدهد. در حالی که برخی تجربهها بین همه فرهنگها مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد.
شخصیت از دیدگاه مردم
واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع «صفت اخلاقی یا برجسته» است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر میشود مثلا وقتی گفته نمیشود «او با شخصیت است» یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که میتواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان «پرورش شخصیت» تبلیغ و دایر میشود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه «بیشخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته به هم دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد، اما در جهت منفی.
در اجتماع گاهی به جای این کلمات از مترادف آنها «شخصیت خوب یا بد» صحبت میشود که هر یک ویژگیهایی را میرسانند و گاهی از کلمه شخصیت به منظور توصیف بارزترین ویژگی افراد استفاده میشود مثلا وقتی گفته میشود«او پرخاشگر است» یعنی ویژگی و خصوصیت غالب «او» پرخاشگری است. در کنار این موضوعات گاهی کلمه شخصیت جهت «احترام» به چهرههای مشهور و صاحب صلاحیت «علمی ، اخلاقی یا سیاسی» بکار میرود نظیر «شخصیت سیاسی ، شخصیت مذهبی و شخصیت هنری و …».
شخصیت از دیدگاه روانشناسی
دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای «مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بیشخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمیشوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به«شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریههای متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ، نظریه روانکاوی نوین (Neopsychoanalytic Theory) ، نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ، نظریه شناختی (Cognitive Theory) ، نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … » در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است.
ماهیت شخصیت و انسان
یکی از جنبههای با اهمیت در «روانشناسی شخصیت» که در «نظریههای شخصیت» منعکس شده است برداشت یا تصوری است که از ماهیت «انسان و شخصیت او» ارائه شده است (یا میشود). این سوالها با ویژگی اصلی انسان ارتباط میکنند و همه مردم (شاعر ، هنرمند ، فیلسوف ، تاجر ، فروشنده و …) همواره به روش به این سوالها پاسخ میدهند؛ بطوری که میتوانیم بازتاب همه جانبه آنها را در «کتابها ، تابلوهای نقاشی ، و در رفتار و گفتارشان» ببینیم و روانشناسی شخصیت و نظریه پردازان این حوزه نیز از آن مستثنی نیستند. این موضوعات را میتوان در جدول زیر خلاصه کرد.
اراده آزاد یا جبرگرایی؟
آیا انسان آگاهانه اعمال خود را جهت می دهد یا بوسیله نیروهای دیگری کنترل میشود؟
وراثت یا محیط؟
آیا انسان بیشتر تحت تأثیر وراثت است یا تحت تأثیر محیط؟
گذشته یا حال؟
آیا شخصیت انسان وقایع و اتفاقات اوائل زندگی شکل میگیرد یا اینکه تحت تأثیر تجربههای دوران بزرگسالی قرار دارد؟
بیهمتایی یا جهان شمولی؟
آیا شخصیت هر انسان بیهمتاست یا اینکه شخصیت دارای الگوهای کلی خاصی است که با شخصیت بسیاری از افراد انطباق دارد؟
تعادل جویی یا رشد؟
آیا انسان فقط برای حفظ تعادل و توازن رفتاری را انجام میدهد یا او بخاطر میل به رشد و تکامل رفتار را انجام میدهد؟
خوش بینی یا بد بینی؟
آیا انسان اساسا موجودی خوب است یا بد؟
نقش وراثت زیستی در رشد شخصیت
وراثت به منزله مواد خام شخصیت است. این مواد به اشکال مختلف شکل میپذیرند. بعضی از همانندیهای موجود در شخصیت و فرهنگ انسان ناشی از وراثت است، مثلا هر گروه انسانی ، مجموعه نیازها و قابلیتهای زیستی مشترک و یکسانی به ارث میبرد. این نیازها ، شامل اکسیژن ، غذا ، آب ، استراحت ، فعالیت ، خواب ، پرهیز از شرایط هولناک و اجتناب از درد و نظایر آن است.
اهمیت محیط طبیعی در رشد شخصیت
محیط طبیعی نیز بر شخصیت تأثیر میگذارد، زیرا افراد تا حد وسیعی سطح کارآیی خود را که برای حفظ حیاتش ضروری است، از محیط میگیرد واقعیت امر این است که در هر محیط طبیعی ، انواع مختلف شخصیت و فرهنگ ، و در محیطهای طبیعی کاملاً متفاوت ، فرهنگهای مشابهی ملاحظه میشوند.
رابطه فرهنگ و شخصیت
بعضی از تجربههای فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از تجربههای اجتماعی مشترک بین اعضای یک جامعه معین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید میآید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه است و اصطلاحا شخصیت نمایی (Modal Personality) یا شخصیت اساسی (Basic Personality) یا رفتار اجتماعی (خوی اجتماعی) (Social Character) خوانده میشود. این مفاهیم به ویژگیهای فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک جامعه در آنها سهیماند، اشاره میکنند.
نقش تجربه گروهی در رشد شخصیت افراد
کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا میآید. با اخذ و کسب مجموعهای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ، هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل میشود. همه این ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست میآورد. این فراگرد ، یادگیری او را از حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر میدهد. به عبارت دقیقتر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود را میآموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بیهمتا میسازد، پدید میآید. شاید بتوان گفت که تشکل تصور خود ، مهمترین فراگرد در رشد شخصیت به شمار میرود.
اهمیت تجارب شخصی در رشد شخصیت
چرا کودکانی که در یک خانواده پرورش مییابند، حتی اگر تجربههای یکسانی هم داشته باشند، با یکدیگر متفاوتاند؟ نکته مهم این است که آنان تجربههای یکسانی نداشته ، بلکه در معرض تجربههای اجتماعی از برخی جهات مشابه و از برخی جهات نامشابه قرار گرفتهاند. تجربه هرکس بیهمتاست. بدین معنا که هیچ کس دیگر بطور کامل ، نظیر آن تجربه را ندارد. یادداشت دقیق تجربههای روزانه کودکان یک خانواده میتواند گوناگونی تجربههای آنان را به خوبی آشکار سازد. هر کودک اولاً ، وراثت زیستی بیهمتایی دارد که کسی دیگر عینا نظیر آن را ندارد، ثانیاً ، از مجموعه بیهمتای تجربههای زندگی برخوردار است که باز ، کسی دیگر ، عینا از آن برخوردار نیست.
شامل 60 صفحه فایل word قابل ویرایش
مشخصات این فایل
عنوان: روانشناسی احساس و ادراک
فرمت فایل : پاورپوینت
تعداد صفحات: 83
این مقاله درمورد روانشناسی احساس و ادراک می باشد.
موضوع و تعریف احساس و ادراک:
تعریف ادراک:
فرایند ذهنی یا روانی که گزینش و سازمان دهی اطلاعات حسی و نهایتا معنی بخشی به آنها را به گونه ای فعال بر عهده دارد.
بنا به اینکه موجود انسانی در معرض اطلاعات حسی بی شماری در آن واحد قرار دارد پس سازماندهی ادراکی و گزینش از بین اطلاعات حسی برای وی دارای اهمیت است.
در جریان گزینش فرضیات ماقبل ادراکی تجربیات و یادگیری های قبلی وحالات انگیزشی در لحظه ادراک نقشی تعیین کننده دارند.(این می تواند پایه ای برا ی پیدایش خطاهای ادراکی نیز باشد!)
سازمان شکل و نظریه گشتالت
به نظر این مکتب ادراک ما از اشیاء و امور خارج از خود به صورت یک شی واحد و کل صورت می پذیرد و این سازمان یابی شامل مراحلی است:
وهله نخست: طرح شی مورد نظر ادراک می شود (شی از زمینه یا محیطی که رد آن قرار دارد جدا است).
وهله دوم: در این مرحله متوجه شکل آن می گردیم.
وهله سوم: زمینه ای را که شی در آن قرار دارد درک می کنیم.
بنابراین ادراک آدمی همیشه بر اساس طرح، شکل و زمینه که دارای نظم خاصی است سازمان می یابد و اگر این سه عنصر وجود نداشته باشد درک صحیحی از اشیاء و امور صورت نمی گیرد . به نظر این مکتب روابط میان پاسخ ادراکی و محرک فیزیکی باید هم از لحاظ وابستگی علی و معلولی و هم از نظر استقلال محتوی مطالعه شود.
تشکل ادراکی:
ذاتی و اکتسابی بودن ادراک :
به نظر می رسد داده های ذاتی و اکتسابی لازم و ملزوم یکدیگرند و در ادراک اشیاء هماهنگی کامل دارند.
کشف کننده های ادراکی به محض تولد نوزاد آدمی یا حیوانی در طرح های اولیه عصبی یا ”روان بنه ها“ وجود دارند و اگر از این کشف کننده های در همان آغاز زندگی استفاده نشود برای همیشه غیر قابل استفاده باقی می مانند.
به طور خلاصه: اگر ساخت و سازمان ادراکی هم بر اساس پدید آیی نوعی (Phylogenies) و هم بر اساس پدید آیی کنشی (Ontogeny) شکل بگیرد؛ می توان گفت که توارث و تجربه همانند دو سیستم هستند که نتیجه عمل آنها انتخاب محرک ها بر اساس مجموعه وقایعی است که به سازش هرچه بهتر موجود زنده کمک می کند.
تاثیر زبان و ترکیبات لفظی بر ادراک:
تلفظ کلمات با صدای بلند بر روی ادراک آن کلمات تاثیر می گذارد.
در آزمایشی به یکی از 2 گروه آزمودنی ها کلمات خنثایی را ارائه دادند که آنها می بایست با صدایی بلند آنها را می خواندند و به گروه دوم همان کلمات را ارائه دادند ولی آنان می بایست آنها را با چشم خود و در دل خود می خواندند. نتایج نشان داد که در گام بعدی آزمایش که بازشناسی این کلمات بود گروه اول سریعتر از گروه دوم کلمات را بازشناسی نمودند؛ و این بدان معنی است که خواندن کلمات با صدای بلند مثل عامل یادگیری قبلی در بازشناسی آنها عمل می کند.
علم و ادراک از نظر فلاسفه و دانشمندان اسلامی:
موضوع و تعریف احساس و ادراک:
پسیکوفیزیک
سازمان و تشکل ادراکی
پدید ه های ادراکی
ثبات ادراکی
عوامل موثر بر ادراک
خطا ها و اختلالات ادراکی
تعداد صفحه:22
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
یکی از متغیرهای شخصیتی که در چند سال اخیر مورد توجه بسیاری از محققان قرار گرفته است، احساس پیوستگی[1] است، (سالیوان[2]، 1993؛ آنتونوسکی[3]، 1996 ).
احساس پیوستگی یک سازه شخصیتی با سه مؤلفه درک پذیری[4]، توانایی مدیریت[5] و معناداری[6] می باشد. در درک پذیری به احساس پیوستگی اشاره می شود که در آن فرد معتقد است هیچ چیز منفی یا حیرت آوری اتفاق نیفتاده و زندگی می تواند خوب و معقولانه و مطابق انتظارش پیش رود. مؤلفه توانایی مدیریت، احساس دارا بودن منابع مورد نیاز برای حل مشکل و مبارزه با استرس ها را منعکس می کند و در نهایت، احساس معناداری متضمن این است که چقدر فرد زندگی را با ارزش دانسته و تا چه اندازه این حس را به تنها به لحاظ شناختی بلکه به طور هیجانی به همراه دارد ( آنتونوسکی، 1996؛ آنتونوسکی، 1987 به نقل از واستاماکی[7]، 2009 ).
احساس پیوستگی سازه ای است که توسط آنتونوسکی ( 1993 ) برای نشان دادن مقابله موفقیت آمیز در برابر فشارزاهای زندگی بیان شده است که جهت گیری کلی فرد و احساس اعتماد و پویایی مداوم و فراگیر را در زندگی و دنیای پیرامون وی نشان می دهد. احساس پیوستگی باعث می شود فرد تحریکات درونی و بیرونی دریافت شده را در زندگی سازمان یافته تر، قابل پیش بینی تر و توضیح پذیرتر درک نماید. به بیان ساده تر، احساس پیوستگی به ادارک و احساسات فرد اشاره می کند که زندگی برای او قابل درک، کنترل پذیر و پر معنی است و احساس پیوستگی یک ویژگی شخصیتی است و کسی که این احساس را داشته باشد:
1- محرک های درونی و محیط بیرونی که در طول زندگی ساخته شده اند را قابل پیش بینی و توضیح می داند.
2- معتقد است منابعی برای روبرو شدن با مطالبه های محرک ها وجود دارد.
3- این مطالبه ها، چالش هایی هستند که ارزش سرمایه گذاری و مبارزه دارند و بر همین اساس آنتونوسکی احساس پیوستگی را هسته اصلی پردازش اطلاعات پیچیده توسط انسان می داند که تعارضات را حل کرده و استرس را قابل تحمل می کند.
احساس پیوستگی، احساس قابل اعتماد، پویا، با ثبات و نافذ است ( آنتونوسکی، 1987؛ به نقل از ساوولاتین[8] 2005؛ آنتونوسکی، 1996 )و آنتونوسکی معتقد است که احساس پیوستگی یک منبع مقاومت تعمیم یافته ای است که اثرات استرس را بر سلامت تعدیل می کند؛ این تعدیل از این طریق انجام می گیرد که احساس پیوستگی روشهای سودمند و مفیدی از برخورد با عوامل استرس زا را در اختیار افراد قرار می دهد و لذا این احساس، آن افراد را قادر می سازد تا در برابر اثرات استرس های زندگی مقاومت بیشتری از خود نشان دهند (زهراکار،1387).
آنتونوسکی احساس پیوستگی را به عنوان جهت گیری نافذ در نظر می گیرد که منجر به شکل گیری باورهایی می شود مانند این که محرک های درونی و بیرونی که در مسیر زندگی قرار دارند، قابل پیش بینی و توضیح پذیر هستند. فرد از منابع و توانایی هایی برای مواجهه با مجموعه ای از این محرک ها برخوردار است که احساس ارزشمندی مواجهه با این محرک ها را به دنبال می آورد (آنتونوسکی، 1987 به نقل از واستناماکی، 2009). آنتونسکی همچنین معتقد است که احساس پیوستگی باعث ایجاد منبع مقاومت تعمیم یافته ای می شود که اثرات استرس بر سلامتی را تعدیل می کند. بدین صورت که، روشهای سودمند و مفیدی از برخورد با عوامل استرس زا را در اختیار فرد قرار می دهد و از این رو، فرد را قادر می سازد تا در برابر اثرات استرس های زندگی مقاومت بیشتری از خود نشان دهد (بارتلت[9]، 1998 به نقد از زهراکار، 1387).
احساس پیوستگی توانایی انتخاب یک راهبرد مقابله ای مناسب را برای مواجهه با محرک های استرس زای موجود در زندگی مهیا میکند ( توماسون[10] و همکاران، 2009 ). زیرا انتخاب یک راهبرد مناسب برای مقابله استرس زاها بستگی به نوع نگرش و سازه های شخصیتی دارد. چنانچه استفاده راهبرد مقابله ای متناسب با موفقیت استرس زا کارآمد نباشد، می تواند منجر به برخی از مشکلات روانشناختی شود. یافته های بسیاری از پژوهشها رابطه احساس پیوستگی و سلامت روان را مورد تایید قرار دادند ( کانتین[11] و همکاران، 2008، فلسنبرگ[12] و همکاران، 2006؛ سامنین[13] و همکاران، 2001 ). اما در خصوص رابطه احساس پیوستگی و راهبردهای مقابله ای مسأله مدار رابطه مثبت و بین احساس پیوستگی و راهبرد مقابله ای هیجان مدار رابطه منفی بدست آوردند ( توماسون و همکاران، 2010 ).
احساس پیوستگی به انتخاب راهبرد مقابله ای که برای فرد کارآمدتر باشد، منجر می شود. همچنین افرادی که احساس پیوستگی قوی دارند در استرس های روزمره و شرایطی که برای اغلب افراد استرس زا تلقی می شود برای آنها جزیی از زندگی و طبیعی است و بستری برای یادگیری را فراهم می کند. آنها باور دارند، هر آنچه برای مقابله با موانع و شرایط موجود لازم است در وجودشان نهفته است، بنابراین سعی می کنند از تمام موفقیت ها برای رشد خود استفاده کنند (آنتونوسکی، 1996). فلنسبورگ[14] و همکاران معتقدند مفهوم احساس پیوستگی در سالهای اخیر به درک بهتر ما از عناصر اجتماعی مؤثر بر سلامت و بیماری کمک کرده است مفهوم احساس پیوستگی در سالهای اخیر توجه فزاینده ای را به عنوان یک مدل سلامتی زا به خود جلب کرده است.
[1]- sense of coherence
[2]- Sullivan
[3] - Antonovosky
[4] - Compkehensibility
[5] - mmanayeability
[6] - meaningfulness
[7]- Vastamaki
[8]- Savoluinen
[9]- Bartlet
[10]- Tomotsune
[11] - Tomotsune
[12] - Konttinen
[13] -Suominen
[14]- Flensborg
فایل ورد "قابل ویرایش واماده پرینت"تعداد صفحه:31
مقدمه
میزان پذیرفتن مسئولیت های اجتماعی و شرکت در کارهای گروهی با اعتماد به نفس دانش آموزان رابطه مستقیم دارد.باید شرایطی فراهم کنیم که کودکان تجربیات موفقیت آمیزی داشته باشند. ایجاد حس رقابت سالم در زمینه های مختلف تحصیلی، ورزشی، علمی و... نیز باعث شرکت پذیری بیشتر فرد در گروه شده و احساس مسئولیت پذیری در جمع را در او تقویت می کند.
دانش آموزان در قبال رفتارشان هر چه بیشتر احساس مسئولیت کنند، نیاز کمتری به اعمال مدیریت از سوی معلم خواهند داشت. به همین جهت باید بیش از پیش در جهت مسئولیت پذیر کردن دانش آموزان بکوشیم.واگذاری مسئولیت می تواند به اشکال متعددی صورت گیرد. معلم می تواند به دانش آموزانی که در مورد انجام وظایف داخل کلاسی مشکل دارند، مسئولیت توزیع کتب درسی، کمک در جمع آوری تکالیف، پاک کردن تخته، آوردن گچ و... را واگذار نماید. امور محوله باید از مسئولیت های کوچک و کم اهمیت شروع شود و پس ازآن که دانش آموز از خود قابلیت ایفای مسئولیت را نشان داد مسئولیت های مهم تری به او واگذار گردد.
همان گونه که هیچ عاملی مانند موفقیت به وجود آورنده موفقیت نیست هیچ چیز مانند مسئولیت نیز به وجود آورنده مسئولیت نیست.افزایش مسئولیت پذیری به موضوع ایجاد نظم در کلاس و مدرسه نظر دارد و کمتر نیاز به برقراری و رعایت کردن نوبت، شرکت در بازی های گروهی، پیروی از مقررات، خویشتن داری میزان و نحوه و کیفیت بازی دانش آموزان بیانگر رشد اجتماعی آنان است.چنین دانش آموزانی در امور مختلف به معلم یاری می رسانند و در تصمیم گیری های مختلفی که به اوو مدرسه مربوط باشد فعالانه شرکت می نماید.
سوابق تحقیق
ماکارانکو در این خصوص می گوید:"نظم و نظافت باید در خانه و در محیط آموزش حاکم باشد این چیزها بی نهایت مهم اند هر چند ممکن است اهمیّت شان در ظاهر به چشم نیاید."
جان دیویی می گوید:"علم تنها تعلیم کتاب نیست بلکه باید آن را از راه اشتغال به کارهای مفید یادداد."
ایروانی در مقاله ای پژوهش گونه نظرات خود را چنین در مورد مسؤلیت پذیری بیان می کند:"یکی از راه های پرورش روح مسؤلیت پذیریدر کودکان ایجید اعتماد به نفس در آنها است."
برای تقویت روح اعتماد به نفس در کودکان می یابد به آنها نقاط قوتشان را به نحو یاد آور شد و مسؤلیتهایی در حد توانشان به ایشان واگذار کرد.
مسؤلیت ارثی نیست کودک از طریق تعامل متنابل با والدین معلمان و هم شاگردهایش به اهمیّت مسؤل بودن پی می برد.
دِوِرکیم آموزش پرورش را فعالیتی می داند که نسل بالغ درباره ی تسلی که هنوز برای حیات اجتماعی نارس است به جا می آورد.