فرمت فایل :powerpoint (قابل ویرایش) تعداد صفحات:21 صفحه
مثل همیشه زنگ که خورد ، پروین و دوستش به طرف خانه شان رفتند. توی راه،دوست پروین رو به او کرد و گفت :
امروز از صبح، خیلی سر و حال بودی! ا تفاقی افتاده؟
بله، آخه من امروز می خوام برم تئاتر.
راستی ؟
بله ، پدرم قول داده که امرو،ز ما را ببرد تئاتر.
خوش به حالت ، من تا حالا تئاتر ندیدم.
کاش می شد تو هم بیایی .
آره ، خیلی دلم می خواد بیام.
در که باز شد، پروین بدو بدو از حیاط گذشت و با صدای بلند گفت : "آخ جون، امروز می ریم تئاتر . " وارد ساختمان که شد ، برادرش را دید و قبل از این که حرکتی بکند، متوجه شد که برادرش انگشتش را روی لبانش گذاشت و با سر به طرف اتاق اشاره می کند . با صدای آهسته از او پرسید چیزی شده ؟ او سرش را تکان داد و رفت به اتاق خودش . پروین فهمید که اتفاقی افتاده، اتفاقی که نمی توانست چندان خوب باشد، سرش را پایین انداخت و به دنبال برادرش به اتاق رفت . ...
پاورپوینت درباره ارتباط با دیگری