نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله کامل درباره نقش ائمه در احیای دین

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله کامل درباره نقش ائمه در احیای دین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

نقش ائمه در احیای دین

همانا انبیاى الهى و در پى ایشان اوصیاى آنها و در دوران غیبت علماى دین گشایندگان راه و روشن کنندگان مسیر الى الله هستند. مثل آنها مانند ماه و ستارگان در شب تاریک و ظلمانى است. سوسو زنان هدایتگر جا ماندگان در راهند.

انبیا و اوصیاى ایشان طلیعه داران این مکتبند. علما و فقهاء پیروان ایشانند در دوران غیبت، در شناسایى سیره انبیا و اوصیا که حقیقت اسلام است. این علما و فقها هستند که سره و ناسره را از هم جدا کرده و به کنکاش در حقیقت اسلام پرداخته و آن را در اختیار مردم قرار مى‏دهند تا آنان را از غرق شدن در گرداب جهالت نجات دهند.

از سلسله مباحث: «نقش ائمه در احیای دین»، این جزء را ویژه بررسی « نهضت کربلا و نقش امام حسین علیه السلام در احیای اسلام » قرار دادیم تا با نگرشی فشرده ولی همه جانبه به شرایط زمان و مکان و ارکان اجتماعی پیش از آن، ابعاد نهضت و انگیزه های قیام آن حضرت را بحث و بررسی نماییم .از آنجا که زمینه های قیام سید الشهداء علیه السلام به تدریج فراهم شده و ریشه خلافکاری ها و انحرافات به سالهای پیش از آن باز می گردد، در بررسی این قیام نیز، بناچار باید به موجبات و زمینه های قبلی آن توجه کرده و اسباب انحراف و روی گردانی ابنای امت از اسلام ناب محمدی را، در گذشته دورتر جستجو کنیم؛ گذشتهای با تعصب شدید قبیله گی در عمق جان صحابه مشهور و بلند آواز، تعصبی که همیشه و در همه جا خود را نشان داد و در رویدادهای مهم، نتیجه را در چرخه امیال خود گردانید

اوضاع اجتماعی مسلمانان پیش از قیام امام حسین علیه السلام

سیمای برخی از صحابه در قرآن کریم

ابتدا سیمای علمی مسلمانان را از زبان قرآن کریم بیان می داریم تا با شناخت وضع روحی و اخلاق اجتماعی آن زمان، و تأثیری که بر نسل های بعدی می گذارد ، انگیزه های قیام امام حسین علیه السلام را هر چه بهتر دریابیم.

ب ـ تجارت و لهو

قرآن کریم در سوره جمعه از واقعه ای خبر می دهد که در زمان رسول خدا، و در حال خطبه نماز جمعه اتفاق افتاد ؛ واقعه ای که داستان آن در همه تفاسیر مکتب خلفا آمده است. می فرماید : «وَ اِذا رَأَوا تِجارَه اَو لَهوَاً انفَضَّوا اِلَیها وَتَرَکُوکَ قائِمَاً قُل ما عِندَ اللهِ خَیرً مِنَ اللَّهوِ وَ مِنَ التِّجارَه وَ اللهُ خَیرُ الرّازقینَ ؛ و هنگامی که تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده شده و به سوی آن می روند و تو [پیامبر] را ایستاده به حال خود رها می کنند! بگو : آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی دهندگان است.

داستان واقعه چنین است :

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حال خواندن خطبه نماز جمعه بود که یک کاروان تجارتی وارد مدینه شد و با بوق و کرنا مردم را به خرید دعوت کرد . مردم مدینه پیامبر را ایستاده به حال خود رها کرده و به سوی کاروان شتافتند تا در خرید و تماشا از دیگران عقب نمانند و از آن جمعیت کثیر تنها حدود بیست نفر زن و مرد باقی ماند ! حال ، آیا به چنین کسانی که بنابر مضمون آیه شریفه، تجارب و لهو را بر گوش دادن به سخنان پیامبر خدا و بر نماز جمعه ترجیح می دهند می توان اعتماد نمود ؟ و آیا دین خدا و سنت پیامبر را ـ تنها به صرف اینکه صحابه پیامبرند ـ می شود از ایشان گرفت ؟ آن هم از همه آنان بدون استثناء ؟! چنانچه دیدگاه بخشی از مسلمانان چنین است !

د ـ ترور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

در کتب سیره مکتب خلفا آمده است :

رسول خدا صلی الله علیه وآله با سپاهیان از غزوه تبوک باز می گشتند که در مسیر به دره ای رسیدند و پیامبر از توطئه منافقان با خبر شد و دانست که آنان قصد ترور او را دارند. لذا در حالی که سپاه از درون دره می رفت پیامبر صلی الله علیه و آله مسیر کوه و گردنه را در پیش گرفت و فرمود تا عمار و حذیفه با او باشند ؛ عمار افسار شتر را کشیده و حذیفه آن را می راند. در بین راه صدای منافقان را شنیدند که آنان را محاصره کرده و شتر پیامبر را رم دادند ولی حذیفه و عمار آن را کنترل کردند و حذیفه برخی از آنان را که صورت خود را پوشانیده بودند از مرکب هایشان شناخت و آنان که وضع را چنین دیدند فرار کردند. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود : «می دانید برای چه آمده بودند و چه می خواستند ؟» گفتند نه یا رسول الله ! فرمود : «اینها توطئه کرده بودند تا در تاریکی گردنه کوه مرا به پائین اندازند !» عرض کردند : آیا فرمان کشتن آنها را صادر نمی فرمائید ؟ فرمود : «خوش ندارم مردم بگویند : «محمد دستش را به خون اصحابش آغشته کرد ! » سپس نام آنها را برای عمار و حذیفه بیان کرد و فرمود : «آنان را پوشیده دارید !» (4)

مؤلّف گوید : «من تا به حال با بررسی کتابهای مختلف تنها یک نفر از ایشان را شناخته ام و آن «ابوموسی اشعری» است.»

در کتب پیروان مکتب اهل البیت آمده است : این توطئه مربوط به «عقبه ی هرش» و بعد از غدیر خم بود ـ و این صحیح تر به نظر می رسد زیرا موضوع نصب و تعیین علی علیه السلام به امانت در کار بود ـ ولی بهر حال ، هرکدام که باشد ، مهم اینست که آنها صحابه پیامبر بودند و قصد ترور آن حضرت را داشتند و تعداد آنان را تا بیست و چند نفر هم نوشته اند که ما ـ چنانکه گذشت ـ تنها یکی از آنها را پیدا کردیم، «ابوموسی اشعری» را.

ه ـ بیماری وفات پیامبر و سپاه اسامه

پیامبر در هنگام بیماریِ وفات خود، برای دفع فتنه و جلوگیری از کودتای نخبگان و سرجنبانان صحابه، تدبیری اندیشید تا همه را با سپاه اسامه از مدینه بیرون فرستد. آن حضرت اسامه ؛ اسامه فرزند زیدبن حارثه شهید را که جوانی هجده ساله بود به فرماندهی سپاه برگزید و دستور داد تا همه افراد از پیر و جوان تحت فرمان او از مدینه خارج شوند. در این سپاه افردای چون : ابوبکر، عمر، ابو عبیده جرّاح، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن وقاص، سعد بن عباده و دیگر بزرگان و مشاهیر صحابه، تحت فرمان اسامه قرار گرفتند. آنها ابتدا به خرده گیری پرداختند و گفتند : «پسر هجده ساله ای را بر ما امیر کرده ؟» و از رفتن سرباز زدند ! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای آنها خطابه خواند و فرمود : «لعن الله من تخلّف عن جیش اسامه» یعنی : «خدا لعنت کند کسی را که از همراهی با سپاه اسامه سرباز زند !»

سپاه اسامه حرکت کرد و در چند کیلومتری مدینه، در «جَرَف»، اردو زد. و در همان حال، بیماری پیامبر شدت گرفت و خبر آن به اردوگاه رسید ، نخبگان و سرجنبانان قوم به مدینه بازگشتند و صبح که بلال به در خانه آمد و ندای : «الصلاه الصلاه یا رسول الله!» سر داد ، چون پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که سر بر زانوی علی علیه السلام داشت ، از هوش رفته بود و ام المؤمنین عایشه که چنین دید فرصت را غنیمت شمرد و به بلال گفت : پیامبر فرمودند : «به ابوبکر بگوئید جای من نماز بخواند !» ابوبکر رفت و جای پیامبر به نماز ایستاد که رسول خدا به هوش آمد و صدای ابوبکر و فرمود : «مرا بلند کنید ! مرا بلند کنید !» بعد وضو گرفت و بنا بر روایت صحیح بخاری ـ در میان دو نفر در حالی که نمی توانست راه برود و پاهایش بر زمین کشیده می شد ـ به مسجد رفت و نماز ابوبکر را شکست و نماز را نشسته به جای آورد و پس از نماز برای مردم سخن گفت و در همان روز رحلت فرمود.

و ـ هنگام وفات و «حَسبنُا کتاب الله»

پیامبر صلی الله علیه وآله پس از نماز به خانه بازگشت و بزرگان صحابه پیرامون آن حضرت گرد آمدند ؛ تنها ابوبکر که ظاهراً از جریان نماز خجلت زده شده بود اجازه خواست و به منزلش در «سنح» رفت. ولی عمربن خطاب با گروه ویژه اش حضور داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله ـ بنابر نقل صحیح بخاری ـ فرمود : «هَلمّ أکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده (5) یعنی : بیائید تا باری شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید.»

آنان که می دانستند پیامبر چه می نویسد عکس العمل نشان دادند و عمر گفت : «حسبنا کتاب الله» ؛ کتاب خدا ما را بس است !» یکی از زنان پیامبر که ظاهراً زینب بنت جحش بود گفت : «ببینید پیامبر چه می خواهد ، مگر نمی شنوید چه می فرماید ؟!» عمر گفت : «انتنّ صواحب یوسف ...؛ شما هواداران یوسفید ! اگر حال پیامبر خوب باشد یقه اش را می گیرید و خرجی می خواهید و اگر مریض باشد گریه می کنید !» پیامبر سخن خود را تکرار کرد و در حالی که نزدیک بود خواسته آن حضرت اجابت شود عمرگفت : «انّ الرّجل لیهجر! » یعنی : «این مرد هذیان می گوید!» سبحان الله !

در صحیح بخاری و مسلم و مسند احمد گوینده ی این سخن را معرفی نکرده اند ؛ ولی روشن است که هیچ کس جز خلیفه دوّم جرأت چنین جسارتی را نداشت. بالأخره گروه دیگری گفتند : «یا رسول الله بیاوریم؟» فرمود : «نه، بعد از این چه را بیاورید؟!» یعنی : اگر می آوردند و پیامبر هم می نوشت، در نهایت می گفتند : پیامبر در حال عدم تعادل بوده و هذیان گفته است و این موجب تشکیک و وهن دیگر فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و آله نیز می شد. لذا فرمود : «قوموا عنی لا ینبغی التنازع» یعنی : «از نزد من برخیزید که نزاع در نزد من جایز نیست !»

خلاصه، پیامبر در حالیکه سر بر زانوی علی علیه السلام داشت وفات کرد و به محض وفاتِ رسول خدا صلی الله علیه وآله، انصار مدینه در سقیفه گرد هم آمدند تا حکومت را به دست گیرند! توجه کنید! اگر یک نفر امام جماعت در محله ای از دنیا برود مردم گرد هم می آیند و خود را برای تشییع و تغسیل و کفن و دفن او آماده می کنند، حال مقام بالاتر از او مانند مرجع تقلید که جای خود دارد. ولی در اینجا جنازه رسول الله صلی الله علیه وآله را بر زمین گذاردند و از پی خواسته خود روان شدند!

انصار در سقیفه گرد آمدند و «سعدبن عباده ی خزرجی» مریض را بدانجا بردند تا با او بیعت شود که رقابت دیرینه اوس و خزرج مانع شد و با بیدار شدن تعصب جاهلی و روح قبیله گی در جناح مخالف، یعنی قبیله اوس، از به حکومت رسیدن سعد جلوگیری کردند. گروه مقابلِ انصار یعنی مهاجران قریشی نیز، سریعاً دست به کار شدند و با آوردن ابوبکر از بیرون مدینه [سنح] به جمع آنان پیوستند و با هنرمندی عمر و ابوعبیده جرّاح و چند تن دیگر از مهاجران که در پی ربودن خلافت بودند ـ با همدستی برخی از انصارِ جناحِ مخالف خزرجی ـ با ابوبکر بیعت کردند و پس از آن، مردم را به بیعت با او واداشتند. سپس به سوی مسجد به راه افتادند و هر کس را که در راه دیدند دستش را کشیده و به دست ابوبکر می رساندند تا بیعت کند.

از طرف دیگر، عباس عموی پیامبر به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت : «برادر زاده! دستت را بگشا تا با تو بیعت کنم که مردم بگویند : عموی پیامبر با برادر زاده اش بیعت کرد و دیگر کسی بر [شایستگی] تو اختلاف نکند!» امام فرمود : «... ما اکنون باید به تجهیز پیامبر بپردازیم، کار ما الآن همین است و بس !» و کسانی که برای تجهیز جنازه پیامبر باقی ماندند تنها پنج نفر بودند : عباس و پسر عباس و امام علی علیه السلام و ... تنها پنج نفر !

خلاصه، امام علی علیه السلام هیچ اقدامی ننمود و تنها به تجهیز پیامبر پرداخت. بعد هم بر آن حضرت نماز گزارد و دیگرانی که حاضر بودند نیز بر جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز خواندند. پس از آن، از عصر دوشنبه یا عصر


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره نقش ائمه در احیای دین