لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 48
مختصری از احوال حافظ
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفتست
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
شمس الدین محمد حافظ بزرگترین غزل سرای عرفانی ایران یکی از نوابغ بزرگوار عالم انسانی است که در آغاز سدة هشتم هجری در شیراز پا بعرصة وجود نهاد . از آغاز زندگی این بلبل خوش نوای بوستان ادب و عرفان آگاهیهای کمی بما رسیده است ؛ تنها مآخذ معتبری که از روزگار حافظ بر جای مانده ، مقدمه ایست بر دیوان خواجة شیراز بخامة توانای دوست و همدرس وی محمد گلنام که در آنجا از وسعت دایرة دانش و کمال لسان الغیب سخن به میان آورده است و اینک باختصار بخشی از آن نقل می شود « . . . اشعار آبدارش رشک چشمة حیوان و بنات افکارش غیرت حور و ولدانست ، ابیات دلاویزش ناسخ سخنان سحبان و منشآت لطف آمیزش منسی احسان حسّان . . . کلمات فصیحش چون انفاس مسیح دل مرده را حیات بخشیده و رشحات اقلام خضر خاصیّتش بر سریر سخن ید بیضا نموده ، گوئی هوای ربیع کسب لطافت از نسیم اخلاق او کرده و عذار گل و نسرین زیب و طراوت از شعر آبدار او گرفته و قد شمشاد و قامت دلجوی سرو آزاد اعتدال و اهتزاز از استقامت رأی او پذیرفته .
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر و لطف سخن خدا دادست.
. . . لا جرم رواحل غزلهای جهانگیرش در ادنی مدّتی با قصای ترکستان و هندوستان رسیده ، و قوافل سخنهای دلپذیرش در اقلّ زمانی با طراف و اکناف عراقین و آذربایجان کشیده . . . اما بواسطة محافظت درس قرآن و ملازمت بر تقوی و احسان و بحث کشاف و مفتاح و مطالعة و مصباح و تحصیل قوانین ادب و تجسس دواوین عرب بجمع اشتات غزلیّات نپرداخت و بتدوین و اثبات ابیات مشغول نشد ، و مسوّد این ورق عفا الله عنه ما سَبَقَ در درس گاه دین پناه مولانا و سیدنا استاد البشر قوام الملّه و الدّین عبدالله اعلی الله در جاته فی اعلی علّیین بکرّات و مرّات که بمذاکره رفتی در اثناءِ محاوره گفتی ( یعنی قوام الدین عبدالله ) که این فراید فوائد را همه در یک عقد می باید کشید و این غرر درر را در یک سلک می باید پیوست تا قلادة جید وجود اهل زمان و تمیمة و شاح عروسان دوران گردد و آن جناب ( حافظ ) حوالت رفع ترفیع این بنا بر ناراستی روزگار کردی و بغدر اهل عصر عذر آوردی تا در تاریخ سنة اثنی و تسعین و سبحمائه (792) ودیعت حیات بموکلان قضا و قدر سپرد و رخت و جودار دهلیز تنگ اجل بیرون برد و روح پاکش با ساکنان عالم علوی قرین شد و همخوابة پاکیزه رویان حور العین گشت ... بسال باء وصاد و ذال ابجد ز روز هجرت میمون احمد
بسوی جنت اعلی روان شد فرید عهد شمس الدین محمد
بخاک پاک او چون برگذشتم نگه کردم صفا و نور مرقد
و بعد از مدتی سوابق حقوق صحبت و لوازم عهود محبت ، و ترغیب عزیزان با صفا و تحریض دوستان با وفا ، که صحیفة حال از فروغ روی ایشان جمال گیرد و بضاعت افضال سخن بحسن تربیت ایشان کمال پذیرد حامل و باعث این فقیر شد بر تربیت این کتاب و تبویب این ابواب »
( نقل از مقدمة دیوان حافظ تصحیح علّامه محمد قزوینی )
بیگمان در نگاشتن این مقدّمه محمد گلندام با همه توانائی که نشان داده است باز هم باید گفت تنها قطره ای از بحر کمال این ترجمان اسرار الهی را در قالب الفاظ شیوا و عبارتهای رسای خود ریخته است ، از همین مختصر بر میآید که این طالب صادق در راه رسیدن بحقیقت چه رنجها برده تا بسر منزل مقصود فراز آمده است . حافظ سالیان دراز در پیشگاه استادان ادب فارسی و عربی و سرآمدان تفسیر قرآن و حکمت و کلام اسلامی بارادت حضور یافته و با آن ذهن و قّاد و قریحة خدا داد سرمایه ای گرانقدر از فضل و فضیلت اندوخته و قرآن کریم را با چهارده روایت آن از بر کرده و تخلّص شاعرانه خود را بهمین مناسبت حافظ برگزیده و از کلام خدا نکته ها آموخته و گفته است .
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطایف حکمی با نکات قرآنی
عشقت رسد بفریادار خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانی در چارده روایت
حافظ در پایان این دورة دانش پژوهی دریافت که علوم ظاهری آدمی را به یقین نمیرساند و عطش حقیقت جوئی را فرو نمی نشاند و بخود شناسی که کلید خداشناسی و پی بردن براز هستی است توانا نمیسازد ، پس بر آن شد که پردة تقلید را بدرد و از شک عالمانه در دانسته های خود آغاز کند و از آنان که ادّعای شناخت و داعیة راهنمائی دارند مدد بجوید ، مدّتی با خانقاه نشینان بسر برد ولی چون مطلوب خود را نزد آنان نیافت ، از خانقاه روی بر تافت و افتان خیزان در راه طلب و تحری حقیقت بصدق گام نهاد و با خود میگفت :
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا جان رسد بجانان یا جان ز تن برآید
تا سرانجام بخشایش الهی بیاری وی آمد و خضر راهی این سالک سوخته دل را دستگیر شد و بدلالتش پرداخت و در اشاره بسعی بیحاصل خود پیش از رسیدن به پیر دلیل فرموده است :
مختصری از احوال حافظ