نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

خوف از خدا

اختصاصی از نیک فایل خوف از خدا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 15

 

خوف از خدا

بر انسان واجب است تا زمانى که در دار تکلیف و سراى مسؤولیت به سر مى برد از عظمت حضرت حق و حکم و داورى اش در قیامت و عذاب سوزان جاویدى که براى منکرین و مخالفین آماده کرده است بترسد .

محصول و میوه ى پرمنفعت این گونه ترس بدون تردید خوددارى از معاصى و گناهان است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ قال النبى : من مشى إلى ذى قرابة بنفسه وماله لیصل رحمه أعطاه الله عزّ وجل أجر مائة شهید وله بکل خطوة أربعون ألف حسنة ویمحى عنه أربعون ألف سیئة ویرفع له من الدرجات مثل ذلک وکأنما عبد الله مائة سنة صابرا محتسبا .

امالى صدوق : 431 ، المجلس السادس والستون ، حدیث 1 ; بحار الانوار : 71 / 89 ، باب 3 ، حدیث 6 .

2 ـ عن أبى بصیر ، عن أبى عبد الله (علیه السلام) ، قال : سمعته یقول : إن الرحم معلقة بالعرش یقول اللهم صِل من وصلنى واقطع من قطعنى وهى رحم آل محمد وهو قول الله عز و جل ( الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ ) ورحم کل ذى رحم .

کافى : 2 / 151 ، باب صلة الرحم ، حدیث 7 ; وسائل الشیعه : 21 / 534 ، باب 17 ، حدیث 27790 : 2 / 493 .

 

صفحه 144

انسان وقتى بترسد که وجودى عظیم چون حضرت حق مراقب و مواظب اوست ، و در هیچ لحظه اى و در هیچ مکانى و در خلوت و آشکارى از او غایب نیست ، و بداند که محصول تلخ گناه ، گرفتارى شدید در حسابرسى و سپس دچار شدن به دوزخ است ، یقیناً از گناه خوددارى مى کند . بنابراین حالت خوف در این جهت از عالى ترین حالات انسان و از برترین مکارم و محاسن اخلاقى است .

امام صادق (علیه السلام) به یکى از یارانش به نام اسحاق بن عمار فرمود :

اى اسحاق ! از خدا بترس چنان که گویى او را با دو چشم سر در برابر خود مى بینى ، و اگر تو او را نمى بینى بى تردید او تو را مى بیند ; و اگر اعتقادت بر این باشد که او تو را نمى بیند یقیناً کافر شده اى ; و اگر معتقدى که تو را مى بیند آن گاه در برابر دید او دست به گناه بزنى مسلماً او را از پست ترین بینندگان قرار داده اى !!(1)

و نیز آن حضرت فرمود :

مَن عَرَفَ اللهَ خَافَ اللهَ ، وَمَن خَافَ اللهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنیَا(2) .

کسى که خدا را بشناسد خداترس مى شود و کسى که خداترس شود لذت ها و شهواتى را که موجب خشم خداست ترک مى کند .

رسول خدا فرمود :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عن إسحاق بن عمار ، قال : قال أبو عبد الله (علیه السلام) : یا إسحاق ! خف الله کأنک تراه ، وإن کنت لا تراه فإنهیراک ، وإن کنت ترى أنه لا یراک ، فقد کفرت ، وإن کنت تعلم أنه یراک ثم برزت له بالمعصیة فقد جعلته من أهون الناظرین .

اصول کافى : 2 / 67 ، باب الخوف و الرجاء ، حدیث 2 ; بحار الانوار : 67 / 355 ، باب 59 ، حدیث 2 .

2 ـ اصول کافى : 2 / 68 ، باب الخوف و الرجاء ، حدیث 4 ; مشکاة الانوار : 117 ، الفصل الرابع فى الخوف و الرجاء .

 

صفحه 145

کسى که گناه کبیره یا شهوتى به او عرضه شود و او به خاطر ترس از خدا از آن اجتناب ورزد ، خدا آتش را بر او حرام مى کند و از فزع و ترس اکبر او را امان مى دهد و آنچه را در قرآن به او وعده داده : که : براى هرکس که از مقام پروردگارش بترسد در بهشت است ،(1) وفا مى کند(2) .

کفن دزد بنى اسرائیلى

حضرت زین العابدین (علیه السلام) حکایت مى کند : مردى در بنى اسرائیل قبور را مى شکافت و کفن مردگان را مى دزدید !

همسایه اى داشت بیمار شد و بر مرگ خویش و از این که نبش قبر شود و کفنش را بدزدند ترسید . کفن دزد را خواست و گفت : من چگونه همسایه اى براى تو بودم ؟ گفت : بهترین همسایه . گفت : به تو حاجتى دارم . کفن دزد گفت : حاجتت را برآورده مى کنم . همسایه دو کفن نزد او گذاشت و گفت : دوست دارم بهترینش را بردارى و هنگامى که من دفن شدم گورم را براى بردن کفنم نشکافى . کفن دزد از برداشتن کفن خوددارى مى کرد ولى همسایه بر اصرارش مى افزود تا پذیرفت . همسایه از دنیا رفت . هنگامى که دفن شد نبّاش گفت : این میت دفن شد ، چه علم و بصیرتى براى اوست که بفهمد من کفن او را مى دزدم یا نمى دزدم ، هر آینه مى روم و قبرش را مى شکافم و کفنش را مى برم !!

چون قبرش را شکافت شنید ندا دهنده اى ندا مى دهد : این کار زشت را انجام مده .

نبّاش خاک روى قبر ریخت و به خانه بازگشت و از گذشته اش توبه ى حقیقى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الرحمن ( 55 ) : 46 .

2 ـ من لا یحضره الفقیه : 4 / 13 ، باب ذکر جمل من مناهى النبى ( ص ) ; بحار الانوار : 67 / 365 ، باب 59 ، حدیث 13 .

کرد ، سپس به فرزندانش گفت : من چگونه پدرى براى شما بودم ؟ گفتند : پدر خوبى بودى . گفت : مرا به شما حاجتى است . گفتند : هر حاجتى دارى بگو ان شاء الله به انجامش اقدام مى کنیم . گفت : هنگامى که من از دنیا رفتم مرا به آتش بسوزانید ، چون خاکستر شدم در برابر تندبادى نصف خاکسترم را به سوى دریا و نصف دیگر را به جانب خشکى بر باد دهید .

فرزندان به پدر تعهد دادند که این کار را انجام دهند . پس از مرگش و انجام وصیتش خداى توانا خاکسترش را جمع کرد و به او حیات بخشید و گفت : چه چیز تو را واداشت که چنان وصیتى به فرزندانت بنمایى ؟ گفت : به عزتت سوگند بیم از تو . خداى بزرگ فرمود : من طلبکارانت را راضى مى کنم ، و تو را از خوفم ایمنى مى بخشم ، و گناهانت را مى آمرزم(1) .

جوان خائف

یکى از یاران پیامبر مى گوید : روز بسیار گرمى پیامبر خدا در میان ما در سایه ى درختى خود را از حرارت آفتاب دور نگاه داشت . ناگهان مردى آمد و پیراهنش را از بدنش در آورد و شروع کرد به غلط زدن روى ریگ هاى داغ ، گاهى پشتش را و گاهى رویش را به


دانلود با لینک مستقیم


خوف از خدا