نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله خشونت علیه زنان

اختصاصی از نیک فایل مقاله خشونت علیه زنان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله خشونت علیه زنان


مقاله خشونت علیه زنان

یکی از انواع خشونت ها در جامعه انسانی خشونت در عرصه خانواده است.

در خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق پیوند زناشویی ، همخونی یا پذیرش

(به عنوان فرزند) با یکدیگر به عنوان شوهر ، زن ، مادر ، پدر ، خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی می کنند (ساروخانی – باقر مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده ص 136-135)

«خشونت خانوادگی مبحث جدیدی است که جامعه شناسان و سایر محققان علوم اجتماعی به آن پرداخته اند تا سی سال پیش خشونت در خانواده امری استثنایی تلقی میشد اما بررسی هایی که در سه دهه اخیر انجام شد به این نتیجه ختم شد که خشونت رواج چندانی در میان خانواده ها دارد.نتایج این تحقیقات مشخص کرد که خشونت در خانواده هم در طبقات پایین ، متوسط ، بالا وهم در میان افراد با سواد و کم سواد هم در میان خانواده های دچار بحران و خانواده هایی که به ظاهر شرایط مطلوبی دارند دیده میشود»

(خشونت خانوادگی-بازتاب ساختار جامعه – دکتر شهلا اعزازی – فرهنگ واندیشه – مجله زنان ش 50)

یکی از جامع ترین تعاریف در مورد خشونت خانوادگی را سوزان شکتروگنلی ارائه داده اند.

خشونت خانوادگی عبارت است از رفتارهای تهاجمی و سرکوبگرانه از جمله حملات فیزیکی ، جنسی ، روانی ونیز اعمال فشار اقتصادی توسط افراد بالغ وجوان نسبت به شخصی که بات او ارتباط نزدیک وتنگاتنگی دارد (فنی ، زهره ، علل خشونت نسبت به زنان ص 31-30)

در جامعه آنچه در بحث خشونت بیشتر مد نظر قرار میگیرد خشونت تهاجمی است .در حالی که خشونت های جنسی وروانی و به مراتب آزار دهنده و شیوع آن بیشتر است به دلیل اینکه بخش عمده ای از خشونت های جنسی به دلیل قالب بودن این مسائل مکتوم می ماند.

خشونت را می توان عملی آسیب رسان دانست که مرد برای پیشبرد مقاصد خویش انجام می دهد و صرفاً جنبه فیزیکی (بدنی) ندارد بلکه ممکن است ابعاد روانی (فحاشی ، تحقیر ، منزوی کردن مرد ، داد و فریاد)، جنسی (آزار ومزاحمت جنسی وتجاوز) و اقتصادی (شکستن وسائل خانواده و ...) هم به خود بگیرد» (مهرداد داریوش پور – چرا مردان به اعمال خشونت علیه زنان ترغیب میشوند مجله زنان – شماره 50).اما خانم دکتر اعزازی از نوع دیگری خشونت به نام خشونت اجتماعی نام می برد که عبارتست از هرگونه ایجاد محدودیت در برقراری روابط اجتماعی

 

 

 

 

 

 

 

این مقاله به صورت  ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 30صفحه  آماده پرینت می باشد

چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد

مقالات را با ورژن  office2010  به بالا بازکنید


دانلود با لینک مستقیم


مقاله خشونت علیه زنان

دانلود مقاله ایمان و خشونت

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله ایمان و خشونت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


این نوشته بحث‌ای است درباره‌ی خشونت و ایمان. بحث‌ای دیالکتیک که در آن حداقل نظر من در میانه‌ی راه تصحیح شده است:

 

در یکی از پست‌های پیشین‌ام چنین چیزی را نوشته بودم: "چیزی نمانده تا لحظه‌ای که از تلاش کم‌فایده‌ی عیسی مسیح 2005 سال گذشته باشد: هم‌چنان هم‌دیگر را گاز می‌گیریم و وحشی‌ترین‌های‌مان، با ایمان‌ترین‌های‌مان هستند!"

 

که یکی از خوانندگان این‌جا به نام بهار –که من قبلا از طریق وبلاگ پویان با او آشنا بودم- برای‌ام نوشت:

 

"سلام:)
میشه بیشتر توضیح بدین که چطور به این نتیجه رسیدین که وحشیترها، با ایمانترینها هستند؟!خیلی جالب شد واسم!"

 

و من هم پاسخ گفتم:

 

"شاید لفظ "ایمان" آن‌قدر صحیح نباشد که "ایمان به مذهب" (و نه الزاما خداوند) به این موضوع بیاید. اما یک نگاهی به جنگ‌افروزان اخیر بکنید، به ارتباطشان پی می‌برید:
-جامعه‌ی امریکا مذهبی است و بوش جز مذهبی‌ترین رییس‌ جمهوران آن‌جاست. هم‌چنین کلی از رای این دوره‌ی بوش به خاطر برانگیختن حس مذهبی‌ی مردم آن‌جا بوده است. امیدوارم نیازی نباشد تا اثبات کنم که بوش یک "وحشی" است!
-کلی از بدبختی‌ی فعلی‌ی جهان زیر سر اصول‌گرایان اسلامی است. آن‌ها آن‌قدر به "ایمان" خود باور دارند که حاضرند جان هزاران نفر را بدون اغماض بگیرند.
-اسراییل!
-فلسطین!
-ایران!
… و خیلی موارد دیگر. نکته‌ی مشترک بین همه‌ی این‌ها این است که "ایمان" به عنوان یک عنصر "غیرعقلانی" باعث کم اثر شدن "تعقل" لازم برای انسانیت مدرن می‌شود. ایمان باعث می‌شود آرمانی والا به عنوان هدف اصلی درآید و آن آرمان درست مثل چماق چماق‌داران عزیز بخورد توی سر ملت! نمی‌گویم این خشونت "بد" است (که طبق معیارهایی خوب است)، اما می‌گویم یکی از دلایل این "خشونت"، ایمان بالا است!
البته ایمان بالا می‌تواند باعث کم‌تر شدن خشونت هم بشود. اگر مسیحیان مثل عیسی عمل می‌کردند و به این باور داشتند که اگر کشیده‌ای به گوش چپ‌شان خورد، سمت راست صورت‌شان را جلو بیاورند (باز هم نمی‌گویم کار درستی است!) آن‌گاه ایمان تبدیل می‌شد به روشی برای کم‌تر شدن خشونت. اما عملا گویا مسیر تاریخ به گونه‌ای دیگر شده است."

 

پیش از ادامه، لازم است چند نکته را بیان کنم. پست‌ای که این بحث‌ها در موردش انجام شده است،‌ جزو خانواده‌ی "ضدخاطرات" است. گزاره‌های ضدخاطرات هر چه باشد،‌ الزاما "صحیح" نیستند. در نتیجه ادامه‌ی این بحث، در یک بافت دیگر –بافت متعقلانه- انجام شد در حالی که خود نوشته در بافت ضدخاطرات مطرح شده است. با این‌که سعی می‌کنم حرف مفت کم‌تر بزنم،‌ اما این سعی‌ام در خانواده‌ی ضدخاطرات کم‌تر است (با این‌همه حاضرم از همه‌ی پست‌های‌ام دفاع کنم و یا اشتباه آن‌ها را بپذیرم و یا هیچ‌کدام!!!). نکته‌ی مهم دیگر این‌که در کامنت‌ام نوشته‌ام که لفظ "ایمان" آن‌قدر درست نیست که "ایمان به مذهب" درست است، اما اینک می‌خواهم نظرم را کمی تغییر بدهم و بگویم احتمالا مشکل خود ایمان است و نه الزاما ایمان به مذهب.
پاسخ اساسی‌ی بعدی خانم بهار یک چنین چیزی بود:

 

"خوب، تمام این مسائلی که عنوان کردید (امریکا، ایران، چماق چماقداران و...) به مسائل سیاسی ربط دارد نه دین نه مذهب و ...
_ از امریکا شروع میکنم.البته در مورد مسائل سیاسی اطلاع چندانی ندارم، اما فکر میکنم سیاستهای بوش مانند اندیشه های ماکیاولی باشد. ماکیاولی معتقد است که حاکم برای حفظ دولت و مصلحت آن باید از ویژگیهای شیرصفتی و روبه صفتی یعنی سرکوبگری برخوردار باشد و بی وقفه در مقابل "بخت نا مساعد" بستیزد.وظیفه ی حاکم رفع آشفتگی و هرج و مرج است و برای اینکار مجاز است تا از زور و خشونت و فریب استفاده کند.
توجه داشته باشید که در امریکا دانشمندان سیاسی روی کار هستند (نه مثل کشورهای ایران و...)در آنجا تأکید میشود بر ضرورت عدالت و آزادی، تأکید میشود بر اینکه حاکم باید عادل باشد و رعایت دین و اخلاق را بکند.اما منظورشان این نیست که غایت و هدف سیاست دین و اخلاق و عدالت است بلکه اینها ابزار هستند برای کسب و حفظ قدرت.حتی معتقدند (به طور پنهان) که لازمه ی حفظ حکومت وجود فقر و ترس و... در بین مردم است.البته این مسأله ی وجود فقر در بیشتر سیاستها از قدیم بوده، حتی در ایران، در زمان آغا محمد خان و شاید هم پیش از او. پس با این تفاسیر بوش مذهبی است یا مذهب نما؟ وقتی بوش در ماه رمضان مراسم افطاری برگزار میکند، یعنی بوش مذهبی است یا میخواهد از راه مذهب وارد شود و روی افکار مردم کار کند؟ این اعمالش را باید به مسائل سیاسی ربط داد نه مذهبی. با شناختی که از بوش هست و اینطور که شما به صراحت میگویید مذهبی ترین، مذهبی بودن مردم امریکا هم زیر سؤال میرود. در ضمن سه عامل باعث انتخاب مجدد بوش شد: خدا، آزاد کردن هم جنس بازی و عامل سومش را هم متأسفانه یادم نیست.
_ و ایران: مذهب و یا اسلام را در ایران از قبل از سال 57 مثال میزنم. حتماً شنیده اید، سازمان مجاهدین خلق؛ که یک سری از روشنفکران مسلمان مبارز بودند.توصیفشان از اسلام، تجدید نظر طلبی بود یعنی میگفتند که اسلام را باید با مفاهیم مدرن همان سالها تطبیق داد. شهرام یکی از رهبران این سازمان بعد از مدتی شروع به بازبینی اسلام کرد و به این نتیجه رسید که اسلام را نسبت به مارکسیسم _ لنینیسم باید در مقام دوم قرار داد.بعد در یک اطلاعیه ی علنی اعلام میکنند:" ما گمان میکردیم که میتوانیم مارکسیسم و اسلام را با هم ترکیب کنیم ولی دریافتیم که این فکر ناممکن است.ما مارکسیسم را انتخاب کردیم...." این سازمان چپی یا کمونیستی با اندیشه ی اسلام و با جمعی از مسلمانان تشکیل شد و باز هم اسلام یا مذهب به کنار رفت. کنار رفتن مذهب یا اینگونه به صراحت بیان میشد یا نه، ولی مذهب به حاشیه میرفت یا مذهب دستاویز میشد. نکته ی دیگر که به نظرم باعث خدشه دار شدن دین یا مذهب در ایران میشود؛ نبودن سیاستدانهای واقعی بر سر کار است. به نوعی همه چیز با هم قاطی شده ضمن اینکه اگر بیوگرافی دانشمندان سیاسی جهان را نگاهی بیندازیم اکثر آنها جامعه شناسی، فلسفه و علوم سیاسی خوانده اند. خودتان بهتر میدانید که در این دوران با مسائل حوزوی و غیره نمیشود حکومت و دولت خوبی داشت یا اینکه در اکثر اعتراضات به دولت، مانند روز دانشجو یا 18 تیر بیشترین افراد شرکت کننده از دانشکده های فنی هستند (البته نمیخوام بگم اینها چیزی از سیاست نمیدانند).
_ در کل مذهب و سیاست را با هم ترکیب نکنیم، مذهب صرفاً ابزار است نه عامل وحشی گری.
_ در مورد اینکه می گویید ایمان باعث خشونت میشود: نمونه ای را مثال میزنم، طالبان گروه بسیار افراطی و به نظر من وحشی. منشأ ایمانشان چه بود؟ منشأ وحشی گریشان چه؟ اسلام؟ مذهبشان این وحشی گریها و این افراطها را نمیخواست، مگر ابن ملجم نبود که پیشانی اش گویای نماز فراوان بود... به این شکل نمیشود به طالبان گفت: مذهبی ترین. همانطور که ما تمیزی را سفارش میکنیم اما به آدم وسواس نمیگوییم تمیزترین و وسواس رو نوعی بیماری میخوانیم.
_ و ایمان باعث کم شدن اثر تعقل برای انسانیت مدرن میشود:فکر کنم انسان مدرن است نه انسانیت مدرن. و جوابم را با نمونه ی بارزی از انسان متعقل(!) یعنی نیچه میدهم. میتوانید نتیجه ی تعقل و بی ایمانی اش را در نامه ای که برای خواهرش نوشته ببینید ( جایی میگوید: غیرپرستی چیست؟خود را باید خواست و خود را باید پرستید و نهایتاً در نامه به خواهرش:...خدایا من امروز چه تنها هستم...هیچکس نیست که نوازش دوستانه بر من روا دارد.) نمونه های دیگرش شوپنهاور،در ایران خیام (البته میگویند:"خیام شاعر" ) و... با رد کردن ایمان و خدا و روی آوردن به تعقل به تنهایی در نهایت به پوچی میرسیم.اگر نگاهی به آمار خودکشی در سازمان بهداشت جهانی در کشورهای اروپایی بیندازیم، میبینیم که خودکشی در میان افراد تحصیلکرده و کلاً روشنفکر بیشتر است.
_ ایمان واقعی و درست وحشی گری نمی آورد.
زیاد زیاد حرف زدم،شرمنده. موفق باشید و واقع گرا!"

 

از بهار متشکرم که برای‌ام این همه نوشت و اتفاقا به نظرم نکات مهم‌ای را هم مطرح کرد که ارزش خواندن دارند. از همان ابتدا می‌خواستم یکی دو نظر درباره‌ی این کامنت بگذارم که به تعویق افتاد. دیر پاسخ دادن‌ام به دو چیز بر می‌گردد: یکی این‌که این چند روز –درست مثل این چند ماه اخیر و تقریبا مثل سه چهار سال اخیر- سرم خیلی شلوغ بوده است و باید کارهای دیگری را آماده می‌کردم و دیگر این‌که این آرزوی "واقع‌گرا بودن" کمی به مذاق‌ام ناخوش آمد. به نظرم آمد که "خیلی راحت" نیست آرزوی "واقع‌نگری" برای دیگری در حالی که بعید می‌دانم کسی بتواند خیلی ساده و سر راست بگوید "واقعیت" چه چیزی است. این آرزو –برای من- تقریبا همان‌قدر فحش است که "سطحی‌نگر نباش"، "مبتذل نباش"، "به‌تر فکر کن" و ... ناسزاست. بگذریم ...

 

بهار "سیاست" و "قدرت طلبی" را علت وحشی‌گری‌ها دانسته و دین و مذهب را بری از هر گونه دخالت در آن دانسته است و تنها برداشت نادرست (و یا ابزاری) از آن‌ها را به عنوان "ابزار" قدرت‌طلبی در نظر گرفته است.
من اعتقاد دارم که علت وحشی‌گری‌ها یکی دو چیز نیست. قدرت‌طلبی مسلما علت همه‌ی این‌هاست، اما این‌که چه چیزی باعث قدرت‌طلبی و چه چیزی باعث "مشروعیت" این قدرت‌خواهی می‌شود، موضوع جدایی است. گمان‌ام یکی از این عوامل مشروعیت‌زا –چه به صورت درونی و چه بیرونی- "ایمان" به هدف‌ای است. اما ایمان چیست؟ مذهب چیست؟ و حتی چه چیزی وحشی‌گری است؟ نمی‌خواهم –و به احتمال نمی‌توانم- تعریف جامع و کاملی از هر کدام از این‌ها بدهم چو تعریف‌بردار نیستند. اما خیلی کلی بگویم، ایمان باعث می‌شود که در مواردی که انسان در برابر تصمیم‌گیری‌ای قرار می‌گیرد، از باوری محکم و مستحکم –که آن را ایمان می‌نامیم- استفاده کند برای جهت‌دادن به تفکرش. این ایمان گاهی حتی می‌تواند قوی‌تر عمل کند و به نفع آن باورها از "دیده‌های"‌اش صرف‌نظر کند: شخصی که طناب دار را بر گردن زانی‌ای می‌اندازد (فرض می‌کنیم چهار بار زنا انجام داده است یا زنا با محارم داشته یا چیزهایی از این دست!!!) "ایمان" دارد که کارش درست است در حالی که ترس و وحشت و حتی پشیمانی را در تمام وجود محکوم به اعدام می‌بیند. آیا این کار عقلانی است؟ یا به‌تر بگویم: آیا این‌کار انسانی است؟! چه چیزی می‌تواند موجب این "حق" به انسان دیگری بشود که دیگری‌ای را نابود کند یا -حتی خیلی کم‌تر- او را اذیت کند؟ چیزی جز یک سیستم از باورهای بسیار مستحکم؟
درست به همین صورت ایمان به اصول‌گرایان اجازه می‌دهد که وحشی‌گری کنند. هیچ کاری ندارم که آیا آن‌ها تفسیر درستی از اسلام،‌ مسیحیت یا هر چیز دیگری در نظر دارند یا خیر، موضوع تعامل "باور"ها و "عمل" انسان‌ها است. طالبان ایمان داشت که "اسلام" یعنی این و اجرای‌اش کرد. جورج بوش باور دارد که وظیفه‌ای الهی بر عهده دارد و او سردار جنگ‌های صلیبی‌ی قرن بیست و یکم شده است، پس با حمایت کلیسا –که از طریق منفذ کور ایمان مومنان برای جورج بوش رای جمع کردند- چهار سال جهنمی‌ی دیگری را بر کره‌ی زمین رقم زد. دوباره تاکید می‌کنم که کاری ندارم "تفسیرها" چه می‌گویند،‌ تنها تاکیدم به نقش ایمان در این میان است: نقش زیرپوستی و آرام ماجرا.
در آخر به‌تر است بیان کنم که به اعتقاد من "ایمان" چیز "بدی" نیست ولی چنین نقش‌ای را هم بازی می‌کند. اگر کس‌ای مذهبی است، شاید خوش‌حال شود اگر بگویم که "منتظریم تا موعود بیاید و همه‌ی تفاسیر نادرست دور ریخته شوند" و اگر شخص‌ای ضدمذهب است، احتمالا خرسند خواهد شد وقتی بگویم "می‌بینی ... بدجایی گیر کرده‌ایم" و اگر کسی بی‌طرف نگاه کند،‌ راضی خواهد بود آن‌گاه که بگویم "این‌طوری‌هاست!"
دیگر چه ... ؟! البته این دیگر فرع موضوع است، اما گمان‌ام "انسانیت مدرن" درست‌تر از "انسان مدرن" منظورم را می‌رساند. "انسان" واژه‌ای است که به یک گونه از موجودات برمی‌گردد و انسان مدرن، به موجوداتی بر می‌گردد که دارای رفتار مدرن‌اند. اما "انسانیت" واژه‌ای است که به "منش،‌ خواص و رفتار" یک گونه‌ از موجودات برمی‌گردد و لفظ انسانیت مدرن، به درستی، به ویژگی‌های مدرن آن موجودات باز می‌گردد. آن‌جا که من "انسانیت مدرن" را به کار بردم‌، بیش‌تر به ویژگی‌های‌اش اشاره می‌کردم تا خود آن موجود. در مورد نیچه زیاد نظر نمی‌دهم ولی گمان نمی‌کنم نیچه نماینده‌ی خوب‌ای برای یک انسان مدرن و متعقل باشد. این‌را نیچه‌شناسان باید بگویند. در مورد آمار خودکشی و ... هم گفته‌اید که نظری ندارم چون نه به آمارش دست‌رسی‌ای دارم و نه بحث‌ام اصلا درباره‌ی مفید بودن یا نبودن ایمان است. از بحث‌های دیگری مثل این‌که بوش با هم‌جنس‌بازی (که البته ماجرا نه هم‌جنس‌بازی که ازدواج هم‌جنس‌گرایان بود) موافق بود (که اصلا نبود!!!) یا این‌که خدا چگونه به بوش کمک کرد و ... هم صرف‌نظر می‌کنم! (:

 

Posted by SoloGen at January 6, 2005 11:20 AM | TrackBack

 

Comments
سلام :)
قبل از همه چی دیدم صحبت از نیچه شده... گفتم همین اوّل کار بگم که خیلی با تفسیر بهار در مورد نیچه موافق نیستم. نیچه – دستِ کم اونطوری که من میفهممش – نمایندة تعقّل نیست؛ حتّی یه جورایی برعکس. اگه منظور بهار از تعقّل صرفاً فلسفیدن باشه، مشکلی ندارم. امّا، اینجوری نگاه کنی، خیلیها هم اهل تعقّل بودن و نتیجة دیگه‌ای گرفتن. نه؟ چیزی که من از انسان مدرن (واسه اینکه دعوا نشه: /انسانیّت مدرن) میفهمم – احتمالاً همسو با نظر امیرمسعود – یه جور تعقّل مدرن و – خودمونی بگم! – پوزیتیوستی‌تره. نیچه، نمایندة خوبی واسه اینجور تعقّل نیست، بهرحال. (البتّه، سوء تفاهم نشه ها، من – برعکس اونچیزی که امیرمسعود خواسته بود – نیچه‌شناس نیستم! بنابراین، اگه حتّا کوچکترین اشتباهی وجود داره، حرفم رو پس میگیرم!)
امّا، در مورد بحث اصلی، بنظرم اگه میخوایم به نتیجه برسیم، باید یه خرده دایرة شمول موضوع رو تنگ کرد. اوّلاً به گمونم، ایمان – حتّی ایمان مذهبی که امیرمسعود برای بحث جدیدترش انتخاب کرده – یه خورده گنده است. باز از خود نیچه بگم (غلط نکنم در حکمت شادان) که میگه ما – منظورش خوداشونه! – ضد متافیزیکیهای بی‌خدا هم مشعلمون رو با شعله‌ای روشن میکنیم که ایمانی چند هزار ساله اون رو برافروخته‌. بنظرم، ایمان رو فقط یه جور هدف یا نمیدونم انگیزه دونستن، خیلی مشکل ما رو حل نمیکنه. یعنی ترفند امیرمسعود از اینکه ایمان رو خاصتر به ایمان مذهبی برگردونده، با تعریفی که ارائه کرده (و نکرده) چیزی رو عوض نمیکنه. اینجوری، بیشتر کنشهای انسانی یه جورایی طبق ایمانی انجام میشه که من از فحوای متن امیرمسعود فهمیدم.
فکر کنم خیلی پراکنده و نامنسجم دارم حرف میزنم. دستِ کم اعصاب خودم از جمله‌هام خورد شده. پس بذارین این رو بگم و برم که فکر کنم اینطوری بحث کردن فقط یه نتیجة بدیهی به همراه میاره: ایمان هم خوبه و هم بد. خوبه اگه خوب استفاده بشه و بده اگه بد بکار بره! (راستش رو بخواین جوابای رد و بدل شده رو که خوندم اوّلین فکری که به ذهنم خطور کرد این بود که شما دو نفر اصولاً اختلافی با هم ندارین!!!) نمیدونم واسه اینکه بحث – دستِ کم برای من – فایده‌مندتر باشه و از چنین اینهمانی بی‌فایده‌ای که گفتم رها بشه، چه کار میشه پیشنهاد کرد؟ شاید یه راه حل این باشه که در مورد نسبت دین و سیاست (حتی دین و مذهبی خاص و سیاست) صحبت کنیم. (واقعاً تضمین نمیکنم که نتیجه بخش باشه!!! حتّی شک هم دارم!)
خلاصه کنم که از صحبتها استفاده کردم، امّا نمیدونم چرا؛ ولی خیلی کلّی‌گویی بنظر میرسید و از اون بدتر نمیدونم که راه حلش چیه که یه خرده قابل سنجش‌تر بشه؟!

 

Posted by: Pouyan at January 7, 2005 01:10 AM
اول از همه بگویم که من در آن وسط‌ها نظرم را عوض کردم و به جای "ایمان به مذهب" از "ایمان" –به طور کلی-صحبت می‌کنم (قبول دارم! نظرم یکی دو بار عوض شد).
دوم این‌که خیلی ممنون‌ام از این‌که در این بحث شرکت کردید (یا می‌کنید). موضوع مهم‌ای است و من هم چندان –از دیدگاه متافیزیک مذهبی که آن را برای چنین گفتگویی مفید می‌دانم- صاحب‌نظر نیستم. گرچه باید اعتراف کنم این موضوع از دغدغه‌های‌ام این روزهای‌ام نیست! (:
نکته‌ی دیگر هم این‌که من فعلا نمی‌خواهم در مورد مفید بودن یا نبودن ایمان صحبت کنم. در نتیجه من زیاد ناراحت نمی‌شوم که به این نتیجه برسم که ایمان مفید است یا غیرمفید. فقط می‌خواهم ببینم آیا این حرف‌ام درست است که ایمان ابزار خوبی برای خشونت‌ورزی است یا خیر. درست است؟! من بر این باورم! در واقع، چون ایمان را یک جور باور شدید می‌دانم که "می‌تواند" جلوی تعقل مدرن را بگیرد، و یکی از دلایل خشونت‌ورزی هم "می‌تواند" عدم تعقل مدرن باشد، آن‌گاه نتیجه می‌گیرم که ایمان "می‌تواند" باعث خشونت شود. فکر کنم این دفعه شفاف‌تر گفتم. کس‌ای موافق یا مخالف هست؟!
این بحث یک جورهایی مرا اذیت می‌کند: نه آن‌قدر پراگماتیک(!) است که به کاری بیاید، نه آن‌قدر مجرد است که لذت‌بخش باشد.

 

Posted by: SoloGen at January 7, 2005 12:46 PM
سلام :)
پس مشکل اینجا بود… شاید واقعاً همین مورد آخری که گفتی، باعث میشه بنظر من هم بیاد که این بحث یه جورایی پا در هواست! :) بگذریم؛ در موردِ اینکه گفتی ایمان میتونه عامل خشونت باشه یا نه؟ بنظرم میتونه، امّا همونقدری که تعقّل مدرن هم فرضاً میتونه باعث همچین چیزی بشه. البتّه شاید تعریفهامون از تعقّل مدرن و ایمان هنوز یکی نشده باشه… بذار یه خرده عینی‌تر بگم. همین اسلامی که امروزها به اسمش سر هم میبرن و آدم رو – بقول خودت – میکشن گَلِ دار (!)، یا همین تشیّعی که بکلّی مذهبی سیاسی دیده میشه که دیانت و سیاستش قابل تفکیک نیست، یه موقعی کاملاً غیرسیاسی بوده. از این واضحتر چی میشه پیدا کرد که در قرآن، نماز جمعه فرض «واجب»ه؛ امّا شیعیان واسه اینکه کمترین تماسی با سیاست نداشته باشن، گفتن که نه خیر، در زمان غیبت اصلاً هم واجب نیست. یا اینکه مسیحیّت فرضاً؛ که اینقدر مهربون بنظر میاد و طبق آموزه‌هاش – باز بقول عزیز خودت – باید اونطرف دیگة صورتت رو هم واسه سیلی دوّم با رغبت در دسترس قرار بدی، یه موقعی حکومتهایی با اسمش تشکیل شدن، که فکر کردن بهشون هم تن آدم رو میلرزونه!
و دستِ آخر اینکه، بنظرم واقعاً همه چی تو همون «میتواند»یست که گفتی. و مگه با عقل مدرن، «نمیتوان» خشونت ورزید؟!
خلاصه اینکه این بحث واسه من هم اولویّت نداره؛ امّا اگه دوستان همراهی کنن، من هم یه چیزایی یاد میگیرم. ولی قبلش باید یه فکری بحالش کرد که اینقدر «اذیت‌کننده» نباشه. نه؟!

 

Posted by: Pouyan at January 7, 2005 02:15 PM
ممنون که نوشته‌ی به این بلندی را از وب‌لاگ‌ات برداشتی و لینک دادی

 

Posted by: Ramin at January 7, 2005 07:12 PM
بحث قبلی که به نظرم دقیق هم مشخص نبود، به قول پویان (احتمالاً) به نتیجه خاصی ختم نمی شود جز این که ایمان (به هر چیزی) می تواند هم خوب و هم بد باشد.
ولی این سوال که آیا ایمان وسیله ی خوبی برای خشونت ورزی است یا نه.. خوب به نظرم یکی از بهترین وسایل است. قرون وسطی مثلاً، ایمان به مسیحیت، در دستِ یک سری آدم پول پرستِ باحال! بدون هیچ دلیلی افراد را به جرم ارتداد مثلاً می سوزاندند تا همه ی اموال شان را مصادره کنند. یعنی ایمان نقش ابزار را دارد برای به دست آوردن ثروت (و در نتیجه قدرت) به راحت ترین راه ممکنه: استفاده از ثمره ی کار دیگری. البته همین روش در نهایت باعث به وجود آمدن فعالیت هایی شد که در نهایت به لوتر ختم شد. به نظرم برای این که ثروتِ سرزمین آلمان ِ فعلی را به رم منتقل می کرد. در نهایت وقتی لوتر قدرت گرفت، خودش نمونه ی رفتار کلیسای رم را با یهودیان روا می دارد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  18  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ایمان و خشونت

دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع خشونت علیه زنان در ایران

اختصاصی از نیک فایل دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع خشونت علیه زنان در ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع خشونت علیه زنان در ایران


دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع خشونت علیه زنان در ایران

 

 

 

 

 

 

 

در این پست می توانید متن کامل پایان نامه رشته حقوق با موضوع خشونت علیه زنان در ایران را  با فرمت ورد word دانلود نمائید:

 

 خشونت علیه زنان در ایران

خشونت علیه زنان تجلی نابرابری و قدرتمداری تاریخی بین زن و مرد است (اعلامیه رفع خشونت علیه زنان 1993) بر اساس اعلامیه 1993: ترس بزرگترین پیامد اعمال خشونت علیه زنان است. ترس از خشونت مانع بزرگ زندگی مستقل زنان است و موجب می‌شود تا زنان پیوسته در صدد کسب حمایت مردان باشند که این حمایت در موارد بسیاری آسیب‌پذیری و وابستگی بسیار زنان را به دنبال دارد و مانع اصلی توانمند ساختن زنان است. توانائی‌های بالقوه‌ای که می‌تواند موجبات رشد قابلیت‌های آنان را فراهم آورد و انرژی زنان را در جهت بهسازی جامعه صرف کند. اعمال خشونت در سراسر جهان پدیده‌ای رایج است و اختصاص به جامعه‌ای خاص و یا فرهنگ و بینشی ویژه ندارد. در واقع زنان در هر کشوری و هر جامعه‌ای به نحوی از انحاء چه در محیط خصوصی‌ (خانه) و چه در محیط عمومی (اجتماع) مورد خشونت قرار می‌گیرند. با توجه به پیامدهای جبران ناپذیر خشونت هم برای ساختار انسانی، اجتماعی و خانوادگی جامعه و هم برای خود زنان این مسأله باید در سطح بین‌المللی از حساسیت ویژه‌ای برخوردار شود. در واقع اعمال خشونت علیه زنان بر مبنای جنسیت آنها نقض حقوق‌بشر و آزادی‌های بنیادین، انکار تمامیت روحی و جسمانی توهین به حیثیت و کرامت آنهاست. خشونت علیه زنان مانعی در برابر دستیابی به اهداف برابری، توسعه و صلح است. خشونت برخورداری زنان را از حقوق بشر و آزادی‌های بنیادین، نقض، تضییع و یا سلب می‌کند و ناکامی دیرینه در حفظ و ارتقاء این حقوق و آزادی در مورد اعمال خشونت علیه زنان مایه نگرانی همه کشورهاست. “اصطلاح خشونت علیه زنان” به هر فعل خشونت‌آمیز مبتنی بر جنسیت مونث اطلاق می‌شود که منجر به آسیب‌دیدگی یا رنج روانی و جسمانی و جنسی آنان شود. سوال مهم این است که آیا این پدیده یک مسئله اجتماعی قلمداد می‌شود؟ اگر بپذیریم خشونت همواره عملی نامشروع است، چرا برخی از مردان بدان متوسل می‌شوند و برخی دیگر هرگز بدان دست نمی‌زنند؟ چه می‌شود همسرانی که با هم ازدواج کرده‌اند و باید آرام‌بخش و آرامش‌آفرین یکدیگر باشند، به دشمنی با هم بر می‌خیزند؟ در هر جامعه‌ای شکل‌های خشونت با ساختار قانونی، دینی و سیاسی همان جامعه متناسب است. در ایران خشونت علیه زنان همواره بعنوان ابزاری برای تثبیت قدرت مردانه بکار رفته و بطور مشخص در دو حوزه خصوصی و عمومی اتفاق افتاده است. حوزه خصوصی شامل خشونت در خانه پدر و شوهر می‌باشد و از حوزه عمومی می‌توان به مواردی چون آداب و رسوم، فرهنگ شفاهی و مکتوب، نهادهای اجتماعی و نظام حکومتی اشاره کرد. خشونت علیه زنان پدیده‌ای است اجتماعی، اما نمی‌توان با توضیحات کلی علت واقعی وقوع خشونتی خاص را تبیین کرد. باید رابطه بین خشونت کنند و قربانی را در نظر گرفت و بررسی بزه شناختی عمل خشونت‌آمیز را از جنبه‌های گوناگون روانشناختی و جامعه شناختی مورد تحلیل و مطالعه قرار داد. تعریف خشونت فرهنگ حقوقی، خشونت را “استفاده نابجا، غیرقانونی و تعرض آمیز از قدرت” تعریف می‌کند. یک نوع آن اجباری غیرقانونی است که علیه آزادی‌ها و حقوق عمومی بکار برده می‌شود و در ارتباط با جرائم خشونت آمیز به جرائمی اشاره دارد که جنبه فیزیکی یا جسمی بی‌نهایت شدیدی دارا باشد و این وصف را بعنوان شخصیت و ساختار مجرمانه بودن عمل فوق‌الذکر، ضروری دانسته است مانند قتل عمد، تجاوز به عنف، کتک زدن و …” (معتمدی مهر، 1380، 18) تعریفی دیگر از خشونت چنین است: خشونت را می‌توان عملی آسیب‌رسان دانست که فرد برای پیشبرد مقاصد خویش انجام می‌دهد و صرفاً جنبه فیزیکی (بدنی) ندارد، بلکه ممکن است ابعاد روانی (فحاشی، تحقیر، منزوی کردن فرد، داد و فریاد، آزار و مزاحمت جنسی، تجاوز) و اقتصادی (شکستن وسایل خانه و …) را به خود بگیرد. (کار، 1379، 292) برخی دیگر از جامعه شناسان خشونت را نوعی رفتار آگاهانه و کنترل شده می‌دانند و آن را از زاویه شرایط حاکم بر رابطه قربانی و مجرم توضیح می‌دهند. بنابراین کتک‌کاری‌های بدون قصد و خارج از کنترل را اعمال خشونت نمی‌دانند بلکه آن را “دعوا” می‌نامند. نتایج تحقیقات نشان می‌دهد که دلیل اصلی جدائی زن و شوهر خشونت است. انواع خشونت علیه زنان 1. خشونت جسمی خشونت جسمانی علیه زنان به شیوه‌های گوناگون صورت می‌گیرد مانند کتک زدن، شکنجه و قتل. این نوع خشونت به هر گونه رفتار غیراجتماعی که جسم زن را مورد آزار قرار می‌دهد اطلاق می‌گردد. پیامد خشونت جسمی می‌تواند شکستگی اعضاء، پارگی زخمها، بریدگی‌ها، کبودی‌ها، جراحات داخلی، ضربه مغزی، آسیب اعضای تناسلی، عدم توانایی در وضع حمل، سقط جنین، بیماری‌های جنسی، حاملگی‌های ناخواسته و … باشد. (کار، 1379، 292) 2. خشونت جنسی خشونت جنسی به هر گونه رفتار غیراجتماعی گفته می‌شود که از لمس کردن بدن زن شروع شده و گاهی تا مرحله تجاوز جنسی زن را آزار می‌دهد. این نوع خشونت ممکن است در حیطه زندگی خصوصی زناشویی و خانوادگی اتفاق بیفتد و بصورت الزام به تمکین از شوهر یا رابطه محارم با یکدیگر در حلقه خویشاوندی علیه زنان اعمال می‌گردد. زنانی که مورد خشونت جنسی قرار می‌گیرند دچار صدمات روانی، عصبی و عاطفی می‌شوند که بر کل رفتارهای آنان نسبت به جنس مرد تأثیر می‌گذارد” (همان 346) 3. آزار جنسی “هر گونه توجه نشان دادن نسبت به بدن زن و توافق صریح و یا ضمنی، مشروط بر اینکه ماهیت جنسی داشته باشد، آزار جنسی به شمار می‌رود. آزار جنسی ممکن است در محیط کار، در جامعه یا در محیط خانواده از سوی منسوبین مذکر اعمال شود. آثار و پیامدهای آن از بین رفتن اعتماد به نفس، گوشه‌گیری از اجتماع و ایجاد روح بدبینی در زن است. از نمونه‌های آن می‌توان به مزاحمت‌های تلفنی، متلک‌های مردان در خیابان، مزاحمت‌های درون تاکسی یا معابر عمومی اشاره کرد”. (همان 353) 4. خشونت روانی “رفتار خشونت آمیزی است که شرافت، آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشه‌دار می‌کند. این رفتار بصورت انتقاد ناروا، تحقیر، تمسخر، توهین، فحاشی، تهدیدهای مداوم به طلاق دادن یا ازدواج مجدد اعمال می‌گردد. نتایج این گونه خشونت عبارتست از: از کارافتادگی ادراکی، از بین رفتن اعتماد به نفس، انواع افسردگی‌ها، عدم کفایت زن در مدیریت خانواده، جاه‌طلبی در محیط کار، گریز از مشارکت در امور اجتماعی، باز سازی رفتار خشونت آمیز در بچه‌ها، عدم موفقیت کودکان در تحصیل، عدم کارآیی زن در محیط خانواده، پناه بردن به داروهای روان گردان، الکل، مواد مخدر، فالگیری و رمالی” (همان 354). می‌توان از خشونت مالی و سیاسی نیز به عنوان سایر اشکال خشونت علیه زنان نام برد. خشونت علیه زنان در ایران در هر جامعه‌ای اشکال خشونت با ساختار قانونی، دینی، سیاسی همان جامعه تناسب دارد. در ایران نیز خشونت علیه زنان همواره به عنوان ابزاری برای تثبیت قدرت مردانه بکار رفته و بطور مشخص در دو حوزه خصوصی و عمومی اتفاق افتاده است. در حوزه خصوصی خشونت در خانواده و بیشتر از سوی والدین و همسر صورت می‌گیرد و در حوزه عمومی می‌توان به مواردی چون آداب و رسوم، فرهنگ شفاهی و مکتوب، نهادهای اجتماعی و … اشاره نمود. نمونه صریح اعمال خشونت در حوزه عمومی نسبت به زنان قتل ناموسی در استان‌های جنوبی ایران روسپی‌گری و تجاوز به عنف است. درباره زمینه‌های موثر در اعمال خشونت علیه زنان در ایران محققان و کارشناسان نظرات متفاوتی ابراز نمودند. بعضی از محققان از جمله خانم مهرانگیز کار اعتقاد دارند که نقایص و خلاءهای قوانین حقوقی موجود است که کفه ترازو را به نفع مردان و علیه زنان سنگین‌تر نموده است وی معتقد است که تا ما از جنبه حقوقی توجه خاصی به مسائل زنان و حقوق آنها نداشته باشیم نمی‌توانیم شاهد رفع تبعیض در همه موارد از جمله محو اعمال خشونت علیه زنان باشیم. اما به نظر خانم مولاوردی، مسوول روابط بین‌الملل دفتر امور مشارکت زنان تا زمانی که تغییرات اساسی در ساختار فرهنگ‌ها، نگرش‌ها, سنت‌ها، انگاره‌ها و آموزه‌های مردم سراسر جهان بوجود نیاید و تا زمانی که زن به عنوان یک انسان در جایگاه شایسته و بایسته خود تکیه نزند. ادعای رفع تبعیض و متعاقب آن رفع خشونت علیه زنان ادعایی عبث و بیهوده خواهد بود. بطور کلی در ایران یک عامل عمده زمینه‌ساز اعمال خشونت علیه زنان نظام پدر سالاری می‌باشد نظام پدر سالاری مالینوسکی از محققان مردمشناس است که سال‌ها سازمان مادر سالاری را در جزایر تروبریاند مطالعه کرده است. وی موفق شد در حدود سال‌های 1920 میلادی یک سازمان اقتصادی اشتراکی بدوی را در جزایر تروبریاند (شمال شرقی گینه جدید) کشف کند. در قوانین این جزایر مادر بچه را پرورش می‌داد و مرد در بوجود آوردنش هیچ نقشی نداشت. بر این اساس مسأله توارث و ممنوعیت‌های جنسی فقط مختص مادر بود. در واقع همه چیز حول محور مادر می‌چرخید. وی بر این اساس نتیجه‌گیری می‌کند که محدودیتهای جنسی برخلاف تصور عوام و باورهای ذهنی گرایانه، ریشه اخلاقی یا بیولوژیکی نداشته بلکه دارای انگیزه‌های اقتصادی و اجتماعی است. در واقع فشارها و محرومیتهای جنسی همواره به عنوان وسیله‌ای اساسی برای بهره‌کشی اقتصادی قرار گرفته است. نیز باستان‌شناس فرانسوی فردریک کالیو در سال 1831 میلادی در 200 کیلومتری شمال شهر خارطوم (رودخانه نیل) شهر بزرگی را کشف کرد که بر تمام دیوارهای معابد و ستون‌های آن تصاویر زنانی تنومند دیده می‌شد. در تمام این تصاویر، زنان شمشیر به دست یا در حال پرتاب نیزه‌اند. حالت ایستادن و نگاه این تصاویر به گونه‌ای است که به خوبی تسلط و حاکمیت زنان را می‌رساند. به گفته هرودت (شهر کشف شده مروی) پایتخت سرزمین باستانی کرت بوده است. قرن هفتم تا چهارم بعد از میلاد، ارتش منظم دویست و پنجاه هزار نفری این سرزمین را زنان اداره می‌کردند. فرزندان یک مرد متوفی به تیره او تعلق نداشتند و بنابراین از مادر خود ارث می‌بردند و … همه این شواهد دال بر این است که برتری زنان بر مردان در مقطع خاصی از تاریخ زندگی بشر به اثبات رسیده است. اما بتدریج با بوجود آمدن مالکیت خصوصی نظام کشاورزی و گله‌داری و تکامل ابزارهای تولید و کشف آهن، تقسیم کار میان زن و مرد صورت گرفت و فعالیت زنان بیشتر در خانه‌داری متمرکز شد و قدرت مرد به عنوان نگهدارنده گله‌های احشام و کشاورزی رو به افزایش نهاد. با سقوط مادرسالاری مرد سکان را در خانه به دست می‌گیرد و زن برده شهوات مرد و اسباب خشک و خالی تولید بچه می‌شود. در نهایت این نظام که صرفاً مبنای اقتصادی داشته است در مقاطع دیگر تاریخ زیر پوشش مذهب آب و رنگ اخلاقی و اجتماعی می‌یابد. بوجود آمدن نظام مردسالار و تقسیم قدرت به شیوه هرمی و جای گرفتن زنان در اقشار زیرین هرم بازتاب خود را در مناسبات زنان و مردان به جای نهاده است. در چنین شرایطی بدیهی است که توده زنان موجوداتی مصرف کننده آلت دست باشند. نهاد خانواده و نقش زنان وجود خانواده به شکل کنونی که وظایف خانه‌داری و بچه‌داری را به زن تحمیل می‌کند، مانع عینی و عمده‌ای در از بین برداشتن شکاف بین زن و مرد است زیرا خانواده در واقع نقش خلاق در فعالیتهای اجتماعی را از زن می‌گیرد به همین دلیل است که اظهار می‌شود تنها در صورت دگرگونی خانواده یا کیفیت تقسیم کار در آن امکان برابری زن با مرد می‌تواند بوجود آید.

 

(ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

متن کامل را می توانید دانلود نمائید

چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع خشونت علیه زنان در ایران

پایان نامه بررسی عوامل موثر بر خشونت مردان علیه زنان در خانواده

اختصاصی از نیک فایل پایان نامه بررسی عوامل موثر بر خشونت مردان علیه زنان در خانواده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه بررسی عوامل موثر بر خشونت مردان علیه زنان در خانواده


پایان نامه بررسی عوامل موثر بر خشونت مردان علیه زنان در خانواده

دانلود پایان نامه  با فرمت ورد (دانلود متن کامل پایان نامه) – پایان نامه بررسی عوامل موثر بر خشونت مردان علیه زنان در خانواده

 

 

مقدمه:

زن آیینه‌ی تمام نمای شخصیت انسان است. او مظهر پرورش است و صفت الهی پروردن از جانب خدای خویش را به ودیعه دارد، دامن زنان اولین کلاس درس و بهترین محل تربیت کودک است چنانکه گویند: مرد از دامن زن به معراج می رسد. بدین معنی که زن پایه گذار وجود حیات آدمی است زنان مسلمان و فداکار لازم است تا با حفظ عفت و پاکدامنی خود، ظلم ستیزی نهضت حسینی را به همه انسانها برسانند تا بدین وسیله افتخار تربیت بزرگ مردان و بزرگ زنان تاریخ را داشته باشد.

مقام زن در اسلام و در آیین های دیگر:

مشاهده و تجربه این معنا را ثابت کرده که مرد و زن دو فرد از یک نوع و از یک جوهرند، بر خلاف نظریات موجود در امت های پیشین که زن را از مرگ بدتر و تلخ تر می دانستند تا حدی که در سال 586 میلادی در فرانسه کنگره ای تشکیل شد تا در مورد این که آیا زن انسان است یا خیر بحث کنند که نتیجه کنگره این بود که به زن انسانی غیرمستقل و در خدمت مردان است.

اما با ظهور اسلام همه ی تفکراتی که در اثر تلقین علیه زن بود از بین رفت و جای خود را به عزت و اعتبار اساسی زنان داد.

متن کامل را می توانید دانلود کنید چون فقط تکه هایی از متن این پایان نامه در این صفحه درج شده است(به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم با فرمت ورد که ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه بررسی عوامل موثر بر خشونت مردان علیه زنان در خانواده