دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 4 صفحه
قسمتی از متن .doc :
برگرفته از زندگی نامه ی استاد سلمان هراتی
سلمان هداتی در سال 1338 در روستایی مرزدشت از توابع تنکابن که روستایی زیبا و همجوار جنگل و دریاست دیده به جهان گشود.
سلمان پدر خود را این چنین توصیف کرده است:
پدرم کارگر است به مزرعه می آید با آفرین ستاره از آسمان صبح باز می گردد، و با اولین ستاره در آسمان شب، پدرم خورشید است.
وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد و برای ادامه ی تحصیل به تنکابن رفت.
روزها در دکان خرازی کار می کرد و شبها درس می خواند سپس به بیمارستانی در تهران رفت و به کار مشغول شد. وی با توجه به شرایط سختی که داست به صورت متفرقه در امتحانات نهایی ششم دبیرستان شرکت کرد و قبول شد. در زمان انقلاب اسلامی در سال 1357 به سربازی رفت و در همان در رشته ی هنر تربیت معلم پذیرفته شد.
خودش اظهار نموده بود که از سال 50 به صورت حرفه ای پا به دنیای شعر گذاشته و به سرودن شعر مبادرت ورزید. سال 1361 ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد و عاقبت در عصر جمعه نهم آبان ماه سال 65 در حادثه ی تصادف جان خود را از دست داد.
کتاب شعر سلمان شامل 3 دفتر است:
دفتر اول: «از آسمان سبز» مجموعه اشعار نو، غزل چهار پاره، مثنوی و دوبیتی شاعر است.
دفتر دوم: «دری به خانه ی خورشید» نیز از اشعار نو، غزل، مثنوی، رباعی تشکیل شده است.
دفتر سوم: در مجموعه اشعار سلمان مخاطب بلافاصله با دیدگاه و آرای وی رو در رو می شود در واقع شاعر بی پیرایه به طور مسلم اندیشه و بیان را که بر آن پایبند است مطرح می سازد. او پایبند اصول اخلاقی و تعهدات اجتماعی است.
سلمان از همگان می خواهد تا به هنجارهای اجتماعی سنن و باورهای دینی پایبند باشد. سلمان هراتی از شاعرانی بود که برخلاف بعضی به آنچه می گفت و می نوشت اعتقاد عمیقی داشت و اهل ظاهرسازی و ریاکاری نبود. علیرضا غزوه نیز می گوید: سلمان را باید آغازگر شعر اعتراض در ایران دانست، چرا که دارای سبک و زبانی ویژه است و نگاه واقع گرانه به مسائل اجتماعی دارد. هراتی شاعری مرگ آگاه است در پایان جا دارد به این مسئله اشاره شود که سلمان هراتی مدتی قبل از مرگش هنگامی که بر سر قبر سهراب سپهری حاضر می شود اعلام می کند که مدتی نخواهد گذشت که دار فانی را وداع خواهد کرد.
همسرش می گوید: سر قبر سهراب که رفتیم سلمان به دوستش گفته بود که همین روزها برایم اتفاقی خواهد افتاد مرا بیاورید و همین جا دفن کنید، و حادثه درست یک ماه و نیم بعد اتفاق افتاد و او در 6/7/1365 به ملکوت اعلاء پیوست.
( روحش شاد (
« بیایید ما هم همانند سهراب مرگ آگاه باشیم»