نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد تعریف سکولاریسم

اختصاصی از نیک فایل تحقیق در مورد تعریف سکولاریسم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تعریف سکولاریسم


تحقیق در مورد تعریف سکولاریسم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:20

 

  

 فهرست مطالب

 

 

 

1

تعریف سکولاریسم به زبان ساده

3

2

تعریف لیبرالیسم به زبان ساده

3

3

 لیبرالیسم به عنوان یک نظریه ی سیاسی

4

4

 لیبرالیسم به عنوان یک فلسفه 

9

5

متافیزیک لیبرالیسم                         

14

6

 بازگشت به  لیبرالیسم  صرفاً سیاسی؟

15

7

سکولاریسم و اسلام

16

8

معرقی کتاب قرآن و سکولاریسم

17

9

فهرست منابع

19

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تعریف سکولاریسم به زبان ساده :

 

در فلسفه بدین معناست که فرد می تواند بدون ارجاع به خدا یا خدایان یا دیگر مفاهیم ماوراطبیعی به بهترین وجه شیوه ی زندگانی خود و نظام عالم را دریابد.

 

- در علوم اجتماعی به طیفی از شرایط گفته می شود که در آنها صور مختلف اعتقادات دینی مبنای حل مشکلات فعلی قرار نمی گیرد.

 

- درمورد دولت به سیاستی گفته می شود که در آن از تداخل میان حوزه های دولت و دین احتراز می شود.

 

 همچنین سکولاریسم به معنای تلاش جهت تحقق هر یک از این صور سه گانه سکولاریسم به کار می رود. 

 

در مطالعه ی ادیان معمولا جوامع مدرن غربی سکولار شمرده می شوند چرا که در آنها:

 

 - آزادی کامل دینی وجود دارد (هر کس می تواند به هر دینی معتقد باشد یا اصولا بی دین باشد بدون اینکه دچار محرومیت های اجتماعی شود.

 

- دین در تصمیم گیری های سیاسی دخیل نیست گرچه دیدگاه های برگرفته از دین در بحث های اجتماعی که در برخی کشورها مانند امریکا در می گیرد دخیل می شوند.در کشورهای دیگر مانند فرانسه مراجع دینی در جهت دهی سیاست های کلان نقشی ندارند.

 

 - دین از حیطه ی عمومی حذف شده یا نقش آن به حداقل رسانده شده است.

 

  • دین به مانند سابق در زندگی مردم نقشی ندارد

 

تعریف لیبرالیسم به زبان ساده :

 

لیبرالیسم را می توان (1) یک سنت سیاسی، (2) یک فلسفه ی سیاسی و یا (3) یک نظریه ی جامع فلسفی، شامل یک نظریه ی ارزش1، مفهومی از شخص2  و نظریه ای اخلاقی همراه با فلسفه ای سیاسی دانست. لیبرالیسم به عنوان یک  سنت سیاسی،  در کشورهای مختلف شکل های گوناگونی یافته است. در انگلستان که از بسیاری جهات زادگاه  لیبرالیسم است تأکید سنت سیاسی لیبرال بر تساهل دینی، دولت توافقی3، و آزادی های فردی، و به ویژه، آزادی اقتصادی است. در فرانسه،  لیبرالیسم تداعی کننده ی سکولاریسم و دموکراسی است. در ایالات متحده، لیبرالیسم اغلب ترکیب هواداری از آزادی های فردی  با ناسازگاری با کاپیتالیسم است؛ اما در استرالیا لیبرالیسم  بیشتر متمایل به کاپیتالیسم و  کمتر دلمشغول آزادی های مدنی است. برای فهم این تنوع در سنت های سیاسی، باید  لیبرالیسم را به عنوان یک  نظریه ی سیاسی و یک  فلسفه ی جامع4  مورد بررسی قرار دهیم که موضوع  نوشتار حاضراند.

 

. لیبرالیسم به عنوان یک نظریه ی سیاسی

 

آزادی

 

 موریس کرانستون به درستی خاطرنشان می کند که "بنا به تعریف، لیبرال کسی است که به آزادی5 باور دارد" (کرانستون، 459). لیبرال ها به دو شیوه آزادی را یک ارزش  سیاسی مقدّم محسوب می کنند. شیوه ی نخست اینکه،  لیبرال ها عموماً معتقدند که انسان ها طبیعتاً در "حالت آزادی کامل برای سامان دادن امورشان چنان که مناسب می دانند بدون رخصت خواهی، یا وابستگی به خواست هر انسان دیگر" هستند (جان لاک، 1960 [1689]: 287). جان استوارت میل نیز محاجه می کند که "زحمت  نفی آزادی بر دوش منکران آن است؛ کسانی که خواهان نهادن هرگونه قیود یا موانع هستند فرض پیشینی6  به نفع آزادی است"(میل، 1991[1859]: 472). این دیدگاه را می توانیم اصل بنیادی لیبرال بنامیم (گاوس، 1996: 162-166):  آزادی  یک هنجار اساسی  است، ولذا وظیفه ی توجیه محدود کردن آزادی، بر گرده ی محدودکنندگان آن است. از این اصل نتیجه می شود که اقتدار7 سیاسی و قانون باید برای حدّ نهادن بر آزادی شهروندان توجیه هایی داشته باشند. بنابراین، یک پرسش اصلی نظریه ی سیاسی لیبرال این است که آیا اقتدار سیاسی می تواند موجه باشد، و اگر می تواند، چگونه؟ به همین دلیل است که نظریه ی قرارداد اجتماعی، که توسط تامس هابز (1651)، جان لاک (1689)، ژان ژاک روسو (1762) و امانوئل کانت (1797) مطرح شده، معمولاً لیبرال انگاشته می شود، هرچند که تجویزهای سیاسی  عملی  آنان، گیریم هابز و روسو، به طرز چشم گیری غیرلیبرال بود. اما از آنجا که این متفکران نقطه ی شروع را حالتی از طبیعت می دانستند که در آن آدمیان آزاد و برابر بوده اند، و بنابراین محاجه می کردند که هرگونه محدودیت نهادن بر آزادی و برابری مسلتزم توجیه است (مثلاً، با قرارداد اجتماعی)، این سنت قرارداد اجتماعی بیانگر اصل بنیادی لیبرال است.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تعریف سکولاریسم

مقاله در مورد سکولاریسم

اختصاصی از نیک فایل مقاله در مورد سکولاریسم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد سکولاریسم


مقاله در مورد سکولاریسم

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:21

 

  

 فهرست مطالب

 

 

 

سکولاریسم

 

تعریف سکولاریسم به زبان ساده

 

تعریف لیبرالیسم به زبان ساده

 

 لیبرالیسم به عنوان یک نظریه ی سیاسی

 

 لیبرالیسم به عنوان یک فلسفه 

 

متافیزیک لیبرالیسم                         

 

 بازگشت به  لیبرالیسم  صرفاً سیاسی؟

 

سکولاریسم و اسلام

 

معرقی کتاب قرآن و سکولاریسم

 

فهرست منابع

 

تعریف سکولاریسم به زبان ساده :

 

در فلسفه بدین معناست که فرد می تواند بدون ارجاع به خدا یا خدایان یا دیگر مفاهیم ماوراطبیعی به بهترین وجه شیوه ی زندگانی خود و نظام عالم را دریابد.

 

- در علوم اجتماعی به طیفی از شرایط گفته می شود که در آنها صور مختلف اعتقادات دینی مبنای حل مشکلات فعلی قرار نمی گیرد.

 

- درمورد دولت به سیاستی گفته می شود که در آن از تداخل میان حوزه های دولت و دین احتراز می شود.

 

 همچنین سکولاریسم به معنای تلاش جهت تحقق هر یک از این صور سه گانه سکولاریسم به کار می رود. 

 

در مطالعه ی ادیان معمولا جوامع مدرن غربی سکولار شمرده می شوند چرا که در آنها:

 

 - آزادی کامل دینی وجود دارد (هر کس می تواند به هر دینی معتقد باشد یا اصولا بی دین باشد بدون اینکه دچار محرومیت های اجتماعی شود.

 

- دین در تصمیم گیری های سیاسی دخیل نیست گرچه دیدگاه های برگرفته از دین در بحث های اجتماعی که در برخی کشورها مانند امریکا در می گیرد دخیل می شوند.در کشورهای دیگر مانند فرانسه مراجع دینی در جهت دهی سیاست های کلان نقشی ندارند.

 

 - دین از حیطه ی عمومی حذف شده یا نقش آن به حداقل رسانده شده است.

 

  • دین به مانند سابق در زندگی مردم نقشی ندارد

 

تعریف لیبرالیسم به زبان ساده :

 

لیبرالیسم را می توان (1) یک سنت سیاسی، (2) یک فلسفه ی سیاسی و یا (3) یک نظریه ی جامع فلسفی، شامل یک نظریه ی ارزش1، مفهومی از شخص2  و نظریه ای اخلاقی همراه با فلسفه ای سیاسی دانست. لیبرالیسم به عنوان یک  سنت سیاسی،  در کشورهای مختلف شکل های گوناگونی یافته است. در انگلستان که از بسیاری جهات زادگاه  لیبرالیسم است تأکید سنت سیاسی لیبرال بر تساهل دینی، دولت توافقی3، و آزادی های فردی، و به ویژه، آزادی اقتصادی است. در فرانسه،  لیبرالیسم تداعی کننده ی سکولاریسم و دموکراسی است. در ایالات متحده، لیبرالیسم اغلب ترکیب هواداری از آزادی های فردی  با ناسازگاری با کاپیتالیسم است؛ اما در استرالیا لیبرالیسم  بیشتر متمایل به کاپیتالیسم و  کمتر دلمشغول آزادی های مدنی است. برای فهم این تنوع در سنت های سیاسی، باید  لیبرالیسم را به عنوان یک  نظریه ی سیاسی و یک  فلسفه ی جامع4  مورد بررسی قرار دهیم که موضوع  نوشتار حاضراند.

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد سکولاریسم

پایان نامه ی سکولاریسم و کشف حجاب در ایران. doc

اختصاصی از نیک فایل پایان نامه ی سکولاریسم و کشف حجاب در ایران. doc دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه ی سکولاریسم و کشف حجاب در ایران. doc


پایان نامه ی سکولاریسم و کشف حجاب در ایران. doc

 

 

 

 

 

 

 

نوع فایل: word

قابل ویرایش 190 صفحه

 

پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی

 

چکیده:

مصطفی کمال آتاتورک در اثراقدامات تدریجی و آشکار توانسته بود به عمر امپراطوری عثمانی پایان دهد و کشور کوچک  ترکیه را  بنیان  نهد ، برآن  شد تا کشور ترکیه را در مسیر نوسازی قرار دهد ؛ نوسازی  که مصطفی کمال خواستار آن بود ، در واقع غربی سازی بود و در این راستا می بایست تمام  سنتها از بین می رفت . وی  برای رسیدن به این هدف، مبارزه گسترده با مذهب و نیروهایی  مذهبی انجام داد و اسلام رسمی  را بطور کامل از جامعه ترکیه پاک کرد . در کنار اقدامات مصطفی کمال ؛ وابستگی روحانیون سنی  به دولت و عدم استقلال سیاسی و مالی این زمینه را برای مصطفی کمال فراهم  آورد تا بتواند با ترکیب سیاست پنهان و آشکار ترکیه را به یک کشور سکولار تبدیل کند .از طرف دیگر در ایران  نیز رضاشاه به زعم خود برآن شد تا جامعه  ایران را همانند ترکیه  بسوی  تمدن و نوسازی هدایت کند . در راستای  چنین اقدامی طبیعی  بود که از  طرف روحانیون که به عنوان ترویج دهندگان دین در جامعه محسوب می شدند ،در مقابل  چنین اقدامی مقاومت صورت گیرد ، استقلال سیاسی، اقتصادی به روحانیون این کمک را می کرد تا در مقابل سیاستهای نوسازی رضاشاه که توأم با دین زدایی بود مقاومت کنند .استقلال یکی از بزرگترین امتیازات روحانیت شیعه درمقایسه با روحانیت سنی است .چه در دوره صفویه، چه در دوره هایی افشاریه و زندیه و قاجاریه و چه در دوره پهلوی، روحانیت اگر چه متفاوت اندیشیدند ولی هیچ گاه زیر بار زور و دستور و ابلاغیه  و فرمان شاهی نرفت. نتنها این وضعیت و آرمان را حفظ کرد بلکه  در شرایط مقتضی با قدرت ظالمانه مبارزه کرد و برای ایجاد فضایی  مساعد تر برای  دینداری  و دین مداری ، با حاکمان در افتاد و نهایتاً کوشید تا نظامی اسلامی برمبنای دین و مردم تأسیس کند . از دوره های  بسیار سخت و طاقت- فرسا برای روحانیت ،  دوره  حکومت  بیست  ساله رضاخان  بود . در این  دوره روحانیت  با شدیدترین برخوردها وعمیق ترین موانع مواجه شد . رضاخان که سودای ترقی و پیشرفت ایران به مانند کشورهای اروپایی را درسر داشت ، سعی می کرد  مهمترین  موانع را  که به زعم  او مذهب  و روحانیت  بود ، از میان  بردارد . او علاوه  بر مقابله های  خشن  و  زورمندانه  با روحانیت ، بر آن بود تا تمام  نمادهای  مذهبی را از جامعه حذف کند . رضاشاه  برای  از بین  بردن مذهب و نیروهایی  مذهبی از تمام امکانات استفاده می کرد تا هرچه زودتر به زعم خویش کشور را به دروازه های ترقی برساند .

در پژوهش حاضر  با مطالعه اقدامات ضد دینی در ایران و ترکیه که نهایتاً جامعه را به سوی سکولاریسم  هدایت می کرد ، آشنا خواهیم  شد . و همچنین در این  پژوهش  سیاست های رضاشاه و آتاتورک را در مقابل  مذهب و نیروهایی مذهبی  بصورت مقایسه ای بررسی خواهیم کرد.

 

مقدمه:

1-2) تعریف نوسازی

هر یک از رشته های علوم  اجتماعی به  یکی از جنبه های جریان نوسازی  توجه  دارند .  اقتصاد دانان ،نوسازی را در درجه اوّل از نظر کاربرد تکنولوژی به دست انسان برای نظارت برمنابع طبیعت ،به منظور فراهم کردن وسایل افزایش رشد بازده سرانه ،نگاه می کنند.جامعه  شناسان و انسان  شناسان  اجتماعی ، در درجه اوّل  به جریان  متنوع  و متمایز شدن ، که از خصوصیات جوامع جدید است ، علاقه دارند . آنان درباره طرز پدید آمدن  ساختهای  نو برای عهدار شدن وظایف جدید و یا بر عهده گرفتن وظایفی که قبلاً ساختهای دیگری انجام می دادند، تحقیق می کنند و توجه آنها معطوف به تنوع هایی است که با پیدایش مشاغل جدید و دستگاه های پیچیده آموزش  و پرورش نو و انواع  نوین  اجتماعات ، در ساختهای اجتماعی  پدید می آید .

 جامعه شناسان ، همچنین بعضی از جنبه های مخرب جریان نوسازی را مطالعه می کنند ، از قبیل افزایش کشاکشها ، بیماریهای روانی ، خشونت ،خلافهای جوانان ،تنازعهای نژادی ،مذهبی و طبقه ای . دانشمندانان علوم سیاسی  نیز به بعضی از جنبه های نوسازی توجه دارند ، توجه آنها بیشتر به رابطه  مسائل  ملت  و حکومت  پس از  آغاز نوسازی معطوف است[۱] . تردیدی نیست که هیچ  یک از این تغییرات ،حتی اگر صریح تر و دقیقتر از این هم عنوان شود به  تنهایی  ما  را  به  مفهومی  کلی و جامع از نوسازی  نزدیک  نمی نماید . زیرا  هیچ  کدام چنان کلیتی ندارند که جامع  جهات اقتصاد ، جامعه و سیاست « نو» باشند . بنابراین بعضی از محققین عقیده  دارند  که نقطه عزیمت  برای  تعریف  نوسازی  خصوصیات جامعه نیست بلکه خصوصیات افراد است. از این رو سیر یل بلک ، به عنوان یک مورخ ، درمقاله خود چنین نظر نظر می دهد که خصوصیات جوامع جدید ، رشد دانشهای جدید است که مستلزم وجود آدمهایی است که ظرفیت آنها برای کشف اسرار طبیعت و کاربرد این دانش در امورانسانی روز افزون باشد .دیوید مک کله لند از نظر گاه یک روانشناس ، اعتماد به نفس و جهت گیری برای دست به کاری زدن را کیفیات اساسی انسانهای جدید می شمارد .

 آرنولد اندرسن  و  ادوارد شیلز ، که درباره آموزش و پرورش نوشته اند ، به موضوع توسعه مهارتها و روح خلاقه توجه نموده اند . خلاصه آنکه ، تکیه همه این تعاریف بر شیوه- های نوین اندیشه است که انسانها فرصت می دهد که صنعت نو ،جامعه نو و حکومت نو ایجاد نماید[۲].« مدرنیزاسیون» در زبان فارسی به مفاهیمی چون نوسازی ، امروزینه شدن ومتجدد شدن ترجمه شده است . این مفهوم فارغ  از ابعاد  روانشناختی– اجتماعی – سیاسی– فرهنگی ، به عنوان یک جریان و فرایندی کلی مطرح است که تعاریف متعددی ازآن ارائه شده است  وامروزه به عنوان یک رویکرد در ادبیات جامعه شناسی توسعه مطرح می باشد . دانیل لرنر که از پیش کسوتان این رویکرد می باشد ، در دایره المعارف علوم اجتماعی زیرعنوان امروزه شدن چنین می انگارد:

 « امروزین  شدن  واژه رایج  برای  فرایندی کهن است –  یعنی  فرایند تغییراجتماعی به نحوی که کشورهای کمترتوسعه یافته خصایص معروف کشورهای جوامع توسعه یافته را کسب کنند. [۳]»

 ساموئل هانتیگتون نوسازی را فراگردی چند بعدی می داند که به درگرگونی درهمه زمینه های اندیشه و فعالیت انسانی نیاز دارد . هانتیگتون جنبه های اصلی نوسازی را در شهری شدن – می داند[۴]. اینکلس و اسمیت که به مطالعات میدانی در این زمینه پرداخته اند ،نوسازی را صنعتی شدن -  دنیا گروی –  دموکراتیزه کردن –  آموزش و دسترسی به وسایل ارتباط جمعی ، نوعی فرایند اجتماعی- روانی دانسته اند  که در طی آن افراد نگرش ها  ارزشها وعقاید مدرن شدن را کسب می کنند. آنچنان که بیان شد این مفهوم در ابعاد مختلف روانشناسی، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی مورد ملاحظه  قرار گرفته است که به اختصار هریک از آنها را توضیح می دهیم.

 

۱-۲-۲) نوسازی روانشناختی

 نوسازی  روانی که در سطح  فردی مطرح می باشد اشاره به نوعی  تحرک روانی یا ذهنی دارد که در طی آن افراد ویژگیهای روانی ، انگیزشی واعتقادی تازه های کسب می کنند. هانتیگتون اعتقاد دارد که نوسازی از جنبه روانشناختی به یک دگرگونی بنیادی در ارزش ها – رویکردها و چشمداشتها نیاز دارد .

 

۲-۲-۲) نوسازی اجتماعی

 فرایندی  است  که  در سطحی  فراتر از فرد  مطرح  می باشد  و طی آن  تنگناها  و محدودیت های جامعه سنتی از میان برداشته می شود و در جامعه شاهد رشد و توسعه شاخص- هایی چون میزان شهر نشینی –با سوادی – گسترش رسانه های گروهی –صنعتی شدن –عقلایی ساختن سازمانهای اجتماعی عام  شدن رفتارها – اکتسابی شدن موقیت ها – مشارکت اجتماعی و سایر موارد هستیم .

 

۳-۲-۲) نوسازی سیاسی

 فرایندی است که با گسترش و توسعه ساخت سیاسی جامعه– افزایش مشارکت سیاسی و پیدایش نهادهایی چون  احزاب  و انجمن های سیاسی و در نهایت  دموکراتیک شدن  جامعه همراه است . هانتیگتون نوسازی سیاسی را در عقلانی شدن اقتدار– تمایز ساختارها و گسترش  اشتراک سیاسی می داند .

 

۳-۲) جامعه شناسان کلاسیک و اندیشه گذار

 ۱-۳-۲)  آگوست کنت (۱۷۹۸-۱۸۵۷)

 کنت که واضع مفهوم جامعه شناسی است  برمبنای وضعیت شناخت غالب در هر دوره در پی بیان قانون پیشرفت بشر می باشد . او می خواهد کشف کند که چگونه بشر با پشت سر- گذاشتن ادوار و دگرگونی هایی  به دوره معاصر رسیده است . او در بررسی خود  سه مرحله تاریخی را تحت عنوان  قانون سه مرحله ای از یکدیگر تفکیک می کند . این سه مرحله عبارتند از : مرحله ربانی ، که در این مرحله ذهن بشر بیشتر دنبال شناسایی ماهیت ذاتی  هستی ها و و علت نهایی و نخستین معلول هاست . در مرحله مابعد الطبیه  بشر در پی شناسایی نیروهای انتزاعی است و معتقد است که این نیروها پدیده ها را آفریده اند .

 بالاخره در مرحله اثباتی بشر در پی شناسایی قوانین و کشف روابط بین پدیدهای عینی است[۵]. به نظر کنت هردوره و مرحله تاریخی سازمان اجتماعی ،تفوق سیاسی و فعالیت خاص و غالب خود را دارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . به نظر کروز « گرچه تأکید  کنت  بیشتر بر تحول ذهن  بشر و رهایی تدریجی آن معطوف بود، اما بر نکته  نیز تأکید داشت که  قرینه این مراحل  در تحول سازمان  اجتماعی و انواع سازمانها  و واحدهای اجتماعی و اوضاع مادی زندگی بشری  رخ می دهد . او می پنداشت که به موازات وقوع تحول ذهنی ، سازمان اجتماعی و اوضاع مادی زندگی بشر نیز دستخوش  تحول می شود . کنت  بر این باور بود که نباید انتظار داشت که هنگام مرگ یک نظام سامان اجتماعی و نیز فکری تازه یکباره سر بر آورد . گذار از یک نظام اجتماعی به یک نظام  دیگر هرگز نمی تواند  پیوسته و مستقیم  باشد . در واقع تاریخ  بشر با دوره های  متناوب ارگانیک و بحرانی مشخص میشود.در دوران ارگانیک ، استواری  اجتماعی و هماهنگی فکری  بر قرار است و بخش های گوناگون هیأت اجتماعی در توازن به سر می برند . برعکس دردوران بحرانی ،پایه های یقین کهن سست، سنتها بی اعتبار وهیأت اجتماعی دستخوش عدم توازن بنیادی می شود .»

 

۲-۳-۲) کارل مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳)

 توجه به گذار تاریخی دراندیشه مارکس نسبت به سایر کلاسیک های جامعه شناسی قطعاً از قوت بیشتری برخوردار است . اگر دراندیشه کنت محور اصلی تبیین تطور وتکامل اجتماعی معرفت و دانش بشر بود ، در اندیشه مارکس این محور چگونگی مناسبات تولید می باشد  که هر دوره و عصری مناسبات خاص تولید خاص وغالب خود را دارد .به نظر او نیروهای جدید تولید ازهیچ بوجود نمی آیند . ایده های موجود به خودی خود از آسمان فرو نمی افتند ، بلکه از درون مناسبات  تولیدی  موجود و در تضاد با روابط ریشه دار و سنتی مالکیت پدید می آیند . در نظام کامل  یافته بورژوایی هر طبقه اقتصادی  مسبوق  به شکل دیگری از رابطه اقتصادی بورژوایی است . یعنی مانند هر نظام آلی هر رابطه تعیین کننده ای خود به نحوی توسط دیگری تعیین  شده است . کل هر نظام آلی  نیز به  نوبه خود مقدماتی را  لازم دارد و توسعه خویش را راساً پدید آورد . فراهم  شد  شرایط  پیدایش  نظام  کلی ، بخشی از فرایند  توسعه آن است . از آنجا که فعالیت پیدایش همه نظام هایی کلی در تاریخ به همین صورت بوده است .

 اقتصادی انسان در همه جا ضروری  و اجتناب ناپذیر است ، شیوه تولید را باید شالوده جامعه انسانی به شمار آورد . برمبنای شیوه تولید ،مارکس مراحل تاریخی بشر را مشخص می کند . مارکس مراحل تاریخ  بشری را  براساس نظامهای اقتصادی تعیین می کند و ازچهار نظام اقتصادی یا به قول خود او چهار شیوه  تولید  نام می برد که عبارتند از :  شیوه  تولید آسیایی ، باستانی ،  فئودالی  و بورژوایی ؛ این چهار شیوه را می توان به  دو گروه اساسی  تقسیم کرد .

 شیوه تولید باستانی ، فئودالی و بورژوایی درتاریخ مغرب زمین یکی پس از دیگری پیدا شده اند. اینها سه مرحله از تاریخ  مغرب زمین اند و هر کدام  دارای خصایص ، نوع معینی از مناسبات بین  آدمیانی هستند که کارمی کنند ؛ خصیصه شیوه تولید باستانی ، بردگی است . خصیصه شیوه تولید  فئودالی  بندگی و خصیصه  شیوه  تولید  بورژوایی  مزدوری است . اینها سه وجه متمایز استثمار انسان از انسان را تشکیل می دهند . شیوه تولید بورژوایی آخرین ساخت اجتماعی تنازع را داراست ، چرا که در شیوه  تولید سوسیالیستی ، یعنی در بین  تولید کنندگان همبسته دیگر استثمار انسان  از انسان  و تبعیت  کارگران  یدی از طبقه ای که هم وسایل تولید و قدرت سیاسی را صاحب است وجود ندارد[۶].مارکس عقیده داشت که سرمایه داری شکل خاصی ازجامعه است که با انقلابهای بورژوای قرون هفدهم  و هیجدهم به وجود آمده است و سرمایه داری نوعی جامعه طبقاتی است و ساخت آن به گونه ای است که در آن افراد برای تولید  ضروریات زندگی به شیوی خاصی سازمان یافته اند.

 مارکس عقیده داشت که رشد پویا و ذاتی  سرمایه داری شرایط  زوا ل آن را پدید می- آورد . به نظر مارکس  قانون  بنیادی  توسعه سرمایه داری ، نیاز ضروری  به انباشت  سرمایه  است بنابراین برای خنثی کردن گرایش نرخ  سود به نزول در دراز مدت ، باید نسبت سرمایه به دستمزدها به طورمداوم افزایش یابد . این امر در جریان گذار ازیک سلسله دوره های  جاری رخ می دهد که درکوتاه مدت به همراه خود بحرانهای سیاسی و اقتصادی پدید می آورد و دراز مدت به عمومی شدن مؤسسات صنعتی ، همگنی  نیروی کار و سوق دادن آن به سوی اختلاف فزاینده می انجامد . این شرایط  سبب بروز مبارزه  طبقاتی دائمی میان کارگران و کارفرمایان می شود و با گذشت زمان  طبقه  کارگر پی می برد که تنها راه رهایی از وضع  کنونی سرنگونی رژیم حاکم  و به دست گرفتن کنترل دستگاه  دولتی ، لغو ماکیت خصوصی بر ابزار تولید و برقراری یک نظام اجتماعی جدید  است که افزایش  تمرکز و تراکم  سرمایه به نوبه خود به  این روند کمک خواهد کرد.

 

۳-۳-۲) هربرت اسپنسر(۱۸۲۰-۱۹۰۳)

اندیشه اندامواره ای و تکامل جوامع انسانی شاید دربارزترین شکل خود درمیان جامعه- شناسان کلاسیک از آن هربرت اسپنسر جامعه شناس انگلیسی باشد . اسپنسر بر این باور است که جامعه یک اندامواره است ؛ وی معتقد است که جوامع  وارگانیزمهای زنده ازقوانین مشابه پیروی می کنند . به نظر او این مشخصه  اندام  واره های اجتماعی است که همانند اندامواره های زنده زمانی که از لحاظ فیزیکی رشد می کنند از لحاظ ساختار نیز بزرگتر می شوند . همانند حیوانات پست ، جنین انسان  نیز دارای چند  قسمت مشخص است ، ولی  وقتی که جنین بزرگتر می شود اندامهایش زیادتر شده و هر کدام به تفکیک کاری انجام  می دهد در مورد جامعه نیز چنین است .

 در ابتدا عدم همانندی در میان گروه های آن از نظر تعداد و درجه نامحسوس است ؛ ولی وقتی که جمعیت افزایش می یابد تقسیمات وزیر تقسیمات بیشتر و حسابگر می شود. ملاحظه می شود که در اندیشه اسپنسر نوعی حرکت ازساده و بسیط بودن به سوی پیچیده وپیچیده تر شدن درمورد جوامع وجود دارد .چون اسپنسر می گوید که تکامل ، تغییرازیک حالت نسبتاً معین منسجم و چندگون است این  تکامل در واقع همان فراگرد جهانی است که هم نخستین دگرگونی هایی را که  کل جهان بایستی  به خود دیده باشد تعین می کند و هم آخرین دگرگونی هایی را که ما در جامعه و فرآورده های زندگی اجتماعی می یابیم . در اندیشه اسپنسر فرایند تفکیک یا تمایز عاملی محوری  برای  تبیین  تغییر و تطور جامعه است . جوامع  را به جوامع ساده ، ترکیبی ، ترکیبی مضاعف ، و ترکیبی شدید  تقسیم بندی  کرده بود .

اسپنسرعلاوه بر طبقه بندی جوامع برحسب مرحله تکاملی و درجه پیچیدگی شان جوامع را بر مبنای نوع  سازماندهی و تنظیم اجتماعی به دو نوع  جامعه نظامی و جامعه صنعتی تقسیم می کند . سنخ نظامی سنخی است که در آن ملت ، ارتشی است که بسیج می شود و ملت ارتشی  خفته است و از این رو ساختار ارتش و ملت همانند و مشترک است .

مشخصات سنخ  صنعتی را  باید از داده های ناکافی و در هم و برهم  استخراج کرد . تخاصم و دشمنی کم و بیش همیشگی با جوامع دیگر ، تقریباً در همه جا وجود داشته و همواره لازمه هر جامعه ای بوده است . ساختار اجتماعی مناسب  برای  دفاع  و تهاجم تقریباً در همه موارد وجود دارد و ساختاری را پنهان می کند که ریشه در حفظ حیات اجتماعی دارد و آن را به نحو دیگری حفظ می کند[۷].

 

فهرست مطالب:

فصل اول : کلیات

بررسی سوابق و ادبیات موضوع

اهداف پژوهش

اهمیت پژوهش

تعریف متغیرها و مفاهیم وعملیاتی

روش پژوهش

سازماندهی پژوهش

فصل دوم : دیدگاه های نظری

تعریف نوسازی

نوسازی روانشناختی

نوسازی اجتماعی

نوسازی سیاسی

جامعه شناسان کلاسیک و اندیشه گذار

کارل مارکس (۱۸۱۸-۱۸۸۳

هربرت اسپنسر(۱۸۲۰-۱۹۰۳

امیل دورکیم(۱۸۵۸-۱۹۱۷

ماکس وبر (۱۸۶۴-۱۹۲۰)

تالکوت پارسونز

تیپ بندی جوامع از نظر پاسونز

نیل اسملسر

برینگتون مور

جمع بندی

فصل سوم : سیاست های ضد مذهبی رضاشاه در ایران

کودکی رضاخان

دیدگاههای مختلف در مورد زمینه وقوع کودتای ۱۲۹۹

کودتای۱۲۹۹|۱۹۳۰

آیرن ساید در خاطراتش اولین بار که رضاخان را دیده می نویسد

گفتمان فکری غرب و ورود آن به ایران

آخوند زاده (۱۸۱۲-۱۸۷۸م|۱۲۲۸-۱۲۹۵ق)

نگرش آخوند زاده در مورد دین

میرزا ملکم خان (۱۸۳۳-۱۹۰۹|۱۲۴۹-۱۳۲۶ق)

عبدالرحیم طالبوف (۱۸۳۴-۱۹۱۱م|۱۲۵۰-۱۳۲۹ق

طالبوف : دین و روحانیت

جمع بندی

رضاخان و مذهب

سیاست ضد مذهبی رضاشاه

مقابله با روحانیت

مقابله با مذهب

کشف حجاب

قیام مسجد گوهرشاد

طرح متحدالشکل البسه

دانشکده معقول و منقول

مؤسسه وعظ و خطابه

طرح اداره اوقاف

تخریب مدارس علمی و مساجد

تغییر ماههای قمری به ماههای شمسی و…

زندگی نامه مصطفی کمال آتاتورک

نحوه به قدرت رسیدن آتاتورک

مصطفی کمال و سلطنت

مصطفی کمال و خلافت

تخریب مساجد و اماکن مذهبی

مقابله با دراویشان

دگرگونی پوشاک

دگرگونی حقوقی

وجوه تشابه

پیشینه نوسازی

وجوه اختلاف

تفاوت در شیوه عمل

تفاوت در ساختار سیاسی دو کشور

فصل پنجم : دین و سازمان روحانیت در ایران

رهبری شیعیان در دوران غیبت

سازمان مذهبی شیعه

منابع مالی روحانیون شیعه

تشکیلات حکومتی روحانیون

اصولیون و اخباریون

ویژگیهای مکتب اصول

فصل ششم: دین و سازمان روحانیت در ترکیه

مذهب رسمی

ادیان ،مذاهب و طریقتهای موجود در ترکیه

شیعیان

طریقت ها و داراویش

علویان

بکتاشیه

طریقت نقشبندیه

طریقت نورجی ها

سلیمانجی ها

طریقت تیجانیه

طریقت مولویه

اقلیتهای غیر مسلمان

مسیحیان

نتیجه گیری بخش سوم

تفاوتهای دین و سازمان روحانیت در ایران و ترکیه

میزان همگرایی مذهبی

میزان مبارزه جویی

میزان استقلال سیاسی و مالی

فصل هفتم : مقاومت در برابر سیاستهای نوسازی در ایران

تأسیس جمهوری

آیه الله نائینی

آیهالله سید ابوالحسن اصفهانی

آیهالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی

موضع آیهالله حائری در برابرمسایل سیاسی واجتماعی کشور

آیهالله شیخ محمد تقی بافقی

طرقت ها و دراویش

فصل هشتم : مقاومت در برابر سیاست های آتاتورک

مقاومت جدی صورت نگرفت

شورش شیخ سعید

نتیجه گیری بخش چهارم

مقایسه مقاومت در ایران و ترکیه در برابر سیاست های ضد مذهبی

توانای بسیج اجتماعی

منابع مآخذ

منابع انگلیسی

منابع ترکی استانبولی

 

منابع و مأخذ:

ابوالحمد ،عبدالحمید ، مبانی علم سیاست ،ج اول ، تهران ، انتشارات توس ،۱۳۷۶٫

ابوالقاسمی ،محمدرضا ، اردوش حسین ، ترکیه دریک نگاه ،تهران ،انتشارات المهدی ۱۳۷۸٫

آریا ، کورش ، رضاخان و قضیه کشف حجاب ، ابرار۱۸|۱۰|۸۱

آریا ، قاسم ، قضیه رضاشاه و کشف حجاب ، نافه ، شماره هفتم ،۴۲-۴۴٫

الگار ، حامد، دین و دولت در ایران، نقش علما در دوره قاجار ، ترجمه ی ابولقاسم سری تهران، انتشارات توس ،۱۳۵۶٫

امینی ، داوود ، چالشهای روحانیت با رژیم رضاشاه(بررسی علل چالشهای سنت گرایی با نوگرایی) تهران ، سپاس، ۱۳۸۲٫

امینی ،علیرضا ، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، تهران،  صدای معاصر، ۱۳۸۱٫

آزاد ارمکی ، تقی ، مدرنیته ایرانی؛ روشنفکران و پارادایم  فکری عقب ماندگی  در ایران تهران، انتشارات اجتماع، ۱۳۸۰٫

مصطفی ، ازکیا ، جامعه شناسی توسعه (تهران : انتشارات کلمه ،۱۳۷۷)

رضا ، اکبری نوری ، اندیشه  سیاسی  عبدالرحیم  نجارزاده  تبریزی ( طالبوف ) ،  فصلنامه تخصصی علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج ، سال نخست، پیش شماره دوم، تابستان ۱۳۸۳٫

هربرت  اسپنسر ، مدرنیته : مفاهیم  انتقادی جامعه  سنتی و جامعه  مدرن ، ترجمه ی منصور انصاری تهران ، انتشارات نقش جهان ،۱۳۸۱٫

آصف ، محمد حسن ، مبانی ایدئولوژیک حکومت در دوران پهلوی ، تهران ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،۱۳۸۴٫

الهامی ، داود، موضع  تشیّع در برابر تصّوف در طول  تاریخ ، قم ، انتشارات مکتب اسلام ، ۱۳۷۸٫

اولوغ ،  ایگدمیر  و دیگران ، آتاتورک ، ترجمه ی حمید ناظمی ، تهران ، مؤسسه  فرهنگی منطقه ای ۱۳۴۸٫

رابرت اولسن ، قیام شیخ سعید پیران – کردستان ۱۹۲۵، ترجمه ی ابراهیم  یونسی ( تهران : انتشارات نگاه ،۱۳۷۷)

بابر، نوئل ، فرمانروایان شاخ زرین از سلیمان قانونی تا آتاتورک ، تر جمه ی ،عبدالرضاهوشنگ مهدوی ، تهران، سپاس ،۱۳۶۹٫

بصیرت منش ، حمید ، علما و رژیم رضاخان ، تهران ، عروج ، ۱۳۷۶٫

بهار، ملک الشعرا ( محمد تقی ) ، تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران ( انقراض قاجاریه ) ،جلد اول ،تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۵۷٫

محسن ، بهشتی  سرشت ، نقش  علما  در سیاست ، تهران ، پژوهشکده  امام خمینی و انقلاب اسلامی ،۱۳۸۰٫

بهنام ، جمشید ، ایرانیان و اندیشه تجدد ، تهران ، انتشارات پژوهش فرزان روز، ۱۳۸۳٫

بیات ، کاوه ، شورش  کردهای  ترکیه  و تأثیر آن  بر روابط  خارجی ایران ، تهران ، نشر تاریخ ایران ، ۱۳۷۴٫

تهاجم به روحانیت و حوزه های علمیه در تاریخ معاصر ، جلد اول ، قدر ولایت ، تهران ،۱۳۷۹٫

پروند ، شادان ، سبحانی ، زهرا ، زمینه  شناخت  جامعه  و فرهنگ  ترکیه ،  تهران ، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین اللملی ،۱۳۷۳٫

پهلوی ، محمدرضا ، پاسخ به تاریخ ، ترجمه ی حسین ابوترابیان ، تهران ، زریاب ،۱۳۷۹٫

پیران ،پرویز ، برنامه ریزی  توسعه  برون زا ، اطلاعات  سیاسی ، اقتصادی ، شماره  ۲۵، دیماه ۱۳۶۷ .

جمعی از نویسندگان ،سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج ، ترجمه ی عباس مخبر ، تهران ، ۱۳۶۱٫

جعفری  هرندی  ، محمد ، فقها و حکومت  پژوهشی  در فقه  سیاسی  شعیه ، تهران ، روزنه ،۱۳۷۸٫

جی شاو ، استانفورد ، ازکورال ، شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی ترکیه جدید، ترجمه ی محمود رمضان زاده ، جلد دوم ،خراسان ، آستان قدس رضوی ، ۱۳۷۰٫

حائری ، عبدالهادی ،  تشیع  و مشروطیت در ایران  و نقش  ایرانیان  مقیم  عراق ، تهران ، مؤسسه انتشارات امیرکبیر ،۱۳۸۱٫

حسینی ، سیدحسن ، پلورالیزم  دینی یا پلورالیزم در دین ، تهران ، سروش ،۱۳۸۲٫

حسینیان ، روح الله ، چهارده قرن تلاش  شیعه برای ماندن و توسعه  تهران ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ،۱۳۸۲٫

حیدرزاده ، محمدرضا ، تعامل  دین  و دولت در ترکیه ، تهران ، انتشارات وزارت امور خارجه ،۱۳۸۰٫

فاطمه ، خالقی ، روشنفکرانی در مقابل آتاتورک ، حیات نو ،۷|۶|۸۱ .

خلیلی خو، محمد رضا ، توسعه و نوسازی ایران در دوره دوران پهلوی ، تهران ، جهاد دانشگاهی، ۱۳۸۴٫

امام خمینی ره، صحیفه نور ،ج ۱۲٫

امام خمینی ، صحیفه نور ،ج ۱۵٫

امام خمینی ره،کشف اسرار .

دورسون ، داود  ، دین و سیاست در دولت عثمانی ، ترجمه ی منصوره حسینی و داوود وفائی ، تهران ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۱٫

دعوتی ، سیدابوالفتح ، ازماجرای تلخ ” کشف حجاب “رضاخانی تا قیام خونین مردم قم ،یالثارات الحسین (ع) ، شماره ۲۵۹ .

دعوتی، سید ابوالفتح ، اصلاحات به روش آتاتورک ، جمهوری اسلامی ،۲۰|۲|۷۹

دوران آتاتورک درسهایی برای امروز، ترجمان سیاسی ، سال سوم ، شماره ۱۵۶

دیوب ، اس . س ، نوسازی و توسعه در جستجوی  قالبهای فکری  بدیل ، ترجمه ی سید احمد موثقی تهران ، قومس ،۱۳۷۷٫

رابیسون ، ریچارد ، ، جمهوری اول ترکیه ، ترجمه ی ایرج امینی ، تبریز، موسسه فرانکین،۲۵۳۶ شاهنشاهی .

رحمانیان،داریوش،چالش جمهوری و سلطنت در ایران زوال قاجار و روی کار آمدن رضاشاه، تهران،نشر مرکز ،۱۳۷۹٫

روشه، گی ، تغییرات اجتماعی ، ترجمه ی منصور وثوقی ، تهران ، نی ۱۳۶۸٫

زارع ، محمد رضا ، علل رشداسلام گرائی در ترکیه ، تهران، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین اللملی ، ۱۳۸۲٫

سردارآبادی ، خلیل الله ، موانع تحقق توسعه سیاسی در دوره سلطنت رضاشاه ، تهران ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، تهران، ۱۳۷۸٫

سیف زاده ، حسین ،نظریه های مختلف درباره راههای گوناگون نوسازی ودگرگونی سیاسی ، تهران ، قومس ، ۱۳۷۵٫

قادری ،حاتم ،اندیشه های سیاسی در اسلام و ایران ،تهران ،سمت ،۱۳۷۹٫

قاضی ، نعمت الله ، علل سقوط حکومت رضاشاه ،تهران ، نشر آثار، چاپ اول،۱۳۷۲٫

شریفی ،علیرضا ، کشف حجاب ، نشریه خراسان ،۱۷|۱۰|۷۹٫

شمیم ، علی اصغر ، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران ، مدبر ،۱۳۷۵٫

صبوری ، منوچهر، ،جامعه شناسی سازمانها بوروکراسی مدرن ایران ، تهران ، انتشارات سخن، ۱۳۸۰٫

طلوعی ، محمود ، پدر و پسر ناگفته ها از زندکی و روزگار پهلوی ،تهران ،علم ،۱۳۷۴٫

عاقلی، باقر ، رضاشاه و قشون متحدالشکل ، تهران ،انتشارات نامک ، ۱۳۷۷٫

عباسی ، ابراهیم  ، دولت  پهلوی و توسعه اقتصادی تهران ،مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۳٫

فوزی تویسرکانی ، یحیی ، مذهب و مدرنیزاسیون در ایران ، تهران ،مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ۱۳۸۰٫

فیاضی ، عماد الدین ، حاج عبدالکریم حائری ، تهران ،مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، چاپ اول ،۱۳۸۰٫

فیگارو ، آتاتورک  رهبر ترکیه  در گذشته و حال ، ترجمان سیاسی ، سال چهارم ، شماره اول .

کتانی، علی، اقلیتهای مسلمان در جهان امروز، ترجمه محمد حسین آریا ،تهران ،امیرکبیر ۱۳۸۳٫

کریمی، علیرضا ، رژیم و آزمون گیری از طلاب، تهران ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸٫

کوهستانی نژاد ، مسعود ، چالش مذهب و مدرنیسم  سیر اندیشه سیاسی مذهبی در ایران، تهران، انتشارات نی ،  ۱۳۸۱

کین راس ، لرد ، قرون عثمانی ، ترجمه ی پروانه ستاری ، تهران ، کهکشان ، ۱۳۷۳٫

کاتم ، ریچارد ، ناسیونالیزم در ایران ، ترجمه ی احمد تدین ، تهران ، انتشارات کویر، ۱۳۷۱٫

کاتوزیان،محمد علی(همایون)، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا سقوط رضاشاه،ترجمه ی محمد رضا نفیسی، تهران ، پاپیروس ،۱۳۶۶٫

کشف حجاب تهاجم بنیادی به فرهنگ اسلامی ، جمهوری اسلامی ،۱۷|۱۰|۸۳٫

گاندره ،آتاتورک ، رهبر ترکیه د

دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه ی سکولاریسم و کشف حجاب در ایران. doc

دانلودمقاله سکولاریسم

اختصاصی از نیک فایل دانلودمقاله سکولاریسم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
تعریف سکولاریسم به زبان ساده :
در فلسفه بدین معناست که فرد می تواند بدون ارجاع به خدا یا خدایان یا دیگر مفاهیم ماوراطبیعی به بهترین وجه شیوه ی زندگانی خود و نظام عالم را دریابد.
- در علوم اجتماعی به طیفی از شرایط گفته می شود که در آنها صور مختلف اعتقادات دینی مبنای حل مشکلات فعلی قرار نمی گیرد.
- درمورد دولت به سیاستی گفته می شود که در آن از تداخل میان حوزه های دولت و دین احتراز می شود.
همچنین سکولاریسم به معنای تلاش جهت تحقق هر یک از این صور سه گانه سکولاریسم به کار می رود.
در مطالعه ی ادیان معمولا جوامع مدرن غربی سکولار شمرده می شوند چرا که در آنها:
- آزادی کامل دینی وجود دارد (هر کس می تواند به هر دینی معتقد باشد یا اصولا بی دین باشد بدون اینکه دچار محرومیت های اجتماعی شود.
- دین در تصمیم گیری های سیاسی دخیل نیست گرچه دیدگاه های برگرفته از دین در بحث های اجتماعی که در برخی کشورها مانند امریکا در می گیرد دخیل می شوند.در کشورهای دیگر مانند فرانسه مراجع دینی در جهت دهی سیاست های کلان نقشی ندارند.
- دین از حیطه ی عمومی حذف شده یا نقش آن به حداقل رسانده شده است.
- دین به مانند سابق در زندگی مردم نقشی ندارد
تعریف لیبرالیسم به زبان ساده :
لیبرالیسم را می توان (1) یک سنت سیاسی، (2) یک فلسفه ی سیاسی و یا (3) یک نظریه ی جامع فلسفی، شامل یک نظریه ی ارزش1، مفهومی از شخص2 و نظریه ای اخلاقی همراه با فلسفه ای سیاسی دانست. لیبرالیسم به عنوان یک سنت سیاسی، در کشورهای مختلف شکل های گوناگونی یافته است. در انگلستان – که از بسیاری جهات زادگاه لیبرالیسم است – تأکید سنت سیاسی لیبرال بر تساهل دینی، دولت توافقی3، و آزادی های فردی، و به ویژه، آزادی اقتصادی است. در فرانسه، لیبرالیسم تداعی کننده ی سکولاریسم و دموکراسی است. در ایالات متحده، لیبرالیسم اغلب ترکیب هواداری از آزادی های فردی با ناسازگاری با کاپیتالیسم است؛ اما در استرالیا لیبرالیسم بیشتر متمایل به کاپیتالیسم و کمتر دلمشغول آزادی های مدنی است. برای فهم این تنوع در سنت های سیاسی، باید لیبرالیسم را به عنوان یک نظریه ی سیاسی و یک فلسفه ی جامع4 مورد بررسی قرار دهیم که موضوع نوشتار حاضراند.
. لیبرالیسم به عنوان یک نظریه ی سیاسی
آزادی
موریس کرانستون به درستی خاطرنشان می کند که "بنا به تعریف، لیبرال کسی است که به آزادی5 باور دارد" (کرانستون، 459). لیبرال ها به دو شیوه آزادی را یک ارزش سیاسی مقدّم محسوب می کنند. شیوه ی نخست اینکه، لیبرال ها عموماً معتقدند که انسان ها طبیعتاً در "حالت آزادی کامل برای سامان دادن امورشان … چنان که مناسب می دانند… بدون رخصت خواهی، یا وابستگی به خواست هر انسان دیگر" هستند (جان لاک، 1960 [1689]: 287). جان استوارت میل نیز محاجه می کند که "زحمت نفی آزادی بر دوش منکران آن است؛ کسانی که خواهان نهادن هرگونه قیود یا موانع هستند… فرض پیشینی6 به نفع آزادی است…"(میل، 1991[1859]: 472). این دیدگاه را می توانیم اصل بنیادی لیبرال بنامیم (گاوس، 1996: 162-166): آزادی یک هنجار اساسی است، ولذا وظیفه ی توجیه محدود کردن آزادی، بر گرده ی محدودکنندگان آن است. از این اصل نتیجه می شود که اقتدار7 سیاسی و قانون باید برای حدّ نهادن بر آزادی شهروندان توجیه هایی داشته باشند. بنابراین، یک پرسش اصلی نظریه ی سیاسی لیبرال این است که آیا اقتدار سیاسی می تواند موجه باشد، و اگر می تواند، چگونه؟ به همین دلیل است که نظریه ی قرارداد اجتماعی، که توسط تامس هابز (1651)، جان لاک (1689)، ژان ژاک روسو (1762) و امانوئل کانت (1797) مطرح شده، معمولاً لیبرال انگاشته می شود، هرچند که تجویزهای سیاسی عملی آنان، گیریم هابز و روسو، به طرز چشم گیری غیرلیبرال بود. اما از آنجا که این متفکران نقطه ی شروع را حالتی از طبیعت می دانستند که در آن آدمیان آزاد و برابر بوده اند، و بنابراین محاجه می کردند که هرگونه محدودیت نهادن بر آزادی و برابری مسلتزم توجیه است (مثلاً، با قرارداد اجتماعی)، این سنت قرارداد اجتماعی بیانگر اصل بنیادی لیبرال است.
به موجب اصل بنیادی لیبرال، اعمال محدودیت بر آزادی باید موجه باشد، و چون هابز این فرض را می پذیرد، می توانیم نظریه ی او را یک نظریه ی سیاسی لیبرال محسوب کنیم. اما لیبرال بودن هابز کاملاً مشروط است، زیرا به نظر او می توان نهادن قیدهای سختی بر آزادی را توجیه نمود. لیبرال های سرنمون، مانند لاک، نه تنها مدافع اصل بنیادی لیبرال هستند، بلکه همچنین می گویند که محدودیت های موجه بر آزادی کاملاً معتدل هستند. تنها یک دولت محدود شده را می توان توجیه نمود؛ وظیفه ی اصلی دولت، صیانت از آزادی برابر شهروندان است. از این رو، طبق اصل اول عدالت در نظریه ی راولز: "هر شخصی باید حقی مساوی برای بهره مندی از گسترده ترین نظام عمومی آزادی های پایه ی برابر دارا باشد که با نظام مشابه همگان سازگار باشد." (راولز، 1971: 302).
آزادی منفی، آزادی مثبت و آزادی جمهوریخواهانه
اما لیبرال ها درباره ی مفهوم آزادی اختلاف نظر دارند، و در نتیجه ایده آل لیبرالیِ صیانت از آزادی افراد می تواند به درک های بسیار متفاوتی از وظیفه ی دولت منجر شود. آیزایا برلین مدافع مشهور درکی منفی8 [یا سلبی] از مفهوم آزادی است:
معمولاً تا بدان درجه می توان گفت من آزادم که هیچ کس یا کسانی در کنش هایم دخالت نکنند. آزادی سیاسی به این معنا صرفاً حیطه ایست که در آن انسان می تواند بدون منع دیگران عمل کند. من تا آن درجه فاقد آزادیم که دیگران مرا از آنچه که در صورت عدم دخالت شان می توانستم انجام دهم باز می دارند؛ و اگر دیگران این عرصه را از حداقل معینی تنگ تر کنند، می توان گفت که من مجبور شده ام، یا چه بسا، بَرده شده باشم. اما واژه ی اجبار9 همه ی اقسام ناتوانی را دربر نمی گیرد. اگر بگویم که نمی توانم بیش از سه متر بالا بپرم، یا چون کور هستم نمی توانم بخوانم... غریب می نماید که بگوییم به همین میزان برده یا مجبور شده ام. اجبار حاکی از دخالت عمدی دیگر آدمیان درحیطه ای از زندگی من است که در نبود آن دخالت می توانستم عمل کنم. شما هنگامی آزادی سیاسی یا آزادی تان را از دست می دهید که دیگر آدمیان شما را از حصول هدفی باز دارند. (برلین، 1969:122).
بنابراین، در نظر برلین و پیروانش، قلب آزادی فقدان اجبار توسط دیگران است؛ در نتیجه، ذات تعهد دولت لیبرال به صیانت از آزادی، این است که تضمین کند که شهروندان بدون داشتن توجیه های استوار همدیگر را مجبور نکنند. با این حال، به رغم قوت موضع آزادی منفی، بسیاری از لیبرال ها مجذوب درک ´مثبت´10 تر [یا ایجابی تر]ی از آزادی شده اند. گرچه روسو (1762) هم مدافع رویکردی مثبت به آزادی بوده اما بهترین مدافعان درک مثبت از آزادی، نوهگلی های اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم انگلستان، مانند تامس گرین و برنارد بوزانکت (1923) بوده اند. گرین می پذیرد که ”... البته باید اذعان کرد که جز در مورد رابطه ای اجتماعی و سیاسی بین یک انسان با اشخاص دیگر، هر کاربردی دیگری از واژه [ی آزادی] استعاری است... این واژه همواره حاکی از ... قسمی معافیت از اجبار توسط دیگری است... (1986 [1895]: 229). با این حال، گرین مدعی می شود که وقتی شخص انگیزه یا میلی داشته باشد که نتواند آن را کنترل کند، آزاد نیست. به بیان گرین، چنین شخصی " ... بَرده ایست که تابع اراده ی دیگری است، و نه خودش" (1986 [1859]: 228). همان طور که یک برده آنچه را که واقعاً می خواهد، نمی کند، کسی هم، گیریم یک الکلی، به دنبال ارضای میلی است که، نهایتاً، نمی تواند ارضا کند.
به نظر گرین، تنها کسی آزاد است که خودگردان11 یا خودمدار12 باشد. در یک نظریه ی سیاسی لیبرال، ایده آل انسان تحت حاکمیت، شخص آزادی است که کنش هایش از آن خودش باشند. چنین شخصی مجبور نیست، با نظر انتقادی به ایده آل هایش می نگرد و لذا بی تأمل از آداب و رسوم پیروی نمی کند و علائق درازمدت اش را فدای لذت های کوتاه مدت نمی کند. این ایده آل که آزادی را خودمداری می داند، نه تنها ریشه در نظریه های سیاسی روسو و کانت دارد، بلکه همچنین متأثر ازکتاب درباب آزادی جان استوارت میل است. و امروزه این رویکرد غالب به لیبرالیسم است، چنان که در آثار اس.ای.بِن (1988)، جرالد دورکین (1988)، و جوزف راز (1986) می توان این ایده را پی گرفت.
یک انگاره ی قدیمی تر از آزای که اخیراً تجدید حیات یافته، مفهوم جمهوریخواه13، یا نو-رومی14، از آزادی است. این مفهوم ریشه در نوشته های سیسرو و نیکولو ماکیاولی (1513) دارد. به قول فیلیپ پُتی، رومیان باستان متضاد ´آزادی ´را چنین تعبیر می کردند:

نزد جمهوریخواهان، متضاد liber به معنای آزاد، یا شخص رومی، servus یا برده بود، و دست کم تا آغاز قرن اخیر، مفهوم اصلی آزادی، در سنت طولانی جمهوریخواهان، معادل بود با در بردگی دیگران نبودن: یعنی تحت سیطره ی قدرت بی مهار دیگران نبودن. (پُتی، 1996: 576)
در این دیدگاه، متضاد آزادی، انقیاد است. غیرآزاد به کسی گفته می شود که "مطیع خواست بالقوه هوسبازانه ی یا داوری بالقوه دلبخواه دیگران باشد" (پُتی، 1997: 5). به این ترتیب، دولت ایده آل تضمین می کند که هیچ عاملی15، از جمله خود آن دولت، نمی تواند به دلخواه خود بر شهروندان اعمال قدرت کند. شیوه ی اصلی انجام این امر، برابری در اِعمال قدرت است. این برابری، تصاحب منابع را، چه اقتصادی یا جز آن، برای عاملان یا دولت دشوار می سازد تا نتوانند توسط آن منابع به دلخواه خود در امور دیگران مداخله کنند. (پُتی، 1997: 67).
مفهوم جمهوری خواهانه ی آزادی، هم با مفهوم آزادی مثبت، و هم با مفهوم آزادی منفی فرق دارد. برخلاف آزادی مثبت، اولیت آزادی جمهوری خواهانه، خودمداری عقلانی، یا تحقق سرشت واقعی خود، یا خودِ برتر شخص نیست. هنگامی که همه ی انحای قدرت جابر محو شد، نظریه پردازان جمهوری خواه معمولاً در مورد این اهداف سکوت می کنند (لارمور 2001). برخلاف مفهوم منفی، در مفهوم جمهوری خواهانه از آزادی آن چه اولیت دارد، "بی دفاعانه معروض دخالت بالفعل بودن است، و نه دخالت بالفعل" (پُتی، 1996: 577). به همین خاطر، در مفهوم جمهوری خواه از آزادی، برخلاف مفهوم منفی، صِرف وجود امکان دخالت دلبخواه، تخطی از آزادی جمهوری خواهانه محسوب می شود.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  18  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله سکولاریسم

دانلود مقاله معنویت‏ و سکولاریسم

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله معنویت‏ و سکولاریسم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

ترجمه سکولاریزم‏
براى سکولاریزم (secularism) و مشتقات مربوط به آن در زبان فارسى معادل‏هاى فراوانى به کار برده شده است. در ترجمه سکولاریزم: دنیاپرستى، اعتقاد به اصالت امور دنیوى، غیر دین گرایى، نادینى‏گرى، جدا شدن دین از دنیا، دنیویت، دنیوى‏گرى، روشنفکرى غیر مذهبى، مذهب جدائى دین از سیاست (حکومت) لائیسم، بى دینى، لامذهبى، علمانیّت ...
در ترجمه سکولار (secular): بى‏حرمت، ناسوتى، بشرى، زمینى (غیر معنوى)، دنیوى، این دنیایى، غیر مذهبى، این جهانى، عرفى، گیتیانه (در برابر دنیوى یا اخروى)، روشنفکر، لائیک، بى‏دین، ... و در ترجمه سکولاریزاسیون: (Secularization)نادینى، دنیوى کردن، جدا انگارى دین و دنیا، دین زدایى، علمانیت، عرفى شدن .... معادل‏هاى متکثر و فراوانى که در برابر سکولاریزم و مشتقات مربوط به آن به کار برده شده است با صرف نظر از صحت و سقم آنها، نشان دهنده ‏دشوارى ترجمه این لفظ در ادبیات فارسى است.
دشوارى ترجمه‏
مفاهیم کلیدى و محورى هر فرهنگ و تمدن به سهولت قابل انتقال و قابل ترجمه در حوزه‏هاى فرهنگى رقیب نیست، دشوارى ترجمه این مفاهیم‏به معادل یابى الفاظ محدود نمى‏شود، بلکه ریشه در دو امر دارد. اول: بار معنایى این مفاهیم و بیگانه و نامأنوس بودن معناى آنها براى فرهنگى‏که ترجمه در آن واقع مى‏شود و دوم: اثر مخرب و ساختار شکنانه برخى از این مفاهیم و معانى براى فرهنگ‏هاى رقیب و در نتیجه موضع‏گیرى‏فرهنگ رقیب در قبال آنها.
موضع‏گیرى در قبال مفاهیم فرهنگى رقیب موجب مى‏شود تا برخى عوامل و انگیزه‏هاى اجتماعى و سیاسى مانع از تبیین شفاف آنها شود، زیرا کسانى که در متن فرهنگ رقیب، شیفتگى نسبت به آن مفاهیم دارند، در هنگام انتقال آن مفاهیم با رویکردى ترویجى و تبلیغى از ترجمه‏هایى‏پوشش مى‏گیرند که با ابهام خود مانع از برانگیخته شدن حساسیتهاى اجتماعى و فرهنگى گردد، و بلکه در صورت امکان در اثر ابهام و عوامل‏عارضى مورد استقبال عموم قرار گیرند.
هر یک از عوامل یاد شده در ترجمه سکولاریزم به گونه‏اى تأثیر داشته‏اند و مجموعه این امور وضعیت موجود را در ترجمه آن پدید آورده‏اند.
سکولاریزم و معنویت‏
با صرف نظر از معادل هایى که براى سکولاریزم و مشتقات مربوط به آن به کار برده مى‏شود، در معناى سکولاریزم مى‏توان گفت این لفظ ناظر به ‏نوعى هستى‏شناسى است که اصالت را به امور دنیوى و این جهانى مى‏دهد، و این نوع از هستى‏شناسى که با انسان‏شناسى و معرفت‏ شناسى‏مناسب با خود هماهنگ است در قبال نوع دیگرى از هستى‏شناسى است که صورتى معنوى و دینى دارد.
در هستى‏شناسى معنوى اصالت به هستى متعالى و قدسى داده مى‏شود، در این نگاه ساحتى از هستى که از آن با عنوان غیب یاد مى‏شود، بر این‏ جهان و عالم محیط بوده و نسبت به آن معنا بخش و تعیین کننده است، به گونه ‏اى که غفلت از آن هستى معنوى مانع از شناخت حقیقت این‏ جهان مى‏گردد.
صور معنویت و دین‏
نگاه معنوى صور گوناگونى مى‏تواند داشته باشد مانند:
الف) این نگاه با حفظ رویکرد معنوى و دینى خود یا نسبت به زندگى دنیا فعال و سازنده است و یا آن که رویکرد منفى و زاهدانه نسبت به دنیادارد. این رویکرد دوگانه را در مقایسه بین رهبانیت مسیحى که عزلت و گوشه‏گیرى است و رهبانیت اسلام که به تعبیر پیامبر خاتم جهاد در راه‏خداوند است، مى‏توان دید.
ب) نگاه معنوى یا موضعى مثبت نسبت به مراتب مختلف عقل و عقلانیت دارد، و یا آن که در تقابل با آن قرار مى‏گیرد، این دوگانگى نیز درمقایسه ادیانى که ایمان را در تقابل با عقل قرار مى‏دهند با اسلام که عقل را به مصداق «ماعبد به الرحمان» با ایمان قرین مى‏داند، مى‏توان‏مشاهده کرد.
ج) نگاه معنوى مى‏تواند چهره‏اى توحیدى و یا اساطیرى داشته باشد، این تقابل از مقایسه ادیان توحیدى با ادیان مشرکانه که به الهه‏هاى‏متعدد قائلند، روشن مى‏شود.
د) معنویت مى‏تواند صورتى صادق و یا کاذب داشته باشد.

 

صدق و کذب علمى و عملى‏
معنویت صادق و کاذب به دو معنا مى‏تواند به کار رود:
الف) صدق و کذب با معیار علمى و عقلى. در این معنا معنویت صادق، معنویتى است که مطابق با واقع باشد، و براهین عقلى و یا مکاشفات‏رحمانى صدق آن را تأیید نماید، مانند توحید که موافق برهان است، و معنویت کاذب اعتقاد به حقایق فوق طبیعى و لکن به گونه‏اى خلاف واقع‏است، این نوع معنویت که با عقاید خرافى درآمیخته است، موافق برهان عقلى و نقلى و مکاشفات صحیح نمى‏باشد. مانند باورهاى مشرکانه واساطیرى.
ب) صدق و کذب بر اساس موافقت و یا مخالفت رفتار با اعتقاد یا عمل با علم. در این معنا هرگاه رفتار و گرایش عملى فرد با باورها و اعتقادات‏معنوى او هماهنگ باشد، آن فرد در اظهار ایمان خود صدق و اخلاص دارد، و هرگاه بعد رفتارى او موافق باور و اعتقاد معنوى‏اش نباشد، مثل این‏که به رغم تصدیق حقایق و آرمان‌هاى معنوى جهت‏گیرى عملى او صورتى دنیوى داشته باشد، این معنویت کاذب است.
انسان فاسق گرفتار معنویت کاذب به این معناست زیرا او به رغم این که به لحاظ نظرى داراى باور دینى است به لحاظ عملى مخالف آن رفتارمى‏نماید و مدینه فاسقه در بیان فارابى نیز به همین معنا در سطحى فرهنگى داراى معنویتى کاذب است.
فرد منافق نیز از معنویت کاذب به معناى دوم آن برخوردار است زیرا او به رغم آن که به لحاظ رفتارى گرایش دنیوى دارد. در بعد نظرى رفتار خودرا براى دیگران توجیه معنوى مى‏کند. در فاسق بین رفتار با اعتقاد فرد فاصله است و در منافق بین رفتار و انگیزه فرد با باور اعتقادى که اظهارمى‏دارد اختلاف است. بین رفتار و اعتقاد باطنى منافق اختلافى نیست او در باطن خود باورى معنوى ندارد تا آن که آن معنویت از طریق رفتارش‏تکذیب شود.
صدق و کذبى که از سنجش نظر و عمل یا از مقایسه ظاهر و باطن افراد به دست مى‏آید معنایى نسبى دارد. یعنى هر کس که رفتار او مطابق باورمعنوى‏اش باشد و به بیان دیگر در رفتار خود اخلاص داشته باشد و یا آن که باور و رفتارش با معنویتى که اظهار مى‏دارد. هماهنگ باشدمعنویتش صادق است و هر کس با رفتار خود عقاید خویش را تکذیب نماید و یا اندیشه و عملش برخلاف تظاهر معنوى و دینى‏اش باشد،معنویتش کاذب مى‏باشد. این معناى از صدق و کذب ناظر به حقیقت اعتقاد فرد و مطابقت آن با متن واقع و جهان خارج نیست.

 

صور سکولاریزم‏
سکولاریزم نیز نظیر معنویت به اقسام مختلفى تقسیم مى‏شود:
الف) سکولاریزم گاه به صورت یک تئورى نظرى است و گاه در قالب یک گرایشى عملى است، گرایش عملى سکولاریزم فرایندسکولاریزاسیون و دنیوى شدن را به دنبال مى‏آورد، دو بعد نظرى و عملى سکولاریزم گاه با یکدیگر همراه‏ند و گاه بین آنها فاصله مى‏افتد. گرایش عملى سکولاریزم، هرگاه با اعتقاد و یا بیان و توجیه نظرى معنوى قرین باشد، نوعى معنویت کاذب را به دنبال مى‏آورد.
ب) چهرهء نظرى سکولاریزم گاه عریان و آشکار است، نظیر فلسفه ‏هاى ماتریالیستى که به صراحت، متافیزیک و حقایق معنوى را انکار مى‏کنند و گاه پنهان و آرام است و آشکارا در مقام انکار و نفى معنویت قرار نمى‏گیرد.
ج) صورت آرام و پنهان سکولاریزم یا با سکوت از کنار گزاره‏هاى معنوى و دینى عبور مى‏کند، مانند پوزیتویستهاى حلقه وین که به لحاظ معرفت‏شناختى گزاره‏هاى دینى را مهمل و بدون معنا دانسته و نفى و یا اثبات آنها را جایز نمى‏دانند، این گروه تبیین این جهان را با صرف نظر از عالم‏معنا انجام مى‏دهند، بدون آن که به صراحت به نفى آن بپردازند، و یا این که با رویکردى دنیوى به توجیه، تبیین و در عین حال دفاع از گزاره‏ها وپدیده‏هاى معنوى مى‏پردازند، مانند کسانى که با روشهاى پراگماتیستى و یا تفسیرهاى کارکردگرایانه از مفید بودن و کارکردهاى مثبت اجتماعى‏دیانت خبر مى‏دهند.
تفاسیر سکولار دین‏
تفسیر و توجیه سکولار و دنیوى دیانت و معنویت از جهات مختلف صور گوناگونى دارد.
الف) به لحاظ خاستگاه: برخى از آنها دین و معنویت را حاصل فعالیت ذهنى آدمى براى تبیین نظرى جهان در مرحله‏اى از مراحل تکوین‏معرفت بشرى مى‏دانند و بعضى دیگر تفسیرهاى احساسى وروانکاوانه از معنویت ارائه مى‏دهند. و برخى از تفاسیر نیز رویکردى اجتماعى درتبیین و توجیه معنویت دارند.
ب) از جهت منطقه حضور و قلمرو: برخى دین را محدود به قلمرو فردى و درونى افراد دانسته و در حد پدیده‏اى شخصى و روانى آن را به رسمیت‏مى‏شناسند. و بعضى دیگر قلمرو دین را در امور اجتماعى و سیاسى جستجو کرده، و آن را در قالب نوعى ایدئولوژى که به تفسیر و توجیه معیشت‏و رفتار و ساختار اجتماعى، مى‏پردازد، مى‏نگرند، این گروه تعینات مختلف دینى را در قالب تعیّنات اجتماعى مى‏بینند. رویکردهاى ایدئولوژیک‏به دین و معنویت نیز صورتهاى رادیکال و یا محافظه کارانه، چپ و راست، سوسیالیستى و یا لیبرالیستى و... مى‏تواند داشته باشد.
تفسیر روانکاوانه فروید نوعى رویکرد روانى و بیشتر فردى به دین است، و تبیین دورکیم و یا مارکس از دیانت، تبیین اجتماعى و ایدئولوژیک‏مى‏باشد.
معنویت کاذب‏
توجیه سکولار معنویت و دین نوعى معنویت کاذب است.
کذب علمى این نوع معنویت بر مبناى هستى‏شناسى دینى و تفسیر معنوى جهان در صورتى است که بیان فوائد و کارکردهاى دنیوى دیانت باتقلیل گرایى و تنزل حقیقت دین به همین افق محدود باشد، کسانى که متافیزیک را ممتنع دانسته و یا گزاره‏هاى متافیزیکى و معنوى را به‏لحاظ معرفتى مهمل مى‏دانند، در تفسیرهاى روانى و یا کارگرایانه خود ناگزیر به چنین تقلیلى گرفتار مى‏شوند.
کذب عملى تفاسیر سکولار از دیانت بیشتر توسط ارباب سیاست محقق مى‏گردد، آنان با نگرش سکولار و دنیوى خود هنگامى که به‏کارکردهاى اجتماعى و مفید دین آشنا مى‏شوند، براى تحقق بخشیدن به اغراض سیاسى و دنیوى خود، از دیانت به عنوان یک پوشش مفید وکارآمد بهره مى‏برند، افراد براى پوشش دینى دادن به رفتار دنیوى خود گاه از تفاسیر آرام و پنهان سکولار نسبت به دین استفاده مى‏کنند و گاه‏نیز از تفاسیر معنوى و دینى بهره مى‏برند. استفاده از تبیین‏هاى معنوى و دینى براى توجیه رفتار توسط کسانى که به لحاظ نظرى و عملى معتقدو عامل به نگاه و آرمانهاى معنوى نیستند، نوعى دیگر از معنویت کاذب است، این نوع از کذب غیر از کذب معنوى کسانى است که گرایش و رفتارعملى آنان مغایر با باورها و اعتقادات نظرى معنوى خودشان مى‏باشند. معنویت کاذب این گروه با نفاق اجتماعى آمیخته است زیرا آنان به رغم‏این که خود باورى و اعتقادى معنوى و دینى ندارند، رفتار دینوى خود را در چشم دیگران به گونه‏اى دینى توجیه مى‏کنند.
زمینه‏ها و انگیزه‏ها
براى تفسیر و توجیه سکولار از دین و براى معنویت کاذب زمینه‏ها و انگیزه‏هاى مختلفى وجود دارد برخى از آنها فردى و بعضى اجتماعى، و بعضى‏علمى و برخى عملى است.
دیدگاه‏هاى معرفت شناختى اى که با رویکرد پوزیتیویستى و یا شکاکانه معرفت عقلى را تاب نیاورده و ارزش جهان شناختى معرفت شهودى ووحیانى را نمى‏پذیرند. به دلایل منطقى اگر هم به صورت عریان در تقابل بانگاه معنوى و دینى قرار نگیرند چاره‏اى جز ارائه تفسیر سکولار ازمعنویت و دین ندارند، لا دین لمن لا عقل له.
افرادى که به لحاظ شخصى تربیت و علقه معنوى و دینى دارند. هنگامى که به لحاظ معرفت شناختى از دفاع عقلانى دین باز مى‏مانند به‏انگیزه‏هاى روانى - فردى به سوى تفسیرهاى سکولار از دین گرایش خواهند داشت که به لحاظ نظرى صورتى عریان و آشکار ندارد، وتفاسیرى را دنبال مى‏کنند که با توجیه دنیوى از حضور دیانت دفاع مى‏کند.
در شرایطى که معنویت و دیانت در حوزه فرهنگ عمومى فعال و پرتحرک باشد زمینه بسط معنویت کاذب به معناى تفسیر و توجیه رفتارهاى‏دنیوى بر اساس آرمانها و یا منطق دینى، از ناحیه کسانى پدید مى‏آید که به لحاظ عملى رویکرد دنیوى و سکولار دارند، اعم از این که به لحاظنظرى باور دینى داشته و یا در بعد نظرى نیز سکولار باشند.
سکولاریزم پنهان‏
افرادى که به لحاظ عملى گرایش دنیوى دارند و به لحاظ نظرى نیز در اندیشه و باور خود سکولار هستند. در تعقیب اغراض دنیوى و یا سیاسى خود تاهنگامى که الزامات فرهنگى آنها را به پوشش گرفتن از تفاسیر معنوى و دینى ترغیب نکند زمینه و انگیزه‏اى براى این کار ندارند و اگر هم ازناحیه فرهنگ عمومى ناگزیر از آن شوند، استفاده از تفاسیر آرام و پنهان سکولار را به توجیهات معنوى ترجیح مى‏دهند زیرا این نوعى از تفاسیرضمن آن که آنها را از خطرات مقابله با فرهنگ عمومى مصون مى‏دارد. ریشه باور معنوى را در حوزه فرهنگ عمومى خشکانده و زمینه تحول‏فرهنگ را به سوى انگاره‏هاى سکولار و دنیوى فراهم مى‏آورد.
جریانى که استحاله فرهنگ دینى را در دستور کار خود قرار داده باشد از روش فوق براى تغییر فرهنگ استفاده خواهد کرد زیرا این روش ضمن‏آن که مانع از مقابله مستقیم با فرهنگ عمومى مى‏شود از پوششهاى معنوى و دینى‏اى که هویت معنوى فرهنگ را به رسمیت مى‏شناسد دورى‏گزیده و با ترویج پنهان و آرام باورهاى سکولار امکان تحول فرهنگ را در عمیق‏ترین لایه‏هاى معرفتى آن فراهم مى‏آورد.

 


بعد تاریخى سکولاریزم‏
به لحاظ تاریخى اعتقاد و نگاه معنوى به عالم و آدم مقدّم بر نگاه دنیوى و سکولار است، مقطعى از تاریخ گذشته بشر را نمى‏توان یافت که نگاه دینى‏و معنوى بر حوزه فرهنگ و زندگى او غلبه نداشته باشد، حضور نگاه معنوى را در تاریخ گذشته بشرى در ادبیات و همچنین در آثار تمدنى به جاى‏مانده از آنها مى‏توان دید.
نگاه سکولار به عالم و آدم گرچه در گذشته تاریخ نیز حضور داشته است و لکن در هیچ یک از دوره‏هاى پیشین از بعد فرهنگى و تمدنى غلبه‏نیافته است، غلبه و رسمیّت این نگاه مختص به دنیاى مدرن است. باور، اعتقاد و گرایش دنیوى در یک فرایند تدریجى که از آن با عنوان‏سکولاریزاسیون یاد مى‏شود، در فرهنگ و تمدن غرب از رنسانس به بعد گسترش یافت و به تدریج باتسخیر سازمانها و نهادهاى اجتماعى تامرحله تدوین اعلامیه جهانى حقوق بشر استمرار یافت. این نگاه اینک از طریق امکانات و ظرفیتهاى موجود در تمدن غرب داعیه جهانى دارد.
بعد تاریخى توجیه معنوى سکولاریزم عملى‏
به لحاظ تاریخى تا هنگامى که نگاه معنوى و دینى به عالم در قلمرو فرهنگ بشرى غلبه و رسمیت داشته باشد، رویکرد دنیوى بشر بیشتر به بعدعملى محدود مى‏شود، و در این حال افراد رویکرد دنیوى خود را با نوعى از توجیهات معنوى که به لحاظ تئوریک و نظرى نیز کاذب است، پوشش‏مى‏دهند، زیرا توجیه معنوى رفتار دنیوى در هر حال معنویتى را که به لحاظ نظرى کاذب و دروغین است به دنبال مى‏آورد. بسیارى ازحاکمیت‏هاى سیاسى در گذشته تاریخ از این قبیل است نظیر فرعون که خود را در زمره خداوندکاران مى‏خواند و با عبارت انا ربکم الاعلى ‏داعیه ربوبیت داشت. و یا همانند پادشاهان و امپراطوران ایران، روم و چین که مشروعیت خود را در انتساب آسمانى و الهى خود توجیه مى‏کردند،و یا بنى امیه که با عنوان خلیفه رسول خدا(ص) به قتل فرزندان رسول خدا مبادرت مى‏ورزیدند.
تفسیر دنیوى اندیشه‏هاى دینى‏
غلبه سکولاریزم در دوران مدرن به موازات حذف اصل نگاه معنوى و دینى از قلمرو فرهنگ عمومى و علمى، زمینه توجیهات معنوى کاذب ودروغین را نیز خشکاند، و از این پس به جاى تفسیر دینى رفتارهاى سکولار تفسیر دنیوى و سکولار اندیشه‏هاى دینى بسط و گسترش یافت.
تفسیر سکولار در دنیاى مدرن در بسیارى از موارد در قالب سکولاریزم عریان با انکار و نفى، دیانت همراه بود، و در مواردى هم که تفسیرسکولار دین با حفظ مبناى دنیوى خود با نگاهى مثبت به کارکردها و آثار دنیوى باورهاى دینى مى‏نگریست، توجیه دیانت را غالباً در قلمروزندگى خصوصى محدود مى‏ساخت، و حضور آن را در عرصه قدرت و سیاست تاب نمى‏آورد. به عنوان مثال دورکیم که تفسیر کارکردى اجتماعى‏از دین میکند، کارکرد مثبت دین را محدود به جوامع غیر صنعتى دانسته و عنصر جایگزین را براى دنیاى جدید با عنوان اخلاق صنفى و مانند آن‏معرفى مى‏کند.
مقاومت اجتماعى سکولاریزم و دیانت
غلبه سکولاریزم در عرصه فرهنگ مدرن، مانع از آن مى‏شود تا از دین به عنوان یک ایدئولوژى جهت تفسیر و توجیه رفتارهاى سیاسى استفاده‏شود.
سکولاریزم خود یک ایدئولوژى ضد معنوى و ضد دینى است و بلکه عمیق‏ترین لایه براى ایدئولوژى‏هاى مختلفى است که با اصالت بخشیدن‏به زندگى دنیوى بشر در پى تفسیر و توجیه آن برمى‏آیند، این ایدئولوژى در صورتى که معنویت و دیانت به حوزه فرهنگ عمومى بازگشت نمایدمقاومت خود را براى پیش‏گیرى از حیات مجدد دیانت در عرصه سیاست مدیریت خواهد نمود.
مقاومت سکولاریزم در برابر حرکت‌هاى معنوى و دینى صورتهاى مختلف عملى و نظرى خواهد داشت، اقتدار و سیاست و غرب با همه اهرم‌هاى‏اقتصادى، نظامى و ابزارها و امکانات در این میدان عمل خواهد کرد، و در این مسیر از فعالیتهاى نظرى‏اى که در حوزه علوم انسانى سکولارشکل مى‏گیرد استفاده کرده و به نوبه خود با استفاده از صنعت فرهنگ در جهت تقویت این‏گونه علوم و نظریات عمل مى‏نماید.
پست سکولاریزم‏
تجدید حیات معنوى پدیده‏اى است که از دهه پایانى قرن بیستم حضور خود را در سطح جهانى نشان داده و نظر جامعه شناسان و عالمان‏اجتماعى را به خود جلب کرده است. نقطه عطف این جریان درانقلاب اسلامى ایران به وقوع پیوست و بعد جهانى آن با به رسمیت شناخته‏شدن حرکتهاى تمدنى رقیب دنیاى غرب ظاهر و آشکار شد.
پست سکولاریزم، امروز عنوانى است که تحقیقات پژوهشگران سکولار را نیز متوجه خود کرده است. نظریه‏پردازان سکولار غرب در آخرین‏تلاشهاى نظرى خود نیز قصد توجیه و تفسیر دینى و معنوى وضعیت موجود جهان را ندارند، زیرا این گونه تفاسیر حتى اگر کاذب و دروغین هم‏باشد به منزله به رسمیت پذیرفتن حضور معنویت و قبول تحقق عالمى جدید است. آنها مى‏کوشند تا این پدیده معنوى را در چارچوب نگاه‏دنیوى خود، شناسایى نموده و با دانش ابزارى خویش راهکارهاى کنترل و تسخیر آن را ارائه دهند.
هابرماس‏
سخنرانى هابرماس در دانشگاه تهران نمونه‏اى از تلاش نظرى و گویاى حرکت علمى سکولاریزم در قبال حرکت معنوى جهانى است که در حال‏تحقق است، جهان آینده!
او عبور از سکولاریزم و حضور دیانت و معنویت را براى دنیاى غرب مشروط به دو شرط کرد. شرط نخست: پذیرفتن مرجعیت عقل عرفى بود وشرط دوم: پذیرفتن مرجعیت seience که همان دانش و عقل ابزارى است.
در مراتب معرفتى‏اى که هابرماس ارائه مى‏دهد، عقل ابزارى با اخذ بنیانها و مبادى خود از عقل ارتباطى که در حوزه عرف قرار مى‏گیرد، به‏تصرف در عالم مى‏پردازد، در دیدگاه او عقل عرفى که در محدوده ارتباطات اجتماعى و انسانى است در ذیل عقل انتقادى واقع مى‏شود. عقل‏انتقادى عقلى است که رسالت روشنگرى مدرن را بر عهده دارد و به همین دلیل است که در شرایطى که با حضور فلسفه‏هاى پسامدرن‏روشنگرى مدرن به چالش کشیده شده است او با دفاع از عقل انتقادى مدرنیته را همچنان پروژه‏اى ناتمام مى‏خواند.
دین و مرجعیت عرف و علم ابزارى‏
قرار دادن دین در تحت مرجعیت عقل عرفى و ابزارى به معناى نازل کردن آن به پائین‏ترین لایه معرفتى بشر معاصر است، پذیرفتن مرجعیت عرف‏براى دین و معنویت به معناى این است که شرط حضور دیانت در دنیاى سکولار، عرفى شدن و دنیوى شدن، یا به بیان روشن‏تر سکولار شدن‏آن است. یعنى دین باید تفسیرى سکولار و قرائت این جهانى از خود داشته باشد. دین به جاى آن که عصر و عرف خود را به سوى دینى شدن‏هدایت و راهبرى نماید حقیقت خود را به سوى عصرى و عرفى شدن تنزل داده و بلکه در خدمت آن درآورد. و پذیرفتن مرجعیت عقل ابزارى به‏این معناست که دین باید در چهارچوب مدیریت و تدبیر مربوط به این جهان عمل و رفتار نماید، و قواعد رفتارى خود را نیز بر همین اساس‏تنظیم نماید.
دیانت در صورتى که شرایط فوق را براى خود در دنیاى سکولار بپذیرد در موقعیتى که معنویت خیزش مجدد جهانى خود را شروع کرده است. به‏صورت ابزارى کارآمد در جهت کنترل و و استحاله این حرکت جهانى در خواهد آمد، و از این طریق دیانت که در طى قرن نوزدهم و بیستم گمان‏بر حذف آن از حوزه فرهنگ بشرى مى‏رفت، شاهد اسارتى مدرن خواهد بود.
اسارت مدرن دیانت‏
اسارت مدرن دیانت، با صور تاریخى اسارت نیز تفاوت دارد، زیرا در گذشته تاریخى، رویکردهاى عملى دنیوى و سکولار جهت توجیه نظرى‏ خود، از تفاسیرى استفاده مى‏کردند که بنیان‏هایى به راستى معنوى و دینى داشتند.
کسانى که گرایش‏ها و رفتارهاى دنیوى داشتند به دلیل غلبه تفاسیر معنوى، در بسیارى موارد به لحاظ شخصیتى نیز گرفتار چالش‏هاى اعتقادى‏ مى‏شدند.
اقتدار سلاطین و خلفا در دنیاى اسلام و در جهان تشیع نمونه‏اى گویا از رفتار فوق است، و لکن شروطى را که دنیاى سکولار از زبان هابرماس‏ براى حضور و تداوم دیانت بیان مى‏دارد پذیرش تفسیرى است که نه تنها، مرجعیت وحى، و عقل قدسى را انکار مى‏کند، بلکه حضور معرفتى،علمى و عقلى دیانت را به طور کلّى نفى نموده، و آن را صرفاً به عنوان یک گرایش روحى و روانى مى‏بیند که در زیر پوشش مراتب مختلف معرفت‏و آگاهى و دانش سکولار به تفسیر خود پرداخته و یا رفتار مى‏نماید.
پیشینه سکولاریزم عملى در ایران‏
سکولاریزم در ایران تا قبل از دوران معاصر هرگز در سطح فرهنگ چهره نظرى پیدا نکرد و گرایش‏هاى عملى و رفتارى آن ناگزیر همواره خود را درقالب تفسیرهاى معنوى و دینى، توجیه مى‏کردند. به همین دلیل قدرت‏هاى سیاسى تا قبل از گسترش و بسط تشیع، اغلب مشروعیت خود را ازطریق خلافت اسلامى تأمین مى‏کردند و از دوران صفویه به بعد قدرت دنیوى خوانین و پادشاهان در چهارچوب فقه سیاسى شیعه قصد توجیه‏نظرى خود را داشت. در طى این مدت فقه سیاسى شیعه نیز معیار و میزانى بود که رفتار سیاسى قدرتمندان را از متن باور و اعتقاد دینى مردم ونخبه‏گان علمى جامعه به نقد و ارزیابى مى‏کشانید و این امر چالش مستمرى را در حوزه اندیشه و رفتار سیاسى جامعه به دنبال مى‏آورد.
از دوران مشروطه به بعد به موازات گسترش و نفوذ فرهنگ غرب بعد نظرى سکولاریزم نیز به ذهنیت منور الفکران و بخشى از دولتمردان ومدیران جامعه ایرانى راه یافت.

منورالفکرى و سکولاریزم نظرى‏
حضور گسترده معنویت و دین در عرصه فرهنگ عمومى مانع از آن بود تا منور الفکرانى که در صدر مشروطه علاوه بر رفتار عملى رویکردى نظرى به‏سکولاریزم نیز داشتند، اندیشه‏هاى سیاسى خود را به صورت عریان اظهار دارند، آنان در ابتدا کوشش نمودند، تا مفاهیم مورد نظر خود را درپوشش اصطلاحات و مفاهیم معنوى تبلیغ و ترویج کنند، و در مرتبه دوّم، تلاش کردند تا به تدریج تفسیرهاى دنیوى از معنویت و دیانت عرضه‏کنند، و در این مسیر، گاه تا مرحله دین سازى‏هاى مدرن و جدید نیز پیش رفتند.
بخشى از منور الفکران که در خارج از ایران به اظهار نظر مى‏پرداختند، امکان این را پیدا مى‏کردند، که سکولاریزم نظرى خرد را به گونه‏اى‏عریان و آشکار اظهار نمایند، این گروه نیز گاه به سکولارهایى که در داخل ایران فعالیت مى‏کردند، پوشش گرفتن از مفاهیم دینى را توجیه‏ مى‏کردند.
نسل نخستین‏
میرزا ملکم خان نمونه‏اى از سکولارهاى صدر مشروطه است که در مدت حضور در ایران تلاش مى‏کرد، تا شناخت خود را در لفافه دین عرضه کند، اوخود در این باره مى‏نویسد: فکر ترقى مادى را در لفافه دین عرضه داشتیم تا هم‏وطنانم آن معانى را نیک دریابند.
ملکم خان قصد بازسازى دیانت و ارائه تفسیر دنیوى از معنویت را نیز داشت. او مى‏خواست تاریخ اسلام را بازنویسى کند.
بابیت نوعى دین‏سازى مدرن بود که تا مرحله تغییر و حذف شریعت پیش رفت.
فتحعلى آخوندزاده نمونه‏اى از منور الفکران خارج از ایران است که سکولاریزم عریان و دین‏ستیزانه خود را آشکارا اظهار مى‏دارد، او با آن که‏بى‏پرده از مقاصد خود سخن مى‏گوید. به سکولارهایى که در ایران زندگى مى‏کنند، توصیه مى‏کند تا مقاصد خود را آشکار نکرده و در پوشش دین‏سخن گویند. او مى‏نویسد: در ظاهر باید با هم مذهبان خود برادرانه راه برویم یکى از نویسندگان درباره آخوندزاده مى‏نویسد: نه مى‏خواهد توده‏مردم چون خودش ملحد و زندیق گردند و نه آن را مصلحت مى‏داند، هدف دینى‏اش لیبرالیزم دینى و پروتستانیسم اسلامى است.

 

پهلوى و غلبه سکولاریزم در ایران‏
سکولاریزم در ایران قبل از آن که زمینه‏هاى ذهنى معرفتى و سیاسى متناسب با خود را پدید آورد، در حاشیه جاذبه و اقتدار غرب به سرعت دربخشى از ذهنیت و رفتار ایرانیان بسط پیدا کرده و از همین طریق نیز به قدرت رسید.
غلبه سیاسى سریع سکولاریزم که ریشه در نفوذ سیاسى غرب داشت و حذف همه جانبه معنویت و مذهب از عرصه سیاست و مدیریت‏اجتماعى، سکولارهاى ایرانى را از توجیه معنوى رفتار آنان و یا تحریف دنیوى معانى و مفاهیم دینى، بى‏نیاز ساخت و به همین دلیل، پس ازمشروطه، با به قدرت رسیدن رضا خان سکولاریزم با اتکاء به قدرت نظامى و سیاسى خود، به گونه‏اى عریان و بدون آن که پرواى توجیه به‏ظاهر معنوى و یا دینى خود را داشته باشد، به تغییر همه جانبه ساختار اجتماعى پرداخت و بدین ترتیب بعد از مشروطه به مدت پنج دهه‏جریان‏هاى سکولار در تقابل آشکار با معنویت و دیانت قرار گرفتند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   18 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله معنویت‏ و سکولاریسم