نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

شعر «همیشه» سپهری 8 ص

اختصاصی از نیک فایل شعر «همیشه» سپهری 8 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

همیشگی همیشه ها

همیشه

عصر

چند عدد سار

دور شدند از مدار حافظه کاج

نیکی جسمانی درخت به جا ماند

عفت اشراق روی شانه من ریخت

حرف بزن،‌ ای زن شبانه موعود!

زیر همین شاخه های عاطفی باد

کودکیم را به دست من بسپار

در وسط این همیشه های سیاه

حرف بزن، خواهر تکامل خوشرنگ!

خون مرا پر کن از ملایمت هوش

نبض مرا روی زبری نفس عشق

فاش کن

روی زمینهای محض

راه برو تا صفای باغ اساطیر

در لبه فرصت تلالو انگور

حرف بزن، حوری تکلم بدوی!

حرف مرا در مصب دور عبارت

صاف کن

در همه ماسه های شور کسالت

حنجره آب را رواج بده

بعد دیشب شیرین پلک را

روی چمنهای بی تموج ادراک

پهن کن

شعر «همیشه» سپهری، قصه غربت مرد است که در تنهایی حیات به فریاد آمده است و در برهوت وجود،‌ زن، آن حوری تکلم بدمی را جستجو می کند تا به همراهی او در سمفونی جاودانه آفرینش سرود عشق را در «همیشگی همیشه ها» زمزمه کند.

... جاری زمان، مثل همیشه، در بستری از رنگها می خرامید...

هنوز در تاریکی بی آغاز و پایان ازل، «دری در روشنایی نروییده بود»، سکوت سیاهی در رگ هستی می تپید.

کسی که تنها کس بود، زمانهای زمان، «کنار مشت خاک»،‌ در دوردست خویش، اوج خود را گم کرده بود.

از لحظه بعد می ترسید، به «تبسم پوشیده گیاهی» بر گوشه لبهایی شبیه بود که بوی ترانه ای گمشده می دادند، در دهلیزهای وجودش انتظاری سرگردان موج می خورد، دستهایش پر از بیهودگی جست و جو بود، احساس می کرد خوابی را میان علفها گم کرده است، انگشتانش به سوی هیچ می لغزیدند.

***

شبی از شبهای دراز زیر بارش یک راز، کمی آن سوتر از این پرچین نیاز، نازِ پیچک غزل او را پیچید.

کلمه شد، کلمه رعدی در خلوت سرای هستی،

کای خداوند خدا

«ما بی تاب و نیایش کمرنگ

از مهرت لبخندی کن،‌ بنشان بر لب ما

باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو

ما هسته پنهان تماشاییم

ز تجلی ابری کن، بفرست، که ببارد بر سر ما

باشد که به شوری بشکافیم، باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم

باشد که ز خاکستر ما،‌ در ما، جنگل یکرنگی به در آرد سر

ای نزدیک

خود را در ما بفکن

باشد که به هم پیوندد همه چیز، باشد که نماند مرز، که نماند نام، »

ناگهان در نفرت بیداری به خاک افتاد،‌ در باز شد، تنها کس از «هجوم حقیقت»‌ بر «خاک فراگیر ناز» افتاد... بذر تمامی گلها را در حافظه رویش نظاره کرد و نزدیک انبساط،‌ در ملتقای خدا و آیینه، آنجا که «نشان قدم ناتمام خواهد ماند»،

انگاره ای افتاد بر آبهای تنهایی قصه آفرینش، رمز واره‌ای به بلندای بلند یک آه، در شولایی از نیلوفری باغ خدا

تنها کس احساس کرد چیزی در او جاری شد، در سیلانِ این جاری ابهام با خود زمزمه کرد:

این کیست؟

از کدامین سو است؟

اهل کدامین دیار و یا کدامین قبیله فرشتگان در بدر ملکوت است؟

هرجا که نه اینجا، هر سو،‌ که نه این سو

شاید اهل آن سو.

آن سویی چشمانی به رنگ روح داشت و نگاهی که در زیر هرم سوزان سپیدش،‌ تنهایی بی رنگ می شد، پیکرش سپیدِ سپید،‌ تا نزدیکی رنگ هیچ

تنها کس این سویی در «ابتدای خطیر گیاهان» هر دم خیره تر می شد

از دستان آن سویی چیزی مثل سبزینگی تمام سبزها چکیدن داشت، برهوت رابطه هر دم سبزتر می شد.

تنها کس با خود زمزمه می کرد

او آمده است،

اما از کجا؟

شاید از آن سو هایی که هسته پنهان «ترنم مرموز» این سوهاست.

در تموج تصویرش در قاب لحظه ها، حس کرد او آمده است.

تا از «تناسب گل»ها برای تنها مرد این سویی سرپناهی بسازد، تا از گزند تازیانه های رنج در امانش دارد،

آمده است تا حصار کوچک مرد را با «دریچه های مکرر» رو به آن «وسعت بی واژه»‌ بگستراند تا، ندای «همهمه بادهای جهان»‌که او را تا لب «هیچ ملایم» می خوانند بشنود

در طنین «رفتار ملایم» پلکهای آن سویی، پرنده های خیال در خسته خانه ذهن در فراز و فرودی ابدی بودند، «زنگ باران» با صدا آمد

آغاز پرواز،‌ در همیشگی همیشه ها،

برای گم شدن در افقهایی که پایان گستره یک یادند،

فراز آن که باید برود و فرود آن که برای پرواز به پایان رسیده است.

اما آن که می ماند، باید «نیکی جسمانی»‌ خود را برای فرودهای همیشه آن که در «اندوه زندگی» گم شده است بگستراند.

در این فراز و فرودها، این سویی از پشت الفاظ تا «علفهای نرم تمایل» دوید و به لطافت نسیم پرسید،

می بینی؟


دانلود با لینک مستقیم


شعر «همیشه» سپهری 8 ص

تحقیق درباره شعر فارسى

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درباره شعر فارسى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره شعر فارسى


تحقیق درباره شعر فارسى

فرمت فایل : WORD (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 28 صفحه

 

دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی

 

شعر فارسى، به عنوان یکى از برجسته‏ترین و گسترده‏ترین آثار فرهنگِ بشرى، همواره موردِ ستایش آشنایانِ این وادى بوده است. این شعر، همان‏گونه که در حوزه مفاهیم و معانى ویژگیهایى دارد که آن را از شعر دیگر ملل امتیاز مى‏بخشد، در قلمرو ساخت و صورت هم از بعضى خصایص برخوردار است که در ادبیّات جهان، یا بى‏همانند است یا مواردِ مشابه بسیار کم دارد. مثلاً ردیف ـ با وُسعتى که در شعر فارسى دارد و با نقشِ خلاّقى که در تاریخِ شعرِ فارسى داشته است ـ در ادبیّات جهانى بى‏سابقه است. بعضى دیگر از خصایص شعر فارسى نیز مشابه اگر داشته باشد، بسیار اندک است.

درین یادداشت به یکى دیگر از ویژگیهاى شعر فارسى مى‏پردازیم و آن مسأله «تخلّص» است که به این وسعت و شمول، که در شعرِ فارسى دیده مى‏شود، در شعرِ هیچ ملّتِ دیگرى ظاهراً دیده نشده است و اگر هم مصادیقى بتوان یافت در شعرِ زبانهائى است که تحتِ تأثیر شعرِ فارسى و آیینهاى آن قرار داشته‏اند و در حقیقت از درونِ این فرهنگ و این ادبیّات نشأت یافته‏اند مانندِ شعرِ ترکى و ازبکى و ترکمنى و اردو پشتو و دیگرِ شعرهاى آسیائى و همسایه. درین یادداشت، غرضِ ما، بحث درباره زمینه‏هاى روانشناسىِ تخلّص‏هاى شعر فارسى است اما مقدمةً یادآورى بعضى نکات عام را درین باره بى‏سود نمى‏دانیم، زیرا تاکنون گویا کسى به بحث درین باره نپرداخته است.

با ظهورِ نیمایوشیج و بالیدنِ شعرِ جدید پارسى، شاعرانِ "نوپیشه" modern از بسیارى رسوم و آدابِ سنّتىِ شعر فارسى روى‏گردان شدند و یکى ازین سُنَّت‏ها همین مسأله تخلّص بود. در ذهنتان مجسم کنید اگر قرار بود براى اینهمه "شاعر"ى که این روزها در مطبوعات "شعر" چاپ مى‏کنند، تخلّصِ غیر مکرّر، انتخاب شود، بر سرِ تخلّصهایى از نوعِ "کفگیر" و "خربزه" هم دعوا راه مى‏افتاد تا چه رسد به تخلّصهاى شاعرانه و خوشاهنگى از نوعِ "امید" و "بهار" که البتّه همه مکرّرند. ازین بابت هم باید سپاسگزارِ نیمایوشیج بود که شاعران را از قید تخلّص، مثل بسیارى قیدهاى دیگر، گیرم این نامها، نامهایى دراز و طولانى و غیرشاعرانه باشد مثل مهدى اخوان ثالث یا محمدرضا شفیعى کدکنى یا پرویز ناتل خانلرى.

امّا گرفتارىِ تخلّص اگر براى شاعران نوپیشه حل شده است براى تذکره‏نویسان و مورخانِ ادبیات ما هنوز حل نگردیده است، به همین دلیل شما باز هم مهدى اخوان ثالث را باید در امید خراسانى بجویید و از گرفتاریهاى این مورّخان و تذکره‏نویسان یکى هم این غالباً حاضر نیستند که در برابرِ نام اصلى این‏گونه افراد، اقلاً ارجاعى بدهند به آن تخلّص شعرى که "امیدِ خراسانى" است تا خواننده اگر جویاى احوال و آثار اخوان ثالث است در امید خراسانى آن را بیابد. از کجا معلوم که همه خوانندگان از تخلّص شاعران، بویژه نوپردازان، اطلاع دارند و بر فرضِ اطلاع، در همه احوال نسبت به آن استشعار دارند. من خودم غالباً ازین نکته غافلم که روزگارى در جوانى با چنان تخلّصى (سرشک) چند تا غزل چاپ کرده‏ام. بگذریم غرض، بحث ازین گونه مسائل نبود.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره شعر فارسى

تحقیق درباره مولانا

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درباره مولانا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

مولانا نه برای شعر گفتن، خود را به زحمت می‌اندازد و نه دیگران را زحمت می‌دهد که وی را به عنوان شاعر بپذیرند و حال آنکه برجستگی‌های شعری او از هر شاعر دیگر بیشتر و بهتر و بالاتر است، در شعر مولانا خواصی است که در شعر هیچ شاعری شاید یافت نشود. این نیز گفتنی است که بسیاری، بسیار شعر می‌گویند اما هرگز به عنوان شاعر، با وجود شعرهای زیاد، شناخته نمی‌شوند و برخی هم هستند که حتی با یک غزل و حتی با یک بیت شعر شاعری خود را ثبت می‌کنند. و وزن شعری خود را به همه عالم تحمیل می‌نمایند و اهل شعر و ادب چاره‌ای جز تسلیم در برابر شعر ایشان نمی‌یابند. کسانی چون مولانا، فردوسی، حافظ، نظامی، عطار، عراقی، سنایی، وحشی و غیره از این دست بحساب می‌آیند.

باری چنان که گفتیم مولانا به شعر و شاعری وقعی نمی‌نهد و بهایی برای آن قائل نیست، شعر و لحن موزون اسیر قدرت فهم و قلب و اندیشه اوست و او برای ساخت شعر تلاش نمی‌کند و خود را به سختی نمی‌افکند، به سهولت و آسانی لفظ را به هر گونه که بخواهد دراختیار می‌گیرد. روح خروشان و مواج او و تسلطش بر موسیقی به راحتی می‌تواند شعر ریتمیک و موسیقایی خلق کند، شعری کملاً هنری و تأثیرگذار و این خاصیتی است که در کمتر شاعری متجلی و پدیدار است.

اگر «شاعری» برای یک شاعر اصل و فخر است برای او شاید عار و ننگ باشد چنان‌که در کتاب فیه‌مافیه می‌گوید:

من از کجا، شعر از کجا؟ ولله که من از شعر بیزارم و پیش من از این بدتر چیزی نیست؛ و نیز در همان‌جا باز می‌گوید: در ولایت و قوم ما از شاعری ننگ‌تر کاری نبود.

و اگر به کسی چون او شاعر بگوییم در حقش جفا کرده‌ایم، که او شاعر نیست و اگر برای آنکه شعر می‌گوید و در جهان ادب به عنوان شاعر شناخته شده است شاعر نگوییم باز در حقش جفا کرده‌ایم. در آنجا با گفتن و در اینجا با نگفتن!

واقع این است که شأن مولانا هزاران بار بیش‌تر از آن است که شاعرش بدانیم و به شعر و شاعری توصیفش کنیم که او بدنبال شعر نیست و هرگزدر پی ساختن «قافیه» که همه اندیشه و ذهن شاعر است نمی‌گردد. او به فنونی آراسته است که شاعران ندارند و غیر از فنون شعرا در خود هزاران هنر سراغ دارد، هنرهایی که در کمتر کسی یافت می‌شود.

شعر چه باشد بر من تا که از آن لاف زنم

هست مرا فن دگر غیر فنون شعرا

شعر چو ابریست سیه من پس آن پرده چومه

ابر سیه را تومخوان ماه منور به سماء

اگر به نظر اوست، قافیه و بیت و غزل را هیچ می‌شمارد و همه را یکجا بدست سیلاب می‌سپارد.

رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل

مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا

قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر

پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا

بر این اساس او نمی‌تواند و نمی‌خواهد که شاعر باشد، چگونه می‌توان او را شاعر دانست در حالی که او خود مغز شعرا را در خورپوست تلقی می‌کند و از عروض و قافیه به واقع ناخوش می‌شود و از آن خود را در زحمت می‌یابد. اما نکته‌ای که هست این که قدرت روحی او به گونه‌ای است که شعر و قافیه و غزل و لفظ موزون را خلق می‌کند، سخن گفتن او به خودی‌خود شعر و موزون است و لذا او نه تنها دنبال قافیه نمی‌رود بلکه همواره به قدرت روحی و جاذبه‌های باطنی این قافیه است که به دنبال لفظ او کشیده می‌شود.

قافیه اندیشم و دلدار من

گویدم میندیش جز دیدار من

حرف چبود تا تو اندیشی در آن

صوت چبود؟ خار دیوار رزان

حرف و صوت و گفت را برهم زنم

تا که بی این هر سه با تو دم زنم

آن دمی کز آدمش کردم نهان

با تو گویم ای تو اسرار جهان

اگر شعر به نوعی غلیان و طغیان مناسب احساسات پاک و صاف روحی مواج باشد بدون شک مولانا جلال‌الدین از همه شاعران شاعرتر است و شعر او از همه اشعار احساسی‌تر می‌نماید و رمز تأثیرگذاری آن نیز در همین حالت باطنی خود مولاناست.

استاد فروزانفر در سخنانی در باب شعر مولوی گفته است:

مولانا درست و راست از 38 سالگی شاعری را آغاز کرد و بدین معنی می‌توان گفت که مولانا نابغه است. یعنی ناگهان کسی که مقدمات شاعری نداشته، شعر سروده است و عجب است که این کسی که سابغه شاعری نداشته، و در مکتب شعر و شاعری مشق نکرده و تلمذ ننموده است، بسیار شعر گفته و همه را زیبا سروده است هرگاه مولانا را با ستارگان قدر اول ادبیات فارسی که امروز مابین ما مشهورند و عبارتند از استاد طوس مظهر ممکلت ایران و حضرت شیخ اجل سعدی شیرازی و خواجه بزرگوار حافظ مقایسه کنیم مقدار شعری که از مولانا باقی مانده است به نسبت از همه بیشتر است. مقصود این است که شاعری مولانا امری است خارق‌العاده و با سابقه تحصیل و کار او مناسبتی نداشته است.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره مولانا