دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
ازوظایف مبرم هر نسلی یکی آنست تا برمبنای یافته ها و دریافته های تازه تاریخ کشور خود را باز نگری و بازنگاری کند. نکات نوین مبتنی برمدارک و اسناد تاریخی ، باستان شناسی ، شواهد کتبی ، روایات شاهدان عینی ، برتاریخ کشور علاوه نماید و نکاتت اضافی وغیر مستند و ناقابل باور را از متن تاریخ پاک و برطرف کند.
یکی از مراحل تاریخ کشور ، که برآن غبار تعصب مذهبی ویا قومی نشسته ، مرحله قیام و خیزش مردم شجاع ، اما توهین دیده قندهار از دست حاکمیت استبدادی صفوی توام با فاشیزم مذهبی است. در دورهً حاکمیت صفوی ، مذهب « تشیع » بحیث مذهب رسمی دولت با شدید ترین استبداد سیاسی و مذهبی و قتل عام های گسترده همراه بود. گروه های قومی و مذهبی غیر شیعی مورد توهین و آزار و حتی کشتار دسته جمعی قرار میگرفتند و با اعمال قتل و شکنجه و خشونت و مصادرهً دارایی وادار ساخته میشدند تا از مذهب خود برگردند و به مذهب شیعه بگرایند.
داکتر شفا دانشمند نامدار ایرانی مینگارد : « ترویج مذهب شیعه اثنی عشری به مثابهً مذهب دولتی وبویژه لعن سه خلیفهً نخستین ، مناسبات ایران را با دولتهای همسایهً سنی مذهب یعنی با ترکیهً عثمانی و خان نشین های آسیآی میانه و افغانستان سخت تیره و خراب ساخت. از قرن دهم هجری ببعد تضییقات تصصب آمیز شیعیان در ایران سبب افزایش نفرت در جهان تسنن نسبت بدانها گردید و این خود باعث شد که روابط فرهنگی ایران با آسیای میانه و دیگر سرزمینهای سنی نشین قطع شود و انعکاس نامساعدی در زندگی فکری و فرهنگی کشور داشته باشد. داکتر شفا علاوه میکند که : یکی از ملایان دربار شاه اسماعیل در کتاب خود نوشت : « ثواب قتل یمک سنی مقابل ثواب قتل پنج کافر حربی است. نکاح با سنی مجاز نیست. خون شان هدر و مال شان حلال است ، وواجب است که شکم زنان حامله آنها را شگافته بچه های ذکور شان را نیز به نیزه زنند. خرید و فروش سنیان نیز حلال است ف زیرا که خارج از حریت اسلامیه اند. فقیهان سنی نیز برای نخستین بار در تاریخ اسلام برده ساختن و فروختن شیعیان و حتی سادات را در بازار های برده فروشان جایز شمردند.» ( داکتر شفا ، پس از 1400 سال ، چاپ 2003 ، ص 726 )
مؤسس سلسله صفویه شاه اسماعیل صفوی سلطنش را با کشتن بیست هزار کس که زبان به لعن سه خلیفهً اول باز نکرده بود در تبریز آغاز کرد ووقتی رهسپار مشهد شد ، قزلباشان او در طبسین هشت هزار مرد را بجرم نپذیرفتن مذهب شیعه از دم تیغ گذراندند تا عطش خون ریزی شاه اطفاء یابد. شاه عباس اول دو برادرش را بایک برادرزاده و عمویش کور کرد. سپس دو پسر خود ( محمد میرزا و امامقلی میرزا ) را کور و سومی را ( صفی میرزا ) ولیعهد را نیز بطرز فجیعی به قتتل آورد. آخرین پسرش که طاقت کوری را نداشت خود کشی کرد. و بدین ترتیب هیچ فرزند ذکوری از شاه عباس باقی نماند. پس وقتی عادل ترین پادشاه این سلسله با نزدیک ترین کسان خود چنین کرده باشد ، تکلیف دیگران معلوم است که چگونه بوده میتوانستت. جانشین شاه عباس اول ، پسر صفی میرزا به نام سام میرزا ، در سفاکی دست کمی از جد بزرگش شاه اسماعیل نداشت. او در طول 14 سال سلطنت خود بدون وقفه آدم کشت و این کشتار را از نزدیکان خود شروع کرد. او زن و مادر خود را نیز کشت و در یک شب بدمستی فرزند شیرخوار خود را بدرون آتش انداخت. ( شفا ، همان جلد ، ص ، 742 ، 743 ، 749 ) پسر شاه عباس دوم بنام صفی میرزا که بعد از تاج گذاری خود را شاه سلیمان نامید ، از همان آغاز جانشینی عدهً زیادی از اعیان واشراف دربار و رهبران نظامی را از دم تیغ گذرانید ، و درباده پیمایی چنان شهرت یافت که شاردن در سفرنامهً خود در بارهً او نوشت : « نمیتوان باور کرد که تحمل این پادشاه درباده نوشی تا چه اندازه است. اطمینان دارم که درهمه سویس و آلمان ،با همه شهرت مردمشان به میخوارگی ، کسی پیدا نمیشود که ازاین حیث با او برابری کند. » ( شفا ، همان ، ص 751 )
پسر شاه سلیمان ، شاه سلطان حسین که چند هزار حدیث از برداشت و در کمترین کاری بدون استخاره تصمیم نمیگرفت ، از بس ساده لوح و خرافاتی بود ، او را ملاحسین صدا میزدند. با این همه خشکه مقدسی ، شش سال پس از سلطنت ، زهد و تقوای روز های نخستین را کنار گذاشت و باده نوش قهاری شد ، و نسبت به حرمسرای خود نیز علاقهً مفرطی پیدا کرد ، بطوریکه خواجه سرایانش درکوچه های جلفا میگشتند و هر جا دختر یا زن زیبایی میدیدند او را برای شاه اختطاف میکردند. این پادشاه پارسا ، بیش از هرچیز سرگرم امور حرمسرای خویش بود و امیران و حکام ایالات در رقابت با یکدیگر بمنظور ارضای حسن زن دوستی شاه ، زیبا ترین دختران اتباع قلمرو خویش را به زور گرد آورده به حرمسرای شاه و بستگان او می فرستادند » ( شفا ، همان ، ص 755 ) کروسینسکی خاطر نشان میکند که : « در زمان سلطان حسین در حرمسرا در یک ماه سی گهوار برقرار شد . اگر بیشتر شاهزادگان در کودکی تلف نشده بودند ، شمار آنان براین (؟) نیز بالغ میشد . » ( سقوط اصفهان بروایت کروسینسکی ف ص 76 ) تعبیر کلام کروسینسکی اینست که در حرم شاه سلطان ماهی سی کودک و سالی ، 360 شهزاده تولید میشد و اگر در کودکی این پهزاده ها تلف نشده بودند ف شاید تعداد شان به هزاران تن بالغ میگردید.
درعهد این شاه تعصبات مذهبی روحانیت شیعه چنان اوج گرفت که سبب شد در اکثر ایالات تابع ایران اقلیت های مذهبی دست به شورش و طغیان بزنند. درسال 1121 درقندهار و درسال 1123 لزگیان داغستان و در سال 1126 ابدالیان هرات و درسال 1127 کردان سنی دست به قیام بزرگی زدند که چندین سال دوام آورد. در سال 1135 ارمنیان قفقاز بغاوت کردند. در همان سال مردم گرجستان شرقی نیز دست بشورش زدند. در سال 1133 لرها و در سال 1134 بلوچها و عربهاس مسقط بر به بغاوت برداشتند. ( شفا ، همان ، ج 2 ، ص 758 )
درهمین سال 1134 در شیروان حمیت مذهبی اهل تسنن به غلیانن آمد و مردم شیروان به رهبری حاجی داود مدرس برشماخی ، کرسی شیروان حمله کردند و در آن حادثه چهار تا پنچهزار اهل تشیع را از دم تیغ گذشتاندند و به هواداری ترکیهً عثمانی شعار دادند . ( لکهارت انقراض دولت سلسلهً صفویه ، ترجمه عماد ، ص 146 ) در 1135 ، ملک محمود سیستانی ، سر از اطاعت دولت صفوی برتافت و مشهد و نیشاپور در خراسان تسخیر و اعلام استقلال نمود و در مشهد برسم کیانیان تاج پوشی نمود و خود را شاه خراسان نامید. در کرمان سید احمد خان نوه میزا داود عصیان داشت ، و در بلوچستان و بنادر سلطان محمد مشهور به خرسوار یکه تاز میدان بود. ( جی ، پی ، تیت ، سیستان ، ج 1 ، ص 152 )
در بخش های اشغالی افغانستان از اوایل قرن شانزدهم ببعد والیان و حکام خود کامه صفوی از دربار اصفهان درولایت هرات و قندهار و سیستان گماشته شدند. هر یکی ازاین والیان از ده تا بیسات هزار لشکر با خود همراه داشتند که از سرزمین بیگانه و از تبار بیگانگان و بدون استثنا در فکر پرکردن کیسهً خود و اندوختن مال و ثروت از حساب مردم دهقان و مالدار و اهل کسبه بطرق گوناگون بودند. زمینداران و متمولین مجبور بودند هر از گاه یکبار به والی وشحنه ومستوفی و قاضی رشوه های کلان بنام تحفه و سوغات و مهماننی وغیره پیشکش کنند. درغیر این صورت مورد خشم و توطئه قرار میگرفتند و اراضی و جایداد ایشان مصادره و به اوقاف یا در جمله اراضی سلطانی 0 خالصه ) قرار داده میشد و خود شان نیز به زندان یا به قتل سپرده میشدند.
بی نظمی و از هم گسیختگی امور اداری ، اختلاف و توطئه چینی درباریان یکی علیه دیگری ، رشوه خواری وستمباره گی حکام خودکام صفوی و عدم رعایت قوانین جاری در کشور ، تعصبات مذهبی و محلی نسبت به گروههای که مذهب شیعی نداشتند ، عدم دادرسی به شکایات مردم ، فشار مالیات های توان فرسا و اعمال فشار و شکنجه برای وصول مالیات های عقب افتاده ، در عهد شاه سلطان حسین صفوی ، در پهلوی دهها کاستی دیگر ، سبب می شد تا افراد و شخصیت های موثر جامعه در فکر چارهً کار خود بر آیند و به اندیشه استقلال ملی و محلی خود بیافتند و از شرایط مساعد ، بهربرداری لازم بنمایند.
بابهره گیری ازاین شرایط بود که در 1721 مردم قندهار که مزهً استقلال قبل از دیگران چشیده بودند ، پس از جلوس شاه محمود پسر میرویس خان ، با استفاده از اوضاع سیاسی ناهنجار مسلط برایران و بیکفایتی دولت صفوی بفکر توسعه حاکمیت خود افتادند و تا قلب ایران یعنی تا اصفهان پیش تاختند و تا آن دولت را نابود نکردند ، از پیکار دست نگرفتند. شرح این رخداد تاریخی را بر مبنای مدارک و اسناد کتبی بخوانش میگیریم.
از آنجا که بحث وفحص برسقوط اصفهان پایتخت ایران عه صفوی توسط افغانان و بالنتیجه سرنگونی رژیم صفوی بدست شاه محمود افغان ف از حساسیت خاصی در حلقات ایرانی و افغانهای که خود را دراین اواخر « افغانستانی » عنوان میکنند ، برخوردار است ، نگارنده این بحث را با احتیاط ووسواس به بررسی گرفته و تمام منطق و استدلال خود را مبنی برمدارک و اسناد کتبی و چشم دیدهای شاهدان عینی ساخته که در صحنه سقوط اصفهان حضور داشته اند و سپس برداشتها و یادشتهای خود را بصورت رساله و کتاب بیرون داده اند. در پایان به نتیجه گیری از این رخداد و درسهایی تاریخی برای نسلهای جوان کشور که فکر می کنم بهترین بخش این بحث خواهد بود پرداخته می شود.
این مقاله به صورت ورد (docx ) می باشد و تعداد صفحات آن 35صفحه آماده پرینت می باشد
چیزی که این مقالات را متمایز کرده است آماده پرینت بودن مقالات می باشد تا خریدار از خرید خود راضی باشد
مقالات را با ورژن office2010 به بالا بازکنید