لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"
فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات:25
تاریخچه صنعت چاپ ونشر درایران
صنعت نشر کتاب در ایران (که با صنعت نشر روزنامه تفاوت دارد)، بدون آنکه بخواهیم وارد جزئیات امر شویم، بهطورکلی قدمتی صد ساله دارد و مرکزیت آن هم در پایتخت محسوس است. این امر تقریباً در تمام کشورهای دیگر نیز مصداق دارد و پایتخت کشورها مرکز تمرکز ناشران است. (تنها تفاوت در امریکاست که شهر نیویورک مرکز کلیه ناشران مهم این کشور است).
نسل اول ناشران ایران، گرچه بهطور عمده در نواحی بازار و تیمچه حاجبالدوله و بازار بینالحرمین و خیابان ناصرخسرو کار خود را شروع کردند، اما به علت گسترش شهر تهران، کتابفروشیهای خود را به خیابان شاهآباد و خیابان نادری < خیابان جمهوری اسلامی > و بعدها به مقابل دانشگاه نیز توسعه دادند.
یکی از نامهای مشهور نسل اول ناشران ایران، «علمی»ها هستند: میرزا علیاکبرخان خوانساری، جد «علمی»ها، در خوانسار به پیشه کتابفروشی اشتغال داشت. او به تهران میآید و در تیمچه حاجبالدوله کتابفروشی دایر میکند. پسر او، میرزا محمد اسماعیل، ابتدا با پدر، سپس بهطور مستقل در خیابان ناصریه (ناصرخسرو بعدی) دکانی باز میکند و به فکر چاپ و نشر میافتد.
در این زمان به او خبر میدهند که روسها در مشهد، قصد فروش چاپخانهای را دارند. میرزا محمد اسماعیل (که حالا حاجی هم شده است) به مشهد میرود و یک دستگاه ماشین چاپ سنگی با لوازم آن را خریداری میکند و با خود به تهران میآورد و شروع میکند به کار چاپ کتاب. حاجی محمد اسماعیل پنج پسر داشته است: حاجی محمدعلی، حاج محمدحسن، محمدجعفر، عبدالرحیم و علیاکبر که همگی با نام خانوادگی «علمی» شناخته میشوند. انتشارات علمی، نام یکی از پرکارترین و مشهورترین ناشران نسل اول صنعت نشر کتاب در ایران است. (چاپخانه متعلق به حاج محمدعلی در باغچه علیجان کوچه خدابندهلو قرار داشت که تقریباً تمام کارهای چاپی آنها را انجام میداد). اینان نخست در بازار و خیابان ناصرخسرو و بعدها در خیابان شاهآباد و سپس مقابل دانشگاه به تأسیس کتابفروشی پرداختند و زیر نامهای علمی و «انتشارات جاویدان» به کار خود ادامه دادند.
شادروان نصرالله صبوحی که من ایشان را چند بار در زمان حیاتش دیدم بنیانگذار «کتابفروشی مرکزی» بود و انتشارات خود را زیر همین نام منتشر میکرد و کتابفروشی او هم در خیابان ناصرخسرو قرار داشت. (ایشان، پس از تأسیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، یکی از رؤسای اولیه این اتحادیه بود).
شادروان محمد رمضانی، انتشارات کلاله شرق را داشت. (کتابفروشی «کلاله خاور» نخست در ابتدای لالهزار قرار داشت و بعد به خیابان شاهآباد نزدیک کوچه سیدهشام و بعدها به خیابان اکباتان منتقل شد). او هم از پیشگامان نسل اول ناشران ایران بود.
هم ایشان «نخستین نشریه ادواری خاص و مستقل در زمینه کتاب» را به نام فصلنامه کتاب (در 64 صفحه) در فروردین 1311 (یعنی 72 سال پیش) منتشر کرد. (از این فصلنامه فقط چهار شماره منتشر و انتشار آن متوقف شد).
ایشان بعدها جزوههای هفتگی «افسانه» را منتشر کرد (در 8 تا 16 صفحه) که در آنها ادبیات جهان و برخی از آثار فارسی معرفی میشد. جزوههای «افسانه» بخش مهمی از فعالیتهای فرهنگی ایران بین سالهای 1300 تا 1310 را نشان میدهد.
شادروان ابراهیم رمضانی (انتشارات ابنسینا)، شادروان حسن معرفت (کانون معرفت)، شادروان عبدالغفار طهوری (کتابخانه طهوری)، زوار (کتابفروشی زوار)، عبدالرحیم جعفری (انتشارات امیرکبیر)، جواد اقبال (انتشارات اقبال)، محمدی (کتابفروشی محمدی)، برادران مشفق (بنگاه مطبوعاتی صفیعلیشاه)، محمود کاشیچی (انتشارات گوتنبرگ)، یهودا بروخیم و اسحق بروخیم (انتشارات بروخیم) و چند نام دیگر که اکنون در خاطر من نیست، نسل اول ناشران ایران را به وجود آوردند که هنوز هم برخی از بنگاههای انتشاراتی آنها در صحنههای صنعت نشر کتاب ایران به فعالیتهای خود ادامه میدهند. (البته خواننده این سطور توجه دارد که من فقط به صنعت نشر کتاب در بخش خصوصی میپردازم و سازمانهای دولتی و نیمه دولتی از بحث من خارج است. گرچه، از نظر زمانی، انتشارات دانشگاه تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب و مؤسسه انتشارات فرانکلین در دایره همین نسل اول میگنجند).
نسل اول ناشران ایران را میتوان نسل خانوادگی و موروثی تلقی کرد که کار نشر کتاب بهطور سنتی از پدر به پسر یا برادر منتقل میگشته است. این نسل از ناشران، با آنکه از عاشقان کتاب بودهاند و فیالواقع به این کار عشق می ورزیدهاند، اما صاحبان و بنیانگذاران این نسل به گروه «فرهیختگان» تعلق نداشتند. (فیالمثل، علیاکبر علمی که صاحب «بنگاه علیاکبر علمی» بود، خواندن و نوشتن نمیدانست). اینان هیچکدام با زبانهای خارجی آشنایی نداشتند و آثاری را که منتشر میکردند، از طریق مترجمان دریافت میکردند که لزوماً از بهترین ترجمهها نبود. (یکی از همین ناشران نسل اول، فیالمثل، داستانی از یک نویسنده ایرانی دریافت میکند، اما آن را برای چاپ مناسب تشخیص نمیدهد. این ناشر به نویسنده میگوید بهتر است که او یکی از آثار اشتیفن تسوایک را که آن روزها هواخواه بسیار داشته است، ترجمه کند. در این صورت، او حتماً آن را چاپ خواهد کرد. نویسنده پس از چند ماه، همان داستان فارسی خود را، با تغییر نامهای فارسی به آلمانی، به ناشر تحویل میدهد و این نوشته به نام «عشقهای اشتیفن تسوایک به قلم خودش» چاپ میشود.
مقاله درباره صنعت چاپ