نوجوانان قشر عمده ای از جمعیت کشورمان را تشکیل می دهند، از این رو شناخت دقیق این قشر کمک موثری است در جهت ایجاد زمینه های مادی و معنوی برای رشد عاطفی و معنوی آنها. به دلیل رشد نایافتگی کافی دستگاه عصبی، رفتار نوجوانان همواره در حال تغییر است. از آنجا که این قشر به رشد فکری لازم دست نیافته اند نمی توانند مانند بزرگسالان بر رفتار خود کنترل داشته باشند،بنابراین در برابر محیط واکنش های سریع و شدید همچون پرخاشگری، عصبانیت،زود رنجی و استرس از خود بروز می دهند و به همان سرعت با از بین رفتن عوامل مخل،به سرعت بهبود می یابند(ملکی، 1387).
به دلیل تاثیر زیانبار رفتار پرخاشگرانه و خشونت جسمی و کلامی بر رشد اجتماعی نوجوانان، پرخاشگری یکی از شایع ترین و باثبات ترین مشکلات انطباقی مطالعه شده در دهه های اخیر بوده است. این رفتار بر رشد اجتماعی نوجوانان تاثیر گذاشته و ریسک عدم تطابق در دروان بعد را در آنها افزایش می دهد(عظیمی، 1383).
خشونت و رفتار پرخاشگرانه را می توان پدیده ای روانی- اجتماعی در نظر گرفت که می تواند نتایجی نظیر بزهکاری،طرد همسالان ،اخراج از مدرسه،اعتیاد، جنایت و جرایم بزرگسالی و انواع مسائل و مشکلات جسمی و روانی را به دنبال داشته باشد( ملکی، 1387).
اهمیت موضوع تحقیق و انگیزش انتخاب آن
نواحی پیش پیشانی مغز در عملکردهای شناختی هدف محور نقش دارند، که به عنوان عملکردهای شناختی اجرای شناخته شده اند(موسکویچ[1] و همکاران،2002؛ شمامورا[2] و همکاران،1995) اختلال در عمکردهای اجرایی شناختی در برگیرنده درجاماندگی، نقص در شروع و ناتوانی در مهارتهای پاسخ های نامناسب از عوارض شایع نقص در نواحی پیش پیشانی است.( اریکسون [3]و همکاران، 2003،لاکوود[4]، 2002، و نیس[5]،2001).
منطقه پیشانی به طور طبیعی وظیفه کنترل و تنظیم احساسات هیجانی و واکنش های تولید شده را بر عهده دارد که این عمل به وسیله مکانیسم های عمیق تر مغزی لیمبیک نظیر آمیگدال،به مرحله عمل می رسد. در صورتی که این منطقه از مغز دچار بد کارکردی شود، افراد کمتر قادر خواهند بود تا تکانه های پرخاشگری را نگهداری و بازبینی کنند،در نتیجه، احتمال اعمال خشونت آمیز تکانشی،افزایش پیدا می کند(تیچنر و گلمن[6]، 2000).بنابراین افرادی با ضایعات پیش پیشانی و پیشانی، پرخاشگری را با کمترین تحریک ممکن نشان می هند. ظهور این نوع پرخاشگری بدون طرح ریزی رفتار که معمولا کوتاه مدت است،علت ایجاد اعمال تکانشی در دانش آموزان است؛ از این رو زمانی که خشم سپری می شود بسیار از این افراد به دلیل رفتارهای تکانشی خود آشفته و شرمسار هستند(هاوکینر و تروبلت[7]، 2000). این نوع پرخاشگری برای هدایت در مسیر صحیح مشکل می باشد چون کودکان و نوجوانان توانایی درونی کردن دستورها را ندارند و زمانی که به وسیله این نوع
پرخاشگری در محیط خود شناخته می شوند، آنها نیز با رفتارهای پرخاشگرانه به محیط پاسخ می دهند(هاوکینر و تروبلت، 2000).
مطالعات نشان داده است که همراهی اختلال عمکردهای اجرایی نواحی پیش پیشانی با اختلالات خلقی و دو قطبی پیش آگهی بدتر آنها می شود و وجود اختلال شناختی با مزمن بودن بیماری همبستگی دارد( مورفی[1] و همکاران،2003). دانکین[2] و همکاران(2000) نشان دادند که زنهای جوان افسرده ای که اختلال در عملکرد های اجرایی شناختی در نواحی پیش پیشانی مغز دارند به درمان دارویی جواب نمی دهند. نقص در عملکردهای اجرایی افت کارایی و ناتوانی نوجوانان در انجام فعالیتهای روزانه را موجب می شود( رویال و همکاران، 2004). افسردگی و اضطراب از مشکلات روانی شایع در نوجوانان است، که به طور مشخص افت کیفیت تحصیلی و کارایی آنها را موجب می شود( دبیروس[3] و همکاران، 1999).
مفهوم هوش هیجانی نشان می دهد که چرا دو نفر با هوش شناختی یکسان، ممکن است به درجات متفاوتی از موفقیت در زندگی دست یابند. هوش هیجانی یک عنصر بنیادین از رفتار انسان است که جدا و متفاوت از هوش شناختی عمل می کند. بین هوش شناختی و هوش هیجانی هیچ رابطه شناخته شده ای وجود ندارد؛ شما اصلا نمی توانید از روی هوش شناختی یک نفر هوش هیجانی او را حدس بزنید. این یک خبر خوب است، زیرا هوش شناختی، انعطاف پذیر نیست. هوش شناختی از همان لحظه تولید ثابت است یا دست کم ثبات نسبی دارد، مگر اینکه یک تصادف، مثلا آسیب مغزی، آن را تغییر دهد. هیچ کس با یادگیری واقعیتهای جدید یا فراگرفتن اطلاعات عمومی بیشتر باهوش نمی شود. هوش شناختی یعنی توانایی یادگیری، که در 15 سالگی همان است که در 50 سالگی. اما بر عکس، هوش هیچانی، مهارتی انعطاف پذیر است که به آسانی آموخته می شود. با اینکه بعضی مردم، نسبت به دیگران، به طور طبیعی هوش هیجانی بالاتری دارند، کسی که حتی بدون هوش هیجانی به دنیا آمده باشد باز هم می تواند در خود، هوش هیجانی بالا به وجود آورد(برادبری،گریوز[4]،2005؛ گنجی، 1384).