تعداد صفحات :152
مقدمه:
موفقیت کودکان در مدرسه تا حدودی به رویدادهایی بستگی دارد که آنها قبل از ورود به مدرسه تجربه کردهاند. آمادگی کودکان برای ورد به مدرسه و موفقیت بعدی آنها در تحصیل، با جنبههای مختلف رشد آنها مرتبط است. عواملی از قبیل رشد جسمی، اجتماعی، شناختی، دانشی و چگونگی یادگیری در تعیین موفقیت آنها در مدرسه نقش دارند.
در گذشته، عقیده بسیاری بر این بود که ورود کودکان به دبستان، آغاز یادگیری و شکوفایی آنها در همه ابعاد رشد است. اما امروزه در پرتو تلاش صاحبنظران مختلف، مسیر تفکر و برنامهریزی به سمت بارور کردن آموزشهای پیش از دبستان، به عنوان پیشنیاز ورود کودکان به مدرسه، تغییر کرده است. بیشک پیشرفت در ابعاد گوناگون رشد در سنین بالاتر و حتی مرحله زمینهسازی برای اصلاح اعمال و حرکات مختلف کودکان با توجه به پژوهشهای اخیر (برای مثال ویلیامز1، 1983؛ به نقل از مفیدی، 1375)، نوعی دگرگونی اندیشه را در زمینه رشد جسمی و حرکتی کودکان در سالهای اولیه کودکی به وجود آورده است. در دو سه دهه اخیر نیز در بسیاری از موسسههای آموزشی و تربیتی (به ویژه در جامعه ما) تمایل و گرایش زیادی در چرخش تاکید از مهارتهای حرکتی و جسمی به سمت زمینههای رشد شناختی و ذهنی کودکان حس شده است (مفیدی، 1375). هر چند مهارتهای حرکتی و شناختی لازم و ملزوم یکدیگرند و در برخی از دیدگاههای رشد مثل تئوری پیاژه2 (1374)، مهارتهای حرکتی زیربناء و لازمة مهارتهای شناختی هستند.
با توجه به پیشرفت علم و تکنولوژی در قرن حاضر و تبلور این نکته که شکوفایی یک کشور از بستر آموز/ش و پرورش برمی خیزد، نیاز به گسترش دوره پیش از دبستان، بیش از گذشته خود را نمایان می سازد. بنابراین لازم است که برنامه کیفی و کمی مناسب و در خور نیازهای جسمی و روانی برای کودکان پیشدبستانی، با توجه به ویژگیهای این دوره از رشد، تهیه و تدارک دیده شود. اما پیش نیاز برنامهریزی و سرمایهگذاری در این زمینه، انجام پژوهشهایی است از روش شناسی و مبنای نظری درستی برخوردار باشند تا با توجه به نتایج حاصله، بتوان تا حدودی نیازهای جامعه در این زمینه برطرف شود و گامهایی هر چند جزئی در زمینه بهبود وضعیت آموزشی و تربیتی برداشته شود.
بیان مسأله:
درخصوص آموزش پیش دبستانی، دیدگاههای مختلف و گاه متعارضی ارائه شده است. از یک سو افرادی نظیر الکایند[1]، 1987؛ سیگل[2]، 1987؛ کانینگ[3] و لیون[4]، 1991؛ به نقل از لفرانسیوس[5]، 1996) معتقدند که نباید کودکان را بی محابا به سمت آموزش های پیش دبستانی بکشانیم و جو حاکم بر بسیاری از برنامه های پیش دبستانی ممکن است کودکان آنطور که باید و شاید به سوی پیشرفت رهنمون نسازد. دلیلی که برای تدارک برنامه پیش دبستانی وجود دارد این است که در حین آموزش های پیش از دبستان، کودکان تجاربی را می آموزند که ممکن است در خانه نتوانند از اثرات مثبت چنین تجاربی برخوردار باشند. اما کانینگ و لیون (1991؛ به نقل از لفرانسیوس، 1996) بر این باورند که افسانه تجارب اولیه[6] به این امر منجر شده که ما نقش بزرگسالان را در محیطهای پیش دبستانی که باید فرصتی مناسب برای کودکان فراهم کنند را نادیده بگیریم. از سوی دیگر بسیاری از صاحبنظران (مثل دومان[7]، 1984؛ رسکولا[8]، 1991؛ پاندی[9]، 1991؛ به نقل از لفرانسیوس، 1996) معتقدند که تجارب پیش دبستانی تاثیر مثبتی بر رشد کودکان خواهد گذاشت.
تاکید بر آموزش و پرورش در دوره پیشدبستان به علت واقع گرایی، بینش، تلاش و کوشش افراد بسیاری است که عمر خود را صرف این کار کرده اند. اگر با توجه به منابع معتبر، از افلاطون
(427-347 قبل از میلاد مسیح) که آغاز آموزشهای اولیه را از هنگام تولد دانستهاند، بگذریم و (باربور، 1986)، باید بپذیریم که افرادی مثل جان آموس کمینوس، ژان ژاک روسو، پستالوزی، فروبل، ماریامونته سوری، پیاژه و پژوهشگران کنونی جوامع مختلف و نیز جامعه علمی و فرهنگی ایران، در شناخت هویت واقعی این دوره از آموزش و نتایج اثر بخش آن بر سرنوشت کودکان کمک و یاری رسانده اند (مفیدی،1375).
در پژوهش حاضر، مهارتهای روانی ـ حرکتی1 و سازگاری اجتماعی به عنوان متغیرهای اصلی در نظر گرفته شدهاند. یکی از عوامل تعامل انسان با محیط، رفتارهای روانی ـ حرکتی است. این رفتارها دارای تظاهرات متعددی مثلاً در کارهای صنعتی، حرفهای، تکنیکی، مهارتهای شغلی، اعمال تجاری، وظایف روزمره، رانندگی، موسیقی، هنر و همینطور تربیت بدنی و ورزش میباشند، در حالی که به نظر می رسد حیطه روانی اینگونه رفتارها مورد غفلت واقع شده است. مفیدی
(1375) بر ضرورت توجه به آمادگیهای جسمی و حرکتی کودکان در دورة پیش از دبستان تاکید کرده است. او سعی کرده است ابتدا سالهای اولیه کودکی را به عنوان مرحلة ایدهآلی برای یادگیری مهارتهای حرکتی بشناساند، سپس قابلیتها و تواناییهای کودکان را از نظر آموزش و یادگیری مهارتهای حرکتی مد نظر قرار دهد.
به علاوه پژوهشهایی که در زمینة مهارتهای روانی ـ حرکتی و اثر برنامههای تمرینی بر افزایش و بهبود اینگونه مهارتها انجام شده است (بلیانی، 1377؛ یان و یان، 1991، رهبانفرد ، 1377 و خلجی و عماد، 1381) توانسته است تأثیر این برنامههای تمرینی را در بهبود مهارتهای روانی ـ حرکتی نشان دهند.
از سوی دیگر مهارتهای اجتماعی نیز با مهارتهای روانی ـ حرکتی ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی دارند و جنبة مهمی از رشد کودک محسوب می شوند. هدف آموزشهای اولیه کودکان، اجتماعی بار آوردن (جامعه پذیری) آنان است (میزل2 ،1996، وینووسکیز3 ، 1994). توانایی برای ایجاد و حفظ ارتباطات با دوستان و بزرگسالان (همچون معلمان)، پایه و رکن اجتماعی شدن را در مدرسه شکل میدهد. مهارتهای اجتماعی کودکان ممکن است با پیشرفت تحصیلی بعدی آنها در ارتباط باشد (اسواتز1 و والکر2 ، 1984) و تجارب آنها با همسالان خود، احتمالاً روی نگرشهای آنان در ارتباط با مدرسه و یادگیری نیز تاثیر میگذارد (کاگان3 و همکاران 1995).
به مدد پژوهشهای مختلفی که در زمینة تأثیر دورة پیشدبستانی برسازگاری اجتماعی دانشآموزان در دورة بعد انجام شدهاند (نگاه کنید به کرمی و هیبتاللهی، 1377، تشکری و همکاران، 1364، اسحاقنیا، 1373)، این نکته خود را برجسته ساخته که آموزشهای پیش دبستانی تأثیر بسزایی بر سازگاری اجتماعی ـ عاطفی دانشآموزان دبستانی دارد و لزوم برنامهریزی مناسب در این زمینه برای پیشدبستانیها را گوشزد میکند. گالاهو و ازمان (1998) فعالیتهای حرکتی را در پیشرفت تحول اجتماعی مؤثر میدانند و معتقدند که شرکت کودکان در فعالیتهای حرکتی به تعامل موفق با دیگران، کنترل پرخاشگری، بروز هیجانات به روش جامعهپسندانه و فهم معنای درست و غلط کمک مینماید. مفیدی (1375) نیز فعالیتهای مربوط به کسب حرکات ماهیچهای درشت را در سایر جنبههای تحولی مثل تحول کلامی، زبان، مفاهیم مختلف و تحول اجتماعی مؤثر میداند. مثلاً فعالیت پرتاب توپ میتواند به مهارت در گرفتن بینجامد که این مهارت زمینهساز سبب رشد اجتماعی کودکان به هنگام شراکت در استفاده از توپ شود.
در مورد تفاوتهای جنسیتی در مهارتهای روانی ـ حرکتی مطابق پیشینة پژوهشی، پسرها در مهارتهایی که به نیرو و قدرت نیاز دارند، اندکی از دخترها جلوتر هستند ودخترها در مهارتهای حرکتی ظریف و برخی مهارتهای درشت که به ترکیب تعادل خوب و حرکت پا نیاز دارند مثل لیلی کردن و طناب بازی قویتر هستند (کوکلی. 1990، گرین دوفر، لوکو، روزن گرن، 1996). در سازگاری اجتماعی نیز با توجه به اینکه دخترها هویت زنانه و پسرها، هویت مردانه پیدا میکنند، دخترها در روابط دوستیشان انحصاری هستند، زیرا بیشتر از پسرها انتظار صمیمیت دارند و دوستانشان بیشتر شبیه خودشان هستند (هارتاپ، 1996). به علاوه دخترها بیشتر پرخاشگری رابطهای بروز میدهند و پسرها پرخاشگری مستقیم (کریک، کاساس و موشه، 1997، کریک، کاساس و کو، 1999).
1 Williams
2 Piaget
[1] Elkind
[2] Sigel
[3] Canning
[4] Lyon
[5] Lefrancois
[6] Myth of early experience
[7] Doman
[8] Rescorla
[9] Pandy
1 Psycho - motor
2 Meisels
3 Vinovskis
1 Swatz
2 Walker
3 Kagan
پایان نامه بررسی تأثیر آموزش پیش دبستانی بر یادگیری مهارتهای روانی حرکتی و سازگاری اجتماعی دانش آموزان دوره ابتدایی