نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره ارسطو و پیروانش

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درباره ارسطو و پیروانش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره ارسطو و پیروانش


تحقیق درباره  ارسطو و پیروانش

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 177

 

ارسطو و پیروانش

ارسطو مانند دموکریت و افلاطون در ضدیت که با کشف (اتحاد) میان عین و ذهن زمینه سفسطه را از بین ببرد. او سفسطه را معلول می داند و به جنگ علت می رود . او سعی می کند اشتباهات سخنوران ورزیده و آن خطا به گران را که حق را ناحق و ناحق را حق (حقیقت را غیر حقیقت و غیر حقیقت را حقیقت می کردند) روش نماید و میداند که اگر در این راه موفق شود سفسطه گری که مهبول و معلول جریان فوق بود خودبه خود از بین میرود. ارسطو منطق خاص و معروف خود را وضع میکند و میان سخن مستدل یا سخن غیر مستدل و ناصحیح محدود و مرزهای تعیین می کند. البته ارسطو بیان معتقدند که منطق شان علاوه بر کشف اشتباهات اینان بیش ازهر بینش و مکتب دیگر در رد سفسطه موفق بوده اند و بهتر و مفید تر عمل کرده اند.

فلسفه ارسطو بنابر اصل اعلام شده اش که می گوید (ذهن خلاق) است وکلیات را می آفریند در مساله مورد بحث مابه (تعاطی) و (دیاکتیک) معتقد است. این بینش معتقد است که ذهن هیچ آدمی در بدو تولد دارای آگاهی نیست و هیچ چیزی با خود به همراه نمی آورد (برخلاف اصل مثل و تذکار افلاطون ) پس از ذهن خلاق ولی دست خالی نیازمند جهان بیرون (عینی) است. ذهن ادراکات جزئی را از بیرون میگیرد و با استفاده از آنها صورتهای کلی را در خودش می سازد. آنگاه بوسیله همان صورتهای ساخته شده و روابط سازمان یافته میان آنها در مورد عین وجهان خارج به داوری و اصدار احکام می پردازد. پس دانش بشری محصول فعالیت مشترک و فعل و انفعال عین و ذهن است . اتخاذ مسئله (مشارکت) همان طور که گفته شد به آن شرح در مکتب ارسطو تبیین میشود اما مساله (اتحاد) ی که دموکریت و افلاطون در پی آن بودند تا بوسیله آن میان ذهن و خارج یک وحدت عینی برقرار کنند و زمینه را از دست سسفطیان بگیرند در فلسفه ارسطو کنار گذاشته شده بود و همان طور که گفته شد به عوض آن از منطق استفاده شده است . جالب این است نوافلاطونیان نیز تحت تاثیر ارسطو میان مساله (مثل) را از سریر والایی که افلاطون به خاطر معرفی (اتحاد) در آن جایگاه بلند نشانده بود پایین کشیدند و چون به منطق و می ارسطو نیز نقدهایی داشتند، مساله (اتحاد) را با (وحدت وجود) حل کردند که در حالی ارسطو میان اشکال را عمیقتر کردند و استدلال را به خلجانات عشق فروختند.

اما در آینده خواهیم دید که یکی از خلفهای پلوتن لجوجانه در صدد تبیین استدلالی برای اتحاد درآمده است. به هر حال فلسفه ارسطویی خود را نیازمند طرح مساله اتحاد نمی دید تا اینکه ملاصدرا در این اواخر (اتحاد) را با معنای دیگر و در مسیر دیگر و برای اهداف دیگر تحت عنوان (اتحاد عاقل و معقول) بازسازی کرد که شرحش ر اخواهیم دید.

باز هم جالب این است که ملاصدرا نیز متقابلا تحت تاثیر نوافلاطونیان مساله اتحاد را زنده کرده است زیرا پس از قرنها سخن آن خلف پلوتن به او رسید. سخنی که نه نوافلاطونیان می پذیرفتند و نه ارسطوئیان ولی صدرا آن را پرورانید. و یا لکتیک سه جانبه مشائیان مشارکت و تعالی را در میان عین وذهن (دوجانبه) نمی دانند. آنان روح انسانی را ناظر فعال در فعالیت ذهنی می دانند و بدین ترتیب به یک دیالکتیک سه جانبه معتقدند.

دیگر آن حالت دیالکتیک دو جانبه که منظور دست اندرکاران (جامعه شناسی شناخته است، مورد نظر ارسطوئیان نیست و اساسا دیالکتیک بدین شکل شکل مرا در جامعه شناسی شناخت) در هیچ کدام از فلسفه ها تا زمان هگل مطرح نبوده است چنین چیزی در فلسفه کلاسیک یونان بیشتر در محور ارتباط ذهن با جهان طبیعت (اعم از همه موجودات و آن) عنوان و بحث می گردید نه در محور رابطه ذهن با چیزی به نام (جامعه) لیکن همین مبنای صرفا فلسفی در بیان مسائل اجتماعی و جامعه نیز بدون اینکه صورت قواعد اعلام شده دانسته باشد جریان می یافت و نقش خود را مثلا در (علم الاجتماع) (به قول خودشان) یا (حکمت عملی اجتماعی) ایفا می کرد.

ارسطو : الف – ذهن ابتدا وجود ندارد (در این اصل با مکتب ما هم عقیده است) ب- ذهن را تنها در تقابل با عین مطرح میکند نه در تقابل با عین از یک طرف و در تقابل با خود از طرف دیگر ج- انسان یا خود را دو کانونه نمی دانند و خود در مکتب ارسطو تنها یک کانون دارد (غریزه) و اگر ارسطو نحنی از فطرت به میان می آورد لفظ مردانی است با غریزه ، نه چیز جدا از غریزه د- او (خود) را همان (روح) می داند اما مکتب ما (خود) را (مشارکت روح غریزی و روح فطری را میداند پس ناگفته پیداست که بینش مورد نظر به دو (روح) معتقد است. ه- ارسطو به چگونگی پیدایش این روح که می گوید (مجرد) است و به تبیین آفرینش یا منشاء آن نمی پردازد و موضوع را با مسامحه و لغزیدن برگزار می کند.

البته بعدا خلاء موجود در مکتب ارسطو را ملاصدرا با طرح (حرکت جوهری) پر می کند و می گوید روح با حرکت جوهری از مواد بدن نشات می یابد. ولی این مکتب روح از بدن موجود و نیز مجرد می داند و نه عقل قوه عاقله (و همین طور قوه خیالیه و قوه حساسه) در بینش ارسطویی هرگز بیان نشده اند که عقل این نیرو این استعداد و حتی استعداد (حس کردن) از کجا آمده و چگونه ناشی شده است البته همه پیشنهاد و مکتبها این (ارسال مسلم) و (فونکسیونالیسم) را دارند که ما اسمش را مسامحه یا لغزیدن گذاشتیم اما مکتب اهل بیت (ع) در مقام توضیح این مسائل می آید.

انسان کامل از دیدگاه ارسطو: در نظام فکری ارسطو رفتار و کردار آدمی دارای هدفهای و غایاتی است . آنچه آدمی انجام می دهد برای سودجویی و خیرطلبی است که البته بهترین سودها و خبرها سعادت و خوشبختی است. از همین جاست که برای تعیین راه و روش زندگی باید به شناسایی خیر و سعادت پرداخت.

واضح است که برای تعیین راه و روشی زندگی شناسایی خیر دارای اهمیت است همان طوری که کمانداران نقطه و هدفی را در تیراندازی در نظر می آورند ما هم باید غایت خیری را که هدف ماست بشناسیم تا به آسانی بتوانیم به آسانی برسیم متاسفانه اکثر مردم در جستجوی سعادت به اشتباه می افتد چه آنکه جمعی سعادت را در لذت جویی و خوشگذرانی و جمعی درشهرت طلبی و جاه و مقام میدانند. به هر حال غالب مردم درباره نام خیراعلی توافق دارند در افواه و اقوال عوام همچنین خواص (مردم و فرهنگ) معنی بهتر زیستن و توفیق یافتن، مفهوم سعادتمند شدن یک چیز است ولی درباره آنچه که


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره ارسطو و پیروانش

مقاله ارسطو و پیروانش

اختصاصی از نیک فایل مقاله ارسطو و پیروانش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله ارسطو و پیروانش


مقاله  ارسطو و پیروانش

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات 34

ارسطو مانند دمکریت و افلاطون در صدد نیست که با کشف «اتحاد» میان عین و ذهن زمینه سفسطه را از بین ببرد. او سفسطه را معلول می‌داند و به جنگ علت می‌رود. او سعی می‌کند اشتباهات سخنوران ورزیده و آن خطابه‌گران را که حق را ناحق و ناحق را حق (حقیقت را غیر حقیقت و غیر حقیقت را حقیقت) می‌کردند، روشن نماید و می‌داند که اگر در این راه موفق شود سفسطه‌گری که محصول و معلول جریان فوق بود خود به خود از بین می‌رود. ارسطو منطق خاص و معروف خود را وضع می‌کند و میان سخن مستدل با سخن غیر مستدل و ناصحیح، حدود و مرزهایی تعیین می‌کند.
البته ارسطوییان معتقدند که منطق‌شان علاوه بر کشف اشتباهات علت فوق، اشتباهات معلول فوق یعنی سفسطه را نیز کشف کرده و می‌کند. در مقام انصاف باید گفت اینان بیش از هر بینش و مکتب دیگر در رد سفسطه موفق بوده‌اند و بهتر و مفیدتر عمل‌کرده‌اند.
فلسفه ارسطو بنابر اصل اعلام شده‌اش که می‌گوید «ذهن خلاق» است و کلیات را می‌آفریند، در مسأله‌ی مورد بحث ما، به «تعاطی» و «دیالکتیک» معتقد است. این بینش معتقد است که ذهن هیچ آدمی در بدو تولد دارای «آگاهی» نیست و هیچ چیزی با خود به همراه نمی‌آورد (بر خلاف اصل مُثل و تذکار افلاطون) پس این ذهن خلاق ولی دست خالی نیازمند جهان بیرون «عینی» است. ذهن ادراکات جزئی را از بیرون می‌گیرد و با استفاده از آنها صورت‌های کلی را در خودش می‌سازد. آنگاه به وسیله‌ی همان صورت‌های ساخته شده و روابط سازمان یافته میان آنها، در مورد عین و جهان خارج به داوری و اصدار احکام می‌پرداز. پس دانش بشری محصول فعالیت مشترک و فعل و انفعال عین و ذهن است.
اتحاد: مسأله‌ی «مشارکت» همان طور که گفته شد بدان شرح در مکتب ارسطو تبیین می‌شود اما مسأله‌ی «اتحاد»ی که دمکریت و افلاطون در پی آن بودند تا به وسیله‌ی آن میان ذهن و خارج یک وحدت عینی برقرار کنند و زمینه را از دست سوفسطائیان بگیرند، در فلسفه ارسطو کنار گذاشته شده و همان طور که گفته شد به عوض آن از منطق استفاده شده است. جالب این است نو افلاطونیان نیز تحت تأثیر ارسطوییان مسأله «مثل» را از سریر والایی که افلاطون به خاطر معرفی «اتحاد» در آن جایگاه بلند نشانده بود پایین کشیدند و چون به منطق و مشی ارسطو نیز نقدهایی داشتند، مسأله‌ی «اتحاد» را با «وحدت وجود» حل کردند که در نظر ارسطوییان اشکال را عمیق‌تر کردند و استدلال را به خلجانات عشق فروختند. اما در


دانلود با لینک مستقیم


مقاله ارسطو و پیروانش

مقاله در مورد پیرامون سقراط ارسطو افلاطون

اختصاصی از نیک فایل مقاله در مورد پیرامون سقراط ارسطو افلاطون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد پیرامون سقراط ارسطو افلاطون


مقاله در مورد پیرامون سقراط ارسطو افلاطون

مقاله در مورد پیرامون سقراط ارسطو افلاطون

تعداد صفحه:24

فرمت پی دی اف

بخشی از مقاله:اﻓﻼﻃﻮن در ﺳﺎل 427  ﻗﺒﻞ از در ﺧﺎﻧﻮاده ای اﺷﺮاﻓﯽ ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪ .در18 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﺎ ﺳﻘﺮاط آﺷﻨﺎ ﺷﺪ و ﻣﺪت 10 ﺳﺎل را ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮدی ﺳﻘﺮاط ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮد .ﺑﻌﺪ از اﻋﺪام ﺳﻘﺮاط ﯾﮏ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﺳﻔﺮ را آﻏﺎز ﮐﺮد ﮐﻪ در ﻃﯽ اﯾﻦ ﺳﻔﺮﻫﺎ از ﻧﻘﺎط ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ از ﺟﻬﺎن ﻧﻈﯿﺮ ﻣﺼﺮ و ﺳﯿﺴﯿﻞ و ﻓﻠﺴﻄﯿﻦ دﯾﺪن ﮐﺮد ﮐﻪ در اﯾﻦ ﺳﻔﺮﻫﺎ ﺑﺎ اﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎی ﻣﺘﻔﺎوﺗﯽ آﺷﻨﺎ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﺎﺛﯿﺮ آﻧﻬﺎ در اﻓﮑﺎر اﻓﻼﻃﻮن ﻫﻮﯾﺪا .....


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد پیرامون سقراط ارسطو افلاطون

سقراط و افلاطون و ارسطو 30ص

اختصاصی از نیک فایل سقراط و افلاطون و ارسطو 30ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 43

 

1- سقراط

در اواخر مائه پنجم در اذهان کسانی که جستجوی حقیقت و معرفت می کردند تشویق و تشتت بسیار دست داده و مخصوصاً تعلیمات سوفسطائیان افکار را پریشان و عقاید را متزلزل ساخته بود و به همین جهت بنیان احوال اخلاقی مردم نیز رو به سستی گذاشته و مفاسد بزرگ از آن بروز می کرد .

در این هنگام سقراط ظهور نمود و او از بعضی جهات به سوفسطائیان شباهت داشت و معاصرین اکثر میان او و آن جماعت فرق نمی گذاشتند و لیکن سقراط که خداوند اخلاق است در حکمت شیوه تازه ای بدست داد و آن شیوه را شاگرد او افلاطون و شاگرد افلاطون ارسطو دنبال و تکمیل کردند و حکمت را به اوج ترقی رسانیدند و از این رو سقراط امام حکماء و استاد فلاسفه است و چون در راه تعلیم و تربیت ابناء نوع جان سپرده است از بزرگترین شهدای عالم انسانیت نیز بشمار می رود ( معاصر اردشیر درازدست و داریوش دوم ) .

مقام سقراط

اگر کسانی کتاب « حکمت سقراط » را خوانده باشند ، از داستان شگفت و تعلیمات آن بزرگوار آگاه شده اند و برخورده اند به این که او جنبه پیغمبری دارد و وظیفه خود را متنبه ساختن مردم به جهل خویش و توجه به لزوم معرفت نفس و مزین نمودن آن به فضایل و کمالات قرار داده و لیکن رأی و نظر مخصوصی در فلسفه اظهار ننموده بلکه همواره اقرار و اصرار بنادانی خویش داشته است .

شیوه سقراط

گفته اند سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد یعنی ادعای معرفت را کوچک کرده جویندگان را متنبه ساخت که از آسمان فرود آیند یعنی بلند پروازی را رها نموده به خود باید فرو رفت و تکلیف زندگانی را باید فهمید و نیز گفته اند شیوه سقراط دست انداختن و استهزاء بود . اگردر مکالمه او توفرون و مکالمه الکبیادس از رسائل افلاطون که ما به فارسی در آورده ایم نظر شود دیده خواهد شد که سقراط چگونه حریف را دست انداخته و بالاخره او را مستأصل و مجبور می ساخت که اقرار به نادانی خود نماید . اما آنچه استهزاء سقراطی نامیده اند در واقع طریقه ای بود که برای اثبات سهو و خطا و رفع شبهه از اذهان داشت بوسیله سئوال و جواب و مجادله و پس از آنکه خطای مخاطب را ظاهر می کرد باز به همان ترتیب مکالمه و سؤال و جواب را دنبال کرده به کشف حقیقت می کوشید و این قسمت دوم تعلیمات سقراط را مامائی نامیده اند زیر که او می گفت دانش ندارم و تعلیم نمی کنم من مانند مادرم فن مامائی دارم او کودکان را در زادن مدد می کرد من نفوس را یاری می کنم که زاده شوند یعنی به خود آیند و راه کسب معرفت را بیابند و براستی در این فن ماهر بود و مصاحبان خود را منقلب می نمود و کسانی که او را وجودی خطرناک شمرده در هلاکش پافشردند قدرت و تأثیر نفس او را درست دریافته بودند .

مبنای تعلیمات اخلاقی سقراط

تعلیمات اخلاقی سقراط تنها موعظه و نصیحت نبود و برای نیکوکاری و درست کرداری مبنای علمی و عقلی می جست . بد عملی را از اشتباه و نادانی می دانست و می گفت مردمان از روی علم و عمد دنبال شر نمی روند و اگر خیر و نیکی را تشخیص دهند البته آنرا اختیار می کنند پس باید در تشخیص خیر کوشید مثلاً باید دید شجاعت چیست عدالت کدام است پرهیزکاری یعنی چه و راه تشخیص این امور آن است که آنها را بدرستی تعریف کنیم . این است که یافتن تعریف صحیح در حکمت سقراط کمال اهمیت را دارد و همین امر است که افلاطون و مخصوصاً ارسطو دنبال آنرا گرفته برای یافتن تعریف ( حد ) به تشخیص نوع و جنس و فصل یعنی کلیات پی برده و گفتگوی تصور و تصدیق و برهان و قیاس به میان آورده و علم منطق را وضع نموده اند و بنابراین هر چند واضع منطق ارسطوست نظر به بیانی که کردیم فضیلت با سقراط است که راه را باز نموده است .

فلسفه کلیات عقلی

سقراط برای رسیدن به تعریف صحیح شیوه استقراء به کار می برد یعنی در هر باب شواهد و امثال را امور جاری عادی می آورد و آنها را مورد تحقیق و مطالعه قرار می داد و از این جزئیات تدریجاً به کلیات می رسید و پس از دریافت قاعده ای کلیه آنرا بر موارد خاص تطبیق می نمود و برای تعیین تکلیف خصوصی اشخاص نتیجه می گرفت و بنابراین می توان گفت پس از استقراء به شیوه استنتاج و قیاس نیز می رفت و در هر صورت مسلم است که رشته استدلال مبتنی برتصورات کلی را سقراط بدست افلاطون و ارسطو داده و از این رو او را مؤسس فلسفه مبنی بر کلیات عقلی شمرده اند که مدار علم و حکمت بوده است .

اصول اخلاقی سقراط

اما عقاید سقراط را در اصول مسائل مهم فلسفی به درستی نمی توان باز نمود چه او هرگز اظهار علم قطعی نمی کرد و به علاوه تعلیمات خود را نمی نوشت و بنابراین جز آنچه پیروان او بالاختصاص گزنوفون و افلاطون و ارسطو نقل کرده اند مأخذی برای پی بردن به تعلیمات او نداریم . مهمترین مأخذ افلاطون است اما او هر چه نوشته از قول سقراط نقل کرده و بدرستی نمی توان عقاید استاد و شاگرد را از یکدیگر جدا نمود . آنچه تقریباً به یقین می توان دانست اینست که اهتمام سقراط بیشتر مصروف اخلاق بوده و بنیاد تعلیمات او اینکه انسان جویای خوشی و سعادت است و جز این تکلیفی ندارد اما خوشی به استیفای لذات و شهوات بدست نمی آید بلکه به وسیله جلوگیری از خواهش های نفسانی بهتر میسر می گردد و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت


دانلود با لینک مستقیم


سقراط و افلاطون و ارسطو 30ص

تحقیق و بررسی در مورد زندگی نامه ارسطو

اختصاصی از نیک فایل تحقیق و بررسی در مورد زندگی نامه ارسطو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

زندگی نامه ارسطو 

ارسطو یکی از بزرگترین متفکران جهان است. در سراسر تاریخ فلسفه، گذشته از افلاطون و کانت، شاید هیچ کس ژرفا و پهنای اندیشه او را نداشته باشد، از بیست و چهار قرن تاکنون تاثیر او در فیلسوفان و دانشمندان گیتی بیرون از حد و حساب و بسا بیمانند بوده است. دانشمندان ایرانی حتی پیش از اسلام و قبل از رواج زبان عربی از او متاثر بوده‌اند استاد ذبیح الله صفا می‌نویسد:

"در پاره‌ای از کتاب پهلوی اصطلاحات فراوان علمی موجود است و این اصطلاحات که غالبا قابل تطبیق بر اصطلاحات فلسفی یونانی خاصه حکمت ارسطوست، می‌رساند که تنها به وسیله عیسویان ایرانی، علم یونانی پذیرفته و به زبان سریانی ادا نشده است بلکه زرتشتیان نیز به این کار مبادرت کرده و زبان پهلوی را معادل آوردن بسیاری کلمات در برابر اصطلاحات فلسفی یونانی ثروتمند ساخته بودند...یکی از مشاهیر عیسویان [در عهد ساسانی] پولس ایرانی (paulus persa) رئیس حوزه ایرانی نصیبین است که کتابی مشتمل بر بحث درباره منطق ارسطو به سریانی برای خسرو انوشیروان نوشـــت و در آن نسـبت به اثبات وجود واجــب و توحید و سایر نظر‌های فلاسفه، برتری روش حکما بر اهل ادیان اشاره کرد ....معلمین کلیساهای نسطوری در ایران .... چون به آثار ارسطو توجه داشتند در کلیساهای خود در ایران .... با قوت بسیار به تحقیق در روش این استاد یا شراح اسکندرانی او توجه کردند... مجاهداتی که پیش از خسرو انوشیروان (531 ـ 579م ) شده بود در برابر توجه او به علوم فاقد اهمیت است. این پادشاه که هم فرمانروایی مدبّر و هم سرداری شجاع بود به حکمیت نیز علاقه داشت و از فلسفه افلاطون و ارسطو آگاه بود و ترجمه پهلوی این دو استاد را می‌خواند.

"دکتر ذبیح الله صفا،‌ تاریخ ادبیات ایران – جلد اول"

 

ارسطو در 384 ق.م در شهر یونانی زبان استاگیرا ((stagira واقع در شبه جزیره خالکیدیکس (Chalcidice) چشم به جهان گشود. پدرش نیکو ماخوس (Nicomachus) پزشک بود و عضو صنف آسکله‌پیادای ( asclepiadae ) و طبیب در بار آمونتاس دوم (پادشاه مقدونیه Amyntas). ممکن است ارسطو از کودکی، و در نتیجه شغل پدر، به زیست شناسی دلبسته شده باشد، اما هیچ دلیلی در دست نیست که ار آن هنگام آغاز به تحقیق کرده باشد. پزشکان صنف اسکله‌پیاد فرزندان خویش کالبد شکافی یاد می‌دادند؛ اما ارسطو هنوز بسیار کوچک بود که پدرو مادرش هر دو در گذشتند و بنابراین، بعید است که او از این آموزش بهره‌مند شده باشد.

ارسطو در هفده سالگی به آتن رفت و وارد آکادمیای افلاطون (plato) شد و تا هنگام  مرگ وی در 348 ق.م همچنان شاگرد و همکار او بود و آنجا ماند. اهمیت تاثیر فلسفی افلاطون در همه آثار  ارسطو هویداست. حتی وقتی که او از استاد انتقاد می‌کند یعنی بیشتر اوقات به شهادت نوشته‌های موجود ـ به نبوغ افلاطون احترام عمیق می‌گذارد.

پس از مرگ افلاطون‌، ارسطو از آتن رفت. ممکن است بستگیهایش با دربار مقدونیه سبب رویگردانی مردم از او شده باشد. شاید هم نسبت به انتخاب اسپئوسیپوس (Speusippus) به جانشینی افلاطون نظر خوش نداشته، زیرا با رگه‌ای از آرای مکتب افلاطونی که در آثار اسپئوسیپوس پرورش داده می‌شده موافق نبوده است. به هر تقدیر، ارسطو به دهرت هرمیاس (hermias)، که از همشاگردیهای گذشته‌اش در آکادمیا و در آن زمان جبار آلوس در تروآد (Troad) بود به آن سان رفت. سه سال آنجا عضو محفل کوچکی از متفکران بود و باپوتیاس (Pythias)، دختری که هرمیاس او را به فرزندی پذیرفته بود، ازدواج کرد. در ایام اقامت در آسوس و سپس در میتوانه (Mitylene) در جزیره لیسبوس (lesbos)  ، دست به پژوهشهای در زیست شناسی زد که بعدها شالوده نوشته‌هایی علمی‌اش شد.

در 349 ق.م ارسطو به دعوت فیلیپ مقدونی (Philip of Macedon پادشاه مقدونیه) به پلا(pella ) پایتخت آن سرزمین رفت و مربی فرزند او، اسکندر کبیر (Alexander the great ) شد که پسری سیزده ساله بود.

پس از پایان دوره تربیت اسکندر، ارسطو به استاگیرا بازگشت و چند سال آنجا بود و سپس باز به آتن رفت و به تعلیم فلسفه پرداخت.

ارسطو در آتن از بیگانگان مقیم بود، بنابراین، نمی توانست مالک ملکی در آن شهر باشد. پس بیرون شهر چند ساختمان اجاره کرد و در اینجا که لوکیون (lykeion) نام گرفت. مدرسه‌ای از خود بنیان نهاد. (متصل به ساختمان اصلی ایوانی ستون‌دار "پری پاتوس Peripatos" بود و همین سبب شد که بعدها پیروان ارسطو را "پری پاتیک" بنامند).

 او بعضی سخنرانیها برای عامه می‌کرد، اما بشتر اوقاتش به نوشتن یا به درس گفتن برای گروهی کوچکتر از شاگردان جدی می‌گذشت. اغلب آثار موجود او متن درسهایی است که به این گروه داده شده و به نگارش در آمده است. در این گروه چند متفکر نیز مانند تئوفراستوس (Theophrastus) و ائودموس (eudemus) عضویت داشتند که بعدها خود از دانشمندان معتبر شدند. پوتیاس، همسر ارسطو هنوز دیری از این دوره زندگی نگذشته فوت کرد، و او بقیه عمر را با زنی برده به نام هرپولیس (herpyllis) به سربرد و از او پسری موسوم به نام نیکو ماخوس پیدا کرد که کتاب اخلاق نیکوماخوس را به اسم وی کرده است. ارسطو در وصیّت نامه خویش از هرپولیس به علت وفاداری و مهربانی‌اش به نیکی یاد می‌کند، هرچند تا پیش از مرگ خودش او را قانوناً از بند بردگی آزاد نکرد. بر خلاف افلاطون و بسیاریی از افراد تحصیل کرده یونانی در آن روزگار، به نظر می‌رسد که ارسطو منحصرا به جنس مخالف گرایش داشته است. چنین می‌نماید که بر زنان آنچنان احترامی نمی‌گذاشته و حتی توجه دقیقی نمی‌کرده است.

وقتی که در 323 ق.م مرد و احساسات ضد مقدونی در آتن دوباره سر برداشت، ارسطو ناگزیر از ترک آن شهر شد. واضح است که معتقد بوده که جانش در خطر است، زیرا با اشاره به اعدام سقراط (Socrates) می‌گوید اجازه نمی‌دهد آتنیان "دوباره نسبت به فلسفه مرتکب گناه شوند". پس به خالکیس (chalcis) موطن خویشاوندان مادری‌اش، رفت و سال بعد به علت بیماری در‌گذشت.

دانته هنگام وصف دکارت نخستین دوزخ درباره ارسطو چنین می‌گوید:

دیــــدم آن پیــــر و استــــاد همه                  او چو چوپان و دیگران چو رمه

همه ارباب فضل و دانش و هـوش                 حلقه طاعتش نهاده به گوش

بــر فلاطــون و پیـــر او سقــــراط                   پیشتر از همه به قرب بساط

از این بیانات مقدار احترامی را که در ارسطو طی هزار سال از آن بر خوردار بوده است می‌توان حدس زد. دوران اقتدار ارسطو هنگامی به پایان رسید که اسباب و آلات نو پیدا شد و مشاهدات روز افزون گردید و تجربیات از روی تانی و دقت علم را از نو نبا نهاد و " آلکم "  و "راموس" و " راجر " و فرانسیس بیکن با اسلحه مقاومت‌ناپذیری مسلح شدند. تاکنون هیچ مغزی نتوانسته است تسلط خود را بر فکر بشر این اندازه ادامه می‌دهد.

به گرداگرد خود چون نیک می‌دید                 بلا انگشتری و او نگین بود

 

سال شمار زندگی ارسطو

سال ( ق م )" قبل از میلاد مسیح "

384                   تولد ارسطو در استاگیرا

367                   ارسطو به آتن مهاجرت می‌کند و به آکادمی افلاطون می‌پیوندد

356                   تولد اسکندر کبیر

347                   مرگ افلاطون. ارسطو آتن را ترک می‌گوید و عازم دربار هرمیاس در آثار نئوس می‌شود و در آسوس اقامت می‌گزیند

345                   ارسطو به موتی‌لنه در جزیره لسبوس می‌رود ( و پس از چندی به استاگیرا باز می‌گردد)

343                   فیلیپ مقدونی ارسطو را به می‌یزا دعوت می‌کند و به ترتیب اسکندر می‌گمارد.

341                   مرگ هر میساس .

336                   فیلیپ کشته می شود و اسکندر تاجگذاری می‌کند .

335                   ارسطو به آتن باز می‌گردد و در لوکیون آغاز به تدریس می‌کند.

323                   مرگ اسکندر

322                   ارسطو از آتن به خالکیس می‌رود و در آنجا می‌میرد.

 

منابع: ارسطو- مارتا نوسباوم- طرح نو

تاریخ فلسفه- ویل دورانت


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد زندگی نامه ارسطو