بنر لایه باز دهه کرامت ویژه ولادت امام رضا ( علیه السلام ) و میلاد حضرت معصومه ( سلام ا.. علیها )
ولادت حضرت معصومه (سلام ا... علیها ) و امام رضا ( علیه السلام )
بنر لایه باز دهه کرامت ویژه ولادت امام رضا ( علیه السلام ) و میلاد حضرت معصومه ( سلام ا.. علیها )
یزید ابن غعنب نقل می کند : روزی با دوستانم در نزدیکی خانه خدا نشته بودم که دیدیم زنی از دور دست به سمت خانه خدا می آید . وقتی آن زن نزدیکتر شد ، دقت کردم دیدم فاطمه بنت اسد است . او به سوی خانه خدا رفت و مشغول طواف دور خانه خدا شد پس از چند دور به یک باره ایستاد و پرده خانه خدا را به دست گرفت و به حالت آویزان خطاب به خداوند متعال عرض کرد بار خدایا به حق مولودی که در رحم دارم ، درد زایمان را بر من آسان بگردان . (این عمل واین دعا باید برای ما شیعیان درس عبرت باشد که در هنگام گرفتاریها از که بخواهیم و چگونه بخواهیم) در این هنگام در مقابل چشمان حیرت زده ما یکدفعه دیوار کعبه از هم شکافت و هاتف غیبی ندا زد اُدخلی یا فاطمه . به یاد داشته باشیم وقتی درد زایمان حضرت مریم(س) در بیت المقدس که مشغول عبادت بود گرفت ، هاتف غیبی در آن هنگام صدا زد اُخرج یا مریم هناک بیت العباده و لا بیت الولاده (یا مریم از این مکان مقدس خارج شو اینجا مکان عبادت است نه جای ولادت) در حالی که فاطمه بنت اسد را به درون خانه خدا دعوت کردند . به هر صورت من دوان دوان به سمت خانه خدا دویدم تا به همراه فاطمه بنت اسد پا در درون خانه خدا بگذارم جاییکه دیدن داخل آن برای بسیاری از انسانها آرزو می باشد . تا به دم در خانه خدا رسیدم لحظه ایی بود که فاطمه وارد خانه خدا شده بود تا من رسیدم مجدداً دیوار به هم آمد و شکاف خانه خدا به هم دوخته شد . از این عمل فهمیدم وارد خانه خدا شدن نصیب هر کس نمی شود .
به طواف کعبه رفتم به حرم ره ام ندادند –-------------------------------------------------- که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی
آیا تا کنون دلی را خشنود کرده ای ویا برهنه ایی را پوشانده ای .
امّا من و دوستان متعجب زده و حیران از این عمل به سوی مردم مکه دویدیم و در کوی و برزن فریاد زدیم که ای مردم چه نشسته اید ، دیوار خانه خدا شکافت و فاطمه بنت اسد وارد آن شد . مردمان مکه عکس العمل های متفاوتی از خود نشان می دادند برخی می گفتند : دروغ می گویید ، عده ایی می گفتند: شاید خواب دیده باشید و بعضی هم بهت زده فقط به ما نگاه می کردند بالاخره عده ایی هم با توجه به تعداد ما و آگاهی از سابقه زندگی ما در میان مردمان مکه علی رغم میل باطن حرفهای ما را باور می کردند امّا حیرت آنان را از برق نگاههایشان می شد تشخیص داد . البته اگر خود ما هم شنونده این رخداد بودیم معلوم نبود این حرف را از هر کس به راحتی قبول می کردیم مطلبی نبود که در باورها بگنجد . در هر صورت در اثر فریاد های ما و نشان دادن خانه خدا و تکرار یک حرف که چه دیدیم .با عده کثیری از اهالی مکه روانه خانه خدا شدیم . وقتی به خانه خدا رسیدیم . کلیددار مکه که در میان آن جمع بود ، پا در میان گذاشت و با قدمهایی استوار و با نگاهی متین به دور و اطراف ، به سمت درب ورودی خانه خدا حرکت کرد . مردم با حالتی متعجب به او می نگریستند تا ببینند او چه می کند . خیلی هم غیر قابل انتظار نبود . دسته کلید را از جیب خود بیرون آورد و با اطمینان آن را در درون قفل جای داد . کاری که در هر روز به دفعات انجام می داد و برای نظافت ، عبادت ، راز و نیاز و تفکر در عالم وجود بدانجا وارد می شد . این دفعه هم مثل موارد قبلی انتظار می رفت به یک اشاره قفل از هم باز بشود وهمه مردم ببینند آنچه که یزید ابن غعنب دیده بود و یا خانه را مثل همیشه خالی از هر موجود زنده ببینند و پشیمان زده به خانه های خود باز گردند . و شماتت کنند هم خود را و هم کسانی که اصرار داشتند که حرف نامربوط آن جمع اندک را بپذیرند . امّا همه اینها به کنار . کلید در میان قفل گیر کرده و اصلاً میل ندارد که بچرخد . جوانان حاضر در جمع که حوصله آنان از این متانت و صبر کلیددار کعبه به سر رفته بود. به صورت گروهی درخواست کردند که اگر به آنان اجازه داده شود با ضربتی جانانه درب را باز خواهند کرد و جملگی را از تعجب برون خواهند آورد. امّا کلید دار مانع شد و گفت قفلی که تا دیروز به یک اشاره باز می شد . حتماً حکمتی دارد که اینچنین سخت و زمخت شده است . قفلی که همیشه روغن کاری می شد و با کلیددار سر وسرّی داشت و شاهد خلوتهای کلیددار بود و محرم رازهای شبانه او بود . اینک اینچنین سفت و محکم شده و اجازه نمی دهد تا کلید ، این باز کننده حلقه ارادت او به صاحب دادار عالم هستی دوباره از او بخواهد که این دفعه ، بسیاری از چشمان نگران به تو دوخته شده است . اجازه بده که آنان را از این انتظار کشنده در بیاورم و با باز کردن حلقه ارادت تو نمای دلنشین اندرون خانه یار را به بیینندگان حیران از معجزه صاحب بیت نشان دهم .
شامل 8 صفحه word
لینک پرداخت و دانلود *پایین صفحه*
فرمت فایل : Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه :22
فهرست مطالب:
فصل اول: حمزه (ع) و کِتمان ایمان
مؤمنینی که ایمانشان را کِتمان می کردند
فصل دوم: حمزه(ع) قبل از بعثت
در مراسم خواستگاری محمد (ص) از خدیجه (ع)
بشارت به ولادت علی(ع)
فصل سوم: حمزه (ع) از آغاز بعثت تا غزوة بدر
اسلام آوردن حمزه (ع)
پیش از هجرت؛ در مکه
پیش از هجرت؛ در مدینه
حدیثِ «سدِّ ابواب»
اهلیّتِ عبودیّت
فصل چهارم: حمزه(ع) و غزوة بَدر
روایت تاریخ
حقیقت از یاد رفته (بَیْعَهُ الرّضا)
دینِ کامل و نعمتِ تمام
معرفت علی(ع) به نورانیّت
نکته ای دربارة حدیث «بیعه الرّضا»
فصل پنجم: حمزه(ع) و غزوة اُحُد
روایت تاریخ
شهادت حمزه (ع)
آن که گفت آری
حدیثِ «عَرضِ دین»
اظهار نظر یک عالِم شیعی
فصل ششم: حمزه (ع) به روایت قرآن
همسویی قرآن و احادیث معصومین (ع)
1-سورة نساء، آیه 69: (وَ مَن یُطِعِ اللهَ و الرَّسُولَ…»
2-سورة توبه، آیه 19:(اَجَعَلْتُمْ سَقایَهَ الْحاجِّ)
3-سورة حجّ، آیه 24:«وَ هُدُو اِلَی الطَّیَّبِ مِنَ الْقَوْلِ)
4-سورة حجّ، آیه40:«اَلَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ)
5-سورة احزاب، آیه23:«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ)
فراتر از اندیشه
حمزه در احادیث پیامبر (ع)
حمزه (ع) در احادیث ائمة معصومین (ع)
فصل هشتم: نام و یاد حمزه (ع) در احتجابات، مناشدات و نامه ها
اقرار به حقّ
احتجابات
مناشدات
نامه ها
فصل نهم: نشان های سربلندی
حمزه و معجزة موسی (ع)
حمزه (ع) سوار بر ناقة عَضباء در صحرای محشر
حمزه (ع) بردارندة پرچم «الله اکبر» در قیامت
گواهی بر رسالت نوح (ع)
شفاعت حمزه (ع) از دوستانش در قیامت
فصل دهم: زیارت حضرت حمزه (ع)
گریزی بر حکمت زیارت
در اهمیت زیارت حمزه (ع)
زیارتنامة حضرت حمزه (ع)
کتابنامه
حمزه (ع) به روایت تاریخ
حمزه عموی پیامبر(ع) و فرزند عبدالمطّلب؛ مردی جنگجو، نیرومند و پر صلابت بود. بیشتر روزها را به شکار می پرداخت و غالباً پس از بازگشت ابتدا کعبه را طواف کرده و سپس به خانه اش می رفت.
یک روز پس از بازگشت از شکار، به او می گویند که ابوجهل، پیامبر را بسیار آزرده است. حمزه ای از این کار خشمگین شده و در پیِ ابوجهل بر می آید، تا این که او را در مکانی یافته و با کمانش چنان بر سر او می کوید که فرقش شکافته می شود.
آن گاه با بیان عباراتی که حکایت از اسلام آوردنش می کند، و این که«از امروز بر دین محمدم»، مسلمان می شود. شبانگاهان نیز نزد رسول خدا(ص) حاضر شده و اسلامش را اظهار می دارد و آن حضرت، او را دهای خیر نموده و پایداری در راه اسلام را برایش آرزو می کند.
سپس در جنگ بدر شرکت کرده و در جنگ اُحُد به شهادت می رسد و در دامنة کوه اُحُد به خاک سپرده می شود.
این کوتاه سخن، همة دانسته های یک فرد کم اطلاع از تاریخ صدر اسلام، دربارة حضرت حمزه (ع) است. نیز ممکن است این را هم بداند که او به دست شخصی به نام وحشی و به دستور هند (مادر معاویه) به شهادت می رسد تا آن جا که هند، جگر حمزه را به دندان کشیده و بدین سبب به هند جگرخوار(آکله الاکباد) معروف می گردد.
حضرت حمزه، یک دختر و دو پسر- از دو همسر- داشته که پسرانش یَعلی و عمَاره نام داشتند و بدین سبب، کُنیه اش ابویعلی و ابو عمّاره بوده است.
در سال دوم هجری که غزوة بدر روی می دهد، در کنار علی(ع) شجاعانه با دشمن می جنگد و گوشه ای از فداکاری و جانفشانی اش را در راه خدا و رسول خدا (ع) به نمایش می گذارد. و سرانجام در غزوة اُحُد (سوم هـ.ق .) که اوج قدرتمندی و توانمندی اش در رکاب پیامبر اسلام، به درجة شهادت رسیده و به سیدالشّهداء ملقب می گردد.
لینک و پرداخت دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:word(قابل ویرایش)
تعداد صفحه:8
فهرست
سلیمان و برادر ریاست طلب
آشوب داخلی بیت المقدس
سلیمان علیه السلام و مور
سلیمان و بلقیس
هدایای بلقیس به سلیمان علیه السلام
وفات سلیمان
تخت بلقیس نزد سلیمان آمد
مقدمه
داودعلیه السلام براریکه سلطنت بنی اسرائیل تکیه زده و در اختلافات و درگیری آنها قضاوت و داوری می کرد، امور سیاست و اقتصاد قوم را به درایت و کفایت اداره می کرد و هر روز بنی اسرائیل نزد داود می آمدند و سرگذشت زندگی و مشکلات خویش را بیان می داشتند و نزاعهای خود را تشریح و استدلال می کردند و داود هم در تمام موارد با عدل و داد حکم می نمود. در این دوران سلیمان که یکی از فرزندان داود بود تنها یازده سال از عمرش می گذشت. داود پیرمردی ضعیف و نحیف بود که هر آن امکان وداع او با زندگی می رفت و همواره فکر آینده مملکت و کشور او را نگران می ساخت و در این فکر بود که چه کسی پس از وی می تواند زمام امور و اداره کشور را به دست بگیرد. داود گرچه فرزندان بسیاری داشت ولی سلیمان که کودکی خردسال بود، از جهت علم و حکمت برآنان برتری داشت آثار عقل و درایت از سیمای او هویدا و هوش و درایت او بر همه آشکار بود و امور مردم را با تیزبینی و عاقبت اندیشی اداره می کرد. عادت داودعلیه السلام بر این بود که در مجلس قضاوت خویش، فرزند خود سلیمان را حاضر می ساخت، تا به قدرت قضاوت و استدلال خود بیفزاید، لذا سلیمان همیشه در مجلس قضاوت پدر خویش حاضر بود، تا در پرتو افکار پدر، چراغی برای آینده خود بیفروزد و در آینده به هنگام برخورد با مشکلات و مسائل اداره مملکت از پرتو آن بهره گیرد. در یکی از مجالس که داود پیغمبر بر کرسی قضاوت خود نشسته بود و سلیمان نیز در کنار وی حضور داشت، دو نفر، برای طرح نزاع نزد داود علیه السلام آمدند،
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه11
فهرست مطالب
آنگاه فرعون آرام گرفت
کودکی بر روی آب
موسی از بنی اسرائیل بود ولقب وی کلیم الله است واز سومین پیغمبر او لوالغرم است بعداز نوح و ابراهیم وموسی کتاب و شریعتی بزرکداشت ومیخواست بنی اسر ائیل راازمحنت برهاندولی
موسی پسر عمران بود و اوازنسل لاوی بن یعقوب بود که از زمان
یوسف در مصر بودند .وروز گار بنی اسرائیل پر محنت شده بود و عده ایشان بسیار بود اما فرعون بزرک پیشوای مصر بنی اسرائیل را به چیزی نمی شمرد که ایشان خود رااز خاندان پیغمبران می دانستند وفرعون بت پرست برد وبرایشان سخت می گرفت وآنان