لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 7 صفحه
قسمتی از متن .docx :
حضور زنان در میدان نبرد
زنان مسلمان ایرانی با الهام از تعالیم اسلامی با شجاعت و شهامت وصف ناشدنی، در صحنه های مختلفی حتی در میدانهای رزم حضور یافتند. خواهران بسیج و سپاه خرمشهر از جمله زنانی بودند که در منطقه عملیاتی باقی ماندند و به کارهایی از جمله حفاظت از انبار مهمات و رساندن آن به رزمندگان اسلام، کندن سنگر، تهیه و طبخ غذا برای رزمندگان مشغول شدند. زنان غیور و شجاع ایرانی گاه با دست خالی و یا چوبدستی مزدوران بعثی را به اسارت گرفتند. یک شیرزن سوسنگردی با چوبدستی خود چند سرباز عراقی را به اسارت گفت و قهرمان دیگری تعدادی از آنان را در یک اتاق محبوس کرد و به سربازن اسلام تحویل داد. آنان در شهرهای مرزی دلیرانه مقاومت کردند گویی ترس را از یاد برده بودند و فقط به حق میندیشیدند و بس.آنان آیینه تمام نمای ایثار و فداکاری و اسطوره های شهادت و شهامت بودند، فرار از دشمن برای ایشان مفهومی نداشت و بر این عقیده بودند که تا آخرین نفس نباید پشت به دشمن کرد. شیرزنان سلحشور ایرانی خاطره مجاهدات و فداکاریهای زنان مجاهد صدر اسلام را زنده کردند آنان تا سرحد جانبازی و شهادت پیش میرفتند و آرزوی شهادت داشتند. در حالات مرحومه فهیمه بابائیانپور، همسر شهید غلامرضا صادقزاده، گفته اند که وقتی امام خمینی از فهیمه برای جاری ساختن صیقه عقد درخواست وکالت کردند، فهیمه با کلامی رسا به امام عرض کرد: جواب مثبت من مشروط است! اطرافیان با تعجب پرسیدند: چه شرطی؟ فهیمه به امام گفت: «به شرط دعای شما برای شهادت هر دوی ما در این دنیا و قبول شفاعت ما در آخرت.» همین روحیه شهادت طلبی است که امام خمینی را به پیروزی مطمئن می سازد و می فرماید: «من هر وقت بانوان محترم را می بینم که با عزم و اراده قاطع در راه هدف ما حاضر به همه طور زحمت بلکه شهادت هستند، مطمئن میشوم که این راه به پیروزی منتهی می شود.» و نیز می فرماید: «... بعضی از خانمها قسم میدهند که شما دعا کنید که ما شهید بشویم من دعا میکنم که آنها ثواب شهادت را ببرند و پیروز بشوند.»
یکی از خواهرانی که خود در حماسه مقاومت خرمشهر حضور داشته است، میگوید: «در آن روزها خواهران دو دسته بودند، عدهای برای مهمات رسانی تعیین و تعدادی هم برای امدادگری راهی بیمارستان شدند. ما به بیمارستان رفتیم. پشت سر هم مجروح میآوردند. دست و پاها و بدنهای پاره پاره، که در پتو و حصیر پیچیده شده بودند. اوائل جرأت نمیکردیم به آنها دست بزنیم؛ ولی کمکم عادت کردیم. خواهران هر کار نیاز بود، میکردند، از تخلیه مجروحین و پرستاری تا کار در آشپزخانه و نگهبانی از بیمارستان. امکانات بسیار کم و مختصر بود. مجبور بودیم سِرُمها را به میخ آویزان کنیم، روز به روز وضع بدتر میشد... آب و برق نبود و آب از شط میآوردیم و یا شستشو را کنار شط انجام میدادیم. این باعث شد که آب، عدهای از خواهران را تا وسط شط ببرد... که تعدادی از آنها غرق شدند.
«جنگ شروع شده بود که به اتفاق چند نفر از خواهران پرستار داوطلبانه به مریوان رفتیم. یک روز خواهری را برای عمل آوردند که دستش سفید سفید شده بود. حالت غش و بیهوشی داشت و از ضعف مفرط رنج میبرد. ما بلافاصله به مداوای او مشغول شدیم. بعد که حالش بهتر شد، و از وضعش پرس و جو کردیم، فهمیدیم این خواهر اهل شمال است. چندی پیش که عملیات شروع شده، نیمه شب به منطقه رسیده و اظهار داشته که میخواهم در یک مرکز درمانی در کنار پرســتاران کـار کنم. او به مدت 72 ساعت، بی آنکه چیزی بخورد، در اتاق عمل پنسها را میشسته و دسته بندی میکرده است. از بس که دستش داخل آب بوده، خون به دستش نرسیده و دست کاملاً سفید شده بود. این خواهر شمالی پس از بهبودی، مجدداً در منطقه ماند و به صورت تجربی به پرستاری مجروحین جنگی پرداخت.»
خواهر 18 ساله ای که خانه و کاشانه خود را رها کرده و راهی مناطق جنگی شده ، چه هدفی جز رضای خدا و حفظ اسلام می تواند داشته باشد؟ او با چه بینشی به تمامی امیال و خواسته های نفسانی خود پشت پا زده که شب ها تا صبح به پرستاری از مجروحان می پردازد؟ او در خاطرات خود می گوید :« در آبادان و بیمارستان طالقانی به عنوان امدادگر ، بیست شب به طور مرتب نخوابیده بودیم ، شب ها مجروح بیش تری می آوردند ، این کار را به خاطر عشق و علاقه می کردیم ، زمانی که بچه های مجروح را در آن حالت می دیدیم ، همه چیز را از یاد می بردیم.»
حضور زنان در نقش پرستار و پزشک در بیمارستانهای صحرایی و پشت جبهه بسیار پررنگ بود و ما در اینجا تنها به چند نمونه کوتاه اشاره کردیم.
خواهر جانباز، آمنه وهابزاده چنین میگوید: «روز دهم جنگ، همراه سیصد نفر از خواهران به جبهه اعزام شدیم. وقتی به ماهشهر رسیدیم، بعضی همانجا ماندند و من همراه بقیه راهی خط مقدم شدم. آن زمان خط مقدم خرمشهر و آبادان بود. این مدت همراه دکتر چمران بودیم و چون ایشان و همسر گرامیشان قبلاً به ما آموزش چریکی داده بودند، حتی قرار شده بود همراهشان به لبنان هم برویم. خرمشهر که سقوط کرد، ما تا پشت کشتارگاه عقب کشیدیم و در بیمارستان ولی عصر (عج) مستقر شدیم. چون خرمشهر خالی از سکنه شده بود، از ما نیز خواستند تا شهر را ترک کنیم. ما جزء آخرین نفراتی بودیم که از خرمشهر خارج میشدیم. بعدها در عملیات ثامن الائمه و بیت المقدس شرکت کردم. در والفجر یک شیمیایی شدم... هفت بار مجروح شدم. پای چپم ترکش خورده و تا به حال سه بار عمل شده و احتمالاً آخر هم قطع خواهد شد...»
برادر جانباز، ایران خواه، چنین میگوید: «خانم فاطمه نواب صفوی، نوه شهید نواب صفوی، به عنوان دیدهبان به طرف بهمن شیر رفته بود. او با اطلاعات مؤثر و مفیدی که از موقعیت دشمن میداد، در موفقیت عملیات نقش تعیین کنندهای را ایفا کرد. در آخرین دیدار او را در حالی دیدم که پیکر شهیدی را با خود حمل میکرد. معلوم شد که از یک عملیات موفق چریکی بازمیگردد.»
خواهر نوشین نجار نیز ادامه میدهد: « گونیها را پر از شن میکردیم و در نقاط حساس خرمشهر میچیدیم. شبها روی پشت بام مسجد جامع با اسلحه ام نگهبانی میدادیم و هر چند ساعت یکبار پست خودمان را عوض میکردیم.»
«در جریان خرمشهر تعدادی از خواهران واقعاً رشادت شان خیلی بیش از مردها بود. خواهر شهناز حاجی شاه، از نظر اخلاق، شجاعت ایثار و تقوا و طهارت الگوی ما بود. مردانه میجنگید. با وجود شدت درگیریها در این چند روز، کسی تار مویی از ایشان ندید و کلامی به جز سلام نشنید. وقتی برای استراحت به عقب برمیگشتیم، او به سرعت مشغول آماده کردن غذا میشد.
شهناز حاجی شاه، سرانجام به آرزویش رسید و جلو مقرّ همیشگیاش مکتب قرآن، زمانی که آمده بود برای سنگرها غذا ببرد، همراه یکی از دوستانش شهناز محمدی، بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن، به شهادت رسید و از برادرش حسین حاجی شاه که دوّم آبان 59 به این فوز نائل شد، سبقت گرفت.»
زهره حسینی، دختری پانزده ساله بود، که در هفته اول جنگ پدر شهیدش را با دست خود دفن کرد و یازدهم مهر 59 نیز بدن قطعه قطعه شده برادرش علی را که در مدرسه به شهادت رسیده بود، دفن کرد. مادر شهیدان شهناز، حسین و محسن حاجی شاه، برای آنکه پیکر دخترش به دست مزدوران دشمن نیفتد، خود برای او قبر کند و او را دفن نمود.
خانم بدیعی نوعروس پانزده ساله بود. تنها چهل روز از ازدواجش میگذشت، وقتی جنازه شوهرش را آوردند، خودش او را کفن کرد؛ با دستان خودش، با دستهایی که هر کسی آن را ندارد)..
" درهنگام بروز جنگ و دفاع یک ملت در برابر حمله ی دشمن، تنها اعزام مردان به صحنه ی نبرد ضامن پیروزی نخواهد بود، بلکه حمایت و پشتیبانی از نبرد، تحریک و تشویق مردان به حضور مداوم در جبهه، مراقبت از کودکان و حفظ کانون گرم خانواده، مراقبت و پرستاری از مجروحین و مداوای زخمی ها، قبول مسؤولیت و انجام وظیفه به جای مردان و آزادسازی ایشان برای شرکت در جنگ، حفظ سنگرهای پشت جبهه و حتی تشکیل، اداره و توسعه ی نهضت های مقاومت و بسیاری موارد دیگر که جزو وظایف زنـان محسوب می شوند از جمله عوامل مهمی هستند که تأثیر مستقیمی بر روحیه ی رزمندگان و سرنوشت جنگ خواهند داشت.پس زنان، به عنوان بخشی از جامعه ی انسانی، مسلماً در هر یک از صحنه های مختلف اجتماع، خصوصاً در عرصه ی دفاع، ایفاگر نقشی اساسی، می باشند."زنان در عرصه های دفاعی و رزمی در ادبیات حماسی ما نیز جایگاهی خاص دارند چنان که « فردوسی » شاعر حماسه سرای ایران، در« شاهنامه» از زنی دلاور به نام « گردآفرید» نام می برد که در مرز ایران، برای جلوگیری از ورود سهراب، به مبارزه و نبرد با او می پردازد و یا در « داراب نامه»ی طرسوسی، « پوراندخت» نام زنـی رزمجوست که تن به مبارزه می سپارد.پس زنان از دیرباز، در نبردها و مسایل نظامی و دفاعی کشور ما ایفای نقش می کردند. در حماسه ی مقاومت مردم مسلمان ایران در برابر هجوم وحشیانه ی ارتش بعثی عراق به خاک میهن اسلامی که زمینه ی حضور گسترده ی زنان را در خطوط مقدم فراهم نمود نیز، زنان فداکار با حضور مؤثر و گسترده ی خویش در بخش های گوناگون سهم خود را در دفاع از کیان انقلاب
تحقیق در مورد حضور زنان در میدان نبرد