فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات103
در این میان، دقیق ترین سند درباره تاریخ وفات شاعر کلیشة سنگ قبر اوست که در سال 1310 شمسی (1931 م 0) از روی سنگ مزار وی تهیه شده و اینک در موزة نظامی تاریخ ادبیات آذربایجان در باکو نگهداری می شود. طبق این سند تاریخ وفات خاقانی در 595 هجری (خمس و تسعین و خمس مائه) بوده است.
علاوه بر آن، مؤلف مفتاح التواریخ بیت زیر را به عنوان ماده تاریخ وفات خاقانی نقل کرده است :
سال تاریخ نقل او رضوان گفت طوطی جنت حق خوان
که ترکیب «طوی جنت حق» به حساب ابجد برابر با 595 می شود.
به تصریح تمامی منابع، خاقانی در محلة سرخاب تبریز در جایی که به نام «مقبره الشعرا» مشهور است دفن شده است. آذر بیگدلی در آتشکده در این باب نظرخاصی دارد. وی می نویسد : «خاقانی» در تبریز وفات یافته، در سرخاب مدفون است و چون جمعی از شعرا در جوار او مدفون اند به مقبر الشعرا مشهور است».
به نظر آذر، به اعتبار دفن خاقانی در گورستان فوق، نام آن مقبره الشعرا برگزیده شده اما غفار کندلی در این باره به درستی اظهار نظر کرده و گفته است :
«این ادعا بدون شک خطاست زیرا قطران تبریزی که پیش از خاقانی می زیسته هم چنین اسدی توسی که در آذربایجان اقامت داشته در این گورستان دفن شده اند و سابقة آنها به خیلی پیش از اینها می رسد».
تقی الدین علت مرگ خاقانی را «باد فتق» دانسته:
«گویند به سبب اعراض اهل زمان و معارضة اثیر باد فتق پیدا کرده مدتها به آن مرض گرفتار بود. آخر الامر آن مرض جان ستان بر آن ذات شریف استیلا یافت و در شهر تبریز فی شهور اثنی و ثمانین و خمس مائه وفات کرد».
غفار کندلی نیز با ذکر ابیاتی از خاقانی مبنی بر داشتن درد دل، حدس زده است که شاید علت مرگ شاعر عارضة قلبی باشد.
نام پدر خاقانی علی و شغلش نجاری بوده است. شاعر بارها به نام و پیشة پدر در مطاوی اشعارش اشاره کرده است . از جمله :
به خوان معنی آرایی براهیمی پدید آمد ز پشت آزر صنعت علی نجار شروانی
و نیز :
و ز سوی پدر درو گرم دان استاد سخن تراش دوران
و نیز :
از بر خلایقم سبکبار بر مائده علی نجار
مادر خاقانی زنی مسیحی نسطوری بوده که پس از اسلام آوردن، با علی نجار پیوند گرفته. خود شاعر در تحفه العراقین به این نکته اشاره کرده است :
کارم ز مزاج بد نرستی گرنه دعوات مادرستی...
نسطوری و موبدی نژادش اسلامی و ایزدی نهادش ...
پس کرده گزین به عقل و الهام برکیش کشیش دین اسلام ...
تا مصحف و لااله دیده زانجیل و صلیب در رمیده
از اشارات خاقانی برمی آید که پیشة مادرش طباخی بوده است. در تحفه العراقین ضمن ابیاتی که در توصیف نسب مادرش آورده می گوید :
هستم زپی غذای جانور طباخ نسب ز سوی مادر
حمید آراسلی نام مادر خاقانی را «رابعه» ذکر کرده است.
کافی الدین عمر بن عثمان عموی خاقانی، طبیب و فیلسوف بوده است. پدر خاقانی اصرار داشته که شاعر از پیشة او تبعیت کند؛ اما شاعر که اندیشه های بلندی داشته از پدر می گریزد و به عموی فرهیخته اش پناه می برد. شاعر در نزد این عموی دانشمند، عربی، طب و نجوم و فلسفه را می آموزد و در تحفه العراقین در ضمن ابیاتی به آن بدین ترتیب اشاره می کند :
چون دید مرا زبان گشاده لوح خِرَدَم به دست داده
طبعم به سه علم ساخته راست آن سه که زوهم و عقل و حس خاست
اهمیت پرورش این علم تا آنجاست که خاقانی بارها وجود و اعتبار خود را از او می داند.
دعوی نسبت زعم کن نز پدر زیرا ترا هم پدیدار آورید ارچه پدر گم کرده بود
و نیز :
خاقانیا به ماتم عم خون گری نه اشک کاین عم به جای تو پدری ها نموده بود
سرانجام کافی اذدین در سال 545 (یعنی زمانی که خاقانی 25 ساله بود) وفات می یابد و شاعر را در غوغای جهان تنها می گذارد. پس از این، خاقانی در سوگ وی مرثیه های فراوانی می سراید.
از فحوای سخن شاعر برمی آید که او سه بار ازدواج کرده است. همسر اول خاقانی، زنی روستایی بود که پس از فوقت پسرش رشید الدین از غصه می میرد. شاعر دربارة این زن و خانواده اش در منشآت مطالبی آورده است. همسر دیگر خاقانی زنی شهری بود که شاعر از او اظهار نارضایتی کرده است؛ شاعر در قطعه ای ضمن مقایسه دو همسرش می گوید :
سپردی به خاک آنکه ارزید شهری گزدی زشهر آنکه خاکی نیرزد
علاوه بر اینها، خاقانی از این همسر صاحب پسری شده به نام مؤید الدین.
معروف است که یکی از همسران خاقانی، دختر استادش ابوالعلاء گنجوی بوده است اما بعضی از جمله غفار کندلی با دلایلی چند بر این باورند که این پیوند هرگز سرنگرفته بود و افسانه ای بیش نیست.
خاقانی سه پسر به نامهای رشید الدین، امیر عبدالمجید و مؤید الدین داشته است. علاوه بر آن صاحب سه دختر بوده. دو تن از آنها را به شوهر می دهد و دیگری پس از سه روز زندگی وفات می نماید.
تأثیرگذارترین فرزند خاقانی در دیوان، پسر ارشد وی رشید الدین است که در سال 571 در بیست سالگی می میرد و مرگ وی شاعر را در غمی سخت فرو می برد.
این اندوه بزرگ، سبب سرودن مرثیه هایی برای رشیدالدین می شود.
علاوه بر کافی الدین عمر عثمان، عموی خاقانی که از هفت سالگی شاعر را تحت تعلیم خود قرار داده، او محضر دو استاد دیگر را نیز درک کرده است : یکی وحید الدین پسر کافی الدین، پسر عموی خاقانی که مردی فرهیخته و پزشک بوده و از نجوم و ادب نیز بهره داشته است.
دومین استاد خاقانی پس از وحید اادین، ابوالعلاء گنجوی است. خاقانی پس از درگذشت عمویش کافی الدین به این شاعر متنفذ در دربار منوچهر شروانشاه روی آورد و توسط هم او به دربار راه یافت و لقب خاقانی را برگزید.
سفرهای خاقانی
1- به استناد به گفته های مرحوم فروزانفر، نخستین سفر خاقانی بین سالهای 549 و 550 روی داده است. در این ایام، خاقانی با کسب اجازه از شروانشاه اخستان برای دیدن خراسان به راه می افتد اما در ری بیمار می شود. از طرف دیگر ترکان غُز به خراسان می تازند و آن دیار را نا امن می سازند. والی ری نیز به اصرار از خاقانی می خواهد تا از سفر منصرف شود. این عوامل همگی دست به دست هم می دهند و شاعر را تشویق به بازگشت به شروان می کنند و او در سال 550 زمانی که شروانشاه مشغول ساختن بند باقلانی بوده به وی می پیوندد.
2- پس از مدتی در سال 551 مجدداً خاقانی با اجازه از شروانشاه به عزم سفر حج براه می افتد. در عراق به خدمت سلطان محمد سلجوقی می رسد و در موصل نیز وزیر صاحب موصل، جمال الدین محمد بن علی اصفهانی را دیدار می کند.
قصیدة «باکوره الاسفار و مذکوره الاسحار» با مطلع :
صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش کیمخت کوه ادیم شد از خنجر زرش
محصول همین سفر است.
3- گفته اند که خاقانی برای دومین بار عزم سفر حج داشته است ولی شروانشاه با این سفر موافق نبوده . در نتیجه شاعر، بی دستوری از شروان خارج می شود و پس از مدتی گماشتگان شروانشاه او را در بین راه دستگیر می کنند و به همین سبب شاعر در حدود یک سال به زندان می افتد.
درباره علت به زندان افتادن خاقانی اقوال متعددی وجود دارد. قزوینی در آثار البلاد علت را چنین ذکر می کند که پادشاه شروان قصد داشته به شاعر مقام وزارت ببخشد و شاعر به خاطر روحیة جوانمردی خود نپذیرفته، در نتیجه به خاطر
سرکشی از امر شاه روانة زندان شده است.
دولتشاه سمرقندی گفته است که خاقانی میل به انزوا و درویشی داشت و به همین دلیل از ملازمت و خدمت استعفا می خواسته ولی چون خاقان به همنشینی با وی علاقه ای داشته اجازه چنین کاری را به شاعر نمی دهد. در نتیجه شاعر به بیلقان می گریزد . اما توسط افراد شروانشاه دستگیر شده، به قلعة «شابران» برده می شود و مدت هفت ماه در آنجا به زندان می افتد.
با توجه به اشارات شاعر در قصیدة ترسائیه از جمله بیت :
مرا از بعد پنجه ساله اسلام نزیبد چون صلیبی بند برپا
برمی آید که در این هنگام پنجاه سال تقریبی و چهل و پنج سال تحقیقی داشته است.
حاصل این زندان، نوشتن قصیدة معروف «ترسائیه» است که خاقانی در ضمن آن، شاهزادة بیزانسی آندرونیکوس کمننوس را برای آزادی خود شفیع قرار می دهد.
سرانجام پس از این همه کشمکش با پادر میانی خواهر منوچهر شروانشاه یعنی عصمه الدین، خاقانی از بند می رهد و به زیارت کعبه می رود. در بازگشت از همین سفر است که بر کرانه های دجله، بقایای شهر افسانه ای تیسفون و کاخ مداین را مشاهده می کند و قصیدة جاودانة «ایوان مداین» را با مطلع :
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان ایوان مداین را آیینة عبرت دان
می سراید و نیز در همین ایام است (سال 571) که رشید الدین فرزند بیست سالة شاعر بیمار می شود و دار فانی را وداع می گوید.
4- علاوه بر سفرهایی که از آنها یاد شد، خاقانی سفرهای کوتاهی نیز به تفلیس، گنجه، ارجیش، تبریز، اصفهان و دربند داشته است.
از نکات جالب توجه در مطاوی اشعار خاقانی، علاقة بی حد و حصر او به دیدار خراسان است. شاعر در قصاید متعددی از این اشتیاق خود سخن رانده که پاره ای از آنها عبارتند از :
چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند
و نیز :
به خراسان شوم انشا الله آن ره آسان شوم انشا الله
(مرثیه خوان مداین)
منشات خاقانی