دسته بندی : علوم انسانی _ تاریخ و ادبیات، تحقیق
فرمت فایل: ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ )
قسمتی از محتوای متن ...
تعداد صفحات : 6 صفحه
غریب غربتم نازنین من نامه هایم را بخوان شبیه صدای خزانم نازنین من گذر عمر را بدان در سر سیاهی به سر دام نازنین من سیاهی من را بدان آواره گیسویت شدم نازنین من قدر من را بدان سالهاست در به در عشق توام نازنین من آوارگی من را بدان به پاکی دامان تو قسم خورده ام نازنین من حق من را بدان اسارت در چشمانت کشیدم نازنین من دلتنگی من را بدان خاک باران خورده ام نازنین من بوی من را بدان یار یکجا رفته ام نازنین من عشقم را بدان به درویشی فرو افتاده ام نازنین من گرمی تن را بدان سر به دنیا داده ام نازنین من مهرم را بدان تا که از غربت در آیم نازنین من اسمم را بخوان چوتیری از کمان بر آمد بر زمین خورد که آرش با کمانش این چنین گفت ف=تو تنها یار من در زمینی تو تنها مونس این سرزمینی رها کردی تیر عشق در آسمانها نه از بهر شکار از بهر یاران در مرامت فقط عشق زمین نیست مرامت بیش از این هاست بر ما کمان می داد با طنینش به آرش جواب به عشق تو دهم قدرت به تیر تا بیکران قدرت عشقت مرا مست و خرامان می کند چونکه تیر در من گذاری مجنون صحرا می کنم کمان در دست آرش قدرت یک دولت است دولتش از عشق می گوید و قدرتش از یار است.
همچون دژی استوار در پای ایستاده ام به زیر پاهایم آب سرد به سرم سرب داغ بر لیم دریای غم در چشمانم یک عکس ناب چشم یک لحظه بر هم نگذاشتم تا نشوی محو از صحنه روزگار دگر تاب و توانم نیست دگر از تو نشانم نیست چگونه می توان عاشق بود ونشست مگر می شود به تنهائی گذشت تا کجا آیم بگو تا نا کجا به کدان بالین سر بگذارم تو بگو هفت سیره خلقت خدا درد بی آبی به خاک نتوان گفت درد بی مهری به چند یار نتوان گفت داغی آتش عشق به جان من بیفتاد سردی این عشق در دامان تو جستم من که یک قطره از آن می نخوردم مستی عشق تو هم به دامان من افتاد خاک در دست بگیر برایم می کنی قبر بدان گمشدن یوسف کنعان هم به گردن من افتاد.
عاشقان امشب همه مستند زباران در می خانه باز امشب تا پایان باران جام می پر از آب باران می پرستان مستند و غزل خوانند زباران ساقیا بر ما می پرستان بفرست باران تا جام شراب بشوییم زباران ای یاران بنوشید از می ، میخانه خود تا شراب از کف بگیرید و به جامی بزنید از باران بشکنید جام شراب و بسوزانید می را بنوشید زباران و می زآن گیرید زباران ******************************* بزن باران نکن لحظه ای درنگ تا بیند چشمانم که آسمان هم می گرید بی درنگ بوی باران خاطره دارد زیار بوی باران صد صدا دارد زیار اشک چشمم یادم آرد غربت اشک چشمم یادم آرد وطنم شهر من دارد زمن خاطره ها چه تلخ چه شیرین از من آورد یاد ما بگو باران خاطره هایم در وطن سبد سبد اشک خاطره های وطنم چشم در غربت دادم و دل دروطن وطن غم از من دارد و چشم در چشم من وطنم دلتنگ از دوری من چشمانم اشک دارد از دوری تو با که باید گفت از راز دلم جز تو ای خاک وطن من ندارم رازدار ************************************* شبا شب بود رسیدم به او تلخ می گریست ، اشک می ریخت چون باران بهاری گریه می کرد از دست زمانه با خود می گفت حرفهای گذشته می گفت از دلهای پاره پاره ، دلها که با او سر یاری ندارند در فکر خود عشق می پروراند و آزادش می کرد اسیر می گرفت و آزاده می داد فرهاد می شد و شیرین یاد می کرد درد سر تا پایش را فرا گرفته بود در پی نوش دارو برای سهراب بود چین و چروک زندگی به چهره اش پیدا بود قصد در گرفتن موج از دریا داشت زندگی می گذراند و عمرش می گذشت عمر خود را فدای رویاهایش می نمود.
هر چه تلخ است هر چه شیرین کام ما است زندگی بین هرچه دشوار هر چه آسان سال ما شد رنگ دریا را ببین با تو خندید شب به خورشید اشک چشم ات ،جام ما هم بگریید هر چه هستیم ما برفتیم بدرقه را هم بدیدیم چشم من بر بیکران رفت تا که در چشمش نشست رنگ خونم رنگ بی رنگ رنگ پیراهن تو ، باشه نیرنگ با چه روئی روی خوبی باشد دو روئی است روی خوبی دل که تنگ است دل تو از بس که سنگ است غریبی می کشم یک عمر غربت به دست توست یک امر کافی عشق من و تو همه جا هست حرف من و تو من که از راه دریا می روم تو بمان با خاطر من ، می روم بیماران عشق بی تابند زدرد درد بی مهری کجا دادند شفا کجا رفتی که آبادی باشد وخرابات بخوئی به کدام می خانه رفتی که در آن می ننوشی به چشم خسته ما همه بیمارند زعشق به دلها چون بنگری همه دلخونند زعشق برلب خسته ما لب مگذار عشق کهن لب بیمار مرا با لب شیرین چه سخن چنگ بر ساز دل بی بنیاد چه سود چونکه آواز دل من را ندانی خوب خوب بلبل درمانده یار از که می گوید سخن رازدل به بیگانگان گوید هنوز درد این جا درد عشق تنها نیست درد یک عالم در این جا نقطه عطف است هنوز چو خورشید زمان از در در آید نبینم من دگر خود را در این حال غریب از خدا خواهم رها سازد مرا تا ببینم کار دنیای دگر کاغذی بی خط صدای مبهم تنها در اتاق صدای پای قلم بر روی کاغذ قطره آب می چکد از بام گوش کن صدای آشناست صدای طفل سالی است می گرید یا که می خندد اما نه می گرید گریه اش از بهر چیست فریاد بر می آرد فریادش نا به هنجار نیست آری فریادش دل شکستن است ببینم چه شده گوی عزیزی از دست داده عزیزش کیست مادرش را می خواند مادرش کیست چه بیهوده سئوال کردم مادرش کیست مادرش ، مادر طفل است دگر مادرش ، زیر شلاق ناپدری جان دادست چه سخت است طفلی جان دادن مادر ببیند چه سخت است مادری در چشمان اشک آلود طفلش بمیرد طفل بی مادر چاره ای جز اشک و غم ندارد.
.
متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید
بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.
( برای پیگیری مراحل پشتیبانی حتما ایمیل یا شماره خود را به صورت صحیح وارد نمایید )
«پشتیبانی فایل به شما این امکان را فراهم میکند تا فایل خود را با خیال راحت و آسوده دریافت نمایید »
دانلود تحقیق شعر