نویسنده : اسکات فیتس مترجم: کریم امامی
این رمان از همان اول کار میخکوبتان میکند، و وقتی که به فصل آخر برسید بیش از پیش مات و مبهوت شکوه این داستان خواهید شد
گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتس ( دومین رمان قرن بیستم)
نویسنده : اسکات فیتس مترجم: کریم امامی
این رمان از همان اول کار میخکوبتان میکند، و وقتی که به فصل آخر برسید بیش از پیش مات و مبهوت شکوه این داستان خواهید شد
دانلود مقاله انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری با فرمت ورد و قابل ویرایش تعداد صفحات 102
چنانکه میدانیم زبان رسمی و ادبی ایران در دوره ساسانی لهجه پهلوی جنوبی یا پهلوی پارسی بود. این لهجه در دربار و ادارات دولتی و حوزه روحانی زرتشتی چون یک زبان رسمی عمومی بکار میرفت و در همان حال زبان و ادب سریانی هم در کلیساهای نسطوری ایران که در اواخر عهد ساسانی تا برخی از شهرهای ماوراءالنهر گسترده شده است، مورد استعمال داشت.
پیداست که با حمله عرب و بر افتادن دولت ساسانیان برسمیت و عمومیت لهجه پهلوی لطمهای سخت خورد لیکن بهیچ روی نمیتوان پایان حیات ادبی آن لهجه را مقارن با این حادثه بزرگ تاریخی دانست چه از این پس تا دیرگاه هنوز لهجه پهلوی در شمار لهجات زنده و دارای آثار متعدد پهلوی و تاریخی و دینی بوده و حتی باید گفت غالب کتبی که اکنون بخط و لهجه پهلوی در دست داریم متعلق ببعد از دوره ساسانی است.
تا قسمتی از قرن سوم هجری کتابهای معتبری بخط و زبان پهلوی تألیف شده و تا حدود قرن پنجم هجری روایاتی راجع بآشنایی برخی از ایرانیان با ادبیات این لهجه در دست است و مثلاً منظومه ویس و رامین که در اواسط قرن پنجم هجری بنظم درآمده مستقیماً از پهلوی بشعر فارسی ترجمه شده و حتی در قرن هفتم «زرتشت بهرام پژدو» ارداویرفنامه پهلوی را بنظم فارسی درآورد.
در سه چهار قرن اول هجری بسیاری از کتب پهلوی در مسائل مختلف از قبیل منطق، طب، تاریخ، نجوم، ریاضیات، داستانهای ملی، قصص و روایات و نظایر آنها بزبان عربی ترجمه شد و از آنجمله است: کلیله و دمنه، آیین نامه، خداینامه، زیج شهریار، ترجمه پهلوی منطق ارسطو، گاهنامه، ورزنامه و جز آنها.
در همین اوان کتبی مانند دینکرت، بندهشن، شایست نشایست،ارداویرافنامنه، گجستک ابالش، یوشت فریان، اندرز بزرگمهر بختکان، مادیگان شترنگ، شکند گمانیک و یچار و امثال آنها بزبان پهلوی نگاشته شد که بسیاری مطالب مربوط بایران پیش از اسلام و آیین و روایات مزدیسنا و داستانهای ملی در آنها محفوظ مانده است. مؤلفان این کتب غالباً از روحانیون زرتشتی بوده و باین سبب از تاریخ و روایات ملی و دینی ایران قدیم اطلاعات کافی داشتهاند. از این گذشته در تمام دیوانهای حکام عرب در عراق و ایران و ماوراءالنهر تا مدتی از خط و لهجه پهلوی استفاده میشده است.
با همه این احوال پیداست که غلبه عرب و رواج زبان دینی و سیاسی عربی بتدریج از رواج و انتشار لهجه پهلوی میکاست تا آنجا که پس از چند قرن فراموش شد و جای خود را بلهجات دیگر ایرانی داد.
خط پهلوی هم بر اثر صعوبت بسیار و نقص فراوان خود بسرعت فراموش گردید و بجای آن خط عربی معمول شد که با همه نقصهایی که برای فارسی زبانان داشت و با همه نارسایی بمراتب از خط پهلوی آسانتر است.
بهمان نسبت که لهجه پهلوی رسمیت و رواج خود را از دست میداد زبان عربی در مراکز سیاسی و دینی نفوذ مییافت و برخی از ایرانیان در فراگرفتن و تدوین قواعد آن کوشش میکردند اما هیچگاه زبان عربی مانند یک زبان عمومی در ایران رائج نبود و بهیچ روی بر لهجات عمومی و ادب ایرانی شکستی وارد نیاورد و عبارت دیگر از میان همه ملل مطیع عرب تنها ملتی که زبان خود را نگاه داشت و از استقلال ادبی محروم نماند ملت ایرانست.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> نفوذ لغات عربی در لهجات ایرانی
پیداست که این نفوذ سیاسی و دینی و همچنین مهاجرت برخی از قبایل عرب بداخله ایران و آمیزش با ایرانیان و عواملی از این قبیل باعث شد که لغاتی از زبان عربی در لهجات ایرانی نفوذ کند. این نفوذ تا چند قرن اول هجری بکندی صورت میگرفت و بیشتر ببرخی از اصطلاحات دینی (مانند: زکوة، حج، قصاص...) واداری(مانند: حاکم، عامل، امیر، قاضی، خراج...) و دستهیی از لغات ساده که گشایشی در زبان ایجاد میکرد یا بر مترادفات میافزود(مانند: غم، راحت، بل، اول، آخر...) منحصر بود و حتی ایرانیان پارهای از اصطلاحات دینی و اداری عربی را ترجمه کردند مثلاً بجای «صلوة» معادل پارسی آن «نماز» و بجای «صوم» روزه بکار بردند.
در این میان بسیاری اصطلاحات اداری(دیوان، دفتر، وزیر...) و علمی(فرجار، هندسه، استوانه، جوارشنات، زیج، کدخداه...) و لغات عادی لهجات ایرانی بسرعت در زبان عربی نفوذ کرد و تقریباً بهمان نسبت که لغات عربی در لهجات ایرانی وارد شد از کلمات ایرانی هم در زبان تازیان راه یافت.
باید بیاد داشت که نفوذ زبان عربی بعد از قرن چهارم هجری و خصوصاً از قرن ششم و هفتم ببعد در لهجات ایرانی سرعت و شدت بیشتری یافت.
نخستین علت این امر اشتداد نفوذ دین اسلام است که هر چه از عمر آن در ایران بیشتر گذشت نفوذ آن بیشتر شد و بهمان نسبت که جریانهای دینی در این کشور فزونی یافت بر درجه محبوبیت متعلقات آن که زبان عربی نیز یکی از آنهاست، افزوده شد.
دومین سبب نفوذ زبان عربی در لهجات عربی در لهجات ایرانی خاصه لهجه دری، تفنن و اظهار علم و ادب بسیاری از نویسندگانست از اواخر قرن پنجم به بعد.
جنبه علمی زبان تازی نیز که در قرن دوم و سوم قوت یافت از علل نفوذ آن در زبان فارسی باید شمرده شد.
این نفوذ از حیث قواعد دستوری بهیچروی(بجز در بعض موارد معدود بی اهمیت) در زبان فارسی صورت نگرفته و تنها از طریق مفردات بوده است و حتی در مفردات لغات عربی هم که در زبان ما راه جست براههای گوناگون از قبیل تلفظ و معنی آنها دخالتهای صریح شد تا آنجا که مثلاً بعضی از افعال معنی و وصفی گرفت (مانند:لاابالی= بیباک. لایعقل= بیعقل، لایشعر= بیشعور، نافهم...) و برخی از جمعها بمعنی مفرد معمول شده و علامت جمع فارسی را بر آنها افزودند مانند: ملوکان، ابدالان، حوران، الحانها، منازلها، معانیها، عجایبها، موالیان، اواینها...
چنانکه در شواهد ذیل میبینیم:
ببوستان ملوکان هزار گشتم بیش گل شکفته برخسارکان تو ماند
(دقیقی)
وگر بهمت گویی دعای ابدالان نبود هرگز با پای همتش همبر
(عنصری)
گر چنین حور در بهشت آید همه حوران شوند غلمانش
(سعدی)
زنان دشمنان در پیش ضربت بیاموزند الحانهای شیون
(منوچهری)
بیابان درنورد و کوه بگذار منازلها بکوب و راه بگسل
(منوچهری)
من معانیهای آنرا یاور دانش کنم گر کند طبع تو شاها خاطرم را یاوری
(ازرقی)
گذشته از این نزدیک تمام اسمها و صفتهای عربی را که بفارسی آوردند با علامتهای جمع فارسی بکار بردند(مانند: شاعران، حکیمان، زائران، امامان، عالمان. نکتها، نسخها، کتابها...)
بدین جهات باید گفت لغات عربی که در زبان فارسی آمده بتمام معنی تابع زبان فارسی شده و اصولاً تا اواخر قرن پنجم جمعهای عربی نیز بنحوی که امروز میان ما معمول است تقریباً مورد استعمالی نداشته است.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> آغاز ادب فارسی
اگر چه ادبیات پهلوی در برابر نفوذ و رسمیت زبان عربی اندک اندک راه ضعف و فراموشی میپیمود لیکن لهجات محلی دیگر ایران با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی میگردید و از آنجمله بود لهجه آذری، لهجه کردی، لهجه فارسی(معمول در فارس)، لهجات مرکزی ایران، لهجه طبری، لهجه گیلی و دیلمانی، لهجه سگزی، لهجه خراسانی، لهجه سغدی، لهجه خوارزمی و جز آن.
لهجه عمومی مشرق ایران و شعب آن از این میان ثروتمندترین لهجههای ایرانی بود و چون بازمانده لهجههای ادبی مهمی مانند پهلوی اشکانی (پهلوی شمالی)، سغدی قدیم، تخاری و خوارزمی قدیم بود بزودی و با کوچکترین رسمیت سیاسی میتوانست بهترین وسیله ایجاد ادبیات جدیدی در ایران گردد و این امر خوشبختانه بیاری یعقوب سر لیث صفار(254ـ265) مؤسس سلسله مشهور صفاری در اواسط قرن سوم هجری بشرحی که در تاریخ سیستان بتفصیل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعرانی مانند محمد بن وصیف سگزی دبیر یعقوب و بسام کورد(کرد) از خوارج سیستان که بصلح نزد یعقوب رفته بود و محمد بن مخلد سگزی از فاضلان عهد یعقوب نخستین اشعار عروضی پارسی سروده شد .
دانلود مقاله انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری ادبیات پهلوی در سه قرن اول هجری با فرمت ورد و قابل ویرایش تعداد صفحات 102
چنانکه میدانیم زبان رسمی و ادبی ایران در دوره ساسانی لهجه پهلوی جنوبی یا پهلوی پارسی بود. این لهجه در دربار و ادارات دولتی و حوزه روحانی زرتشتی چون یک زبان رسمی عمومی بکار میرفت و در همان حال زبان و ادب سریانی هم در کلیساهای نسطوری ایران که در اواخر عهد ساسانی تا برخی از شهرهای ماوراءالنهر گسترده شده است، مورد استعمال داشت.
پیداست که با حمله عرب و بر افتادن دولت ساسانیان برسمیت و عمومیت لهجه پهلوی لطمهای سخت خورد لیکن بهیچ روی نمیتوان پایان حیات ادبی آن لهجه را مقارن با این حادثه بزرگ تاریخی دانست چه از این پس تا دیرگاه هنوز لهجه پهلوی در شمار لهجات زنده و دارای آثار متعدد پهلوی و تاریخی و دینی بوده و حتی باید گفت غالب کتبی که اکنون بخط و لهجه پهلوی در دست داریم متعلق ببعد از دوره ساسانی است.
تا قسمتی از قرن سوم هجری کتابهای معتبری بخط و زبان پهلوی تألیف شده و تا حدود قرن پنجم هجری روایاتی راجع بآشنایی برخی از ایرانیان با ادبیات این لهجه در دست است و مثلاً منظومه ویس و رامین که در اواسط قرن پنجم هجری بنظم درآمده مستقیماً از پهلوی بشعر فارسی ترجمه شده و حتی در قرن هفتم «زرتشت بهرام پژدو» ارداویرفنامه پهلوی را بنظم فارسی درآورد.
در سه چهار قرن اول هجری بسیاری از کتب پهلوی در مسائل مختلف از قبیل منطق، طب، تاریخ، نجوم، ریاضیات، داستانهای ملی، قصص و روایات و نظایر آنها بزبان عربی ترجمه شد و از آنجمله است: کلیله و دمنه، آیین نامه، خداینامه، زیج شهریار، ترجمه پهلوی منطق ارسطو، گاهنامه، ورزنامه و جز آنها.
در همین اوان کتبی مانند دینکرت، بندهشن، شایست نشایست،ارداویرافنامنه، گجستک ابالش، یوشت فریان، اندرز بزرگمهر بختکان، مادیگان شترنگ، شکند گمانیک و یچار و امثال آنها بزبان پهلوی نگاشته شد که بسیاری مطالب مربوط بایران پیش از اسلام و آیین و روایات مزدیسنا و داستانهای ملی در آنها محفوظ مانده است. مؤلفان این کتب غالباً از روحانیون زرتشتی بوده و باین سبب از تاریخ و روایات ملی و دینی ایران قدیم اطلاعات کافی داشتهاند. از این گذشته در تمام دیوانهای حکام عرب در عراق و ایران و ماوراءالنهر تا مدتی از خط و لهجه پهلوی استفاده میشده است.
با همه این احوال پیداست که غلبه عرب و رواج زبان دینی و سیاسی عربی بتدریج از رواج و انتشار لهجه پهلوی میکاست تا آنجا که پس از چند قرن فراموش شد و جای خود را بلهجات دیگر ایرانی داد.
خط پهلوی هم بر اثر صعوبت بسیار و نقص فراوان خود بسرعت فراموش گردید و بجای آن خط عربی معمول شد که با همه نقصهایی که برای فارسی زبانان داشت و با همه نارسایی بمراتب از خط پهلوی آسانتر است.
بهمان نسبت که لهجه پهلوی رسمیت و رواج خود را از دست میداد زبان عربی در مراکز سیاسی و دینی نفوذ مییافت و برخی از ایرانیان در فراگرفتن و تدوین قواعد آن کوشش میکردند اما هیچگاه زبان عربی مانند یک زبان عمومی در ایران رائج نبود و بهیچ روی بر لهجات عمومی و ادب ایرانی شکستی وارد نیاورد و عبارت دیگر از میان همه ملل مطیع عرب تنها ملتی که زبان خود را نگاه داشت و از استقلال ادبی محروم نماند ملت ایرانست.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> نفوذ لغات عربی در لهجات ایرانی
پیداست که این نفوذ سیاسی و دینی و همچنین مهاجرت برخی از قبایل عرب بداخله ایران و آمیزش با ایرانیان و عواملی از این قبیل باعث شد که لغاتی از زبان عربی در لهجات ایرانی نفوذ کند. این نفوذ تا چند قرن اول هجری بکندی صورت میگرفت و بیشتر ببرخی از اصطلاحات دینی (مانند: زکوة، حج، قصاص...) واداری(مانند: حاکم، عامل، امیر، قاضی، خراج...) و دستهیی از لغات ساده که گشایشی در زبان ایجاد میکرد یا بر مترادفات میافزود(مانند: غم، راحت، بل، اول، آخر...) منحصر بود و حتی ایرانیان پارهای از اصطلاحات دینی و اداری عربی را ترجمه کردند مثلاً بجای «صلوة» معادل پارسی آن «نماز» و بجای «صوم» روزه بکار بردند.
در این میان بسیاری اصطلاحات اداری(دیوان، دفتر، وزیر...) و علمی(فرجار، هندسه، استوانه، جوارشنات، زیج، کدخداه...) و لغات عادی لهجات ایرانی بسرعت در زبان عربی نفوذ کرد و تقریباً بهمان نسبت که لغات عربی در لهجات ایرانی وارد شد از کلمات ایرانی هم در زبان تازیان راه یافت.
باید بیاد داشت که نفوذ زبان عربی بعد از قرن چهارم هجری و خصوصاً از قرن ششم و هفتم ببعد در لهجات ایرانی سرعت و شدت بیشتری یافت.
نخستین علت این امر اشتداد نفوذ دین اسلام است که هر چه از عمر آن در ایران بیشتر گذشت نفوذ آن بیشتر شد و بهمان نسبت که جریانهای دینی در این کشور فزونی یافت بر درجه محبوبیت متعلقات آن که زبان عربی نیز یکی از آنهاست، افزوده شد.
دومین سبب نفوذ زبان عربی در لهجات عربی در لهجات ایرانی خاصه لهجه دری، تفنن و اظهار علم و ادب بسیاری از نویسندگانست از اواخر قرن پنجم به بعد.
جنبه علمی زبان تازی نیز که در قرن دوم و سوم قوت یافت از علل نفوذ آن در زبان فارسی باید شمرده شد.
این نفوذ از حیث قواعد دستوری بهیچروی(بجز در بعض موارد معدود بی اهمیت) در زبان فارسی صورت نگرفته و تنها از طریق مفردات بوده است و حتی در مفردات لغات عربی هم که در زبان ما راه جست براههای گوناگون از قبیل تلفظ و معنی آنها دخالتهای صریح شد تا آنجا که مثلاً بعضی از افعال معنی و وصفی گرفت (مانند:لاابالی= بیباک. لایعقل= بیعقل، لایشعر= بیشعور، نافهم...) و برخی از جمعها بمعنی مفرد معمول شده و علامت جمع فارسی را بر آنها افزودند مانند: ملوکان، ابدالان، حوران، الحانها، منازلها، معانیها، عجایبها، موالیان، اواینها...
چنانکه در شواهد ذیل میبینیم:
ببوستان ملوکان هزار گشتم بیش گل شکفته برخسارکان تو ماند
(دقیقی)
وگر بهمت گویی دعای ابدالان نبود هرگز با پای همتش همبر
(عنصری)
گر چنین حور در بهشت آید همه حوران شوند غلمانش
(سعدی)
زنان دشمنان در پیش ضربت بیاموزند الحانهای شیون
(منوچهری)
بیابان درنورد و کوه بگذار منازلها بکوب و راه بگسل
(منوچهری)
من معانیهای آنرا یاور دانش کنم گر کند طبع تو شاها خاطرم را یاوری
(ازرقی)
گذشته از این نزدیک تمام اسمها و صفتهای عربی را که بفارسی آوردند با علامتهای جمع فارسی بکار بردند(مانند: شاعران، حکیمان، زائران، امامان، عالمان. نکتها، نسخها، کتابها...)
بدین جهات باید گفت لغات عربی که در زبان فارسی آمده بتمام معنی تابع زبان فارسی شده و اصولاً تا اواخر قرن پنجم جمعهای عربی نیز بنحوی که امروز میان ما معمول است تقریباً مورد استعمالی نداشته است.
از انقراض حکومت ساسانی تا پایان قرن سوم هجری --> آغاز ادب فارسی
اگر چه ادبیات پهلوی در برابر نفوذ و رسمیت زبان عربی اندک اندک راه ضعف و فراموشی میپیمود لیکن لهجات محلی دیگر ایران با آمیزش با زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی میگردید و از آنجمله بود لهجه آذری، لهجه کردی، لهجه فارسی(معمول در فارس)، لهجات مرکزی ایران، لهجه طبری، لهجه گیلی و دیلمانی، لهجه سگزی، لهجه خراسانی، لهجه سغدی، لهجه خوارزمی و جز آن.
لهجه عمومی مشرق ایران و شعب آن از این میان ثروتمندترین لهجههای ایرانی بود و چون بازمانده لهجههای ادبی مهمی مانند پهلوی اشکانی (پهلوی شمالی)، سغدی قدیم، تخاری و خوارزمی قدیم بود بزودی و با کوچکترین رسمیت سیاسی میتوانست بهترین وسیله ایجاد ادبیات جدیدی در ایران گردد و این امر خوشبختانه بیاری یعقوب سر لیث صفار(254ـ265) مؤسس سلسله مشهور صفاری در اواسط قرن سوم هجری بشرحی که در تاریخ سیستان بتفصیل آمده است صورت گرفت و با ظهور شاعرانی مانند محمد بن وصیف سگزی دبیر یعقوب و بسام کورد(کرد) از خوارج سیستان که بصلح نزد یعقوب رفته بود و محمد بن مخلد سگزی از فاضلان عهد یعقوب نخستین اشعار عروضی پارسی سروده شد .
در عصر اسلامی، این قبیل واژگان نیز در زمرة مصطلحات اسلامی قابل بررسیاند. زیرا این واژگان و ترکیبات اسمی در قالب فرهنگ اسلامی توانستند، در معنای مذهبی خود، رخ نمایند و شکل غالب و گسترده یابند به گونهای که در سایة فرهنگ اسلامی، معانی دیگر این واژگان رنگ باخت و اندک اندک از رواج افتاد و یا به طور کامل فراموش شد. مثلاً واژهای چون: الرب، هرچند پس از اسلام نیز در معانی چون: صاحب و دارنده و... استعمال شد، اما به طور عمده الرب و ترکیبات دیگرش ـ چون رب هذا البیت، رب العالمین و... مختص و منحصر به (الله) واحد گردید. این غلبه یک معنا بر دیگر معانی، تنها در سایه فرهنگ اسلامی میسر شده بود. و یا استعمال اسماء فرشتگان در اشعار که پیش از اسلام به صورت قلیل و نادر تنها منحصر به شعرای اهل کتاب ـ مثلاً امیه بن ابیالصلت شاعر حنیف عصر جاهلی دیده میشد، در عصر اسلامی شکلی گسترده و متداول به خود گرفت.
از اینرو هرچند واژگانی چون الرب و ترکیبات آن و یا اسماء فرشتگان زاییدة اسلام و فرهنگ اسلامی نبود و کاربرد آن پیش از اسلام نیز ریشه در ادیان آسمانی داشته است، اما از آنجا که در پی ظهور اسلام این واژگان قلیل استعمال در معانی مذهبی به شکل عام و رایج وارد عرصه ادبیات شد لذا این قبیل واژگان نیز در دایرة مصطلحات اسلامی قابل ذکراند. که البته به دلیل محدودیتهای موجود در ارائه مطلب، از پرداختن به این مقوله صرف نظر شد.
نظر به اهمیت بالای مفاهیم اسلامی موجود در واژگان مولد، کتبی چند در این باب تألیف شده است. این کتب از نظر ارزش علمی و لغوی بسیار سودمند است و به صورت کاملاً تخصصی به بررسی واژگان میپردازد. به این صورت که مؤلف شاخة خاصی از شاخههای گوناگون علوم اسلامی را بر میگزیند و آنگاه به تناسب آن علم به بررسی واژگان در آن حیطه مشخص میپردازد.
به این ترتیب فرهنگهای متنوع در زمینه لغات و اصطلاحات فقه اسلامی، فرهنگ لغات و مصطلحات اصول اسلامی، فرهنگ لغات حقوق اسلامی و... شکل میگیرد .
اما کیفیت کاربرد مصطلحات اسلامی در اشعار شعراء و اساساً میزان تأثیرپذیری ادبیات به خصوص شعر، از مصطلحات اسلامی، امری است مهم و در خور بررسی، نظر به این امر، نیز با توجه به این که در باب کاربرد مصطلحات اسلامی در شعر، کمتر کاری انجام شده است؛ از این رو تصمیم بر آن شد که پژوهشی در خصوص مصطلحات اسلامی از آغاز تا سده پنجم انجام شود.
از آنجا که امپراطوری قدرتمند عباسی دویست سال پایانی حیاتش را در ضعف و خمود ادبی پشت سر گذاشت، اصل کار را تا قرن پنجم قرار دادیم، به این ترتیب و شواهدی که در ذیل هر واژه آمده از شعرای دورههای مختلف، از مخضرمین و صدر اسلام تا شعرای اموی و عباسی میباشد؛ از این رو در ذیل هر واژه حداقل سه یا چهار بیت شعر، از ادوار مختلف در کنار مفهوم لغوی و اصطلاحی، بیان و بررسی میشود.
به یقین بررسی تمامی مصطلحات با توجه به وسعت دامنه آن، طی پنج قرن کاری است وسیع؛ وسعت موضوع در کنار بررسی اشعار شعرای پنج قرن اول اسلامی، دشوار، دقیق و زمان بر است ضمن این که زمینة گستردة بحث خودبخود امکان دسترسی به همة منابع و حتی بخش عمدهای از منابع موجود در زمینة علوم مختلف اسلامی را از ما سلب میکند. به گونهای که انجام آن حداقل تدوین چندین و چند مجلد عظیم را توسط اهل فن میطلبد؛ اما انتخاب پنج سده اول از آن رو بود که بتوان سیر تحول و تطور یک واژه را بررسی کرد، از آغاز شکلگیری واژه تا زمان تحول آن؛ و سپس بعد از تحول، به مقتضای شرایط اجتماعی و میزان فاصله زمانی ایجاد شده بین تولد لغت تا زمان کاربرد آن.
البته این کار، نه به عنوان کاری کامل و در خور تقدیر، بلکه در حد تحقیقی قابل نقد و بررسی خدمت اهل نظر ارائه میشود.
چکیده
مقدمه
«اصطلاح» و «مصطلح» در لغت
«اصطلاح» در عرف علمی و فنی
چگونگی پیوند معنای لغوی (اصطلاح) با مفهوم علمی و فنی آن
معنی لغوی و اصطلاحی «وضع»
وضع تعیینی و تعینی
وضع مصطلح در این پایان نامه
1ـ مختص
2ـ منقول
اقسام «منقولات»
3ـ مرتجل
4ـ حقیقت و مجاز
کلمه و ساختار معنایی آن کلمه و ساختار معنایی آن
چند معناییها یا کلمات «هم آوا»
به نظر بسیاری از محققان «هیچ کلمهای مصداق واحد و ثابت ندارد»
منشأ کلمه: از ساختار عمل ـ وابسته، تا ساختار معنی ـ وابسته
علل پیدایش چند معنایی
خلاصه بحث
1ـ قرآن
ـ اثر قرآن در زبان و ادب عربی
اایجاد وحدت زبانی
پیدایش مصطلحات جدید
شکلگیری علوم علمی و ادبی
تحول در اسلوب زبان عربی
گسترش مرزهای جغرافیایی و اختلاط با اقوام بیگانه
2ـ عصر عباسی
فساد حاکم بر عصر عباسی
عصر عباسی و جریانهای فکری بیگانه
ریشههای اصلی تحولات ادبی در عصر عباسی و تقلیل مصطلحات اسلامی در آن
الف ـ عصر عباسی و جریانهای یگانه
ب ـ فقدان پیشینه علمی ـ فرهنگی لازم در پذیرش جریانهای بیگانه
ج ـ پیامد سیاستهای تبعیض و تعصب نژادی امویان در جامعه عربی
دـ ترجمه کتابها در عصر عباسی
ه ـ ظهور انحرافات عقیدتی در این عصر
وـ سیاست جدی عباسیان در به حاشیه راندن ائمه
خلاصه بحث
2ـ موضوعات شعری در عصر عباسی
نتیجه
استعمال «رب» پیش از اسلام و پس از آن
«الرب» علم است یا صفت؟
شواهد شعری از دورههای مختلف
«رب» در شعر جاهلی
امیه بن ابی الصلت، شاعر حنیف عصر جاهلی
عدی بن زید، شاعر نصرانی عصر جاهلی
شعراء مخضرم
اعشی اکبر
کمیت بن زید اسدی
دعبل بن علی الخزاعی
خلاصه بحث
الف ـ نگاهی به واژه «الرحمن»
استعمال (الرحمن) در خصوص (الله) از چه زمانی متداول شد؟
امور متعلق به نبوت
1ـ معنی لغوی از لسان
2ـ معنی بیت کمیت
3ـ رجع به دیوان فرزدی و کمیت
شواهد شعری از دورههای مختلف
کعب بن زهیر، شاعر مخضرم صدر اسلام
فرزدق
جعفربن عفان الطائی، شاعر شیعی عصر اموی
دعبل بن علی الخزاعی
بررسی لغوی واژه الرسول
چه زمانی (الرسول) را به معنای (الرساله) به کار میبرند؟
بررسی صرفی واژه (الرسول)
الرسول به معنای الرسل در قرآن
(الرسول) در معنای (الرسل) در شعر عرب
خلاصه بحث
معنای (رسول) در اذان بنابه قول ابن انباری
شواهد شعری از دورههای مختلف
کعب بن زهیر، شاعر مخضرم
حسان بن ثابت انصاری، شاعر رسول الله (ص)
حطیئه، هجاگو مخضرم
کمیت بن زید اسدی و اثبات حق امامت امیرالمؤمنین علی (ع)
دعبل بن علی الخزاعی
(الرسول) علم است یا صفت؟
نگاهی به واژه «النبی»
بررسی لغوی واژه:
نتیجه بحث و شاهدی از قرآن
بررسی صرفی واژة (النبی)
نتیجه بحث
بررسی و تحلیل سیر تاریخی، ادبی... واژة (النبی)
شواهد شعری از دورههای مختلف
ابیاتی از ابوطالب، عموی پیغمبر (ص)
حسان بن ثابت انصاری
جریر هجو اخطل
کمیت بن زید اسدی
2ـ دعبل بن علی خزاعی
اشتراک معنایی در ابیات دعبل و طغرائی
ابوالعلاء معری
بررسی لغوی واژة (الاسلام)
المسلم در لغت:
تفاوت معنوی (اسلام) و (ایمان)
«مومن» و «مسلم»به عنوان مصطلح اسلامی، به چه معنا است؟
ایمان و امانت از یک ریشهاند
خلاصه
وجه انتخاب (اسلم) و (مسلم) برای آیین جدید و معتقداتش
شواهد شعری از دورههای مختلف
وضع اولیه کلمه (الاسلم) در بیتی از احوص
کعب بن زهیر، شاعر مخضرم
کمیت بن زیدالاسدی
ابوالطیب المتنبی
خلاصه بحث
بررسی واژه «الحدیث» با استناد به آیات و روایات
چگونه میتوان بین وضع لغوی مفهوم لغوی «حدیث» و کاربرد اصطلاحی آن، نسبت منطقی برقرار کرد؟
احادیث نبوی تا عصر اموی
نمونههایی از اشعار شعرای دورههای مختلف
کمیت
العبدی الکوفی
بررسی لغوی واژه «الشرع»
خلاصه بحث
2ـ بررسی مفهوم «سنت» و مباحث مربوط به آن
«سنت» در لغت
خلاصه بحث
دعبل
بررسی معانی لغوی واژه (الکتاب)
بررسی معانی اصطلاحی واژه (الکتاب) با استناد به آیات و احادیث
آغاز استعمال واژه (الکتاب) در خصوص قرآن
نمونههایی از آیات در این باب
شواهد شعری از دورههای مختلف
نابغه جعدی
کمیت بن زید الاسدی
دعبل علی الخزاعی
ابن الرومی
«الکتاب» مصدری است به معنای اسم مفعول
کتاب بحث
معانی «الفرقان» در آیات قرآن
شواهد شعری از دورههای مختلف
اخطل
دعبل بن علی الخزاعی
نگاهی به واژه «القرآن»
ب ـ بررسی معنایی (القرآن) به طور کلی در آثار ادبی عربی با استناد به آیات قرآن
بررسی و تحلیل صرفی واژه (القرآن)
واژه القرآن در ادب جاهلی
شواهد شعری از دورههای مختلف
کعب بن زهیر
دعبل بن علی الخزاعی
نتیجه بحث:
دعبل بن علی الخزاعی
بررسی معانی لغوی و اصطلاحی «سوره» با استناد به شواهد قرآنی
شواهد شعری از دورههای مختلف
سوره به معنای نشانه و علامت در شعر حسان
جریر
«السور» در بیتی از ابوتمام
بررسی معانی لغوی و اصطلاحی (الامام)
(الامام) در فرهنگ اصطلحات اسلامی
ترجیح استعمال بر وضع
معانی اصطلاحی (امام) در سه قالب معرفه به ال، معرفه به اضافه و نکره:
شواهد شعری از دورههای مختلف
حسان ـ اخطل
کمیت
دعبل بن علی الخزاعی
ابوالعلاء معری
خلاصه بحث
ساختار صرفی کلمه
ـ استعمال واژه (الخلیفه) در دورههای پس از اسلام
شواهد شعری از دورههای مختلف
واژه «الخلیفه» در شعر جریر
فرزدق شاعر امویان
بشاربن برد، شاعری میان دو دوره
بررسی لغوی واژه «النار»
شواهد شعری از دورههای مختلف
اشارهای به رجز جعفر بن ابیطالب
ابونواس
ابوالعتاهیه و ابن رومی
دعبل بن علی خزاعی
بحتری
ابن المعتز
ابوالطیب المتنبی
مفهوم «لصلاه» در آیات و روایات
شواهد شعری از دورههای مختلف
اعشی شاعر مخضرم
عدی بن الرقاع
ایمن بن خریم الاسدی، شاعر شیعی عصر اموی
دعبل بن علی الخزاعی
بررسی واژه (الحدیث) با استناد به آیات و روایات
الأحدوثه
چگونه میتوان بین وضع لغوی و کاربرد اصطلاحی واژه نسبت منطقی برقرار کرد؟
احادیث نبوی تا عصر اموی
نمونههایی از اشعار شعراء
الف ـ عصر اموی
1ـ کمیت
2ـ العبدی الکوفی
یک پیشنهاد
شامل 200 صفحه فایل word
چارلز داروین با اتکا به علمِ زیست شناسی، تئوری تکاملِ انواعِ مختلفِ گونه های موجوداتِ زنده بر روی کره ی زمین را برای نخستین بار ثابت نمود و ارائه کرد. به سال ۱۸۵۹، داروین در کتابِ «در باره ی سرمنشاءِ گونه ها به وسیله ی انتخابِ طبیعی و حفظِ نوعِ برتر در تنازعِ بقا» (که همواره به اختصار «سرمنشاءِ گونه ها» نامیده می شود) برای اولین بار تئوری علمی تکاملِ زندگی در جهانِ هستی را عرضه و تدوین کرد.
انتشارِ این کتاب و توضیحِ علمی این تئوری، انقلابی در تمامی زمینه های دانش و علومِ مختلف به وجود آورد. قبل از انتشارِ تئوری داروین، متد و راهِ حلِ علمی برای این که بتواند توضیح دهد که چگونه و چرا این همه گونه ها و موجوداتِ زنده با تمامِ پیچیدگی هایشان ظرفِ میلیون ها سال تغییراتِ تدریجی و کلان در این جهان به وجود آمده اند، وجود نداشت. در این زمینه فرضیه های خامی از طرفِ زیست شناسان، زمین شناسان و جامعه شناسانی نظیر «مالتوس» ارائه شده بود، اما هیچ یک نتوانسته بود معمای هستی را با متدِ علمی ثابت نماید. تا آن زمان مسجد و کلیسا از طریقِ کتابِ قرآن و انجیل بر این عقیده بودند که «زندگی در زمین فقط ظرفِ شش هزار سالِ گذشته شروع گشته، در هفت روز آفریده شده و خدا خالقِ هر یک از موجودات است و هر آن چه را که خالقِ توانا خلق نمود دیگر بار هیچ نیرویی را قادر به تغیییر و تحولش نیست.»! طبقِ این فرضیه ی غیرِعلمی عدمِ تغییر و ثباتِ گونه ها و تمامی موجوداتِ زنده امری است الهی!