اخلاق حرفه ای در اسلام
عنوان صفحه
گفتار اول........................................................................................................................................................2
درصورت داشتن هدف کاربردی بیان نام بهره وران. 4
جنبه ی نوآوری و جدید بودن تحقیق در چیست؟. 4
وضع اجتماعی و سیاسی سده چهارم و نیمه ی اول قرن پنجم روزگار سامانی و غزنوی.. 5
1- دین نخستین فعالیت فرهنگی سامانیان: 9
2- دومین مورد از فعالیت های فرهنگی سامانیان: 10
سومین مورد از فعالیت های فرهنگی سامانیان: 10
اوضاع حکمت و حکیمان و آثار آنان در سده ی چهارم و نیمه ی اول سده ی پنجم. 19
اوضاع حکمت و حکیمان همراه با آثاری که در این زمینه نوشته اند در سده های چهارم و پنجم. 19
بخش دوم.....................................................................................................................................................25
نمود هایی از رفتار و اخلاق سیاسی اجتماعی فرمانروایان در شاهنامه. 30
کین خواهی نیاکان........................................................................................................................................79
گزینش کردن پادشاهان در شاهنامه. 142
هنر آموزی فرمانروایان در شاهنامه. 152
ازدواج فرمانروایان در شاهنامه. 156
پند و اندرز فرمانروایان در شاهنامه. 162
زینهار کردن و ساختن شارستان. 176
داد و دهش (بخشندگی) فرمانروایان. 186
هدیه پیش کش کردن به فرمانروایان و پادشاهان. 189
ساختن و آباد کردن فرمانروایان. 230
فر یا فره ی فرمانروایان در شاهنامه. 242
اکتشافات و اختراعات فرمانروایان. 252
چکیده
شاهنامهی فردوسی گرانسنگترین سند هویت ملی ایرانیان و یکی از مشهورترین حماسههای جهان است که حکیم فردوسی توانسته است با هنرمندی هرچه تمامتر، هم قدرت زبان فاخر فارسی را در آن به نمایش بگذارد و هم گنجینهای از آداب و رسوم و تمدن و فرهنگ پربار نیاکانمان را در آن فراهم آورد. با توجه به اینکه در این اثر بشکوه، زندگی بسیاری از پادشاهان ایرانشهر به نمایش گذاشته شده است، در این پایاننامه کوشش شده است که رفتار و اخلاق سیاسی اجتماعی پادشاهان مورد بحث و بررسی قرار گیرد تا روشن شود که منش و رفتار و کنش پادشاهان بیشتر چه سمت و سویی داشته است و آیا همهی پادشاهان در شاهنامه، منشی اهورایی و بخردانه داشتهاند یا گاه مرتکب کنشهای اهریمنی و نابخردانه نیز شدهاند. از دیگرسو به رسوم و آیینهای درباری و مرتبط با پادشاهان نیز اشاره شده است.
کلیدواژه: فردوسی، شاهنامه، فرمانروایان، رفتار و اخلاق سیاسی اجتماعی
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:18
فهرست مطالب
پیامبر و اخلاق
پیامبر اکرم مصداق زیبایی اخلاقی در اسلام هستند و برای آنکه بتوان به خوبی و شایستگی ویژگیها و خصوصیات اخلاقی ایشان را الگو قرار داد، باید به شناختی عمیق از آن حضرت نائل شد . محمد عمومی پژوهشگر پژوهشکده باقرالعلوم در گفتگو با خبرنگار مهر، اظهار داشت: در دین اسلام پیامبر اکرم(ص)، به عنوان الگو، درس های خداوند را برای ما که در کتاب قرآن از طرف خداوند فرستاده شده است، بیان کرد و خود نیز معلم این کتاب آسمانی شد، وظیفه ما این است که از پیامبر)ص) سرمشق بگیریم، هر شخصی که حضرت و خصوصیات اخلاقی ایشان را بشناسد خود را از جهت معرفت و اخلاق کامل کرده است. وی افزود: در گام اول از الگو قرار دادن رفتار پیامبر(ص)، در زندگی این امر مستلزم آن است که همه ابعاد وجودی ایشان برای ما قابل درک باشد و هنگامی که عمق وجودی پیامبر اکرم(ص) شناخته شد به طور ناخودآگاه تمام رفتارها شبیه رفتار پیامبر می شود لذا موضوع شناخت ویژگی های اخلاقی پیامبر(ص) بسیار مهم است. محمد عمومی با تأکید بر ضرورت شناخت پیامبر خوش خلقی را یکی از ویژگیهای بارز و ارزشمند آن حضرت عنوان کرد و یادآور شد: در مرحله بعد از شناخت خصوصیات اخلاقی پیامبر(ص)، ابعاد خوش خلقی از نظر مفهومی باید مورد بررسی قرار گیرند تا مصداقهای آن دچار اشتباه نگردند تا بدانیم که آیا تبسم داشتن بر لب خوش خلقی محسوب می شود یا اینکه معنای عمیق تری دارد. وی با اشاره به اینکه درون زیبا، و سیره و باطن نیک داشتن در بروز حسن خلق مؤثر است، تصریح کرد: با توجه به اینکه پیامبر اکرم(ص) درونی زیبا داشتند و بعد از شناخت این مطلب و روشن شدن قضیه، اراده و عزم مهم است هنگامی که شخص اراده و عزم می کند که پیامبر را الگوی خود قرار دهد آنگاه می تواند موفق باشد در واقع تا زمانی که اراده قوی وجود نداشته باشد کسی قادر نیست پیامبر را به عنوان الگو برای خود در نظر داشته باشد. وی گفت: در زمانی که پیامبر اکرم(ص) زندگی می کردند چه بسیار افرادی بودند که ایشان را به طور کامل می شناختند اما به این دلیل که اراده بهره گیری از حضرت را نداشتند هرگز نتوانستند پیرو بوده و در برخی موارد حتی گمراه نیز شدند و همچنین برعکس این قضیه نیز وجود داشت. وی با اشاره به مرحله بعدی از شناخت خوش خلقی پیامبر(ص)، اظهار داشت: مسئله دیگری که در زمینه شناخت بعد خوش خلقی پیامبر الزامی است مسئله استمرار و یک نوع نظارت و در اصل مراقبت از این ویژگی است که در مراحل بالا بدست آمده است بکارگیری و بهره مندی از این صفت نیازمند استمرار و محافظت از آن است. وی با اشاره به آثار بهره مندی از خوش خلقی، یادآور شد: اگر چنانچه قدم به قدم ویژگی خوش خلقی به کار گرفته شد، آثار فراگیر فراوانی در وجود فرد ظاهر می شود که در درونش آرامش ایجاد کرده، به او وسعت وجود بخشیده و وجودش را دریا دل می کند.
اخلاق نیکو از ویژگی های یک دوست خوب است. ( 3 )
تاریخ و ساعت : ۲۷ آبان ۱۳۸۵ - ۶:۲۳
کد خبر : 4294
7- اخلاق نیکو
حسن خلق آن است که فرد به اخلاق و صفات پسندیده انسانی و اسلامی مزین شده باشد و به خوی خوش و اخلاق نیکو اعمال و کردار خود را تطبیق دهد و نحوه برخورد و روابط خود را با دیگران تنظیم کند. اهمیت این خصیصه به قدری است که خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را چنین توصیف کرده:
وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم ( سوره قلم ، آیه 4 )
ای پیامبر در حقیقت تو به خلقی نیکو و عظیم آراسته ای .
از سوی دیگر آن حضرت نیز هدف از بعثت خود را اتمام مکارم اخلاق معرفی فرموده است که :
بُعِثتُ لِاُتَمَّمَ مَکارِمَ الاَخلاق
و ارزش بشر را به پنج چیز دانسته است : دین ، عقل ، حیا ، حسن خلق و ادب.
یکی از ویژگی های دوستان شایسته ، داشتن اخلاق نیکو است. زیرا آنان که پیمان رفاقت و انس و محبت با دیگران بسته و دست محبت یکدیگر را برای یک دوستی پایدار فشرده اند، تنها با اخلاق نیکو و خوش رفتاری است که می توانند دوستی هایشان را حفظ و تقویت کنند.
مولای آزادگان جهان حضرت علی بن ابیطالب ( ع) فرمود: من در شگفتم از کسانی که اشیاء و بردگان را با مال خویش می خرند ولی افراد آزاده و اشخاص را نمی خرند. پرسیدند یا علی چگونه می شود آزادگان را خرید؟ فرمود: با نیکی و خوش رفتاری. و پیامبر خدا (ص) فرمود:
أَلقِ أخاکَ بِوَجهٍ مُنبَسِط
با گشاده رویی و اخلاق نیکو برادر مؤمنت را ملاقات کن.
8- آزمایش
پس از بیان شرایط دوستی و این که چه کسانی را باید جهت معاشرت و دوستی بپذیریم ، این سؤال مطرح می شود که : چگونه می توان از وجود صفات مورد بحث در شخص مورد نظر اطمینان حاصل کرد و دانست که آیا انتخاب انجام شده انتخاب صحیحی بوده است یا نه ؟
در جواب باید گفت که اسلام برای این منظور، راه را روشن کرده و دستورالعمل لازم را ارائه فرموده است. اسلام یکی از شرایط انتخاب دوست را آزمایش شخص مورد نظر قرار داده و دوستی بدون آزمایش را صحیح ندانسته است.
حضرت علی (ع ) می فرماید :
مَن اِتَّخَذَ إَخاً بَعدَ حُسنِ الاختِبارِ دامَت صُحبَتُهُ وَتَإَکَّدَت مَوَدَّتُهُ وَمَن اِتَّخَذَ مِن غَیرِ اختِبارٍ أَلجَاَهُ الاضطِرارُ إِلی مُرافَقَةِ الأَشرار
کسی که پس از آزمایش ، دوستی برگزیند ، رفاقتش پایدار و موّدتش استوار خواهد ماند و کسی که ناسنجیده و بدون آزمایش با دیگران پیمان دوستی بندد ناچار ، به رفاقت اشرار و افراد فاسد تن در می دهد.
برای آزمودن افراد ، بهترین و مطمئن ترین راه ، بررسی عملکرد آنهاست. از آنجا که ایمان و عقل هر شخص در رفتار و کردار او نمایان می شود، با محک زدن اعمال می توان افراد را مورد آزمایش قرار داد ؛ خصوصاً در مواقعی که امکان ظاهرسازی در کار نباشد.
امام صادق (ع) می فرماید:
شیعیان را در سه مورد امتحان کنید:
1- در موقع نماز که چگونه از آن محافظت می کنند.
2- در مواردی که اسراری در پیش آنهاست چگونه آن را از دشمن ما حفظ می کنند.
3- در مواردی که اموالی دارند ؛ ببینید که آیا برادران خود را در اموالشان سهیم می کنند یا نه .
هر چند در شرایط عادی همواره امکان ظاهرسازی و فریب وجود دارد و نمی توان به صلاحیت اخلاقی یا اعتقادی افراد پی برد ؛ اما در شرایط خاص و بحرانی، خصلت های خوب و بد انسان به طور ناخودآگاه آشکار می شود و در آن موقعیت است که امکان ظاهرسازی و پنهان کردن حقایق از بین می رود.
امام علی (ع) می فرماید: مردم جز با امتحان شناخته نمی شوند. زن و فرزندت را در غیاب خود ، و دوست را در موقع مصیبت و سختی ، و خویشاوندان را در زمان جدایی ، و علاقه مندان را در زمان نیازمندی امتحان کن تا از این طریق قدر و منزلت تو نزد آنان روشن شود.
در پایان این بحث به یک نکته دیگر نیز باید اشاره کرد و آن این که منظور از امتحان این نیست که انسان همواره در حال امتحان کردن دوستان خود به سر ببرد ، بلکه به محض حصول اطمینان ، می توان از ادامه آن دست کشید و اقدام به دوستی کرد. بنابراین وقتی انسان شخصی را در مراحل مختلف آزمود و دست رفاقت و یکدلی به او داد و این دوستی سال های طولانی به درازا انجامید ، دیگر شایسته نیست که تا پایان عمر او را آزمایش نماید. زیرا نتیجه چنین رفتاری این است که به جای دوستی و محبت ، ملامت و کدورت جایگزین خواهد شد و از قدیم گفته اند که آزموده را آزمودن خطاست.
حسن خلق دو معنا دارد: معنای عام ومعنای خاص.[1]
حسن خلق به معنای عام عبارت است از مجموعه خصلت های پسندیده ای که لازم است انسان روح خود را به آنها بیاراید.
حسن خلق به معنای خاص عبارت است از خوشرویی، خوشرفتاری، حسن معاشرت و برخورد پسندیده با دیگران. امام صادق ـ علیه السلام ـ در بیان حسن خلق به معنای خاص فرمود:
«تُلَیِّنُ جانِبَکَ وَ تُطَیِّبُ کَلامَکَ وَ تَلْقی اَخاکَ بِبِِشرٍ حَسَنٍِ»[2]
حسن خلق آن است که برخوردت را نرم کنی و سخنت را پاکیزه سازی و برادرت را با خوشرویی دیدار نمایی.
در کتاب های اخلاق و روایات اسلامی هر جا سخن از حسن خلق است، اغلب مراد، همین معنای دوم است.
جایگاه حسن خلق در اسلام
دین مقدس اسلام، همواره پیروان خود را به نرمخویی و ملایمت در رفتار با دیگران دعوت می کند و آنان را از درشتی و تندخویی باز می دارد. قرآن کریم در ستایش پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»[3]
بدرستی که تو به اخلاق پسندیده و بزرگی آراسته شده ای.
حسن خلق و گشاده رویی از بارزترین صفاتی است که در معاشرت های اجتماعی باعث نفوذ محبت شده و در تأثیر سخن اثری شگفت انگیز دارد. به همین جهت خدای مهربان، پیامبران و سفیران خود را انسان هایی عطوف و نرمخو قرار داد تا بهتر بتوانند در مردم اثر گذارند و آنان را به سوی خود جذب نمایند. این مردان بزرگ برای تحقّق بخشیدن به اهداف الهی خود، با برخورداری از حسن خلق و شرح صدر، چنان با ملایمت و گشاده رویی با مردم رو به رو می شدند که نه تنها هر انسان حقیقت جویی را به آسانی شیفته خود می ساختند و او را از زلال هدایت سیراب می کردند، بلکه گاهی دشمنان را نیز شرمنده و منقلب می کردند.
مصداق کامل این فضیلت، وجود مقدّس رسول گرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ است. قرآن کریم، این مزیّت گرانبهای اخلاقی را عنایتی بزرگ از سوی ذات مقدس خداوند دانسته، می فرماید:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَو کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضوُا مِنْ حَولِکَ»[4]
در پرتو رحمت و لطف خدا با آنان مهربان و نرمخو شده ای و اگر خشن و سنگدل بودی، از گردت پراکنده می شدند.
بسیار اتفاق می افتاد که افراد با قصد دشمنی و به عنوان اهانت و اذیّت به حضور ایشان می رفتند ولی در مراجعت مشاهده می شد که نه تنها اهانت نکرده اند بلکه با کمال صمیمیت اسلام را پذیرفته و پس از آن، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ محبوبترین فرد در نزد آنان به شمار می رفت.
ارزشی که اسلام برای انسان خوشرفتار قائل است، تنها به مؤمنان محدود نمی شود، بلکه غیر آنان نیز اگر این فضیلت را دارا باشند، از مزایای ارزشی آن بهره مند می شوند. در تاریخ چنین آمده است:
علی ـ علیه السلام ـ از سوی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ مأمور شد تا با سه نفر که برای کشتن ایشان هم پیمان شده بودند، پیکار کند. آن حضرت، یکی از سه نفر را کشت و دو نفر دیگر را اسیر کرد و خدمت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آورد. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اسلام را بر آن دو عرضه کرد و چون نپذیرفتند، فرمان اعدام آنان را به جرم توطئه گری صادر کرد. در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد و عرض کرد: خدای متعال می فرماید، یکی از این دو نفر را که مردی خوش خلق و سخاوتمند است، عفو کن، پیامبر نیز از قتل او صرف نظر کرد، وقتی علّت عفو را به فرد مزبور اعلام کردند و دانست که به خاطر داشتن این دو صفت نیکو مورد عفو الهی واقع شده، شهادتین را گفت و اسلام آورد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ درباره اش فرمود:
او از کسانی است که خوشخویی و سخاوتش او را به سمت بهشت کشانید.[5]
حدود حسن خلق
از جمع بندی آیات و روایات و سیره معصومین ـ علیهم السّلام ـ به دست می آید. که حسن خلق از نظر آیین مقدّس اسلام «ارزش ذاتی» دارد، چه در برخورد با مؤمن باشد و چه در برخورد با کافر، اکنون برای روشن شدن حدود حسن خلق، موضوع را از چند جهت بررسی می کنیم:
الف ـ حسن خلق مؤمنان با یکدیگر
بدیهی است که خوشرفتاری مؤمنان با یکدیگر، یکی از ارزش های والای اخلاقی به حساب می آید. قرآن کریم، یاران رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به این صفت ستوده، می فرماید:
«مُحَمَّدٌ رَسوُلُ اللهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ...»[6]
محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و در میان خود مهربانند.
براساس این آیه، مسلمانان باید نسبت به عموم امّت، مهربان و دلسوز باشند، با آنان خوشرفتاری نمایند، به کمکشان بشتابند، در غم و شادی مردم سهیم باشند و با چهره ای متبسم، مؤدّب و خوشرویی با آنان رو به رو شوند و از این راه سبب ترویج حسن خلق و پیوند با مردم شوند.
ب ـ با مجرمان و منحرفان
جرم و انحراف با روح شریعت، سر ناسازگاری دارد و از هر کس که سر بزند زیانبار است و خردمندان موظند از آن جلوگیری کنند و عقل و شرع می گوید؛ خندیدن به روی مجرم، کاری نابخردانه است. بنابراین مسلمانان ـ گرچه از خصلت زیبای حسن خلق برخوردارند ـ ولی مجرمان و منحرفان، شایسته چنین موهبتی نیستند و نباید لبخند را تأیید اعمال ناشایست خود بدانند. بلکه در این گونه موارد وظیفه اسلامی، عمل به نخستین مرحله نهی از منکر است که رویگردانی و نشان دادن حالت تنفّر و انزجار از عمل خلاف است و اگر خلافکار با ترشرویی و گرفتگی چهره ما دست از خلاف نکشد، نوبت به امر و نهی زبانی می رسد که البته در این مقام باید مستدّل، محکم، منطقی و در عین حال با خوش خلقی و ادب، خلافکار را نصیحت و موعظه کنیم چنان که قرآن مجید می فرماید:
«اُدْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ و جادِلْهُم بالَّتی هیَ اَحْسَنُ...»[7]
با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها با نیکوترین وجه، مناظره نما.
در چنین مواردی باید به ذکر آیه یا روایت یا طرح قانون و مقررات یا بیان صلاح و مصلحت فرد و مملکت، همین طور بازگو کردن آثار ناهنجار گناه و خلاف و پیامدهای زیانبار آن، خلافکار را به اشتباهی که مرتکب شده واقف کرد تا آن را ترک گوید و باید دانست که حلاوت گفتار، خوشرویی، استدلال قوی و منطق در سخن و اخلاص و دلسوزی بیش از هر چیز دیگر برطرف مقابل تأثیر می گذارد و سبب اصلاح می شود.
ج ـ خوش خلقی و پرهیز از چاپلوسی
متأسفانه بعضی به دلیل عدم شناخت و آگاهی لازم، حسن خلق و رفتار نیکو را با تملّق و چاپلوسی اشتباه می گیرند و به نا حقّ به مدح و ستایش صاحبان زور و زر می پردازند و در برابر آنان کرنش و کوچکی می کنند و شخصیت و ارزش والای انسانی خود را لگدکوب می سازند و با کمال وقاحت نام این رفتار ناشایست را حسن خلق و رفق و مدارا با مردم می گذارند، نشانه چنین کسانی آن است که وقتی به افراد عادی و تهیدست می رسند، گشاده رویی و نرمخویی را فراموش می کنند و حتّی چهره ای عبوس و خشن به خود می گیرند. این صفت ناپسند نه تنها یک ارزش نیست، بلکه گناهی بزرگ است که موجب خشم خداوند می شود. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در این باره می فرماید:
«اِذا مُدِحَ الْفاجِرُ اهْتَزَّ الْعَرشُ وَ غَضِبَ الرَّبُّ»[8]
هرگاه شخص فاجری ستایش شود، عرش الهی می لرزد و خداوند خشمگین می شود.
پس ضروری است که در برخوردهای اجتماعی خود، رفتار پسندیده را با چاپلوسی اشتباه نگیریم و افراد متخلّفی را که گاه درصددند با چرب زبانی و چاپلوسی، حق و باطل را بر ما مشتبه کنند، طرد کرده و خود را از نیرنگ آنان ایمن سازیم.
د ـ خوش خلقی و مزاح
یکی دیگر از موضوعات مرتبط با حسن خلق، بحث مزاح است. باید دانست که مزاح و شوخی در حدّی که موجب زدودن غم و اندوه و شاد کردن مؤمن باشد و به گناه و افراط و جسارت و سخنان زشت و دور از ادب کشیده نشود، عملی پسندیده است. آنچه در این باره از پیشوایان دین به ما رسیده، در همین محدوده است. پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اِنّی لَاَمْزَحُ وَ لا اَقوُلُ اِلّا حَقّاً»[9]
من شوخی می کنم، ولی جز سخن حق نمی گویم.
شخصی به نام یونس شیبانی می گوید: حضرت صادق ـ علیه السلام ـ از من پرسید: مزاح شما با یکدیگر چگونه است؟ عرض کردم بسیار اندک! حضرت فرمود: «این گونه نباشید، چراکه مزاح کردن از حسن خلق است و تو می توانی به وسیله آن برادر دینی ات را شادمان کنی. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز با افراد شوخی می کرد و منظورش شادکردن آنان بود.»[10]
هـ ـ حسن خلق آری، بی تفاوتی نه!
از نظر اسلام، حسن خلق هرگز به این معنا نیست که اگر با منکری رو به رو شدیم، در برابر آن سکوت کرده، لبخند بزنیم، یا در برابر اعمال زشت دیگران واکنش منفی نشان ندهیم. زیرا برخورد منفی و توأم با تندی و خشونت، زمانی مذموم و ناپسند است که پای بی اعتنایی به دین و ارزش های والای آن در میان نباشد وگرنه رنجیدن نزدیک ترین افراد به انسان نیز اگر به دلیل حفظ ارزش ها و پایبندی به آن باشد، نه تنها زشت نیست، بلکه در ردیف مهم ترین وظایف شرعی و از مراتب نهی از منکر است.
به فرموده امام علی ـ علیه السلام ـ :
«اَمَرنا رَسوُلُ اللهِ ـ صلی الله علیه و آله ـ اَنْ نَلْقی اَهْلَ الُمَعاصی بِوُجوُهٍ مُکْفَهِرَّةٍ»[1]
پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به ما دستور داده است که با معصیت کاران با چهره های عبوس روبه رو شویم.
آثار و فواید حسن خلق
حسن خلق دارای آثار و فواید فراوانی است. با بهره گیری از فرموده های پیشوایان بزرگوار اسلام به شمّه ای از آنها اشاره می کنیم:
الف ـ آثار دنیوی
1 . پیوندهای دوستی را محکم و پایدار می کند. پیامبرگرامی اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«حُسْنُ الْخُلْقِ یُثَبِّتُ الْمَوَدَّة»[2]
خوشرویی دوستی را پایدار می کند.
2 . موجب آبادی سرزمین ها و طول عمر می گردد. امام صادق ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:
«اِنَّ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلْقِ یَعْمُرانِ الدَّیارَ وَ یَزیدانِفِی الْاَعْمارِ»[3]
بدرستی که نیکوکاری و خوش خلقی، سرزمین ها را آباد می کند و بر عمرها می افزاید.
3 . روزی را زیاد می کند. به بیان علی ـ علیه السلام ـ :
«فی سِعَةِ الْاَخلاقِ کُنُوزُ الْاَرزاقِ»[4]
گنجینه های روزی در نرمخویی و گشاده رویی است.
4 . موقعیت اجتماعی انسان را بهبود می بخشد. همان حضرت می فرماید:
«کَمْ مِنْ وَضیعٍ رَفَعَهُ حُسْنُ خُلْقِهِ»[5]
چه بسیار فرد بی مقداری که خوشرویی اش او را برتری بخشیده است.
5 . مشکلات و ناهمواری های زندگی را هموار می سازد؛ همان امام فرمود:
«مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ سَهُلَتْ لَهُ طُرُقُهُ»[6]
هرکس خلقش نیکو شد، راه های زندگی برایش هموار می گردد.
ب ـ آثار اخروی
1 . موجب نیل به درجات عالی می شود؛ پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اِنَّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظیمَ دَرجاتِ الاخِرَةِ وَ اَشْرَفَ الْمَنازِلِ وَ اِنَّهُ ضَعیفُ الْعِبادَةِ»[7]
به درستی که بنده، در سایه خوش خلقی خود به درجات بزرگ و مقامات والایی در آخرت می رسد، با آنکه عبادتش ضعیف است.
2 . حساب را آسان می کند؛ امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«حَسَّنْ خُلْقَکَ یُخَفِّفِ اللهُ حِسابَکَ»[8]
اخلاقت را نیکو کن تا خداوند حسابت را آسان کند.
3 . آمرزش گناهان؛ امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اِنَّ الْخُلْقَ الْحَسَنَ یُمیثُ الْخَطیئَةَ کَما تُمیثُ الشَّمْسُ الْجَلیدَ»[9]
بدرستی که اخلاق نیکو لغزش ها را ذوب می کند همان گونه که آفتاب یخ را.
4 . ورود به بهشت؛ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:
«اَکْثَرُ ما تَلْجُ بِهِ اُمَّتیَ الْجَنَّةَ تُقْوی اللهِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ»[10]
بیشترین امتیازی که امت من به سبب داشتن آن به بهشت می رود، تقوای الهی و خوش خلقی است.
[1] . جامع السعادات، ج 1، ص 342 ـ 343.
[2] . بحارالانوار، ج 71، ص 389.
[3] . قلم (68)، آیه 4.
[4] . آل عمران (3)، آیه 159.
[5] . بحارالانوار، ج 71، ص 390.
[6] . فتح (48)، آیه 29.
[7] . نحل (16)، آیه 125.
[8] . بحارالانوار، ج 77، ص 152.
[9] . بحارالانوار، ج 16، ص 298.
[10] . اصول کافی، ج 2، ص 663.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه14
تقوا
محقق طوسى، راه دیگر مانعزدایى از سیر و سلوک را «تقوا» و تقوا را داراى سه ضلع و رکن معرفى کرده است: ترس از خدا و تحاشى از کار زشت و قصد قربت در آن ترس و این تحاشى. در باره تقوا آمده است:
«بلى من أوفى بعهده و اتقى فإن الله یحب المتقین» (1)
متقین، محبوب خدا هستند. البته همان طور که تقوا مراتبى دارد محبوبیت الهى هم درجاتى دارد. مهم، آن است که انسان در تقوا سه رکن آن را رعایت کند:
رکن اول این که از خدا بترسد و این خوف، خوف ساده باشد و بر اساس ترس از خدا تحاشى داشته باشد.
رکن دوم «تحاشى» از گناه است، بدین معنا که اگر گناه در وسط باشد، انسان خود را به حاشیه بکشد تا به آن آلوده نشود؛ مثل این که، گفته مىشود: «از گناه اجتناب کنید» ؛ یعنى، شما دریک جانب قرار گیرید و گناه در جانب دیگر قرار گیرد؛ یعنى، سعى کنید با پروا از متن که گناه است به حاشیه صفا و نجات قدم بردارید.
رکن سوم این است که چه در آن ترس و چه در این حاشیه رفتن، منظور، نزدیک شدن به خدا باشد . برخى افراد از ترس زندان یا براى حفظ آبروى خود و هراس از ریختن آبرو، گناه نمىکنند و از آن تحاشى دارند و البته اینها خوب است. چون دورى از گناه، «توصلى» است؛ اما نشانه سیر و سلوک نیست. «سالک الى الله» خود را در مسیر خدا مىبیند و مسیر هم مستقیم و زمام این سالک در این مسیر مستقیم به دست خداست؛ چنانکه مىفرماید:
«ما من دابة إلا هو اخذ بناصیتها إن ربى على صراط مستقیم» (2) .
کسى که گفت:
«إیاک نعبد و إیاک نستعین»
قهرا خود را در تحت زمام حق مىبیند:
«یا من بیده ناصیتى، یا علیما بضرى و مسکنتى، یا خبیرا بفقرى و فاقتى» (3)
و مشابه این مضمون در «مناجات شعبانیه» چنین آمده است:
«بیدک لا بید غیرک زیادتى و نقصى و نفعى و ضرى» (4) .
بنابراین، انسان سالک خود را در راهى مىبیند که زمام راهیان آن به دست خداست. از این رو پرهیز و ترس او «قربة الى الله» است؛ زیرا اگر چنین نباشد، او براى خود مىترسد؛ نه براى رضاى خدا و بنابراین، اهل سیر نیست.
اگر انسان از گناه توبه کند و به جایى برسد که از توبه نیز توبه کند، در فضایل، مخلص است و هرگز ریا نمىکند. تقوا که از بهترین اوصاف انسان سالک است، گاهى انسان آن را به این انگیزه، تحصیل مىکند که در دنیا و آخرت عزیز باشد. چنین انسانى اخلاص ندارد؛ زیرا کار را براى تحصیل رضاى خود کرده است، نه رضاى خدا و در حقیقت او با تقوا نیست؛ زیرا او لباس تقوا را در بر کرده است تا در قیامت، جامه زرین جاه و عزت را بپوشد.
این که مىگویند صراط مستقیم، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، نمونههایش در این بحثها ظهور مىکند. گاهى تشخیص وظیفه، از تشخیص یک موى باریک، باریکتر است. آنها که موشکافى مىکنند توان این را دارند که این مسائل را به طور دقیق ارزیابى کنند.
توضیح و تحلیل مطلب این است که مراتب اهل تقوا متفاوت است؛ زیرا:
.1 گاهى کسى براى عزت و جاهمند شدن نزد جامعه، جامه تقوا را در بر مىکند. این صبغه ریائى دارد و از بحث خارج است.
.2 گاهى براى عزیز شدن نزد خدا و اولیاى الهى پرهیزکار مىشود، این عمل نیز، خوب ولى ابتدایى یا متوسط است و بنابراین، باید آن را هم رها کرد.
.3 گاهى انسان مىداند که خدا او را عزیز مىکند ولى او براى عزیز شدن با تقوا نمىشود . این هم کمال خوبى است. چون او براى عزیز شدن، جامه تقوا را در بر نکرده است.
.4 گاهى این دانستن را هم از یاد مىبرد؛ بلکه به عنوان وظیفه بندگى، با تقواست؛ یعنى عزیز شدن نه تنها «مطلوب» او نیست، بلکه «معلوم» او هم نیست و این خود، فضیلت است و تملک دل طلب مىکند و چنین انسانى بنده خالص خداست.
راههایى را که در شبانهروز به ما ارائهکردهاند، براى رسیدن به این مقصود سهم مؤثرى دارد.
نماز تنها کار سلبى به عنوان «نهى از فحشا و منکر» ندارد؛ چنانکه قرآن کریم مىفرماید :
«إن الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر» (5)
بلکه آثار اثباتى فراوانى نیز دارد. ما نباید در حدى باشیم که نماز را براى «پرهیز از گناه» بخوانیم، بلکه باید بکوشیم آن را براى «لذت لقاى حق» اقامه کنیم. گرچه توجه به لذت هم نقص است؛ ولى ما را به آن مراحل نهایى، راهنمایى و نزدیک مىکند.
نخستین چیزى که در مورد نمازبه ما آموختهاند این است که نماز بدون طهارت، نماز نیست :
«لا صلوة إلا بطهور» (6)
و ما هم باید درست تحصیل طهارت کنیم. آنگاه به ما گفتهاند: وقتى وارد نماز مىشوید، چهره جان خود را متوجه ذات اقدس و خداوند کنید تا خداوند نیز به شما رو کند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«إذا قمت إلى الصلاة فأقبل على الله بوجهک یقبل علیک» (7)
امام صادق ( علیه السلام) نیز فرمودند:
«إنی لاحب للرجل المؤمن منکم إذا قام فی صلاة فریضة أن یقبل بقلبه إلى الله تعالى و لا یشغل قلبه بأمر الدنیا، فلیس من عبد یقبل بقلبه فی صلاته إلى الله تعالى إلا أقبل الله إلیه بوجهه و أقبل بقلوب المؤمنین إلیه بالمحبة بعد حب الله إیاه» (8) .
نمازگزارى که به معانى نماز توجه و حضور قلب نداشته باشد، خدا از او، اعراض مىکند. وقتى خدا از نمازگزار اعراض کند، در حقیقت او پشت به قبله نماز مىخواند. بنابراین، به مقدارى که نمازگزار معانى نماز را مىداند و گناهان خود را احضار و از ذات اقدس اله توبه و نزاهت روح، طلب مىکند، نماز او مقبول است؛ زیرا نماز گرچه از نظر فقه اصغر، «واجب ارتباطى» است، لیکن در فقه اکبر با تحلیل هر جزء «واجب استقلالى» خواهد بود.
سفارش پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه ( علیهم السلام) در مورد اصل نماز، نماز جماعت، نماز جمعه، نماز شب و... فراوان است و این نشانه آن است که نماز بهترین راه براى سیر و سلوک انسان به سوى خداست.
امام صادق ( علیه السلام) در بیمارى پیش از ارتحال خود دستور دادند بستگان جمع شوند و پس از اجتماع، به آنان فرمودند:
«إن شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة» (9)
شفاعت ما اهل بیت شامل حال کسى که نماز را سبک بشمارد نمىشود.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز در بیمارى متصل به رحلت فرمودند: شفاعت من شامل کسى که نمازش را از وقت آن تأخیر اندازد نمىشود:
«لا ینال شفاعتی من أخر الصلاة بعد وقتها» (10)
که این در حقیقت، یکى از مصادیق سبک شمردن نماز است.
نیز رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هنگامى که مشاهده کردند نمازگزارى در مسجد رکوع و سجودش را با سرعت انجام مىدهد، فرمودند: اگر او با همین وضع بمیرد به دین من، نمرده است:
«دخل رجل مسجدا فیه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فخفف سجوده دون ما ینبغی و دون ما یکون من السجود، فقال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم نقر کنقر الغراب، لو مات على هذا مات على غیر دین محمد» (11) .
در مورد جدا شدن از جماعت مسلمانان نیز امام صادق ( علیه السلام) فرمودند: کسانى که در جماعت شرکت نکنند و به این وسیله، مقدارى از جماعت مسلمین فاصله بگیرند، از بند ایمانى جدا مىشوند:
«من خلع جماعة المسلمین قدر شبر خلع ربقة الإیمان من عنقه» (12) .
نیز پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: منافقان که قصد توطئه دارند و هنگامى که اذان گفته مىشود به مسجد نمىآیند، دستور مىدهم على بن ابیطالب ( علیه السلام) خانههاى آنان را ویران کند:
«اشترط رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم على جیران المسجد شهود الصلاة و قال لینتهین أقوام لا یشهدون الصلاة أو لامرن مؤذنا یؤذن ثم یقیم ثم آمر رجلا من أهل بیتی و هو علی فلیحرقن على أقوام بیوتهم بحزم الحطب لأنهم لا یأتون الصلاة» (13) .
این نشان دهنده عظمت نماز جماعت است.
درباره نماز جمعه نیز امام باقر ( علیه السلام) فرمودند:
کسى که سه جمعه، پىدر پى بدون عذر در نماز جمعه شرکت نکند، دلش بسته مىشود:
«من ترک الجمعة ثلاثا متوالیات بغیر علة طبع الله على قلبه» (14) .
سر عدم تأثیر موعظه در بعضى دلها همین است که عدهاى عمدا با دست خود به وسیله گناه، در دل را بستهاند. چون گاهى دل، قفل مىشود و کلید آن به دست شیطان است:
«أفلا یتدبرون القران أم على قلوب أقفالها» (15) .
درباره نماز شب، در حدیثى آمده است که انسان یک یا دو بار در شب، بیدار مىشود و در ذهنش مىگذرد که برخیزد و نماز شب بخواند، ولى شیطان وسوسه مىکند که هنوز زود است. اگر او به وسوسه شیطان فریفته شد گوش وى در اختیار شیطان است، و شیطان آن گوش را آلوده مىکند (16) .
پس اگر تنها حاکم خداست و حکم او هم این است که از غیر او کارى ساخته نیست، این راهى دارد و آن پرهیز و توبه از گناه و آنگاه توجه به عبادات به ویژه نماز است. ما وقتى وارد نماز مىشویم،
«الله اکبر»
مىگوییم و این «تکبیرةالاحرام» و به منزله احرام ماست.
نمازگزار با تکبیرة الاحرام احرام مىبندد و بسیارى از امور بر او حرام مىشود؛ اما با سلام نماز، از احرام بیرون مىآید. اصولا نوع عبادتها چنین است. در ماه مبارک رمضان، هنگام اذان صبح، انسان با نیت روزه، احرام مىبندد و هنگام پایان روز که افطار مىکند از احرام بیرون مىآید، چنانکه در عمره و حج معتمران و حجگزاران احرام مىبندند و با تقصیر یا حلق از احرام خارج مىشوند و اگر کسى به جایى برسد که دائما در نماز باشد، او دائما در حال احرام است و «لبیک» مىگوید؛ زیرا دائما توجه به غیر خدا را بر خود، حرام کرده است؛ چون از غیر خدا هیچ کارى ساخته نیست؛ غیر خدا هالک است و تکیه بر هالک، مایه هلاکت است و قرآن مىخواهد ما به هلاکت نرسیم. آنها که به هلاکت رسیدهاند بعد از روشن شدن ادله و براهین بوده است نه قبل از آن:
«لیهلک من هلک عن بینه و یحیى من حى عن بینه» (17) .
قرآن مىکوشد ما را زنده کند و بالاترین زندگى، همان ارتباط با
«حى قیوم»
است. اگر انسان با حى قیوم رابطه پیدا کند، نه تنها زنده و قائم مىشود بلکه قیوم و برپادارنده موجودات بهشتى نیز خواهد بود.
برترین مرحله تقوا، تقواى دل و خضوع آن در پیشگاه ذات اقدس خداوند است که از خضوع دل در برابر اوامر و نواهى الهى شروع مىشود و به آ ن جا ختم مىشود که دل فقط در پیشگاه خدا خاضع باشد. وقتى به آن بارگاه امن راه یافت همه آنچه را که خدا تقدیس کرده و بزرگ داشته، مقدس و بزرگ مىشمارد. قرآن کریم مىفرماید:
«و من یعظم شعائر الله فإنها من تقوى القلوب» (18)
پرهیزکاران از نظر تعظیم شعایر سه گروهند:
گروه اول کسانى که در مقام عمل، متقى هستند. اینان از جهنم، نجات پیدا کرده به بهشت مىرسند؛ اما «تقواى دل» چیز دیگرى است. گاهى انسان خود را بزرگ دانسته و محبوب مىدارد و براى نجات جان خود از عذاب، دست به آلودگى دراز نمىکند. چنین شخصى گرچه اوامر الهى را انجام داده، و از نواهى پرهیز کرده اما در حقیقت او خود را بزرگ مىدارد؛ نه دستورهاى الهى را. او متقى است اما تقواى بدنى دارد نه تقواى دل و در مرحله عمل، با تقوا و طهارت است.
گروه دوم که از گروه اول بالاترند، کسانى هستند که شعایر الهى را بزرگ مىشمارند؛ یعنى آنچه را که خدا به آن امر کرده، چون فرمان الهى است گرامى مىدارند و به آن عمل مىکنند و از آنچه خدا نهى کرده، چون نهى خداست پرهیز مىکنند. این گروه نیز از دوزخ مىرهند و به بهشت مىرسند و تقواى آنان نیز «تقواى قلب» است؛ زیرا دستور الهى را، از آن جهت که دستور الهى است، گرامى مىدارند نه از آن جهت که ضامن نجات از دوزخ و مایه وصول به بهشت است.
کسى که براى نجات از جهنم تلاش و کوشش مىکند «عبدالنجاة من النار» و آن کس که براى رسیدن به بهشت کوشش مىکند «عبدالفوز بالجنة» است نه «عبدالله» ! او پس از نجات از جهنم و ورود به بهشت، مانند مزدورى است که اجرتش را بعد از کار از کارفرما مىگیرد، دیگر رابطهاى با کارفرما ندارد.
انسان باید شعایر الهى را، از آن جهت که دستور خداست، بزرگ بشمارد گرچه اجرت مىگیرد ولى احترام امر خدا و تکریم نهى وى مهم است. او مانند اجیرهاى دیگر نیست بلکه بالاتر از آنهاست، ولى بالأخره امر و نهى الهى محدود است. چون بهشت جاى تکلیف نیست، و وقتى تکلیف و امر و نهى نبود، سخن از تعظیم احکام تشریعى الهى مطرح نیست و در نتیجه آن تعظیم براى چنین شخصى حاصل نیست.
گروه سوم که از گروه اول و دوم بالاترند، کسانى هستند که اوامر و نواهى الهى را تکریم مىکنند، واجبها و مستحبها را انجام مىدهند، حرامها و مکروهها را ترک مىکنند؛ نه براى رهیدن از جهنم و رسیدن به بهشت و نه براى این که امر و نهى خداست، بلکه از این جهت که خدا محبوب بالاصاله و عظیم و اعلاى بالذات است، آنچه از ناحیه او و به او منسوب باشد نیز از عظمت و حرمت، برخوردار است. چنین انسانى که در رکوعش
«سبحان ربی العظیم و بحمده»
و در سجودش
«سبحان ربی الاعلى و بحمده»
مىگوید در حقیقت، به
«الله»
تعظیم مىکند؛ او در دنیا، برزخ و قیامت و مراحل نهایى آن، که بهشت است، بنده خداست خدا را بزرگ مىدارد، از این رو دستورهاى الهى را، «بالتبع» و به عنوان «محبوب بالغیر» گرامى مىشمرد تا خود را از هر خطرى برهاند.
چون جان انسان، امانت الهى است و نه از آن خود انسان، همانگونه که انسان حق ندارد به جان دیگرى آسیب برساند، مجاز نیست به جان خود صدمه وارد کند؛ زیرا هیچکس مالک جان خود نیست، چنانکه مالک مال خود هم نیست. اگر مالک مال خود مىبود، مىتوانست در آن، اسراف کرده آن را در راه باطل مصرف کند. او مالک وقت خود هم نیست؛ بلکه فقط امین و وکیل است و نفوذ او وابسته به محدوده وکالت اوست. ذات اقدس خداوند به هر کسى وکالت خاص داده و محدوده وکالت او نیز مشخص است. از این رو تصرفش در جان، عمر، مال و مانند آن در محدوده جواز شرعى است. چنین انسانى همواره به خدا تعظیم کرده به اوج تقوا مىرسد.
تذکر: کسانى مانند جناب خواجه عبدالله انصارى که «منازل السائرین» رانوشته و یا چون مرحوم عبدالرزاق کاشانى که آن را شرح کرده است، معمولا براىسیر و سلوک، نوعى «بدایات» و «اوایل» قایل هستند. البته برهان عقلىبرضرورت و تحتم این روش اقامه نشده چنانکه دیگران، منازل راه را بهگونهاى دیگر ارایه کردهاند، و محور مهم این گونه تبویبها، یا مشاهده سالکاست که سفرنامه خود را تدوین مىکند، یا «استقراء» و «استحسان» . به هرتقدیر، این راه براى سالکانى باز است که در مراحل ابتدایى از تقواى تن، به تقواى دل برسند و آنگاه به اوج تقواى دل، که فقط تعظیم خداست، راه پیدا کنند.وقتى خدا پیش آنها عظیم بود، غیر خدا عظیم بالذات نیست.
حضرت على (علیهالسلام) در باره پرهیزکاران مىفرماید:
«عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم» (19)
غیر خدا هرچه هست در چشمان آنان، عظمتى ذاتىندارد.
براى پرورش انسان، چیزى مهمتر از توجه مستمر، به دل؛ یعنى معرفت، مراقبت و محاسبت نفس نیست. کسى که حقیقت و ارزش خود را بشناسد، مىداند که ارزش جان آدمى به معارف الهى است . دلى که معرفت خدا و اولیاى او در آن نیست، «گل» است نه «دل» ، و آن کس که داراى چنین گوهرى نباشد، انسان نیست.
امام سجاد (علیهالسلام) وقتى انسانیت انسان را تشریح مىکند، ستایش خدا را به منزله فصل مقوم انسان مىداند و مىفرماید: اگر راهنمایى انبیا و اولیاى الهى نباشد، مردم نعمتهاى خدا را بدون حمد و ثناى او مصرف مىکنند و اگر کسى بدون حمد و ثناى خدا زندگى کند، از محدوده انسانیت تنزل کرده به حریم حیوانیت مىرسد و آنگاه مشمول:
«إن هم إلا کالانعام بل هم أضل» (20)
خواهد شد (21) ، بر این اساس انسان «حیوان ناطق حامد» است نه «حیوان ناطق» . پس اگر حقیقت خود را بشناسد چیزى در حقیقت خود جز یاد و نام حق، که ولى نعمت اوست، نمىیابد.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«من أصبح من أمتی و همه غیر الله فلیس من الله» (22) :
اگر برنامه زندگى انسان، چنین تنظیم شود که آنچه براى او مهم است مسائل غیر خدایى باشد، او از خدا نیست. در نظام تشریع، با خدا رابطه ندارد گرچه در نظام تکوین، همه از خدا و به سوى او روان هستند:
«لله ما فى السموات و ما فى الارض» (23)
ولى چنین انسانى، آن شرافتى را که برخى از موجودات دیگر دارند ندارد. از این جا معلوم مىشود که ارزش انسان به همت اوست و هر کسى به جز خدا بیندیشد و همتش جز او باشد، از خدا محسوب نیست؛ پس دیگر بنده خدا نیست آنگاه یقینا بنده غیرخداست.
معناى مقابل حدیث مذکور این است که:
«من أصبح و همه الله فهو من الله» ؛
کسى که همتش خدا باشد از خداست و چیزى یا کسى که از خدا بود، هم باقى و هم مؤثر است، باقى است، زیرا:
«کل شىء هالک إلا وجهه» (24)
و موثر است، زیرا به قدرت لایزال الهى تکیه مىکند.
در شرح همین مطلب، ابو بصیر که از شاگردان سابقهدار امام صادق (سلامالله علیه) است از آن حضرت پرسید: معناى آیه
«اتقوا الله حق تقاته» (25)
چیست؟ امام صادق ( علیه السلام) فرمودند:
«یطاع فلا یعصى و یذکر فلا ینسى و یشکر فلا یکفر» (26) ؛
خدا در بخشهاى عقیده، اخلاق و اعمال، اطاعت شود و معصیت نشود؛ خدا در یاد بنده باشد و بنده وى را فراموش نکند و شکر خدا به جا آورده شود و کفران نعمت او نشود.
ما اگر خواستیم بدانیم وجیه و مقرب «عندالله» هستیم یا نه، و کارهایى که با نیت
«قربة الى الله»
انجام دادیم قبول شده است یا نه؟ راهى دارد که آن را صاحبدلان معصوم (سلام الله علیهم) به ما آموختهاند، چنانکه امام صادق (سلام الله علیه) مىفرماید:
«من أراد أن یعلم ما له عند الله، فلینظر ما لله عنده» (27)
کسى که خواست بداند پیش خدا وجیه و محبوب است یا نه، به آیینه دل خود بنگرد؛ اگر خدا در دل او محبوب و وجیه است، بداند که او نزد خدا محبوب است و اگر خدا در قلب او محبوب نیست، معلوم مىشود عندالله محبوب نیست.
این حدیث، تحلیلى دارد و آن این که همه اسرار و رموز، نزد خدا حاضر و ذات اقدس خداوند هستى محض و شفاف است؛ از سوى دیگر قلب انسان وارسته، به منزله آینه شفاف است. اگر این آینه، روبروى ذات اقدس اله قرار گیرد، آنچه در نزد خدا مربوط به این شخص است در آن منعکس مىشود. شما اگر آینه شفافى را به سمت صورتى نگه دارید، آن صورت با همه خصوصیاتش در آن منعکس مىشود؛ قلب انسان به منزله آینه است و هرآینهاى به اندازه خود، صورتهاى روبرو را نشان مىدهد. طبق این بیان نورانى، امام مىفرماید: قلب شما به منزله آینه شفاف است . بنابراین، اگر شما آن را در برابر شهود ذات اقدس خداوند قرار دهید، به مقدار وسعت آن قلب، اسرار الهى در آن مىتابد.
ایمان، به اعتقاد، و اخلاق و عمل، وابسته است. همه انسانها موظفند این سه رکن اصیل را تحصیل کنند.
قرآن کریم مىفرماید:
«یا بنى ادم قد أنزلنا علیکم لباسا یوارى سؤاتکم و ریشا و لباس التقوى ذلک خیر» (28)
خداوند براى مرغان پر و براى آدمیان جامه پرهیزکارى مقرر کرده است و انسانى که قدرت پرواز ندارد، آیه سوره «فاطر» بر او صادق نیست که:
«إلیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» (29) :
اعتقاد خوب، پر و بال انسان صاعد است و او بدون این پر و بال، توان صعود ندارد؛ چنانکه در مورد قربانى در مناسک حج، مىفرماید:
«لن ینال الله لحومها و لا دماؤها ولکن یناله التقوى منکم» (30)
گوشت و خون قربانى به سوى خدا صعود نمىکند، بلکه روح این عمل که تقواست بالا مىرود .
پرواز برخى از آدمیان ویرانگرانه و در حد پرواز شاهین و کرکس است؛ نه پرواز طوطى و بلبل . مایه طیران آدمى پرهیزکارى است که بدون معرفت، تخلق و عمل صالح، میسر نیست.
امام صادق (سلام الله علیه) مىفرماید:
«لا یقبل الله عز و جل عملا إلا بمعرفة و لا معرفة إلا بعمل فمن عرف دلته المعرفة على العمل و من لم یعمل فلا معرفة له، إنما الإیمان بعضه من بعض» (31) .
این حدیث، مشتمل بر چند جمله است:
.1 خداوند هیچ عملى را بدون معرفت نمىپذیرد؛ زیرا معرفت، روح عمل است. اگر در قرآن آمده:
«إنما یتقبل الله من المتقین» (32)
عمل از غیر پرهیزکار پذیرفته نمىشود. به این معناست که معرفت، در متن تقوا نقش تعیین کنندهاى دارد.
.2 اگر کسى عارف و عالم باشد، حق را بشناسد ولى به معرفت خود عمل نکند علم او اثر نداشته در حکم معدوم است. گرچه چنین شخصى علم دارد ولىدر قیامت نه در صف علماست و نه از کیفر تلخ و دردناک جاهلان در امان است. جمله
«لا معرفة إلا بعمل»
از یک نظر، نفى کمال و از نظر دیگر، نفى حقیقت است؛ نفى کمال است، زیرا کمال معرفت در تاثیر گذارى آن در عمل است و نفى حقیقت است، زیرا چنین شخصى در قیامت، در صف جاهلان محشور مىشود.
.3 علم و عمل رابطه مستقیم دارد:
«فمن عرف دلته المعرفة على العمل»
اگر کسى عمل کند، معرفت او را به مراحل بالاتر عمل راهنمایى مىکند، چون هر درجهاى از عمل، مایه شکوفایى معرفت و دانش، و شکوفایى دانش مایه تحقق عمل خالصتر است هر اندازه معرفت بیشتر باشد، عمل خالصتر است و هر اندازه که عمل خالصتر باشد معرفت شکوفاتر مىگردد .
.4 دلیل این پیوند این است:
«إنما الإیمان بعضه من بعض»
درجات و مراتب و عناصر ایمان، ابعاض یک پیکر است. ایمان واقعیتى است که بخشى از آن در قلب جا دارد، بخشى در مرحله نفس ظهور مىکند و قسمتى در اعضا و جوارح نمودمىیابد. این که گفته مىشود: ایمان اعتقاد و تصدیق به قلب، اقرار به زبانوعمل به ارکان و اعضاست :
«الإیمان معرفة بالقلب و إقرار باللسان و عمل بالأرکان» (33)
از همین باب است؛ یعنى حقیقت ایمان چیزى است که هم عقل آن را مىپذیرد، هم نفس به آن متخلق مىشود و هم اعضا و جوارح به آن عملمىکند.
همچنین از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است:
«لم یکلف الله العباد المعرفة و لم یجعل لهم إلیها سبیلا» (34)
خداوند هرگز کسى را به چیزى که راه شناخت به سوى آن نیست مکلف نمىکند؛ زیرا چنین تکلیفى، «تکلیف مالایطاق» و فوق طاقت بشر است.
قرآن کریم «ثمرات اخلاق» را مانند «مقدمات اخلاق» ، بیان کرده است؛ یک متخلق الهى، مقدمات فراگیرى اخلاق را از قرآن یاد مىگیرد و بهرهها و ثمرات اخلاق را هم از آن استنباط مىکند و بنابراین، مىداند که سیر و سلوک خود را از کجا شروع کند و براى چه هدفى کوشش کند و سرانجام بهرهها و ثمرات آن چیست. ذات اقدس خداوند، ایمان و تقوا را به عنوان اولین سبب و مایه ریزش روزیهاى آسمانى، معرفى مىکند که یکى از بهترین این روزىها معارف الهى است:
«و لو أن أهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض» (35)
اگر مردم منطقهها اهل ایمان و تقوا باشند، درهاى برکات الهى را به روى آنان باز مىکنیم . و در جاى دیگر مىفرماید:
«و لو أنهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربهم لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم» (36)
اگر آنان کتابهاى آسمانى را برپا دارند روزیهاى خود را از بالا و پایین، دریافت مىکنند . ایمان و تقوا با انجام دادن واجبها و مستحبها و پرهیز از حرامها و مکروهها که در کتاب و سنت معصومان ( علیهم السلام) بیان شده است تحقق مىیابد و این اصلى کلى است و اختصاص به عصر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم ندارد.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه14
اخلاق اسلامی
بسم الله الر حمن الر حیم
استاد : آقای خدائی
دانشجو : محمد یعقوبی
شماره دانشجوئی : 4208512361
با تشکر و قدر دانی از زحمات شما.
زمستان 86
بخش اول: مبانی اخلاق
فصل اول – کلیات
اخلاق جمع کلمه خُلق به معنی سرشت باطنی انسان است و در مقابل آن خَلق به معنی شکل و صورت ظاهری انسان است.
صفات نفسانی انسان یا ثابت و راسخ است که به آن ملکه گفته می شود و یا زودگذر و موقتی است که به آن حال گفته می شود. اخلاق همان صفات ثابت و راسخ در نفس انسان است.
دو عامل مهمن که خُلق و خوی انسان را می سازد٬عبارتند از:
الف) طبیعت یا وراثت و ذات
ب) تمرین و تکرار که در نتیجه یادگیری و آموزش به دست می آید.
علمی که صفات خوب و بد را معرفی می کند و شیوه تحصیل آنها را آموزش می دهد و از اعمال و رفتار متناسب با آن صفات بحث می کند.
5- موضوع علم اخلاق:
هر علمی درباره چیزی بحث می کند. مثلاً علم پزشکی درباره بدن انسان و روان شناسی درباره رفتار انسان وعلم حساب در موضوع عدد بحث می کند. موضوع علم اخلاق که از آن بحث می شود٬عبارتست از نفس و جان انسان.
6- هدف نهایی علم اخلاق:
هدف علم اخلاق اسلامی این است که انسان را به اندازه استعداد خود٬مظهر اسماء و صفات خداوند قرار می دهند٬ یعنی در روح انسان صفات الهی ظاهر می شود و در این مسیر انسان کامل کسی است که رو به رو محل ظهور همه اسماء و صفات خداوند قرار گیرد.
فلسفه اخلاق:
تحلیل و بررسی عقلانی مسائل بنیادی اخلاق را فلسفه اخلاق گوییم٬ مانند اینکه ملاک خوب و بد چیست و آیا اینکه اخلاق نسبی است یا مطلق؟
تربیت اخلاقی:
راه کارهای عملی برای رسیدن به فضائل اخلاقی را تربیت اخلاقی می گوییم.
رابطه علم اخلاق با فقه:
علم فقه علمی است که وظایف انسان را در مقابل خداوند بیان می کند. مسائل فقهی دو جنبه دارند:
الف) جنبه اخروی و ثواب و کیفر
ب) جنبه دنیوی و صحیح یا باطل بودن عمل
رابطه علم اخلاق با فقه در جنبه اخروی و ثواب و کیفر اعمال است.
رابطه علم اخلاق و حقوق:
علم حقوق قوانین کلی است که برای اجرای عدالت وضع شده است. رابطه علم اخلاق با حقوق دو طرفه است. به معنا که اگر در جامعه عدالت ایجاد شود٬ زمینه مناسبی برای پرورش فضائل اخلاقی ایجاد می شود و اگر فضائل اخلاقی در جامعه ایجاد شود٬ از جرم و جنایت کاسته می شود.
رابطه علم اخلاق و عرفان عملی:
عرفان دو جنبه دارد٬ عرفان نظری و عرفان عملی.
عرفان نظری مسائل عقلانی است که در موضوع خداشناسی و انسان شناسی به روش فلسفی بیان شده است.
عرفان عملی راه رسیدن انسان را به مقامات معنوی بیان می کند و اخلاق عرفانی را تشکیل می دهد.
علم اخلاق و رابطه آن با علوم تربیتی:
علوم تربیتی برای پرورش استعدادهای انسلن در زمینه های مختلف از جمله: علمی٬ اخلاقی و حرفه ای تعریف شده است ولی علم اخلاق برای پرورش فضیلت های اخلاقی کاربرد دارد.
از تفاوت های دیگر علم اخلاق با علوم تربیتی می توان به نقش انگیزه و نیّت در اخلاق اشاره کرد.
مکاتب عمده و مهم اخلاقی:
در این مکتب محور مسائل اخلاقی اعتدال است. هر فضیلت اخلاقی نقطه اعتدال میان دو رذیلت اخلاقی است که یکی در جانب افراط قرار گرفته و دیگری در جانب تفریط . مثلاً: شجاعت که فضیلت اخلاقی است میان دو رذیلت تهّور( بی باک ) و جُبن ( ترس بی معقول ) قرار گرفته است.
از کتابهایی که به این روش نوشته شده می توان به کتاب های زیر اشاره کرد:
الف) تهذیب الاخلاق و طهارۃ الاعراق – ابن مسکویه(عربی)
ب) جامع السعادات – مولٰی محمد مهدی نواقی(عربی)
ج) اخلاق ناصری – خواجه نصیر الدین طوسی(فارسی)
این اخلاق بر محور مبارزه با نفس بنا شده استو عارفان وصوفیان آن را رواج دادند.
از کتابهایی که به این روش نوشته شده است می توان موارد زیر را نام برد:
الف) منازل السائرین – خواجه نصیر الدین طوسی
ب) منطق الطیر- عطار نیشابوری
ج) مثنوی معنوی – جلال الدین مولوی
اخلاقی که براساس کتاب و سنّت تنظیم شده است. در این روش بیشتر به توصیف مفاهیم اخلاقی و ارزش گذاری فضائل اخلاقی توجه شده است و مبادی اخلاق وراه کارهای آن کمتر مورد عنایت واقع شده است.
از کتاب هایی که به این روش نوشته شده می توان آثار زیر را نام برد:
الف) احیای العلوم – محمد غزالی
ب) المُحَجۃ البیضاء – فیض کاشانی
فصل دوم – جاودانگی اخلاق
در این فصل این پرسش مطرح می شود که آیا اخلاق نسبی است یا مطلق؟ و سپس آثار نسبی بودن اخلاق بررسی می شود و سرانجام دلایل مطلق بودن اخلاق مورد بررسی قرار می گیرد.
مطلق بودن اخلاق به چه معناست؟
مطلق بودن اخلاق به این معنا است که گذاره های اخلاقی٬ وابسته به ذات موضوعات اخلاقی ونتایج آنها است نه شرایط محیطی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی. مثلاً وقتی می گوییم عدالت خوب است٬ در صورت مطلق بودن اخلاق معنایش این است که عدالت ذاتاً یک ارزش است و موجب رسیدن انسان به کمال می شود و تحت هر شرایطی این ارزش ثابت است.
مقصود از نسبی بودن اخلاق چیست؟
نسبی بودن اخلاق به این معناست که خوبی یا بدی از ذات یک صفت یا رفتار انتزاع نمی شود(گرفته نمی شود) بلکه شرایط محیطی و اجتماعی و اقتصادی و... تعیین کننده خوبی یا بدی یک صفت یا رفتار می باشد. مثلاً کسی که اخلاق را نسبی می داند می گویید: نمی توان گفت عدالت یک ارزش ثابتی دارد بلکه ارزش یابی ارزش ان وابسته به شرایط مختلف است٬ ممکن است در جایی عدالت خوب باشد و ممکن است در جایی نابرابری کند.
انواع نسبی گرایی اخلاقی:
الف) نسبی گرایی زیست شناختی:
اصول اخلاقی وابسته به وضعیت متغیر زیستی فرد است.
ب) نسبی گرایی جامعه شناختی:
اصول اخلاقی وابسته به اوضاع متغیر جامعه ای است که شخص در آن زندگی می کند.
ج) نسبی گرایی روان شناختی:
اصول اخلاقی وابسته به وضعیت روانی فرد تغییر می کند.
د) نسبی گرایی فرهنگی:
فضیلت و رزیلت های اخلاقی وابسته به آداب و رسوم جامعه تغییر می کند.
و) نسبی گرایی اقتصادی:
فضیلت یا رذیلت بودن یک رفتار وابسته به وضعیت اقتصادی زیر است.
آثار و نتایج نسبی گرایی اخلاقی :
کسی که اخلاق را نسبی می داند، احساس مسولیّت هم می کند، زیرا با نسبی گرایی اخلاقی می تواند هر جرم و جنایتی را توجیه کند.
اگر اخلاق نسبی باشد همه کوشش های عالمان اخلاق بی نتیجه خواهد بود.
دین اسلام آخرین دین اسلامی است و بخشی از تعلیمات آن را آموزه های اخلاقی تشکیل می دهد و این آموزه ها برای همیشه ثابت هستند و در صورتی که اخلاق نسبی باشد، آموزه های اخلاقی اسلام هم با گذشت زمان ارزش خود را از دست می دهد.
کسانی که اخلاق را نسبی می دانند می توانند درباره ارزش یک موضوع اخلاقی نظر قطعی بدهند.مثلا : اگر از آنها پرسیده شود که عدالت خوب است یا بد می گویند بستگی دارد و این شکاکیت است یعنی نمیداند خوب است یا بد.
اگر اخلاق نسبی باشد نمی توان خدمتکار را تشویق کرد و نه می توان خیانت کار را تنبیه کرد زیرا شرایط هر کدام فرق می کرده است.
مطلق گرایی در اخلاق و دلایل آن:
مقصود از مطلق گرایی در اخلاق آن است که ارزش های اخلاقی با شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و مانند آن تغییر نمی کنند و در هر حال ارزش ثابتی دارند.
از نظر همه ادیان الهی و عالمان اخلاق ارزشهای اخلاقی ثابت و پایدار می باشد و از میان دلایلی که برای مطلق بودن اخلاق گفته شده فقط یک دلیل را بیان میکند
دیدگاه علامه طباطبایی در باره علت مطلق بودن ارزشهای اخلاقی :
برای اینکه این دلیل را بیان کنیم باید به چند مقدمه اشاره کنیم .
مقدمه اول:
افعال اختیاری و اضطراری:
افعال انسان به دو دسته تقسیم می شوند:
مقدمه دوم :
رابطه میان اشیاء :
مقدمه سوم :
رابطه میان افعال اختیاری و نفس انسان :
عالمان اخلاق و کسانی که د وادی معرفت قدم برداشته اند به این نتیجه رسیده اند که کارهای انسان که از روی اراده و اختیار انحام می دهد ، بر نفس آن تاثیر می گذارد. بعضی افعال و کارها موجب ترقی نفس می شود و انسان را در وادی انسانیت به پیش می برد و بعضی کارها انسان را ساقط می کند و او را در مرحله حیوانیت وارد می کند و موجب تنزیل شخصیت انسان می شود .
اخلاق و صفات اخلاقی که انسان را در مسیر انسانیت به پیش می برند ، همان ارزشهای اخلاقی است و اخلاق و صفاتی که انسان را به وادی حیوانیت می کشاند ، همان صفات و ارزشهای غیر اخلاقی هستند. پس میان افعال اختیاری و نفس انسان رابطه علّی و معلولی برقرار است که در همه شرایط و مکانها و زمانها و فرهنگها ثابت است ، همانطور که جوش آمدن آب بر اثر حرارت وابسطه به فرهنگ و آداب و رسوم جامعه و زمان نیست.
تفسیر استثناها:
در بعضی موارد حقیقت را نباید گفت و برای همین گفتن دروغ مصلحت آمیز بهتر از راست فتنه انگیز است، یعنی در جایی که خون بی گناهی یا آبروی مؤمنی در میان باشد، نباید حقیقت رابیان کرد و اگر چنین است پس اشکال می شود که اخلاق نسبی است نه مطلق و اگر می گوییم مطلق است، چگونه این اشکال را جواب می دهیم؟
پاسخ:
به این اشکال 3 پاسخ داده شده است که به ترتیب بیان می کنیم:
فصل سوم – عمل اخلاقی
در این فصل چهار خوبی و بدی عمل اخلاقی مورد بحث قرار می گیرد.
عناصر ارزشمندی عمل اخلاقی:
در یک تقسیم بندی عناصر لازم برای یک عمل خوب و ارزشمند اخلاقی را می توان به دو دسته تقسیم نمود:
1- عناصر فاعلی 2- عناصر فعلی
الف) آزادی و اختیار فاعل ب) انگیزه و نیّت
1- الف) آزادی و اختیار:
اعمال اخلاقی اعمالی هستند که با اراده و قصد و اختیار انجام شده باشند نه از روی جبر که اراده انسان در انجام آن نقش ندارد. پس افعال طبیعی و اضطراری جزو اعمال اخلاقی شمرده نمی شود.
انواع جبر:
الف) جبر فلسفی :
اعمال و رفتاری است که از انسان صادر می شود ولی اختیار او در انجام آنها نقش ندارد، مانند:تنفس. در مقابل این جبر آزادی و اختیار فلسفی وجود دارد.
ب) جبر اخلاقی :
اعمالی که انسان برای رعایت قوانین اخلاقی، برخلاف میل خود انجام می دهد، اما با اراده و اختیار. مانند: پذیرایی از مهمان در حال خستگی و خستگی خود را به رخ او نکشیدن.
ج) جبر حقوقی :
اعمال و رفتاری که انسان برای رعایت قوانین اجتماعی بر طبق قانون انجام می دهد، هر چند بر خلاف میل او باشد، اما با اراده و اختیار. مانند: پرداخت مالیات
د) جبر روان شناختی :
اعمال و رفتاری که آدمی تحت تٲثیر و وضعیت روانی و روحی انجام می دهد که در حالت عادی انجام نمی شود. مانند: در مصیبتی که به او رسیده است، نسبت به زیر دستانش مهربان است.
و) جبر جامعه شناسی :
اعمال و رفتاری که شخص برای رعایت فرهنگ و آداب و سُنن بر خلاف میل خود انجام می دهد، اما با اراده و اختیار. مانند: اینکه پس از سفر خانه خدا، همسایگان و آشنایان را برای چند روز به میهمانی دعوت می کنند.
از نظر اسلام عملی اخلاقی است که فاعل با قصد و توجه آن را انجام دهد و هدف و انگیزه او را از انجام کار تنها رضایت و خشنودی خداوند باشد که به آن اخلاص گویند. پس اگر کاری را از روی غفلت انجام دهد و یا نیّتی غیر از رضایت و خشنودی خداوند داشته باشد، عمل او مقبول نخواهد بود.
مراتب نیّت :
ارزش اعمال به نیّت آنها بستگی دارد و نیّت ها دارای مراتب و درجات مختلفی است. در بعضی روایات برای نیّت 3 در جه بیان شده است :
عنصر فعلی و عینی :
عملی می توان اخلاقی نامید که علاوه برحُسن فاعلی دارای حُسن فعلی هم باشد، یعنی خود عمل ذاتا ً خوب ونیکو باشد. پس نمی توان با مال غصبی کمک به دیگران کرد و این این کار از نظر اخلاقی زشت و ناپسند است.
شرایط مسئولیت اخلاقی :
مقصود ار مسئولیت اخلاقی، مسئولیت در برابر پروردگار است که نتیجه آن مجازات و کیفر اخلاقی است. چه اینکه مجازات کیفری دنیوی داشته باشد یا خیر. این شرایط عبارتند از:
در مکتب اخلاقی اسلام، اعمال نیک کودکان دارای پاداش اخلاقی است اما بدی های آنها مورد بازخواست قرار نمی گیرد و عذاب اخروی ندارد اما ولّی آنها موظف است تا خسارت هایی که به مال و جان مردم می زند، جبران کند.
افرادی از سلامت عقلانی برخوردار نیستند، مسئولیت اخلاقی هم ندارند و مانند مورد قبل ولّی آنها در حقّ الناس مسئولیت دارند.
کسانی که به حرام بودن چیزی آگاه نیستند مسئولیت ندارند به شرط اینکه در فراگرفتن واجبات کوتاهی نکرده باشند، زیرا تا خداوند چیزی را برای مردم بیان نکرده باشد، آنها را بازخواست نمی کند.
چرا علم شرط مسئولیت اخلاقی است؟
دلیل عقلی :
از نظر عقل مجازات بدون بیان حکم شرعی، ناپسند است. این قاعده را در اصطلاح قَبیح بودن عِقاب بلا بیان می گویند. یعنی تا حکم یک چیز را بیان نکرده ایم، نباید از دیگران مسئولیت بخواهیم و اگر کسی را در این حالت به خاطر عمل نکردن مجازات کنند، از نظر عقلی زشت و ناپسند است.
دلیل نقلی :
خداوند در قرآن کریم فرموده است : " تا پیامبری نفرستیم عذاب نمی کنیم." ( اسراء/ 15)
و در حدیثی از پیامبر(ص) آمده است : " 9 چیز از امّت من برداشته شده است :
الف) خطا ب) فراموشی ت) آنچه ندانند
ث) آنچه نتوانند ج) آنچه بدان توانایی ندارند د) فال بد زدن
و) اِکراه م) آنچه به ناچار و از روی اضطرار و یا اجبار انجام می دهند
ن) وسوسه در تفکر و در آفرینش و حَسَد در صورتی که به زبان یا دست نرسد.
انسان نسبت به تکالیفی که توانایی انجام یا ترک آنرا ندارد، مسئولیت اخلاقی هم ندارد.(حدیث رفع)
چرا قدرت شرط تکلیف مسئولیت اخلاقی است؟
دلیل عقلی :
از نظر عقل تکلیف کردن انسان نسبت یه انچه که توانایی انجام آنرا ندارد، ناپسند وقَبیح است.این قاعده را در اصطلاح با این عبارت بیان می کنند.(تکلیف به مالایعلاق قبیح است)
دلیل نقلی :
قرآن کریم در این زمینه فرموده است :
هیچ کس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی کنیم.(بقره/286)
به علاوه حدیث رفع هم شامل این مورد هم است.
مضطر به کسی می گویند که در شرایط سخت و دشواری قرار گرفته است.مانند : کسی که در بیابان درمانده و گرسنه است و برای زنده ماندن غذایی جز مردار ندارد.
اکراه در جایی است که کسی از جانب شخص یا گروهی مورد تهدید واقع شود.مثلاً : به او بگویند، که اگر روزه اش را نخورد جانش را از دست میدهد.
تفاوت اکراه و اضطرار :
در مورد اکراه تهدید خارجی وجود دارد، اما در اضطرار شرایط به گونه ای است که شخص را در شرایط ناخواسته ای قرار می دهد.
شرط مسئولیت اخلاقی آن است که شخص از روی عمد و قصد عملی را انجام دهد.پس اگر از روی خطا و سهو وفراموشی مرتکب اشتباهی شود، مسئولیت اخلاقی ندارد، هرچند که مسئولیت حقوقی دارد.
راههای شناسایی عمل اخلاقی :
در نظام اخلاق اسلامی برای شناخت مصادیق فضیلت ورذیلت اخلاقی سه راه معرفی شده است که عبارتند از:
عقل انسان می تواند، کلیات خوبی وبدی افعال را بشناسد.مثلاً : عقل انسان میفهمد که عدالت نیکو وپسندیده است وباید عادل بود وظلم، زشت وناپسند است ونباید ظلم کرد.در اصطلاح به چنین درک وفهمی کلیات حسن وقبح عقلی گفته می شود.
خداوند انسان را برفطرت پاک آفریده است که نسبت به خوبی ها وفضیلت ها،میل وگرایش دارد ونسبت به زشتی ها وبدی ها تنفّر وکراهت دارد.قرآن کریم درباره شناخت فطری انسان فرموده است :
(فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها)
پس انسان را به فجور و تقوا الهام کرد.(شمس/8)
در قرآن وروایات، فضیلت های اخلاقیبا عناوینی مانند :حَسَنهِ ، حلال، آنچه موجب عجر وثواب است، آنچه موجب ورود به بهشت می گردد و... معرفی شده است.
رذیلت های اخلاقی مانند :ذنب، اثم، سیئه، خسران،آنچه موجب ورود به جهنم است، خطیئه و... معرفی شده است.
تزاحم(درگیری)ارزشها و معیار ترجیح :
در بعضی موارد شخص باید بین دو وظیفه یکی را انتخاب کند.مثلاً :شخصی برای نجات بیمار باید از وسیله دیگران بدون اجازه استفاده کند. یا از دو نفر که غرق شده اند، فقط یکی را می تواند نجات دهد. در چنین مواردی که به آن تزاحم ارزش ها گفته می شود باید کدام جنبه را انتخاب کرد ومعیار انتخاب چیست؟
عقل وشرع در چنین مواردی به انسان دستور داده است که آنکه مهم تر است انتخاب کند.