نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق آشنایی با بعضی از فنون داستان نویسی

اختصاصی از نیک فایل دانلود تحقیق آشنایی با بعضی از فنون داستان نویسی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق آشنایی با بعضی از فنون داستان نویسی


دانلود تحقیق آشنایی با بعضی از فنون داستان نویسی

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 39

 

آشنایی با بعضی از فنون داستان نویسی

مقدمه

اما شاید هیچکس نتواند به سؤال چگونه می توان داستان نویس موفقی شد، پاسخ کاملی بدهد. زیرا همه کم و بیش با این حقیقت کنار امده اند که نویسندگی اموختنی نیست. ولی مأیوس نشوید. اگر استعداد نویسندگی در خود سراغ دارید می توانید و باید، راه و روش بهتر نوشتن را نیز بیاموزید. اما یادتان باشد که معلم و کتابِ راهنما جز اینکه مجموعه ای از فنون قراردادی وغیر قراردادی راهمچون ابزاری دردستانتان بگذارند،کار دیگری نمی توانند بکنند.

هدف از گرداوری این مقاله اشنایی با برخی از فنون داستان نویسی از دید چند تن از داستان نویسان غربی و ایرانی و همچنین اشنایی با سرگذشت داستان نویسی ایران و مطالعه ای مختصر دربارۀ چند داستان معروف ایرانی است.

امیدوارم این مطالب بتواند شما را در خلق اثاری ماندنی تر و بهتر یاری کند.

طبقه بندی داستانها

(( نخستین سؤال دربارۀ داستان اینست که: چرا باید رنجی بر خود تحمیل کنیم و داستان بخوانیم؟ با زندگی ای بدین کوتاهی، با اینهمه نیازهای مبرم و روزافزون، و با درک این حقیقت که چه بسیار کتابهای مختلف پیرامون مسائل اموزشی و مباحث متنوع وجود دارد که هنوز نخوانده ایم، چرا باید اوقات گرانبهای خود را صرف خواندن اثاری تخیلی کنیم؟

به این سؤال می توان دو پاسخ اساسی داد: برای «لذت وتفریح» وبرای «درک وفهم بیشتر».

اگر بخواهیم زیاد طول و تفصیل ندهیم، داستان کمک می کند تا زندگی کمتر برای ما خسته کننده و یکنواخت باشد. ونیزکمک می کند تا اوقات ما با خوشی و سرعت بیشتری بگذرد. با این دلایل واضح، مطمئناً دیگر نیازی به توصیه بیشترنسبت به خواندن داستان نیست.

لذت- ولذت بیشتر- نخستین مقصود و ابتدایی ترین توجیه برای خواندن داستان است. ولی اگر داستان چیزی بیشتر از لذت به ما نمی داد، به سختی می توانست خودش را به عنوان مبحثی برای « مطالعات دانشگاهی» مطرح کند.

داستانها را می توانیم به دو بخش عمده طبقه بندی کنیم:

الف) ادبیات داستانی تفریحی

ب)ادبیات داستانی تحلیلی

ادبیات داستانی تفریحی صرفاً بدین منظور نوشته می شود تا ما اوقاتمان را بطور دلپذیر و مطبوع بگذرانیم.

اما ادبیات داستانی تحلیلی نوشته می شود تا اگاهی ما را از زندگی گسترش داده، عمق و حساسیت بیشتری بدان ببخشد.

ادبیات داستانی تفریحی ما را ازجهان واقعی دور می کند. ما را قادر می کند تا موقتاً دردها و رنجهای خویش را بدست فراموشی بسپاریم.

ادبیات داستانی تحلیلی دست ما را می گیرد و به یاری تخیلمان وامی دارد تا بیشتر به درون جهان واقعی برویم. به ما توان می بخشد تا درد و رنجهایمان را به درستی بفهمیم.

ادبیات داستانی تفریحی در نهایت به هدف و مقصود خود یعنی لذت ختم می شود.

ادبیات داستانی تحلیلی علاوه بر لذت،درک و بصیرت را نیز به همراه دارد.))

راه پر پیچ و خم تجربه

پل انگگل

((نوشتن مثل عشق ورزیدن است.وقتی که می بینیم این غریزۀ پاک وبی الایش(البته اگر پاک وبی الایش باشد) تا کجا ما را با خود می برد شگفت زده می شویم. به علاوه نکاتی دربارۀ این اّشکال غنایی بیانی یعنی نویسندگی و عشق ورزیدن موجب نیل ان به کمال خواهد شد. نکته بسیار مهم دربارۀ نویسندگی این است که اولا چیزی به نام مصالح نویسندگی به خودی خود وجدا ازنوع نگرش نویسنده به ان، نحوۀ احساس ان و شکل اندام وار و بیانی در قالب کلمات دادن بدان، وجود ندارد.از نظر نویسنده شکل بخشی از محتواست ضمن اینکه بر روی ان اثرمی گذارد وصورتی واقعی به ان می دهد. هنری جیمزمی نویسد تجربه «حساسیتی شدید ونوعی تارعنکبوت بسیار بزرگ ازلطیف


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق آشنایی با بعضی از فنون داستان نویسی

تحقیق درباره ادبیات داستان ی23 ص

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درباره ادبیات داستان ی23 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 29

 

ســرآغــــاز

روی آوری به ادبیات جدید، به تقریب جدید از اوایل مشروطیت در ایران آغاز شده است ، با کتاب‌هایی نظیر«سیاحت نامه ابراهیم بیک» زین‌العابدین مراغه‌ای و«مسالک المُحسنین» میرزا عبدالرحیم طالبوف که در واقع داستان به صورت معمول و شناخته شده امروز نبود بلکه داستان-مقاله یا مقاله‌ای رمان‌گونه بود که به قصد انتقاد از اوضاع اداری و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی روزگار نوشته شده بود.

خواندن داستان ها ورمان ها ی ترجمه شده وپر ماجرای چون «کنت مونت کریستیو» و«بوسه عذرا» و «ژیل بلاس» و نظایر آنها ذهن خوانندگان ایرانی را به نوعی از هنر داستان نویسی غرب آشنا کرد . پیش از آن ، مردم با قصه خوانی خوگرفته بودند و قصه‌هایی نظیر «رستم نامه» و«اسکندر نامة هفت جلدی» و «حسین کرد شبستری» و «امیر ارسلان» را می‌خواندند. این نوع قصه‌های عامیانه به ظاهر هدفی جز سرگرمی و مشغول ساختن شنوندگان خود نداشتند اما در واقع برای ستایش خوبی‌ها و جوانمردی‌ها و بزرگداشت خصایل نیک و فضیلت‌های اخلا قی به وجود آمده‌‌ بودند و غالباً برای نقل در قهوه‌خانه‌ها و مجامع عمومی از آنها استفاده می‌شد .

بعد از نهضت مشروطیت ، نویسندگان سعی کردند که به مسائل اجتماعی و رنج‌های بشری و طبقات محروم جامعه بپردازند و علیه زور و بی عدالتی‌ها برخیزند و رسالت اجتماعی و وجدانی خود را انجام دهند از این رو تحت تأثیر ادبیات داستانی غرب از نحوه و اسلوب قصه‌نویسی متدوال و مرسوم پیش از مشروطیت فاصله گرفتند . اصول فنی داستان نویسی غربی را تا حدودی آموختند و رمان گونه هایی توأم با انتقاد تند و مستقیم وگاه هجوآمیز و ریشخندکننده از اوضاع اجتماعی ایران نوشتند رمان گونه‌هایی نظیر:«مجمع دیوانگان» صنعتی زاده و«تهران مخوف» مشفق کاظمی و«روزگار سیاه» عباس خلیلی و«شهرناز» یحیی دولت آبادی و...

این رمان‌گونه‌ها ، در ابتدا مورد توجه گروه درس خوانده و روشنفکر جامعه قرارگرفت و بعد در میان جوان‌ها شهرتی پیدا کرد . اما در واقع ادبا و فضلای آن روزگار ارج و منزلتی برای این نوع آثار قایل نبودند وآن‌ها را آثار عوامانه‌ای می‌دانستند که برای تفریح و وقت‌گذرانی نوشته شده است . شایسته مردان ادب و فضیلت نبود که اوقات خود را با خواندن آنها تلف کنند و به بررسی این و مطالعه این پدیده تازه بپردازند . حتی در این طرز تفکر بر داستان نویسان آن زمان نیز تاثیر گذاشته بود و ارزش و اعتبار کارشان برخود آنها نیز معلوم نبود . در مقدمه«یکی بود یکی نبود » جمال زاده می‌خوانیم :«نگارنده مصمم شد که حکایات و قصصی چند را که به مرور ایام ، محض برای تفریح خاطر به رشته تحریر درآورده بود ، به طبع رسانده و منتشر سازد.»

چنین نحوه برخورد با ادبیات داستانی (Fiction) متاسفانه هنوز هم بر ذهن و عقیده گروهی از استادان و ادیبان دانشگاه حاکم است . این نحوه تفکر باعث شده است که هنوز هم ادبیات داستانی در محیط دانشگاهی ،کمتر مورد توجه و ارزیابی قرار گیرد .پیش از انقلاب هر چند دست اندرکاران ، برای جلب جوانان کوشش‌های کاذبی در مورد گنجاندن ادبیات داستانی معاصر در برنامه‌های دانشگاه کردند اما به علت محدودیت‌ها و اختناق و وحشت حاکم بر جامعه ،ادبیات داستانی و نویسندگان راستین این مملکت آنطور که شایسته بود ، مورد بررسی و مطالعه قرار نگرفتند و آنچه به عنوان «ادبیات معاصر» در دانشگاهها درس داده می‌شد ، به جز در یک دو مورد استثنای تاریخچه کوتاه و ناقص و ابتری بیش نبود . بعد از انقلاب به دنبال شکستن سدها و محدودیت ها ، ادبیات داستانی در محیط دانشگاهی برای مدتی کوتاه امکان بررسی و مطالعه پیدا کرد اما بعد باز به روال گذشته برگشت و مورد بی‌اعتنایی قرار گرفت . امید است که این رشته مهم از ادبیات در ایران نیز هم‌چون سایر کشور‌ها رونق و نضج روزافزونی به خود بگیرد و نویسندگان با آموختن اصول و فنون این هنر آثاری قابل عرضه در صحنه ادبیات جهان به وجود آورند .

نگـاهـی گـذرا به تـاریخچـه قصـــه

یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچ کس نبود . در روزگار قدیم خارکنی بود که هر روز به صحرامی‌رفت و خار می‌کند و به این وسیله امرار معاش میکرد . روزی…» اولین قصه‌ای که بر ایمان نقل کردند به این طریق آغاز شد . از همان دوران کودکی کشش وجذبه‌اش را بر ما اعمال کرد ، خیال مارا برانگیخت و موجب انبساط خاطرمان شد . از این نظر ، قصه‌ها تاثیر عظیمی در ساخت و روند زندگی ما داشته‌اند ، از همان آغاز ، عادت به داستان خواندن را در ما به وجود آوردند و تخیل ما را نیرو و گسترش دادند . بال‌های خیالمان را بر همه شهرها وکشورهای دنیا گستردند . شهرها به ما شناساندند . ما را با مردمانشان آشنا کردند . خوبی‌هایشان را برای ما گفتند و بدی‌هایشان را لعن کردند . دردها و بدبختی‌هایشان را پیش چشم ما آوردند . به ما همدردی و برادری و انسان دوستی آموختند . ازغمها و رنجهایشان غمناک شدیم ، ازشادیها وکامیابیهایشان، شادشدیم . به ما مزه آرامش ، شور و هیجان ، صبر و شکیبایی و فراموشی را چشاندند . آموختیم که آدمیزاد خطاپذیر است ، خطاها را باید بخشید . آموختیم لذت عفو بیشتر از انتقام است .

قصه ها ، به تدریج با ما بزرگ شدند و به تناسب ذهنی ما ،پیچیدگی وگسترش و غنای بیشتری یافتند و داستان‌های امروزی را به وجود آوردند . مفاهیم ابدی قصه‌ها ، درداستان‌ها تکرارشد ، جویبار عظیم زندگی از قصه‌ها سر به داستانهای کوتاه بازکرد و رمان‌ها همچون اقیانوس‌ها به وجود آمدند.

قصه تاریخچه بسیار قدیمی دارد . مجموعه‌ای از قصه‌های جادوگران که تاریخ آن به حدود چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح می‌رسد ، از فرهنگ و تمدن مصری باقی


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره ادبیات داستان ی23 ص

تحقیق درباره داستان کوتاه

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درباره داستان کوتاه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

داستان

About Me

Name: رضا اغنمی

View my complete profile

 

سیما

سیما

فقره

صدا

خداحافظ

درسالن نمایش

برادران غیرتی

شهرآویزان

پیشواز

آهو

 

April 2005

May 2005

June 2005

July 2005

August 2005

September 2005

October 2005

November 2005

December 2005

January 2006

February 2006

June 2006

January 2007

February 2007

March 2007

April 2007

May 2007

June 2007

July 2007

August 2007

September 2007

October 2007

November 2007

 

Saturday, November 24, 2007

سیما

2پدرم از سادات وعلمای معروف تبریز بود. مسجد دایر و پر رونقی دربازار تبریز داشت. بخش عمده ای از بازاریان و تجار و اصناف را دور خود جمع کرده بود. مسئلۀ مرید و مرید بازی ازمیرات های بدخیم دور و درازگذشته های فرهنگی - اجتماعی دراین سرزمین است که هنوز ادامه دارد، اما پیداست که به تنگیِ نفس افتاده. بگذریم. پدرم درسال های آخراقامتش در نجف، با مادرم، که دختر یکی ازعلمای معروف آن دیار بود و اهل کربلا، ازدواج میکند. مادرم زن باسواد وآگاهی بود. مسلط به علم کلام. وقتیکه برمیگردند به تبریز، مدتی بعد پدرش فوت میکند. پدرم گفته بود : «خوب شد»! پسر، جانشین پدر میشود. و امام جماعت همان مسجد را برعهده میگیرد.دوپسر و سه دختر ومن آخرین دختر، اززن اول پدرم هستم. ایشان وقتی شرایط زندگی را بروفق مراد میبیند و خیل مریدان را حلقه زده دراطرافش، شروع میکند به ازدواج با چند زن جوان، عقدی. ولی صیغه ها بیوه های پولدار و سر شناسان شهربودند. مادرم میگفت: سید، که در چهار محله شهر در چهار خانه به تولید مثل پرداخته بود، در اندک مدت صاحب هفده پسر ودختر میشود. طبیعی ست که دراین تجدید فراش ها، «نو که آمد به بازار کهنه میشه دل آزار». زن های قبلی ازچشمشان میافتد و دیدارها نیز رنگ میبازد. همزمان با تولد من، دو دختر و دو پسر دیگر از نامادری های من چشم به جهان گشودند.پنج ساله بودم که مادرم اززنبارگی های شوهر جان به لب شده بعد ازمدتی بگو مگو از همدیگرجدا میشوند. عدّه که تمام شد مادرم با مؤذن مسجد پدر که جوان خوش اندامی بود ازدواج میکند. مجتبا ثمرۀ آن ازدواج است.اردواج مادرم، به صورت انتقام بر سر زبان ها افتاده و درگوشه و کنارشهر میپیچد. آقا تاب نیاورده به بهانۀ معالجه به تهران کوچید و سه سال بعد از دنیا رفت. دروصیّتنامه، از دو منطقه درحوالی تبریز نام برده و به وراث پسر و دخترش اکیدا توصیه کرده که مبادا درآنجاها با کسی ازدواج کنند. ...سیما حرف مادر را قطع کرده میپرسد:"برای چه این وصیّت را کرده مادر؟"مادر با خندۀ تلخی میگوید :" بس که آقا درآن دو منطقه زن عقدی و صیغه ای داشته و بچه پس انداخته حساب از دستش دررفته. ترسش ازآن بوده که مبادا اولادش، با خواهران و برادران خود ازدواج کنند!شیرفهمت شد دخترم"!چشمان مادر پرمیشود و با بغض میگوید:"برادربزرگم جانشین پدر شد اما قبل ازتصدی امامت مسجد، درتصادفی درتهران جان باخت. میگفت پدر دق مرگ شد. راست میگفت. پدر دق مرگ شد . اما هروقت یاد آن رفتار مادر میافتم ازشجاعت کم نظیرش به خود میبالم و به روانش درود میفرستم."

posted by رضا اغنمی | 2:54 AM | 0 comments  

سیما

دختر جوان و رنگ پریده جلو میوه فروشی توقف کرد. با نگاه زیرچشمی به پشت شیشه، موزی برداشت و در آستین بلندش فرو برد. بعد با تردید، سیب سرخ بزرگی را لمس کرد و گذاشت توی جیبش. راه افتاد برود که مردی از پشت سرمچش را گرفت. فشار داد. با خشونت گفت پولش؟ دخترترسید. دستپاچه شد. با نگاه ترحم آمیز دهن بازکرد بگوید که ... رهگذری سکه ای گذاشت دست فروشنده. با مکثی کوتاه لحظه ای دختر را پائید. تیز نگاهش کرد. از ذهنش گذشت: "با این قیافه نباید دزد باشد." دخترجوان سرش را انداخت پائین، غبار شرم صورتش را مهتابی کرد. آهسته گفت "گرسنه ام" ! پشت به ویترین مغازه ایستاد موزرا با عجله پوست کند وبلعید. با نگاهی ازسپاس میخواست چیزی بگوید که رهگذرراه افتاد. گامی برنداشته بی اختیارایستاذ. حس ناشناخته ای مانع رفتنش شد. بهت زده، دختررا تماشا کرد، درتلاقی باچشمان میشی او دلش لرزید. به ناگهان ازدهنش پرید :"با من بیا" !نمیخواست بگوید ولی دیرشده بود. با تردید راه افتاد. شانه به شانۀ دختر.چند قدم پائین تر دراولین غذاخوری فرورفتند. روبروی هم نشستند به غذا خوردن.دخترتند تند میخورد. پیدا بود که شدیدا گرسنه است. وقتی نگاه های مرد را دید، گفت "دوروز است که غذا نخورده ام." بعد ازمکث کوتاهی ادامه داد:"بیکارم جایی برای خواب ندارم. صاحب خانه امروز جوابم کرده است."مرد بعد از چند سئوال وقتی مطمئن شد که دختر دانشجوی دانشگاه لندن است گفت:یک هفته برای آزمایش کاری بهت میدهم. درصورت رضایت همیشه کارخواهی داشت.و جا بجا کارش را معلوم کرد. قبل از جداشدن پرسید " چقدربه صاحبخانه بدهکاری؟"دختر که فکر میکرد عوضی شنیده، نگاهش کرد. مرد با نگاه مهربان سئوال قبلی را تکرار کرد. دختر که سرش پائین بود مقداربدهی اش را گفت .مرد چند تااسکناس بهش داد و گفت تو جیبت باشد. حساب میکنیم. در دفترچه جیبی اش چیزی نوشت و بعد پرسید اسمت چیست؟دختر گفت: " سیما."- سیما؟ سیما چی؟- سیما همسایه .مرد، دستپاچه شد. خیره به نکتۀ نامعلومی به فکر فرو رفت. بعد صورت دختر را کاوید. واو که هنوزدرفکر پولی بود که داده بود. " به چه اطمینانی ؟ منظوری دارد حتما؟ پرتش کنم تو صورتش. نکند با این سن و سالش مرا عوضی گرفته با یه عوضی ..." و دراین جدال بود که شنید مرد زیر لب چیزی گفت. جباب های عرق پیشانی اش را با دستمال کاغذی که از روی میز برداشته بود گرفت. نگاهش رو صورت دختر به فکر فرو رفت. به صدای آژیر ماشین پلیس که به سرعت رو به پائین میرفت به خود آمد، با مهربانی پرسید :خانه ای که زندگی میکنی امن است ؟- دو سال است که آنجا هستم غیراز من عده ای از دختران دانشجو هم زندگی میکنند. نزدیک دانشگاه است. به محل و آدمها عادت کرده ام. محیط آرام و خوبی دارد.- همانجا باش با همان دوستانت.قبل از رفتن گفت: "اسم من ریچارد است. ریچارد بل ."دست دختر رافشا ر داد و رفت .درجشن فارغ التحصیلی دانشگاه، مادرش راکنار آن مرد دید. با تعجب خیره شد به آن دو که دست دردست هم لبخند میزدند. درچشمهایشان شادی مفرطی از مهروعاطفه موج میزد. سیما را بوسیدند و تبریک گفتند. تا آمد بپرسد " مامان این آقا را که مدتی ست حامی من است، تو ازکجا میشناسی؟ گفت "پدرت ریچارد بل را معرفی میکنم."گیج و بهت زده، انگار تالار جشن دانشگاه را با آن همه آدم و سروصدا کوبیدند سرش!با لکنت زبان پرسید :"پس آن آقای همسایه که چندسال پیش فوت کرد کی بود؟مادر خیلی خونسرد پاسخ داد:- آن آقا را هم میبینی آن گوشه تکیه داده به میز استادان! با ریش بزی؟- آری مسیو ساموئیل فرانسوی را میگین؟- آری دخترم آن هم بابای برادرته. برادرت سهراب!دختر با ناباوری چنگ به صورت خود انداخت و خواست جیغ بکشد که آن دو سیما را آرام کردند و بردند بیرون..مادر گفت باقی داستان را بگذار برای گاه دیگری که شنیدنی ست!

posted by رضا اغنمی | 9:52 AM | 0 comments  

فقره

سحر، دخترده ساله سرشام ناگهان چیزی یادش آمد که توی دفترچه اش نوشته بود، از سر سفره بلند شد و رفت اتاقش با دفترچه برگشت و از پدرش پرسید: "بابا فقره یعنی چی؟"پدر که لقمه رابرده بود نزدیک دهنش، با دهن بازخیره شد به دختر و لقمه را گذاشت توی بشقاب و خشمگین زیر لب گفت لا اله الا الله ... پسر بزرگش که میدانست پدر هروقت چنین کند بلافاصله قشقره ای راه میاندازد! بلافاصله گفت: "این کلمه دربازار بین تجار و کاسبکارها بیشتر رواج دارد. مثلا چند فقره جنس از خارج وارد شده. دولت اجازه داده که چند فقره میوه و سبزی صادر شود. معنای فقره بیشتر شامل تعداد میشود. مثلا خان دایی ازخارج چند فقره سوغاتی آورده بود! همانطور که گفتم فقره را به جای دفعه و عدد بکار میبرند. مثلاعوض اینکه بگوییم دوسه مرتبه به جمکران نامه نوشتم پولم هدررفت، میگوییم چند فقره نامه نوشتم نتیجه نداد. و خلاصه بهت بگویم که فقره جایگزین عدد و دفعه دراین قبیل اصطلاحات ... " مجید که این حرف ها را میزد زیر چشمی مواظب پدربود، وقتی دید لقمه را برداشت وشروع کرد به غذا خوردن، نفس راحتی کشید و روبه مادرش گفت :" راستی شنیدید که حمید آقا به زودی داماد میشود؟"دختر که سراپاگوش بود وازشنیدن حرفهای برادرش قانع نشده بود یک مرتبه داد کشید "داداش همونه دیگه. خوب شد که گفتی. پس تو هم شنیدی. اصلا فقره ازآنجا درآمده. توی کلاس پیچیده که حمید فقره اش تصادفی ست! خواهرش حمیده زده تو گوش ملیحه که فقزۀ بابات تصادفییه! دعوا را افتاده سر فقره! حالا من این فقره را میخواستم ازبابا بیرسم نه اونا را که تو گفتی و بیخودی پریدی وسط حرف نذاشتی بابا درست توضیح بدهد!"این بار پدر که از وراجی دخترش به خنده افتاده بود گفت :"آنهایی که مجید گفت هم درسته و هم نادرست، معنای دیگری هم دارد که نگفت. دخترم: فقره بین عوام، یعنی آلت مردانگی!" (اصلش را گفت.) مادر زد تو صورت خودش "خاک عالم این حرفهاچیست سرسفره میزنین شماها!؟" سحر پرید وسط حرفش: مثل اهلیل!چشمان مادر گرد شد خواست فریاد بکشد، سحر ادامه داد:"اصلن این داداش مجید همیشه آدرس غلطی به من میده. آن روزهم که ازش پرسیدم: داداش «کاندوم» یعنی چی؟" گفت: "پوشش، مثلن، یعنی مثل پتو یا ملافه!" گفتم: "داداش مطمئنی؟"گفت:" آری. " گفتم: "پتو و ملافه که تو کیف مامان جا نمیگیره,!"

posted by رضا اغنمی | 1:35 AM | 0 comments  

صدا

تصادف غیرمنتظرۀ آن روز سبب شد که سروقت به فرودگاه نرسد. سارا قبلا بهش گفته بود که ساعت شش درفرودگاه همدیگرراملاقات کنند تا امانتی را به احمد بدهد. اما او به علت تصادف دربین راه نتوانست سر قرار حاضرشود و سارا، با دلهره و نگرانی کشور را ترک کرد.چند شب بعد شاهرخ باعده ای از دوستان درخانه ش به میگساری جمع شده بودند. شاهرخ قبلا به احمد که ازهمه زودتررسیده بود سفارش کرد که با این دو نفر تازه آشنا شده برای احتیاط هردو را زیر نظرداشته باشد. بعد اضافه کرد که خوب نمیشناسمشان .سروقت زنگ درخانه به صدا درآمد. آن دوبا دسته گلی وارد شدند. بعد ازمعارفه، شاهرخ مقداری ازعشق وعلاقه خود و همسرو سابقه آشنائی با سارا وعلت مسافرت همسرش را توضیح میداد، که همسرش سارا برای چکاپ به فرانسه رفته. یکی پرسید مسئله جدی ست؟ شاهرخ گفت هم آری و هم نه! نمیتواند حامله شود. خواهرم میگوید کاش مرض سارا را من داشتم واین قدر کور وکچل دوربرم نبودند! احمد، که ازغفلت وحماقت شاهرخ خنده اش گرفته بود گفت مگر دست خودشان نبود؟ شاهرخ گفت حتما نبوده دیگه! همه شان زدند زیر خنده .آن دو میهمان با لیوان های آبجو رفتند توی سالن. یکی گفت صدای رادیورا ببربالا. آواز خوش شجریان درساختمان پیچید.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره داستان کوتاه

تحقیق درباره داستان

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درباره داستان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 14

 

داستان

 

تمام انرژی و عصاره‌ی روحتان را در یک داستان می‌ریزید. شب‌ها و روزها بر سر یک صفحه وقت می‌گذارید و کار می‌کنید تا دست آخر داستان نوشته می‌شود. در مرحله‌ی بعد داستانتان را به کسی می‌دهد تا بخواند، شاید آن شخص، خودش نویسنده باشد و شاید هم یک دوست. خلاصه خیلی وقت گذاشته‌اید تا داستانی بنویسید که پرفروش باشد یا دیگران از آن استقبال کنند. حتماً می‌دانید که اگر به صورت حرفه‌ای دنبال نوشتن هستید، دانش چگونه خوب نوشتن لازم است ولی کافی نیست. دانش دیگری را هم باید بدانید. درست است. دانش نقد کردن حرفه‌ای یک داستان در زیر، سیاهه‌ای از نکات و سؤال‌هایی که یک نقد خوب را شکل می‌دهند آورده شده و البته روش‌های فراوانی برای نقد یک داستان هست. می‌توانید بعد از نوشتن داستانتان چند روزی آن را کنار بگذارید و بعد مطالب زیر را بخوانید. بعد ببینید آیا این نکات در داستانتان رعایت شده است.

* * *

فرآیند نقد

در این بخش از نقد داستان سعی کنید موارد زیر را اجرا کنید. به یاد داشته باشید که نگاه شما در چند موردی که در زیر آمده هنوز آن نگاه یکسر تکنیکی به داستان نیست.

الف ـ به هیچ وجه مبادرت به خواندن سایر نقدهایی که راجع به این داستان نوشته شده است نکنید. می‌توانید خواندن آنها را به بعد موکول کنید.

ب ـ ‌به‌عنوان یک خواننده، برداشت و احساس خود را از داستان، بنویسید. برای مثال می‌توانید روی این موضوع دقت کنید که آیا داستان از همان پاراگراف‌های اول توانسته شما را به خود جذب کند؟

ج ـ ضعف‌های داستان را پیدا کنید. به یاد داشته باشید که نوشتن یک نقد دو هدف را دنبال می‌کند: یکی، مشخص کردن نقاط ضعف آن و دیگر، ارائه‌ی پیشنهادهای سازنده برای نویسنده تا داستان خود را تقویت کند.

د ـ اگر داستان نقطه‌ی قوتی دارد آن را مشخص کنید.

هـ ـ هرگز طی نقد داستان به نقد شخصیت نویسنده نپردازید. تمرکز شما فقط و فقط باید روی نوشته و متن باشد. بنابراین زندگی و شخصیت نویسنده هیچ ارتباطی به نقد اثر ندارد.

نقد عناصر داستان

یک داستان معمولاً در بردارنده‌ی عناصری است که به شکل قاعده درآمده‌اند. البته یک داستان خوب الزاماً نیازی به تبعیت بی‌چون و چرا از این قواعد ندارد و می‌تواند از این قواعد تخطی کند و حتی ژانر خود را هم زیر پا بگذارد. با این حال، در مبحث روایت‌شناسی، روایت باید دارای ویژگی‌هایی باشد تا در فرایند شناخت و نقد آن به مشکلی بر نخوریم. در زیر به شکل ساده و گذرا این عناصر بررسی می‌شود؛ با این توضیح که دو کتاب ارزشمند «دستور زبان داستان» از احمد اخوت و عناصر داستان از رابرت اسکولز (ترجمه‌ی فرزانه طاهری) جزء منابع خوب حیطه‌ی روایت‌شناسی و شناخت عناصر داستان‌اند که می‌توانید به آنها مراجعه کنید.

الف ـ شروع داستان (OPENING)

آیا اولین جملات و پاراگراف‌های داستان توجه شما را به خود جلب کرده‌اند؟ هرقدر که نویسنده در داستان خود شروع بهتری داشته باشد، بیشتر می‌تواند خواننده را جذب کند. حتی ما وقتی در کتابفروشی هستیم و کتاب داستانی را می‌بینیم که با نویسنده‌ی آن آشنایی نداریم، یکی از معیارها برای خرید آن می‌تواند توجه به دقت به نحوه‌ی شروع آن باشد. ادوارد سعید گفته: «بدون داشتن ذره‌ای از احساس آغاز، هیچ اثری را نمی‌توان شروع کرد؛ همان‌طور که بدون این احساس پایانی هم در کار نخواهد بود». رابرت اسکولز در کتاب عناصر داستان معتقد است که در شروع داستان باید شخصیت‌های کلیدی معرفی و مناسبت‌های اولیه‌ی آنها مشخص شود، زمینه برای کنش اصلی آماده شده و چنانچه داستان نیاز داشته باشد، چیزی درباره‌ی گذشته‌ی آن عنوان کند. باید در شروع داستان اولین نشانه‌های بحران داستان به خواننده نشان داده شود؛ بحرانی که بعداً کنش اصلی داستان را به همراه دارد. به هرحال شروع داستان خیلی مهم است و یک منتقد هم حتماً باید به شروع داستان توجه اساسی داشته باشد.

ب ـ کشمکش (CONFLICT)

منظور از کشمکش، درگیری ذهنی یا اخلاقی شخصیت داستان است که از امیال یا آرزوهای برآورده نشده یا مغایر ناشی می‌شود. در داستان باید دید آیا کشمکش عاطفی شخصیت اصلی و نیز کشمکش بین شخصیت‌های دیگر وجود دارد؟ و نویسنده تا چه حد توانسته کشمکش بین شخصیت‌ها و کشمکش شخصی قهرمان داستان را نشان دهد.

طرح (PLOT)

مبحث طرح یکی از مباحث پیچیده و اساسی در داستان است. اما این‌جا به‌طور گذرا می‌گوییم منظور از طرح، نقشه،‌نظم، الگو و شمائی از حوادث است. به بیان


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره داستان

مقاله درباره داستان حقیقی کابالا

اختصاصی از نیک فایل مقاله درباره داستان حقیقی کابالا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره داستان حقیقی کابالا


مقاله درباره داستان حقیقی کابالا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

داستان حقیقی کابالا

نویسنده : هارون یحیی مترجم : باران خردمند

سِفر خروج عنوان دومین کتاب تورات است. در این کتاب به تشریح نحوه خروج بنی‌اسرائیل از مصر تحت حمایت حضرت موسی(ع) و رهایی آنان از ظلم و ستم فرعون پرداخته شده است. فرعون بنی‌اسرائیل را وادار به بردگی نموده بود و به آزادی آنها رضایت نمی‌داد اما با مشاهده معجزات الهی به دست موسی(ع) و بلایایی که بر سر قومش نازل می‌شد، اندک اندک تغییر رفتار داد. به این ترتیب بنی‌اسرائیل شبی گرد هم جمع شدند و از مصر مهاجرت کردند. سپس فرعون به آنها حمله کرد اما خداوند به وسیله معجزات دیگری از طریق موسی(ع) آنها را حفظ کرد. ما شرح قرآن را درباره مهاجرت یهودیان از مصر می‌پذیریم، چون متن تورات بعد از وحی به موسی(ع) دچار تحریف شد. مهم‌ترین استناد بر این مدعا تناقضات بسیاری است که در پنج کتاب تورات: سفر پیدایش، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه وجود دارد. کتاب سفر تثنیه با شرح مرگ و تدفین موسی(ع) پایان می‌یابد و این گواه مسلمی است بر اینکه بخش مذکور پس از مرگ آن حضرت به کتاب اضافه شده است. در قرآن، دربارة شرح مهاجرت بنی اسرائیل از مصر و در دیگر داستان‌های مربوط به این قوم، اندک تناقضی وجود ندارد. داستان به طور دقیق بیان گردیده و علاوه بر این خداوند حکمت‌ها و اسرار بسیاری در خلال آن آشکار می‌نماید. به همین دلیل با بررسی دقیق آنها به درس‌های بی‌شماری برمی‌خوریم.

/

گوساله طلایی

چنانچه در قرآن آمده است از مهم‌ترین حقایق مربوط به مهاجرت بنی‌اسرائیل از مصر، طغیانشان علیه مذهبی است که خدا به آنها وحی می‌نمود؛ در حالی که قبلاً به کمک خدا از زیر بار ستم فرعون رهایی یافته بودند. بنی‌اسرائیل قادر به درک توحیدی که موسی(ع) از آن سخن می‌گفت نبودند و دمادم به سمت بت‌پرستی گرایش می‌یافتند. قرآن این گرایش را در اینجا توضیح می‌دهد: و ما بنی‌اسرائیل را از دریا عبور دادیم. آنها در سر راهشان به قومی برخوردند که مشغول پرستش بت‌های خود بودند؛ گفتند: «ای موسی! همچنان که اینها خدایانی برای خود دارند، تو هم برای ما خدایانی معین کن.» موسی گفت: «الحق که شما مردمی نادان هستید [که الطاف و معجزات خداوند یکتا را نادیده می‌گیرید.]» این مردم [بت‌پرست] محکوم به نابودی هستند و اعمالشان نیز باطل است.1 بنی اسرائیل با وجود هشدارهای موسی(ع) به انحرافات خود ادامه دادند و زمانی که موسی(ع) آنها را ترک کرد تا به تنهایی از کوه سینا بالا رود، این گرایش آشکار گردید. مردی به نام «سامری» با سوء استفاده از غیبت موسی(ع) از خفا بیرون آمد. وی آتش زیر خاکستر تمایل بنی‌اسرائیل به بت‌پرستی را شعله‌ور ساخت و آنها را متقاعد کرد تا مجسمه گوسفندی بسازند و آن را پرستش کنند: موسی خشمگین و غمگین به سوی قوم خود بازگشت و سرزنش‌کنان به قومش گفت: «آیا آفریدگارتان به شما وعده نیکو نداده بود؟ و آیا تحقق این وعده آنچنان طولانی شد [که شما طغیان کردید] یا می‌خواستید غضب آفریدگارتان بر شما نازل شود و لذا وعدة خودتان را با من زیر پا گذاشتید؟ آنها گفتند: «ما به میل و اختیار خودمان عهدشکنی نکردیم. بلکه زینت‌آلاتی را که از فرعونیان به عاریت گرفته بودیم از خود دور ساختیم و این گونه به پیشنهاد و رأی سامری آنها را در کوره آتش افکندیم.» و سامری از آن طلاهای ذوب شده مجسمة یک گوساله را ساخت که صدای گوساله هم از آن شنیده می‌شد و به مردم گفت: «این خدای شما و خدای موسی است و موسی عهد خود را فراموش کرد [و در کوه طور دنبال خدای دیگری است»].2 چرا بنی‌اسرائیل چنین گرایش پایداری به برافراشتن بت‌ها و پرستش آنها داشتند؟ منبع این میل چه بود؟ واضح است جامعه‌ای که قبلاً هرگز به بت‌پرستی اعتقاد نداشته، به ناگهان دست بر رفتار پوچ و بی‌معنایی چون ساختن بت و پرستش آن نمی‌زند. تنها کسانی که بت‌پرستی میل طبیعی در درونشان است ممکن است به آن ایمان آورند. با این حال بنی‌اسرائیل مردمی بودند که از زمان جدشان ـ ابراهیم(ع) ـ به خدای واحد ایمان داشتند. نام «اسرائیل» یا «پسران اسرائیل» اولین بار به فرزندان یعقوب(ع) ـ نوه ابراهیم(ع) ـ اطلاق گردید و بعدها به همه یهودیان تعمیم داده شد. بنی‌اسرائیل (یهودیان) از ایمان توحیدی که از اجداد خویش: ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) به ارث برده بودند، حفاظت می‌کردند. آنها با یوسف(ع) به مصر رفتند و با اینکه در میان مصریان بت‌پرست می‌زیستند، مدت‌های مدید از ایمان خویش محافظت نمودند. از داستان‌های قرآن چنین برمی‌آید که آنان در زمانی که موسی(ع) بر آنها ظهور کرد مؤمن به خدای واحد بودند. تنها تفسیری که می‌توان کرد این است که بنی‌اسرائیل با وجود آنکه به ایمان توحیدی خود بسیار وابسته بودند، تحت تأثیر مردم کافری که در میان آنها زندگی می‌کردند قرار گرفتند و شروع به تقلید از آنها و جایگزین ساختن مذهب وحیانی خود با بت‌پرستی اقوام بیگانه نمودند. با نگاه به اسناد تاریخی پی می‌بریم که قوم کافر تأثیرگذار بر بنی‌اسرائیل، متعلق به مصر باستان بود. گواه مهم ما بر این نتیجه‌گیری این است که گوسالة طلایی که بنی‌اسرائیل در زمان غیبت موسی(ع) عبادت کردند، در حقیقت نسخه عینی از «هاثر» (Hathor) و «افیس» (Aphis)، بت‌های مصریان بود. «ریچارد رایفد»، نویسنده مسیحی کتاب زمان طولانی زیر آفتاب در کتاب خود می‌نویسد: هاثر و افیس، خدایان گاو نر و ماده، نماد خورشیدپرستی بودند. پرستش این خدایان تنها یک مرحله از تاریخ طولانی خورشیدپرستی مصر می‌باشد. گوساله طلایی کوه سینا مدرک کاملاً اثبات شده این موضوع است که ضیافت ذکر شده به خورشیدپرستی مربوط بوده است.3 نفوذ بت‌پرستی مصر به بنی‌اسرائیل در مراحل متفاوتی روی داد. در نتیجة رویارویی با مردم کامر، طولی نکشید که میل به عقاید رافضی ظاهر گشت و همان طور که در آیة بالا بیان شد، آنچه آنها به پیامبر خود گفتند: ای موسی! همچنانکه خدایانی برای خود دارند، تو هم برای ما خدایانی معین کن. تا ما خدا را آشکارا به چشم خود نبینیم حرف‌های تو را باور نمی‌کنیم.4 آشکار می‌کند که به پرستش موجودی مادی که قابل دیدن باشد گرایش داشتند؛ درست همانند آنچه مصریان می‌پرستیدند. گرایش بنی‌اسرائیل به بت‌پرستی مصر باستان بسیار بااهمیت است و بینش خاصی را در ارتباط با تحریف متن تورات و مبادی کابالا برای ما فراهم می‌آورد. زمانی که به دقت به این دو موضوع توجه می‌کنیم، خواهیم دید که در سر منشأ بت‌پرستی مصر باستان، فلسفة مادی‌گرا وجود دارد.

از مصر باستان تا کابالا

بنی‌اسرائیل زمانی که موسی(ع) هنوز در قید حیات بود شروع به ساختن شبه بت‌هایی از آنچه در مصر دیده بودند کردند و به عبادت آنها پرداختند و پس از مرگ موسی(ع) دیگر ترسی از برگشتن از دین و انحرافات نداشتند. مسلماً این موضوع را نمی‌توان به همه یهودیان تعمیم داد، لذا بعضی از آنان بت‌پرستی مصر باستان را پذیرا شدند. در واقع آنان عقاید «کاهنان مصر» (جادوگران فرعون) را که بنیاد عقاید اجتماعی آن زمان را تشکیل می‌داد ادامه دادند و ایمان خود را کنار گذاردند. عقایدی که یهود از مصر باستان با آن آشنا گردید «کابالا» نام داشت. ساختار کابالا درست مانند نظام کاهنان مصر، سری و درونی بود و اساس آن را جادوگری تشکیل می‌داد. جالب‌توجه است که توضیح کابالا دربارة آفرینش با آنچه در تورات موجود است، کاملاً متفاوت می‌باشد و تفسیری مادی‌گرا و مبتنی بر عقاید مصر باستان بوده و به وجود ابدی ماده عقیده دارد. «مورات از جن» فراماسون ترک در این باره می‌گوید: پیداست که کابالا سال‌ها قبل از تورات به وجود آمد. مهم‌ترین بخش تورات نظریه‌ای دربارة پیدایش جهان است. این تئوری با داستان آفرینش مذاهب توحیدی بسیار متفاوت می‌باشد. بر اساس کابالا در آغاز آفرینش چیزهایی به نام «سفیراث» و به معنای «دایره» یا «مدار» با ویژگی‌های مادی و غیرمادی به وجود آمدند. تعداد آنها 32 تا بود. ده تای اول نمایانگر منظومة شمسی بودند و بقیه نمایانگر انبوه ستارگان فضا این مشخصه کابالا نشان می‌دهد که به اصول اعتقادی نجومی مربوط است... . بنابراین کابالا از مذهب یهود بسیار فاصله دارد و بیشتر با مذاهب مرموز و کهن شرق مرتبط است.5 یهودیان با پذیرش عقایدی سری و مادی‌گرای مربوط به مصر باستان که بر جادوگری استوار بودند، از احکام تورات چشم‌پوشی نمودند. ایشان شعائر و آداب سحرآمیز دیگر بت‌پرستان را پذیرا شدند و در نتیجه کابالا به تعالیمی پنهانی در یهودیت مبدل شد، اما با تورات مغایر بود. «نستا، اچ، وبستر» نویسنده انگلیسی کتاب جوامع مخفی و جنبش‌های ویرانگر می‌نویسد: جادوگری را که ما می‌شناسیم کنعانیان قبل از اشغال فلسطین توسط بنی اسرائیل اجرا می‌کردند. مصر، هندوستان و یونان نیز طالع‌بینان و غیب‌گویان خود را داشتند. یهودیان با وجود لعن و نفرین‌هایی که در قانون موسی(ع) علیه جادوگری وجود دارد با نادیده گرفتن هشدارها، گرفتار این بیماری مسری شدند و با تدبیر خود سنت مقدسی را که به ارث برده بودند با عقاید جادوگری که از دیگر اقوام وام گرفتند، مجروح ساختند همزمان جنبة فکری کابالای یهودی از فلسفة مجوسیان ایران، نئوافلاطونیان و نئوفیثاغورثیان گرفته شد. پس مباحث ضد کابالاها که می‌گویند آنچه ما امروز از کابالا می‌دانیم صددرصد یهودی نیست توجیه پذیر است.6 در قرآن آیه‌ای وجود دارد که به این موضوع اشاره می‌کند. خداوند می‌گوید بنی‌اسرائیل تشریفات و آیین‌های جادوگری و شیطانی را از منابعی خارج از مذهب خویش گرفتند؛ یهود از کار و امداد جادوگری که شیاطین در عصر سلیمان برای مردم می‌خواندند و یاد می‌دادند پیروی می‌کردند [و آنها را برای پیشبرد مقاصد خود به کار می‌گرفتند] سلیمان هرگز به سحر و کفر آلوده نشد، لیکن شیاطین کفر می‌ورزیدند و مردم را سحر و جادوگری تعلیم می‌دادند و [نیز یهود] از آنچه بر دو فرشته بابل به نام‌های «هاروت» و «ماروت» نازل شد، پیروی می‌کردند. [آن دو فرشته از طریق باطل کردن سحر، ناچار شیوة کار ساحران را به مردم یاد می‌دادند.] و به هیچ کس چیزی یاد نمی‌دادند مگر اینکه قبلاً به او می‌گفتند: «ما وسیلة آزمایش شما هستیم، کافر نشوید و از این تعلیمات استفادة ناصواب نکنید.» ولی مردم از آن دو فرشته چیزهایی از جادوگری می آموختند که می‌توانستند میان زن و شوهر جدایی بیفکنند. آنها [علی رغم نصایح فرشتگان] همان درس‌هایی را می‌آموختند که به جای سود برای آنها ضرر داشت ولی جز به اذن و خواست خداوند نمی‌توانستند به آدم‌ها ضرری بزنند و آنها خود می‌دانستند که هر کس خریدار متاع جادو باشد در آخرت بهره‌ای از بهشت نصیب او نخواهد شد و بسیار بد بود بهایی که [آیندة] خود را بدان می‌فروختند، اگر عقل خود را به کار می‌بستند.7 این آیه اعلام می‌کند که برخی یهودیان، با آنکه می‌دانستند با کار خود در آخرت مورد بازخواست قرار خواهند گرفت، آداب جادوگری را آموختند و پذیرا شدند. بنابراین از قانون خداوند گمراه گشتند و با فروش روح خود به بت‌پرستی گرفتار شدند (عقاید جادویی) و به عبارت دیگر ایمان خود را رها کردند. حقایق این آیه مهم‌ترین خصوصیات یک جدال را در تاریخ یهود شرح می‌دهد. در این جدال از یک سو پیامبرانی که از سوی خدا برای یهودیان فرستاده شده بودند و پیروان آنان قرار داشتند و از سوی دیگر یهودیان مغرض که برخلاف فرمان خداوند عمل کردند، به تقلید از فرهنگ شرک‌آمیز پرداختند و به جای پیروی از قانون خداوند از آداب فرهنگی آنان پیروی نمودند.

اصول الحادی که به تورات افزوده شد

قابل توجه است که در کتاب عهد قدیم (کتاب مقدس یهودیان) به گناهان یهودیان منحرف اشاره شده است. در کتاب غمیا، که نوعی کتاب تاریخی در میان عهد عتیق می‌باشد، یهودیان به گناهان خویش اعتراف و چنین به توبه می‌نماید: و بنی‌اسرائیل خویشتن را در جمیع غرباء جدا نموده، ایستادند و به گناهان خود و تقصیرهای پدران خویش اعتراف کردند و در جای خود ایستاده، یک ربع روز کتاب تورات «یهوه» ـ خدای خود ـ را خواندند و ربع دیگر را اعتراف نموده و یهوه ـ خدای خود را عبادت نمودند و شیوع و بانی و قدیئیل و شنیا و بنی و شربیا و بانی و کنانی بر زمینه لاریان ایستادند و به آواز بلند نزد یهوه خدای خویش استغاثه نمودند.8 و آنان [پدران ما] بر تو فتنه انگیخته و تمرد نموده، شریعت تو را پشت سر خود انداختند و انبیای تو را که برای ایشان شهادت می‌آورند، تا به سوی تا بازگشت نمایند، کشتند و اهانت عظیمی به عمل آوردند. آنگاه تو ایشان را به دست دشمنانشان تسلیم نمودی تا ایشان را به تنگ آورند و در حین تنگی خویش نزد تو استغاثه نمودندو ایشان را از آسمان اجابت نمودی و بر حسب رحمت‌های عظیم خود نجات دهندگان به ایشان دادی که ایشان را از دست دشمنانشان رهانیدند. اما چون استراحت یافتند، بار دیگر به حضرت تو شرارت ورزیدند و ایشان را به دست دشمنانشان واگذاشتی که بر ایشان تسلط یافتند و چون باز نزد تو استغاثه نمودند ایشان را از آسمان اجابت نمودی و بر حسب رحمت‌های عظیمت بارهای بسیار ایشان را رهایی دادی و برای ایشان شهادت فرستادی تا ایشان را به شریعت خود برگردانی اما ایشان متکبرانه رفتار نموده اوامر تو را اطاعت نکردند و به احکام تو که هر که آنها را به جا آورد از آنها زنده می‌ماند، خطا ورزیدند که و دوش‌های خود را معاند و گردن‌های خویش را سخت نموده اطاعت نکردند. ... اما بر حسب رحمت‌های عظیم خود تمام ایشان را فانی نساختی و ترک نمودی زیرا خدای کریم و رحیم هستی.9 و الان ای خدای ما، ای خدای عظیم، جبار و مهیب که عهد و زحمت را نگاه می‌داری، زنهار تمامی این مصیبتی که بر ما و بر پادشاهان و سروران و کاهنان و انبیا و پدران ما و بر تمامی قوم تو از ایام پادشاهان آشور تا امروز مستولی شده است در نظر تو قلیل ننماید. و تو در تمامی این چیزهایی که بر ما وارد شده است عادل هستی زیرا تو به راستی عمل نمودی اما ما شرارت ورزیده‌ایم. و پادشاهان و سروران و کاهنان و پدران ما به شریعت تو عمل ننمودند و به اوامر و شهادت تو که به ایشان امر فرمودی گوش ندادند. و در مملکت خودشان و در احسان عظیمی که به ایشان نمودی و در زمین وسیع و برومند که پیش روی ایشان نهاده تو را عبادت ننمودند و از اعمال شنیع خویش بازگشت نکردند.10 این عبارات میل بعضی از یهودیان را به بازگشت به ایمان به خدا شرح می‌دهد اما در طول تاریخ یهود به تدریج بخش دیگری قدرت یافت و توانست بر یهودیان چیره شود و بعدها خود مذهب را کاملاً دگرگون ساخت. به همین دلیل در تورات و در دیگر کتب عهد قدیم، علاوه بر آنچه در بالا ذکر شد، عناصری وجود دارد که از تعالیم بدعت‌آمیز بت‌پرستان نشأت گرفته‌اند. به عنوان نمونه؛ ـ در کتاب اول تورات گفته شده «خدا جهان را در شش روز از هیچ آفرید.» این درست و از وحی اولیه به دست آمده است. اما سپس می‌گوید: «خدا در روز هفتم به استراحت پرداخت.» این بخش ادعایی کاملاً ساختگی است و با عقیده الحادی که صفات انسانی را به خداوند نسبت می‌دهد منطبق می‌باشد. خداوند در آیه‌ای از قرآن می‌گوید: و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را که بین آنهاست، در مدت شش روز آفریدیم و این کار بر ما سخت و خستگی‌آور نبود.11 ـ در دیگر بخش‌های تورات نیز نوشته‌هایی وجود دارد که با احترام شایسته مقام خداوند سازگاری ندارد، به ویژه بخش‌هایی که ضعف‌های انسان به دروغ به خداوند نسبت داده شده‌اند و خداوند مسلماً فراتر از اینهاست. این نوع قائل شدن جنبة انسانی برای خداوند شبیه عمل کافران است که ضعف‌های بشری را به خداوند موهوم خود نسبت می‌دادند. یکی از این ادعاهای کفرآمیز آن است که ادعا می‌کند یعقوب(ع) ـ جد بنی‌اسرائیل ـ با خداوند کشتی گرفت و پیروز گشت. روشن است که این داستان برای بخشیدن برتری قومی به بنی‌اسرائیل و به تقلید از احساسات نژادپرستانه شایع در میان کافران ساخته شده است. ـ در کتاب عهد قدیم گرایش به معرفی خدا به عنوان خدای یک قوم خاص وجود دارد که تنها خدای بنی‌اسرائیل است، با اینکه خداوند، رب و پروردگار جهان و همة انسان‌ها می‌باشد. اندیشه مذهب قومی در کتاب عهد قدیم با گرایشات الحادی که در آن هر قبیله خدای خود را عبادت می‌کند، مطابقت می‌نماید. ـ در بعضی کتب عهد قدیم، به عنوان نمونه کتاب یوشع بن نون(ع)، یهودیان به انجام اعمال خشونت‌آمیز و موحش علیه غیریهودیان امر شده‌اند. فرمان به قتل‌عام مردم بدون توجه به زنان و کودکان یا سالخوردگان داده شده است. این نوع وحشی‌گری بی‌رحمانه کاملاً برخلاف عدالت خداوند است و یادآور بربریت فرهنگ‌های ملحدی که خدای اسطوره‌ای جنگ را می‌پرستیدند، می‌باشد. چرا این عقاید به تورات رسوخ کرده‌اند؟ حتماً باید منبعی برای آنها وجود داشته باشد. حتماً یهودیانی بوده‌اند که نسبتی بیگانه از تورات را پذیرفته‌اند، محترم شمرده‌اند و احکام ناب را با اضافه کردن آنچه در گذشته به آن برخوردند، تغییر داده‌اند. در حقیقت مبدأ این تغییر، کابالاست که به کمک بعضی یهودیان ادامه یافت. کابالا شکلی به خود گرفت که باعث شد عقاید مصریان باستان و دیگر بت‌پرستان به یهودیت نفوذ نماید و در آن گسترش یابد. کابالیست‌ها ادعا می‌کنند کابالا تنها به توضیح بیشتر رازهای نهفته در تورات می‌پردازد. اما در واقع چنانکه «تئودور ریناچ» مورخ یهودی کابالا می‌گوید، «کابالا سمی است که به رگ‌های یهودیت وارد می‌شود و آن را کاملاً در بر می‌گیرد.»12 بنابراین کشف آثار ایدئولوژی‌های مادی‌گرای مصریان باستان در کابالا غیرممکن نیست.

کابالا، تعالیمی مخالف اصول آفرینش

خداوند در قرآن بیان می‌کند که تورات کتابی الهی است و برای روشنگری انسان‌ها نازل شده است: ما تورات را که در آن هدایت و نور بود، [بر موسی] نازل فرمودیم.13 بنابراین تورات نیز چون قرآن دربردارنده علوم و فرامین مرتبط با موضوعاتی چون وجود خداوند، یگانگی او، خصوصیات او، آفرینش بشر و سایر موجودات، هدف از آفرینش انسان و قوانین اخلاقی خداوند برای بشر می‌باشد. اما تورات اصلی، امروز موجود نیست. آنچه امروز در اختیار داریم نسخة تغییر یافته تورات می‌باشد که به دست بشر تحریف شده است.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره داستان حقیقی کابالا