نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره انقلاب اسلامی و سکولاریزم

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درباره انقلاب اسلامی و سکولاریزم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

 

\ قبل از هر چیزی می خواهیم بدانیم سکولاریزم چیست؟ و چه تعابیری از آن وجود دارد؟

* برای پاسخ به چنین سؤالی، بهترین راه این است که برای تعریف به دایرة المعارف رجوع کنیم. دایرة المعارف در تعریف واژه سکولاریسم می گوید: «واگذاری آنچه که متعلق به کلیسا و در حوزه تملک آن بوده به دولت یا نهاد دولتی.» این تعریف دایرة المعارفی است که از سکولاریسم عرضه می شود. استفاده از این کلمه در حوزه سیاست و گسترده شدن کاربرد آن، مربوط به دوره بعد از انقلاب فرانسه است. مثلاً فرض کنید که کلیسا ثبت و تأیید ازدواج را به عنوان یک حق انحصاری داشته است، این حق به دولت منتقل می شود، دولتی که می گوید ازدواجی را معتبر می شناسم که خودم آن را به ثبت رسانده باشم.

تاریخچه:

از قرن شانزدهم امواج سهمگین عقلانیت و سکولاریزم، بسیارى از مبانى اعتقادى مسیحیت را درهم نوردید و بر ملت‏هایى که روزى داعیه خداپرستى داشتند سلطه یافت. ملت‏هاى مسلمان نیز از گزند این تندباد در امان نماندند و از قرن نوزدهم به تدریج اندیشه‏هاى سکولاریستى وارد عرصه‏هاى فرهنگى، دینى و علمى شد و واکنش‏هاى متضادى را در میان آنان برانگیخت و چالش‏هاى زیادى را به ویژه در حوزه معرفت دینى به جا گذاشت. به نظر مى‏رسد پذیرش این اندیشه در میان روشنفکران مسلمان، ناشى از قیاس اسلام با مسیحیت بوده است.

سکولاریزم و مدیریت اسلامی

سکولار به معنای گیتیانه[1] (دنیوی) است و سکولاریزه کردن روند و یا حاصل گیتیانه کردن است آن‌سان که جمع در جمعیتش تنها به الزام‌های منطق از خود عزیمت کننده و به خود بازگردنده‌ی همزیستی مقید باشد، به همه‌ی گروه‌ها و نهادهای اجتماعی به چشم برابر نگریسته شود و بر این مبنا امتیازهای اختصاصی روحانیان به عنوان رابطان و راهنمایان از نگر گیتیانه خودخوانده‌ی راگیتی در زمینه‌های مالکیت، قضاوت، تربیت، سیاست‌گذاری و انجام وظیه‌های عمومی اجتماعی لغو شوند.

دیده‌ می‌شود که گاه سکولار را به "عری" ترجمه می‌کنند. این ترجمه دقت ندارد زیرا عر آن‌چیزی است که مرسوم و متداول است و شرع آن را امضا می‌کند، تحمل می‌کند و یا درصدد تغییر آن برمی‌آید. چنین چیزی لزوماً سکولار نیست و می‌تواند از سنت دینی رایج یا غیر رایج دیگری برآمده باشد. ترجمه‌ای که در عربی از این مهوم به دست می‌دهند، "علمانیت" است. به مهوم علمی شدن یا علمی بودن در برابر دینی بودن. در این راستا معادل عربی این واژه بیش از معادل رایج ارسی آن به مهوم غربی آن نزدیک است.

سه اصطلاح "سکولار"،" سکولاریزم " و " سکولاریزاسیون" بر اساس ریشه‌ی مشترک لاتینی Saeculum که معنای "سده" یا "دوران صدساله" را می‌دهد مشتق گردیده است. این واژه در کتاب مقدس ترجمه‌ی aion یونانی است که نزد هومر " نیروی حیات"، " زندگی" و " طول زمان" را بیان می‌کند. سپس در لاتین واژه‌ی aeumum را داریم که به معنای زمان، مدت، عمر، سده و نیروی حیات است. سرانجام، در زبان عربی " یوم" با اسم جمع " ایام" است که تشابه آن با aion یونانی و aeumum لاتینی مشخص است.

بدین‌سان، " سکولاریزاسیون" را می‌توان انطباق با سده، زمانه، ایام‌ما و این دنیا تبیین کرد و یا به معنای سازگاری با روزگار، این‌جهانی، ایامی و دنیوی تعبیر کرد و یا سرانجام به مهوم " گیتیانه" و " گیتیانگی" تسیر کرد.

جایگاه پرسش سکولاریزاسیون و پاسخ‌گویی به آن در ایران امروز پرسمان آزادی، عدالت و پیشرت است و بحث سکولاریزم پیش‌نیاز ایضاح هرکدام از این ماهیم است. برای شا‌سازی جایگاه و مهوم سکولاریزم باید بر سه نکته تاکید ویژه نمود: لغو امتیازهای سنتی صنی و طبقاتی، تشکیل دولت مدرن و برقراری قانون. شاید به طور موجزتر بتوان گت سکولاریزم را می‌بایست در پیوند تنگاتنگش با مهوم تجدد اندیشید.

سکولاریزم رآورده‌ی تجدد است و رآورنده‌ی آن. سکولاریزم رایندی است که بی ‌آن مدرنیته‌ی غربی محقق نمی‌شود و در عین حال، بی‌ایجاد گسستی که مدرنیته‌ی غربی آغاز کرد هرگز امکان رشد، گسترش و بالندگی سکولاریزم نبود.

از دیدگاه اغلب صاحب‌نظران، مهوم تجدد به تجربه‌ای تاریخی و یا دورانی از تاریخ اشاره دارد که یکسره از گذشته گسسته و معطو به آینده‌ای پیش‌بینی ناپذیر است. در این دوران با ظهور عقل سوژه محور خودسامان و خودبنیاد، سوژه‌آگاهی و خود‌همی و جهان‌همی برراز تاریخ و طبیعت ایستاده و ارغ از هرگونه تقیدی به متن هستی، سنت، زبان و تاریخ، به هم جهان دست می‌یازد و در این دوران اندیشه‌ی ترقی و پیشرت بی‌سابقه و پیش‌بینی ناپذیر انسان به شیوه‌ای کاملاً متمایز از اندیشه‌ی تغییر و تحولی که پیش از آن متصور بود غلبه می‌یابد.

پرسش سکولاریزم در دو محور بررسی می‌گردد: محور اول تحولاتی که در دین به وجود می‌آید و دین طیّ رایندی پیچیده عصری شده، از حوزه‌ی عمومی به حوزه‌ی خصوصی رانده می‌شود. محور دوم تحولاتی است که در عرصه‌ی دولت و جامعه به وجود می‌آید. در این‌جا ابتدا به گیتیانه شدن دین می‌پردازیم و سپس به آن‌چه سکولاریزاسیون در عرصه‌ی سیاست و دانش بر دین و دولت و جامعه تحمیل می‌کند. از آن‌جا که این دو رایند مکمل هر دو در زیر چتر مهومی مدرنیته معنا می‌یابند، تکیک روشن و قطعی آن‌ها امری ناممکن است.

\ سکولاریسم در چه بستری شکل گرفت و این بستر چه ویژگی هایی داشت که زمینه رشد آن را فراهم کرد؟* سکولاریسم در حوزه سیاست با انقلاب فرانسه بود که گسترش پیدا کرد. انقلابیون فرانسه در مقابله خود بانهاد سلطنت با نهاد کلیسا هم که هم پیمان نهاد سلطنت بود به مقابله برخاستند. در نتیجه، اینکه حقی را از سلطنت استبدادی بگیرند و به مردم بدهند، همراه شد با گرفتن یک سری از حقوق از کلیسا و دادن آن به دولت. در واقع اگر بخواهیم بگوییم سکولاریسم در چه بستری رشد کرد باید گفت در حوزه آن جامعه شناسی سیاسی، رشد کرد که نهاد کلیسا به عنوان بازوی مسلم نهاد استبدادی سلطنتی فعالیت داشت و مردم برای احقاق حق خود، ناچار شدند که نه فقط یکسری حقوقی را از سلطنت بلکه یک سری حقوقی را هم از کلیسا بگیرند و بگویند که از آن ملت است. یعنی بطور مشخص می توان از مشروعیت صحبت کرد. آن چیزی که مشروعیت حکومت را در فرانسه تأیید می کرد از یک طرف بستگی خونی شخص پادشاه بود و دیگر آن که کلیسا آن فرد را به عنوان پادشاه شناسایی بکند پس این مشروعیت از دوچیز ناشی می شد یکی کلیسا که این مشروعیت را تأیید می کرد، دوم هم اینکه خود پادشاه باید اثبات می کرد دارای مشروعیت خونی است و لذا فرانسه، بستر جامعه شناسی سیاسی سکولاریسم است و تقریباً در فاصله صد، صدو پنجاه سالی که از انقلاب فرانسه می گذرد تا آغاز قرن بیستم، با گسترش این اندیشه تمام اروپا بستر این نوع مشروعیت می شود.

\ آیا فقط این بستر در اروپا وجود داشت؟ چرا که علاوه بر غرب ما شاهد همسری و همداستانی نهاد دین ودولت در شرق هم هستیم، ولی این فرآیند منتهی به سکولاریزم، همزمان با غرب در شرق رخ نداد؟* به هر حال این دلیل جامعه شناسانه دارد، اینکه چرا این اتفاق در آنجا می افتد، یک بحث تاریخی است مثل این است که شما بگویید، تقریباً در تمامی کشورهای خاورمیانه دین جزء فرهنگ عمومی مردم است ولی چرا فقط در کشور ما انقلاب اسلامی می شود و در سایر کشورها چنین نمی شود. برای پیگیری این مسائل باید واردتک تک حوزه های بحث شد. این مسأله خیلی گسترده ای است که بنده نمی توانم تمامی جوانب آن را پوشش دهم. بحث سر این است که یک اتفاقی می افتد و بخشی از قدرتها از نهاد دین گرفته و به مردم داده می شود.

\ به نظر شما سکولاریسم با تعریف ویژه ای که از آن عرضه کردیم بیشتر یک مکتب است یا یک روش؟* وقتی در حوزه مسائل سیاسی ـ اجتماعی صحبت می کنیم، مرادمان سوسیالیسم، مارکسیسم، لیبرالیسم، مائوئیسم و چیزی شبیه اینهاست. سکولاریزم به این معنا مکتب نیست یعنی ما آن حجم گسترده وبه یک معنایی آن حجم گسترده مکتوبی را که چنین اقتداری به سکولاریسم به عنوان مکتب بدهد نداریم دوم اینکه سکولاریسم هیچ وقت وجه ایدئولوژیک به خودش نگرفته است. آن چیزهایی که ما به عنوان مکتب از آنها یاد می کنیم یک مقداری وجه ایدئولوژیک دارد. یعنی در واقع توانایی باز تولید دارد و مدعی است که در تمام حوزه ها نظر دارد. اما درباره سکولاریسم اینطورنیست، سکولاریسم مدعی نیست که در تمام حوزه ها نظر دارد. هر چند فلاسفه ای بخصوص در حوزه های پست مدرن داریم (مانند جیووانی واتیمو) که معتقدند سکولاریسم را می توان به سایر حوزه ها هم تعمیم داد مثل ادبیات، شعر، موسیقی و بویژه طنز. اما بنده معتقدم به معنای به کار رفته فوق هرگز نمی توان از سکولاریسم صحبت کرد.

\ پس به این ترتیب سکولاریسم را یک روش می دانید؟* بله یک نوع روش است. می توان گفت روشی است عمدتاً در حوزه سیاست و وقتی توسعه و رشد پیدا کرده نظرش بر این بوده مجموعه ای از حقوقی را که متعلق به نهاد دین بوده به مردم واگذار کند.

\ ادعای اینکه سکولاریسم یک مکتب نیست بلکه یک روش است نیازمند برخی شاخص هاست. این شاخص ها چه چیزهایی هستند؟* مکتب ادعای جهانشمولی در حوزه های مختلف دارد. مثلاً در مکتب سوسیالیسم، هم هنر سوسیالیستی وجود دارد، هم اقتصاد سوسیالیستی، هم جامعه سوسیالیستی دارید و... حتی ممکن است کسی بگوید آواز سوسیالیستی هم داریم. آن چیزی که از هر تفکر یک مکتب می سازد، چیزی است که ما توانایی باز تولید آن مکتب در تمام حوزه های بشری می دانیم. سکولاریسم چنین ادعایی ندارد به همین جهت هم از سکولاریسم به عنوان مکتب نمی توان سخن گفت.

\ سکولاریسم چگونه روشی است؟ تجربی است، تاریخی است، فلسفی است و یا...؟* چرا شما اصرار دارید حتماً سکولاریسم را تحت یک عنوان ومقوله بگنجانید و گسترده اش بکنید. چرا بر تعریف اصلی سکولاریسم تکیه نمی کنید. سکولاریسم یعنی واگذاردن بخشی از حقوق متعلق به نهاد دین به مردم جامعه.بشریت در تاریخ زندگی خودش به این نتیجه رسیده است که در حوزه سیاست وقتی که اقتدار نهادهای سیاسی خود را ناشی از عموم افراد می داند و نوعی برابری حقوقی بین افراد قایل می شود و بعد براساس این برابری حقوقی مجموعه ای از آزادیهای سیاسی و حقوق سیاسی برای افراد در نظر می گیرد به بهترین نحوی به صلح و آرامش و پیشرفت و توسعه می رسد. حالا شما اسم این را هر چه می خواهید بگذارید، بگویید روش یا مکتب فرقی نمی کند. فقط باید بدانیم که چنین اتفاقی رخ داده است. وقتی بیاییم سکولاریسم را از آن حالت مکتبی و فلسفی، خارج کنیم آن وقت به نظر من اینجاست که تمام توانش را به آن داده ایم و لذا جای معینی که ما از سکولاریسم صحبت می کنیم در حوزه سیاست است و دقیقاً به معنای منبع مشروعیت نظامها.

\ سکولاریزم با تعریف شما چه نسبتی با عقل برقرار می کند؟* باز هم من برمی گردم به فضایی که در آن سکولاریسم معنا پیدا می کند. برای من سکولاریسم در حوزه سیاست کلان معنا پیدا می کند. ما در اینجا ارتباط سکولاریسم را با مسأله دمکراسی، برابری حقوق سیاسی افراد و مشروعیت نظامها می بینیم. اگر بخواهیم ارتباط عقلی سکولاریسم را در این حوزه ها بسنجیم باید برویم بحث کسانی را که مدافع این نظریه یعنی مدافع نظریه جدایی دین از حوزه دولت هستند را مورد بررسی قرار دهیم. شما می توانید این را در چارچوب بحثهای قرارداد اجتماعی بررسی کنید. مثلاً روسو می گوید ما به آن چیزی گردن می نهیم که براساس قرارداد بین انسانها باشد، کانت می گوید که انسانها را باید برابر و عاقل فرض کرد، در نتیجه دارای حق رأی دانست تا بتوان امیدوار بود که خیر خودشان را در حوزه سیاست فراگیرند و خودمختار شوند، یعنی پیوند سکولاریسم بامسأله عقل از مکاتب سیاسی می گذرد و شما باید بروید آنهایی را که در حوزه مکاتب سیاسی از دمکراسی، حقوق بشر، حقوق برابر انسانها و... صحبت می کنند ببینید که چگونه این مسأله را توجیه می کنند. توجیه آنهاهمواره عقلی بوده است چرا که خارج از آن نه به جنبه الهی مسائل دسترسی داشتند که بگویند خدا خواسته حق رأی از آن ملت باشد و نه توجیه خونی برای حق پادشاهی شاهان داشتند

جدایی دین ازسیاست (سکولاریزم) درامر سیاست کشور اسلامی

سکولاریزم، نظامی است که دارای مشخصه هایی از جمله جدایی دین از دولت، شکل گیری دولت براساس ناسیونالیسم، قانونگذاری طبق خواست بشر، تاکید برعینی گرایی به جای ذهنی گرایی وحاکمیت علوم تجربی به جای علوم الهی است. بنابراین، سکولاریزم برجدایی دین از سیاست تاکید دارد ودراین نظام دین امری فردی قلمداد شده ورسالت آن تنها ایجاد رابطه میان فرد وخداوند است، که درآن سیاست هیچ دخالتی ندارد. اما سکولاریزم درمورد سیاست کشور ما : استکبار جهانی نسخه ای که از ابتدای انقلاب برای ما برنامه ریزی نموده است مخدوش جلوه دادن نظام اسلامی ما و یکسان انگاری آن با نظام قرون وسطی که بوسیله کلیسای کاتولیک اداره می شد، می باشد که مطابق این طرح اسلام بعنوان مانعی دربرابر پیشرفت علم ودانش وصنعت معرفی می گردد. وهمچنین بعنوان دیدگاهی ناکاروناقص که نظام مبتنی برآن توانائی حل مشکلات جامعه وادارة آن را ندارد. شناخته می شود وبا برشمردن مؤلفه هایی آن را دلیل همسانی این دونظام یعنی نظام اسلامی ونظام حکومتی مسیحیت قلمداد می کنند. که اولین وجه شباهت چنین بیان می شود : کسانیکه درآن زمان به نام دین برمردم حکومت می کردند اکنون وضع به همین منوال است. واکنش غرب برای مبارزه با آن نظام درگام اول نهضت اصلاح دینی یا پروتستانیسم بود. یعنی دربین خود کشیش ها ورجال دینی کسانی رفتار کلیسای کاتولیک را تقبیح نموده وگفتند این شیوه مسیحیت واقعی نیست. وما باید به مسیحیت واقعی برگردیم. و پیشنهاد کردند مذهب باید به گونه ای مطرح شود که درآن حکومت نباشد وبه کار سیاست نپردازد. بهرحال درنظام اسلامی ما چنین القاء می شود که خلط بین دین وسیاست وقراردادن دین بعنوان اساس حکومت فرجامی نیک تر از آنچه برای کلیسای کاتولیک واقع شد نخواهد داشت وشکستی عظیم برای اسلام به وجود خواهد آورد. پس همان بهتر که برای نجات دین حساب آن را از سیاست جدا کنیم. از طرفی ورود درسیاست قداست روحانیت ومتدینین را می شکند، چرا که اولاً : سیاست دغل بازی های خاص خود را دارد. وثانیاً : با دخالت این گروه چه بسا نابسامانی ها ونارسائی هایی بوجود ‌آید که پیامدهای منفی آن دامنگیرشان شود وحرمت روحانیت را درجامعه زایل گرداند. پس خوب تر آنکه اینها فقط به رابطة با خدا وموعظه مردم بپردازند وکارهای سیاسی را به اهلش واگذارند

علل ظهور سکولاریزم در غرب

به نظر ما پدیده‏ى سکولاریزم از مصادیق و مظاهر افراطى «بشر مدارى‏» معاصر است، امانیسم نیز به نوبه‏ى خود واکنشى است در قبال تفکر افراطى نص بسندگى قرون وسطى.در ترویج‏سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع در غرب، ملحدان و موحدان به تعاملى بدون تبانى آگاهانه، دست‏یازیدند، و این یک همدستى ناهمدلانه‏ى تاریخى بى‏بدیلى است که در آن دیار اتفاق افتاد و تاکنون پیاوردهاى زیانبارى نیز براى مدنیت و معنویت داشته است.

ملحدان با نیات بدخواهانه و به قصد نجات از دین، مرام سکولاریزم را طرح و ترویج کردند، موحدان با مقاصد نیکخواهانه و - به ظن خود - به قصد نجات دین، به سکولاریزم تن‏در دادند، آنان از پایگاه تقدم خرد بر وحى و حجیت انحصارى عقل و به نیت کنارگذاردن دین از صحنه‏ى حیات و تثبیت لائیسیزم و امانیسم از سکولاریزاسیون جانبدارى کردند، و اینان از جایگاه دلسوزى براى حفظ دین و حراست از قداست آن، سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع را تایید نمودند، به نظر ما موارد زیر در ظهور سکولاریزم فرنگى نقش اساسى ایفاء کرده‏اند:

1. فقدان نظامات اجتماعى برگرفته از متن دین، على رغم ادعاى حکومت دارى از سوى ارباب دین در قرون وسطى:

این نقیصه خود به خود، روند سکولاریزاسیون را موجه مى‏ساخت، زیرا آنگاه که ما فاقد نظامات اجتماعى برگرفته از وحى باشیم باید تدبیر اجتماع را به غیر وحى واگذاریم، چه آنکه در این صورت اگر دینداران نیز تاسیس حکومت کنند باید تنها به حکم عقل و فرمان علم بشرى، جامعه را نظم و نسق دهند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره انقلاب اسلامی و سکولاریزم
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد