نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله علائم بیماری های فیزیولوژیک گوجه

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله علائم بیماری های فیزیولوژیک گوجه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دسته بندی : صنایع غذایی _ کشاورزی و زراعت

فرمت فایل :  Doc ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ ) Word


قسمتی از محتوی متن ...

 

تعداد صفحات : 10 صفحه

علائم بیماری های فیزیولوژیک گوجه:.
پوسیدگی گلگاه: .
آفتاب سوختگی:.
Catfacing ژ ترکهای رشدی: پیچیدگی برگ : Early Blight : لکه برگی ناشی از Septoria بیماری های فیزیو لوژیک گوجه فرنگی.
پوسیدگی گلگاه گوجه فرنگی : Blossom End Rot .
علائم اولیه پوسیدگی گلگاه شامل لکه های آب سوخته روی گلگاه میوه های رسیده یا در نزدیکی آن است .
این لکه ها به سرعت رشد می کنند و ممکن است به هم بپیوندند و نواحی آسیب دیده وسیعی را بوجود بیاورند.
به علت خشک و چروک شدن بافت ، سطح زخمها چروکیده و چرمی و به رنگ قهوه ای تیره تا سیاه در می آید.
قسمتهای آسیب دیده معمولا مورد حمله پاتوژنهای ثانویه قرار می گیرند که باعث پوسیدگی نرم و فساد میوه می گردند.
در برخی مواقع بافتهای داخلی بیرنگ شده و متلاشی می گردند بی آنکه علائم قابل مشاهده ای در سطح میوه وجود داشته باشد.
پوسیدگی گلگاه عارضه ای است که با کمبود موقتی کلسیم موجود در گیاه مرتبط است و با تغییرات رطوبتی خاک تشدید می شود .
اگر میزان آب محدود باشد، رشد گیاه کند می شود و متعاقبا جذب مواد غذایی نیز کاهش می یابد.

متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید

بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله علائم بیماری های فیزیولوژیک گوجه

دانلود مقاله روانشناسی شخصیت , یادگیری , احساس , فیزیولوژیک , ادراک , انگیزش , مرضی , هیجان

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله روانشناسی شخصیت , یادگیری , احساس , فیزیولوژیک , ادراک , انگیزش , مرضی , هیجان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله روانشناسی شخصیت , یادگیری , احساس , فیزیولوژیک , ادراک , انگیزش , مرضی , هیجان


دانلود مقاله روانشناسی شخصیت , یادگیری , احساس , فیزیولوژیک , ادراک , انگیزش , مرضی , هیجان

روانشناسی شخصیت:

نگاه اجمالی

«شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط می‌شود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر می‌شود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را می‌توان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت این که «در چه چیزی به همدیگر شباهت دارند؟» مورد مطالعه قرار داد.

از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در«تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط می‌شود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونه‌های شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش می‌دهد. در حالی که برخی تجربه‌ها بین همه فرهنگها مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد.

شخصیت از دیدگاه مردم

واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع «صفت اخلاقی یا برجسته» است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر می‌شود مثلا وقتی گفته نمی‌شود «او با شخصیت است» یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که می‌تواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان «پرورش شخصیت» تبلیغ و دایر می‌شود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه «بی‌شخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته به هم دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد، اما در جهت منفی.

در اجتماع گاهی به جای این کلمات از مترادف آنها «شخصیت خوب یا بد» صحبت می‌شود که هر یک ویژگیهایی را می‌رسانند و گاهی از کلمه شخصیت به منظور توصیف بارزترین ویژگی افراد استفاده می‌شود مثلا وقتی گفته می‌شود«او پرخاشگر است» یعنی ویژگی و خصوصیت غالب «او» پرخاشگری است. در کنار این موضوعات گاهی کلمه شخصیت جهت «احترام» به چهره‌های مشهور و صاحب صلاحیت «علمی ، اخلاقی یا سیاسی» بکار می‌رود نظیر «شخصیت سیاسی ، شخصیت مذهبی و شخصیت هنری و …».

شخصیت از دیدگاه روانشناسی

دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای «مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بی‌شخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمی‌شوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به«شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریه‌های متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ، نظریه روانکاوی نوین (Neopsychoanalytic Theory) ، نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ، نظریه شناختی (Cognitive Theory) ، نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … » در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است.

ماهیت شخصیت و انسان

یکی از جنبه‌های با اهمیت در «روانشناسی شخصیت» که در «نظریه‌های شخصیت» منعکس شده است برداشت یا تصوری است که از ماهیت «انسان و شخصیت او» ارائه شده است (یا می‌شود). این سوالها با ویژگی اصلی انسان ارتباط می‌کنند و همه مردم (شاعر ، هنرمند ، فیلسوف ، تاجر ، فروشنده و …) همواره به روش به این سوالها پاسخ می‌دهند؛ بطوری که می‌توانیم بازتاب همه جانبه آنها را در «کتابها ، تابلوهای نقاشی ، و در رفتار و گفتارشان» ببینیم و روانشناسی شخصیت و نظریه پردازان این حوزه نیز از آن مستثنی نیستند. این موضوعات را می‌توان در جدول زیر خلاصه کرد.

اراده آزاد یا جبرگرایی؟

آیا انسان آگاهانه اعمال خود را جهت می دهد یا بوسیله نیروهای دیگری کنترل می‌شود؟

وراثت یا محیط؟

آیا انسان بیشتر تحت تأثیر وراثت است یا تحت تأثیر محیط؟

گذشته یا حال؟

آیا شخصیت انسان وقایع و اتفاقات اوائل زندگی شکل می‌گیرد یا اینکه تحت تأثیر تجربه‌های دوران بزرگسالی قرار دارد؟

بی‌همتایی یا جهان شمولی؟

آیا شخصیت هر انسان بی‌همتاست یا اینکه شخصیت دارای الگوهای کلی خاصی است که با شخصیت بسیاری از افراد انطباق دارد؟

تعادل جویی یا رشد؟

آیا انسان فقط برای حفظ تعادل و توازن رفتاری را انجام می‌دهد یا او بخاطر میل به رشد و تکامل رفتار را انجام می‌دهد؟

خوش بینی یا بد بینی؟

آیا انسان اساسا موجودی خوب است یا بد؟

نقش وراثت زیستی در رشد شخصیت

وراثت به منزله مواد خام شخصیت است. این مواد به اشکال مختلف شکل می‌پذیرند. بعضی از همانندیهای موجود در شخصیت و فرهنگ انسان ناشی از وراثت است، مثلا هر گروه انسانی ، مجموعه نیازها و قابلیتهای زیستی مشترک و یکسانی به ارث می‌برد. این نیازها ، شامل اکسیژن ، غذا ، آب ، استراحت ، فعالیت ، خواب ، پرهیز از شرایط هولناک و اجتناب از درد و نظایر آن است.

اهمیت محیط طبیعی در رشد شخصیت

محیط طبیعی نیز بر شخصیت تأثیر می‌گذارد، زیرا افراد تا حد وسیعی سطح کارآیی خود را که برای حفظ حیاتش ضروری است، از محیط می‌گیرد واقعیت امر این است که در هر محیط طبیعی ، انواع مختلف شخصیت و فرهنگ ، و در محیطهای طبیعی کاملاً متفاوت ، فرهنگهای مشابهی ملاحظه می‌شوند.

رابطه فرهنگ و شخصیت

بعضی از تجربه‌های فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از تجربه‌های اجتماعی مشترک بین اعضای یک جامعه معین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید می‌آید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه است و اصطلاحا شخصیت نمایی (Modal Personality) یا شخصیت اساسی (Basic Personality) یا رفتار اجتماعی (خوی اجتماعی) (Social Character) خوانده می‌شود. این مفاهیم به ویژگیهای فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک جامعه در آنها سهیم‌اند، اشاره می‌کنند.

نقش تجربه گروهی در رشد شخصیت افراد

کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا می‌آید. با اخذ و کسب مجموعه‌ای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ، هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل می‌شود. همه این ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست می‌آورد. این فراگرد ، یادگیری او را از حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر می‌دهد. به عبارت دقیق‌تر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود را می‌آموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بی‌همتا می‌سازد، پدید می‌آید. شاید بتوان گفت که تشکل تصور خود ، مهمترین فراگرد در رشد شخصیت به شمار می‌رود.

اهمیت تجارب شخصی در رشد شخصیت

چرا کودکانی که در یک خانواده پرورش می‌یابند، حتی اگر تجربه‌های یکسانی هم داشته باشند، با یکدیگر متفاوت‌اند؟ نکته مهم این است که آنان تجربه‌های یکسانی نداشته ، بلکه در معرض تجربه‌های اجتماعی از برخی جهات مشابه و از برخی جهات نامشابه قرار گرفته‌اند. تجربه هرکس بی‌همتاست. بدین معنا که هیچ کس دیگر بطور کامل ، نظیر آن تجربه را ندارد. یادداشت دقیق تجربه‌های روزانه کودکان یک خانواده می‌تواند گوناگونی تجربه‌های آنان را به خوبی آشکار سازد. هر کودک اولاً ، وراثت زیستی بی‌همتایی دارد که کسی دیگر عینا نظیر آن را ندارد، ثانیاً ، از مجموعه بی‌همتای تجربه‌های زندگی برخوردار است که باز ، کسی دیگر ، عینا از آن برخوردار نیست.

 شامل 60 صفحه فایل word قابل ویرایش


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله روانشناسی شخصیت , یادگیری , احساس , فیزیولوژیک , ادراک , انگیزش , مرضی , هیجان

بررسی فیزیولوژیک تحمل به تنش کم‌آبی در ژنوتیپ‌های بهارة کلزا 32 ص - ورد

اختصاصی از نیک فایل بررسی فیزیولوژیک تحمل به تنش کم‌آبی در ژنوتیپ‌های بهارة کلزا 32 ص - ورد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی فیزیولوژیک تحمل به تنش کم‌آبی در ژنوتیپ‌های بهارة کلزا 32 ص - ورد


بررسی فیزیولوژیک تحمل به تنش کم‌آبی در ژنوتیپ‌های بهارة کلزا 32 ص - ورد

چکیده

به منظور بررسی اثر تنش کم‌آبی در مرحله رشد زایشی بر صفات زراعی و فیزیولوژیک ژنوتیپ‌های کلزا، آزمایشی به صورت کرت‌های خرد شده در قالب طرح پایه بلوک‌های کامل تصادفی در چهار تکرار در سال 1382 در مزرعه تحقیقاتی مؤسسه تقحیقات اصلاح و تهیه نهال و بذر کرج اجرا شد. در این آزمایش، آبیاری به عنوان عامل اصلی در دو سطح آبیاری معمول براساس 80 میلی تبخیر از تشتک کلاس A (شاهد) و تنش کم‌آبی (قطع آبیاری از مرحله ساقه‌دهی به بعد تا مرحله بلوغ فیزیولوژیکی) و ژنوتیپ‌های بهاره کلزا به عنوان عامل فرعی در 10 سطح شامل اوگلا، نوزده- اچ، هایولا 401 (کانادا)، هایولا 401 (صفی‌آباد)، هایولا 401 (برازجان)، سین-3، هایولا 420، آپشن 500، هایولا 308 و کوانتوم بودند. نتایج حاصل نشان داد که قطع آبیاری از مرحله ساقه‌دهی به بعد، تأثیر نامطلوبی بر فعالیت‌های رشدی، عملکرد و اجزاء عملکرد داشت. در میان اجزاء عملکرد دانه، کاهش وزن هزار دانه (8 درصد) و به ویژه تعداد دانه در خورجین (3/11 درصد)، بیشترین سهم را در کاهش عملکرد دانه (16 درصد) ژنوتیپ‌های بهاره کلزا در شرایط تنش کم‌آبی دارا بودند. ژنوتیپ‌ها در شرایط تنش کم‌آبی میزان آمینواسید پرولین بالاتری در برگ داشتند، در حالی که میزان محتوای نسبی آب برگ و میزان کلروفیل b, a و کل در آنها پایین‌تر بود. کم‌آبی، نسبت کلروفیل a به b را افزایش داد که این امر ناشی از کاهش بیشتر میزان کلروفیل b نسبت به کلروفیل a بود. میزان پرولین تجمع یافته در برگ در شرایط تنش کم‌آبی، بیان‌گر میزان خسارت وارده به ژنوتیپ‌ها بوده و ارتباطی با تحمل به تنش نداشت. همچنین، کاهش میزان محتوای نسبی آب برگ در ژنوتیپ‌های حساس به کم‌آبی بیشتر بود. ژنوتیپ‌هایی که در شرایط تنش کم‌آبی، محتوای نسبی آب برگ خود را به میزان بالاتری حفظ نمودند، عملکرد دانه بالاتری را تولید نمودند. بر پایه نتایج، این گونه استنباط می‌شود که ژنوتیپ‌های سین- 3، نوزده- 1چ، هایولا 420، هایولا 401 (برازجان) و هایولا 401 (کانادا) با شاخص تحمل به تنش بالاتر نسبت به سایر ژنوتیپ‌های مورد بررسی، سازگاری مناسب‌تری با تنش کم‌آبی داشتند و توانستند هم در شرایط آبیاری معمول و هم تنش کم‌آبی، میزان عملکرد دانه بالاتری را تولید نمایند. در مقابل، ژنوتیپ هایولا 308، بیشترین حساسیت را به کم‌ آبی در میان ژنوتیپ‌های مورد بررسی دارا بود.

واژه‌های کلیدی: ژنوتیپ‌های کلزا- عملکرد و اجزای عملکرد- تنش کم‌ آبی- پرولین- کلروفیل- محتوای نسبی آب برگ.




دانلود با لینک مستقیم


بررسی فیزیولوژیک تحمل به تنش کم‌آبی در ژنوتیپ‌های بهارة کلزا 32 ص - ورد

پایان نامه پایه فیزیولوژیک درک حرکت و حس

اختصاصی از نیک فایل پایان نامه پایه فیزیولوژیک درک حرکت و حس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه پایه فیزیولوژیک درک حرکت و حس


پایان نامه پایه فیزیولوژیک درک حرکت و حس

این فایل در قالب ورد و قابل ویرایش در 85 صفحه می باشد.

 

چکیده
اساساً کنترل حرکت و پوسچر یک جریان مستمر اطلاعات درباره¬ی وقایع پیرامون نیاز دارد که حس عمقی بوسیله¬ی پروپریوسپتورها تأمین کننده بخش مهمی از این اطلاعات می¬باشد. فرآیندی که از طریق سیگنالهای آوران پروپریوسپتور برای کنترل حرکت آماده می¬شوند به دو نمونه کنترلFeed back و
Feed Forward (پیش خوراند) تقسیم می¬شوند. کنترل فیدبک عبارت از تحریک و ایجاد پاسخهای اصلاحی در سیستم مربوطه پس از دریافت پیامهای حسی می¬باشد. اطلاعات ارسالی از گیرنده¬های مفصلی و عضلانی بطور رفلکسی فعالیت عضلانی را برای انجام هدف، هماهنگ می¬سازد. به هرحال در این روند فیدبکی تأخیر طولانی¬تری در هدایت اتفاق می¬افتد، بنابراین بیشتر در حفظ پوسچر و تنظیم حرکات آهسته نقش دارد. در مقابل کنترل فیدفوروارد عبارت از عملهای از پیش تنظیم شده قبل از دریافت پیامهای حس مربوط به اختلال در هموستاز بدن می¬باشد و اغلب از اطلاعات پیشین و تجربه برای برنامه-ریزی فعالیت عضله استفاده می¬کند. در کنترل فیدبک اطلاعات و پیامهای آوران جهت کنترل لحظه به لحظه به پاسخ بطور دائمی تجزیه و تحلیل می¬شود و در کنترل فیدفوروارد اطلاعات آوران بصورت متناوب تا زمانی که کنترل فیدبک وارد عمل شود استفاده می¬شود. هر دو نوع کنترل می¬توانند موجب افزایش ثبات مفصلی به شرط تحریک مکرر مسیرهای حسی و حرکتی شوند.
بررسی میزان تاثیر خستگی عضلات گردن بر حس عمقی که در کنترل حرکت نقش مهمی دارد. در صورتیکه روشن شود خستگی عضلات گردن می¬تواند حس عمقی ناحیه گردن را دچار اختلال کند با توجه به نقش حس عمقی در افزایش ریسک ضایعه می توان در پیشگیری از ایجاد ضایعات ناحیه سر و گردن در ورزشکاران و افرادی که فعالیت منجر به خستگی در این ناحیه انجام می دهند نظیر کارگران با انجام مطالعات وسیعتر در آینده کمک نمود.
جامعه آماری مورد مطالعه دانشجویان سالم دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در محدوده¬ی سنی ۳۰ – ۲۰ سال هستند. نمونه¬های مورد بررسی: ۴۷ نفر از دانشجویان سالم دانشکده توانبخشی که به روش نمونه¬گیری غیر تصادفی ساده در دسترس (Simple convenient Sampling)انتخاب شده و بطور تصادفی در دو گروه آزمون (۲۳ نفر) و کنترل (۲۴ نفر) قرار گرفتند.
با توجه به یافته‌های مطالعه ما مشخص می‌شود که روشهای مختلف ارزیابی حس عمقی عضلات سر و گردن مجزا از یکدیگر هستند و هر روش جنبه های متفاوتی از حس عمقی را ارزیابی می کند.
بنظر میرسد باتوجه به نتایج مطالعه حاضر خستگی عضلات اکستانسور سر و گردن گرچه حس عمقی را مختل می سازد ولی احتمالا بطور موضعی باعث اختلال گیرنده‌های حس عمقی سر و گردن نمی شود بطوریکه بعد از خستگی عضلات سر و گردن خطای بازسازی زاویه تغییری نمی کند در صورتیکه خطای حس نیرو افزایش می یابد. بنظر می رسد افزایش خطای حس نیرو تایید کننده یافته محققان قبلی است که پردازش مرکزی سیگنال های حس عمقی بدنبال خستگی دچار اختلال می شود. درهرصورت منشا این اختلال هر کجا که باشد می تواند منجر به اختلال کنترل حرکت و افزایش احتمال آسیبهای عضلانی- اسکلتی بخصوص پس از فعالیتهای شدید یا طولانی یا قرار گرفتن در معرض نیروهای ناگهانی گردد و باید به اصلاح و پیشگیری از آن توجه نمود.
واژه های کلیدی: درک حرکت، حس عمقی، خستگی، سیستم عصبی


فهرست مطالب
فصل اول-مقدمه ۵
۱ـ۱ کلیات تحقیق ۵
۱ـ۱ـ۱ـ حس عمقی ۵
۱ـ۱ـ۲ـ همکاری سه سطح کنترل حرکتی در سیستم عصبی ۹
۱ـ۱ـ۳ـ حس عمقی و کنترل حرکت ۱۰
نقش حس عمقی در کنترل حسی حرکتی و ثبات عملکردی مفاصل ۱۱
۱ـ۱ـ۴ـ ارزیابی حس عمقی ۱۲
۱ـ۱ـ۵ـ عوامل مؤثر بر حس عمقی ۱۵
۱ـ۱ـ۶ـ خستگی ۱۵
بهبودی خستگی ۱۷
۱ـ۱ـ۷ـ ارزیابی خستگی عضله توسط الکترومیوگرافی ۱۸
۱ـ۱ـ۸ـ تأثیر خستگی بر حس عمقی ۱۹
تأثیر خستگی بر کنترل عصبی – عضلانی ۲۰
۱ـ۲ بیان مسأله ۲۰
۱ـ۳ دلایل انتخاب موضوع ۲۱
فصل دوم-مروری بر مطالعات انجام شده ۲۳
فصل سوم-هدف از مطالعه ۳۵
۳ـ۱ـ هدف کلی ۳۵
اهداف اختصاصی ۳۶
اهداف کاربردی ۳۶
۳ـ۲ـ فرضیات تحقیق ۳۶
فصل چهارم-روش و تکنیکهای اجرای تحقیق ۳۸
۴ـ ۱ـ نوع مطالعه: Randomized clinical trial 39
4ـ۲ـ جمعیت مورد مطالعه ۳۹
۴ـ ۳ـ روش جمع آوری و یا گردآوری داده ها ۳۹
۴ـ۳ـ۱ـ مطالعهی متدولوژیک یا تکرارپذیری ۴۰
۴ـ۳ـ۲ـ مطالعهی اصلی ۴۰
روش انجام کار ۴۱
۴ـ۳ـ۳ـ الکترومیوگرافی عضلات سر و گردن برای تعیین پروتکل مناسب خستگی ۴۱
۴ـ۳ـ۴ـ ارزیابی حداکثر انقباض ایزومتریک ۴۲
۴ـ۳ـ۵ـ ارزیابی خطای حس نیرو ۴۳
۴ـ۳ـ۶ـ ارزیابی خطای بازسازی زاویه ۴۴
۴ـ۳ـ۷ـ پروتکل ایجاد خستگی ۴۵
۴ـ۴ متغیرهای تحقیق ۴۹
حس عمقی ۴۹
حس وضعیت مفصل ۴۹
حس نیرو ۵۰
خستگی ۵۰
فصل پنجم-روشهای تجزیه و تحلیل داده ها ۵۱
فصل ششم-یافته ها ۵۳
۶ـ۱ـ نتایج قسمت متدولوژی ۵۴
۶ـ۲ـ نتایج مطالعه اصلی ۵۵
فصل هفتم-بحث و نتیجه گیری ۶۰
۷ـ۱ـ بحث ۶۱
۷ـ۲ـ نتیجه گیری ۶۹
۷ـ۳ـ محدودیتها و مشکلات ۷۰
۷ـ۴ـ کاربرد ۷۰
۷ـ۵ـ پیشنهادات ۷۱
منابع ۷۲

 


فصل اول
مقدمه
۱ـ۱ کلیات تحقیق
۱ـ۱ـ۱ـ حس عمقی:
اولین بار یک فیزیولوژیست اسکاتلندی به نام Bell (1826) پایه فیزیولوژیک درک حرکت و حس را مطرح نمود. بدین صورت که بین مغز و عضله یک چرخه عصبی وجود دارد و ریشه­های قدامی پیام را از مغز به عضله می­فرستند و ریشه­های خلفی حس وضعیت را از عضله به مغز می­برند. Bell بیان می­کند که حس وضعیت و حس حرکت با انقباض عضله تحریک شده و پیامهای آوران به مغز فرستاده می­شود
(Bell et al. 1826).
پاتولوژیست و آناتومیست انگلیسی به نام Bastian (1887) آگاهی از انجام حرکت را حس حرکت نامید (Kinaesthesia) و عنوان کرد که بوسیله­ی این حس پیچیده قادر به درک وضعیت و حرکت اندامهای خود هستیم و می­توانیم تمایز ایجاد کنیم و توسط آن مغز ما قادر به هدایت ناخودآگاه بیشتری روی حرکات خواهد بود ( Bastian et al. 1887).
محققان از صد سال پیش به آگاهی از وضعیت سگمانهای بدن توجه کرده اند. شرینگتون (۱۹۰۶) آگاهی از وضعیت سگمانهای بدن را حس عمقی نامید و این کلمه را از لاتین گرفت که Re (ceptus) به معنی دریافت کردن و Proprious به معنای از خود می­باشد. او طبقه­بندی حواس را به طریق زیر انجام داد.
۱ـ حس عمقی و کینستزیا (Proprioception & Kinaesthesia) که شامل حس وضعیت، حرکت، نیرو، وزن، تلاش، فشار، ارتعاش و تعادل می­باشد. ۲- دما(temperature) شامل سرما و گرما.
۳ـ Nociception شامل درد. شرینگتون حس عمقی را اطلاعات آورانی می­داند که منجر به حواس هوشیارانه، تعادل پوسچرال و ثبات سگمنتال می­گردند. اطلاعات حس عمقی از آورانهای محیطی مثل گلژی تندون، دوک عضله، گیرنده­های پوستی و مفصلی تاندون و لیگامان تأمین می­گردد
Ashton -miller et al. 2000; Stillman et al, 2002)) . بسیاری از محققین حس عمقی را ورودی آوران حسی از وضعیت مفصل و حرکت مفصل می­دانند در حالیکه عده­ای دیگر آن را حس وسیعتری
می­دانند که کنترل عصبی – عضلانی را در برمی­گیرد و علاوه بر حس تحریکات آوران، کنترل عصبی – عضلانی، پردازش تحریکات و پیامهای خروجی را از طریق سیستم عصبی – عضلانی نیز شامل می­شود. حواس عمقی آگاهانه شامل حس حرکت (کینستزیا)، حس وضعیت مفصل و حس نیرو می­باشد
(Reiman et al, 2002). از دیدگاه دیگر حس عمقی یکی از اجزای حس پیکری است. این دیدگاه حس پیکری را مکانیسم­های عصبی می­داند که اطلاعات حسی را از بدن جمع­آوری می­کند. این حس­ها در مقابل حس­های ویژه قرار دارند که منظور از آنها به طور اختصاصی بینایی، شنوایی و بویایی است. حس­ پیکری به سه نوع مکانیکی، حرارتی و درد تقسیم بندی می­شود. در تعریف حس مکانیکی آن را شامل حس­های تماس و وضعی می­دانند که بوسیله جابجا­­­شدن مکانیکی پاره­ای از بافتهای بدن تحریک می­شود. سپس حس عمقی را به عنوان حس­هایی که از بافتهای عمقی نظیر لیگامان­ها، عضلات و استخوانها می­آیند تعریف
می­کنند. حس عمقی دو سطح دارد: ارادی و غیر ارادی با شروع رفلکسی. حس عمقی ارادی قادر به تأمین عملکرد مفصل در ورزش و فعالیت می­باشد و حس عمقی غیرارادی، فعالیت عضلانی و شروع ثبات رفلکسی مفاصل را از طریق گیرنده­های عضله تنظیم می کند.
اساس حس عمقی انتقال فیدبک عصبی به CNS از طریق مکانورسپتورهای عضلانی و مفصلی است. مکانورسپتورها ساختار نورواپی تلیال تخصص یافته­ای هستند که از بافت پیوندی منشأ می­گیرند و تغییر شکل مکانیکی خود را به سیگنال­های عصبی کد­گذاری­شده تبدیل می­کنند که به CNS منتقل می­شود. مکانورسپتورها در کپسول مفصلی، تاندون، لیگامان، عضلات و پوست قرار دارند. مکانورسپتورهای پوستی شامل اجسام پاچینی، انتهای عصبی آزاد، اندام انتهایی مو و دیسک­های مرکل هستند. مکانورسپتورهایی که درون کپسول مفصلی قرار دارند شامل پایانه­های رافینی و پاچینی و پایانه­های برهنه عصبی هستند. پایانه­های رافینی درون کپسول مفصلی قرار دارند و بیشتر در آن سطحی از مفصل هستند که هنگام اکستنشن مفصل تحت فشار قرار می­گیرند. پایانه­های رافینی به استرس مثلاً بار یا لود بهتر از استرین مثلاً جابجایی پاسخ می­دهند. پایانه­های پاچینی بطور گسترده­ای در طول مفصل در بافت پیوندی اطراف پراکنده هستند. آنها نسبت به فشرده شدن بافتی که درون آن قرار دارند پاسخ می­دهند. به نظر می­رسد که پایانه­های پاچینی اطلاعاتی مربوط به افزایش یا کاهش شتاب در حرکت­های مفصل تهیه می­کنند. تحریکات کوچک فیبرهای عصبی که از پایانه­های پاچینی منشأ گرفته­اند با حس فشرده شدن ارتباط دارد. پایانه­های برهنه عصبی بطور اولیه به محرک­های آسیب­رسان پاسخ می­دهند. این پایانه­ها در انتهای روتاسیون مفاصل پاسخ می­دهند و در هنگام التهاب مفصل حساس می­شوند. مکانورسپتورها در واحدهای عضلانی – تاندونی شامل دوک­های عضله و گلژی تاندون­ها هستند. گلژی تاندون مکانورسپتوری است که در تاندونها قرار دارد و عضله را از overload شدن حفظ می­کند و به فشار وارد بر تاندون پاسخ می­دهد که این فشار از طریق انقباض عضله و یا از طریق افزایش طول پسیو عضله بر تاندون وارد می­شود. تحریک گلژی تاندون به مهار نورون حرکتی منجر می­شود که به عضله حاوی گلژی تاندون می­رود و نیز منجر به تحریک نورونهای حرکتی می­شود که به عضلات آنتاگونیست می­روند.
دوک عضلانی گیرنده پیچیده فاقد کپسول می­باشد که از ۳ تا ۱۰ فیبر داخل دوکی تشکیل شده و در عمق عضلات اسکلتی قرار دارد. دوک عضلانی تغییر طول فیبرهای عضله و سرعت تغییر طول را کشف می­کند. این مکانورسپتور به عنوان یک مقایسه­ کننده، طول دوک عضلانی را با طول عضله اسکلتی مقایسه می­کند. اگر طول فیبرهای خارج دوکی که در اطراف دوک قرار گرفته­اند کمتر از طول فیبرهای داخل دوک باشد فرکانس ایمپالس­هایی که از گیرنده تخلیه می­شود کاهش می­یابد. وقتی که قسمت مرکزی دوک عضله بواسطه فعالیت فیبرهای گاما تحت کشش قرار می­گیرد قسمت گیرنده­ی دوک ایمپالس­های بیشتری را صادر می­کند که این خود باعث تحریک رفلکسی ستون­های حرکتی آلفا و فعال شدن فیبرهای عضلانی خارج دوکی می­شود ۱۹۹۱; Biedert et al. 2000) et al Guyton) .
محققان معتقدند که دوک­های عضلانی مهمترین گیرنده­هایی هستند که برای تعیین خم­شدگی مفصل در اواسط محدوده­ی حرکت آنها به کار می­روند و در کنترل حرکت عضلات نیز نقش فوق­العاده مهمی دارند.اهمیت نقش دوک عضلانی را آنجایی می­توان فهمید که وقتیکه اعصاب حسی که از مفصل و
بافتهای پوستی می­آیند بی­حس شوند احساس حرکت مفصل کاهش می­یابد اما از بین نمی­رود و این امر به دلیل ورودیهایی است که از دوک­های عضلانی می­آیند. همچنین برای کارهای دقیق و ظریف، تحریک دوک­های عضلانی با پیامهای آمده از ناحیه تسهیل کننده مشبک بصل­النخاع باعث تثبیت وضعیت مفاصل می­شود (Biedert et al. 2000).
1ـ۱ـ۲ـ همکاری سه سطح کنترل حرکتی در سیستم عصبی:
کنترل حرکت و پوسچر به یک جریان مستمر اطلاعات درباره وقایع پیرامون بستگی دارد. پاسخهای حرکتی عموماً تحت سه سطح کنترل حرکتی قرار دارند. a) طناب نخاعی برای رفلکس­های ساده b) منطقه تحتانی مغز برای پاسخهای پیچیده­تر c ) کورتکس مغز برای پیچیده­ترین پاسخ­ها. همچنین مخچه و عقده­های قاعده­ای مناطق زمینه­ای حرکتی هستند اگر مناطق زمینه­ای مستقیماً فعالیت نورون حرکتی را کنترل نمی­کنند اما وجود آنها برای مدوله کردن و تنظیم فرمانهای حرکتی که از مراکز حرکتی صادر می­شود ضروری
می­باشد. بنابراین اطلاعات حس عمقی در هر کدام از این مراکز کدگذاری و پردازش می­شوند. بالاترین سطح تنظیم، کورتکس سوماتوسنسوری است که اطلاعات حس عمقی را به گونه­ای پردازش می­کند تا یک آگاهی هوشیارانه از حس وضعیت مفصل و حرکت مفصل ایجاد کند. قسمت حرکتی کورتکس اطلاعات حس عمقی را مستقیماً از محیط و به طور غیرمستقیم از مخچه، عقده­های قاعده­ای و کورتکس سوماتوسنسوری دریافت می­کند. اعتقاد بر این است که درون این مناطق حرکتی کورتکس است که اطلاعات حس عمقی ذخیره می­شود تا در فرمانهای حرکتی نزولی بعدی مورد استفاده قرار گیرد.
سطوح نخاعی کنترل حرکتی، اطلاعات حس عمقی را بطور غیر هوشیارانه ارزیابی و پردازش می­کند. بین این دو مرکز کنترل حرکتی (نخاع و کورتکس) ساقه مغز قرار دارد که سیگنالهای حس عمقی را از طریق اطلاعات آوران از مراکز وستیبولار و بینایی و دیگر ورودی­های سوماتوسنسوری دریافت می­کند و کارهای کنترل اتوماتیک مثل تعادل پوسچرال روی آن انجام می­دهد. ساقه مغز به عنوان یک ایستگاه رله کننده بین کورتکس و طناب نخاعی عمل می­کند. تمام اطلاعات ورودی در مورد تنشن دقیق و وضعیت مفاصل، عضلات، تاندونها و وضعیت بدن را ثبت می­کند و سپس مخچه پاسخ صحیح برای ایجاد حرکت مطلوب را تعیین می­کند.
کنترل مناسب عملکرد عضلانی نیاز به تحریک عضله اسکلتی توسط نورونهای قدامی حرکتی دارد که در شاخ قدامی ماده خاکستری نخاع قرار دارند. نورونهای حرکتی قدامی ۲ نوع هستند.
۱ـ نورون حرکتی آلفا: بیشترین نوع آنها فیبرهای A آلفا هستند که فیبرهای بزرگ عضلات اسکلتی را عصب دهی می­کنند. ۲ـ نورون حرکتی گاما: این نورونها، ایمپالسها را از طریق فیبرهای A گاما به فیبرهای اینترافیوزال داخل دوک­های عضلانی انتقال می­دهند. نورونهای حرکتی گاما تحت تأثیر مکانورسپتورهای مفاصل و نورونهای حرکتی نزولی ( راه هرمی و فیبرهای رتیکولواسپانیال ) هستند. با این مکانیسم سفتی عضله می­تواند مستقیماً تحت تأثیر CNS باشد که برای حرکات ارادی مهم است. مجموعه نوروهای حرکتی گاما ، دوک­های عضلانی و راه­های آوران اولیه دوک­های عضلانی، سفتی عضلات اطراف مفصل را برنامه ریزی می­کند به این ترتیب سفتی مفاصل و ثبات مفصل را تنظیم می­کند. اطلاعات از
دوک­های عضلانی هم از طریق راههای آوران اولیه و هم از طریق راههای آوران ثانویه به طناب نخاعی منتقل می­شود.
باید توجه داشت که کنترل عملکرد مناسب عضلات نه تنها نیاز به تحریک عضله اسکلتی توسط نورونهای حرکتی قدامی دارد بلکه نیازمند فیدبک حسی مداوم از عضله به نخاع توسط مکانورسپتورهای عضلانی (دوک عضلانی) و تاندونی (گلژی تندون) است. فیدبک حسی در هر لحظه مغز را از وضعیت عضله، طول و تنشن عضله و چگونگی شارژ آن آگاه می­سازد. برای تأمین این اطلاعات عضلات و تاندونهای آنها بوسیله دوکهای عضلانی که در بطن عضله هستند اطلاعات را در مورد طول عضله و یا سرعت تغییر طول عضله به مغز می­فرستد و گلژی تندون ارگان که در تاندونهای عضلات قرار دارد اطلاعات را در مورد تنشن یا سرعت تغییر تنشن انتقال می­دهند.
ورودی­های حس عمقی که به کورتکس مغز می­روند منجر به آگاهی هوشیارانه نسبت به وضعیت و حرکت بدن و ایجاد حرکات ارادی می­شوند (Biedert et al. 2000).
1ـ۱ـ۳ـ حس عمقی و کنترل حرکت :
اساساً کنترل حرکت و پوسچر یک جریان مستمر اطلاعات درباره­ی وقایع پیرامون نیاز دارد که حس عمقی بوسیله­ی پروپریوسپتورها تأمین کننده بخش مهمی از این اطلاعات می­باشد. فرآیندی که از طریق سیگنالهای آوران پروپریوسپتور برای کنترل حرکت آماده می­شوند به دو نمونه کنترلFeed back (پس خوراند) و
Feed Forward (پیش خوراند) تقسیم می­شوند. کنترل فیدبک عبارت از تحریک و ایجاد پاسخهای اصلاحی در سیستم مربوطه پس از دریافت پیامهای حسی می­باشد. اطلاعات ارسالی از گیرنده­های مفصلی و عضلانی بطور رفلکسی فعالیت عضلانی را برای انجام هدف، هماهنگ می­سازد. به هرحال در این روند فیدبکی تأخیر طولانی­تری در هدایت اتفاق می­افتد، بنابراین بیشتر در حفظ پوسچر و تنظیم حرکات آهسته نقش دارد. در مقابل کنترل فیدفوروارد عبارت از عملهای از پیش تنظیم شده قبل از دریافت پیامهای حس مربوط به اختلال در هموستاز بدن می­باشد و اغلب از اطلاعات پیشین و تجربه برای برنامه­ریزی فعالیت عضله استفاده می­کند. در کنترل فیدبک اطلاعات و پیامهای آوران جهت کنترل لحظه به لحظه به پاسخ بطور دائمی تجزیه و تحلیل می­شود و در کنترل فیدفوروارد اطلاعات آوران بصورت متناوب تا زمانی که کنترل فیدبک وارد عمل شود استفاده می­شود. هر دو نوع کنترل می­توانند موجب افزایش ثبات مفصلی به شرط تحریک مکرر مسیرهای حسی و حرکتی شوند (Reiman et al, 2002).
نقش حس عمقی در کنترل حسی حرکتی و ثبات عملکردی مفاصل :
به ۲ گروه تقسیم می­شود : ۱ـ نقش حس عمقی با توجه به محیط خارج : برنامه­های حرکتی اغلب براساس تغییرات در محیط خارج تنظیم می­شوند. اگرچه منبع این اطلاعات اغلب از طریق ورودیهای بینایی است اما وضعیتهایی وجود دارد که در آن ورودیهای حس عمقی سریعترین و در دسترس­ترین منبع هستند.
۲ـ نقش حس عمقی در برنامه­ریزی و تعدیل فرمانهای حرکتی تولید شده داخلی : قبل از یک فرمان حرکتی و نیز در طول یک فرمان حرکت، سیستم کنترل حرکت باید به تغییرات وضعیت مفصل درگیر توجه کند. حس عمقی بهترین اطلاع دهنده­ی وضعیت به سیستم کنترل حرکتی است.
اجزای خودآگاه و ناخودآگاه مفهوم حس عمقی را مشخص می­کند. جزء ناخودآگاه پایه رفلکس­های پروپریوسپتیو لازم برای ثبات استاتیک و داینامیک عملکردی مفصل است. جزء خودآگاه که به عنوان تغییرات اختصاصی مودالیتی حس لمس است شامل حس وضعیت و حس حرکت مفصل می­باشد. از دیدگاه تئوریک افزایش سفتی عضلانی و در نتیجه سفتی مفصلی جهت افزایش ثبات عملکردی مفصل نقش مهمی دارد. انقباض همزمان عضلات گروه مخالف باعث افزایش بیشتر سفتی مفصل از طریق افزایش فشار ایجاد شده بین سطوح مفصلی می­گردد. عضلات سفت­تر در برابر جابجایی ناگهانی مفصل مقاومت کرده و باعث انتقال آسانتر نیرو به دوک عضلانی و در نتیجه کاهش تأخیر در شروع فعالیت رفلکسی می­شوند. بنابراین حس عمقی جهت کنترل حسی حرکتی ثبات مفصل نقش اساسی را ایفا می­کند
(Biedert et al. 2000).
1ـ۱ـ۴ـ ارزیابی حس عمقی:
اولین بار حدود صد سال پیش محققان آگاهی از وضعیت سگمانهای بدن را به عنوان مقیاس ارزیابی حس عمقی عنوان کردند. بدنبال آن محققین مختلف سعی کردند با ابزارهایی که در دسترس داشتند حس عمقی مفاصل را به طرق مختلف ارزیابی کنند(Ashton-miller et al. 2000 ). گرچه ارزیابی جنبه­های مختلف حس عمقی بخصوص در ستون فقرات مشکل است ولی متدهایی که در مطالعات به کار می­روند شامل موارد زیر است.
ارزیابی حس وضعیت، ارزیابی حس حرکت، ارزیابی حس نیرو و سنگینی، ارزیابی حس سرعت حرکت، ارزیابی زمان عکس­العمل عضلات به وسیله EMG ، ارزیابی تعادل و ثبات پوسچر
(Newcomer et al. 2000). ارزیابی حس وضعیت یا (Joint Position sense) با اندازه­گیری خطای بازسازی زاویه (Repositioning error) در یک عضو به صورت اکتیو یا پسیو صورت می­گیرد و یا از طریق ارزیابی زوایای مفصلی طرف مقابل در ساختن زاویه مورد نظر تعیین می­شود که می­تواند بصورت اکتیو – اکتیو، اکتیو – پسیو، پسیو – پسیو و پسیو – اکتیو، در زنجیره باز یا بسته انجام شود. اندازه گیری مستقیم زاویه مفصل ( توسط گونیامتر، پتانسیومتر و ویدئو) و اندازه گیریهای غیرمستقیم ( نمودار آنالوگ بینایی VAS ) انجام می­شود (Reiman et al, 2002; Newcomer et al. 2000 ).
برای اندازه گیری زاویه مفصل از گونیامتر یا الکترو گونیامتر استفاده می­شود. یکی از روشهای ارزیابی حس وضعیت در ناحیه گردن روش کینستزی سرویکوسفالیک یعنی توان دوباره جایگذاری دقیق سر روی تنه
می باشد. اولین بار در سال ۱۹۹۱ Revel و همکاران از این روش کلینیکی ساده برای بررسی تغییرات حس عمقی گردن استفاده کردند. بدین صورت که فرد به طور ریلکس روی صندلی می­نشیند و یک کلاه که رأس آن پرتو نور لیزر نصب شده است روی سر فرد قرار می­گیرد. یک صفحه دایره درجه بندی شده با فاصله ۹۰ سانتیمتر از نشانگر نور لیزر روی دیوار مقابل نصب می­شود. از فرد خواسته می­شود که سر خود را به طور مستقیم و در وضعیت نوترال قرار دهد. سپس چشمان فرد توسط چشم­بند بسته می­شود و صفحه مدرج روی دیوار طوری قرار می­گیرد که نور لیزر به مرکز آن که نقطه­ی هدف می­باشد بتابد. بعد از چند ثانیه که فرد وضعیت سر را به خاطر سپرد، یک حرکت کامل سر در صفحه­ی افقی یا عمودی انجام می­دهد و سپس سعی می­کند دوباره به وضعیت نوترال سر (نقطه­ی هدف) برگردد. فاصله­ی نقطه­ی ساخته شده با نقطه هدف (مرکز صفحه) به عنوان خطای بازسازی زاویه به سانتیمتر می­باشد که با استفاده از فرمول به درجه تبدیل می­شود (et al. 1991 Revel).
در مطالعات گذشته مشخص شده که بازسازی وضعیت مرجع به صورت اکتیو باعث درگیری گیرنده­های مفصلی و عضلانی می­شود و تستهای اکتیو فانکشن مفصل را بهتر از تستهای پسیو نشان می­دهند.
گیرنده­های عضلانی اولین منبع برای اطلاعات حس عمقی هستند بنابراین با انجام تست اکتیو در مقایسه با پسیو، آورانهای گیرنده­های عضلانی افزایش یافته و به علاوه تست اکتیو در مقایسه کلینیکی نسبت به تست پسیو کاربردی­تر است (Baker et al. 2002).
برای ارزیابی حس حرکت، آستانه درک یک حرکت و جهت آن ارزیابی می­شود. این حرکت با یک سرعت ثابت یا به شکل یک محرک ثابت اعمال می­شود. در روش سرعت ثابت، حرکت پسیو کندی اعمال می­شود و حس عمقی به شکل آستانه زاویه یا مسافتی از مفاصل که برای درک حرکت لازم است گزارش می­شود. سرعت حرکت مهم است چون با افزایش سرعت حرکت آستانه درک پایین می­آید
( Ashton-miller et al. 2000). در روش محرک ثابت، حرکات نوسانی از نوع ارتعاش استفاده می­شود و حس عمقی به شکل شدتی از محرک که برای درک حرکت لازم است گزارش می­شود. این تستها معمولاً با چشم بسته انجام می­شود تا کمک بینایی حذف گردد. روش آستانه درک حرکت پسیو و دوباره بازسازی پسیو زاویه به طور انتخابی مکانورسپتورهای نوع گلژی و رافینی را تحریک می­کند
(et al. 1998 Swinkels).
سرعتهای آهسته که از سرعت ۵/۰ تا ۲ درجه بر ثانیه است برای ارزیابی مکانورسپتورهای با تطابق آهسته به کار می­روند مثل پایانه­های رافینی و گلژی تندون در حالیکه گیرنده­های عضله را کمتر تحریک می­کند. مکانورسپتورهای با تطابق سریع مثل پاچینی نسبت به تغییرات محرک بسیار حساس هستند بنابراین حس حرکت مفصل را تعدیل می­کنند(Reiman et al, 2002; Deshpand et al. 2003) .
ثبت زمان تأخیر فعالیت عضلانی در طی نوسانات غیرارادی از طریق EMG روش دیگری است که قابلیتهای رفلکسی را ارزیابی می­کند. EMG حین انجام وظایف فانکشنال اندام فوقانی و تحتانی مثل راه رفتن و پرتاب می­تواند دیوریشن، آمپلیتود و توالی فعال سازی عضله را به صورت کمی مشخص کند. با همراه کردن ارزیابی ایزوکینتیک و EMG اطلاعاتی در مورد الگوهای فعال سازی همزمان که باعث فعالیت ارادی عضله می­شود و همچنین نسبت بین تولید نیرو و سیگنالهای EMG بدست می­آید
( Reiman et al. 2002; Carolin et al. 2005 ) .
برای ارزیابی فانکشنال کمک ترکیبی حس عمقی، بینایی و دهلیزی به کنترل پوسچر و تعادل از روش اندازه گیری نوسان پوسچر استفاده می­شود. ارزیابی ثبات پوسچر به دو روش کیفی (سابجکتیو) و کمَی (ابجکتیو) انجام می­شود. یکی از روشهای ارزیابی تعادل استاتیک تست رومبرگ است. ارزیابی تعادل نیمه داینامیک و داینامیک از طریق تستهای عملکردی به شکل ثبت زمان دویدن چالاک مثل دویدن در مسیر ۸، تست جهش روی یک پا، راه رفتن روی سطح باریک با چشمان بسته یا باز و شوت زدن زمان بندی شده می­باشد. برای ارزیابی کمَی تعادل از تجهیزاتی استفاده می­شود. این تجهیزات از تکنولوژی کامپیوتری صفحه نیرو
(Force plate ) استفاده می­کنند که شامل یک سطح اتکا صاف و محکم بر روی سه پایه یا بیشتر می­باشد و هرپایه به طور مستقل مجهز به یک وسیله اندازه گیری نیرو می­باشد. زمانیکه فرد برروی صفحه نیرو می­ایستد موقعیت مرکز نیروهای اعمال شده به صفحه نیرو در زمان سپری شده محاسبه می­شود. مرکز حرکات نیروی عمودی یک مقیاس غیرمستقیم از میزان نوسان پوسچرال است. ارزیابی تعادل ایستاده، عملکرد کنترل حرکتی کل بدن توسط حس عمقی را همراه با سیستم­های کنترل دیگر بررسی می­کند
(Lephart et al. 1997).


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه پایه فیزیولوژیک درک حرکت و حس