نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله ترانه هاى خیام اثری از صادق هدایت

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله ترانه هاى خیام اثری از صادق هدایت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله ترانه هاى خیام اثری از صادق هدایت


دانلود مقاله ترانه هاى خیام اثری از صادق هدایت

آنچه که اجمالا اشاره شد نشان می‌دهد که نفوذ فکر، آهنگ دلفریب، نظر موشکاف، وسعت قریحه، زیبائی بیان، صحت منطق، سرشاری تشبیهات سادة بی‌حشو و زوائد و مخصوصاً فلسفه و طرز فکر خیام که به آهنگ‌های گوناگون گویاست و با روح هر کس حرف می‌زند در میان فلاسفه و شعرای خیلی کمیاب مقام ارجمند و جداگانه‌ای برای او احراز می‌کند.
رباعی کوچکترین وزن شعری است که انعکاس فکر شاعر را با معنی تمام برساند. (در کتاب کریستنسن راجع به رباعیات خیام (ص ۹۰) نوشته که رباعی وزن شعری کاملا ایرانی است و به عقیدة هارتمان رباعی ترانه نامیده می‌شده و اغلب به آواز می‌خوانده‌اند.
برساز ترانه‌ای و پیش‌آور می. (۱۱۶)
بعدها اعراب این وزن را از فارسی تقلید کردند، این عقیده را لابد هارتمان از خواندن گفتة شمس قیس رازی راجع به رباعی پیدا کرده.)
هر شاعری خودش را موظف دانسته که در جزو اشعارش کم و بیش رباعی بگوید. ولی خیام رباعی را به منتها درجة اعتبار و اهمیت رسانیده و این وزن مختصر را انتخاب کرده، در صورتی‌که افکار خودش را در نهایت زبردستی در آن گنجانیده است.
ترانه‌های خیام به قدری ساده، طبیعی و به زبان دلچسب ادبی و معمولی گفته شده که هر کسی را شیفته آهنگ و تشبیهات قشنگ آن می‌نماید، و از بهترین نمونه‌های شعر فارسی به شمار می‌آید. خیام قدرت ادای مطلب را به اندازه‌ای رسانیده که گیرندگی و تأثیر آن حتمی است و انسان به حیرت می‌افتد که یک عقیده فلسفی مهمی چگونه ممکن است در قالب یک رباعی بگنجد و چگونه می‌توان چند رباعی گفت که از هر کدام یک فکر و فلسفة مستقل مشاهده بشود و در عین حال با هم هم‌آهنگ باشد. این کشش و دلربائی فکر خیام است که ترانه‌های او را در دنیا مشهور کرده، وزن ساده و مختصر شعری خیام خواننده را خسته نمی‌کند و به او فرصت فکر می‌دهد.
خیام در شعر پیروی از هیچ‌کس نمی‌کند. زبان سادة او به همه اسرار صنعت خودش کاملا آگاه است و با کمال ایجاز، به بهترین طرزی شرح می‌دهد. در میان متفکرین و شعرای ایرانی که بعد از خیام آمده‌اند، برخی از آن‌ها به خیال افتاده‌اند که سبک او را تعقیب بکنند و از مسلک او پیروی بنمایند، ولی هیچ‌کدام از آن‌ها نتوانسته‌آند به سادگی و به بزرگی فکر خیام برسند. زیرا بیان ظریف و بی‌مانند او با آهنگ سلیس مجازی کنایه‌دار او مخصوص به خودش است. خیام قادر است که الفظ را موافق فکر و مقصود خودش انتخاب بکند. شعرش با یک آهنگ لطیف و طبیعی جاری و بی‌تکلف است، تشبیهات و استعاراتش یک ظرافت ساده و طبیعی دارد.
طرز بیان، مسلک و فلسفة خیام تأثیر مهمی در ادبیات فارسی کرده میدان وسیعی برای جولان فکر دیگران تهیه نموده است. حتی حافظ و سعدی در نشئات ذره، ناپایداری دنیا، غنیمت شمردن دم و می پرستی اشعاری سروده‌اند که تقلید مستقیم از افکار خیام است. ولی هیچ‌کدام نتوانسته‌اند درین قسمت به مرتبة خیام برسند. مثلا سعدی می‌گوید:

 

شامل 13 صفحه فایل word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ترانه هاى خیام اثری از صادق هدایت

دانلود مقاله ریشه هاى درونى تهمت

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله ریشه هاى درونى تهمت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله ریشه هاى درونى تهمت


دانلود مقاله ریشه هاى درونى تهمت

لینک و پرداخت دانلود * پایین مطلب *

 

فرمت فایل : word ( قابل ویرایش )

 

تعداد صفحه : 5

 

 

 

فهرست

ریشه های درونی تهمت

پیامدهای زشت تهمت

پیامد تهمت بر روابط انسانی

موضع ابلیس در برابر تهمت

 

 

مقدمه

ریشه رفتار ناپسند و زننده تهمت را مانند بسیارى از رفتارهاى زشت دیگر، باید در رذایل اخلاقى که از عدم اعتدال قواى درونى انسان پدید مى آیند، جست.

«حسد» «ترس از مجازات» «طمع» رذایلى هستند که موجب ارتکاب این رفتار زشت از آدمى مى شوند. گاه انسان زا روى حسادت به کمالى که در دیگرى وجود دارد به متهم ساختن وى اقدام مى کند تا به این وسیله کمال او نادیده گرفته شود.

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ریشه هاى درونى تهمت

دانلود مقاله مبانى اندیشه هاى سیاسى اهل سنت

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله مبانى اندیشه هاى سیاسى اهل سنت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

مبانى اندیشه هاى سیاسى اهل سنت
داود فیرحى
________________________________________
مقدمه
1) دوران نصّ‏گراى صحابه
2) ظهور فقه الخلافة
رابطه قدرت و فقه الخلافة
تأخیر در تأسیس فقه الخلافة
3) اندیشه‏هاى جدید
الف) زمینه‏هاى تاریخى
ب) مبانى کلامى نظریه‏هاى جدید
1- اصول ثابت و شکل زمانى حکومت اسلامى
الف) اصل لزوم تأسیس حکومت
ب) اصل شورا
ج) اصل وکالت
2- اندیشه احیاى خلافت اسلامى
ارکان اندیشه سیاسى رشیدرضا
اصول و مبانى نظریه رشید رضا
الف) اجماع بر لزوم خلافت
ب) اصل وجوب شورا
ج) ولایت اهل حل وعقد
د) اصل بیعت
3- نظریه علمانیت
خلاصه و نتیجه
________________________________________

 


مقدمه
از دیدگاه بررسى‏هایى که امروزه با عنوان فرانظریّه (Meta theory) مشهورند، اندیشه‏هاى
سیاسى اهل سنت وضعیت ویژه‏اى دارند. با توجه به ملاک‏هاى تاریخى و برون منطقى، این
اندیشه‏ها به سه دوره متمایز تقسیم مى‏شوند. هر کدام از این دوره‏ها که در سطور آتى بررسى
مى‏شوند، مبانى و الگوى اندیشه پردازى خاصى دارند که تمایز گفتارى آن‏ها را نشان
مى‏دهند. در این مقاله، کوشش مى‏کنیم ضمن اشاره به ویژگى‏هاى عمومى این سه دوره،
مبانى و خصایص تفکر سیاسى جدید در اهل سنت را به اجمال طرح نماییم.
منظور از مبانى در این‏جا، زمینه‏ها و پایه‏هاى تاریخى- کلامى است که منظومه فکر
سیاسى اهل سنت با تکیه بر آن‏ها تدوین شده، و بر این اساس تاریخ و سنت اسلامى را باز
تفسیر مى‏نمایند. برخى از این مبانى، چنان که خواهد آمد، واضح و آشکارند و ما از آن ها به
مبانى کلامى تعبیر مى‏کنیم، اما بخشى دیگر وضوح بین ندارند، بلکه چنان‏که بعضى از
نویسندگان اشاره کرده‏اند، زمینه و ناخودآگاه اندیشه‏هاى اهل سنت را تشکیل مى‏دهند. [1]
از یک دیدگاه، مبانى نوع دوم که در این‏جا با عنوان مبانى تاریخى اشاره مى‏کنیم-

 


|122|

 

در بازپردازى و تحول افکار سیاسى اهل سنت، نقش تعیین کننده دارند. طبق این تحلیل،
ساختار زندگى عمومى در هر زمانه که در ناخودآگاه قدرت تجلى مى‏کنند، نه تنها
اندیشه‏هاى سیاسى هر دوره را تحت تأثیر قرار مى‏دهند، بلکه حتى مبانى کلامى متناسب
با آن را باز تولید و سامان مى‏دهند.
برخلاف دیدگاه فوق، نظریه دیگرى که تا حدودى سنتى و مانوس است به مبانى
کلامى اصالت بیش‏ترى مى‏دهند و شرایط تاریخى یا ناخودآگاه زمان را به عوامل
غیر عمده و درجه دوم تقلیل و تحویل مى‏کنند. به نظر مى‏رسد که این نوع از بررسى‏ها،
چهارچوبه‏هاى فکرى را بیش از حد واقع متصلب و انعطاف‏ناپذیر تلقى مى‏کنند.[2] کوشش
ما در این مقاله استفاده از لوازم معرفتى و روش شناختى هردو دیدگاه فوق در بررسى مبانى
اندیشه‏هاى جدید اهل سنت مى‏باشد. ابتدا مختصات دوران‏هاى سه‏گانه تاریخ اندیشه
سیاسى اهل سنت را مورد اشاره قرار مى‏دهیم:

 


1) دوران نصّ‏گراى صحابه
این دوره که با رحلت پیامبر بزرگ اسلام(ص) و شکل‏گیرى خلافت مدینه آغاز مى‏شود، دورانى
است که اندیشه و عمل سیاسى مسلمانان با استناد به نصوص و سیره هدایت مى‏شود. مهم‏ترین
ویژگى این مرحله از تاریخ تفکر مسلمین، فقدان یک منظومه یا نظریه سیاسى منسجم، و نقش
برجسته صحابه در داورى نهایى منازعات و تصمیمات سیاسى است. افکار عمومى تقریباً بر
محور صحابه دور مى‏زد و اظهارنظرها و مواضع آنان ملاک نهایى مشروعیت حاکمان بود.[3]
قطع‏نظر از مبانى متأخرى که در باب عدالت صحابه و با ملاحظات ویژه‏اى تدوین
شده‏اند، صحابه پیامبر(ص) در این دوران احترام و جایگاه تعیین کننده‏اى در عرصه
سیاسى و زندگى عمومى مسلمین داشتند. چنین جایگاهى درواقع، مقبول خاص و عام،
و فرمانروا و فرمانبردار بود. امام على بن ابى طالب(ع) آنان را با عنوان اهل شورا معرفى
مى‏کند و خطاب به فرمانرواى نافرمان شام مى‏فرماید:

 

«وانما الشورى للمهاجرین والانصار فان اجتمعوا على رجل وسموه اماماً کان ذلک لله رضى

 


|123|

 

شورا از آن مهاجرین و انصار [صحابه‏] است و هرگاه آنان بر کسى توافق نموده و
او را امام بنامند، این امر مورد رضاى خداوند نیز خواهدبود.»[4]
هر چند عبارت فوق در نظر بسیارى از نویسندگان شیعى، از مصادیق «الزموهم بما
الزموا به انفسهم» تلقى شده است. اما گفتار امام(ع)، قطع‏نظر از مبانى مذهبى متفاوت،
بیانگر نقش تعیین کننده صحابه در معادلات سیاسى این دوره است.
اهل سنت، چنان‏که اشاره خواهیم کرد، تفاسیر متفاوتى در باب علل و سرشت این
مسئله، یعنى جایگاه ویژه صحابه و اهل شورا دارند [5]، نظریه‏ها و نظریه پردازان دوران دوم
تفکر اهل سنت، با حفظ مبناى مهمى که توسط ابوالحسن اشعرى در باب عدالت صحابه
تأسیس شده بود، عمل و مواضع سیاسى صحابه را کاشف از ولایت حاکم اصلح و نه
لزوماً افضل- مى‏دانستند و طبق این تفسیر، شوراى پس از تعیین خلیفه را به گونه‏اى کمک
فکرى خلیفه و به هر حال التزام به آن را غیر واجب مى‏دیدند. اما برخلاف، این دیدگاه که
ولایت خلیفه را مورد تأکید قرار مى‏دادند و التزام خلیفه به نظر صحابه را غیرواجب
مى‏دانستند، متفکران متعلق به دوران سوم، خلیفه را نه ولى بلکه وکیل صحابه و اهل شورا
تلقى مى کنند و با قول به وجوب شورا، حاکم اسلامى را ملزم به تصمیمات برآمده از شور
صحابه مى‏نمایند. به هرحال، طبق نظر این اندیشمندان، اگر ولایتى هم وجود دارد،
بالاصالة از آن اهل شورا است و درست به همین لحاظ است که خداوند هرگز پیامبر خود را
مأمور به تعیین خلیفه نکرده، و بلکه، برعکس، رسول الله(ص) طبق مفاد دلیل شورا ملزم
بوده که سیاست امت را به خود آنان واگذارد.
به هرحال، اشارات ما به دیدگاه‏هاى مذهبى در این جا صرفاً به منظور تأکید بر جایگاه
صحابه در دولت‏هاى نص‏گراى مدینه و به عنوان یک امر واقع است. فراتر از تحلیل‏هاى
مذهبى و کلامى، دیدگاه‏هاى دیگرى نیز در توضیح اهمیت صحابه ارائه شده است. حمید
ربّانى در کتاب خود تحت عنوان اقتدار در اسلام، احترام صحابه را منبعث از احترام
کاریزمایى پیامبر(ص) دانسته و بدین ترتیب، ضمن استخدام الگوى کاریزماى وبرى،
گرایش مردم به صحابه را ناشى از تعلّق خاطر مسلمین صدر اسلام نسبت به شخصیت ویژه

 


|124|

 

پیامبر(ص) مى داند. اساس این نوع بررسى‏ها روان شناسانه است.[6]
برداشت دیگرى نیز وجود دارد که تا حدودى به تحلیل‏هاى ساختارگرایانه توجه دارد.
طبق این نظریه‏ها جایگاه صحابه در دولت مدینه، ادامه سنتى است که قبایل جاهلى در
رابطه بین افراد قبیله با شیوخ و سادات داشتند. در سنت عربى به این بزرگان با عنوان
«سید» و یا «شرفاء» و «وجوه» قبایل عرب اشاره و خطاب مى‏کردند.[7]
اشاره به این مطلب شاید خالى از فایده نباشد که صحابه النبى(ص) على رغم تشابه
موقعیت، تفاوت‏هاى قابل توجهى با «شرفاء» عرب جاهلى داشتند، یکى از این تفاوت‏ها
به شقاق و اختلافى برمى‏گردد که برخلاف شرفاى جاهلى در میان صحابه النّبى(ص) نقش
برجسته و دوران سازى داشت[8]. این شقاق و اختلاف که از حادثه سقیفه برخاسته بود،
به تدریج گسترده شد و به معرکه احادیث و آرا بدل گشت.[9]
بدین ترتیب، سقیفه بنى ساعده اختلافات تاریخى اعراب قحطانى و عدنانى، مدنى و
کلى، انصار و مهاجر، و سرانجام منازعات درونى قریش را تشدید نمود. این منازعات
نهایتاً در آل عبدمناف و بنى‏امیه و بنى‏هاشم متمرکز گردید. نتیجه مهم این مناقشات تقسیم
و تفرق صحابه و قرارگرفتن آنان در مواضع سیاسى متعارض بود. متعاقب این امر،
احادیث و سیره نبوى نیز یک‏پارچگى خود را از دست داد و علاوه بر تفسیرها و
دسته‏بندى‏هاى متفاوت، دچار افزودگى‏ها و تحریفات گردید.[10]
در چنین وضعیتى، به نظر مى‏رسید که دور نص‏گرایى سیاسى و به ویژه جایگاه سیاسى
صحابه به سر آمده است. مناقشات سیاسى زمان خلافت امام على‏ابن ابى‏طالب(ع) که خود
نتیجه این وضعیت بود، موجبات تشدید شکاف‏ها و افول تدریجى موقعیت صحابه در انظار
و افکار عمومى گردید. جنگ صفین که در تاریخ‏نگارى اسلامى به عنوان «فتنه اکبر» نامیده
شده است، پایان نقش سیاسى-اجتماعى صحابه، و ترور امام على(ع)، پایان دوران اول
حیات فکرى سیاسى مسلمانان را رقم زد. پرسش‏هاى برخاسته از این وضعیت، به ناگزیر،
مقدمات نخستین نظریه‏سازیها در باب نظام سیاسى اسلام را تدارک نمودند. در سطور آتى
مبانى تاریخى و کلامى این تحول را بررسى مى‏کنیم.

 


|125|

 

 

 

2) ظهور فقه الخلافة
پس از پایان دور صحابه و دولت امام على(ع)، تحولات سیاسى فکرى مهمى در دنیاى
اسلام صورت گرفت. از مهم‏ترین ویژگى‏هاى تاریخى این دوره، تقدم حرکت‏هاى
سیاسى بر نظام‏هاى فکرى مذهبى است. چنان‏که در سطور گذشته اشاره کردیم، این نوع
موضع‏گیرى‏هاى سیاسى ابتدا در سقیفه و به طور گسترده‏اى در دوران حیات سیاسى امام
على(ع)، به خصوص در معرکه صفین زاده و ظاهر شد.[11]
متعاقب تحولات و اندیشه‏هاى برخاسته از صفین، جنبش‏هاى سیاسى در درون
جامعه اسلامى شکل گرفت و سپس فرقه‏ها و مذاهب فکرى به منظور تثبیت و تحکیم همان
سیاست‏ها، تکوین و تدوین شدند. برخى از نویسندگان معاصر عرب، ظهور این پدیده را
به دو عامل اساسى ربط مى‏دهند: یکى تجربه سیاسى و اجتماعى عرب جاهلى و دیگرى
تداخل دین و سیاست در اسلام.
محمد سعید العشماوى در توضیح این وضعیت مى‏نویسد:

 

«ظهور چنین خاصیتى در تاریخ اسلام به این دلیل است که این تاریخ محکوم و متأثر از
برخى عوامل بازمانده از عهد جاهلى است. در زمان جاهلیت، اعراب جزیره العرب
نوعاً تصمیمات بالبداهة و حرکت‏هاى بدون اندیشه داشتند. این نوع رفتار سیاسى،
پس از اسلام نیز تا حدودى استمرار داشته و به دلیل تداخل دین و دولت در اسلام،
انشقاقات سیاسى و گروهى به موضع‏گیرى‏هاى مذهبى ختم شد.[12]
عشماوى در ادامه توضیحات خود اشاره مى‏کند که، تحت تأثیر سنن جاهلى،
تفرقه‏ها و تحولات اجتماعى بر تکامل نظام فکرى مسلمانان تقدم پیدا کرد. در شرایطى که
مسلمانان هنوز توفیق تأسیس یا تکمیل نظام اندیشگى یا توسعه کلام و فقهى منسجم
نداشتند، جهت‏گیرى‏هاى فکرى مذهبى به ضرورت در مسیر حرکت‏هاى سیاسى افتاد و
تابع آن‏ها گردید ابتدا مواضع سیاسى صورت گرفت و سپس اندیشه‏هاى متناسب با آن
مواضع، پرداخته شدند خوارج، شیعه و جماعت متکلمان اهل سنت مهم‏ترین این
گروه‏ها و احزاب بودند. هرکدام از این گروه‏ها نیز شعبه‏هاى متعددى پیدا کردند.[13]

 


|126|

 

خوارج هر چند ابتدا در مقابل امام على(ع) موضع گرفتند، اما در دور هاى بنى‏امیه و
بنى‏عباس هم درگیرى‏هاى مهمى با خلیفه و خلافت داشتند، به عقیده آنان حکومت از آن
خداوند است اما منحصراً به دست مردم تحقق مى‏یابد و چون خلفاى عباسى و اموى
هیچ‏کدام از سوى مسلمانان به صراحت برگزیده نشده‏اند، خروج بر آنان را واجب مى دانستند.
خوارج در باب حکومت و امامت عقیده دیگرى هم داشتند: به نظر آنان اقامه حکومت
و تعیین خلیفه یا امام واجب نیست. بنابراین، منطقاً جایز است که جامعه اسلامى روزگارى هم بدون حکومت و امام به سر برد. بدین‏سان، و با نفى وجوب و وجود حکومت، این
حکم را تجویز مى‏نمودند که هر فرد مسلمان، بنابه تشخیص خود، اقدام به امر به معروف
و نهى ازمنکر نمایند.
این دو عقیده از سوى خوارج در باب امامت و حکومت، خوارج را به ضرورت،
پرخاشگر و مخالف سرسخت وضع موجود کرده بود. جنگ‏هاى فرقه اباضیه در جنوب
خلیج‏فارس به ویژه با سفاح و متوکّل شهرت تاریخى دارند.[14]
شیعیان نیز، از موضعى متفاوت، نسبت به وضع موجود خلافت در دوران عباسى و
اموى معترض بودند. افکار سیاسى شیعه که قدمتى به عمر خلافت بحران سقیفه- دارد،
در باب ضرورت حکومت و نصب امام، در نقطه مقابل اندیشه‏هاى خوارج واقع شده‏اند.
در این جا فرصت آن نیست که مبانى و اصول تفکر سیاسى شیعه را بازگو نماییم، اما به
اجمال اشاره مى‏کنیم که با توجه به خصایص ویژه تفکر سیاسى شیعه از یک سوى و افکار
خوارج از طرف دیگر، بسیارى از نویسندگان اهل سنت اقدام به یک طیف‏بندى یا
گونه‏شناسى [Typology] خاصى کرده‏اند.
عبدالحلیم محمود با تأکید بر اقتدار سنى که آن را مطابق آراى اهل سنت و جماعت
و بنابراین مذهب وسط و فرقه ناجیه تلقى مى‏کند، اندیشه‏هاى شیعه و خوارج را در دو
طرف این طیف فکرى سیاسى قرار مى‏دهد. به نظر عبدالحلیم محمود، اندیشه‏هاى
کلامى- سیاسى و اندیشمندانى که بعدها به عنوان «جماعت متکلمین اهل سنّت»
معروف شدند، مولود طبیعى چالش‏هایى هستند که دو اندیشه و موضع‏گیرى فوق،

 


|127|

 

فراروى اکثریت جامعه اسلامى قرار داده است. وى معتزله، اشاعره و سپس مدرسه
ابن تیمیه را مهم‏ترین نحله‏هاى این جماعت کلامى مى‏داند.[15]
در میان مکاتب کلامى فوق، مکتب اشعرى اهمیت ویژه‏اى دارد. این مکتب هنوز هم
تفوق خود را در میان اهل سنت، و به ویژه در خاورمیانه حفظ کرده است. علت عمده
توفیق اشاعره، محافظه‏کارى سیاسى و راه حل‏هاى قاطعى است که در باب ضرورت
پیامبرشناسى و رابطه عقل و شرع ارائه داده‏اند، بدین ترتیب، دو ویژگى فوق موجب
شده است که مکتب اشعرى از یک‏سو مکتبى مناسب زمان و از سوى دیگر بازتاب وجدان
عمومى اسلام سنى شناخته شود.[16]
تأکید بر این نکته شاید خالى از فایده نباشد که ابوالحسن اشعرى در جدال بین معتزله و
اهل ظاهر به ویژه در مسائلى چون: اعتبار عقل، صفات الهى و حدوث و قدم قرآن،
راه حل‏هاى جدیدتر و نسبتاً مناسبى براى جامعه سنى ارائه داد. اما در قلمرو مبانى و ادلّه
احکام، ضابطه و استنباط خاصى داشت وى در این مورد نوآورى چندانى ندارد بلکه
کوشش اصلى او تئوریزه کردن عرف معمول فقهاى گذشته است.
اشعرى دو نظریه مهم در قلمرو احکام فقهى ارائه کرده است که وضعیتى مکمّل
دارند: او در توجیه مواضع متشتّت و متعارض صحابه مى‏گوید:

 

«همه صحابه اهل اجتهاد هستند و شهادت پیامبر(ص) نسبت به بهشتى بودن آنان
عشره مبشرة-نشان مى‏دهد که همه آنان در اجتهادشان به حق بوده‏اند: وکل
الصحابة ائمة مأمونون غیر متهمین فى‏الدین وقد اثنى الله ورسوله على جمیعهم
وتعبدنا بتوقیرهم وتعظیمهم وموالاتهم والتبرى من کل من ینقص احدا منهم»[17]
نظریه دوم اشعرى در قلمرو احکام فقهى به تصویب آراى اجتهادى فقها مربوط مى‏شود،
وى بدین ترتیب، سعى دارد به تقریب مذاهب فقهى اهل سنت بپردازد و مى‏گوید:

 

«هر مجتهدى بر حق است و همه مجتهدان نیز در راه صواب قرار دارند. اختلاف
آنان در اصول نیست، بلکه به فروع احکام برمى‏گردد.»[18]
این دو نظریه در عین حال که روان‏شناسى اجتماعىو سیاسى-مذهبى اهل سنت را

 


|128|

 

اقناع مى‏کرد، اما مخالفت‏هاى جدى نیز برانگیخت. پیروان ابومنصور ماتُریدى (متوفاى
333ق) کوشش مکتب اشعرى را اصلاحى ناموفق دانستند و از محافظه‏کارى و توجه آنان
به عقاید عوام انتقاد کردند.[19] اما على‏رغم این، مکتب اشعرى بسط یافت و با گذشت
زمان، در بخش اعظم جهان اسلام به مذهب مختار اهل سنت تبدیل شد.
اهمیت مکتب اشعرى از دیدگاه مقاله حاضر در این است که این مذهب، و بنیانگذار
آن، ابوالحسن اشعرى، موفق شد تا عمده تجارب تاریخى و تأمّلات نظرى جهان تسنّن را
در مجموعه‏اى منسجم از نظریه کلامى فقهى جذب و آشتى دهد. بدین‏سان خشت‏هاى
متفرق تجارب و سنن فقهى را در خدمت معمارى کلامى خود درآورد. بنیاد نظریه اشعرى
به گونه‏اى بود که على‏رغم حفظ جایگاهى براى عقل در قلمرو استنباط فقهى، بیش از
مذهب «اهل رأى» به ضرورت به جانب «اهل حدیث» تمایل داشت.[20]
در نتیجه تأسیس این چنین مبنایى، تجارب تاریخى سیاسى صحابه و فقهاى سلف
تابعان در حوزه ادلّه احکام قرار گرفتند و تعارضات آن‏ها موجبات تعارض در استنباطات
فقهى گردید. اما اگر تعارض ادله و درنتیجه تعارض احکام در باب عبادات و... با تمسک به
نظریه تصویب بر طرف مى‏شد، این امر، راه حل مناسبى در حوزه سیاست به نظر نمى رسید.

 


رابطه قدرت و فقه الخلافة
اهل سنّت در قلمرو فقه مذاهب زیادى داشتند و باید هم‏چنین مى‏بود، اما برخلاف منطق
تکثرگرایى فقهى، که زاده عرف فقاهتى اهل سنت، و بعدها، نظریه ابوالحسن‏اشعرى بود،
فقاهت سنى در عمل راهى را تجربه کرد که بازوان پرقدرت خلافت تمهید نموده بود. تأثیر قدرت
سیاسى در ساختار مفهومى فقه الخلافة بیش‏تر و مستقیم‏تر از دیگر حوزه‏هاى فقهى بود.
درباره رابطه قدرت حاکم و دستگاه‏هاى فقهى، مطالعات چندى صورت
گرفته است. از جمله این بررسى‏ها کتابچه کوچکى است با عنوان «نظرة تاریخیه فى
حدوث المذاهب الاربعة» تألیف احمد تیمورپاشا که توسط نویسنده «ادوار فقه» ترجمه و
در همین کتاب منتشر شده است.[21] محمود شهابى خود نیز مى‏نویسد:

 


|129|

 

«اگر کسى بخواهد بر چگونگى وضع تفقه و اجتهاد در عهدى اطلاعى کامل به
هم رساند ناگزیر باید بر اوضاع و احوال دستگاه حاکمه و بر طرز فکر و عمل و
علاقه و ایمان کسى که در رأس دستگاه قرار یافته و زمام حکومت بر دین و دنیاى
مردم را به دست گرفته اطلاع پیدا کند. این آگاهى هر چه کامل‏تر و دقیق‏تر باشد،
باحث از ادوار فقه و ناظر در تحولاتى که آن را پیش آمده بهتر و روشن‏تر به...
علل بسط و قبض تفقه و عوامل پیشرفت یا وقفه و رکود، یا تأخر و سقوط، یا
انحراف و قصور آن بیش‏تر آشنا و واقف مى‏گردد.[22]
نویسنده «ادوار فقه» پس از اشاره به نکات فوق، و به منظور توضیح بیش‏تر درباره تحولات
فقه سنى قسمت زیادى از جلد سوم کتاب خود را به تحولات خلافت اموى و تا حدودى عباسیان
اختصاص مى‏دهد. تتبع وسیع وى در معرفى سلسله فقیهان تابعى در مدینه، مکه، یمن،
کوفه، شام، مصر، بصره و خراسان نشان مى‏دهد که در ابتداى پیدایش فقه، مذاهب فقهى
اهل سنّت بسیار متکثر بوده و تقریباً هر شهرى فقیه یا فقهاى صاحب فتوایى داشته است.
اما به تدریج و با سپرى شدن دور فقهاى تابعى، برخى از مذاهب در بلاد دیگر غلبه و
گسترش یافت و به جز چهار مذهب بزرگ موجود، دیگر مذاهب فقهى دست خوش انقراض
شده و به کلى از میان رفتند. علت غلبه و گسترش برخى از این مذاهب، سازگارى با مشرب
خلفا و حمایت دولت از آنان بود. احمد تیمور پاشا به نقل از ابن‏حزم‏اندلسى مى‏نویسد:

 

«دو مذهب در آغاز کار بر اثر ریاست و استیلا پیشرفت کرده و انتشار یافته است: یکى
مذهب حنفى و دیگرى مذهب مالکى. مذهب حنفى به وسیله این که خلفاى عباسى
قضات را از بین آنان انتخاب مى‏کردند بر همه بلاد اسلامى غلبه یافت... تا این‏که
اوضاع و احوال دگرگون شد و سه مذهب دیگر با آن به مزاحمت پرداختند.»[23]
مذهب فقهى شافعى نیز تقریباً چنین وضعى داشت. توجه سلاطین ایوبى به مذهب
شافعیه موجب رواج این مذهب در مصر و نیز استیلاى ترکان سلجوقى بر بغداد موجب
گسترش این مذهب در عراق و ایران شد. عمده طریق استیلا و استمرار مذاهب فقهى، نهاد
قضاوت و شیخ‏الاسلامى بوده که این دو نیز توسط سلطان یا خلیفه نصب و تعیین مى شد. [24]

 


|130|

 

 

 

تأخیر در تأسیس فقه الخلافة
در شرایطى که حیات و دوام مذاهب فقهى وابسته به قدرت سیاسى بود، تأملات فقهى
نیز، به ضرورت، سمت وسویى ویژه پیدا کرد. وجه عمده این تأملات، گسترش در حوزه
احکام فردى و به هر حال غیر حکومتى بود. مذاهب اهل سنت به این دلیل که خود متکى بر
قدرت بودند نمى‏توانستند احکامى در باب حکومت ارائه نمایند.[25] چنین فرضى نه تنها
دور منطقى بود، بلکه آشکارا مغایر منطق قدرت مى‏نمود: قدرت سیاسى متکى بر فرض
نابرابرى و استیلاى مطلق بوده است و هرگز نمى‏توانست امرونهى و به طور کلى فتواى
فقیهى را بپذیرد زیرا در این صورت حاکمیت برترى را مى‏پذیرفت که ذاتاً مغایر با
موجودیت خود بود.
علت عمده تأخیر در تأسیس فقه الخلافة درست در همین نکته نهفته است و به همین
لحاظ شاید بتوان در حوزه فقه‏الخلافة، از نوعى تاریخ و مبانى سلبى سخن گفت که مانع
تأسیس، و یا حداقل، تأخیر فقه حکومتى در مکاتب سنّى شده‏اند.
بحث در مبانى سلبى فقه‏الخلافة فرصت دیگرى مى‏طلبد، اما اشاره به این نکته
لازم است که فقه‏الخلافة به دلیل ویژگى خاصى که دارد، همواره با تاریخ قدرت عجین شده است.[26] و به همین دلیل با دیگر حوزه‏هاى فقه سنى تفاوت‏هاى مهمى دارد.
حوزه‏هاى غیر حکومتى فقه موضوع روشنى دارند و احکام مکلفین را بر محور یک مکلف
فرضى و در شرایط گوناگون ارزیابى مى‏کنند و به این لحاظ، على الاصول غیرتاریخى
هستند به عبارت دیگر، اصول و فروعى دارند و کار فقیه استقصا و تطبیق است. اما در
حوزه فقه‏الخلافة وضعیت تا حدودى متفاوت است.[27]
هر چند اهل سنت کوشش مى‏کنند فقه‏الخلافة را بر محور خلافت صحابه بازسازى بکنند
و از آن دوره اصولى جهت توضیح شروط و اختصاصات خلیفه، وسیله عزل و...
استنباط نمایند و به طور کلى بر مبناى آن اصول، تاریخ خلافت را مورد تطبیق و داورى
قرار دهند، در عمل تحولات خلافت همواره مقدم بر فقه‏الخلافة بوده است. در چنین
شرایطى، به‏خصوص با توجه به خشونت دستگاه خلافت نسبت به اندیشه‏هاى مخالف، بحث

 


|131|

 

در باب فقه‏الخلافة بیش‏تر تقریر وضع موجود بود تا تأسیس علم بیش‏تر، تأیید بود تا تفقّه.[28]
از جمله متونى که در باب فقه‏الخلافة در دوران عباسى نوشته شده، دو کتاب
«الاحکام‏السلطانیه» تألیف ابن فراء حنبلى و ابوالحسن ماوردى شافعى هستند که در میان
اهل سنت شهرت به‏سزایى دارند. این دو نوشته دو وجه از انعقاد خلافت و امامت را مورد
توجه قرار داده اند: 1) انعقاد امامت از طریق اختیار اهل‏الحل والعقد 2) عهد و نصب امام
از طرف امام قبل. در هر دو شیوه انعقاد امامت به عمل صحابه استناد شده است. ماوردى
درباره شیوه دوم، علاوه بر سیره ابوبکر و عمر، به اجماع مسلمانان استناد مى‏کند:

 

«واما انعقاد الامامة بعهد من قبله فهو ممّا انعقد الاجماع على جوازه ووقع الاتفاق
على صحته لامرین عمل المسلمون بهما ولم یتناکروهما. احدهما: ان
ابابکررضى‏الله عنه عهد بها الى عمر رضى‏الله عنه فاثبت المسلمون امامته بعهده
والثانى: ان عمر رضى‏الله عنه عهد بها الى اهل الشورى فقبلت الجماعه دخولهم
فیها وهم اعیان العصر اعتقادا لصحه العهد بها وخرج باقى الصحابه منها.[29]
ماوردى و ابن‏فراء سپس به توصیف ساختار وزارتى مى‏پردازند که با تحول دولت اسلامى
در سنن ایرانى، در درون خلافت جاگرفته بود. دو فقیه حنبلى و شافعى، به منظور حل رابطه
سلطان و خلیفه، به نظریه وزارت تفویض متوسل مى‏شوند، ماوردى مى‏نویسد:

 

«فاما وزارةالتفویض فهو ان یستوزر الامام من یفوض الیه تدبیر الامور برایه وامضاءها
على اجتهاده... وهو یکون من اهل الکفایه فیما وکل الیه من امر الحرب والخراج،
خبرة بهما ومعرفة بتفصیلهما وعلى هذا الشرط مدار الوزاره وبه تنتظم السیاسة.[30]
فقه سیاسى اهل سنت، چنان‏که سیاق استدلال ابن‏فراء و ماوردى نشان مى‏دهد،
نظریه «وزارت التفویض» را صرفاً به منظور توجیه و تثبیت جایگاه سلطان در نظام و اندیشه
سیاسى سنى طرح کرده است. بدیهى است که حضور سلطان در سیاست سنى، حضورى
استیلایى است و به این ترتیب، وزارت تفویض با جزء دیگر اندیشه سنى در باب امارت
استیلا تکمیل مى‏شود:

 

«امارت استیلا که در حالت اضطرار منعقد مى‏شود، به این صورت است که امیرى با

 


|132|

 

تکیه بر قواى نظامى خود به سرزمین‏هاى خلیفه مستولى شده و سیاست آن مناطق را
به عهده گیرد: فیکون الامیر باستیلائه مستبدا بالسیاسه والتدبیر، والخلیفه باذنه منفذاً
لاحکام الدین لیخرج من الفساد الى الصحه ومن الخطر الى الاباحه.»[31]
فقه‏الخلافه بدین ترتیب، و با ترکیب دو اصل استیلا و تفویض، استقلال تاریخى سلاطین
سلجوقى از دایره نظارت خلیفه را به حوزه نظرى سوق مى‏دهد و نتیجه مى‏گیرد که:

 

«وزارت تفویض فقط با امارت استیلا صحیح است و نه غیر آن. دلیل این نکته آن
است که حداقل در نظر و نه در عمل- تفاوت خلیفه و وزیر ملحوظ شود.»[32]
از جمله نتایج این نوع استدلال، تمهید مقدماتى است که در سایه آن، فقه‏الخلافة
مى‏تواند جواز شرعى براى عزل و نصب‏هاى سلاطین در حوزه والیان و قضات ولایات
تدارک نماید. عمده مباحث هردو کتاب احکام السلطانیه به توضیح و بسط حدود اختیارات
امیران تفویضى مى‏پردازند که کلیه شئون ارتش، اقتصاد، قضا، خراج، حسبه، اقامه
حدود، امامت جمعه و جماعات و ... را شامل مى‏شود. [33]
با توجه به نکات فوق، چنین مى‏نماید که سلطنت، و یا چنان که فقهاى سنى اشاره
مى‏کنند، امارت تفویضى که مبتنى بر استیلا است رکن عمده فقه‏الخلافة را تشکیل و
مباحثى چون جایگاه اهل حل وعقد در خلافت اسلامى به فراموشى مى‏گراید. هبوط فقه
سیاسى اهل سنت در ساختار استیلا و تغلب سلاطین، نتیجه تحولى است که در درون
خلافت اسلامى صورت گرفته و با استحاله دولت اسلامى در سلطنت ایرانى، خلفا نیز
خود را سایه خدا در زمین تلقى کردند على عبدالرازق در کتاب جنجالى «الاسلام واصول
الحکم» ضمن اشاره به دو دیدگاه در خاستگاه قدرت خلیفه مى‏نویسد:

 

«دیدگاه اول این است که خلیفه قدرت خود را مستقیما از خداوند مى‏گیرد. این
رأى همان است که روح آن در بین تمام علما و عامه مسلمین سارى و جارى
است. آنان خلیفه را ظلّ‏الله تلقى مى‏کردند و منصور دومین خلیفه عباسى
همواره چنین تصور مى‏کرد که نماینده خدا در زمین است. این دیدگاه پس از
قرن پنجم هجرى بیش‏تر تشدید شد و در اکثر تألیفات علماى این دوره، ملوک و

 


|133|

 

سلاطین با اوصاف فوق بشرى و مستظهر به تاییدات الهى توصیف شده‏اند:
وجمله القول ان استمداد الخلیفه سلطانه من‏الله تعالى مذهب جار على الالسنة،
فاش بین المسلمین.» [34]
مطابق این دیدگاه، فقه سنتى اهل سنت ساختارى اقتدارگرایانه داشت که ولایت خلیفه
را منبعث از اقتدار الهى و به هر حال، تا حدود بسیار زیادى جبرى مى‏دید. این نوع از
فقه‏الخلافة، بدون هرگونه تفصیل در مشروعیت حاکم، جامعه اسلامى را به لزوم اطاعت
توصیه مى‏کند. ماوردى در بحث از وجوب امامت، و لزوم اطاعت از حاکم به روایت ذیل
از پیامبر اسلام(ص) استناد مى‏کند:

 

«سیلیکم بعدى ولاه فیلیکم البر ببره ویلیکم الفاجر بفجوره، فاسمعوا لهم واطیعوا
فى کل ما وافق الحق، فان احسنوا فلکم ولهم وان اسائوا فلکم وعلیهم.»[35]
ماوردى با استناد به روایت فوق که از ابوهریره نقل مى‏کند، بنیاد فقهى براى توجیه
تاریخ خلافت و مشروعیت دادن به همه حاکمان دوره اسلامى به ویژه بنى‏امیه و
بنى‏عباس تمهید مى‏کند. چنان‏که گذشت، اساس این دیدگاه بر تصویب همه خلفا و
تأکید بر اقتدار و ولایت الهى آنان است که از نظر کلامى بر نظریه جبر و لزوم اطاعت جامعه
مسلمان استوار است.[36] این نظریه به تدریج و به ویژه با توجه به تحولات عثمانى در جنگ
اول جهانى با چالش‏ها و انتقادهاى مهمى مواجه شده و متعاقباً، دیدگاه‏هاى جدیدترى در
میان اهل سنت پیدا شد.

 


3) اندیشه‏هاى جدید
برخلاف فقه الخلافة قدیم که بر دو عنصر اقتدار و اطاعت تأکید داشت، اندیشه‏هاى جدید
اهل سنت نوعاً تمایلات دموکراتیک دارند. و بنابراین، درگسست و تقابل با فقه الخلافة
سنتى قابل درک هستند. در سطور ذیل مبانى تاریخى و کلامى این اندیشه‏ها را مورد
بررسى قرار مى‏دهیم.

 


|134|

 

 

 

الف) زمینه‏هاى تاریخى
چنان‏که گذشت، فقه الخلافة قدیم اهل سنّت محصول دوره‏اى است که دولت‏هاى
اسلامى در سلطنت‏هاى ایرانى و الگوى دیوان سالارى آن استحاله یافتند و یا به عبارت
دیگر نهادینه شدند. اما اندیشه‏هاى جدید اهل سنت، عموماً زاده دورانى تاریخى است که
جامعه اسلامى در آستانه تحول به دولت مدرن غربى است. این تحول، که روند
تدریجى آن مدت‏ها قبل و در قالب خط شریف گل‏خانه و... در دولت عثمانى آغاز
شده بود، با جنگ جهانى اول به اوج خود رسید.[37] شکست و تجزیه امپراتورى عثمانى
موج بدبینى علیه خلافت و طبعاً فقه‏الخلافة سنّتى را برانگیخت.
در نتیجه این تحولات که درون مایه آن را سیطره تمدن و افکار سیاسى غرب تشکیل
مى‏داد، اندیشه‏هاى جدید اهل سنت، در سه گرایش یا مجراى عمده تمرکز و
گسترش یافت. این گرایش‏ها را مى‏توان تحت عنوان سه نظریه دسته‏بندى کرد: نظریه
علمانیت، نظریه جدید حکومت اسلامى و نظریه‏اى که با فرض استقلال نسبى دو حوزه
دین و سیاست قائل به وجود برخى اصول سیاسى در اسلام است. در این‏جا به مبانى
کلامى و ویژگى عمومى این دیدگاه‏ها اشاره مى‏کنیم.

 


ب) مبانى کلامى نظریه‏هاى جدید
چنان که اشاره کردیم، اندیشه‏هاى جدید اهل سنت عمدتاً بازتاب مسائل و مشکلاتى
است که امپراتورى عثمانى در سال‏هاى 1924-1917 با آن مواجه بوده و سرانجام به
جدایى و حذف خلافت منجر شد. بیزارى از گذشته عثمانى، موج جهانى شدن دولت و
ملت‏هاى مدرن، و به قول دکتر حمید عنایت، تمایل روانى و معرفت شناختى عرب‏ها به
مبانى نظرى تمدن پیروز غرب، سه عامل اساسى بودند که ضرورت تاریخى تجدید نظر در
اندیشه‏هاى فقه‏الخلافه را تمهید مى‏کردند.[38] در این پروسه انتقالى در ساحت اندیشه
سیاسى، به‏تدریج مبانى کلامى جدید و متناسب با این نظریه‏ها نیز شکل گرفت.
محور اصلى این مباحث، تأکید بر نظریه‏اى در باب حکومت است که در طول دوران

 


|135|

 

دیرپاى خلافت اسلامى، همواره به عنوان زایده‏اى در کنار نظریه مسلط «خلافت مقتدرانه»
مطرح بوده است. على عبدالرازق در این باره مى‏نویسد:

 

«وهناک مذهب ثان قد نزع الیه بعض العلماء وتحدثوا به ذلک هو ان الخلیفه انما
یستمد سلطانه من الامه، فهى مصدر قوته، وهى التى تختاره لهذا المقام.»[39]
عبدالرازق سپس اشاره مى‏کند که مهم‏ترین رساله‏اى که در دوران جدید حیات
اهل سنت، از نظریه حاکمیت ملت دفاع مى‏کند، رساله الخلافة وسلطة الامة است که
توسط مجلس ملى ترکیه و در دفاع از سیاست‏هاى ترکیه جدید منتشر شده است.[40] این
رساله در کنار دو رساله دیگر با عناوین «الاسلام واصول الحکم» و «الخلافة او الامة
العظمى»[41] سه متن اصلى نظریه‏هاى سه گانه‏اى را تشکیل مى‏دهند که در سطور گذشته به
عنوان نظریه‏هاى جدید اهل سنت مورد اشاره قرار دادیم.
در این مقاله کوشش مى‏کنیم با تأکید به سه متن فوق، مبانى اندیشه‏هاى جدید
اهل سنت را به اشاره مورد بررسى قرار دهیم. اما قبل از اشاره به این مبانى، تأکید بر این
نکته خالى از فایده نیست که از لحاظ تاریخى رساله ترک‏ها مقدم بر کتاب‏هاى عبدالرازق و
رشید رضا است و الهام‏بخش جدال طولانى است که با این دو دانشمند آغاز شده و تحت
عنوان علمانیت و حکومت دینى تاریخ نسبتا قابل توجهى را سپرى کرده است. اکنون به
بحث درباره این سه رساله و نظریه‏هاى منبعث از آن‏ها برمى‏گردیم:

 


1- اصول ثابت و شکل زمانى حکومت اسلامى
از جمله مهم‏ترین نظریه‏هایى که متعاقب بحران خلافت و ضرورت بازنگرى در دولت
اسلامى مطرح شد نظریه‏اى بود که در رساله «الخلافة وسلطةالامة» براى اولین بار و در
سال 1922 منتشرشد. این رساله به منظور دفاع فقهى از تصمیم ترک‏ها درباره جدایى
خلافت و سلطنت و تمهید مقدمات الغاى خلافت از طرف مجلس ملى ترکیه جدید،
تدوین و پراکنده شده است. ترجمه عربى رساله در 1924 و توسط عبدالغنى سنى بکر در
قاهره به چاپ رسید. رساله‏الخلافة وسلطة الامة نکات ذیل را مورد تأکید قرار مى‏دهد:

 


|136|

 

الف) على‏رغم رابطه دین و سیاست در اسلام، این دو حوزه استقلال نسبى دارند.
ب) خلافت بیش از آن که مسئله دینى باشد یک امر دنیوى و سیاسى است.
ج) دین اسلام فقط بعضى از اصول سیاسى را ارائه داده است که اصول ثابت و
غیر زمانى هستند.
د) شکل حکومت و اداره نظام سیاسى امرى غیر دینى، سیاسى و بنابراین تاریخى و
متحول است.
ه) تحول اشکال حکومت منبعث از اصول ثابت دینى و با عنایت و لحاظ آن اصول است.
ز) بدین ترتیب، حکومت اسلامى دولتى است که اصول ثابت دینى و اشکال متحول
تاریخى دارد.
نکات فوق امهات استدلال رساله «الخلافة وسلطةالامة» را شامل مى‏شوند. رساله،
ضمن تأکید بر این مطلب که خلافت از مسائل فرعى فقهى است و ربطى به اعتقادهاى
کلامى ندارد، دو دیدگاه خوارج و شیعه امامیه را رد مى کند.[42] اضافه مى‏کند که خلافت
بیش از آن که دینى باشد یک مسئله دنیوى و سیاسى است و مربوط به مصلحت است. و
درست به همین لحاظ است که در شأن خلافت در نصوص شرعى بحث تفصیلى نشده و
در قرآن کریم و احادیث نبوى کیفیت تفصیلى و شروط خلافت و خلیفه ذکر نشده است.[43]
اگر خلافت چنان که بعضى معتقدند از مسائل اساسى دین بود و دین تمام سیاست را بیان
مى‏کرد، پیامبر اکرم(ص) به این امر تصریح مى‏فرمود درحالى که سکوت نموده است.
رساله بلافاصله این توهم را دفع مى‏کند که منکر وجود هرگونه نص شرعى در شأن خلافت
نیست بلکه اعتراف دارد بعضى از احادیث نبوى در این باره وارد شده است، اما در مورد
مسائل خلافت (از جمله کیفیت خلافت، نصب خلیفه، شرایط عمومى خلافت و خلیفه و
وظیفه امت) هیچ حدیث یا آیه‏اى نیامده است:

 

«خلاصه القول ان الخلافه هى من الامور الدنیویه اکثر من کونها من الامور
الدینیه. لذا ترک الرسول الاکرم(ص) امرها الى امته ولم ینصب خلیفه له
ولم یوص به حین ارتحاله ایضا. نعم ان الشیعه یدعون وجود نص شرعى بحق

 


|137|

 

الامام على(ع) و بعض علماء اهل السنه یقولون انه وجد بحق سیدنا ابى بکر
الصدیق، ولکن لاصحه لهذه المدعیات عند جمهور علماء اهل السنه. والحقیقه
انه لم یرد بحق احدک من الصحابه نص صریح او خفى بالدرجه الکامله.[44]
درباره پاسخ‏ها و مبانى افکار سیاسى شیعه در جاى دیگرى سخن خواهیم گفت. در
این‏جا کوشش ما فقط دسته‏بندى نظریه‏هاى جدید اهل سنت و مبانى ملحوظ در آن‏ها
است. به هر حال رساله «الخلافة وسلطةالامة» اصول ذیل را به عنوان اصول دینى و ثابت
حکومت اسلامى ذکر مى‏کند:

 


الف) اصل لزوم تأسیس حکومت
مجلس ملى ترکیه در رساله فوق اظهار مى‏کند که اسلام دین جامع دیانت و سیاست
است یکى از وجوه این جمع، تأکید بر وجوب تأسیس حکومت یا نصب امام به لسان
قدما است. جمهور اهل سنت نسبت به وجوب تأسیس حکومت اجماع دارند و از
جمله قوى‏ترین ادله و مستندات «اجماع» در نظر آنان قاعده شرعى «لاضرر» مى‏باشد.[45] حکومت یا خلافت در اسلام واجب و مقصود بالذات نیست بلکه از نوع مقدمه واجب
است و هدف آن عبارت است از: توزیع عدالت و ازاله الضرر على اىّ وجه کان.[46]
بدین ترتیب، و بعد از حصول غایت فوق، شرع مقدس اهتمامى به اشکال حکومت ندارد به عبارت دیگر، درست به این لحاظ که شکل حکومت مقصود ذاتى شارع نیست، شارع حکیم و
رسول بزرگ او در این باره سکوت فرموده و توصیه خاصى ندارند[47]، شکل حکومت مسئله‏اى
است فنى و تابع مقتضیات زمان که امت اسلامى به مقتضاى اصل شورا تعیین مى‏کنند.

 


ب) اصل شورا
نویسندگان رساله «الخلافه وسلطه‏الامه» با تأکید بر وجوب شورا[48]، معتقدند که
اصل در حکومت اسلامى عمل به شورا است. خلیفه در هر حال مکلف به مشورت با امت
است. رساله با تقسیم خلافت اسلامى به دو نوع خلافت حقیقى (راشدین) و حکمى یا
صورى (بقیه ادوار خلافت)[49]، معتقد است که اصل شورا به ویژه در حکومت‏هاى نوع
دوم که عدالت و شروط لازم را ندارند جایگاه مهم‏ترى دارد. رساله پس از بحث از ادله

 


|138|

 

وجوب شورا، درباره مکانیسم شورا مى‏نویسد:

 

«على انه لم یبین طرز المشوره وشکلها لا فى القرآن الکریم ولا فى الاحادیث
الشریفه بل ابقیت على اطلاقها، اى انها ترکت الى مقتضیات الازمان»[50]
نظم سیاسى، سازمان ادارى حکومت، و بالتبع مکانیسم مشورت، ذاتاً از احکام
متبدّله‏اى هستند که به تناسب حالات و زمان‏ها تغییر مى‏کنند. این نوع احکام که با تبدل در
مقتضیات زمان و عرف و عادت‏هاى مردم متحول مى‏شوند، در لسان فقه اهل سنت «احکام
زمانیه» گفته مى‏شود. به نظر اهل سنت، واگذاشتن احکام زمانیه به مصالح و نظر اهل
حل وعقد هر دوران، بلاشک موافق حکمت و صواب و بنابراین روح شریعت اسلام است:

 

«لهذا السبب لم تبین النصوص الشرعیه شکل اصول المشوره ولم تثبته.»[51]

 


ج) اصل وکالت
طبق تفسیر مجلس ترکیه در «الخلافه وسلطه‏الامه» خلافت از نوع عقد وکالت است[52] و
جمهور اهل سنت عقیده دارند که عمده در انعقاد خلافت همان مشورت یعنى انتخاب و بیعت
بالمشاوره است. رساله فوق طریق استخلاف خلیفه و مسئله ولایتعهدى را که در فقه قدیم
اهمیت به سزایى داشت تا حدود زیادى به حاشیه مى‏راند و از موارد استثنا تلقى مى‏کند:

 

«والحاصل انه یوجد طریقان للخلافه، احدهما بیعه اهل الحل والعقد،
والثانیه استخلاف الخلیفه بذاته من یخلفه. الاولى هى الاصل والعمده،
والاخرى هى فرع لها.[53]
قول به وکالت در حکومت اسلامى لوازم مهمى دارد: اولاً: بنا بر قاعده وکالت،
وراثت در حکومت ممکن نیست و ثانیاً: از آن جهت که خلیفه وکیل امت است، مردم
مى‏توانند حدود اختیارات و وظایف حاکم اسلامى را تعیین نمایند:

 

«لان الوکاله کما یجوز ان تکون مطلقه، یجوز ان تکون مقیده بشروط حسب
القاعده الفقهیه، ویکون الوکیل فیها ملزما برعایه قیود موکله وشروطه.»[54]
نویسندگان رساله «الخلافه وسلطه‏الامه» اضافه مى‏کنند که طبق قاعده وکالت، مردم در موقع انتخاب خلیفه مى‏توانند قیود و شروطى وضع نمایند و خلیفه را به شرط رعایت آن شرایط

 


|139|

 

انتخاب نمایند. رساله در این باره به داستان بیعت عبدالرحمن‏ابن‏عوف با عثمان استناد مى‏کند.
رساله، پس از بحث تفصیلى در باب اصول سه‏گانه فوق به عنوان اصول سیاسى
ملحوظ در شریعت اسلام، مکانیسم و اشکال اعمال این اصول را که در قالب اشکال متنوع
حکومت تجلى مى‏کند به عهده زمان مى‏گذارد:

 

«و مسئله شکل‏الحکومه هى من المسائل التابعة لمقتضیات‏الزمان. وتتعین
احکام مثل هذه المسائل بحسب مقتضى‏الزمان والمصلحه العامه واحوال الناس
الاجتماعیه وتتبدل احکامها حسب تطورات هذه الاحوال والبواعث.»[55]

 


2- اندیشه احیاى خلافت اسلامى
متعاقب تحولات ترکیه، کشورهاى عربى نیز که عموماً تحت نفوذ غرب بودند، ورود به
دولت ملى و لوازم ادارى و پارلمانى آن را تجربه مى‏کردند. در چنین شرایطى بحث از
سرنوشت خلافت و ضرورت تبین جدید از رابطه دین و دولت در جوامع عربى مطرح شد.
از معروف‏ترین این مباحث، سرى مقالاتى است که توسط محمد رشیدرضا در مجله المنار
و در سال 1922 منتشر گردید. این مقاله‏ها تحت عنوان «الخلافة او الامامة العظمى» مجدداً
جمع‏آورى و در 1926 چاپ شد. اصطلاح «امامت عظمى» در اندیشه‏هاى اهل سنّت ناظر
به منصب رهبرى سیاسى است که در مقابل «الامامةالصغرى» یا امامت نماز جماعت وضع
شده است. و هرگز به معناى تفسیرهاى فدرالى در حوزه تمدن اسلامى نیست.[56]
به هرحال، رشیدرضا از گسترش دولت ملى و عواقب قوم‏گرایى در جوامع اسلامى
نگران بود. و هدف اصلى در این نوشته‏ها بازگشت مجدد به حکومت یا خلافت اسلامى
بود. وى در این بازگشت نظرى دو نکته مهم را مى‏بایست لحاظ مى

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مبانى اندیشه هاى سیاسى اهل سنت

دانلود مقاله ترانه هاى خیام اثری از صادق هدایت

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله ترانه هاى خیام اثری از صادق هدایت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله ترانه هاى خیام اثری از صادق هدایت


دانلود مقاله ترانه هاى خیام اثری از صادق هدایت

آنچه که اجمالا اشاره شد نشان می‌دهد که نفوذ فکر، آهنگ دلفریب، نظر موشکاف، وسعت قریحه، زیبائی بیان، صحت منطق، سرشاری تشبیهات سادة بی‌حشو و زوائد و مخصوصاً فلسفه و طرز فکر خیام که به آهنگ‌های گوناگون گویاست و با روح هر کس حرف می‌زند در میان فلاسفه و شعرای خیلی کمیاب مقام ارجمند و جداگانه‌ای برای او احراز می‌کند.
رباعی کوچکترین وزن شعری است که انعکاس فکر شاعر را با معنی تمام برساند. (در کتاب کریستنسن راجع به رباعیات خیام (ص ۹۰) نوشته که رباعی وزن شعری کاملا ایرانی است و به عقیدة هارتمان رباعی ترانه نامیده می‌شده و اغلب به آواز می‌خوانده‌اند.
برساز ترانه‌ای و پیش‌آور می. (۱۱۶)
بعدها اعراب این وزن را از فارسی تقلید کردند، این عقیده را لابد هارتمان از خواندن گفتة شمس قیس رازی راجع به رباعی پیدا کرده.)
هر شاعری خودش را موظف دانسته که در جزو اشعارش کم و بیش رباعی بگوید. ولی خیام رباعی را به منتها درجة اعتبار و اهمیت رسانیده و این وزن مختصر را انتخاب کرده، در صورتی‌که افکار خودش را در نهایت زبردستی در آن گنجانیده است.
ترانه‌های خیام به قدری ساده، طبیعی و به زبان دلچسب ادبی و معمولی گفته شده که هر کسی را شیفته آهنگ و تشبیهات قشنگ آن می‌نماید، و از بهترین نمونه‌های شعر فارسی به شمار می‌آید. خیام قدرت ادای مطلب را به اندازه‌ای رسانیده که گیرندگی و تأثیر آن حتمی است و انسان به حیرت می‌افتد که یک عقیده فلسفی مهمی چگونه ممکن است در قالب یک رباعی بگنجد و چگونه می‌توان چند رباعی گفت که از هر کدام یک فکر و فلسفة مستقل مشاهده بشود و در عین حال با هم هم‌آهنگ باشد. این کشش و دلربائی فکر خیام است که ترانه‌های او را در دنیا مشهور کرده، وزن ساده و مختصر شعری خیام خواننده را خسته نمی‌کند و به او فرصت فکر می‌دهد.
خیام در شعر پیروی از هیچ‌کس نمی‌کند. زبان سادة او به همه اسرار صنعت خودش کاملا آگاه است و با کمال ایجاز، به بهترین طرزی شرح می‌دهد. در میان متفکرین و شعرای ایرانی که بعد از خیام آمده‌اند، برخی از آن‌ها به خیال افتاده‌اند که سبک او را تعقیب بکنند و از مسلک او پیروی بنمایند، ولی هیچ‌کدام از آن‌ها نتوانسته‌آند به سادگی و به بزرگی فکر خیام برسند. زیرا بیان ظریف و بی‌مانند او با آهنگ سلیس مجازی کنایه‌دار او مخصوص به خودش است. خیام قادر است که الفظ را موافق فکر و مقصود خودش انتخاب بکند. شعرش با یک آهنگ لطیف و طبیعی جاری و بی‌تکلف است، تشبیهات و استعاراتش یک ظرافت ساده و طبیعی دارد.
طرز بیان، مسلک و فلسفة خیام تأثیر مهمی در ادبیات فارسی کرده میدان وسیعی برای جولان فکر دیگران تهیه نموده است. حتی حافظ و سعدی در نشئات ذره، ناپایداری دنیا، غنیمت شمردن دم و می پرستی اشعاری سروده‌اند که تقلید مستقیم از افکار خیام است. ولی هیچ‌کدام نتوانسته‌اند درین قسمت به مرتبة خیام برسند. مثلا سعدی می‌گوید:

 

شامل 13 صفحه فایل word


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ترانه هاى خیام اثری از صادق هدایت

دانلود مقاله تئوری هاى آغاز آفرینش

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله تئوری هاى آغاز آفرینش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

به عقیده دانشمندان، آفرینش از مجردات آغاز گشته و در پى آن مادیات، عناصر و اجرام فضایى و زمینى آفریده شدند.
گروه بزرگى از دانشمندان، آغاز آفرینش مادیات را با تئورى «انفجار بزرگ و انبساط جهان‏» توجیه مى‏کنند، مطابق این نظریه همه‏ى ماده و انرژیى که در حال حاضر در جهان وجود دارد زمانى در گوى کوچک، بى‏نهایت‏سوزان و بى‏اندازه چگالى متمرکز بوده است.
آن‏گاه ده میلیارد سال پیش یا بیشتر این گوى منفجر شد و طوفانهایى از گاز عمدتا متشکل از پروتون‏ها، نوترونها، الکترونها ومقدارى ذره‏«آلفا»را که در اقیانوس وسیعى از اشعه غوطه‏ور بودند به فضا فرستاد.
با گذشت زمان در این گاز متلاطم تجمع ماده صورت پذیرفت و هر تجمعى در حالى که همراه با جهان انبساط یابنده حرکت مى‏کرد بر اثر میدان گرانشى خود منقبض مى‏شد. این تجمع‏هاى گازى(که سحابى نامیده مى‏شوند) چون به حبابهاى جسیمى تقسیم شدند که پیش ستاره‏ها (توده‏هایى از گاز که با گذشت زمان بایستى به ستاره تبدیل مى‏شدند) بودند، کهکشانها را به وجود آوردند.
بسیارى از این پیش ستارگان، در حالى که تحت تاثیر نیروهاى گرانشى و گریز از مرکز خود کوچک و پهن مى‏شدند، ناپایدار شده ، موجب گردیدند که توده‏هاى کوچکترى از گاز از آن جدا شوند و پیش سیاره‏ها را تشکیل دهند،وپیش سیاره‏ها نیز به نوبه‏ى خود پیش قمرها را به وجود آورند.
سرانجام پیش ستاره‏ها، ستاره شدند، پیش سیاره‏ها و پیش قمرها نیز پس از آن که سرد، متراکم و منقبض شدند به صورت سیارات و اقمار درآمدند.
گذار از مرحله‏ى پیش ستاره‏اى به ستاره در مورد خورشید پنج میلیارد سال پیش صورت گرفت، سیارات و اقمار منظومه‏ى شمسى نیز اندک زمانى بعد تشکیل شدند.
در این نظریه، جهان انبساط مى‏یابد، این مفهوم حکایت از آن دارد که کهکشانها نه تنها از کهکشان ما دور مى‏شوند، بلکه هر کهکشانى از هر کهکشان دیگر دور مى‏شود، این افزایش فاصله معلول این است که کل‏جهان در حال انبساط است، و فاصله‏ى بین هر دو کهکشان به آهنگ ثابتى افزایش مى‏یابد.
دو بعد جهان در حال انبساط را مى‏توان به بادکنکى تشبیه کرد که لکه‏هایى (کهکشانها) بر سطح آن گذاشته شده است، چون در بادکنک بدمیم فاصله بین هر دو نقطه به نسبت فاصله‏ى بین آنها افزایش پیدا مى‏کند(به شکل زیر توجه فرمایید.)
نظریه‏ى جهان نوسان کننده
مطابق این نظریه، انبساطى که با انفجار بزرگ آغاز شد بر اثر نیروى گرانشى، سرانجام متوقف خواهد گشت، آن‏گاه انقباض آغاز مى‏گردد و مجددا همه‏ى ماده جهان را به آتشگوى اولیه باز خواهد گرداند، سپس انفجار بزرگ دوم روى خواهد داد و روند تکامل بار دیگر آغاز خواهد شد.
تئورى جهان یکنواخت
در سال 1951م بوندى، گولد و هویل یک جهان شناخت کاملا تازه‏اى پیشنهاد کردند که بنابرآن، جهان نه آغاز دارد نه پایان، و زمان و فضا تغییر نمى‏پذیرند و همیشه به همان صورتى بوده و خواهد بود که اکنون به چشم ناظر مى‏آید.
این تئورى، فرضیه مسلم خاصى را ایجاب مى‏کند که متضمن پیدایش پیوسته‏ى ماده در فضا به میزانى است که درست کاهش چگالى متوسطى را در فضا جبران مى‏کند، که سبب فرسایش و پسروى کهکشانها پدید مى‏آید. فرض بر این است که ماده‏ى نوپدید، به صورت کهکشانها متراکم مى‏شود، وبا دور شدن کهکشان‏ها از هم و پیر شدن آنها کهکشان‏هاى جدید در فضاهاى تهى تکوین مى‏یابند، و نمایش بدون آغاز و پایان جهان ادامه مى‏یابد.
بر این اساس، گازها، غبارها و انرژى‏هایى که ستارگان در پیرى از خود دفع مى‏کنند مواد خامى است که ستارگان جدید از آن به وجود مى‏آیند، از این رو جمعیت کهکشانى همه‏ى فضا مخلوطى از کهکشان‏ها را نشان مى‏دهد که جوانترین آنها که هنوز یک میلیارد سال ندارند تا پیرترین آنها که پنج، ده و بیست میلیارد سال وحتى بیشتر عمر کرده تشکیل شده است.
چند سؤال
اشکال‏هایى که تئورى انفجار بزرگ و انبساط جهان رابه چالش مى‏گیرند عبارتند از:
الف) در تئورى انفجار بزرگ عمر جهان بین ده تا بیست میلیارد سال تخمین زده شده است، در حالى که ما اختر نماهایى را با بیش از این فاصله، باتلسکوپهاى این زمان مشاهده مى‏کنیم، و هیچ کس نه ادعا کرده و نه خواهد کرد که دورترین اخترنماهاى دیده شده آخرین کهکشانهاى فضا به شمار مى‏روند، زیرا مى‏دانیم سرعت نور در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر است.
پس چنانچه ما دو اختر نما(کوآزار) را در دو طرف خودمان به زاویه 180 باتلسکوپهاى قوى این عصر با فاصله 20 میلیارد سال نورى بنگریم و مرکز انفجار بزرگ را در کهکشان خودمان فرض کنیم خواهیم دانست که سرعت اجرام اخترنماها هر قدر زیاد هم باشند به پایه‏ى سرعت نور نخواهند رسید، بنابراین باید خیلى بیش از ده یا بیست میلیارد سال طول بکشد تا یک کوآزار به محلى که ما اکنون نور آن را مشاهده مى‏کنیم رسیده باشد. و این یک اشکال بزرگ است.
ب) ماهیت انبساط چیست؟
ج) مرکز آن کجاست؟
د) عامل اصلى انبساط کدام است؟
اینها پرسشهایى هستند که به هنگام بحث درباره‏ى انبساط جهان مطرح مى‏شوند و هنوز هم پاسخ قطعى نیافته‏اند. هنوز معلوم نیست که آیا انبساط، داراى مرکز مشخصى هست‏یا نه، اگر مرکزى هم وجود داشته باشد، شاید قادر به یافتن آن نباشیم، براى مثال اگر در رویه‏ى یک بادکنک دهها نقطه را علامت گذارى و بعد در آن بدمیم به موازات بزرگ شدن حجم، نقاط نیز از همدیگر دور مى‏شوند، در حالى که هیچ یک از آنها را نمى‏توان به عنوان مرکز انتخاب کرد.
به این ترتیب دانشمندان نه تنها در مورد وجود مرکزى به عنوان مرکز انفجار بزرگ براى جهان فعلى مطمئن نیستند، بلکه به وجود آن در حالت‏هاى پیشین نیز اطمینان ندارند.
در مورد عامل و علت اصلى انبساط نیز فعلا جواب قطعى داده نشده است، شاید هرگز به این نکته پى نبریم که در لحاظ شروع انبساط چه حوادثى پیش آمده است، زیرا ممکن است همه‏ى سر نخها به واسطه‏ى شدت حادثه از بین رفته باشند.
چگونگى حالات قبل از انبساط نیز احتمالا جزء اسرار غیر قابل کشف قرار مى‏گیرد.
از طرف دیگر طبق نظریه «جهان چرخه‏اى‏» جهان بین چگالى زیاد و چگالى کم نوسان مى‏کند و انبساط و انقباض به تناوب تکرار مى‏شوند.

 

توضیح اشکال اول
اگر انفجار بزرگ و انبساط جهان امکان پذیر باشد مى‏توان با در دست داشتن میزان انبساط به زمانى در تاریخ جهان بازگشت که همه کهکشانها در نقطه‏اى متمرکز بوده‏اند، و آغاز جهان آفرینش را از آنجا به حساب آورد، بنابراین، زمان بین آغاز تا حال عبارت است از سن و عمر جهان، ولى براى حل کامل مساله خست‏باید از هندسه‏ى جهان آگاه شد و بعد معادله‏هاى لازم را در روابط بین کیهانشناسى و و یژگیهاى جهان به کار برد.
از آنجا که هر مدل کیهانشناختى جواب مخصوص خود را دارد، دست‏یازى به نقطه آغازین از این طریق عملى نیست; زیرا نخست‏باید صحت‏یکى از نظریات (هندسه اقلیدسى و نا اقلیدسى) اثبات شود.
مدل اقلیدسى که فضاى جهان را مسطح به حساب مى‏آورد و ساده‏ترین مدلها است، محاسبه سن جهان بر این مدل به عددى حدود یازده (11) میلیارد سال مى‏رسد، با توجه به این که سن‏زمین حدود 4 تا 5 میلیارد سال و سن منظومه‏ى شمسى که از اندازه‏گیرى سن شهابسنگها عملى شده است‏حدود 6/4 میلیارد سال مى‏باشد، بنابراین مى‏توان باور داشت که سن کل جهان نیز نمى‏تواند بیشتر از 11 میلیارد سال باشد.
لیکن اشکال اینجا است که در محاسبه سن پیرترین ستارگان کهکشان راه شیرى به مقادیر بین 12 تا 15 میلیارد سال مى‏رسیم، این در حالى است که محاسبه جهان دور دست هنوز از محدوده تلسکوپهاى ما خارج است، زیرا هر سال که مى‏گذرد تلسکوپها و دیگر ابزارهاى نجومى پیشرفته‏تر مى‏شوند وگستره مشاهدات انسان بسط مى‏یابد، مثلا تلسکوپ 200 اینچى «مونت پالومار» از ابزارهایى است که براى کاوش حوزه‏هاى بسیار دور جهان طراحى شده وحدود 20 میلیارد سال نورى را مى‏نمایاند، بنابراین بین 11 میلیارد سن‏کل جهان و بین 15 میلیارد و بیشتر (سن‏پیرترین ستارگان دیده شده) یک تفاوت و تناقض چشمگیر وجود دارد.
براى رفع این تناقض چند احتمال داده‏اند:
الف) فرض کنیم محاسبه سن ستارگان پیر کهکشان خودمان (راه شیرى) همراه با اشتباه بوده و سن واقعى آنها کمتر از مقادیر به دست آمده است.
ب) منشا جهان از یک نقطه نیست وشکل عمومى آن از یک نوسان پیروى مى‏کند، یعنى جهان متناوبا در حال انبساط و انقباض است و زندگى امروزى ما در مرحله‏ى انبساط آن قرار گرفته است.
ج) فرض شود جهان ، تاریخ نامحدودى دارد و به موازات دور شدن کهکشانها از هم ، کهکشانهاى دیگرى براى پر کردن فضاى خالى آنها پدید مى‏آیند، این فرضیه چنان که اشاره شد به جهان پایدار مشهور است.
د) هندسه جهان را نا اقلیدسى بدانیم، محاسبه جهان بر مبناى هندسه‏هاى غیر اقلیدسى رسیدن به مقادیر بیشتر از 15 میلیارد سال را ممکن مى‏سازد.
هندسه‏ى جهان
بر اساس هندسه اقلیدس که آن را هندسه مسطحه ودو بعدى مى‏خوانند جهان، نامحدود و بى‏مرز است، این دیدگاه از اصل پنجم برخاسته است که بر اساس آن: دو خط موازى ومستقیم اگر تا بى‏نهایت هم امتداد یابند هیچ‏گاه همدیگر را قطع نمى‏کنند و فاصله‏شان همواره ثابت است.
اصل پنجم اقلیدس این است: «اگر خطى بر دو خط راست فرو افتد با آنها دو زاویه بسازد، چنان که مجموعشان از دو قائمه کمتر باشد، وقتى که آن دو خط به طور نامتناهى امتداد داده شوند، در طرفى که زاویه‏هاى کوچکتر از دو قائمه قرار دارند به یکدیگر مى‏رسند. »
لیکن چنان که گویند: خود اقلیدس از این اصل و دست آوردهاى آن ناخشنود بود وچشم به پیدایش هندسه نا اقلیدسى دوخت.
بسیارى از دانشمندان کوشیدند اصل پنجم اقلیدس را چون چهار اصل دیگر اثبات کنند و موفق نشدند، از جمله مردانى که در اثبات این اصل تلاش کردند:
ابوالحسن ثابت‏بن قره حرانى (221 تا 288ه.ق) پزشک، ریاضى‏دان، اختر شناس و مترجم نامدار بود، وى با روشى که پس از او ابوعلى حسن، مکنى به ابن هیثم،معروف به بصرى (354تا 420ه.ق) پزشک، فیزیکدان، ریاضى‏دان و بزرگترین محقق در شاخه‏ى نورشناسى فیزیک به کار گرفت و همچنین:حکیم ابوالفتح عمر خیام نیشابورى (439 تا 526ه.ق) حکیم، فیلسوف، شاعر، اخترشناس و ریاضى‏دان(همه در اصل پنجم اقلیدس تردید داشتند)، هر کدام خواستند به نحوى آن را اثبات کنند ولى توفیق به دست نیاوردند.
خواجه نصیرالدین حکیم والا مقام خطه‏ى طوس(597 تا 672ه.ق) منجم، ریاضى‏دان، سیاستمدار و نویسنده زبردست نیز در اثبات اصل پنجم به نتیجه‏اى نرسید، وى شرحى به عربى بر اقلیدس و رساله‏اى درباره‏ى اصل‏هاى اقلیدسى نوشت و در بررسى اصل پنجم و براى اثبات آن به اهمیت قضیه‏ى «مجموع زاویه‏هاى مثلث‏برابر دو قائمه است‏» توجه کرده و خواست از این روى کرد نتیجه بگیرد.
جان والیس(1616 تا 1703م) به کار خواجه نصیرالدین و شیوه‏ى استدلال او دلبستگى پیدا کرده و در سال 1651م استدلال او را در کلاس درس دانشگاه اکسفورد به کار برد.

 


هندسه هذلولوى نا اقلیدسى
بولیایى (1775تا 1856م) و لباچفسکى(1793 تا 1856م) در اوایل سده نوزدهم هندسه‏ى نااقلیدسى را کشف کردند، اما کشف آن به وسیله‏ى یک کشیش ««زوئیت‏» ایتالیایى تقریبا صد سال پیشتر صورت پذیرفته بود، همچنین اندکى بعد در آلمان:یوهان هاینریخ لامبرت(1718 تا 1777م) نیز به کشف هندسه‏ى نا اقلیدسى بسیار نزدیک شد، به دیگر سخن هندسه نا اقلیدسى را نه یک تن بلکه تنى چند در نقاط مختلف جهان بى‏ارتباط به یکدیگر کشف کردند، مثلا گاوس(1777تا 1855م) در آلمان، بولیایى در مجارستان(هنگرى) لباچفسکى در روسیه به این کشف دست‏یازیدند، گاوس همان راه ساکرى و لامبرت که با آثارشان آشنایى داشت را مى‏پیمود، و لباچفسکى نبوغ گاوس را صحه گذاشت و گفت: هیچ برهان قطعى درباره‏ى اصل پنجم وجود ندارد. وى در نظریه‏ى جدید خاطرنشان ساخت که از هر نقطه بیش از یک خطا به موازات خط مفروضى مى‏توان رسم کرد، و مجموع زاویه‏هاى مثلث کمتر از دو قائمه است. کاربرد این هندسه در سطوح منحنى چون سطح یک زین اسب است، و مى‏توان در آن عده‏ى فراوانى خطوط ژئودزى( خطوط مستقیم در سطح مستوى هندسه اقلیدسى) رسم کرد که هیچ یک از آنها هر چه به هر سو هم کشیده شوند یک خط ژئودزى معین را قطع نمى‏کنند.
بر این اساس، در سطح یک زین مجموع سه زاویه مثلثى که تشکیل مى‏شود همواره کوچکتر از دو زاویه قائمه است، و اختلاف بستگى به اندازه مثلث دارد. سطوحى که داراى خواص یک سطح زینى (هندسه هذلولوى) هستند انحناء و سطوح منفى نام دارند.

 

هندسه نا اقلیدسى بیضوى
برنهاردیمان (1826 تا 1866م) شاگرد گاوس در یک سخنرانى گفت: فضا لازم نیست نامتناهى باشد هر چند بى مرز تصور شود، یعنى مى‏توان گفت: دو خط با هم موازى نیستند و مجموع زاویه‏هاى یک مثلث‏بزرگتر از دو قائمه است و فضا از سه جهت (طول، عرض، ژرفا) بسط یافته است، و این حالت مخالف با سطح زین را با هندسه بر سطح یک کره نشان مى‏دهند، در این حالت کروى خطوط ژئودزى همان قوسهاى دایره عظیمه هستند و هر دو دایره عظیمه غیر مشخص همواره یکدیگر را در دو نقطه قطع مى‏کنند و خطوط موازى به هیچ وجه وجود ندارند.
در این هندسه مجموعه‏ى سه زاویه‏ى مثلث همواره بزرگتر از دو قائمه است .سطوح این هندسه با انحناى مثبت‏شناخته شده‏اند.
روش و طرز کار ریاضى براى توصیف فضاهاى سه بعدى منحنى و نیز فضاهاى منحنى با ابعاد بیشتر توسط ریمان تکمیل شد و براى استفاده اینشتاین وقتى که فکر ملا اتصالى ( زمان و بعد چهارم) را تصور کرد آماده بود.
کیهان شناسى اینشتاین
آلبرات اینشتاین (1879تا 1955م) کیهان شناسى خود را بر پایه هندسه غیر اقلیدسى بنا نهاد که در آن حجم جهان، محدود تلقى مى‏شود، در هندسه او (بیضوى) سه زاویه ثلث‏بیش از 180 درجه است، و چنان چه خط مستقیمى تا بى‏نهایت ادامه یابد نهایتا به نقطه آغاز برمى‏گردد، یعنى خط مستقیم با انحناء مشخص انحناء مى‏یابد، و این شعاع نشانگر اندازه‏ى جهان است، این نوع جهان فاقد کرانه و فضاى خالى خواهد بود، و کهکشانها و ستارگان با توزیع همگن، کل آن را خواهند پوشاند و تعداد محدودى ستاره و کهکشان در حجم محدود آن وجود خواهند داشت.
طرفداران این نظریه معتقدند با این روش (هندسه بیضوى) امکان دارد به تبیین جهان پرداخت، در این مدل، جهان ایستا و بدون انبساط است، اینشتاین به این نکته پى برد که جهان نه همانند مدل «نیوتون‏» نامحدود است و نه مى‏توان محدود و احاطه شده به یک جهان تهى باشد، بلکه فضا با انحناى مثبت‏بیانگر محدودیت جهان است.
در معادلات اینشتاین شعاع جهان حدود 20 میلیارد ( 1010×2) پارسک (1) به دست مى‏آید، یعنى تقریبا برابر 20/65 میلیارد سال نورى.
لیکن این نظریه با کشف نسبیت ، با اشکال‏هاى پیچیده و بغرنجى از جانب خود اینشتاین روبه رو گشت .
نظریه نسبیت‏خاص
اینشتاین با یافتن راهى جدید و بهتر براى ادراک کار جهان فیزیکى، تصور انسان را از چگونگى کار جهان به طور اساسى دگرگون ساخت.
فیزیکدانها مدتها بود بر این باور بودند که «نور» توسط شى‏ء دیگر باید در فضا انتقال یابد آن سان که «آب‏» موجهاى روى دریا را منتقل مى‏کند، و «هوا» موجهاى صدا را از یک سو به سوى دیگر مى‏رساند، بنابراین باید در فضا ماده‏اى فراگیر وجود داشته باشد تا محیطى براى انتشار امواج نور تدارک ببیند، آنان این ماده را «اتر»نامیدند.
اما ماهیت اتر، مرموز و تا حدى نامتقاعد کننده باقى ماند، آیا زمین در گردش خود بر گرد خورشید اتر را مى‏شکافد؟، آیا نور خورشید نیز در سیر خود در میان ستارگان راه خود را از میان اتر مى‏گشاید؟، آرى به حسب ظاهر باید این گونه باشد.
لیکن دو فیزیکدان آمریکایى به نامهاى «مایکلسون‏» و «مورلى‏» ابزارهاى نورى پیچیده‏اى را به کار بردند تا اثرات حرکت زمین در میان اتر را اندازه‏گیرى کنند، ولى با شگفتى دریافتند که نه تنها اثرى ناشى از وجود اتر نیست، بلکه هیچ‏گونه اثرى هم که منتج از حرکت زمین در میان اتر باشد وجود ندارد، همچنین آزمایش‏هاى دیگر در رابطه با یکسان بودن نور چراغ اتومبیل در سرعت‏هاى کم و زیاد و...
اینشتاین از این آزمایش‏ها دریافت که نور بدون نیاز به اتر و محیط، در فضاى تهى سیر مى‏کند.
افزون بر این نور، ویژگیهاى بنیادى معین و غیر عادیى دارد که با ماهیت اساسى ماده، فضا و زمان گره خورده است، وى در این راستا به نتایج‏شکوهمند زیر ست‏یافت:
1. اگر جسمى سرعت‏بگیرد و به سرعت نور نزدیک شود، زمان اندازه‏گیرى
شده توسط ناظر ساکن با زمان اندازه گیری شده توسط شخصی که با آن جسم حرکت میکند متفاوت است .
براى مثال: اگر اتومبیلى بتواند با سرعت مثلا 90 درصد سرعت نور حرکت کند، ناظر ساکن در کنار جاده احساس مى‏کند که ساعت نصب شده بر اتومبیل درست کار نمى‏کند، چرا که به نظر او این ساعت عقب مى‏ماند، البته این ساعت نیست که کند کار مى‏کند بلکه خود زمان کند مى‏شود، و اگر راننده‏ى اتومبیل زمان را اندازه‏گیرى کند چیزى عجیب وغیر عادى در ساعت‏خود نمى‏بیند، با وجود این هنگامى که اتومبیل به نقطه‏ى آغاز حرکت‏باز مى‏گردد و متوقف مى‏شود راننده‏ى آن (بسته به این که چه مدتى در این سفر بوده) از ناظرى که ساکن بوده است چند دقیقه جوانتر خواهد بود(زمان در اثر کند شدن بر او کمتر گذشته است). میزان کند شدن درست‏به همان مقدارى است که اینشتین در سال 1905م پیش بینى کرده بود.
2. در همین مثال پیش، که اتومبیل با سرعت 90 درصد سرعت نور حرکت مى‏کرد،ناظر ساکن با تعجب مى‏بیند که طول اتومبیل کوتاهتر مى‏شود و به نصف طول معمولى آن مى‏رسد، گرچه اتومبیل نیز پهن‏تر دیده مى‏شود، لیکن طول آن در راستاى حرکت‏به طور قابل ملاحظه‏اى منقبض گشته و کاهش مى‏یابد(انقباض نسبیتى).
3. اینشتین نشان داد که جرم جسم متحرک از نظر ساکن، به سرعت آن جسم وابسته است.
براى مثال: اگر وزن اتومبیل فوق، مثلا 500 کیلوگرم باشد هنگامى که سرعت آن به 90 درصد سرعت نور مى‏رسد وزن آن نیز دو برابر مى‏شود و به 1000 کیلوگرم افزایش مى‏یابد.
این اثرات (سه‏گانه یاد شده) در حوالى سرعت نور به شدت افزایش مى‏یابد، به طورى که براى جسمى که تقریبا با سرعت نور حرکت مى‏کند زمان «تقریبا» متوقف مى‏شود، جسم به صورت صفحه‏اى پهن مى‏نماید وجرم «تقریبا» بى‏نهایت مى‏گردد.
اینشتین پس از تکمیل نظریه نسبیت‏خاص، به اصلاح نظریه نیوتون درباره گرانش پرداخت تا آن را با اصول نسبیت تطبیق دهد.
نیوتون فرض کرد که نیروى گرانش Mr\m2 G مساوى F ، به طور لحظه‏اى عمل مى‏کند، نظر او این بود که عمل جاذبه خورشید بر زمین محتاج زمان نیست، و بر هم کنشهاى گرانشى حتى در فواصل نامحدود ستارگان در یک آن روى مى‏دهند.
اینشتین به نادرست‏بودن این نظر پى برد، چرا که هیچ بر هم کنشى (و همچنین هیچ جسمى) نمى‏تواند سریعتر از سرعت نور انتشار یابد، از این رو تکمیل نظریه جدیدى را درباره‏ى گرانش آغاز کرد که در آن هم سرعت انتشار گرانش همان سرعت نور (کیلومتر در ثانیه 000، 300 C )باشد و هم بتواند حرکت‏هاى سیارات را به خوبى نظریه نیوتون توضیح دهد.
وى در این راستا لازم دید فضاى سه بعدى را کنار بگذارد و چنین مطرح کند که میدان گرانشى در فضا، مثلا میدان ناشى از وجود خورشید، به اعوجاجى در فضا مى‏انجامد که شدت آن به میزان جرم جسم بستگى دارد.
افزون بر این، اینشتین دریافت که در معادلات خود،زمان را به عنوان بعد چهارم به کار گیرد از این رو گفت: زمان مى‏تواند به انحناى فضا خمیده باشد،زیرا میدان گرانشى خورشید در فضا فرو رفتگى ایجاد مى‏کند که خورشید در ته آن فرو رفتگى قرار دارد، یعنى هرچه جرم جسم بیشتر باشد به فرو رفتگى بزرگترى در فضا مى‏انجامد، و هر جسمى که به قدر کافى به این فرو رفتگى نزدیک شود مجبور است مسیر خود را تغییر دهد،اگر حرکت جسم بسیار آرام و کاملا به طرف مرکز فرو رفتگى باشد به درون حفره فرورفتگى مى‏افتد و در ته آن ساکن مى‏شود، مثلا اگر متحرکى به سوى خورشید حرکت کند با نزدیکتر شدن به خورشید شتاب مى‏گیرد و به درون آن سقوط مى‏کند.
اما اگر جسم به هنگام حرکت‏به سوى خورشید سرعت کافى داشته باشد، خورشید را پشت‏سر مى‏گذارد، اما مسیر آن خط راست نخواهد بود، جسم موقعى که از فرو رفتگى عبور مى‏کند مستقیم‏ترین مسیر ممکن را که خط ژئودزیک نامیده مى‏شود طى مى‏کند، اما آشکار است که این خط نمى‏تواند خط مستقیم باشد، زیرا صفحه‏اى که جسم در آن حرکت مى‏کند خمیده است.
بر این اساس، نور،به هنگام حرکت از مجاورت یک جسم پر جرم(چون خورشید) منحرف مى‏شود و ناگزیر به فرو رفتگى فضا (زمان) که ناشى از جرم خورشید است مى‏افتد، موقعى که نور از طرف دیگر بیرون مى‏آید و به سوى زمین رهسپار مى‏شود راستاى آن تغییر مى‏یابد.
لیکن(گرچه نظریه نسبیت عام انیشتین هنوز بهترین و مقبولترین نظریه در مورد فضا،زمان وگرانش است)، در این هندسه رسیدن نورهایى که از میلیاردها سال نورى خبر مى‏دهند معلوم نیست چند میلیارد سال آن را باید در فرو رفتگى‏ها و چاله‏ها، راه خود را منحرف کنند ومسیر منحنى و ژئودزیک را به پیمایند تا وارد کهکشان ما گردند و از آنجا به زمین ما برسند تا ما بر اساس آن سن و تاریخ جهان را ارزیابى کرده و به نقطه آغازین آن برسیم.
نتیجه سخن
1- نظریه انفجار بزرگ با اشکالات متعدد به ویژه با نامعلومى سن جهان روبه رو است .
2- انبساط جهان از حیث ماهیت انبساط، مرکز، و عامل آن هنوز در حال تئورى است، و هیچ دلیل قانع کننده‏اى بر آن به دست نیامده است.
3- مدل هندسه اقلیدسى از سوى اصل پنجم، دو بعدى بودن و... مخدوش شمرده شده وکوشش‏هاى دانشمندان از خود اقلیدس گرفته تا سایران در استدلالى کردن آن به نتیجه‏اى نرسیده است.
4- انحناى منفى یا هندسه هذلولوى مانند حالت‏یک سطح زین به یک انبساط بى‏پایان منجر مى‏شود، در این فضاى سه بعدى، با در نظر داشتن رابطه‏ى اقلیدسى (نسبت و رابطه بین کره و شعاع آن) با افزایش یافتن عده کهکشانى‏ها بر حسب افزایش مساحت، افزایشى سریعتر از «مکعب مسافت‏» دلیل بر وجود یک فضاى بى‏پایان با انحناى منفى است.
5- حالت مخالف آن، یعنى هندسه بیضوى مى‏رساند که جهان ما به طور مثبت انحناء یافته و پایان دارد، مسافت کهکشانهاى دور با شعاع کوچکى تنها چند میلیارد سال نور است. مع ذلک این نتیجه دور از قطعى بودن است، زیرا نور یک مجموعه کهکشانى که مثلا 2 میلیارد سال پیش انتشار یافته ممکن است‏بستگى به سنشان داشته باشد و تک تک آنها تحولى محدود و ویژه خود را پشت‏سر گذاشته باشند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 34  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تئوری هاى آغاز آفرینش