نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد فلسفه اخلاقی پیامبر

اختصاصی از نیک فایل تحقیق در مورد فلسفه اخلاقی پیامبر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد فلسفه اخلاقی پیامبر


تحقیق در مورد فلسفه اخلاقی پیامبر

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

 

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

  

 

تعداد صفحه31

 

 

 

فهرست مطالب

 

 

حوزه بحث پیرامون فلسفه اخلاق

1- اخلاق نظرى 2- اخلاق عملى 3- اخلاق مکتبى 4- اخلاق فلسفى

1- اخلاق نظرى

اخلاق نظرى از کیفیت پیدایش علمى اخلاق بحث مینماید و از شناخت اخلاق در محور خوبیها و بدیها و معیارهاى ارزشى اخلاق سخن میگوید.

2- اخلاق علمى

اخلاق عملى از کیفیت پیاده کردن و عمل نمودن و به کار بستن اوصاف اخلاقى بحث مینماید.

3- اخلاق مکتبى

اخلاق مکتبى دیدگاههاى اخلاقى هر مکتبى را مطرح میکند و نظریات جهان بینى مختلف اخلاقى را پیرامون مسئله اخلاق به میان میآورد مثلا دیدگاه مکتب رواقیون چیست ؟ و دیدگاه مکتب الهیون کدام است ؟

 

4- اخلاق فلسفى

از نظریات و دیدگاههاى فلاسفه در اخلاق از نظر فلسفى بحث مینماید مثلا کانت چه میگوید؟ مارکس چه گفته است ؟ و دیدگاه ارسطو و فارابى در زمینه اخلاق چه میباشد؟

اخلاق از دیدگاه مذاهب و مکاتب

به دلیل اهمیت و وسیع بودن بحث فلسفه اخلاق در میان مذاهب فقط مذاهب اسلامى خاصه شیعى را مورد بررسى قرار مى دهیم

1- اخلاق از دیدگاه مذاهب اسلامى : گروهى از امامیه و معتزله معتقد به حسن و قبح (خوب و بد)عقلى اعمال مى باشد و براى اثبات مدعاى خویش دلائل و شواهدى را اقامه مینماید همچنین گروهى نیز به حسن و قبح شرعى اعمال معتقدند، و میگویند عقل را قدرت و کشش بر درک محاسن اخلاقى و قبایح نیست ، و فقط شارع میتواند حسن و قبح اعمال را تشخیص دهد این گروه همان اشاعره هستند که عقل را کوچکتر و نارساتر از آن میدانند که بتواند همه مسائل اخلاقى را بفهمند و حسن و قبح آنرا را انتزاع نمایند.

حسن قبح عقلى

همانطورى که بیان شد امامیه و معتزله معتقد به حسن و قبح عقلى اعمال هستند؛ این گروه از دانشمندان علم اخلاق مى گویند: عقل همه بایدها و نبایدها و محاسن و شرور را تشخیص میدهد مثلا صدق عدل خوب و شایسته است و دروغ و ظلم ، بد و ناروا میباشد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد فلسفه اخلاقی پیامبر

دانلود مقاله رسالت پیامبر

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله رسالت پیامبر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 پیغمبر اکرم یگانه پیغمبرى استکه تاریخ کاملا مشخصى دارد. حضرت رسول اکرم (ص) در ساعات ابتدایى صبح روز جمعه هفدهم ماه ربیع الاول یعنى در فصل بهار در شهر مکه به دنیا آمد. در آن محیط که فقط و فقط محیط بت پرستى بود، او هرگز بتى را سجده نکرد. پیغمبر اکرم در همه عمرش، از اول کودکى تا آخر، هرگز اعتنائى به بت و سجده بت نکرد. این، یکى از مشخصاتایشان است.
پیش از بعثت براى خدیجه که بعداَ به همسرى اش در آمد، یک سفر تجارتى به شام پیش آمد در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکارى حضرت محمد برایش روشن شد. او در میان مردم آنچنان به درستى شهره شده بود که لقب محمد امین یافته بود و امانتها را به او مى سپردند. پس از هجرت به مدینه، حضرت على ( علیه السلام ) را چند روزى بعد از خود باقى گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلى برساند.
بزرگان در بسیارى از کارها به عقل او اتکا مى کردند. عقل و صداقت و امانت از صفاتى بود که پیغمبر اکرم سختبه آنها مشهور بود به طورى که در زمان رسالت وقتى که فرمود آیا شما تاکنون از من سخن خلافى شنیده اید، همه گفتند: ابدا، ما تو را به صدق و امانت مى شناسیم.
یکى از جریانهایى که نشان دهنده عقل و فطانت ایشان است، این است که وقتى خانه خدا را خراب کردند ( دیوارهاى آن را برداشتند ) تا دو مرتبه بسازند، حجر الاسود را نیز برداشتند. هنگامى که مى خواستند دو مرتبه آنرا نصب کنند، این قبیله مى گفت من باید نصب کنم، آن قبیله مى گفتمن باید نصب کنم، و عنقریب بود که زد و خورد شدیدى روى دهد. پیغمبر اکرم آمد قضیه را به شکل خیلى ساده اى حل کرد. به این شکل که فرمودند از هر قبیله مردى به نمایندگى بیاید و در گذاشتن سنگ در سرجایش کمک کند. بدین ترتیب پیامبر آن ماجرا را به خوبى به پایان رسانید.
از سوابق دیگر قبل از رسالت رسول اکرم یعنى در فاصله ولادت تا بعثت، این است که تا سن بیستو پنج سالگى دو بار به خارج عربستان مسافرت کرد.
پیغمبر فقیر بود، از خودش پولى نداشت یعنى به اصطلاح یک سرمایه دار نبود. هم یتیم بود، هم فقیر و هم تنها. یتیم بود خودش شخصا کار مى کرد و زندگى مى نمود
بعد از سى سالگى در حالى که خودش با خدیجه زندگى و عائله تشکیل داده است، کودکى را در دو سالگى از پدرش مى گیرد و میآورد در خانه خودش. کودک، على بن ابى طالب است.
تا وقتى که مبعوث مى شود به رسالت و تنهائیش با مصاحبت وحى الهى تقریبا از بین مى رود، یعنى تا حدود دوازده سالگى این کودک، مصاحب و همراهش فقط این کودک است
،.پیغمبر اکرم در میان قوم خودش تنها بود، همفکر نداشت.. یعنى در میان همه مردم مکه کسى که لیاقت همفکرى و همروحى و هم افقى او را داشته باشد، غیر از این کودک نیست. خود حضرت على ( ع ) نقل مى کند که من بچه بودم، پیغمبر وقتى به صحرا مى رفت، مرا روى دوش خود سوار مى کرد و مى برد.
در بیست و پنج سالگى خدیجه از او خواستگارى مى کند.
عجیب این است:
حالا که همسر یک زن بازرگان و ثروتمند شده است، دیگر دنبال کار بازرگانى نمى رود. تازه دوره عبادتش شروع مى شود. آن حالت تنهایى یعنى آن فاصله روحى اى که او با قوم خودش پیدا کرده است، روز بروز زیادتر مى شود. دیگر این مکه و اجتماع مکه، گویى روحش را مى خورد. حرکت مى کند تنها در کوههاى اطراف مکه ( 1 ) راه مى رود، تفکر و تدبر مى کند. خدا مى داند که چه عالمى دارد، ما که نمى توانیم بفهمیم. در همین وقت است که غیر از آن کودک یعنى على ( ع ) کس دیگر، همراه و مصاحب او نیست.
ماه رمضان که مى شود در یکى از همین کوههاى اطراف مکه - که در شمال شرقى این شهر است و از سلسله کوههاى مکه مجزا و مخروطى شکل است - به نام کوه حرا که بعد از آن دوره اسمش را گذاشتند جبل النور ( کوه نور ) خلوت مى گزیند. شاید خیلى از شما که به حج مشرف شده اید این توفیق را پیدا کرده اید که به کوه حرا و غار حرا بروید. پدرم که دوبار به آنجا رفته است خیلى از محیط آنجا تعریف میکند.براى یک آدم معمولى حدود سه ربع هم طول مى کشد تا به بالاى آن کوه برسد. ماه رمضان که مى شود اصلا به کلى مکه را رها مى کند و حتى از خدیجه هم دورى مى گزیند. یک توشه خیلى مختصر، آبى، نانى با خودش بر مى دارد و مى رود به کوه حرا و ظاهرا خدیجه هر چند روز یک مرتبه کسى را مى فرستاد تا مقدارى آب و نان برایش ببرد. تمام این ماه را به تنهایى در خلوت مى گذراند. البته گاهى فقط على ( ع ) در آنجا حضور داشته و شاید همیشه على ( ع ) بوده است. قدر مسلم این است که گاهى على ( ع ) بوده است، چون مى فرماید: آن ساعتى که وحى نزول پیدا کرد من آنجا بودم.
از آن کوه پائین نمیآمد و در آنجا خداى خودش را عبادت مى کرد. اینکه چگونه تفکر مى کرد، چگونه به خداى خودش عشق مى ورزید و چه عوالمى را در آنجا طى مى کرد، براى ما قابل تصور نیست. على ( ع ) در این وقت بچه اى است حداکثر دوازده ساله. در آن ساعتى که بر پیغمبر اکرم وحى نازل مى شود، او آنجا حاضر است. پیغمبر یک عالم دیگرى را دارد طى مى کند. هزارها مثل ما اگر در آنجا مى بودند چیزى را در اطراف خود احساس نمى کردند ولى على ( ع ) یک دگرگونیهایى را احساس مى کند. قسمتهاى زیادى از عوالم پیغمبر را درک مى کرده است، چون مى گوید:
من صداى ناله شیطان را در هنگام نزول وحى شنیدم.
مثل شاگرد معنوى که حالات روحى خودش را به استادش عرضه مى دارد، به پیغمبر عرض کرد: یا رسول الله ! آن ساعتى که وحى داشت بر شما نازل مى شد، من صداى ناله این ملعون را شنیدم. فرمود بله على جان !
شاگرد من ! تو آنها که من مى شنوم، مى شنوى و آنها که من مى بینم، مى بینى ولى تو پیغمبر نیستی.
پاره اى از شب، گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث شب را به عبادت مى پرداخت با اینکه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدینه در تلاش بود، از وقت عبادتش نمى کاست او آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق مى یافت عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود، عاشقانه و سپاسگزارانه بود روزى یکى از همسرانش گفت: تو دیگر چرا آن همه عبادت مى کنى ؟ تو که آمرزیده اى ! جواب داد: آیا یک بنده سپاسگزار نباشم ؟
بسیار روزه مى گرفت. علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، یک روز در میان روزه مى گرفت دهه آخر ماه رمضان بسترش بکلى جمع مى شد و در مسجد معتکف مى گشت و یکسره به عبادت مى پرداخت، ولى به دیگران مى گفت: کافى است در هر ماه سه روز روزه بگیرید مى گفت: به اندازه طاقت عبادت کنید، بیش از ظرفیت خود بر خود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد.
با گوشه گیرى و ترک اهل و عیال مخالف بود، بعضى از اصحاب که چنین تصمیمى گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند مى فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و یاران شما همه حقوقى بر شما دارند و مى باید آنها را رعایت کنید.
عبادت تنهایى را طول مى داد، گاهى در حال عبادت شخصى و شبانه ساعتها سرگرم بود، اما در جماعت به کوتاهى آن اصرار داشت، رعایت حال ضعفا را لازم مى شمرد و به آن توصیه مى کرد.
یکى ازسوابق رسول خدا این است که امى بود یعنى مدرسه نرفته ودرس نخوانده بود و نزد هیچ معلمى علم نیاموخته و با هیچ نوشته و دفتر و کتابى آشنا نبوده است.
هیج مسلمان یا غیر مسلمانى مدعى نشده است که آن حضرت در دوران کودکى یا جوانى، چه رسد به دوران کهولت و پیرى که دوره رسالت است، نزد کسى خواندن یا نوشتن آموخته است، و همچنین احدى ادعا نکرده و موردى را نشان نداده است که آن حضرت قبل از دوران رسالت یک سطر خوانده و یا یک کلمه نوشته است.
مردم عرب، بالاخص عرب حجاز، در آن عصر و عهد به طور کلى مردمى بى سواد بودند. افرادى از آنها که مى توانستند بخوانند و بنویسند انگشت شمار و انگشت نما بودند.
خاور شناسان نیز که با دیده انتقاد به تاریخ اسلامى مى نگرند کوچکترین نشانه اى بر سابقه خواندن و نوشتن رسول اکرم نیافته، اعتراف کرده اند که او مردى درس ناخوانده بود و از میان ملتى درس ناخوانده برخاست.
به عقیده من او با خط و خواندن آشنا نبود، جز زندگى صحرا چیزى نیاموخته بود.
ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن مى گوید: ظاهرا هیچ کس در این فکر نبود که وى ( رسول اکرم ) را نوشتن و خواندن آموزد. در آن موقع هنر نوشتن و خواندن به نظر عربها اهمیتى نداشت به همین جهت در قبیله قریش بیش از هفده تن خواندن و نوشتن نمى دانستند. معلوم نیست.
کونستان ورژیل گیورگیو در کتاب محمد پیغمبرى که از نو باید شناخت مى گوید: با اینکه امى بود، در اولین آیات که بر وى نازل شده صحبت از قلم و علم، یعنى نوشتن و نویسانیدن و فرا گرفتن و تعلیم دادن است. در هیچیک از ادیان بزرگ این اندازه براى معرفت قائل به اهمیت نشده اند و هیچ دینى را نمى توان یافت که در مبدا آن، علم و معرفت اینقدر ارزش و اهمیت داشته باشد. اگر محمد یک دانشمند بود، نزول این آیات در غار ( حرا ) تولید حیرت نمى کرد، چون دانشمند قدر علم را مى داند، ولى او سواد نداشت و نزد هیچ آموزگارى درس نخوانده بود.
رسول اکرم در خلال سفرى که همراه ابو طالب به شام رفت، ضمن استراحت در یکى از منازل بین راه، برخورد کوتاهى با یک راهب به نام بحیرا داشته است. بحیرا که تا حدودى هم نقاشى میکرده است بعدها چهره او را میکشد.
در کتب تواریخ نام کاتبان رسول خدا آمده است. على بن ابى طالب ( ع )، عثمان بن عفان، عمرو بن العاص، معاویة بن ابى سفیان، شرحبیل بن حسنه، عبدالله بن سعد بن ابى سرح، مغیره بن شعبه، معاذ بن جبل، زید بن ثابت، حنظلة بن الربیع، ابى بن کعب، جهیم بن الصلت، حصین النمیرى
دعوت ازخویشاوندان
در اوائل بعثت پیغمبر اکرم آیه آمد که خویشاوندان نزدیکت را انذار و اعلام خطر کن. هنوز پیغمبر اکرم اعلام دعوت عمومى به آن معنا نکرده بودند. مى دانیم در آن هنگام على ( ع ) بچه اى بوده در خانه پیغمبر. ( على ( ع ) از کودکى در خانه پیغمبر بودند که آن هم داستانى دارد. قرار شد که رسول اکرم غذایى ترتیب بدهد و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب را دعوت کند. على ( ع ) هم کمک کرد و غذایى از گوشت درست کرد و مقدارى شیر نیز تهیه کرد که آنها بعد از غذا خوردند. پیغمبر اکرم اعلام دعوت کرد و فرمود من پیغمبر خدا هستم و از جانب خدا مبعوثم. من مأمورم که ابتدا شما را دعوت کنم و اگر سخن مرا بپذیرید سعادت دنیا و آخرت نصیب شما خواهد شد. ابولهب که عمومى پیغمبر بود تا این جمله را شنید، عصبانى و ناراحت شد و گفت تو ما را دعوت کردى براى اینکه چنین مزخرفى را به ما بگویى ؟
جارو جنجال راه انداخت و جلسه را بهم زد. پیغمبر اکرم براى بار دوم به على ( ع ) دستور تشکیل جلسه را داد. خود امیرالمؤمنین که راوى هم هست مى فرماید که اینها حدود چهل نفر بودند یا یکى کم یا یکى زیاد. در دفعه دوم پیغمبر اکرم به آنها فرمود هر کسى از شما که اول دعوت مرا بپذیرد، وصى، وزیر و جانشین من خواهد بود. غیر از على ( ع ) کسى جواب مثبت نداد و هر چند بار که پیغمبر اعلام کرد، على ( ع ) از جا بلند شد. در آخر پیغمبر فرمود بعد از من تو وصى و وزیر و خلیفه من خواهى بود.
شغلها

پیغمبر اکرم چه شغلهایى داشته است ؟ جز شبانى و بازرگانى، شغل و کار دیگرى را از ایشان سراغ نداریم. بسیارى از پیغمبران در دوران قبل از رسالتشان شبانى مى کرده اند ( حالا این چه راز الهى اى دارد، ما درست نمى دانیم ) همچنانکه موسى شبانى کرده است. پیغمبر اکرم هم قدر مسلم این است که شبانى مى کرده است. گوسفندانى را با خودش به صحرا مى برده است، محافظت مى کرده و مى چرانیده و بر مى گشته است. بازرگانى هم که کرده است . آن سفر را با چنان مهارتى انجام داد که موجب تعجب همگان شد.

مسافرتها
رسول اکرم، به خارج عربستان فقط دو مسافرت کرده است که هر دو قبل از دوره رسالت و به سوریه بوده است. یکسفر در دوازده سالگى همراه عمویش ابوطالب، و سفر دیگر در بیست و پنج سالگى به عنوان عامل تجارت براى زنى بیوه به نام خدیجه که از خودش پانزده سال بزرگتر بود و بعدها با او ازدواج کرد. البته بعد از رسالت، در داخل عربستان مسافرتهایى کرده اند. مثلا به طائف رفته اند، به خیبر که شصت فرسخ تا مکه فاصله دارد و در شمال مکه است رفته اند، به تبوک که تقریبا مرز سوریه است و صد فرسخ تا مدینه فاصله دارد رفته اند، ولى در ایام رسالت از جزیرة العرب هیچ خارج نشده اند.
هجرت پیامبر اکرم (ص)
همان شبى که دشمنان تصمیم گرفتند این محرمانه حضرت محمد را به قتل برسانند وحى الهى بر پیغمبر اکرم نازل شد: از مکه بیرون برو، خواستند شبانه بریزند. ابولهب که یکى از آنها بود مانع شد. گفت شب ریختن به خانه کسى صحیح نیست. در آنجا زن هست، بچه هست، یک وقت اینها مى ترسند یا کشته مى شوند. باید صبر کنیم تا صبح شود. گفتند بسیار خوب. آمدند دور خانه پیغمبر حلقه زدند و کشیک مى دادند، منتظر که صبح بشود و در روشنایى بریزند به خانه پیغمبر. پیغمبر اکرم، على علیه السلام را خواست و فرمود على جان ! تو امشب باید براى من فداکارى بکنی. عرض کرد یا رسول الله ! هر چه شما امر بفرمایید. فرمود امشب، تو در بستر من مى خوابى و همان برد و جامه اى را که من موقع خواب به سر مى کشم به سر میکشی. عرض کرد: بسیار خوب. شب، على ( ع ) آمد خوابید و پیغمبر اکرم ( ص ) بیرون رفت. در بین راه که حضرت مى رفتند به ابوبکر برخورد کردند. حضرت، ابوبکر را با خودشان بردند. در نزدیکى مکه غارى است به نام غار ثور، در غرب مکه و در یکراهى است که اگر کسى بخواهد به مدینه برود از آنجا نمى رود. مخصوصا راه را منحرف کردند. پیغمبر اکرم ( ص ) با ابوبکر رفتند و در آن محل مخفى شدند. قریش هم منتظر که صبح دسته جمعى بریزند و اینقدر کارد و چاقو به حضرت بزنند نه با شمشیر که بگویند یک نفر کشته که حضرت کشته بشود و بعد هم اگر بگویند کى کشت، بگویند هر کسى یک وسیله اى داشت و ضربه اى زد.
اول صبح که شد اینها مراقب بودند که یک وقت پیغمبر اکرم از آنجا بیرون نرود. ناگاه کسى از جا بلند شد. نگاه کردند دیدند على است. پرسیدند محمد کجاست ؟ فرمود مگر شما او را به من سپرده بودید که از من مى خواهید ؟ گفتند پس چه شد ؟ فرمود: شما تصمیم گرفته بودید که او را از شهرتان تبعید کنید، او هم خودش تبعید شد. خیلى ناراحت شدند. گفتند بریزیم همین را به جاى او بکشیم، حالا خودش نیست جانشینش را بکشیم. یکى از آنها گفت او را رها کنیم، جوان است و محمد فریبش داده است. فرمود: به خدا قسم اگر عقل مرا در میان همه مردم دنیا تقسیم کنند، اگر همه دیوانه باشند عاقل مى شوند. از همه تان عاقل تر و فهمیده ترم.
غارثور
حضرت رسول ( ص ) را تعقیب کردند. دنبال اثر پاى حضرت را گرفتند تا به آن غار رسیدند. دیدند اینجا اثرى که کسى به تازگى درون غار رفته باشد نیست. عنکبوتى هست و در اینجا تنیده است، و مرغى هست و لانه او. گفتند نه، اینجا نمى شود کسى آمده باشد. تا آنجا رسیدند که حضرت رسول ( ص ) و ابوبکر صداى آنها را مى شنیدند و همین جا بود که ابوبکر خیلى مضطرب شده و قلبش به طپش افتاده بود و مى ترسید. آنگاه پیغمبر به او گفت: نترس، غصه نخور، خدا با ماست.
تا به این مرحله رسید، از همان جا برگشتند. گفتند ما نفهمیدیم این چطور شد ؟ به آسمان بالا رفت یا به زمین فرو رفت ؟ مدتى گشتند. پیدا نکردند که نکردند. سه شبانه روز یا بیشتر پیغمبر اکرم ( ص ) در همان غار بسر بردند. شب که مى شد، هند بن ابى هاله که پسر خدیجه است از شوهر دیگرى، و مرد بسیار بزرگوارى است محرمانه آذوقه مى برد و بر مى گشت. قبلا قرار گذاشته بودند مرکب تهیه کنند. دو تا مرکب تهیه کردند و شبانه بردند کنار غار، آنها سوار شدند و راه مدینه را پیش گرفتند.
مردم مدینه ورسول اکرم(ص)
مردم مدینه دو قبیله بودند به نام اوس و خزرج که همیشه با هم جنگ داشتند. یک نفر از آنها به نام اسعد بن زراره می آید به مکه براى اینکه از قریش استمداد کند. وارد مى شود بر یکى از مردم قریش.
کعبه از قدیم معبد بود گو اینکه در آن زمان بتخانه بود و رسم طواف که از زمان حضرت ابراهیم معمول بود هنوز ادامه داشت. هرکس که می آمد، یک طوافى هم دور کعبه مى کرد. این شخص وقتى خواست برود به زیارت کعبه و طواف بکند، میزبانش به او گفت: ( مواظب باش ! مردى در میان ما پیدا شده، ساحر و جادوگرى که گاهى در مسجد الحرام پیدا مى شود و سخنان دلرباى عجیبى دارد. یک وقت سخنان او به گوش تو نرسد که تو را بى اختیار مى کند. سحرى در سخنان او هست). اتفاقا او موقعى مى رود براى طواف که رسول اکرم در کنار کعبه در حجر اسماعیل نشسته بودند و با خودشان قرآن مى خواندند. در گوش این شخص پنبه کرده بودند که یکوقت چیزى نشنود. مشغول طواف کردن بود که قیافه شخصى خیلى او را جذب کرد. ( رسول اکرم سیماى عجیبى داشتند ). گفت نکند این همان آدمى باشد که اینها مى گویند ؟ یک وقت با خودش فکر کرد که عجب دیوانگى است که من گوشهایم را پنبه کرده ام. من آدمم، حرفهاى او را مى شنوم، پنبه را از گوشش انداخت بیرون. آیات قرآن را شنید. تمایل پیدا کرد. این امر منشأ آشنایى مردم مدینه با رسول اکرم ( ص ) شد. بعد آمد صحبتهایى کرد و بعدها ملاقاتهاى محرمانه اى با حضرت رسول کردند تا اینکه عده اى از اینها[ به مکه] آمدند و قرار شد در موسم حج در یکى از شبهاى تشریق یعنى شب دوازدهم وقتى که همه خواب هستند بیایند در منا، در عقبه وسطى، در یکى از گردنه هاى آنجا، رسول اکرم ( ص ) هم بیایند آنجا و حرفهایشان را بزنند. در آنجا رسول اکرم فرمود من شما را دعوت مى کنم به خداى یگانه و... و شما اگر حاضرید ایمان بیاورید، من به شهر شما خواهم آمد. آنها هم قبول کردند و مسلمان شدند، که جریانش مفصل است. زمینه اینکه رسول اکرم ( ص ) از مکه به مدینه منتقل بشوند فراهم شد. این اولین[ حادثه]بود. بعد حضرت رسول ( ص ) مصعب بن عمیر را فرستادند به مدینه و او در آنجا به مردم قرآن تعلیم داد. اینهایى که ابتدا آمده بودند، عده اندکى بودند، به وسیله این مبلغ بزرگوار عده زیاد دیگرى مسلمان شدند و تقریبا جو مدینه مساعد شد. قریش هم روز بروز بر سختگیرى خود مى افزودند، و در نهایت امر تصمیم گرفتند که دیگر کار رسول اکرم را یکسره کنند که داستانش را قبلا گفتیم.
مهاجرین وانصار
مهاجرین
گروهى از مسلمانهاى صدر اسلام، مهاجرین اولین یا به تعبیر قرآن سابقون الاولون نامیده مى شوند. مهاجرین اولین یعنى کسانى که قبل از آنکه پیغمبر اکرم به مدینه تشریف ببرند مسلمان شده بودند و آن وقتى که بنا شد پیغمبر اکرم خانه و دیار را، مکه را رها کنند و بیایند به مدینه، اینها همه چیز خود را یعنى زن و زندگى و مال و ثروت و خویشاوندان و اقارب خویش را یکجا رها کردند و به دنبال ایده و عقیده و ایمان خودشان رفتند. قرآن اینها را مهاجرین اولین مى نامد.


انصار


دسته دوم که اینجا به آنها اشاره شده است، کسانى هستند که قرآن آنها را[ ( انصار]( مى نامد یعنى یاوران. مقصود، مسلمانانى هستند که در مدینه بودند و در مدینه اسلام اختیار کرده بودند و حاضر شدند که شهر خودشان را مرکز اسلام قرار بدهند و برادران مسلمانشان را که از مکه و جاهاى دیگر و البته بیشتر از مکه می آیند در حالى که هیچ ندارند و دست خالى میآیند بپذیرند و نه تنها در خانه هاى خود جاى بدهند و به عنوان یک مهمان بپذیرند بلکه از جان و مال و حیثیت آنها حمایت کنند مثل خودشان. به طورى که در تاریخ آمده است، منهاى ناموس، هر چه داشتند با برادران مسلمان خود به اشتراک در میان گذاشتند و حتى برادران مسلمان را بر خودشان مقدم مى داشتند.
آن هجرت بزرگ مسلمین صدر اسلام خیلى اهمیت داشت ولى اگر پذیرش انصار نمى بود آنها نمى توانستند کارى انجام بدهند. قرآن در این باره ذکر مى کند: آنان که پناه دادند و یارى کردند این مهاجران را. هم مهاجرت آنها در روزهاى سختى اسلام بود، هم یارى کردن اینها. هم آنها گذشت و فداکاریشان زیاد بود هم اینها.
غزوه احد
چنانکه مى دانیم، ماجراى احد به صورت غم انگیزى براى مسلمین پایان یافت. هفتاد نفر از مسلمین و از آن جمله جناب حمزه، عموى پیغمبر، شهید شدند. مسلمین در ابتدا پیروز شدند و بعد در اثر بى انضباطى گروهى که از طرف رسول خدا بر روى یک[ ( تل]( گماشته شدند، مورد شبیخون دشمن واقع شدند. گروهى کشته و گروهى پراکنده شدند و گروه کمى دور رسول اکرم باقى ماندند. آخر کار همان گروه اندک بار دیگر نیروها را جمع کردند و مانع پیشروى بیشتر دشمن شدند. مخصوصا شایعه اینکه رسول اکرم کشته شد بیشتر سبب پراکنده شدن مسلمین گشت، اما همین که فهمیدند رسول اکرم زنده است نیروى روحى خویش را بازیافتند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  28  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله رسالت پیامبر

تحقیق در مورد جنگهای پیامبر

اختصاصی از نیک فایل تحقیق در مورد جنگهای پیامبر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد جنگهای پیامبر


تحقیق در مورد جنگهای پیامبر

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه22

 

فهرست مطالب ندارد 

زندگینامه پیامبر(ص)

نام: محمد بن عبد الله

در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» نامیده بود.

کنیه: ابوالقاسم و ابوابراهیم.

القاب: رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امین، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس، طه‏ و... .

منصب: آخرین پیامبر الهى، بنیان‏گذار حکومت اسلامى و نخستین معصوم در دین مبین اسلام.

تاریخ ولادت: روز جمعه، هفدهم ربیع الاول عام الفیل برابر با سال 570 میلادى (به روایت شیعه). بیشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال دانسته‏اند.

عام الفیل، همان سالى است که ابرهه، با چندین هزار مرد جنگى از یمن به مکه یورش آورد تا خانه خدا (کعبه) را ویران سازد و همگان را به مذهب مسیحیت وادار سازد؛ اما او و سپاهیانش در مکه با تهاجم پرندگانى به نام ابابیل مواجه شده، به هلاکت رسیدند و به اهداف شوم خویش نایل نیامدند. آنان چون سوار بر فیل بودند، آن سال به سال فیل (عام الفیل) معروف گشت.

محل تولد: مکه معظمه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى: عبدالله بن عبدالمطلب (شیبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصّى بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر (قریش) بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

از پیامبر اسلام(ص) روایت شده است که هرگاه نسب من به عدنان رسید، همان جا نگاه دارید و از آن بالاتر نروید. اما در کتاب‏هاى تاریخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است که فاصله بین عدنان تا حضرت اسماعیل، فرزند ابراهیم خلیل الرحمن(ع) به هفت پشت مى‏رسد.

مادر: آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.

این بانوى جلیل القدر، در طهارت و تقوا در میان بانوان قریشى، کم‏نظیر و سرآمد همگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتى شش سال زندگى کرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى که به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) و خادمه‏اش، ام ایمن جهت دیدار با اقوام خویش عازم یثرب (مدینه) شده بود، در مکانى به نام «ابواء» بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گشت.

و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روایتى هفت ماه) پیش از ولادت فرزندش از دنیا رفته بود، کفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وى را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شیر دهد و از او نگه‏دارى کند؛ اما پس از مدتى وى را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه واگذار کرد. حلیمه گرچه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى کرد.

مدت رسالت و زمامدارى: از 27 رجب سال چهلم عام الفیل (610 میلادى)، که در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال یازدهم هجرى، که رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. آن حضرت علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدینه طیبه بر عهده داشت.

تاریخ و سبب رحلت: دوشنبه 28 صفر، بنا به روایت بیشتر علماى شیعه و دوازدهم ربیع الاول بنا به قول اکثر علماى اهل سنّت، در سال یازدهم هجرى، در سن 63 سالگى، در مدینه بر اثر زهرى که زنى یهودى به نام زینب در جریان نبرد خیبر به آن حضرت خورانیده بود. معروف است که پیامبر اسلام(ص) در بیمارىِ وفاتش مى‏فرمود: این بیمارى از آثار غذاى مسمومى است که آن زن یهودى پس از فتح خیبر براى من آورده بود.

محل دفن: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى) در همان خانه‏اى که وفات یافته بود. هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد.

همسران:

  1. خدیجه بنت خویلد.
    2. سوده بنت زمعه.
    3. عایشه بنت ابى بکر.
    4. امّ شریک بنت دودان.
    5. حفصه بنت عمر.
    6. ام حبیبه بنت ابى سفیان.
    7. امّ سلمه بنت عاتکه.
    8. زینب بنت جحش.
    9. زینب بنت خزیمه.
    10. میمونه بنت حارث.
    11. جویریه بنت حارث.
    12. صفیّه بنت حىّ بن اخطب

فرزندان:

الف) پسران:
1. قاسم. او پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) تولد یافت. از این رو پیامبر(ص) را ابوالقاسم نامیدند.
2. عبدالله. این کودک چون پس از بعثت به دنیا آمده بود، وى را «طیّب» و «طاهر» مى‏گفتند.
3. ابراهیم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات یافت.

عبدالله و قاسم از خدیجه کبرى (س) و ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شدند. وهرسه آنان در سنین کودکى از دنیا رفتند.

ب) دختران:
1. زینب (س). 2. رقیه (س). 3. ام کلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).

دختران پیامبر اسلام (ص) همگى از حضرت خدیجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پیش از رحلت آن حضرت، از دنیا رفته بودند. تنها فرزندى که از آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرین دختر وى بود. این بانوى مکرّمه، افتخار بانوان عالم، بلکه همه انسان‏ها و مورد تقدیس و تکریم فرشتگان عرشى است. همو است که مادر سبطین و امّ الأئمة المعصومین(ع) است.

گرچه پیامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خویش علاقه‏مند بود، اما در میان همسرانش بیش از همه، به خدیجه کبرى (س) و در میان فرزندانش بیش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقه‏مند بوده و اظهار محبت و لطف مى‏فرمود.

 

جنگهای پیامبر

 بعد از آنکه حکومت اسلامی در مدینه بنا نهاده شد رسول گرامی اسلام باید چاره ای برای مشکلات داخلی و خارجی می اندیشیدند،‌ و نیز می باید در صدد سر و سامان دادن امور برمی آمدند.

پیامبر در بدو ورود به مدینه با مشکلات زیر مواجه بود:

تأسیس حکومت در مدینه و انتخاب شدن رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان رئیس مدینه،‌ باعث رنجش کسانی می شد که منتظر ریاست بودند. از طرفی یهود که در مدینه و اطراف آن از امکانات وسیعی برخوردار بود نمی توانست ببیند که یثربیان اکنون بالاتر و برتر از آنان می باشند.

تا‌ آن زمان بزرگترین دشمن اسلام و مسلمین، کفّار قریش بودند. آنها نه تنها از آزار جسمی و روحی مسلمین دست نمی کشیدند، بلکه املاک و اموال آنها را نیز به غارت برده و بدان وسیله به تجارت می پرداختند و نیز به وسیلۀ برخی از طائفه ها برای مسلمین مزاحمت می آفریدند. بنابراین مسلمین باید چاره ای می اندیشیدند تا اولاً:‌ از ناحیۀ یثرب و اطراف آن آسوده خاطر باشند و از دیگر سو بتوانند اموال غارت شده خود را به دست آورند و به مشرکین بفهمانند که اکنون اسیر آنها نمی باشند و دیگران را به اندیشه وادارند که درختی که روئیده است، نه آن درختی است که با نسیمی بر خود بلرزد و از ریشه کنده شود. این گونه بود که جنگ ها یکی پس از دیگری آغاز شد و در انتها آن که ظفر یافت و به توفیق رسید اسلام بود و مسلمین، و برای منافقان، دشمنان، معاندین و کفّار جز یأس و ناامیدی و شکست چیزی نماند. می توان نبردهای رسول اکرم را در دسته بندی زیر قرار داد و به مطالعه آنها پرداخت.

1ـ جنگ های مشرکان با قریش: مهمترین این جنگ ها عبارت از بدر و احد و خندق می باشد. جنگ بدر اولین نبردی است که به صف آرایی مسلمانان و کفّار قریش منجر شد. مسلمین خبر یافتند که قریشیان اموال آنها را تصاحب نموده و بدان وسیله کاروان تجارتی بزرگی به راه انداختند و قصد عزیمت به سوی بلاد شام را دارند. پس راه را به کاروان آنان بستند تا بدان وسیله به اموال خود برسند و از قدرت و اقتدار قریش بکاهند. همچنین به آنها گوشزد نمایند اکنون با گروهی طرف هستند که از بند آنها رسته اند، و اوضاع و شرایط آنها به کلی تغییر نموده است. دیگر نمی توان قصد آزار مسلمین را در سر پروراند و برای کشتن رسول گرامی نقشه ها کشید و طرح ها ریخت. پیام دیگر این جنگ این بود که اینک ابتکار عمل در دست مسلمین است. این مسلمانها هستند که می گویند: قریش چه کاری را و چگونه باید انجام  دهند. این امر تا آن زمان که قریش بر سر لجاجت و کینه توزی باشند، با جنگ و مبارزه و مقابله به مثل، انجام خواهد گرفت و زمانی که از کین و لجاجت دست برداشتند با مدارا،‌ عمل خواهد شد. جنگ بزرگ دیگری که بین مسلمین و کفّار قریش انجام شد، «احد» است. قریش برای تسکین قلب و اعاده حیثیت در مکانی به نام احد به جنگ مسلمین رفتند. این نبرد در ابتدا با کامیابی مسلمین همراه بود. به همین دلیل بعضی از آنها به خاطر طمع و جمع آوری غنیمت دستور رسول اکرم را نادیده گرفته و آن مکان پر اهمیت و سوق الجیشی را رها نمودند. کفّار از آن ناحیه به مسلمین یورش آوردند، که ثمر آن شهادت بزرگ امیر اسلام حضرت حمزۀ سیدالشهداء و زخمی شدن رسول مکرم اسلام بود. اما غائله ختم به خیر نشد. کفّار که به پیروزی نسبی رسیده بودند شادمان به عقب نشستند. اما فکر نابودی اسلام را از سر بیرون نکردند. لذا در اندیشۀ تجدید قوا برآمدند. با قبائل اطراف عهد و پیمان بستند که رسول مکرم اسلام و مسلمین را نابود نمایند. یهودیان داخل و اطراف مدینه نیز با آنها هم پیمان شدند و... بدین ترتیب جنگ خندق یا احزاب را به راه انداختند. خبرها به مدینه رسید. رسول اکرم به مشورت با اصحاب پرداخت. هر کس پیشنهادی نمود. در آن میان سلمان فارسی که به تازگی رسول اکرم را بعد از سالها جستجو، یافته بود و به او ایمان آورده بود، گفت: بهتر است اطراف مدینه را خندقی حفر کنیم. زیرا بدین وسیله مقابل نفوذ کفار به داخل مدینه را می توانیم بگیریم. پیشنهاد او پذیرفته شد و خندق حفر گردید. روز جنگ فرا رسید. عمر بن عبدود که یکی از دلاوران یهود بود با گذشتن از کانال به مسلمین یورش برد. امیرالمومنین علی علیه السلام با اجازۀ رسول گرامی اسلام به مصاف عبدود شتافت. نبردی سخت بین امام علی علیه السلام و عمر بن عبدود بر پا شد. عبدود به هلاکت رسید. رسول اکرم و مسلمین شادمان شدند. روزنه های یأس و به دنبال آن شکست بر کفّار استیلا یافت و اطراف مدینه را رها کردند و به مکانهای خود بازگشتند.

2ـ مقابله با اهل ادیان: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از ورود به مدینه با برقرار نمودن عقد اخوت و برادری بین انصار و مهاجر، تمام امتیازات طرفین را حذف و آنها را به برادری، برابری و سبقت گرفتن در امر تقوا و دینداری ارشاد فرمودند. اینک یثربی که تا چندی قبل جولانگاه دو قبیلۀ اوس و خزرج بود و یکی دیگری را به بهانه های واهی سرزنش و تهدید می نمود، تبدیل به شهری گردیده بود که تمام ساکنان آن یک هدف که اسلام باشد و یک امیر که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم باشد، داشتند. این امر برای دو گروه سخت ناگوار بود. گروه نخستین منافقان بودند که اینان توانایی سر برآوردن و اغتشاش نداشتند. گذشته از آن، مردمانی بدنام بودند که کسی به حرف و عمل آنها اعتنایی نمی کرد. گروه دوم یهود بود که اینان نیز گر چه در اطراف مدینه پراکنده بودند، ولی گروهی از آنها در شهر مدینه ساکن بودند و دارای موقعیت ممتازی بودند و مکنت فراوانی داشتند و از دست درازی مکیان و دیگر قبائل در امان بودند. کشمکش های یثربیان و جدالهای بی موردشان همیشه به سود این جماعت بود و ... اما اینک با برقراری عقد اخوت، جدال ها به دوستی تبدیل شده بود و گروه ها به گروه واحد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در بدو ورود به مدینه، با یهودیان ساکن مدینه پیمان و معاهده ای امضاء نمودند تا بدان وسیله در کنار یکدیگر به طور مصالحه آمیزی روزگار سپری نمایند. اما یهود به مرور زمان از عمل به موافقت نامه، ابا ورزید و هم عهد با دشمنان اسلام شد. گذشته از آن در صدد خدعه برآمدند و تصمیم به قتل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم گرفتند. بعد از این جریانات، رسول مکرم اسلام به نبرد با یهود برخاست و در دو نبرد، یهودیان را قلع و قمع نمود. یکی نبرد با بنی قریظه بود. بنی قریظه قبیله ای یهودی بودند که در هنگام نبرد خندق به عنوان ستون پنجم دشمن عمل می کردند. آنها تصمیم گرفتند کار اسلام را از درون مدینه تمام نمایند. اما نقشه هایشان بر مَلا شد. وقتی نبرد خندق به پایان رسید، از جانب حق تبارک و تعالی به پیامبرش وحی رسید که باید کار بنی قریظه یکسره شود. رسول گرامی دستور داد به مردم اعلام نمایند که هر کس مطیع و شنوای امر خدا و رسول اوست باید نماز عصر را در بنی قریظه بجا آورد. پس بلافاصله به سوی بنی قریظه حرکت نمودند. بنی قریظه به مدت 25 روز در محاصره بود. بالاخره تسلیم شدند و به سزای خیانت های خود رسیدند. نبرد دیگری که بین یهود و اسلام درگرفت جنگ خیبر است. خیبر نام محلی آباد در نزدیکی مدینه است که ساکنان آن یهودی بودند. خیبریان نیز در جنگ خندق و بعد از آن همواره در تلاش بودند تا کیان اسلامی را با مخاطره روبرو نمایند. گاهی با مکّیان هم پیمان می شدند و گاهی قبائل دیگر را برای مزاحمت مسلمین بسیج می کردند. لذا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تصمیم گرفت تا این آخرین دژ یهود را نیز تسلیم نماید تا از ناحیۀ آنها آسوده خاطر شود. به این منظور به سوی خیبر روانه شدند و در نبردی جانانه و با شجاعت و همت دلاور مردی چون شیر خدا علــی علیه السلام قلعه های آنها را یکی پس از دیگری فتح نمود. در روزی که کار بر مسلمین سخت شده بود،‌ مژده پیروزی حق بر باطل را به مرحلۀ ظهور رسانید و نسیم خنک پیروزی به جریان افتاد. اینک یهود تسلیم شده بود و مزاحمتی از ناحیۀ آنها برای اسلام احساس نمی شد. با اینکه در جزیرةالعرب،‌ مسیحیان نیز زندگی می کردند اما بین آنها و مسلمین نبردی بر پا نشد. تنها اتفاق مهمی که افتاد این بود که مسیحیان از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خواستند تا در مباهله شرکت جوید و یکدیگر را نفرین نمایند تا بدان وسیله هر کس بر باطل است، نابود شود. روز مباهله فرا رسید. رسول اکرم، حسن و حسین علیهما السلام را گرفت و به همراه علی مرتضی و فاطمه زهرا سلام الله علیهما به طرف محل مزبور روانه شدند. وقتی رهبران دینی عیسویان آن پنج نفر را دیدند حاضر به مباهله نشدند و گفتند: اگر امروز مباهله صورت بگیرد حتماً نابود خواهیم شد.

3ـ نبردهایی که با قبائل عرب انجام شد: قبایل اطراف مدینه و دورتر از آن گاه گاهی برای حکومت نوپای مدینه مزاحمت ایجاد می کردند که این مزاحمت ها گاه در قالب هم پیمان شدن با دشمنان اسلام بود و گاه جبهه گیری رو در رو با مسلمین. آنچه در تاریخ ثبت است، این می باشد که تا آن گاه که رسول خدا از ناحیه آنان سوء‌ استفاده از رفق و مدارای رسول گرامی اسلام برمی آمدند و در جهت تلاش برای نابودی اسلام برمی آمدند و شروع به طرح پردازی و نقشه می نمودند با آنان برخورد می شد. نمونۀ بارز آن برخورد مسلمانان با یهودیان است. اولین نبردی که با قبائل انجام شد « غزوۀ ذات الرقاع و دوقةالجندل» است. علت نبرد «ذات الرقاع» این بود که خبر رسید قبیله قطفان سپاهیانی برای جنگ با مسلمین فراهم ساخته است. علت نبرد « دومةالجندل» هم این بود که: گروهی عظیم در محلی به نام دومةالجندل، گرد هم آمده اند و بر مسافران و رهگذران ستم می کردند و نیز قصد مدینه داشتند. لذا رسول گرامی اسلام برای تار و مار نمودن آنان و دفع شرشان از مدینه با سپاهی به سوی آنان روانه شد. از دیگر نبردهای رسول اکرم با قبائل یکی غزوۀ بنی لحیان و دیگری غزوۀ بنی المصطلق می باشد. بنی لحیان، قبیله ای بود که به بنی قریظه پناه داد و در صدد انتقام از مسلمین بودند. بنی المصطلق نیز آمادگی لازم برای نبرد با مسلمین را پیدا کرده بودند. بزرگ بنی المصطلق که حارث بن بنی فراز نام داشت، قبیله خویش و هر که را توانست از عرب فراهم ساخت و به جنگ با رسول خدا دعوت کرد. آنان هم دعوت او را پذیرفتند و برای جنگ با رسول خدا به رهبری شخصی آماده شدند. رسول خدا برای اینکه از وقایع مطمئن شوند، کسی را برای تحقیق فرستاد. وقتی از نیرنگ بنی المصطلق مطمئن شد، به سوی آنها برای نبرد روانه گردید. یکی دیگر از نبردهای رسول خدا غزوۀ حنین بود. هنگامی که مکه به وسیلۀ مسلمانان فتح شد خبرش چون بمبی در سراسر جزیرةالعرب پخش شد. قبیله « هوازن» در صدد برآمدند سد راه اسلام شوند و تا می توانند از توانایی آنان بکاهند. شاید بدین وسیله مسلمین، شکست خورده و آنان به غنائمی هنگفت دست یابند. پس با زنان، فرزندان، غنائم و اموال خویش برای نبرد با رسول گرامی به حرکت درآمدند و در محلی به نام اوطاس اردو زدند. خبر حرکت هوازن به رسول خدا رسید. یکی از یاران را فرستادند تا از چند و چون ماجرا، اطلاعات کافی فراهم نماید. وقتی مطمئن شد که خانۀ وحی اسلام و مسلمین در خطر است دستور حرکت به سوی هوازن دادند. این نبرد نیز چون احد، نبردی توانفرسا بود. با هجوم ناگهانی هوازن، بسیاری از مسلمین فرار را بر قرار ترجیح دادند. اما گروهی با اراده ای پولادین و ایمانی سرشار از قوت و نیرو، جانانه از رسول خدا و اسلام دفاع نمودند. فراریان مسلمان بازگشتند و جنگ به سود مسلمین به پایان رسید. رسول اکرم دستور داد که از قتل و آزار زنان، کودکان و مزدوران بپرهیزند. این رفتار رأفت آمیز رسول خدا باعث اسلام آوردن بسیاری از اهالی هوازن شد.

4ـ نبرد با کشورهای همسایه: در زمان رسول اکرم، روم تنها امپراطوری بود که چشم طمع به سرزمین های اسلامی را داشت. زیرا حکومت ایران در حال اضمحلال بود و طوف الطوایف اطراف نیز توانایی ایجاد مزاحمت برای مسلمین را نداشتند. از طرفی روم تقریباً همسایه جزیرةالعرب بود و هر گونه تحولی را در جزیرةالعرب به سود یا زیان خود می دید. اکنون در جزیرةالعرب صداهایی بلند شده بود که حاکی از ظهور پیامبر آخرالزمان بود و این امر برای روم که متصدی دین مسیح بود، گران می آمد. زیرا آنها توانسته بودند یهودیان را سرکوب نمایند و از طرفی از « تثلیت» بود را نشانه گرفته بود و این کم هجومی نبود. این گونه بود که تصمیم گرفت با اسلام به مبارزه برخیزد. رومیان و مسلمین سربار او در روی هم قرار گرفتند. اولین بار در سال پنجم هجرت این اتفاق افتاد. رسول اکرم خبر یافت گروهی عظیم در محلی به نام دومةالجندل فراهم آمده اند و بر مسافران و رهگذاران ستم می کنند و قصد مدینه را دارند. برای دفع قصد ایشان با هزار مرد از مسلمانان به سوی آنان روانه شد. با نزدیک شدن مسلمین به مکان مزبور معلوم شد که دشمن به طرف مغرب کوچ کرده است. دومین برخورد نبرد موته بود. در سال هشتم هجرت، رسول خدا یکی از یاران خود به نام حارث بن عمیر ازدی را با نامه ای نزد پادشاه مصر فرستاد. چون حارث به سرزمین موته رسید به وسیله کسانی که خود را عاملان هرقل پادشاه روم معرفی می کردند به شهادت رسید. کشته شدن حارث سخت بر رسول خدا دشوار آمد. پس مردم را به جهاد فرا خواند. رسول خدا پرچمی سفید به دست زید بن حارث داد و او را امیر لشکر نمود. آنگاه فرمودند: اگر زید به شهادت رسید جعفر بن ابیطالب فرمانده است و اگر او نیز به شهادت رسید عبدالله بن رواحه امیر لشکر اسلام است. در نزدیکی های موته خبر رسید که لشکر روم با صد هزار رومی در محلی به نام مآب فرود آمده و قبیله های اطراف نیز به آنها پیوسته اند. مسلمانان در اندیشه شدند. بالاخره بنا را بر آن گذاشتند که همان جا بمانند و پیشامد را به رسول خدا گزارش دهند. اما عبدالله بن رواحه مسلمانان را دلیر ساخت و گفت: « به خدا قسم آنچه از آن بیم دارید همان است که در جستجوی آن از خانه بیرون آمده اید. یعنی از شهادت یافتن در راه خدا. ما به اتکای شماره و فزونی سپاه با دشمن نمی جنگیم و تنها اتکای ما به این دینی است که خدا ما را به آن سرافراز کرده است. به خدا قسم به یاد دارم که در جنگی بیش از دو اسب و در جنگی دیگر بیش از یک اسب نداشتیم. پیش روید که یکی از دو امر نیک در پیش است، یا پیروزی بر دشمن و یا شهادت». سربازان اسلام همه هم صدا گفتند: به خدا قسم پسر رواحه راست می گوید. آن ها رهسپار شدند و یکی پس از دیگری به شهادت می رسیدند. ابتدا زید بن حارث به شهادت رسید. بعد از او جعفر ابن ابیطالب پرچم اسلام را برداشت. او نیز نبردی سخت و جانانه کرد و جام شهادت را نوشید. آن گاه نوبت به عبدالله بن رواحه رسید. وقتی عبدالله نیز شهید شد لشکر اسلام ثابت بن ارقم را که پرچم اسلام را برافراشته بود امیر خود نمودند اما او استنکاف نمود. پس خالد بن ولید را امیر نمودند و او دستور داد لشکر اسلام به سوی مدینه عقب نشینی نماید. با عقب نشینی سربازان اسلام رومیان جسور شدند و در اندیشه شدند تا کار اسلام را تمام نمایند. از طرفی رسول گرامی اسلام نیز بعد از آن واقعه در حدود برآمد تا مسلمین را روحیه دهد و آنها را آماده نماید که ناکامی موته را جبران نمایند.

رسول اکرم تعدادی از مسلمین را به اطراف فرستاد تا مسلمین را از این امر خطیر آگاه سازد. برای رویارویی مجدد به سی هزار سرباز نیاز داشتند. برای تامین هزینه های سپاه اسلام، توانگران مسلمان با کمال شوق و اخلاص کمک مالی دادند. حتی نیازمندان مسلمان نیز از کمک و صدقه دریغ نکردند. بسیاری از زنان با ایمان، زیورهای خود را برای رسول خدا هدیه دادند تا در کار تجهیز سپاه اسلام به کار گیرند. هنگام حرکت فرا رسید. رسول اکرم علی علیه السلام را در مدینه جانشین خود گماردند و فرمود: مدینه را جز ماندن من یا تو شایسته نیست.

اعراب و بسیاری از اهل مکه بیم داشتند. رسول اکرم رهسپار میدان نبرد شدند. در محلی به نام تبوک که این غزوه به نام همان محل نام گذاری شد مدت 20 روز در انتظار سپاه روم ایستاد اما سپاه روم از نبرد خودداری کرد. لذا رسول اکرم با سپاهیان اسلام به مدینه بازگشتند. گروهی از شرق شناسان در تحلیل بعضی از نبردهای پیامبر گرامی اسلام به گونه ای اظهار نظر نموده اند که گویا وجود مقدس آن رسول رحمت برای مرحم گذاری به بعضی از ناکامیها  و نیز برای بسط قدرت خود آن نبردها را به راه انداخته است. به عقیده اینان رسول مکرم بدون هیچ دلیلی به بعضی از قبائل و صاحبان ادیان لشکرکشی نموده است تا بدین وسیله به لشکریانش روحیه داده و احیاناً خاطره های بدی را که از بعضی از وقایع در اذهان آنان مانده است زدوده شود و برای رویارویی های بعدی آماده گردند. به عنوان مثال گوستاولوبون، شرق شناس برجسته فرانسوی در تحلیل نبرد خیبر این گونه اظها ر نظر می کند: هنگامی که محمّد در حدیبیه پیمان صلح را امضاء نمود و به حج نرفت برای اینکه کدورت و نارضایتی برخی از یارانش را جبران نماید، به سوی خیبر روانه شد. همچنین او در جایی دیگر نیز اظهار عقیده نموده است و آن جایی است که او می خواهد واقعه فتح مکه را تحلیل نماید که علت فتح مکه را قدرت طلبی و فزون خواهی رسول اکرم می داند و می گوید: چند سالی که گذشت کار پیامبر اسلام بالا گرفت و نیروی زیادی به دست آورد ولی برای اینکه قدرتش را توسعه دهد لازم بود مکه را نیز به تصرف خود درآورد. آنچه بیان شد تحلیل یک شرق شناس است.

کسانی که با تاریخ تجربیات بشر حداقل آگاهی را دارند نام هایی چون اسکندر، نرون، چنگیز، ناپلئون، هیتلر، استالین و... به گوش آنها رسیده است با مطالعه، برداشت ها و تحلیل های این شخص چه نتیجه ای از تاریخ اسلام و در رأس آن حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم خواهند گرفت؟ البته این مهم را نباید فراموش کرد که گوستاولوبون و همفکران او وقتی به تحلیل وقایع تاریخ اسلام بنشینند نمی توانند تحلیلی جز این داشته باشند. زیرا همسایه از سراء داخل خانه به آسانی نمی تواند آگاه شود. آگاهی یافتن از سراء درون خانه، نیاز به برقراری ارتباط درونی دارد. اما گوستاولوبون را مثال فاقد این ارتباط روانی هستند. از طرفی او به دنیا آنچه در آن رخ داده و می دهد با دیدی مادی انکار می نگرد و از دیدن و تحلیل ماوراء ماده ناتوان است و مهمتر اینکه بررسی تاریخ اسلام مبتنی بر شناخت حداقلی از اسلام است و این افراد از این امر نیز بهره ای ندارند. با این مقدمات باید گفت: دلیل جنگ خیبر و فتح مکه نه آن است که این شرق شناسان می گویند بلکه دلیل اصلی آنها عبارت از دلائل زیر است که به اختصار به شرح آن می پردازیم.

1ـ جنگ خیبر: هنگامی که رسول خدا پا به مدینه نهاد، یک سری پیمان هایی با اهل یهود، نصرانی ها منعقد کرد. طبق آن پیمان ها دو طرف از جنگ و توطئه بر علیه یکدیگر منع شده بودند. اما یهود نه تنها به آن پیمان وفادار نماند بلکه سه جنگ خندق ـ بنی نضیر ـ بنی قریظه را بر مسلمین تحمیل کرد و حتی در صدد نزول رسول گرامی اسلام برآمدند. لذا باید مسلمین از ناحیه اینان آسوده خاطر می شدند.

2ـ فتح مکه: در صلح حدیبیه مقرر شد که مشرکان مکه از حج گذاردن مسلمین ممانعت به عمل نیاورند و همچنین مسلمانان ساکن مکه را آزار ندهند و بر علیه آنان توطئه ننمایند و... اما آنان به این مفاد عمل نکردند. با وجود این که مکۀ معظمه به دست مسلمین فتح شد،‌ آنان در صدد انتقام گیری برنیامدند در حالی که مشرکان مکه دشمن درجه اول آنان بود. رسول گرامی اسلام با کمال رأفت رفتار نمود. حتی از مجازات قاتل حمزه سیدالشهداء نیز چشم پوشی کردند.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد جنگهای پیامبر

تحقیق حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است

اختصاصی از نیک فایل تحقیق حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است


 تحقیق حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه101

 

فهرست مطالب ندارد 

حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است. حسین ۳ شعبان ۴ هجری قمری زاده شده و در ۱۰ محرم ۶۱ در کربلا کشته می‌شود.

 

زندگی

 

هنگام زمام‌داری پدرش با او در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان همراهی کرد. سال ۵۰ هجری هنگام مرگ برادرش حسن پسر علی، معاویه حدود ۱۰ سال به عنوان خلیفه باقی بود. بر پایه قرارداد صلح با حسن، معاویه نمی‌بایست برای خود جانشینی انتخاب کند[نیاز به ذکر منبع]. ولی معاویه سال ۶۰ هجری مرد و پسرش یزید رابه جانشینی انتخاب کرد. حسین از همان ابتدا بیعت وی را نپذیرفت. یزید نامه‌ای به حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین برای یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. حسین که حاضر به بیعت کردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مکه رفتند.

 

در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه‌های زیادی برای حسین نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. حسین نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه بامسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه پسر زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود و مردم کوفه را تهدید کرده بود مسلم را تنها گذاشتند.

 

در نتیجه عبیداللّه، مسلم بن عقیل را دستگیر نموده و به قتل رسانید. حسین با خانواده و یاران خود به طرف کوفه حرکت کرد و در نزدیکی کوفه بود که خبر پیمان شکنی مردم کوفه و قتل مسلم را آوردند. عبیداللّه که بر اوضاع کوفه تسلط پیدا کرده بود حر پسر یزید ریاحی را برای دستگیر کردن حسین و همراهانش فرستاد. و سپس عمر پسر سعد را با سی هزار نفر به کربلا اعزام نمود. این امر موجب شد تا تعداد زیادی از افرادی که با حسین بودند او را رها کنند وتنها حدود ۷۰ تن با او باقی بمانند. عبیداللّه به عمر بن سعد وعده داده بود که اگر حسین را به شهادت برساند او را حاکم ری خواهد کردولی پس از این ماجرا این کار را نکرد.

 

عمر دستور داد حسین و همراهانش را محاصره کنند و آب را بر روی آنان ببندند. سرانجام حسین را روز عاشورا، ۱۰ محرم سال ۶۱ در کربلا شهید کردند.

 

 

 

سوم شعبان سال 4 هجری دومین سبط وریحانه‌ی رسول اکرم (ص) و سومین پیشوا و امام معصوم و پنجمین چهره‌ی درخشان آل عبا حضرت ابا عبدالله الحسین در خانه علی و فاطمه (س) متولد شد و جهان از ولادت آن حضرت روشن و منور گشت.
حضرت امام حسین(ع) در آغوش پیامبر بزرگ اسلام (ص) به مدت 7 سال تربیت یافت و درباره امام حسین(ع) پیامبر مکرر فرموده است: خدایا من حسین را دوست می دارم پس دوست بدار کسی که او را دوست می دارد و در جای دیگر مقام آن حضرت را به قدری بالا برده است که می فرماید:
حسین منی و انا من حسین، حسین از من است و من از حسینم، و پیامبر امام حسین را احیاء کننده شریعت خود و نگه دارنده‌ی قرآن و مکتب خود می داند و این مقام را بدست نیاورد جزء با پاسداری خالصانه‌ی حضرتش از اسلام و قرآن و نثار خون پاک و مقدسش در احیای دین جدش رسول الله (ص)، درود خدا بر او و اهل بیتش باد.
امام حسین (ع) جلوه اوصاف پیامبران است وجود مبارک امام حسین (ع) که در آیینه‌ی قرآن و در عرصه گاه وجود پیامبر اسلام و در صفحه‌ی روشن بصیرت و بینش خود همه پیامبران را با ارزش های وجودی آنان می دید سرا پا عاشق آنان شد و در دنیای باطنش همراه و همراز آنان گشت و از ارزشهای وجود آنان به شدت رنگ گرفت تا جایی که وارث آنان شد.
هنگامی که می گوییم حسین وارث پیامبران است به این معنا نیست که آن حضرت از آن بزرگواران ارث مادی برده است بلکه به این معنا است که آن جلوه‌گاه حقیقت همه‌ی ارزشهای الهی و معنوی آنان را به ارث برده است.
پربارترین و سنگین ترین ارثی که از پیامبران برای پس از خودشان باقی ماند ارزش های الهی و انسانی و فرهنگ ثمر بخش و پاکشان بود که هر انسانی با نشان دادن لیاقت و شایستگی و از طریق حسب و نسب معنوی می توانست از آن بزرگواران ارث ببرد و در میان همه سهم ارث بری امام حسین (ع) به خاطر بستگی روحی به آنان، سهم فوق العاده ای بود.
امام حسین (ع) از حضرت آدم (ع) مقام خلافت، مقام علم همه‌ی اسماء، مقام هدایت و مقام کرامت را به ارث برد و از حضرت نوح مقام تبلیغ و صبر و استقامت و دلسوزی و مهرورزی به بندگان خدا و از حضرت ابراهیم مقام دوستی و دعا و تسلیم و امامت و از حضرت موسی مقام پایداری و مبارزه سخت بر ضد ستمگران و از حضرت عیسی مقام معنوی و باطنی و از پیامبر اسلام همه‌ی ارزش های الهی و از امیر المومنین علی (ع) همه‌ی حقایق را به‌میراث برد و از طریق این ارث بری و همنشینی باطنی به جایی رسید که در زیارت وارث به آن حضرت خطاب می شود.
 « اشهد انک الامام البر التقی الرضی الزکی الهادی المهدی »
گواهی می دهم که تو یقینا پیشوا، نیکوکار، اهل رضایت از حق، و پاک و پاکیزه، هدایت کننده، هدایت شده ای
امام حسین هنگام زمام‌داری پدرش با او در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان همراهی کرد. سال ۵۰ هجری هنگام مرگ برادرش حسن پسر علی، معاویه حدود ۱۰ سال به عنوان خلیفه باقی بود. بر پایه قرارداد صلح با حسن، معاویه نمی‌بایست برای خود جانشینی انتخاب کند[نیاز به ذکر منبع]. معاویه در سال ۶۰ هجری مرد و پسرش یزید رابه جانشینی انتخاب کرد. حسین از همان ابتدا بیعت وی را نپذیرفت. یزید نامه‌ای به حاکم مدینه نوشت و به او دستور داد که از حسین برای یزید بیعت بگیرد و اگر حاضر نشد او را به قتل برساند. حسین که حاضر به بیعت کردن با یزید نبود با خانواده خود از مدینه به مکه رفتند.

 

 

در این هنگام مردم کوفه که از مرگ معاویه با خبر شده بودند نامه‌های زیادی برای حسین نوشتند و از او خواستند تا به عراق و کوفه بیاید. حسین نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. ابتدا هزاران نفر از مردم کوفه بامسلم بن عقیل همراه شدند. اما با ورود عبیداللّه پسر زیاد که از طرف یزید به حکومت کوفه گمارده شده بود و مردم کوفه را تهدید کرده بود مسلم را تنها گذاشتند.

 

در نتیجه عبیداللّه، مسلم بن عقیل را دستگیر نموده و به قتل رسانید. حسین با خانواده و یاران خود به طرف کوفه حرکت کرد و در نزدیکی کوفه بود که خبر پیمان شکنی مردم کوفه و قتل مسلم را آوردند. عبیداللّه که بر اوضاع کوفه تسلط پیدا کرده بود حر پسر یزید ریاحی را برای دستگیر کردن حسین و همراهانش فرستاد. و سپس عمر پسر سعد را با سی هزار نفر به کربلا اعزام نمود. این امر موجب شد تا تعداد زیادی از افرادی که با حسین بودند او را رها کنند وتنها حدود ۷۰ تن با او باقی بمانند. عبیداللّه به عمر بن سعد وعده داده بود که اگر حسین را به شهادت برساند او را حاکم ری خواهد کرد ولی پس از این ماجرا این کار را نکرد.

 

امام حسین در روز دوم محرم سال ۶۱ هجری قمری همراه کاروانش به کربلا رسید و پس از اطلاع از نام آن سرزمین گریه کرد و گفت: «به خدا سوگند، این زمین زمین کربلا است.» سپس گفت: «این خاکی است که جبرئیل از جانب پرودگار برای جدم، رسول خداآورده و گفته است که حسین در آن مدفون می‌شود.»

 

روز نبرد

 

روز عاشورا، حمله‏ای سراسری و شدید از سوی سپاه عمر سعد به اردوگاه‏امام حسین‏ انجام گرفت. این حمله که با تیراندازی عمر سعد به طرف اردوگاه امام‏حسین ‏شروع شد[نیاز به ذکر منبع]، با تیرهای نیروهای سعد ادامه یافت. حسین گفت: این تیرها، پیک‌ها و قاصدهای دشمن به سوی شماست. شمر هم به نیروهای خود دستور داد که حمله ‏گروهی انجام دهید و افراد حسین‏ را بکلی نابود سازید. همه گردان‌های سپاه کوفه در این حمله شرکت داشتند. یاران حسین هم در مقابل این هجوم سعی کردند که از خود دفاع کنند [نیاز به ذکر منبع]و نیمی از یاران‏ امام (غیر از بنی هاشم) در این حمله نخست کشته شدند. عده کشته شدگان این حمله را ۴۱ نفر گفته‏اند. تعدادی از آنان (غیر از ده نفر از غلامان حسین و دودمانش و دو تن ازغلامان علی‏)، عبارت‌اند از:

 

نعیم بن عجلان، عمران بن کعب، حنظله، قاسط، کنانه، عمرو بن مشیعه، ضرغامه، عامربن مسلم، سیف بن مالک، عبدالرحمان درجی، مجمع عائذی، حباب بن حارث، عمرو جندعی، حلاس بن عمرو، سوار بن ابی عمیر، عمار بن ابی سلامه، نعمان بن عمر، زاهر بن‏عمر، جبلة بن علی، مسعود بن حجاج، عبدالله بن عروه، زهیر بن سلیم، عبدالله و عبیدالله ‏پسران زید بصری بررسی‌ زندگی‌ امام‌ حسین‌(ع) (از ولادت‌ تا شهادت‌)

 

اِن‌َّ الحُسین‌َ مِصْباح‌ُ هدی‌ و سَفینَهٔ‌ُ نَجاهٔ‌ِ

 

تاریخ‌ گذشته‌، تومار بازی‌ است‌ در برابر تومار بسته‌ آینده‌. به‌وسیلهٔ‌ این‌ تومار باز،باید بخش‌ بسته‌ را گشود و خطوط‌ حرکت‌ آینده‌ را ترسیم‌ کرد، و از زندگانی‌ گذشتگان‌درس‌هایی‌ فراوان‌ آموخت‌.

 

امام‌ حسین‌(ع) از جهات‌ فضیلت‌ و کمال‌ اخلاقی‌ بر همه‌ کس‌ برتری‌ و رجحان‌داشته‌ است‌. عشق‌ و اراده‌، صبر و فداکاری‌، حسن‌ خلق‌، تواضع‌، ادب‌، بخشش‌، صله‌ رحم‌،راستی‌، درستی‌، عبادت‌، فراست‌ و ذکاوت‌، شجاعت‌ و شهامت‌، آزادی‌ و سعادت‌، فداکاری‌ وگذشت‌، امیدواری‌ و آرزو، شرافت‌ و عشق‌، مرام‌ و مسلک‌، سیاست‌ ملی‌ و مظلومیت‌اجتماعی‌، بر همه‌ کس‌ صراحت‌ دارد که‌ اگر حسین‌(ع) نبود این‌ کلمات‌ معنا نمی‌شد.

 

حسین‌(ع) از جهت‌ امامت‌ و ولایت‌ با پدر و برادرش‌ در یک‌ سطح‌ قرار داشته‌اند وسایر ائمه‌ هدی‌ هم‌ در همان‌ صف‌ بوده‌اند ولی‌ هر یک‌ از آنها در بروز خصال‌ و مکارم‌شخصی‌ یک‌ اهمیت‌ و مزیت‌ خاصی‌ داشته‌اند و از میان‌ همه‌ آنها حسین‌(ع) ویژگی‌خاصی‌ دارد، زیرا او مکتب‌ تربیتی‌ خاصی‌ گشود و در مکتب‌ عملی‌ خود درس‌ فضیلت‌ واخلاق‌ داد و روش‌ اخلاقی‌ او و پرورش‌ تربیتی‌ او چنان‌ بود که‌ پیغمبر(ص) و علی‌(ع) و خلفاو اصحاب‌ همه‌، در اکرام‌ و احترام‌ او تأکید و مبالغه‌ داشتند و حتی‌ معاویه‌ که‌ رقیب‌سرسخت‌ او، پدرش‌ و برادرش‌ بود حضوراً و غیاباً نسبت‌ به‌ حسین‌ نهایت‌ احترام‌ می‌کرد واعتراف‌ به‌ مقام‌ و فضیلت‌ او می‌نمود.

 

مقدمه‌

 

ای‌ گشته‌ فلک‌ منور از رأی‌ حسین ‌افتاده‌ ملک‌ چو سایه‌ در پای‌ حسین‌

 

شد رنگ‌ قمر عارض‌ زیبای‌ حسین ‌طوبی‌ خجل‌ از قامت‌ رعنای‌ حسین‌

 

 

 

ای‌ گشته‌ عیان‌ بنزد اقبال‌ حسین ‌دانسته ‌زقول ‌نبوی ‌حال ‌حسین‌

 

خواهی‌ که‌ خداوند تو را دارد دوست ‌در دل‌ جا ده ‌محبت‌ آل‌ حسین‌

 

 

 

ملل‌ پیشرفتهٔ‌ جهان‌ ملتی‌ هستند که‌ برای‌ آینده‌شان‌ از گذشته‌ سرمشق‌ گیرند ومسیر بزرگان‌، آباء و اجداد و اقوام‌ خود را انتخاب‌ کنند تا به‌ مطلوب‌ خود برسند. ملت‌رستگار آن‌ است‌ که‌ اخبار تاریخی‌ ـ ملی‌ خود را حفظ‌ و در آن‌ سیر کند تا به‌ سرحد کمال‌نائل‌ گردد.

 

جالب‌ترین‌ صفحات‌ اوراق‌ گذشته‌ تاریخ‌، شرح‌ حال‌ رجال‌ و پیشوایان‌ جامعهٔ‌بشری‌ است‌ که‌ برای‌ سعادت‌ خانواده‌ یا ملت‌ خود قیام‌ کرده‌ و گام‌های‌ بلند برداشته‌ و باخطرات‌ خانمان‌ برافکن‌ مبارزه‌ کرده‌اند و در نتیجه‌، نسل‌ آینده‌ و اخلاف‌ آن‌ها از این‌مجاهدت‌ برای‌ پیشرفت‌ و ارتقاء فردی‌ و جمعی‌ استفاده‌ نموده‌اند. بهره‌گیری‌ از سیرهٔ‌بزرگان‌، سنت‌ بشری‌ است‌ که‌ هر قوم‌ و ملتی‌ آداب‌ و عادات‌، حرکات‌ و سکنات‌، کردار وگفتار بزرگان‌ خود را به‌ عمل‌ گذاشته‌ و به‌ صورت‌ شئون‌ ملی‌ و رسوم‌ اجتماعی‌ درآورده‌است‌. پس‌ مجموعهٔ‌ اندیشه‌ و گفتار و کردار بزرگان‌ یک‌ قوم‌ آداب‌ ملیت‌ و شئون‌ قومیت‌آن‌ جامعه‌ را تشکیل‌ می‌دهد.

 

هرکه‌ ناموخت‌ از گذشت‌ روزگارهیچ‌ ناموزد زهیچ‌ آموزگار

 

میلاد سید الشهدا

 

اشعهٔ‌ آفتاب‌ وجود مبارک‌ «با سوابقی‌ که‌ جبرئیل‌ به‌ پیغمبر خدا از مولود او خبرداده‌بود» روز پنج‌ شنبه‌ سوم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجرت‌ در مدینه‌ از مشرق‌ دامان‌فاطمه‌ زهرا۳ در خانهٔ‌ امیرالمؤمنین‌(ع) پرتو افکن‌ گردید. او دومین‌ ثمرهٔ‌ پیوند فرخندهٔ‌علی‌(ع) و حضرت‌ فاطمه‌۳ بود.

 

حسین‌ بن‌ علی‌(ع) در دوران‌ خود به‌ شجاعت‌ و آزادگی‌ و ایستادگی‌ در برابر ستم‌شهرت‌ داشت‌. میلادش‌ مانند زندگانی‌ و شهادتش‌ شگفت‌انگیز است‌. حضرت‌ در مدت‌زندگی‌ خود در کنار جدش‌ رسول‌ خدا(ص) با آن‌ حضرت‌ مأنوس‌ بوده‌ و حتی‌ وقت‌ نماز از آن‌حضرت‌ جدا نمی‌شد. رسول‌ خدا(ص) سخت‌ به‌ او و برادرش‌ اظهار علاقه‌ کرده‌ و با جملاتی‌که‌ دربارهٔ‌ آنها فرمودند، گوشه‌ای‌ از فضایل‌ آنها را برای‌ اصحاب‌ بازگو کردند. اکنون‌ در آثارحدیثی‌، شمار زیادی‌ فضیلت‌ برای‌ امام‌ حسین‌(ع) نقل‌ شده‌ که‌ بسیاری‌ از آنها نظیرحدیث‌ «الحسن‌ والحسین‌ سیدا شباب‌ أهل‌ الجنهٔ‌» متواتر بوده‌ و یا فراوان‌ نقل‌ شده‌ است‌.

 

بعد از تولد حسین‌(ع)، بی‌درنگ‌ او را که‌ شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا آمده‌ بود، به‌ حضورپیغمبر خدا(ص) بردند. به‌ اتفاق‌ تمام‌ مورخان‌ رسول‌ خدا کام‌ کودک‌ را با آب‌ دهان‌ خودبرداشت‌ و زبان‌ در دهان‌ او گذاشت‌ و او را از شیرهٔ‌ جان‌ خود سیراب‌ کرد و فرمود: «حسین‌منی‌ و انا من‌ حسین‌» و آن‌ طور که‌ میل‌ داشت‌ حسین‌ را پرورش‌ داد و تربیت‌ کرد تابزرگ‌شد. ابن‌ اثیر می‌نویسد: در زمان‌ تولد امام‌ حسین‌(ع)، رسول‌ خدا(ص) در گوش‌راست‌ او اذان‌ و در گوش‌ چپش‌ اقامه‌ گفت‌ و اسراری‌ را به‌ گوش‌ او خواند و اماناتی‌ به‌ اوتحویل‌ داد. حسین‌ هم‌ اسرار و امانت‌ جدش‌ را بهتر از هر کس‌ حفظ‌ کرد و به‌ عمل‌گذاشت‌.

 

در مسیر تاریخ‌ سه‌ نفر شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا آمدند

 

آنچه‌ از تاریخ‌ به‌ دست‌ می‌آید، سه‌ نفر شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا آمده‌اند:

 

یحیی‌ بن‌ زکریا، عیسی‌ بن‌ مریم‌ و حسین‌ بن‌ علی‌ (ع)

 

عالمان‌ طبیعی‌ اروپا از روی‌ موازین‌ علمی‌ تکامل‌ ثابت‌ کرده‌اند که‌ جنین‌ آدمی‌شش‌ ماهه‌ کامل‌ نمی‌شود و زیست‌ نمی‌کند. هر مولود شش‌ ماهه‌ ناقص‌ الخلقه‌ می‌شود؛زیرا مقدار تکامل‌ سلول‌های‌ او به‌ حد زیست‌ نرسیده‌ و می‌گویند هر مولودی‌ باید کمتر از۲۵۰۰ گرم‌ وزن‌ نداشته‌ باشد و حد کمال‌ جنینی‌ او در نه‌ ماهگی‌ است‌ و حال‌ آن‌که‌ حسین‌شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا امد و این‌ قول‌ مورد انفاق‌ فریقین‌ است‌ و از نظر صورت‌ وسیرت‌ هم‌زیباترین‌ و کامل‌ترین‌ افراد بشر بود. نه‌ تنها نقصی‌ در او دیده‌ نشد بلکه‌ به‌ کمال‌ جسمانی‌و رشد کامل‌ روحانی‌ خود رسید. قیام‌ عاقلانه‌ و حکیمانه‌ او مثل‌ اعلای‌ کیاست‌ و سیاست‌ونشانهٔ‌ جرئت‌ بود. نباید حساب‌ زندگانی‌ ابی‌ عبدالله را با سایر مردم‌ عادی‌ مقایسه‌ نمود.حسین‌ مرد آسمانی‌ بود و از آب‌ و خاک‌ِ دیگر عجین‌ شده‌ و نشو و نما یافته‌ و سیر فکری‌ اوباعث‌ نجات‌ بشر از نابخردی‌ است‌.

 

ابن‌ شهر آشوب‌ می‌نویسد: پس‌ از تولد حسین‌، فاطمه‌ مریض‌ شد و رسول‌ خدا(ص)دایه‌ خواست‌. حسین‌ از پستان‌ احدی‌ شیر نخورد مگر آن‌ که‌ چهل‌ شبانه‌ روز از انگشت‌وزبان‌ پیغمبر(ص) تغذیه‌ کرد تا بزرگ‌ شد.

 

دوران‌ کودکی‌ سیدالشهدا(ع)

 

امام‌ حسین‌(ع) تا هفت‌ سالگی‌ زیر نظر مقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ سایه‌وار حرکت‌می‌کرد و در کنار مهد عصمت‌ و طهارت‌ بود. تا سی‌ وهفت‌ سالگی‌ در حجر ولایت‌ مطلقه‌الهیهٔ‌ پدرش‌ و تا چهل‌ وهشت‌ سالگی‌ در کنار مهر و عاطفهٔ‌ امامت‌ برادرش‌، حضرت‌مجتبی‌ عمر گذرانیده‌ و یازده‌ سال‌ هم‌ دورهٔ‌ امامت‌ و ولایت‌ مطللقه‌ خود او بود. بنابراین‌دوران‌ِ کودکی‌ و جوانی‌، کمال‌ و امامت‌ او در مهبط‌ نزول‌ وحی‌ و مهد عصمت‌ و دامان‌ ولایت‌و ساحل‌ امامت‌ و مکتب‌ ولایت‌ ادامه‌ داشته‌ تا عاشورا که‌ سن‌ او پنجاه‌ وهفت‌ سال‌ سال‌ وهفت‌ ماه‌ بود.

 

در تربیت‌ حسین‌ اسرار شرافت‌، پاکیزگی‌، فضیلت‌، سعادت‌، سیادت‌، شهامت‌،شجاعت‌، استقامت‌ و پافشاری‌ در راه‌ دین‌، عزت‌ و حمیت‌، حفظ‌ ناموس‌ و حقوق‌ دیگران‌،دستگیری‌ از بینوایان‌، احقاق‌ حق‌ مستمندان‌، تسلیم‌ نشدن‌ و زیر بار زور نرفتن‌،طرفداری‌ از حق‌ و حقیقت‌، نهفته‌ است‌.

 

سجایایی‌ که‌ حسین‌ از جد و پدر و مادرش‌ به‌ ارث‌ برد برای‌ احدی‌ امکان‌پذیر نبود.در پرورشگاه‌ محمدی‌ شخصیت‌ حسین‌ عامل‌ مؤثری‌ در احیاء شریعت‌ اسلام‌ بود و مثل‌اعلای‌ درس‌ فضیلت‌ و اخلاق‌ گردید.

 

دوستی‌ حسین‌ برای‌ پیغمبر نه‌ تنها از راه‌ عاطفهٔ‌ فرزندی‌ بود، بلکه‌ برای‌سفارشاتی‌ بود که‌ از زبان‌ وحی‌ گرفته‌ و حسین‌ را سبب‌ِ جاودانگی‌ و استمرار رسالت‌ و نبوت‌خود شناخت‌.

 

حسین‌، احیاگرِ مجد و عظمت‌ اسلام‌ و سبب‌ ابقاء حیات‌ اجتماعی‌ مسلمین‌ برای‌همیشه‌ گردیده‌ و نقش‌ او فراموش‌ شدنی‌ نیست‌.

 

حسین‌ و نسب‌

 

امام‌ حسین‌ از حیث‌ نسب‌ ممتازترین‌ انسان‌ است‌؛ زیرا جدش‌ رسول‌ خدا(ص)،مادرش‌ فاطمه‌ زهرا، پدرش‌ علی‌ مرتضی‌، برادرش‌ حسن‌ مجتبی‌، خواهرش‌ زینب‌ کبری‌و همسرش‌ دختر یزدگرد پادشاه‌ ساسانی‌ است‌ و این‌ نسب‌ برای‌ احدی‌ نیست‌

 

حسین‌ و صورت‌ و سیرت‌

 

خواند میر از شواهد النبوه‌ نقل‌ می‌کند که‌ امام‌ حسین‌(ع) صورتی‌ زیبا و جمالی‌منور داشت‌ که‌ چون‌ در خانه‌ تاریک‌ می‌نشست‌ از سفیدی‌ رخسار مبارکش‌ محیط‌ اطراف‌روشن‌ می‌شد و همه‌ می‌دانستند امام‌ حسین‌(ع) است‌.

 

حسین‌ بن‌ علی‌ شخصاً داری‌ مزایایی‌ بود که‌ دیگران‌ فاقد آن‌ بودند وسرتاسرزندگیش‌ عجیب‌ بود؛ یکی‌ آن‌ که‌ شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا آمد و دیگر آن‌ که‌ شهادتش‌بی‌نظیر بود. در قیام‌ خونین‌ او بسیاری‌ از کلمات‌ عملاً ترجمه‌ شد که‌ اگر حسین‌(ع) نبوداین‌ کلمات‌ معنا نمی‌شد: عشق‌ و اراده‌ و صبر و فداکاری‌ از جمله‌ آن‌ موارد است‌. سالارشهیدان‌ در حسن‌ خلق‌، تواضع‌، ادب‌، بخشش‌، صله‌ رحم‌، راستی‌، درستی‌، عبادت‌،فراست‌ و ذکاوت‌، شجاعت‌ و شهامت‌، آزادی‌ و سعادت‌، فداکاری‌ و گذشت‌، امیدواری‌ وآرزو، شرافت‌ و عشق‌، مرام‌ و مسلک‌، صبر وبردباری‌، سیاست‌ ملی‌ و مظلومیت‌ اجتماعی‌دارای‌ نبوغ‌ فکری‌ بود. این‌ کلمات‌ را چنان‌ معنا کرد که‌ تاکنون‌ کسی‌ چنین‌ معنانکرده‌است‌.

 

امام‌ حسین‌(ع) سرباز با شخصیت‌ و فداکار اسلام‌ است‌ که‌ درس‌ آزادی‌ و فداکاری‌و مجد و عظمت‌ را به‌ مسلمین‌ آموخت‌ و در صورت‌ و سیرت‌ بی‌نظیر و ممتاز بود.

 

 

 

دوران‌ کودکی‌ سیدالشهدا(ع)

 

امام‌ حسین‌(ع) تا هفت‌ سالگی‌ زیر نظر مقام‌ نبوت‌ و رسالت‌ سایه‌وار حرکت‌می‌کرد و در کنار مهد عصمت‌ و طهارت‌ بود. تا سی‌ وهفت‌ سالگی‌ در حجر ولایت‌ مطلقه‌الهیهٔ‌ پدرش‌ و تا چهل‌ وهشت‌ سالگی‌ در کنار مهر و عاطفهٔ‌ امامت‌ برادرش‌، حضرت‌مجتبی‌ عمر گذرانیده‌ و یازده‌ سال‌ هم‌ دورهٔ‌ امامت‌ و ولایت‌ مطللقه‌ خود او بود. بنابراین‌دوران‌ِ کودکی‌ و جوانی‌، کمال‌ و امامت‌ او در مهبط‌ نزول‌ وحی‌ و مهد عصمت‌ و دامان‌ ولایت‌و ساحل‌ امامت‌ و مکتب‌ ولایت‌ ادامه‌ داشته‌ تا عاشورا که‌ سن‌ او پنجاه‌ وهفت‌ سال‌ سال‌ وهفت‌ ماه‌ بود.

 

در تربیت‌ حسین‌ اسرار شرافت‌، پاکیزگی‌، فضیلت‌، سعادت‌، سیادت‌، شهامت‌،شجاعت‌، استقامت‌ و پافشاری‌ در راه‌ دین‌، عزت‌ و حمیت‌، حفظ‌ ناموس‌ و حقوق‌ دیگران‌،دستگیری‌ از بینوایان‌، احقاق‌ حق‌ مستمندان‌، تسلیم‌ نشدن‌ و زیر بار زور نرفتن‌،طرفداری‌ از حق‌ و حقیقت‌، نهفته‌ است‌.

 

سجایایی‌ که‌ حسین‌ از جد و پدر و مادرش‌ به‌ ارث‌ برد برای‌ احدی‌ امکان‌پذیر نبود.در پرورشگاه‌ محمدی‌ شخصیت‌ حسین‌ عامل‌ مؤثری‌ در احیاء شریعت‌ اسلام‌ بود و مثل‌اعلای‌ درس‌ فضیلت‌ و اخلاق‌ گردید.

 

دوستی‌ حسین‌ برای‌ پیغمبر نه‌ تنها از راه‌ عاطفهٔ‌ فرزندی‌ بود، بلکه‌ برای‌سفارشاتی‌ بود که‌ از زبان‌ وحی‌ گرفته‌ و حسین‌ را سبب‌ِ جاودانگی‌ و استمرار رسالت‌ و نبوت‌خود شناخت‌.

 

حسین‌، احیاگرِ مجد و عظمت‌ اسلام‌ و سبب‌ ابقاء حیات‌ اجتماعی‌ مسلمین‌ برای‌همیشه‌ گردیده‌ و نقش‌ او فراموش‌ شدنی‌ نیست‌.

 

حسین‌ و نسب‌

 

امام‌ حسین‌ از حیث‌ نسب‌ ممتازترین‌ انسان‌ است‌؛ زیرا جدش‌ رسول‌ خدا(ص)،مادرش‌ فاطمه‌ زهرا، پدرش‌ علی‌ مرتضی‌، برادرش‌ حسن‌ مجتبی‌، خواهرش‌ زینب‌ کبری‌و همسرش‌ دختر یزدگرد پادشاه‌ ساسانی‌ است‌ و این‌ نسب‌ برای‌ احدی‌ نیست‌

 

حسین‌ و صورت‌ و سیرت‌

 

خواند میر از شواهد النبوه‌ نقل‌ می‌کند که‌ امام‌ حسین‌(ع) صورتی‌ زیبا و جمالی‌منور داشت‌ که‌ چون‌ در خانه‌ تاریک‌ می‌نشست‌ از سفیدی‌ رخسار مبارکش‌ محیط‌ اطراف‌روشن‌ می‌شد و همه‌ می‌دانستند امام‌ حسین‌(ع) است‌.

 

حسین‌ بن‌ علی‌ شخصاً داری‌ مزایایی‌ بود که‌ دیگران‌ فاقد آن‌ بودند وسرتاسرزندگیش‌ عجیب‌ بود؛ یکی‌ آن‌ که‌ شش‌ ماهه‌ به‌ دنیا آمد و دیگر آن‌ که‌ شهادتش‌بی‌نظیر بود. در قیام‌ خونین‌ او بسیاری‌ از کلمات‌ عملاً ترجمه‌ شد که‌ اگر حسین‌(ع) نبوداین‌ کلمات‌ معنا نمی‌شد: عشق‌ و اراده‌ و صبر و فداکاری‌ از جمله‌ آن‌ موارد است‌. سالارشهیدان‌ در حسن‌ خلق‌، تواضع‌، ادب‌، بخشش‌، صله‌ رحم‌، راستی‌، درستی‌، عبادت‌،فراست‌ و ذکاوت‌، شجاعت‌ و شهامت‌، آزادی‌ و سعادت‌، فداکاری‌ و گذشت‌، امیدواری‌ وآرزو، شرافت‌ و عشق‌، مرام‌ و مسلک‌، صبر وبردباری‌، سیاست‌ ملی‌ و مظلومیت‌ اجتماعی‌دارای‌ نبوغ‌ فکری‌ بود. این‌ کلمات‌ را چنان‌ معنا کرد که‌ تاکنون‌ کسی‌ چنین‌ معنانکرده‌است‌.

 

امام‌ حسین‌(ع) سرباز با شخصیت‌ و فداکار اسلام‌ است‌ که‌ درس‌ آزادی‌ و فداکاری‌و مجد و عظمت‌ را به‌ مسلمین‌ آموخت‌ و در صورت‌ و سیرت‌ بی‌نظیر و ممتاز بود.

 

حسین‌ بر دوش‌ پیغمبر(ص)

 

شیبانی‌ از عبدا.. بن‌ شداد روایت‌ می‌کند که‌ پدرش‌ گفته‌ در یکی‌ از اوقات‌ نمازهای‌جماعت‌ خدمت‌ پیغمبر بودم‌ ایشان‌ حسن‌ و حسین‌ را بر دوش‌ خود سوار کرده‌ بود و چون‌نزدیک‌ شد، آنها را بر زمین‌ گذاشت‌. آن‌ گاه‌ برای‌ نماز جماعت‌ تکبیر گفت‌. هنگام‌ سجودخیلی‌ طول‌ کشید. من‌ سر خود را بلند کردم‌، دیدم‌ حسین‌ بر پشت‌ پیغمبر(ص) سوار شده‌.من‌ دوباره‌ به‌ سجده‌ رفتم‌. چون‌ نماز تمام‌ شد، بعضی‌ گفتند: یا رسول‌ الله میان‌ دو سجده‌آنقدر طول‌ دادی‌ که‌ ما گمان‌ کردیم‌ امری‌ حادث‌ شده‌ و یا وحی‌ بر تو نازل‌ شده‌، فرمود:هیچ‌ کدام‌ از آنها نبود، فقط‌ پسرم‌ حسین‌ سوارم‌ شده‌ بود و من‌ نخواستم‌ او را پایین‌ آورم‌صبر کردم‌ تا خود فرود آید.

 

ابوسعید خدری‌ روایت‌ کرده‌ که‌ حسین‌ را دیدم‌ دوان‌ دوان‌ نزد پیغمبر آمد. رسول‌خدا نماز می‌خواند و حسین‌ به‌ گردنش‌ آویخت‌ و پیغمبر با دست‌ او را گرفت‌ و تا به‌ رکوع‌رفت‌، او را نگاه‌ داشت‌.

 

بخاری‌ از ابوهریره‌ نقل‌ می‌کند که‌ حسین‌ و حسن‌ نزد پیغمبر(ص) و در دامان‌ مهر وعطوفت‌ او بودند که‌ هوا تاریک‌ شد. پیغمبر(ص) فرمود بروید به‌ حجرهٔ‌ مادرتان‌. گفتندتاریک‌ است‌ ما می‌ترسیم‌. ناگاه‌ نوری‌ ظاهر شد یا برقی‌ زد و فضا را روشن‌ کرد. حسنین‌ به‌خانهٔ‌ مادر رفتند.

 

ابو عمر بن‌ عبدالله قرطبی‌ نقل‌ می‌کند که‌ با چشم‌ خود دیدم‌ پیغمبر(ص) حسین‌ راصدا می‌کرد و او از دامان‌ رسول‌ الله بالا می‌رفت‌. آن‌ گاه‌ دهان‌ حسین‌ را می‌بوسید ومی‌گفت‌: خدایا من‌ حسین‌ را دوست‌ دارم‌ تو نیز او را دوست‌ دار.

 

حسین‌ و فدایی‌ شدن‌ ابراهیم‌

 

در ترجمه‌ المستقصی‌ نقل‌ کرده‌اند که‌ پیغمبر(ص) امام‌ حسین‌ را بر زانوی‌ راست‌ وابراهیم‌ را بر زانوی‌ چپ‌ خود نشانیده‌ بود که‌ جبرئیل‌ نازل‌ شد و گفت‌: خدایت‌ سلام‌می‌رساندو می‌فرماید این‌ دو فرزند را برای‌ تو جمع‌ نخواهد کرد و یکی‌ را از تو باز خواهدگرفت‌، اینک‌ بیندیش‌ و هر کدام‌ را خواهی‌ اختیار کن‌.

 

پیغمبر(ص) بر چهرهٔ‌ حسین‌ و ابراهیم‌ نگریست‌ و فرمود: اگر حسین‌ وفات‌ کند ازمفارقت‌ او دل‌ من‌ و علی‌ و فاطمه‌ هر سه‌ خواهد سوخت‌، ولی‌ اگر ابراهیم‌ وفات‌ یافت‌ اکثردرد و حزن‌ نصیب‌ من‌ خواهد شد و انتقال‌ ابراهیم‌ را قبول‌ نمود و او را فدای‌ حسین‌ کرد وپس‌ از سه‌ روز ابراهیم‌ مریض‌ شد و وفات‌ یافت‌.

 

حسین‌(ع) و لباس‌های‌ مختلف‌

 

لباس‌، معرف‌ فرد و اجتماع‌ است‌ و با لباس‌ می‌توان‌ افراد و قبایل‌ و ملل‌ را از هم‌تشخیص‌ داد. سادگی‌ و بی‌آلایشی‌ لباس‌ نمونهٔ‌ سادگی‌ و بی‌آلایشی‌ روح‌ است‌.

 

در روایتی‌ مجلسی‌ نقل‌ می‌کند که‌ در روز عید حسنین‌ لباس‌ رنگارنگ‌، تن‌ کودکان‌مردم‌ دیدند و از جدشان‌ لباس‌ خواستند، جبرئیل‌ لباس‌ حریر سفید آورد و آن‌ گاه‌ آنان‌لباس‌ رنگین‌ خواستند. طشتی‌ آوردند جبرئیل‌ آب‌ ریخت‌ و لباس‌ حسن‌ سبز و لباس‌حسین‌ سرخ‌ شد در این‌ موقع‌ حسین‌ پنج‌ ساله‌ بود.

 

حسین‌(ع) دارای‌ لباس‌های‌ بهشتی‌ بود؛ یعنی‌ لباس‌ مخصوص‌ پیغمبر ازتافته‌های‌ نرم‌ بود که‌ فاطمه‌۳ تهیه‌ کرده‌ بود و بر او می‌پوشانید و می‌فرمود لباس‌بهشتی‌است‌. نماز گزاردن‌ِ حسین‌ بر پدر و برادر و خواهرش‌

 

طبری‌ در تاریخ‌ کبیر می‌نویسد: چون‌ امیرالمؤمنین‌(ع) از جهان‌ درگذشت‌. حسن‌و حسین‌ و عبدالله بن‌ جعفر عامل‌ غسل‌ و کفن‌ و دفن‌ او شدند و او را در پارچه‌ای‌کفن‌کرده‌، دفن‌ نمودند و بر او نماز خواندند و حسن‌(ع) نُه‌ تکبیر بر جنازهٔ‌ پدر گفت‌.

 

حسین‌(ع) و حج‌ خانه‌ خدا

 

مورد اتفاق‌ مورخان‌ است‌ که‌ حضرت‌ حسین‌(ع) بیست‌ وپنج‌ سفر پیاده‌ از مدینه‌ به‌مکه‌ برای‌ حج‌ رفته‌ است‌؛ یعنی‌ در مدت‌ عمر، که‌ بیشتر سنوات‌ آخر زندگی‌ آن‌ حضرت‌بوده‌، بیست‌ وپنج‌ بار به‌ خانهٔ‌ خدا رفته‌ است‌.

 

حسین‌(ع) و کمک‌ به‌ مستمندان‌ و صفات‌ ممتاز ایشان‌

 

باری‌، حسین‌ بن‌ علی‌(ع) ظروف‌ چوبی‌ و قدح‌ از پوست‌ کدو داشته‌اند که‌ در آن‌ غذامی‌خوردند.

 

آن‌ حضرت‌ دارای‌ این‌ صفات‌ ممتاز بوده‌: مهمان‌ را گرامی‌ می‌داشت‌، سائل‌ رامحروم‌ نمی‌کرد و آنقدر می‌داد که‌ بی‌نیاز می‌شد. صله‌ ارحام‌ می‌نموده‌ و به‌ تمام‌ ارحام‌مقرری‌ می‌داد تا بی‌نیاز گردند. با فقرا مجالست‌ و معاشرت‌ داشت‌ و به‌ درد دل‌ آنهامی‌رسید. پیاده‌ها را سوار می‌کرد. ارباب‌ حوائج‌ را به‌ حاجت‌ خود می‌رسانید. برهنه‌ها رامی‌پوشانید. گرسنه‌ها را سیر می‌کرد. قرض‌ مقروضین‌ را ادا می‌نمود. پشتیبان‌ ضعفا بود.دوست‌ و شفیق‌ ایتام‌ بود. محتاجان‌ را ضمانت‌ و اعانت‌ می‌کرد. هر مالی‌ که‌ برای‌ اومی‌رسید یک‌ جا به‌ سائل‌ می‌داد تا دیگر گدایی‌ نکند.

 

امام‌ حسین‌(ع) به‌ سائلی‌ که‌ از راه‌ دور سراغ‌ خانهٔ‌ کریم‌ آمده‌ بود، از پشت‌ در چهارهزار درهم‌ یا دینار داد و از این‌ که‌ اندک‌ است‌، عذر خواست‌. با این‌ اخلاق‌ و بخشش‌حسین‌(ع) تمام‌ فامیل‌ و اقارب‌ و عشیره‌ و همسایگان‌ و اهل‌ مدینه‌ و قبایل‌ بدوی‌ و ارباب‌حوائج‌ دور دست‌ را فریفتهٔ‌ ملکات‌ اخلاقی‌ خود نمود.

 

در زیر آسمان‌ مردی‌ شجاع‌تر از حسین‌ نبود، زیرا شرایط‌ ابراز شجاعت‌

 

در مواقع‌ ابراز شجاعت‌ِ پیغمبر(ص) و علی‌(ع) چنان‌ نبود که‌ در جنگ‌ حسین‌(ع)موجودبود.

 

حسین‌(ع) و شرافت‌

 

امام‌ حسین‌(ع) فطرتاً شریف‌ بوده‌، زیرا برای‌ نجات‌ ملت‌ اسلام‌ از هلاکت‌،اضمحلال‌ و مرگ‌ همیشگی‌ قیام‌ کرد و با بیان‌ حق‌ و حقیقت‌ معانی‌ شرف‌ و شرافت‌ را درخلال‌ مسافرت‌ خود برای‌ مردم‌ ترجمه‌ کرد و اگر حسین‌(ع) با کردار و گفتار خود شرف‌ رامعنا نکرده‌ بود، بسیاری‌ دیگر از الفاظ‌ واقعاً و در حقیت‌ بدون‌ معنا در ابهام‌ می‌ماندند!

 

حسین‌ بود که‌ شرافت‌ محمد(ص) و آل‌ محمد را روشن‌ کرد و با فداکاری‌ و سعی‌ وعمل‌، خاندانش‌ را در نجات‌ بشر و هدایت‌ و ارشاد جامعه‌ با منطق‌ عملی‌ مبرهن‌ و ثابت‌نمودو خطر بزرگی‌ که‌ داشت‌ مسلمین‌ و اسلام‌ را تهدید به‌ مرگ‌ می‌کرد، به‌ شرافت‌ نفس‌خود برطرف‌ فرمود. اقتدار و عظمت‌ و شرافت‌ را برای‌ پیروان‌ اسلام‌ ثابت‌ کرد ودرخشان‌ترین‌ مظاهر صفات‌ فاضله‌ را که‌ به‌ شرافت‌ ترجمه‌ می‌شود، بر مردم‌ بیان‌ فرمود وملیت‌ اسلام‌ را جاویدان‌ فرمود.

 

بزرگی‌ به‌ مردم‌ و آزادگی‌ است‌نه‌ از مال‌ و جاه‌ و ملک‌ زادگی‌ است‌

 

زخوی‌ نکو مرد یابد شرف‌نه‌ از پرتو و دودمان‌ سلف‌

 

که‌ هر نیک‌ و بد زادهٔ‌ آدمندزخوی‌ نکو با شرف‌ مردمند

 

حسین‌(ع) و صبر و شکیبایی‌

 

صبر وحوصله‌ حسین‌ به‌ قدری‌ بود که‌ جبرئیل‌ دربارهٔ‌ صبر و عطش‌ او گفت‌: آسمان‌از صبرش‌ انگشت‌ حیرت‌ به‌ دندان‌ می‌گزد او آنقدر صبر می‌کند که‌ پوست‌ بدن‌ اطفالش‌ ازتشنگی‌ به‌ هم‌ جمع‌ می‌شود و لب‌ هایش‌ از رطوبت‌ خالی‌ و خشک‌ می‌گردد و باز هم‌ به‌دشمن‌ نفرین‌ نمی‌کند، بلکه‌ آنان‌ را به‌ دعا هدایت‌ می‌فرماید و می‌گوید: خداوندا این‌ قوم‌را هدایت‌ فرما. «صغیرهم‌ یمیته‌ العطش‌ و کبیرهم‌ جلده‌ منکمش‌».

 

مورخان‌ نوشته‌اند: به‌ قدری‌ صبر حسین‌ در مصیبت‌ با اهمیت‌ و با عظمت‌ بود که‌در روی‌ کرهٔ‌ زمین‌ مصیبتی‌ چون‌ مصیبت‌ او رخ‌ نداده‌ و بزرگ‌ترین‌ آثار مصیبت‌ او صبرحسین‌ است‌.

 

حسین‌(ع) و علم‌ و دانش‌

 

امام‌ حسین‌(ع) در دانش‌ وارث‌ مقام‌ نبوت‌ و مکان‌ امانت‌ و ولایت‌ و عصمت‌ وطهارت‌ بوده‌، علوم‌ و دانش‌ را از لسان‌ وحی‌ فرا گرفته‌ و آنچه‌ هم‌ اخذ کرده‌ به‌ مرتبهٔ

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق حسین فرزند علی پسر ابوطالب و فاطمه دختر محمد پیامبر اسلام و امام سوم شیعیان است

پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه

اختصاصی از نیک فایل پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه


پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه

متن کامل (همراه با تمام ضمائم) : پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه با فرمت ورد

تحقیق پایانی سطح دو (کارشناسی )

 

 

مدرسه علمیه الزهرا (س)

شهرستان بجنورد

 

تاریخ زندگی

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم )

قبل و بعد از بعثت


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه زندگی نامه پیامبر قبل و بعد از بعثت 143 صفحه