نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

کوروش کبیر

اختصاصی از نیک فایل کوروش کبیر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

کوروش کبیر

  پادشاهی بابل٬ اینک ترس اورترین خصم و رقیب کوروش کبیر در شرق نزدیک بود پیرامون این بخش از کشورگشایی کوروش کبیر منابع اطلاعاتی کم نیستند٬ لیکن هم ناقص اند و هم یکطرفه. بیش از هر چیز متون میخی در دسترس اند: استوانه کوروش کبیر٬ سالنامه نبونید و مدیحه یا خطابه ستایش امیز کوروش کبیر.

  سالنامه بر این امر تاکید دارد که در زمان غیبت نبونید (که در این زمان تا سال هفتم اش در عربستان در شهر تیمه بسر مبرده است) جشن سال نو بابلی ( اکیتو ) با شکوه و عظمت سنتی مرسوم بر پا نمیشده است. در استوانه٬ نبونید به منزله یک پادشاهی بی دین معرفی شده است که تندیسهای الوهیت را به تبعید فرستاد و پرستش مردوک شاه خدایان را به فراموشی انداخت و کیشی را که مورد خواست انان نبود بر مردم تحمیل کرد. استوانه همچنین٬ نبونید را در قبال رعایایش٬ پادشاهی غیر عادل معرفی میکند: پیوسته بر شهر خود ظلم روا میداشت. هر روز...مردم را ازار داد و با قیدوبندی بی رحمانه همه را ذلیل کرد. در مدیحه نیز نبونید با همین بیان تند و خشن معرفی شده است: او متهم به همه زشتی ها و مظالم است و بالاخص اینکه جشن سال نو بابلی را از میان برده است تا کیشی را که در حران به افتخار خداوند سین بر پا میدارند٬ به جای ان بنشاند. همچنین در پیشگویی شاهانه گفته میشود که نبونید افریننده سلسله ای است که بنای حکومت خود را بر حران گذاشته است و مراسم سال نو را منسوخ و مردم اکد را تحت ستم داشته است.

  به نوشته استوانه بر میگردیم٬ میگوید که در چنین شرایطی مردمان سومر و اکد از نبونید روی برگرداندند و تضرع به درگاه مردوک بردند. مردوک را بر بابلیان رحمت امد پس انگاه شاهزاده ای یافت که مطابق خواست ان بود و دست او را گرفت. از کوروش کبیر٬ پادشاه شهر انشان نام او را به زبان راند و انگاه اسم او را با پادشاهی سراسری همراه کرد٬ با رضایت خاطر از کوروش (که کمکهایش به او امکان داد تا سرزمین گوتیوم را متصرف شود و بر مادیها پیروزی یابد.) مردوک او را به سوی بابل٬ به سوی شهر خودش٬ فرمان به رفتن داد و او را وادار کرد تا راه بابل پیش گیرد و مانند یک دوست و یک رفیق راه٬ در کنار او حرکت کرد. بنابراین٬ کوروش کبیر به عنوان برگزیده عظیم الشان خدای بزرگ بابل٬ بدون جنگ و نبرد در راس سپاهیان خویش به بابل ورود کرد و به این ترتیب٬ مردوک شهر خود٬ بابل را از فنا و نابودی رهایی بخشید و نبونید٬ همان پادشاهی را که پرستنده او نبود٬ به کوروش تسلیم کرد. مردمان بابل همه انها٬ همه سرزمین سومر و اکد٬ بلندپایگان و حاکمان٬ همگی در برابر پادشاهی او (کوروش کبیر) سر به تعظیمی تمام پایین اوردند٬ چهره هایشان روشنی یافت. در بخش دوم استوانه٬ کوروش کبیر ضمیر اول شخص به کار میبرد و بعد از معرفی مقام و مناصب خویش در دو جا تکرار میکند که او و ارتش او به صورت صلح امیز وارد بابل شده اندبعد به جزییات کارهای خداپسندانه و مقدسی که انجام داده است میپردازد و از جمله بازگرداندن تندیسهای الوهیتهایی که نبونید تبعید کرده بود اشاره میکند. همچنین سالنامه نبونید نیز اشاره میکند به اینکه نخستین گروه سپاهیان پارسی به فرمان گئوبروو بدون هیچگونه جنگی وارد بابل شدند و با فرا رسیدن کوروش صلح و ارامش حاکم شد.

 

  به عقیده بنده از متون بالا تنها میشود قسمتی از حقایق را کشف کرد و در واقع نادرست به نظر میرسد که بابل بدون هیچگونه مقاومتی تسلیم فاتحان شده باشد. سالنامه حتی اشاره ای مستقیم به نبردی دارد که در اپیس بر کنار دجله٬ در پاییز سال ۵۳۹ پیش از میلاد روی داده و کوروش کبیر در ان فاتح شده است و سالنامه ادامه میدهد در چهاردهمین روز٬ شهر سیپور بدون جنگ به تصرف درامد و نبونید پس از عقب نشینی در بابل دستگیر شد. تسخیر بابل به تاریخ ۱۲ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد ثبت شده است.

  پیش از انکه به موضوع تسخیر بابل به معنای خاص ان برگردیم٬ ضرورت دارد اشاره کنیم که مخاصمات مستقیم میان پارسی ها و لشکریان نبونید شاید قبل از سال ۵۴۰ اغاز شدند که این بدان معناست که نبونید تدابیری اتخاذ کرده بود که نگذارد پارسیها بر تندیسهای خدایان بابلی دست یابند و نشان میدهد که بدون شک خطر پارسیان فوق العاده نزدیک احساس میشده است. یکی از متون نیز اشاره ای به منازعه و درگیری در منطقه اوروک از اغاز زمستان سال ۵۴۰ دارد.

  تا انجا که از باسازی این واقعه بر می اید٬ ماجرای گئوبروو نخستین افسر کوروش که وارد بابل شده است٬ حتی این نکته را معلوم میسازد که هجوم به مستملکات نوبابلی از تاریخی باز هم جلوتر اغاز شده بود. گئوبروو در سالنامه به سمت والی سرزمین گوتی ها (گوتیوم) معرفی شده است. در استوانه نخستین پیروزیهای کوروش کبیر٬ پادشاه محافظت شده مردوک٬ پیروزیهایی است که بر سرزمین گوتیوم و بر مجموعه سپاهیان ماندا(مادها) نصیب او شده است. این گئوبروو احتمالا همان گبریاس است که بنا به نوشته کزنفون طرف بابلیها را ترک کرده و به کوروش کبیر پیوسته بود. تو بر منطقه وسیعی فرمان میراند که در مرزهای ان سرزمین نو بابلی اغاز میشد. کوروش کبیر حمله خود را علیه بابل از سرزمین گبریاس اغار کرد. گبریاس بود که ارتش کوروش کبیر را هدایت کرد و هم او بود که بابل را تشخیر کرد. بنابراین روایت کزنفون با همه جنبه داستانی که در ان است٬ به نظر میرسد بر اساس و مبنای انتقال شفاهی ماجرای گئوبروو استوار شده است. این شخص می بایستی والی یکی از سرزمینهایی باشد که در اطراف رودخانه دیاله واقع شده بود و چندین سال قبل از ۵۴۰ ترک انقیاد کرده و به فرمان کوروش کبیر درامده است. هرودت نیز تصریح میکند که کوروش کبیر در زمان حمله خود به بابل٬ از همین منطقه دیاله که جاده ای ان را به اپیس می پیوسته است عبور کرده است. بنابراین معلوم میشد که نبونید لشکریان خود را در این شهر (اپیس) گرد اورده بود تا راه عبور از دجله را بر سپاهیان کوروش ببندد. قتل عامهایی که


دانلود با لینک مستقیم


کوروش کبیر

دانلود مقاله وصیتنامه کورش کبیر

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله وصیتنامه کورش کبیر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

وصیتنامه کورش کبیر:اینک من از دنیا میروم بیست وپنج کشور جزء امپراتوری ایران است. و در تمام این کشور ها پول ایران رواج دارد وایرانیان در آن کشور ها دارای احترام هستند . و مردم کشور ها در ایران نیز دارای احترام هستندجانشین من خشایار شا باید مثل من در حفظ این کشور ها بکوشد . وراه نگهداری این کشور ها آن است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور در یک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد . زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته به خاطر داشته باش تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن ، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن ده سال است که من مشغول ساختن انبار های غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبار ها را که از سنگ ساخته می شود وبه شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبار ها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این انبار ها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و توباید بعد از من به ساختن انبار های غله ادامه بدهی تا اینکه همواره آذوقه دو و یا سه سال کشور در آن انبار ها موجود باشد . و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبار ها برای تامین کسری خواروبار از آن استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوغه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .هرگز دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است . چون اگر دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت دوستی بنمایی کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند ، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی . با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغ گو و متملق را به خود راه نده ، چون هردوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن ، و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون مالیات وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت افسران وسربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بدرفتاری نکن . اگر با آنها بد رفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند . اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده وبگذار اتباع تو بتوانند بخوانند وبنویسند تا اینکه فهم وعقل آنها بیشتر شود وهر چه فهم وعقل آنها بیشتر شود ، تو با اطمینان بیشتری میتوانی سلطنت کنی . همواره حامی کیش یزدان پرستی باش . اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد و از هر کیش که میل دارد پیروی نماید بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم . بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کرده ام بر من به پیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار . اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هرزمانی که میتوانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی ، که من پدر تو پادشاهی مقتدربودم و بر بیست وپنج کشور سلطنت میکردم ،مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد . زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد ، خواه پادشاه بیست وپنج کشور باشد خواه یک خارکن و هیچ کس در ان جهان باقی نخواهد ماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی ، غرور وخود خواهی برتو غلبه خواهد کرد ، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی ، بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا ینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند .زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی وهم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد . و رای صادر نماید . زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد هرگز از آباد کردن دست برندار . زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا این قاعده است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده وشهر سازی را در درجه اول قرار بده .عفو وسخاوت را فراموش نکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ، ولی عفو باید فقط موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .بیش از این چیزی نمیگویم این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضر هستند ، کردم . تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله وصیتنامه کورش کبیر

پاورپوینت در مورد مسجد جامع کبیر قزوین

اختصاصی از نیک فایل پاورپوینت در مورد مسجد جامع کبیر قزوین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت در مورد مسجد جامع کبیر قزوین


پاورپوینت در مورد مسجد جامع کبیر قزوین

فرمت فایل :powerpoint (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 22صفحه

 

از بزرگترین مساجد ایران و به سبک چهار ایوانی است. این مسجد در شهر قزوین قرار دارد.

آثار معماری چند دوره در آن مشاهده می‌گردد، و قدیمی ترین بخش آن متعلق به قرون اول اسلام است.

ساخت مقصوره خمارتاشی در ضلع جنوبی مسجد بدستور امیر خمار تاش ابن عبدالله عمادی، وزیر سلطان ملکشاه سلجوقی به سال ۵۰۰ هجری قمری است. کتیبه‌هایی به ۵ ردیف نیز نیز به خط کوفی گلدار نسخ و ثلث در این مکان دیده می‌شود.

ایوان ها در دوره صفویه ساخته شده اما ایوان شرقی در دوره قاجار بازسازی گردید.

•یکی از کهن ترین مساجد چهار ایوانی کشور است که آثار معماری بسیاری از ادوار تاریخی در وسعتی معادل 12500 متر مربع به نمایش می گذارد. قدیمی ترین قسمت موجود به سال 192 به دستور هارون الرشید بنا شده و در عصر سلجوقی ، صفوی و قاجاری الحاقاتی به آن صورت گرفته است . شش کتیبه گچ بری مقصوره خمارتاشی آن شهرتی جهانی دارد  .می گویند شالوده مسجد را بربنیان آتشکده ای نهاده اند . در چهار جهت حیاط آن که افزون بر چهار هزار متر مربع است چهار ایوان رفیع قراردارد که دردو سوی هر یک رواقی طولانی ساخته اند. گنبد آجری دوپوش و شبستان جنوبی مسجد به وسیله امیر خمارتاش عمادی در سالهای 500 تا 509 هجری بنا شده و دارای پنج کتیبه نفیس گچبری شده به خطوط ثلث، نسخ و کوفی است که از شاهکارهای هنر ایرانی محسوب می شود و علیرغم حمله خانمانسوز مغول و وارد شدن آسیب های جدی به جامع عتیق قزوین همچنان استوار و پرشکوه باقی مانده است. در روزگار شاه طهماسب ایوان شمالی و مناره های کاشی کاری شده نفیس مسجد ساخته شده و ایوان جنوبی در زمان شاه عباس دوم به مدخل مقصوره خمارتاشی ملحق ، ایوان غربی نیز به دستور شاه سلیمان صفوی بناگشته است. از ویژگی های ممتاز این مسجد علاوه بر داشتن هشت شبستان بزرگ در چهار طرف حیاط، یک شبستان زیرزمینی در ضلع جنوب غربی مسجد است که بنای آن توسط سعدالسلطنه در روزگار قاجار پایان یافته است. این مسجد در محله دباغان شهر قزوین قراردارد و با مناره های باشکوه، ایوان های رفیع و گچ بریهای نفیس از آثار ممتاز دوره اسلامی به شمار می رود. این مسجد دارای دو ورودی است . ورودی شرقی در سال 1047 ه.ق و ورودی غربی در سال 1272 ه.ق ساخته شد

دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت در مورد مسجد جامع کبیر قزوین

تحقیق و بررسی در مورد امیر کبیر 01

اختصاصی از نیک فایل تحقیق و بررسی در مورد امیر کبیر 01 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 61

 

میرزا تقی خان امیرکبیر

میرزا تقی خان امیرکبیر اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهانی.  فراهان همچون تفرش و  آشتیان مجموعاً کانون واحد فرهنگ دیوانی و "اهل قلم" بود؛ ناحیه ای مستوفی پرور. چه بسیار دبیران و مستوفیان و وزیران از آن دیار برخاستند که در آن میان چند تنی به بزرگی شناخته شده، در تاریخ اثر برجسته گذارده اند. از این نظر میرزا تقی خان نماینده فرهنگ سیاسی همان سامان است.       ر

نام اصلی میرزا تقی خان، "محمد تقی" است. زادگاهش "هزاوه" از محال فراهان عراق. هنوز هم در آنجا محله ای بنام "محله میرزا تقی خانی" معروف است، و خانه پدریش نزدیک تپه "یال قاضی" شناخته می باشد. اسم او در اسناد معتبر (از جمله مقدمه پیمان ارزنةالروم، و قباله نکاح زنش عزت الدوله) "میرزا محمد تقی خان" آمده است. رقم مهر و امضای او نیز تردیدی در نام حقیقیش باقی نمی گذارد؛ بی گمان اسم "محمد" رفته رفته حذف گردیده و به ر"میرزا تقی خان" شهرت یافته است.   ر 

خانواده پدری و مادری میرزا تقی خان از طبقه پیشه ور بودند. پدرش به تصریح قائم مقام "کربلائی محمد قربان" بود که در خطاب او را "کربلائی" می گفت. سجع مهرش "پیرو دین محمد قربان" بود. کربلائی قربان نخست آشپز میرزا عیسی (میرزا بزرگ) قائم مقام اول بود. پس از او همین شغل را در دستگاه پسرش میرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانی داشت.    ر

کربلائی قربان بعدها ناظر و در واقع ریش سفید خانه قائم مقام گردید، و همیشه مورد لطف مخدوم خود بود. آنچه بنظر می رسد کربلائی قربان خیلی هم بی چیز نبوده، بلکه آب و ملکی داشته و دست کم یک دانگه قریه حرآباد مال او بوده است.  و نیز آنقدرها استطاعت داشته که به سفر حج برود.  ر

سال تولد میرزا تقی خان را تا اندازه ای که جستجو کردیم، هیچ مؤلف خودی و بیگانه ای ثبت نکرده است. در حل این مجهول تاریخی، ما یک مأخذ اصلی و دو دلیل در تأیید آن مأخذ بدست می دهیم: زیر تصویر اصیلی که به زمان صدارت امیر کشیده اند می خوانیم: "شبیه صورت... اتابک اعظم، شخص اول ایران، امیر نظام در سن چهل و پنج سالگی". امیر از 22 ذیقعده 1264 تا 20 محرم 1268 صدارت کرد. اشعاری که در ستایش مقام تاریخی او در کنار همان تصویر نگاشته شده، و تصریح به اینکه کارهای سترگ از پیش برده است، نشان میدهد که تصویر مزبور را در اعتلای قدرت و شهرت امیر کشیده اند. و آن سال 1267 است. با این حساب و به فرض صحت رقم چهل و پنج سالگی تولد او به سال 1222، یا حداکثر یکی دو سال پیشتر بوده است.  ر

اما دلیل معتبر تاریخی اینکه: در کاغذ قائم مقام خواهیم خواند که میرزا تقی همدرس دو پسر او محمد و علی بوده است. می دانیم که میرزا محمد پسر اول قائم قام در 1301 در هفتاد سالگی درگذشت، و پسر دیگرش میرزا علی در شصت و هفت سالگی درگذشت به سال 1300.  یعنی هر کدام از آن دو پسر قائم مقام، سی و یکی دو سال پس از امیر زنده بوده اند. اختلاف سال تولد میرزا تقی با دو همدرس خود هر چه باشد،


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد امیر کبیر 01

تحقیق در مورد ماکزیمیلین دو روبسپیر رهبر انقلاب کبیر فرانسه

اختصاصی از نیک فایل تحقیق در مورد ماکزیمیلین دو روبسپیر رهبر انقلاب کبیر فرانسه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد ماکزیمیلین دو روبسپیر رهبر انقلاب کبیر فرانسه


تحقیق در مورد ماکزیمیلین دو روبسپیر  رهبر انقلاب کبیر فرانسه

فرمت فایل:WORD(قاببل ویرایش)تعداد10 صحفه

 

 

 

 

مقدمه

«ربسپیر، به سبب قیافه عجیب و لهجه دهاتی و پشتکار خارق العاده ای که داشت، تا مدتی مورد استهزاء و تحقیر نمایندگان قرار داشت. این متفکر انقلابی دارای مرام واضح و مشخصی بود و به خودش اجازه نمی داد که ذره ای از آن منحرف شود و بدین جهت، نطق های او عمیق و دقیق بود، ولی چون فاقد حرارت بیان بود، نمی توانست مثل میرابو و بارانف شنوندگان را تحت تأثیر قرار درآورد، با اینکه تفکر عمیق و ژرف بینی او را نداشتند. نطق های لوشابلیه و لامیت و بیتیون و سییس، همه وقت نطق های او را تحت الشعاع می گرفتند، زیرا ربسپیر از ظاهرسازی و اغفال و بازی با احساسات نمایندگان و شنوندگان متنفر بود و حتی برای یک مرتبه هم سعی نکرد تا شنوندگان خود را، با ذکر لطیفه ای بخنداند.»اینطور که در این کتاب و در یکی، دو متن دیگر آمده است، برخی اوقات، فرانسوی ها، او را «فساد ناپذیر» می نامند. سابقه این لقب، به یکی از سخنرانی های «مارا» (یکی از شخصیت های انقلاب فرانسه) بر می گردد که در آن ربسپیر را «فساد ناپذیر» خوانده بود و با استقبال اغلب فرانسویان روبرو شد. تا جایی که به گفته رومن رولان، «لابیل گویار»، تک چهره ای که در سال 1791 از ربسپیر نقاشی کرده بود را با عنوان «فساد ناپذیر» نامگذاری کرد.

اغلب مبارزات سیاسی ربسپیر، در کسوت یک حقوقدان و یا نماینده پارلمانی انجام گرفته است. انگار او می خواسته با استفاده از قوانین حقوقی، زندگی فرانسویان را بهبود ببخشد. او ایده های خود را در غالب لوایح قانونی به مجلس نمایندگان می برد، بیشتر مخالفانش را با محاکمه حقوقی مغلوب می کرد، برای تحت فشار گذاشتن نجبا و فئودال ها، لوایح قانونی متعددی پیشنهاد می داد و حتی در دوره هایی که در میان سیاستمداران فرانسوی، منزوی بود، به پشتوانه قوانین، هفته ها موقعیت سیاسی خود را حفظ می کرد.

ربسپیر در زمانه ای زندگی می کرد که نظام سیاسی فرانسه از یک وضعیت سلطه سلطنتی به یک وضعیت حقوقی-بوروکراتیک تغییر می کرد. هدف اصلی سیاستمداران انقلابی فرانسه، در این دوره، اصلاح قوانین موجود و یا وضع قوانین جدید به منظور بهبود زندگی فرانسویان بود. آنها حتی برای برخی از مفاهیم انتزاعی (مانند آزادی) قوانین مشخص و مدونی تصویب کردند.

اما ویژگی بارز ربسپیر در این است که او برخلاف مرام و مسلک بیشتر چهره های انقلابی دنیا، کمتر در کارناوال های خیابانی شرکت می کرد. رومن رولان این ویژگی او را اینطور توصیف می کند: «[ربسپیر] حتی الامکان از خیابان دوری می جست و کمتر برای ملاقات خلق انبوهی که به افتخار او هورا می کشیدند، عرض اندام می کرد... ربسپیر فقط یک مرتبه به خیابان رفت و آن هم روز نهم ترمیدور بود، برای جان سپردن» (ترمیدور یکی از ماههای تقویم سنتی فرانسه است که به گمانم از شانزدهم ژولای آغازمی شود و در نیمه ژوئن تمام می شود)

روبسپیر و انقلاب

 

انتشارات ورسو، سری جدیدی را با عنوان «انقلابات» راه انداخته است. این سری جدید، آثار کلاسیک شخصیت‌های کلیدی را ارائه می‌دهد که هریک در دوره قیام‌های کبیر، عرصه اصلی را اشغال کردند. هریک از این کتاب‌ها را یک نویسنده رادیکال معاصر معرفی می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این کلمات آشوب‌گرانه، هنوز توانایی آن را دارند که الهام‌بخش و برانگیزنده باشند. تاکنون دو کتاب از این سری اسلاوی ژیژک، آماده کرده است. «روبسپیر: فضیلت و ترور» و «مائو: درباره پراتیک و تضاد». در واقع، می‌توان گفت که این سری با اثر دیگر ژیژک، «و.ا.لنین: انقلاب پشت دروازه‌ها»، شروع شد که در سال 2002 منتشر شده بود. مقدمه ژیژک بر این کتاب را امید مهرگان در کتاب اول رخداد (مجموعه‌‌ مقالات ژیژک) ترجمه کرده است. در اینجا اشاره‌ای خواهیم داشت به آرای ژیژک درباره روبسپیر از رهبران تندرو انقلاب فرانسه.

نام روبسپیر با تلاش برای تعمیق انقلاب بورژوادموکراتیک 1789 فرانسه عجین است، آن هم با قهر انقلابی. «تحلیل انقلاب فرانسه» از آغاز، عرصه مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک بوده است. ژیژک ابتدا به برخورد محافظه‌کاران می‌پردازد که این انقلاب را با قاطعیت رد کرده‌اند و فاجعه‌ای بزرگ به حساب‌اش می‌آوردند. اما فرمول تحلیل لیبرال‌ها این است: «1789 بدون 1793». خلاصه آنچه لیبرال‌های حساس می‌خواهند، انقلابی بدون کافئین است. انقلابی که از آن بوی انقلاب برنمی‌خیزد. به این ترتیب، آنها می‌خواهند انقلاب فرانسه را از مقام رخداد برسازنده دموکراسی مدرن محروم کنند و آن را بی‌نظمی‌ای تاریخی جا بزنند: این یک ضرورت تاریخی بود که اصول مدرن آزادی تامین شود، اما همان‌طور که مثال انگلستان نشان می‌دهد، همین‌ها را می‌شد، بسیار موثرتر و مسالمت‌آمیزیزتر به‌دست آورد. برعکس، رادیکال‌ها معتقدند، اگر «الف»، یعنی برابری، حقوق بشر و آزادی را وسط می‌کشی از پیامدهای آن نباید روی برگردانی. باید شجاعت‌اش را داشته باشی که «ب» را هم به میان بکشی، یعنی بگویی: تروری که برای تامین واقعی «الف» ضروری است، واجب است. اما گفتن این‌که چپ امروز باید این راه را دنبال کند، راحت نیست.

در 1990 شکاف خاصی شکل گرفت؛ همه، از جمله «چپ رادیکال»، به نحوی از میراث ترور انقلابی ژاکوبنی با تمرکز دولتی آن شرمسارند، به‌طوری‌که این شعار عموما پذیرفته شد که «چپ، اگر قرار است، تاثیرگذاری سیاسی‌اش را بازیابد، باید کاملا خود را بپیراید، و بالاخره، باید پارادایم ژاکوبنی را کنار بگذارد». اما قهر انقلابی ژاکوبن‌ها، از همان آغاز، تحلیل‌های گوناگونی را طرح کرده است. ژیژک به نقد نظرات مخالف ژاکوبن‌ها می‌پردازد. از جمله به تحلیل والتر بنیامین، که قهر انقلابی آنها را «خشونت بنیانگذار دولت» نامیده است. ژیژک، برخلاف بنیامین، می‌گوید، قهر انقلابی ژاکوبن‌ها «خشونت بنیانگذار دولت» یا «جنایت بنیانگذار» نظام بورژوایی نیست بلکه نوعی «خشونت الهی» است.

ژیژک می‌گوید، برای درک خشونت الهی باید حرف‌های انگلس درباره این‌همانی دیکتاتوری پرولتاریا و کمون پاریس را، با تغییرات لازم، تکرار کرد: «بسیار خوب، حضراتِ مکتبِ تئوری انتقادی، می‌خواهید بدانید که این خشونت الهی چگونه است؟ به ترور انقلابی 1792-1794 نگاه کنید. این خشونت الهی بود. (و می‌توان اضافه کرد: ترور سرخ 1919...)». به‌تعبیر ژیژک، باید خشونت الهی را با یک پدیده تاریخی که به‌طور مثبت وجود دارد، ربط دهیم و از هر نوع گیج‌کردن تاریک‌اندیشانه دوری کنیم. «خشونت الهی» مدام روی می‌دهد: «آنان که از خارج از نظام ساختارمند اجتماعی کورکورانه ضربه می‌زنند و عدالت می‌طلبند یا انتقام می‌گیرند؛ برای مثال 10 سال پیش هنگامی که جمعیت فقرزده ریودوژانیرو به منطقه ثروتمندنشین شهر سرازیر شدند و به غارت و آتش‌زدن سوپرمارکت‌ها پرداختند، خشونت الهی بود. این خشونت، مانند حمله ملخ‌های انجیل که مجازاتی الهی بود برای رفتار گنه‌بار انسان، معلوم نیست از کجا شروع می‌شود، وسیله‌ای است که هدف ندارد. این عدالت است، نقطه نامتمایز بین عدالت و انتقام، که در طی آن «مردم» ترور خود را اعمال می‌کنند و دیگران را مجبور می‌کنند که بهای‌اش را بپردازند. یعنی روز محشر برای تاریخ طولانی ستم». یا آنطور که روبسپیر می‌گوید: «شما که آرزو می‌کنید حقیقت روی لبان نمایندگان مردم فرانسه بی‌قدرت باشد، چه می‌خواهید؟ بدون شک، حقیقت، قدرت خود، خشم خود و استبداد خود را دارد». ژیژک می‌گوید، براساس همین درک است که روبسپیر میانه‌روها را متهم می‌کند که آنچه واقعا دنبال‌اش هستند، انقلاب بدون انقلاب است؛ آنها انقلابی می‌خواهند که از افراطی که دموکراسی و ترور را به‌ هم برساند، دور باشد.

آنها انقلابی می‌خواهند که به قوانین اجتماعی قبلی احترام بگذارد. ژیژک اشاره می‌کند که در پایان قرن بیستم،‌گذاری از «اومانیسم و ترور» به «اومانیسم یا ترور». امروز، نظریه لیبرالی رایج، «یا» را به جای «و» می‌گذارد اما ترکیب اومانیسم و ترور را، «می‌توان در انقلاب فرانسه مشاهده کرد، در قالب پیوستگی فضیلت و ترور...». ژاکوبن‌ها برای تامین عدالت، اعمال خشونت را جایز می‌دانستند. ژیژک ضمن توضیح چهار نظر مختلف درباره رابطه اومانیسم و ترور به این نتیجه می‌رسد که امروز چاره‌ای نیست جز انتخاب «اومانیسم یا ترور»؛ البته به این معنا که ترور مفهوم مثبت باشد نه اومانیسم. او تاکید می‌کند، «این موضعی رادیکال است که دفاع از آن مشکل است، هرچند شاید تنها امید ما باشد. این اما با دیوانگی وقیحانه تعقیب «سیاست تروریستی و ضدبشری» آشکار مترادف نیست، بلکه چیزی است که دریافتن آن به مراتب مشکل‌تر است». بالاخره ژیژک هشدار می‌دهد که سیاست امروز، زیست‌سیاست پساسیاسی‌ای که سیاست غالب غربی است، چیزی جز سیاست ترس نیست. سیاستی است که خودش عنصر تشکیل‌دهنده سیاست را محکوم می‌کند، زیرا ترس، مهم‌ترین اصل بسیج‌کننده‌اش است: ترس از مهاجران، ترس از جرم، ترس از فاجعه محیط‌زیستی.

ژیژک سوال می‌کند: «چگونه می‌توان از این پساسیاست ترس درآییم؟ اداره‌کردن زیست‌‌سیاست، محتوای واقعی دموکراسی لیبرالی به‌شمار می‌رود و به تنش میان فرم دموکراسی و محتوای اداری‌اش منجر می‌شود. پس بدیل‌اش چیست؟ چه می‌شود اگر ما ریسک بکنیم و «دیکتاتوری پرولتاریای» خوب و قدیمی را به‌عنوان تنها راه کنارزدن زیست‌سیاست احیا کنیم؟ امروزه این نظر مسخره می‌نماید؛ اما، تنها انتخاب واقعی امروز است.»

ژیژک در توضیح دیکتاتوری پرولتاریا می‌گوید: «دیکتاتوری نقطه متقابل دموکراسی نیست بلکه شیوه اعمال آن است. از همان آغاز، تز دیکتاتوری پرولتاریا این فرض را دربرمی‌گرفت که در تقابل با سایر فرم‌های دیکتاتوری (دیکتاتوری فئودالی، بورژوایی...) قرار می‌گیرد، زیرا سراسر عرصه قدرت دولتی، دیکتاتوری است. هنگامی که لنین، دموکراسی لیبرال را شکلی از دیکتاتوری بورژوایی به حساب آورد، منظورش این مفهوم ساده‌انگارانه نبود که دموکراسی ظاهرسازی است، از آن سوءاستفاده نمی‌شود، توسط دارودسته‌ای، مخفیانه کنترل می‌شود که در مواقع خطر، چهره واقعی خود را نشان می‌دهد. بلکه منظور لنین این بود که همانا فرم دولت بورژوادموکراتیک، حاکمیت بنابر مفروضات ایدئولوژیک- سیاسی‌اش، متضمن یک «منطق بورژایی» است... اصطلاح دیکتاتوری را باید به معنی دقیق آن به کار برد- به این معنی که دموکراسی همیشه شکلی از دیکتاتوری است. اگر دموکراسی می‌خواهد خشونت را از بین برد، خودش باید به خشونت متوسل شود».

ژیژک در پایان این کتاب می‌گوید: «سرمایه‌داری جهانی به عنوان سرنوشتی به ما عرضه می‌شود که نمی‌توان علیه آن مبارزه کرد؛ یا باید خود را با آن وفق داد یا از مسیر تاریخ کژ شد و درهم شکست. تنها کاری که مجازیم، انجام دهیم این است که سرمایه‌داری جهانی را تا جایی که ممکن است انسانی کنیم و برای «سرمایه‌داری با چهره‌ای انسانی» مبارزه کنیم. در اینجا، باید دیوار صوتی شکست؛ باید ریسک کرد و تصمیم‌های دسته‌جمعی در سطح بزرگ را دوباره پیش گرفت - این، شاید، میراث اصلی روبسپیر برای ما در شرایط امروزی است».

 

محاکمه لویی شانزدهم،پادشاه فرانسه

216 سال پیش در روز 11 دسامبر سال 1792 میلادی محاکمه لویی شانزدهم ، پادشاه فرانسه که پس از خلع شدن از سلطنت توسط انقلابیون فرانسه لویی کاپه (نام جد اعلای سلسله بوربون) نامیده می شد در مجلس کنوانسیون که به دادگاه تبدیل شده بود ، آغاز شد.

مجلس کنوانسیون که در سال های اول انقلاب فرانسه میانه روها و آزادی طلبان در آن اکثریت داشتند ، در آن زمان جولانگاه دیکتاتوری وحشتناک جناح چپ ژاکوبن ها و مونتایاردها شده بود.

ماکزیمیلیان روبسپیر روبسپیر در روز 3 دسامبر سال 1792 میلادی در یک سخنرانی در کنوانسیون پیشنهادی محاکمه لویی شانزدهم را داد.هنگامی که محاکمه آغاز شد و لویی شانزدهم جو حاکم بر مجلس کنوانسیون را دید ، علی رغم دلگرمی دادن های مالزرب ، ترونشه و دوسز وکلای مدافعش متوجه شد نمی تواند جان سالم به دربرد.

لویی شانزدهم در این محاکمه که تا روز 15 ژانویه سال 1793 میلادی به طول انجامید متهم به انواع خیانت ها از جمله خیانت به کشور و خیانت به بشریت شده بود. اتهام خیانت به بشریت را روبسپیر عنوان کرده بود.

از روز 15 تا 19 ژانویه کنوانسیون برای صدور حکم به مشورت می نشیند ، سرانجام فقط با اکثریت یک رای حکم مرگ لویی شانزدهم به وسیله گیوتین تصویب می شود.

به این ترتیب ، در روز 11 دسامبر سال 1792 میلادی ، محاکمه لویی شانزدهم ، پادشاه مخلوع فرانسه در مجلس کنوانسیون آغاز می شود.

مجلس کنوانسیون فقط با اکثریت یک رای حکم مجازات مرگ او را تصویب می کند.حکمی که بعدها تاریخ درباره آن قضاوت خود را اعلام کرد.

اعدام روبسپیر در جریان انقلاب فرانسه

پنج سال پس از انقلاب کبیر فرانسه و بعد از یک دوره وحشت «روبسپیر» از فرماندهان بزرگ این انقلاب به دست دوستانش اعدام شد. 28 جولای روز اعدام وی به نام روز ترمیدور خوانده شد. اکنون نیز در فرهنگ سیاسی جهان دوران ترمیدور به دورانی گفته می شود که در پی هر انقلاب بزرگ پدید می آید و در طی آن انقلابیون به حذف یکدیگر از راه های مختلف می پردازند ولی چگونه مبارزانی که در کنار یکدیگر می جنگند پس از پیروزی دست به کشتن هم خواهند زد؟

 فرانسه قرن 18 با 26 میلیون نفر جمعیت از سه طبقه مجزا تشکیل شده بود: اشراف، کلیسا و مردم عادی.

طبقه اشراف حدود 300 هزار نفر جمعیت داشتند و صاحب مشاغل و عناوین عالی بودند. البته اشراف اصیل که به خانواده های قدیمی نسب می بردند بیش از چند هزار نفر جمعیت نداشتند که اغلب ساکن پاریس یا دربار ورسای بودند. اینان توسط دانش روز آن زمان «شجره شناسی» و از طرف پادشاه تایید شده و بالاترین درآمد را در اختیار داشتند که قسمتی از آن به صورت مستمری از خزانه پرداخت می شد. دیگر اشراف که می توان از آنها به نام «نجبا» یاد کرد القاب خود را به روش های مختلف از نظام سلطنتی خریداری کرده و با درآمدی از املاک اجدادی، خدمت در درجات بالای ارتش و تجارت عمده زندگی را می گذراندند. رسوم فئودالی در این طبق استمرار داشت. آنان قصرهایی در املاک خود ساخته و صاحب دارایی رعایا، سهمی از محصول سالیانه، مجوز شکار و بهره برداری از منابع طبیعی و حق قضاوت در محدوده خود بودند. اشراف به دلیل تحصیلات و آشنایی با علوم روز، قرار گرفتن در جریان اقدامات استعماری فرانسه قرن 18 که به سراسر جهان دست اندازی می کرد و همین طور تفاوت هایی در سطح درآمد از طبقات بسیار پرتحرک آن روز به شمار می آمد.

مردم عادی 98 درصد جمعیت را تشکیل می دادند. این طبقه خود از دو سطح ساخته شده بودند. شهرنشینان که شامل بازرگانان، بانکداران اولیه، صاحبان صنایع خرد و مشاغل مشابه می شود و سطح آخر شامل کشاورزان، کارگران و کسانی که در عمق فقر نه به فکر انقلاب بودند و نه حضوری در آن داشتند.

از سال 1788 مشکلات اقتصادی و کمبود مواد غذایی آغاز شد. قیمت گندم 50 درصد افزایش یافت. مدتی قبل دولت فرانسه بودجه خود را برای کمک به استقلال طلبان امریکا و در جنگ با رقیب قدیمی خود دولت انگلیس از دست داده بود. این هزینه بدون اینکه سود قابل توجهی داشته باشد خزانه را خالی کرد. لویی شانزدهم تلاش کرد که مخارج را از طریق افزایش مالیات اشراف جبران کند. ولی اشراف که صاحب گروه ها و انجمن های بسیار بودند حاضر به ترک منافع خود نشدند. با افزایش سطح کشمکش ها تصمیم گرفته شد که این مشکل از راه ایجاد مجلس طبقاتی حل شود. این مجلس تاریخچه یی در قرن 14 داشت و از نمایندگان سه طبقه اجتماع تشکیل می شد که هر گروه از نمایندگان مجموعاً یک حق رای در آن داشتند. لویی با انگیزه تضعیف طبقات بالابه نمایندگان مردمی دو حق رای عطا کرد و مجلس در سال 1789 تشکیل شد. از 1139 نماینده آن 291 نفر از کلیسا، 270 نفر از اشراف و 578 نفر از مردم عادی بودند. علاوه بر اینکه تعدادی از نمایندگان کلیسا از جمله کشیشان عادی و برخی از نمایندگان اشراف صاحب افکاری متفاوت با روحیه سنتی طبقه خود بودند. مجلس تشکیل شد ولی به علت نداشتن تجربیات قبلی مرتباً به مشکل برخورد می کرد. بی اعتنایی طبقات بالابه نمایندگان مردم تا جایی پیش رفت که از ورود آنها به ساختمان اصلی ممانعت کردند. نمایندگان مردم که اغلب از سطوح بالای طبقه خود بودند و با روحیه اشرافی آشنایی داشتند به مقاومت در برابر این برخورد ادامه دادند و مساله از موضوع بودجه و مالیات به نوعی مخاصمه منحرف شد. به دستور لویی چند هنگ نظامی در پاریس موضع گرفتند و فضای حکومت نظامی ایجاد شد. این امر باعث افزایش تشنج عمومی شد زیرا برخی از این سربازان آلمانی یا سوئیسی بودند که احتمال می رفت به مردم حمله کنند. شایعه تیراندازی سربازان آلمانی به سوی فرانسویان کافی بود که مردم برای دفاع از خود به اسلحه خانه یی حمله کرده و تفنگ های بدون باروت به دست آورند. قلعه «باستیل» با 7 زندانی و 110 نگهبان انبار باروت بود. جمعیت به سوی قلعه حرکت کرد و انقلاب با فتح باستیل جرقه خورد.

بررسی ابعاد انقلاب فرانسه از حجم کتاب ها و کتابخانه ها بیشتر است. گروه های متعددی در طول سال های اولیه آن نقش داشتند مانند طرفداران سلطنت مشروط طیف میرابو از اشراف و طیف لافایت فرمانده نیروهای مسلح. گروه ژاکوبن ها شامل نیروهایی چون پتی بون و روبسپیر بودند. گروه چپ کوردلیه با اعضایی مانند دانتون و دمولن. اگرچه از اختیارات پادشاه اندکی کاسته شد ولی روش مرزی برای اداره کشور به دست نیامد. القاب اشرافی لغو شد. املاک کلسیا به مزایده گذاشته شد و روحانیون در شمار کارمندان دولتی درآمدند. پاپ تشکیلات جدید را محکوم کرد. لویی تصمیم به فرار گرفت ولی شناخته، بازگردانده و زندانی شد. هر گروه انقلابی برای خود دارای گارد مسلح بود که زد و خوردهایی را باعث می شد. لافایت با افرادش به تجمع گروه جمهوریخواه کوردلیه حمله کرد. دانتون گریخت و بقیه پنهان شدند. مدتی به تنظیم قانون اساسی گذشت. در قانون جدید پادشاه قدرت خود را از اراده فرانسویان دریافت کرده بود. لویی به رغم میل خود قانون اساسی را تایید کرد. در مرزهای اتریش ناآرامی هایی اتفاق می افتاد و ملکه ماری آنتوانت که نسب اتریشی داشت امیدوار بود با جنگ وضعیت به شکل قبلی خود برگردد. در سال 1792 به اتریش اعلان جنگ داده شد. سربازان فرانسه در اولین جنگ شکست خورده و فرار کردند. لویی با انحلال گارد شخصی خود موافقت نکرد و دست به وتو تعدادی از مصوبات مجلس زد. فرمانده کل ارتش اتریش - پروس در 25 ژوئیه اعلامیه یی منتشر کرد که اگر به خانواده سلطنتی اهانتی شود مردم پاریس را قتل عام خواهند کرد. در 10 اوت مردم به قصر لویی حمله کردند که هزار نفر کشته داشت. نیروهای اتریش و پروس وارد آلمان شدند. لافایت اولین انقلابی بدعاقبت بود که به دست اتریشی ها زندانی و از طرف فرانسویان، خائن نامیده شد. برای حل مشکلات کشور از 2 سپتامبر گیوتین ها شروع به کار کردند. از حدود 1400 نفر اعدامی در چهار روز سه چهارم زندانیان عادی و بقیه اشراف و اهالی کلیسا بودند. پس از قتل عام انتخابات عمومی برگزار شد و روبسپیر در آن از همه جلو افتاد. گروه او در مجلس تمایل به اعدام لویی داشتند. در جریان بحث ها مدارکی از گاوصندوق مخفی قصر به دست آمد که نشانه ارتباط دربار با ضدانقلابیون و پادشاهان اروپایی بود. سرانجام حکم اعدام پادشاه در دادگاهی با حضور وکلای مدافع تعیین شد. 21 ژانویه 1793 لویی شانزدهم با گیوتین گردن زده شد. در حالی که مخارج جنگ و بحران مالی باعث شورش مردم گرسنه شده بود.

در برابر این وضعیت آشوب زده روبسپیر یک راه حل ساده ارائه داد: او اعتقاد داشت نسبت به خائنان بیش از حد گذشت نشان داده شده است. او بر اساس قانون 17 سپتامبر 1793 هر کسی که وفاداری خود را کاملاً به اثبات نرسانده بود، مستحق مرگ معرفی کرد.

اعدام ها دوباره آغاز شدند و گروه بسیاری از انقلابیون سابق در حالی که سرود انقلابی «مارسیز» را می خواندند کشته شدند. اهانت به اشیای مقدس و حمله به کلیساها این آشوب را همراهی می کرد. انقلابیون حتی تقویم را تغییر داده و تقویم جمهوری با ماه های متفاوتی را جایگزین آن کردند. فهرست اعدامیان سرانجام به دانتون رسید و او در هنگام رفتن به سوی گیوتین در مقابل خانه روبسپیر فریاد زد:«تو هم به دنبال من خواهی آمد».

در ژوئن 1794 تنها روبسپیر باقی مانده بود که جشن هایی را در ستایش نظم نوین خود برگزار می کرد. او از 10 ژوئن سلسله اعدام های دیگری را آغاز کرد که دوستانش را هم وحشت زده و منزجر ساخت. این اقدامات باعث اختلافاتی بین افراد باقی مانده شد. سرانجام روبسپیر در 26 ژوئیه در مجلس حاضر شد تا درباره موج آدم کشی ها توضیح بدهد.

مجلس در همان جلسه به بازداشت او و چند تن از اطرافیانش رای داد. روبسپیر در شهرداری پاریس سنگر گرفت و در جریان یک درگیری مجروح و دستگیر شد. 22 نفر در فهرست اعدام قرار گرفتند. در غروب 28 ژوئیه 1794 برابر روز نهم ماه «ترمیدور» سال دوم جمهوری از تقویم جدید فرانسه سر روبسپیر توسط گیوتین از بدن جدا شد. او که در هنگام مرگ مسن ترین فرد از گروه اعدامیان بود 36 سال داشت.

بعضی از مردم وقتی از ظلم یا محرومیتی سرخورده می شوند آرزو می کنند به قدرتی دست یابند تا عاملان این بی عدالتی ها را اعدام کنند. تاریخ یکی از این نمونه آرزوها و نتایج آن را در جریان انقلاب فرانسه ثبت کرده است. فرانسه از سال 1789 تا 1914 درگیر کشمکش های مختلف بود که حکومت کشور را دائماً از پادشاهی به جمهوری و برعکس تغییر می داد. پس از انقلاب مدتی ناپلئون، مدتی جمهوری، مدتی لویی هجدهم و... قدرت را به دست گرفتند. مجموعاً سه بار قانون اساسی از نو نوشته شد و دوره های طولانی در قحطی و جنگ و نبردهای خونین برقرار شد تا سرانجام فرانسه کنونی از خرابه های جنگ دوم جهانی ساخته شد. در لایه های عمیق این مهد دموکراسی و آزادی انبوهی از سرهای بریده دفن شده است.

   

    منابع

        - مروری بر تاریخ انقلاب فرانسه - ایرج پزشک زاد

        - تاریخ جامع کشور فرانسه - دانیل ریور - فصل 14

        - تاریخ تمدن و فرهنگ جهان - راس ئی دان - فصل 22

        - تاریخ تمدن ویل دورانت - جلد 10 روسو و انقلاب

                    

         


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد ماکزیمیلین دو روبسپیر رهبر انقلاب کبیر فرانسه