نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

پاورپوینت آینده پژوهی در شهرهای اسلامی

اختصاصی از نیک فایل پاورپوینت آینده پژوهی در شهرهای اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت آینده پژوهی در شهرهای اسلامی


پاورپوینت آینده پژوهی در شهرهای اسلامی

توضیحات:
فایل پاورپوینت آینده پژوهی در شهرهای اسلامی،در حجم 17 اسلاید قابل ویرایش،همراه با یک هدیه ویژه.


بخشی از متن:
شهر به عنوان کانون تجمعات انسانی، دائم در حال تحول و تغییر اسـت.
تحـولات شـهری همـواره سبب شکل گیری چالش هایی خواهد شد که بر سرنوشت زندگی افراد ساکن در شهرها اثرگذار خواهد بود.
از این رو ما تا جایی که بتوانیم باید آینده را در چارچوب مدل های آینده پژوهشی و با رویکرد برنامه ریزی شهری قابل فهم کرده تا از چالش های پیش رو با حداقل بدون آسیب پذیری عبور نمائیم.
آینده پژوهی رشته ای است مستقل که به شکلی روش مند به مطالعه آینده می پردازد.
این رشته تصاویری از آینده در اختیار ما قرار می دهد تا در زمان حال،بر اساس این تصاویر بتوانیم به شکل کارآمدتری تصمیم گیری نماییم.
این تصاویر در سه مقوله طبقه بندی می شوند:آینده های ممکن،آینده های محتمل و آینده مطلوب.
و...


فهرست مطالب:
مقدمه
مفهوم آینده پژوهی از دیدگاه دانشمندان
تعریف آینده پژوهی
ضرورت استفاده از آینده پژوهی در برنامه ریزی شهری
مدل های ارتباط آینده پژوهی و برنامه ریزی شهری
فرضیات آینده پژوهان
ضرورت توجه به آینده پژوهی شهرهای اسلامی


این فایل با فرمت پاورپوینت در 17 اسلاید قابل ویرایش تهیه شده است.


هدیه محصول:
فایل پاورپوینت اصول و مبانی برنامه ریزی شهری(26 اسلاید)


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت آینده پژوهی در شهرهای اسلامی

تحقیق درباره انقلاب اسلامی و سکولاریزم

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درباره انقلاب اسلامی و سکولاریزم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

 

\ قبل از هر چیزی می خواهیم بدانیم سکولاریزم چیست؟ و چه تعابیری از آن وجود دارد؟

* برای پاسخ به چنین سؤالی، بهترین راه این است که برای تعریف به دایرة المعارف رجوع کنیم. دایرة المعارف در تعریف واژه سکولاریسم می گوید: «واگذاری آنچه که متعلق به کلیسا و در حوزه تملک آن بوده به دولت یا نهاد دولتی.» این تعریف دایرة المعارفی است که از سکولاریسم عرضه می شود. استفاده از این کلمه در حوزه سیاست و گسترده شدن کاربرد آن، مربوط به دوره بعد از انقلاب فرانسه است. مثلاً فرض کنید که کلیسا ثبت و تأیید ازدواج را به عنوان یک حق انحصاری داشته است، این حق به دولت منتقل می شود، دولتی که می گوید ازدواجی را معتبر می شناسم که خودم آن را به ثبت رسانده باشم.

تاریخچه:

از قرن شانزدهم امواج سهمگین عقلانیت و سکولاریزم، بسیارى از مبانى اعتقادى مسیحیت را درهم نوردید و بر ملت‏هایى که روزى داعیه خداپرستى داشتند سلطه یافت. ملت‏هاى مسلمان نیز از گزند این تندباد در امان نماندند و از قرن نوزدهم به تدریج اندیشه‏هاى سکولاریستى وارد عرصه‏هاى فرهنگى، دینى و علمى شد و واکنش‏هاى متضادى را در میان آنان برانگیخت و چالش‏هاى زیادى را به ویژه در حوزه معرفت دینى به جا گذاشت. به نظر مى‏رسد پذیرش این اندیشه در میان روشنفکران مسلمان، ناشى از قیاس اسلام با مسیحیت بوده است.

سکولاریزم و مدیریت اسلامی

سکولار به معنای گیتیانه[1] (دنیوی) است و سکولاریزه کردن روند و یا حاصل گیتیانه کردن است آن‌سان که جمع در جمعیتش تنها به الزام‌های منطق از خود عزیمت کننده و به خود بازگردنده‌ی همزیستی مقید باشد، به همه‌ی گروه‌ها و نهادهای اجتماعی به چشم برابر نگریسته شود و بر این مبنا امتیازهای اختصاصی روحانیان به عنوان رابطان و راهنمایان از نگر گیتیانه خودخوانده‌ی راگیتی در زمینه‌های مالکیت، قضاوت، تربیت، سیاست‌گذاری و انجام وظیه‌های عمومی اجتماعی لغو شوند.

دیده‌ می‌شود که گاه سکولار را به "عری" ترجمه می‌کنند. این ترجمه دقت ندارد زیرا عر آن‌چیزی است که مرسوم و متداول است و شرع آن را امضا می‌کند، تحمل می‌کند و یا درصدد تغییر آن برمی‌آید. چنین چیزی لزوماً سکولار نیست و می‌تواند از سنت دینی رایج یا غیر رایج دیگری برآمده باشد. ترجمه‌ای که در عربی از این مهوم به دست می‌دهند، "علمانیت" است. به مهوم علمی شدن یا علمی بودن در برابر دینی بودن. در این راستا معادل عربی این واژه بیش از معادل رایج ارسی آن به مهوم غربی آن نزدیک است.

سه اصطلاح "سکولار"،" سکولاریزم " و " سکولاریزاسیون" بر اساس ریشه‌ی مشترک لاتینی Saeculum که معنای "سده" یا "دوران صدساله" را می‌دهد مشتق گردیده است. این واژه در کتاب مقدس ترجمه‌ی aion یونانی است که نزد هومر " نیروی حیات"، " زندگی" و " طول زمان" را بیان می‌کند. سپس در لاتین واژه‌ی aeumum را داریم که به معنای زمان، مدت، عمر، سده و نیروی حیات است. سرانجام، در زبان عربی " یوم" با اسم جمع " ایام" است که تشابه آن با aion یونانی و aeumum لاتینی مشخص است.

بدین‌سان، " سکولاریزاسیون" را می‌توان انطباق با سده، زمانه، ایام‌ما و این دنیا تبیین کرد و یا به معنای سازگاری با روزگار، این‌جهانی، ایامی و دنیوی تعبیر کرد و یا سرانجام به مهوم " گیتیانه" و " گیتیانگی" تسیر کرد.

جایگاه پرسش سکولاریزاسیون و پاسخ‌گویی به آن در ایران امروز پرسمان آزادی، عدالت و پیشرت است و بحث سکولاریزم پیش‌نیاز ایضاح هرکدام از این ماهیم است. برای شا‌سازی جایگاه و مهوم سکولاریزم باید بر سه نکته تاکید ویژه نمود: لغو امتیازهای سنتی صنی و طبقاتی، تشکیل دولت مدرن و برقراری قانون. شاید به طور موجزتر بتوان گت سکولاریزم را می‌بایست در پیوند تنگاتنگش با مهوم تجدد اندیشید.

سکولاریزم رآورده‌ی تجدد است و رآورنده‌ی آن. سکولاریزم رایندی است که بی ‌آن مدرنیته‌ی غربی محقق نمی‌شود و در عین حال، بی‌ایجاد گسستی که مدرنیته‌ی غربی آغاز کرد هرگز امکان رشد، گسترش و بالندگی سکولاریزم نبود.

از دیدگاه اغلب صاحب‌نظران، مهوم تجدد به تجربه‌ای تاریخی و یا دورانی از تاریخ اشاره دارد که یکسره از گذشته گسسته و معطو به آینده‌ای پیش‌بینی ناپذیر است. در این دوران با ظهور عقل سوژه محور خودسامان و خودبنیاد، سوژه‌آگاهی و خود‌همی و جهان‌همی برراز تاریخ و طبیعت ایستاده و ارغ از هرگونه تقیدی به متن هستی، سنت، زبان و تاریخ، به هم جهان دست می‌یازد و در این دوران اندیشه‌ی ترقی و پیشرت بی‌سابقه و پیش‌بینی ناپذیر انسان به شیوه‌ای کاملاً متمایز از اندیشه‌ی تغییر و تحولی که پیش از آن متصور بود غلبه می‌یابد.

پرسش سکولاریزم در دو محور بررسی می‌گردد: محور اول تحولاتی که در دین به وجود می‌آید و دین طیّ رایندی پیچیده عصری شده، از حوزه‌ی عمومی به حوزه‌ی خصوصی رانده می‌شود. محور دوم تحولاتی است که در عرصه‌ی دولت و جامعه به وجود می‌آید. در این‌جا ابتدا به گیتیانه شدن دین می‌پردازیم و سپس به آن‌چه سکولاریزاسیون در عرصه‌ی سیاست و دانش بر دین و دولت و جامعه تحمیل می‌کند. از آن‌جا که این دو رایند مکمل هر دو در زیر چتر مهومی مدرنیته معنا می‌یابند، تکیک روشن و قطعی آن‌ها امری ناممکن است.

\ سکولاریسم در چه بستری شکل گرفت و این بستر چه ویژگی هایی داشت که زمینه رشد آن را فراهم کرد؟* سکولاریسم در حوزه سیاست با انقلاب فرانسه بود که گسترش پیدا کرد. انقلابیون فرانسه در مقابله خود بانهاد سلطنت با نهاد کلیسا هم که هم پیمان نهاد سلطنت بود به مقابله برخاستند. در نتیجه، اینکه حقی را از سلطنت استبدادی بگیرند و به مردم بدهند، همراه شد با گرفتن یک سری از حقوق از کلیسا و دادن آن به دولت. در واقع اگر بخواهیم بگوییم سکولاریسم در چه بستری رشد کرد باید گفت در حوزه آن جامعه شناسی سیاسی، رشد کرد که نهاد کلیسا به عنوان بازوی مسلم نهاد استبدادی سلطنتی فعالیت داشت و مردم برای احقاق حق خود، ناچار شدند که نه فقط یکسری حقوقی را از سلطنت بلکه یک سری حقوقی را هم از کلیسا بگیرند و بگویند که از آن ملت است. یعنی بطور مشخص می توان از مشروعیت صحبت کرد. آن چیزی که مشروعیت حکومت را در فرانسه تأیید می کرد از یک طرف بستگی خونی شخص پادشاه بود و دیگر آن که کلیسا آن فرد را به عنوان پادشاه شناسایی بکند پس این مشروعیت از دوچیز ناشی می شد یکی کلیسا که این مشروعیت را تأیید می کرد، دوم هم اینکه خود پادشاه باید اثبات می کرد دارای مشروعیت خونی است و لذا فرانسه، بستر جامعه شناسی سیاسی سکولاریسم است و تقریباً در فاصله صد، صدو پنجاه سالی که از انقلاب فرانسه می گذرد تا آغاز قرن بیستم، با گسترش این اندیشه تمام اروپا بستر این نوع مشروعیت می شود.

\ آیا فقط این بستر در اروپا وجود داشت؟ چرا که علاوه بر غرب ما شاهد همسری و همداستانی نهاد دین ودولت در شرق هم هستیم، ولی این فرآیند منتهی به سکولاریزم، همزمان با غرب در شرق رخ نداد؟* به هر حال این دلیل جامعه شناسانه دارد، اینکه چرا این اتفاق در آنجا می افتد، یک بحث تاریخی است مثل این است که شما بگویید، تقریباً در تمامی کشورهای خاورمیانه دین جزء فرهنگ عمومی مردم است ولی چرا فقط در کشور ما انقلاب اسلامی می شود و در سایر کشورها چنین نمی شود. برای پیگیری این مسائل باید واردتک تک حوزه های بحث شد. این مسأله خیلی گسترده ای است که بنده نمی توانم تمامی جوانب آن را پوشش دهم. بحث سر این است که یک اتفاقی می افتد و بخشی از قدرتها از نهاد دین گرفته و به مردم داده می شود.

\ به نظر شما سکولاریسم با تعریف ویژه ای که از آن عرضه کردیم بیشتر یک مکتب است یا یک روش؟* وقتی در حوزه مسائل سیاسی ـ اجتماعی صحبت می کنیم، مرادمان سوسیالیسم، مارکسیسم، لیبرالیسم، مائوئیسم و چیزی شبیه اینهاست. سکولاریزم به این معنا مکتب نیست یعنی ما آن حجم گسترده وبه یک معنایی آن حجم گسترده مکتوبی را که چنین اقتداری به سکولاریسم به عنوان مکتب بدهد نداریم دوم اینکه سکولاریسم هیچ وقت وجه ایدئولوژیک به خودش نگرفته است. آن چیزهایی که ما به عنوان مکتب از آنها یاد می کنیم یک مقداری وجه ایدئولوژیک دارد. یعنی در واقع توانایی باز تولید دارد و مدعی است که در تمام حوزه ها نظر دارد. اما درباره سکولاریسم اینطورنیست، سکولاریسم مدعی نیست که در تمام حوزه ها نظر دارد. هر چند فلاسفه ای بخصوص در حوزه های پست مدرن داریم (مانند جیووانی واتیمو) که معتقدند سکولاریسم را می توان به سایر حوزه ها هم تعمیم داد مثل ادبیات، شعر، موسیقی و بویژه طنز. اما بنده معتقدم به معنای به کار رفته فوق هرگز نمی توان از سکولاریسم صحبت کرد.

\ پس به این ترتیب سکولاریسم را یک روش می دانید؟* بله یک نوع روش است. می توان گفت روشی است عمدتاً در حوزه سیاست و وقتی توسعه و رشد پیدا کرده نظرش بر این بوده مجموعه ای از حقوقی را که متعلق به نهاد دین بوده به مردم واگذار کند.

\ ادعای اینکه سکولاریسم یک مکتب نیست بلکه یک روش است نیازمند برخی شاخص هاست. این شاخص ها چه چیزهایی هستند؟* مکتب ادعای جهانشمولی در حوزه های مختلف دارد. مثلاً در مکتب سوسیالیسم، هم هنر سوسیالیستی وجود دارد، هم اقتصاد سوسیالیستی، هم جامعه سوسیالیستی دارید و... حتی ممکن است کسی بگوید آواز سوسیالیستی هم داریم. آن چیزی که از هر تفکر یک مکتب می سازد، چیزی است که ما توانایی باز تولید آن مکتب در تمام حوزه های بشری می دانیم. سکولاریسم چنین ادعایی ندارد به همین جهت هم از سکولاریسم به عنوان مکتب نمی توان سخن گفت.

\ سکولاریسم چگونه روشی است؟ تجربی است، تاریخی است، فلسفی است و یا...؟* چرا شما اصرار دارید حتماً سکولاریسم را تحت یک عنوان ومقوله بگنجانید و گسترده اش بکنید. چرا بر تعریف اصلی سکولاریسم تکیه نمی کنید. سکولاریسم یعنی واگذاردن بخشی از حقوق متعلق به نهاد دین به مردم جامعه.بشریت در تاریخ زندگی خودش به این نتیجه رسیده است که در حوزه سیاست وقتی که اقتدار نهادهای سیاسی خود را ناشی از عموم افراد می داند و نوعی برابری حقوقی بین افراد قایل می شود و بعد براساس این برابری حقوقی مجموعه ای از آزادیهای سیاسی و حقوق سیاسی برای افراد در نظر می گیرد به بهترین نحوی به صلح و آرامش و پیشرفت و توسعه می رسد. حالا شما اسم این را هر چه می خواهید بگذارید، بگویید روش یا مکتب فرقی نمی کند. فقط باید بدانیم که چنین اتفاقی رخ داده است. وقتی بیاییم سکولاریسم را از آن حالت مکتبی و فلسفی، خارج کنیم آن وقت به نظر من اینجاست که تمام توانش را به آن داده ایم و لذا جای معینی که ما از سکولاریسم صحبت می کنیم در حوزه سیاست است و دقیقاً به معنای منبع مشروعیت نظامها.

\ سکولاریزم با تعریف شما چه نسبتی با عقل برقرار می کند؟* باز هم من برمی گردم به فضایی که در آن سکولاریسم معنا پیدا می کند. برای من سکولاریسم در حوزه سیاست کلان معنا پیدا می کند. ما در اینجا ارتباط سکولاریسم را با مسأله دمکراسی، برابری حقوق سیاسی افراد و مشروعیت نظامها می بینیم. اگر بخواهیم ارتباط عقلی سکولاریسم را در این حوزه ها بسنجیم باید برویم بحث کسانی را که مدافع این نظریه یعنی مدافع نظریه جدایی دین از حوزه دولت هستند را مورد بررسی قرار دهیم. شما می توانید این را در چارچوب بحثهای قرارداد اجتماعی بررسی کنید. مثلاً روسو می گوید ما به آن چیزی گردن می نهیم که براساس قرارداد بین انسانها باشد، کانت می گوید که انسانها را باید برابر و عاقل فرض کرد، در نتیجه دارای حق رأی دانست تا بتوان امیدوار بود که خیر خودشان را در حوزه سیاست فراگیرند و خودمختار شوند، یعنی پیوند سکولاریسم بامسأله عقل از مکاتب سیاسی می گذرد و شما باید بروید آنهایی را که در حوزه مکاتب سیاسی از دمکراسی، حقوق بشر، حقوق برابر انسانها و... صحبت می کنند ببینید که چگونه این مسأله را توجیه می کنند. توجیه آنهاهمواره عقلی بوده است چرا که خارج از آن نه به جنبه الهی مسائل دسترسی داشتند که بگویند خدا خواسته حق رأی از آن ملت باشد و نه توجیه خونی برای حق پادشاهی شاهان داشتند

جدایی دین ازسیاست (سکولاریزم) درامر سیاست کشور اسلامی

سکولاریزم، نظامی است که دارای مشخصه هایی از جمله جدایی دین از دولت، شکل گیری دولت براساس ناسیونالیسم، قانونگذاری طبق خواست بشر، تاکید برعینی گرایی به جای ذهنی گرایی وحاکمیت علوم تجربی به جای علوم الهی است. بنابراین، سکولاریزم برجدایی دین از سیاست تاکید دارد ودراین نظام دین امری فردی قلمداد شده ورسالت آن تنها ایجاد رابطه میان فرد وخداوند است، که درآن سیاست هیچ دخالتی ندارد. اما سکولاریزم درمورد سیاست کشور ما : استکبار جهانی نسخه ای که از ابتدای انقلاب برای ما برنامه ریزی نموده است مخدوش جلوه دادن نظام اسلامی ما و یکسان انگاری آن با نظام قرون وسطی که بوسیله کلیسای کاتولیک اداره می شد، می باشد که مطابق این طرح اسلام بعنوان مانعی دربرابر پیشرفت علم ودانش وصنعت معرفی می گردد. وهمچنین بعنوان دیدگاهی ناکاروناقص که نظام مبتنی برآن توانائی حل مشکلات جامعه وادارة آن را ندارد. شناخته می شود وبا برشمردن مؤلفه هایی آن را دلیل همسانی این دونظام یعنی نظام اسلامی ونظام حکومتی مسیحیت قلمداد می کنند. که اولین وجه شباهت چنین بیان می شود : کسانیکه درآن زمان به نام دین برمردم حکومت می کردند اکنون وضع به همین منوال است. واکنش غرب برای مبارزه با آن نظام درگام اول نهضت اصلاح دینی یا پروتستانیسم بود. یعنی دربین خود کشیش ها ورجال دینی کسانی رفتار کلیسای کاتولیک را تقبیح نموده وگفتند این شیوه مسیحیت واقعی نیست. وما باید به مسیحیت واقعی برگردیم. و پیشنهاد کردند مذهب باید به گونه ای مطرح شود که درآن حکومت نباشد وبه کار سیاست نپردازد. بهرحال درنظام اسلامی ما چنین القاء می شود که خلط بین دین وسیاست وقراردادن دین بعنوان اساس حکومت فرجامی نیک تر از آنچه برای کلیسای کاتولیک واقع شد نخواهد داشت وشکستی عظیم برای اسلام به وجود خواهد آورد. پس همان بهتر که برای نجات دین حساب آن را از سیاست جدا کنیم. از طرفی ورود درسیاست قداست روحانیت ومتدینین را می شکند، چرا که اولاً : سیاست دغل بازی های خاص خود را دارد. وثانیاً : با دخالت این گروه چه بسا نابسامانی ها ونارسائی هایی بوجود ‌آید که پیامدهای منفی آن دامنگیرشان شود وحرمت روحانیت را درجامعه زایل گرداند. پس خوب تر آنکه اینها فقط به رابطة با خدا وموعظه مردم بپردازند وکارهای سیاسی را به اهلش واگذارند

علل ظهور سکولاریزم در غرب

به نظر ما پدیده‏ى سکولاریزم از مصادیق و مظاهر افراطى «بشر مدارى‏» معاصر است، امانیسم نیز به نوبه‏ى خود واکنشى است در قبال تفکر افراطى نص بسندگى قرون وسطى.در ترویج‏سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع در غرب، ملحدان و موحدان به تعاملى بدون تبانى آگاهانه، دست‏یازیدند، و این یک همدستى ناهمدلانه‏ى تاریخى بى‏بدیلى است که در آن دیار اتفاق افتاد و تاکنون پیاوردهاى زیانبارى نیز براى مدنیت و معنویت داشته است.

ملحدان با نیات بدخواهانه و به قصد نجات از دین، مرام سکولاریزم را طرح و ترویج کردند، موحدان با مقاصد نیکخواهانه و - به ظن خود - به قصد نجات دین، به سکولاریزم تن‏در دادند، آنان از پایگاه تقدم خرد بر وحى و حجیت انحصارى عقل و به نیت کنارگذاردن دین از صحنه‏ى حیات و تثبیت لائیسیزم و امانیسم از سکولاریزاسیون جانبدارى کردند، و اینان از جایگاه دلسوزى براى حفظ دین و حراست از قداست آن، سکولاریزاسیون تدبیر اجتماع را تایید نمودند، به نظر ما موارد زیر در ظهور سکولاریزم فرنگى نقش اساسى ایفاء کرده‏اند:

1. فقدان نظامات اجتماعى برگرفته از متن دین، على رغم ادعاى حکومت دارى از سوى ارباب دین در قرون وسطى:

این نقیصه خود به خود، روند سکولاریزاسیون را موجه مى‏ساخت، زیرا آنگاه که ما فاقد نظامات اجتماعى برگرفته از وحى باشیم باید تدبیر اجتماع را به غیر وحى واگذاریم، چه آنکه در این صورت اگر دینداران نیز تاسیس حکومت کنند باید تنها به حکم عقل و فرمان علم بشرى، جامعه را نظم و نسق دهند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره انقلاب اسلامی و سکولاریزم

تحقیق درباره دین فرهنگ و تمدن اسلامى

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درباره دین فرهنگ و تمدن اسلامى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 24

 

دین فرهنگ و تمدن اسلامى

ساده ترین شیوه برخورد با یک واقعیت نادیده انگاشتن آن است و تلاش براى شناخت و پذیرش آن نشانه رشد و خردمندى.دین فرهنگ و تمدّن وجوه و زوایاى گوناگون از بود و هست زیست بشرند و هندسه زندگى انسان از آغاز تا کنون بلکه تا پایان را نشان مى دهند. هیچ یک براى انسان پدیده اى بیگانه نیست که از بیرون به قلمرو حیات آمده باشد بلکه از هستیِ شکل یافته انسان و نسبت و پیوند او با دیگر واقعیتها بر آمده است. نه فرهنگ و تمدّن بر جایگاه دین مى نشیند و نه دین را مى توان بر جاى هیچ کدام نشاند.هم چنان که هیچ یک را نمى توان نادیده انگاشت. تا کنون کسانى که کوشیده اند دین را از متن زندگى بیرون برانند راه به جاى نبرده اند و در مقابل آنان که خواسته اند دیندارى را تمام ساحت وجودى انسان بدانند و تمامت زندگى را به دست دین بسپارند توفیقى نداشته اند.دین و فرهنگ و تمدّن سه مقوله فراگیرند که به گونه هماهنگ و همخوان قلمرو زندگى انسان را پدید مى آورند. این سه جلوه پویاییِ حیات آدمى آن گاه که به مهر و آشتى نشینند و یکدیگر را کامل کنند زندگى بالنده و انسانى; یعنى حیات آرمانى بشر رخ مى نماید.در این نوشتار هدف آن است که پیوند این سه عنصر به طور کلى و بویژه جایگاه دین در این میان نموده شود.براى این منظور در سه مقام به ترتیب: تعریف و شرح مفاهیم سیر تکامل مشترک و موازى دین و تمدّن و در پایان از عناصر تمدّنیِ دین سخن خواهد رفت.در بخش نخست تلاش مى شود از رهگذر تعریف و تفسیر هر کدام نسبت مفهومى میان آنها آشکار گردد و در بخش دوّم هم گرایى و پیوند دین و تمدّن در مقام تحقق تاریخى آنها توصیف مى شوند و آن گاه نقش بنیادین دین در شکل گیرى عنصرها و ارکان سازنده تمدّن شرح خواهد شد تا پیوند ذاتى و ماهوى آنها روشن شود.ییادآور مى شویم: نگاه این نوشتار به واقعیت دین فرهنگ و تمدّن است و در پى آن پیوند و خویشاوندى آنها در همین مقام جست و جو مى شود. اما باور ما آن است در گذر از تاریخ سرگذشتى که بر هر کدام رفته است به کلى از بایدها و واقعیتهاى بایسته خالى نبوده و نیست; بلکه در آینه تاریخِ حیات بشر بویژه در برهه هایى که انسانهاى صالح و خودساخته هدایت انسان و جامعه را بر عهده داشته اند و نیز در ساحتهاى زندگى امروز به گونه نسبى بایسته ها و واقعیتهایى از این سه عنصر آشکار است; زیرا اگر چه پاره اى کژراهه رویها و انحرافها و دور افتادنها از واقعیت دیده مى شود و به همان نسبت پاره اى جداییها رخ مى نمایاند; ولى جدا از جریانهاى سطحى و زودگذر متن زندگى انسانها به خوبى واقعیتهاى انسانى دین و فرهنگ و تمدّن راستین را نشان مى دهد. با توجه و نگاه ژرف به همین واقعیتهاست که هماره لایه هاى رویین دین و فرهنگ و تمدّن از سوى انسانهاى مصلح و واقع نگر مورد نقد و بازنگرى و تعدیل قرار مى گیرد و نو به نو شکل و هستى جدید پیدا مى کند تا آن که واقعیتِ هریک به تمام ظهور و بروز یابد.دیناز آن جا که تعریف و شناخت ماهیت دین از تحلیل ساختارهاى دینى به دست مى آید متکلم فیلسوف روان شناس و جامعه شناس بر اساس نوع تحلیل از ساختارهاى یک دین به تعریفى از دین مى رسد. چون امروزه مباحث فلسفه دین کلام الهیات روان شناسى و جامعه شناسى دین گستره ویژه اى یافته است درباره تعریف دین آراى بسیار و گونه گون مطرح است.در این جا مراد ما از دین دین آسمانى و وحیانى است که داراى سه بخش: عقاید و باورها احکام و آیینها اخلاق و ارزشهاست و در تعریف آن مى توان گفت: مدلول و فرانمود گزاره هاى هستى شناسانه و انسان شناسانه و مجموعه بایدها و نبایدها و شایدها و نشایدهاى مبتنى بر آن که از سوى خداوند براى کمال یابى و سعادتمندى بشر فرود آمده یا تنفیذ شده است.در این تعریف به دو نیاز و انتظار اساسى و فطرى که دین براى بشر پاسخ مى دهد توجه شده است.بخشى از دین مدلول مجموعه اى از گزاره هاى نظام مند در باره تفسیر هستى حیات انسان و حقایق تکوینى با نگرش الهى است که پاى بندى قلبى به آنها سبب کمال انسان مى گردد.و بخش دیگر دین مجموعه معیارها و آموزه هاى بایسته و شایسته براى زندگى هستند که پاى بندى به آنها سعادت دنیوى و اخروى بشر را پایندان است.پس مراد از دین آن چیزى است که به واقع برنامه کمال یابى و سعادت مندى انسان را ارائه کند و دیندارى پاى بندى قلبى و رفتارى به چنین برنامه اى است.آن بخش از دین که درباره تفسیر هستى است و نگاه هستى شناسانه انسان را جهت مى بخشد پیوند مستقیم با فرهنگ و تمدّن دارد; زیرا هر چه در این دوعرصه به ظهور مى رسد بر اندیشه ها و دریافتهاى هستى شناسانه انسانها استوار است. از همین روى باستان شناسان و پژوهشگران تاریخ با کاوش در آثار فرهنگى و تمدّنى قومهاى پیشین اندیشه ها و دریافتهاى آنان را از انسان و هستى بازخوانى مى کنند و به این واقعیت اعتراف دارند که در تاریخ بشر هر جامعه انسانى و یا هر امت بزرگى که پدید آمدند ممکن نبود در آغاز و انجام انسان و توجیه و علت یابى پدیده هاى هستى نیندیشند و در این گونه مسائل رأى و نظر روشنى حق یا باطل نداشته باشند.فرهنگپژوهش و کند وکاو در شناسایى و پى بردن به کُنه فرهنگ از نگاه مشهورترین دایرة المعارفها و پاره اى از منابع جامعه شناسى و کتابهاى لغت این حقیقت را ثابت مى کند که وجود تکامل انسانى در معناى حقیقى (فرهنگ) در میان همه جامعه ها به عنوان چگونگى حیات بشرى پایندان شده است. اگر شمارى سلطه جویان یا پوچ گرایان بخواهند فرهنگ را تا حد یک بهشت پدیده هاى مبتذل فرو بکاهند و نام آن را فرهنگ یا امور فرهنگى بگذارند از حقیقت بى بهره بوده و شناختى از آن ندارند.زیرا اگر به معناهایى که براى فرهنگ در لغت و ادبیات اقوام آمده با دقت و درنگ بنگریم خواهیم دید بیش تر آن معناها بر حقیقتهاى ارزشى استوارند که اگر هم نمونه ها و افراد آنها تغییر پیدا کند اصل آن حقیقتها ثابت و استوارند.(فرهنگ با کاف فارسى بر وزن ومعنى فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگى و سنجیدگى و کتاب لغت فارسى و نام مادر کیکاوس مى باشد و شاخ درختى را نیز گویند که در زمین خوابانیده از جاى دیگر سر بر آورد و کاریز آب را نیز گفته اند چه (دهن فرهنگ) جایى را مى گویند از کاریز که آب بر روى زمین آید).1یا نوشته اند:1. فرهنگ در مردم شناسى راه و رسم زندگى یک جامعه است. آداب و عادتها واندیشه ها و اوضاعى که گروهى در آن شرکت دارند از نسلى به نسل دیگر انتقال پیدا مى کند و این انتقال پیش از آن که از راه وراثت باشد از راه آموختن است.22. استعدادهاى فکرى و اخلاقى پرورش یافته به وسیله آموزش.3. ذوق اعتلا و گسترش یافته از راه تربیت فکرى و زیبایى شناختى.4. آشنایى وعلاقه مندى به هنرهاى زیبا ادبیات و علوم جدا از مهارتهاى فنى و شفاهى.5. شکل یکپارچه آگاهى اعتقاد و رفتار انسان که پیرو گنجایى فراگیرى او و سریان آگاهیها به نسلهاى بعدى است.3فرهنگ در زبان عربى یا کلمه (الثقافه) بیان شده به معناى پیروزى تیزهوشى و مهارت سپس به معناى استعداد فراگیرى علوم و صنایع و ادبیات به کار رفته است.4در ادبیات ایتالیا و یونان براى تعریف فرهنگ مفاهیم و عناصرى به کار رفته که از ارزشهاى تکاملى تربیت عقلانى و رشد اخلاقیات در انسان حکایت مى کند.5در منابع آلمانى پس از این که عالى ترین حقیقتهاى ارزشى به عنوان معناى فرهنگ شمرده شده مانند: سعى در ظرافت و اصالت دادن و فرم بخشیدن به شخصیت انسانى و محدود ساختن و تغییردادن انگیزه ها و نیازهاى دانى(پست) به نیازهاى عالى به روشنى اشاره شده است: شروع فرهنگ با ظهور انسان در روى زمین بوده است; یعنى این حقایق که به عنوان معناى فرهنگ گفته شد ثابت و پایدارند.6با توجه به معناها و تعریفهاى یاد شده مى توان گفت: فرهنگ عبارت است از: مجموعه دریافتها دانسته ها و یافته هاى رشد یافته عقلى واحساسى و اخلاقى که به زندگى انسان کمال و ارزش مى بخشد و مایه بازشناسى زندگى انسانى از زندگى حیوانى است.دین و فرهنگاز رهگذر معناى دین و فرهنگ و مقایسه تعریفها در هر کدام مى توان پیوند نزدیک آن دو را دریافت. اثر دین و فرهنگ بر یکدیگر بسیار پیچیده است. حتى شمارى که نخواسته اند سرچشمه آسمانى و الهى را براى ادیان بپذیرند بر این نظرند که : دینها بستگى ژرف به فرهنگها دارند. از هر ملتى دینى برمى آید که فراخور اسطوره ها آداب و رسوم یعنى فرهنگ خود او است.7اما کسانى دیگر به حق بر اثرگذارى ژرف دین بر فرهنگ ملتها پاى مى فشارند.8 البته این اثرگذارى از دین ناب و بى پیرایه بر مى آید. وقتى که آموزه هاى دینى رخشان ناب و بى آمیغ باشند در فطرت انسان جا باز مى کنند و به کنشها و رفتار او شکل مى دهند.ادیان الهى که در آغاز به زبان و فرهنگ هر قوم فرو فرستاده شده اند پس از پذیرفته شدن وگسترش در جامعه فرهنگى زنده و زاینده به وجود آورده اند که پیش از آن چنان فرهنگى نبوده است. براى نمونه بعثت پیامبر(ص) در جامعه بى فرهنگ جاهلى حرکت و انقلاب بزرگ فرهنگى پدید آورد و در زمانى اندک عرب خشن و بى فرهنگ را به مسلمانى فرهنگ دوست و آداب دان دگر کرد.در حقیقت دین با وارد کردن عامل هدفدارى در درون فرهنگ عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را از گسیختگى و رها بودن در برابر خواسته ها هواها و هوسها و گرایشهاى زودگذر بشرى مى رهاند.با این جهت دارى است که فرهنگ هدفدار پدید مى آید. هدفى که بتواند حیات و رفتار و آداب آدمى را با شرایط محیطى و اجتماعى ریشه گرفته از پیشینه تاریخى و دانسته ها و استعدادها و خواسته هاى پیاپى او به خوبى بنمایاند و تفسیر کند.بى گمان اگر براى انسان در تفسیر وابستگى به جهانى که در آن زندگى مى کند موضوع عشق و بندگى هدفدار در کارنباشد آن همه فرهنگهاى خیره کننده و گسترده در طول تاریخ به وجود نمى آمدند و آن همه آروزهاى رنگارنگ باورها و اندیشه هاى سازنده وهنرهاى باشکوه و جلال میدان جلوه گرى نمى یابیدند.آدمى این کمال جوییها را با قرار گرفتن در جاذبه الهى در خود احساس مى کند و به آفرینندگى فرهنگى مى رسد. آموزه هاى وحیانى دین از یک سو جاذبه الهى را در خود نهفته دارند و از دیگر سوى روح هدف گرایى را در جان انسان زنده مى کنند و چونان عاملى زنده در پدیدارى فرهنگ و شکوفانى آن نقش مى آفرینند.دین تمام سویه هاى فرهنگى مانند: زیباجویى علم گرایى منطق طلبى و آرمان خواهى انسانها را مى پذیرد; اما این گونه نیست که این امور درستى خود را از خواسته ها و آمالهاى فردى و جمعى با هر انگیزه و علتى بگیرند و هیچ کارى به برابرى وهمخوانى و سازگارى با حقایق و واقعیتهاى مستقل از آمالها نداشته باشند; زیرا در این صورت فرهنگ عامل پایایى و ویژگیِ کمالیِ خود را از دست مى دهد و چه بسا به پیروى از خواسته هاى سلطه گرایان هر گونه عامل ضد اخلاق و دین و شرافت انسانى با نام فرهنگ عرصه را بر فرهنگ ناب تنگ نماید.پیوند دین و فرهنگ آن گاه استوار مى گردد که وجوه فرهنگى: قلم بیان قریحه و ذوق و کمال جویى با دو بال احساس واندیشه شکل بگیرد.به ظهور رسیدن سرآمدان فرهنگ ادبى چونان: مولوى حافظ سعدى و… دستاورد همین خویشاوندى و پیوند است.با این درآمیختگى فرهنگ علمى نیز زمینه سازوار براى رشد و شکوفایى پیدا مى کند. پى یر روسو در تاریخ علوم مى نویسد:(سه قرن بعد از مرگ پیغمبر شهر قرطبه Gordoue یک میلیون جمعیت هشتاد مدرسه عمومى وکتابخانه اى شامل ششصد هزار جلد کتاب داشت و زبان عربى زبان علمى جهان شده بود.در این هنگام اشاعه علم از نو شروع شد. زکریاى رازى(923 ـ 850) مرض آبله و همکار او ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوى(1003 ـ 913) سلعه و امراض ستون فقرات را کاملاً توصیف کرد.ابن سینا(1037 ـ 980) پرنس علوم دانش طب را در دنیاى اسلام چنان رونق داد که یکى از پادشاهان کاستیل که آب آورده بود براى معالجه به شهر قرطبه نزد دشمنان خود رفت. ابن سینا و ابن رشد اندلسى (1198 ـ 1120) در قرون وسطى شهرت فراوان داشتند زیرا اقوام اروپایى خود را در اطلاع بر آثار ارسطو مدیون آنان مى دانستند).9برانگیزاندن اسلام پیروان خود را به خردورزى اندیشه و فراگیرى علم و ادب و بهره ورى آیات قرآن از احساس ذوق و زیباییهاى ادبى و نیز توجه به جلوه هاى احساسى با هدف برانگیختن حس دینى مهرورزیها و رفتار و مشى اخلاقى در انسان به مانند عاملهایى هستند که سبب شدند در اندک مدتى شهرهاى جهان اسلام آن روز به کانونهاى مهم فرهنگى دگر شوند و همه عناصر فرهنگ: دانش ادب اخلاق و دین به گونه سامان مند و به هم پیوسته و هدف مند به شکوفایى برسند.تمدّندر فرهنگ و لغت فارسى واژه تمدّن به معناى شهرنشین شدن به اخلاق و آداب شهریان خو گرفتن آمده است.10گویا خواجه نصیرالدین طوسى نخستین کسى است که این واژه را در زبان فارسى به کار گرفته


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره دین فرهنگ و تمدن اسلامى

تحقیق در مورد نقش دولت اسلامی در توسعه از منظر امام خمینی

اختصاصی از نیک فایل تحقیق در مورد نقش دولت اسلامی در توسعه از منظر امام خمینی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 10 صفحه


 قسمتی از متن .doc : 

 

نقش دولت اسلامی در توسعه از منظر امام خمینی (ره )

مقدمه : تبیین رهنمودهای بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی یکی از گامهای اساسی در تداوم نظام اسلامی ایران به خصوص در شرایط امروز جهان است . در آستانه قرن پیش رو تحولات گسترده ای را در زندگی بشر از جنبه های مختلف شاهد هستیم یکی از مهمترین جنبه های این دگرگونی تحولی است که امروزه در مورد نقش دولت در توسعه و توسعه اقتصادی پدید آمده است . به این خاطر بازبینی و ترسیم خطوط فکری و سیاسی ـ اقتصادی امام خمینی (ره ) در شرایط کنونی درباره نقش دولت اسلامی در توسعه اقتصادی اگرچه کار دشواری است اما گام مهمی به شمار می رود. هدف دولت اسلامی از دیدگاه امام همان هدف نهایی ادیان آسمانی یعنی « توسعه معرفت به خداوند » است و قرار است انسان با همه ابعاد مادی و معنویش ساخته شود بنابر این ماهیت دولت اسلامی با دولت های دیگر اعم از استبدادی لیبرالی و سوسیالیستی که هدفشان حداکثر کردن رفاه مسئولان و کارمندان عالی رتبه دولت یا حداکثر کردن رفاه مادی جامعه است تفاوتهایی اساسی دارد. تجربه چهارصد ساله غرب و پنجاه ساله اخیر کشورهای درحال توسعه این درس را به ما می دهد که هرچند توسعه اقتصادی دولت محور با شکست مواجه شده ولی توسعه اقتصادی بدون دخالت دولت نیز با بحرانهای اجتماعی اقتصادی انسانی و زیست محیطی مواجه شده و خواهد شد. به این ترتیب به یقین می توان گفت که توسعه همه جانبه و حقیقی تنها با وجود یک دولت کارا سالم و موثر ممکن است . در همین رابطه امام خمینی (ره ) عامل اصلی عقب ماندگی مسلمانان را عدم تشکیل حکومت حق دانسته و می گویند : « اگر گذاشته بودند که حکومتی که اسلام می خواهد حاکمی را که خدای تبارک و تعالی امر به تعیین آن فرموده است و رسول اکرم (ص ) تعیین فرموده بود اگر گذاشته بودند و آن مشکلات پیش نمی آمد آن وقت مردم می فهمیدند که اسلام چیست و معنی حکومت اسلامی چیست » (صحیفه نور جلد 165 1 ) برهمین مبنا امام خمینی (ره ) شرط اساسی و اولیه برای رشد و توسعه کشور را تغییر زمامداران وابسته تشکیل حکومت اسلامی و تحصیل استقلال دانسته می گویند : « جمله کلام آنکه این زمامداران خائن باید عوض شوند تا کشور عوض شود » (کشف الاسرار222 ) با توجه به این اصول و برمبنای خطوط کلی توسعه از نظر بنیانگذار نظام اسلامی سئوال اصلی این است که از نظر ایشان نقش دولت اسلامی در ایجاد توسعه خصوصا توسعه اقتصادی چیست وظایف دولت در یک حکومت اسلامی برای پیشرفت و توسعه اقتصادی کشور که به پیشرفت و توسعه در سایر حوزه ها و حیطه ها هم می انجامد در چه منظومه فکری و رفتاری تعریف می شود البته واضح است که ابتدا باید مشخص شود منظور از توسعه در دیدگاه امام چیست توسعه در دیدگاه امام خمینی (ره ) توسعه فرایندی است اجتماعی و مبتنی بر عقلانیت عمل که در جریان آن جامعه از وضعیت غیرعقلانی نامطلوب به سوی وضعیت عقلانی مطلوب گذر می کند. امام خمینی (ره ) در مورد توسعه فراگیر معتقدند : « این مسلم است که از نظر اسلامی حل تمام مشکلات و پیچیدگی ها در زندگی انسانها تنها با تنظیم روابط اقتصادی به شکل خاصی حل نمی شود و نخواهد شد. بلکه مشکلات را در کل نظام اسلامی باید حل کرد و از معنویات نباید غافل بود که کلید دردهاست ... » صحیفه نور129 20 از دیدگاه بنیانگذار نظام اسلامی مشکل اصلی توسعه غرب و شرق غفلت از معنویات و عدم اعتقاد واقعی به خداست ... صحیفه نور140 20 مفهوم و ویژگی های دولت اسلامی در اصطلاح سیاسی دیدگاه های مختلفی درباره دولت و مفهوم آن وجود دارد. برخی تفاوتی بین دولت و هیات حاکمه قائل نیستند و مفهوم حکومت یعنی فرمان راندن را به صورت هم معنا و مترادف با مفهوم دولت به کار می برند اما بیشتر اندیشمندان سیاست دولت را عبارت از کیفیتی از خود ملت دانسته اند نیرویی که از اجتماع مردم واحد و متشکل در سرزمین معین و محدود آزاد می شود. دولت قدرت عمومی کاملی است که به حکومت شان و حیثیت می بخشد البته حکومت هم مجری و حامل اقتدار دولت است و این اقتدار مستمر فراتر از احکام و ابتاع بوده و به کشور و سازمان سیاسی آن تداوم و همبستگی می بخشد. دولت در این مفهوم عام دارای چهار عنصر اساسی است : قلمرو مردم حاکمیت و حکومت . ممکن است تعداد جمعیت یا وسعت قلمرو تغییر یابد اقتدار و حاکمیت سیاسی داخلی و خارجی دستخوش تحول شود یا شکل و نوع حکومتها عوض شود ولی دولت و نظام سیاسی ـ اجتماعی ثابت باشد. دولت با این کیفیت زوال ناپذیر است ولی مادامی که مردم محفوظ و نظام اجتماعی آنها تداوم و مشروعیت داشته باشد برکناری حکومتها موجب زوال دولت ها نمی شود. به بیان دیگر هر تغییری در حکومت به معنای بروز بحران در دولت نیست بودن یا نبودن دولت بستگی به بودن یا نبودن جامعه و مشروعیت نظام اجتماعی دارد و تا وقتی نظام اجتماعی تداوم و مشروعیت دارد دولت هم خواهد بود زیرا هر نظام اجتماعی به هر شکلی که باشد احتیاج به استقرار نظم عدالت و امنیت خواهد داشت و هیچ جامعه ای فارغ از احتیاج به این سه رکن زندگی اجتماعی نخواهد بود بنابر این آنچه بنیان و پایه اساسی دولتی را تشکیل می دهد نه تعداد جمعیت نه وسعت قلمرو نه اقتدار سیاسی داخلی و خارجی و نه شکل و نوع حکومت ها است بلکه وحدت سیاسی فکری یا قدرت سیاسی واحد ناشی از وجود جمعی مردم است که اساس هر دولتی را پی می ریزد و البته این وحدت و قدرت در چارچوب قلمرو جمعیت حاکمیت و حکومت خاصی قرار می گیرد. امام خمینی (ره ) در موارد متعددی هدف پیامبران را تشکیل مدینه فاضله با توحید کلمه دانسته و در مقدمات لازم برای تحقق آن می گویند : « این مقصد بزرگ که مصلح اجتماعی و فردی است انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد هم و الفت و اخوت و صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری و افراد جامعه به طوری شوند که نوع بنی آدم تشکیل شخص واحد دهند و جمعیت به منزله یک شخص باشد و افراد به منزله اعضا و اجزای آن باشد و تمام کوششها حول یک مقصد بزرگ الهی و یک مهم عظیم عقلی که صلاح جمعیت و فرد است چرخ زند ... » چهل حدیث 9 ـ268 امام همچنین در مورد ارتباط با جایگاه دولت و ملت و نگرش آنان نسبت به هم در یک حکومت الهی می گویند : « خاصیت یک حکومت محرومان و مستضعفان و حکومت مردمی این است که مجلسش می فهمد مستضعفان و محرومان یعنی چه هم حکومت و وزرا می فهمند که یعنی چه ... لذا حکومت اسلامی چون احساس کرده محرومیت را به فکر محرومان می توانند باشند ... » صحیفه نور52 18 نقش دولت اسلامی در توسعه از نظر امام خمینی (ره ) دولت به مفهوم عام آن که در راس آن فقیه عالم و مدبری قرار دارد بایستی برای رسیدن به توسعه ای پایدار عادلانه حکیمانه و انسانی وظایف ذیل را برعهده بگیرد : تاسیس بنیادهای قانونی نظیر قانون اساسی به منظور ایجاد آرامش و امنیت و وحدت ملی برنامه ریزی برای توسعه براساس اصول و شاخصهای


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد نقش دولت اسلامی در توسعه از منظر امام خمینی

تحقیق در مورد مبانى فکرى انقلاب اسلامى

اختصاصی از نیک فایل تحقیق در مورد مبانى فکرى انقلاب اسلامى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 12 صفحه


 قسمتی از متن .doc : 

 

مبانى فکرى انقلاب اسلامى

نظم سیاسى بدون داشتن پشتوانه نظرى دوام ندارد (1) و هر انقلابى به دلیل آنکه در پى تخریب نظام سیاسى مستقر و ایجاد یک نظام سیاسى دیگر است، ناچار براى نظام مطلوب آینده خود باید یک پشتوانه فکرى و نظرى داشته باشد، وگرنه مهندسى اجتماعى بعد از انقلاب، موفق نخواهد بود و نظام از هم خواهد پاشید.به عبارتى، هیچ انقلابى صورت نمى‏گیرد، مگر اینکه مقدمات تغییر فکر فراهم شده باشد.

داورى اردکانى با اشاره به همین نکته، پیدایش علم کلام جدید توسط شهید مطهرى را یکى از نشانه‏ها و مقدمات انقلاب اسلامى ایران مى‏داند (2) حمله و هتاکى رژیم شاه به اسلام و دستاویز قراردادن ایرانیت، ملیت و ناسیونالیسم از سوى رژیم، از جمله محرکهاى شهید مطهرى در دفاع از اسلام بود و همین دفاع، مستلزم طرح جدیدى از عقاید اسلامى بود که مبناى فکرى انقلاب اسلامى قرار گرفت.البته برخى منکر چنین مبانى فکرى و نظرى براى انقلاب اسلامى هستند و در این زمینه صرفا به رساله «ولایت فقیه یا حکومت اسلامى‏» امام اشاره مى‏کنند که تنها یک بحث فقهى و شامل کلیات حکومت‏بود و وارد جزئیات نشده بود. (3)

به نظر اینها، نیروها و سایر جریانهاى فکرى ایران نیز هیچ کدام درباره مبانى فکرى و فلسفى انقلاب و طرح حکومت آینده، کارى نکرده بودند.

اگر این نظر درست‏باشد، ناگزیر باید به این گریزگاه پناه ببریم که نظام جمهورى اسلامى، صرفا نتیجه یک روند سعى و خطا بوده و انقلابیون، پس از پیروزى انقلاب، براى عمل سیاسى گذشته خود کم کم مبادى فکرى و نظرى تدوین کرده‏اند که در این صورت اینها دیگر مبادى فکرى و نظرى نخواهند بود، بلکه صرفا ایدئولوژى‏هایى است که عمل اجتماعى یک ملت را توجیه مى‏کند و سرانجام روزى مشت طراحان آن باز مى‏شود و همه چیز را از هم مى‏پاشد.

ما در این پژوهش قصد داریم صحت و سقم این ادعا را بسنجیم و بر همین اساس، اندیشه انقلاب اسلامى را طرح کرده‏ایم تا با توجه به اصول تفکرات و نظرات جریانهاى فکرى عمده ایران در سالهاى 57- 1332، ببینیم اولا چنین مبادى فکرى و نظرى براى انقلاب اسلامى هست‏یا نه؟ و ثانیا کدام جریان فکرى روى این مبادى و مقدمات کار کرده است؟ ما واقعیت (Fact) مسلمى به نام انقلاب اسلامى را در پیش‏رو داریم و ناچار باید تکلیف خودمان را نسبت‏به آن روشن کنیم و ببینیم آیا انقلابى به عظمت انقلاب اسلامى و با نظامى کاملا بى‏سابقه و نوین که تداوم هم دارد، مى‏تواند بدون مبانى فکرى و نظرى از پیش اندیشیده شده باشد؟ !

فرضیه ما این است که انقلاب اسلامى چنین مبانى فکرى دارد و مبتنى بر تامل نظرى و فلسفى در حوزه اندیشه و تفکر است و نفس همین تامل نظرى و فراگرد عقلى، تحولى بى‏سابقه در تاریخ اندیشه سیاسى شیعه است که مکتب فکرى نوینى را به وجود آورد و مبناى انقلاب اسلامى شد.

به نظر ما وجه تمایز اصلى انقلاب اسلامى از سایر جنبشهاى سیاسى معاصر ایران، در همین نکته نهفته است و بر همین اساس، ما اندیشه انقلاب اسلامى را به تحولات فکرى پیوند زده‏ایم که یکى از این تحولات اساسى، روى آوردن به مطلق اندیشه و تفکر و تهیه مقدمات فکرى انقلاب است.اگر متفکران ایرانى عصر مشروطه نیز با چنین تامل نظرى و فکرى به استقبال انقلاب مشروطه مى‏رفتند، انقلاب مشروطه به آن بن بست نظرى و عملى کشانده نمى‏شد و احتمالا در نخستین سالهاى قرن بیستم و همزمان با انقلابهاى بورژوا دمکراتیک اروپا، در ایران نیز انقلاب اسلامى به وقوع مى‏پیوست.

انقلاب مشروطه، گرچه پل ارتباطى ما با عصر جدید بود، (4) ولى مبتنى بر تفکر و اندیشه قبلى و مستقل «خودى‏» نبود و به همین دلیل هم دیر نپایید.روشنفکران عصر مشروطه بر اساس یک نظریه و منطق درون اندیشه و به طور طبیعى به این نتیجه نرسیده بودند که باید انقلاب کنند، بلکه تفکر حاکم بر انقلاب مشروطه، تفکرى قرضى و وارداتى بود و روشنفکران ما با عمل‏گرایى و تقلید از اعمال و شعارهاى انقلابى، چند صباحى به تهییج و تحریک احساسات توده‏ها پرداختند و چون این احساسات مبتنى بر اندیشه و تفکر و بینش نبود، زود فروکش کرد و مردم خیلى راحت پذیراى استبداد صغیر شدند.

گذشته از این، عمل توده‏ها و بسیج انقلابى آنها به طور عمده به تبعیت از علما و مجتهدان و مراجع تقلید بود و مردم حتى به تبعیت از علما و به عنوان یک وظیفه و تکلیف شرعى وارد صحنه شدند و برداشت و بینشى عمیق نسبت‏به مشروطه نداشتند.آنها بر اساس مفهوم عدالتخواهى اسلامى، صرفا به دنبال تاسیس عدالتخانه بودند.

بدین لحاظ، برخى معتقدند که تحولات سیاسى - اجتماعى دوره مشروطه، نه بر شالوده استوار اندیشه سیاسى، بلکه با تکیه بر نوعى «روشنگرى روزنامه‏نگارانه‏» انجام شد (5) و هیچ اندیشمند سیاسى در این دوره به وجود نیامد، زیرا آنهایى که خیلى پر و پا قرص پاى علم مشروطه سینه مى‏زدند، با اعراض کامل از اندیشه قدیم و سنتى، از ایدئولوژى‏هایى حتى در حد نازل روزنامه‏نگارى که به تبع تقلید از غرب، یگانه افق آنها بود، تقلید کردند و این در


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد مبانى فکرى انقلاب اسلامى