نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

نیک فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره تحلیل بلاغی قسمت اول فیلمنامه «کمال‌الملک» نوشته زنده‌یاد علی حاتمی

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درباره تحلیل بلاغی قسمت اول فیلمنامه «کمال‌الملک» نوشته زنده‌یاد علی حاتمی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 17

 

تحلیل بلاغی قسمت اول فیلمنامه «کمال‌الملک» نوشته زنده‌یاد علی حاتمی

(

چکیده:

در پژوهش حاضر به بررسی تشبیهات موجود در نیمه ابتدایی فیلمنامه "کمال‌الملک" نوشته علی حاتمی پرداخته‌ایم و انواع تشبیهات را از نظر محسوس یا معقول بودن، کامل یا مجمل یا مؤکد یا بلیغ بودن، تفضیل یا مضمر یا شرطی بودن و در نهایت مفرد یا مرکب یا مقید بودن، مشخص نموده‌ایم. هدف اصلی و نهایی ما از انجام تحقیق پیش رو این بوده که با نگاهی به زبان ادبی علی حاتمی که به بهترین وجه ممکن در دیالوگ‌نویسی او نمایان می‌شود، به تشریح تفاوت این زبان با زبان معیار (یا زبان غیرهنری) بپردازیم و اثبات کنیم که در این مسیر، علی حاتمی بیشترین تأکید و توجه را به عنصر تشبیه برای بلاغی‌تر کردن زبان دیالوگهای فیلمنامه‌هایش داشته است.

کلیدواژه:

زبان ادبی، بلاغت، تشبیه، کمال‌الملک، علی حاتمی

مقدمه:

زبان مهمترین مسئله در رابطه با موضوع دیالوگ‌نویسی در سینما است؛ چراکه همزمان مهمترین بستر ایجاد ارتباط انسانی در هنر فراگیر سینما به حساب می‌آید. مسئله اساسی، بحث در مورد ایجاد زبان هنری و فاصله گرفتن زبان موجود در دیالوگ سینمایی از زبان معیار و هنجار است؛ مسئله این است که فارغ از موضوع سبک یا ژانر، حضور زبان ادبی یا هنری در بطن دیالوگ سینمایی، تا چه میزان به ارتقای ارزش اثر هنری کمک می‌کند:

"زبان ادبی، زبانی است مخیل و تصویری، یعنی مرکب از تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه و سمبل و اسطوره و صورت مثالی و تمثیل است. به کسانی شاعر و هنرمند گفته می‌شود که دارای ذهن تصویرساز و شبیه‌آفرین هستند. آنان تشبیهی و استعاری می‌اندیشند و در نتیجه زبان آنان هم استعاری است."

بنابراین دیالوگ سینمایی برای نزدیک شدن به زبان ادبی یا هنری از علم بیان استفاده می‌نماید؛ در واقع فربه شدن زبان و حرکت اجزای آن به سوی پیشرفت و تعالی، حاصل نمی‌گردد مگر با امکاناتی که علم بیان و معانی در اختیار صاحبان آثار هنری قرار می‌دهند. در تعریف علم بیان آمده است:

"علم بیان، علم رمزگشایی سخن ادبی یا علم شناخت هزوارش‌های ادبی است."

همچنین در تشریح علم بیان آمده است:

"محدوده علم بیان تا آنجاست که بین دو معنی که یکی حاضر است و دیگری غائب، انتقال ذهنی صورت گیرد و بتوان از معنی حاضر که در الفاظ بیان شده است به معنای پنهان رسید. همین انتقال از ظاهر به باطن یا از حاضر به غایب است که اساس زبان ادبی است و آن را با صفت مخیل نام برده‌اند؛ ادبیات کلامی است مخیل."

از سویی فصاحت و بلاغت وابسته به مسئله مذکور را نمی‌توان در بحث دیالوگ‌نویسی برای سینما نادیده گرفت:

"از اصل فصاحت غافل نباید بود که رکن اصلی و شرط عمده بلاغت است، و بدون آنکه الفاظ و ترکیب آنها به زیور فصاحت آراسته باشد، کلام را به صفت بلاغت نمی‌توان وصف کرد، و آن را کلام بلیغ نمی‌توان نامید، و تا بلاغت نباشد صنعت بدیع مورد نخواهد داشت."

بدین شکل ما به دو نوع معنا دست پیدا می‌کنیم. یکی معنای زبانی است که در واقع در دسترس‌ترین معنای موجود از بیان یک مسئله به حساب می‌آید و دیگری معنای ادبی یا هنری است که مسئله مورد نظر ما در بحث زبان ادبی برای دیالوگ می‌باشد:

"معنای زبانی معنای راستین و قاموسی واژه است؛ معنایی است که برای واژه برنهاده است. به سخنی دیگر، معنایی است که همگان همواره از واژه درمی‌یابند.

معنای ادبی معنای هنری یا مجازی واژه است. معنایی است که واژه برای آن برنهاده نشده است. به سخنی دیگر، معنایی است که سخنور به پنداری شاعرانه، با آرمان زیباشناختی، از واژه در سروده خویش خواسته است.

معنای زبانی واژه را زباندانان می‌دانند؛ نیز اگر ندانند در قاموس می‌یابند؛ اما معنای ادبی واژه را نمی‌توان دانست، مگر اینکه نشانه‌ای ذهن را بدان راه نماید. از دیگر سوی، پیوندی می‌باید در میانه معنای زبانی و ادبی واژه نیز باشد.

نشانه‌ای را که ذهن به یاری آن، به معنای هنری واژه راه می‌برد، نشانه واگردان می‌نامیم. بی نشانه واگردان، ذهن در معنای زبانی واژه می‌ماند؛ و به معنای ادبی آن که خواست سخنور است راه نمی‌برد."

حال باید ببینیم برای رسیدن به غایت زبان هنری یا زبان ادبی با توجه به آنچه در ارتباط با علم بیان و معانی ذکر شد چه راه‌هایی پیش رو داریم؛ در واقع ما به دنبال آن هستیم تا مسیرهایی را برای تغییر زبان هنجار و حرکت زبان دیالوگ سینمایی به سوی بلاغت ادبی و هنری تعیین نماییم:

"اموری را که موجب زیبایی و آرایش سخن ادبی می‌شود محسنات و صنایع یا صنعتهای بدیع می‌گویند و آن را به دو قسم لفظی و معنوی تقسیم می‌کنند:

صنعت لفظی یا بدیع لفظی: آن است که زینت و زیبایی کلام وابسته به الفاظ باشد، چنانکه اگر الفاظ را با حفظ معنی تغییر بدهیم آن حسن زایل گردد.

صنعت معنوی یا بدیع معنوی: آن است که حسن و تزیین کلام مربوط به معنی باشد نه به لفظ، چنانکه اگر الفاظ را با حفظ معنی تغییر بدهیم باز آن حسن باقی بماند."

در پژوهش حاضر ما به دنبال زیرشاخه مهمی از صنایع یا بدایع معنوی به نام تشبیه هستیم که اهمیت بسیار فراوانی در مباحث ادبی دارد:

"تشبیه مانند کردن چیزی است به چیزی، مشروط بر اینکه آن مانندگی مبتنی بر کذب باشد نه صدق، یعنی ادعائی باشد نه حقیقی"

تشبیه یکی از ارکان مهم زبانی است که ادعای حرکت به سوی زبان هنری را دارد. دیالوگ‌نویسان شهیر تئاتر و سینما همواره نسبت به این مقوله حساس بوده‌اند و سعی داشته‌اند تا در آثارشان خود را از لذت کاربرد تشبیه محروم نساخته و به کرات از انواع و اقسام تشبیه استفاده نمایند:

"ظهور ناخودآگاه همانندی یک چیز در صحنه خیال و کشف راز همانندی بین آن دو چیز، به خودی خود با درک لذت و زیبایی همراه است. درک لذت از تشبیه، به غریزه انسانی بستگی دارد؛ زیرا انسان از کشف هرگونه راز بین اشیا و امور لذت می‌برد. اما زیبایی تشبیه به تقارن و تقابل دو صفت همانند در دو چیز مختلف مربوط می‌شود و این درک لذت و زیبایی به زشتی یا زیبایی خود آن دو چیز ربطی ندارد."

تشبیه تکنیکی بس بااهمیت، جهت حفظ بار معنایی سخن در ذهن مخاطبین هنر است؛ و البته هنر سینما و هنرمند سینما که دغدغه‌ای جز حک کردن نقش خیال خود بر جان و حافظه مخاطب خود ندارد، هرگز از چنین فرصت استثنایی غافل نبوده‌است:


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره تحلیل بلاغی قسمت اول فیلمنامه «کمال‌الملک» نوشته زنده‌یاد علی حاتمی

فیلمنامه بایسیکل‏ران

اختصاصی از نیک فایل فیلمنامه بایسیکل‏ران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

فیلمنامه بایسیکل‏ران


فیلمنامه بایسیکل‏ران

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحات: 37

 

داستان این فیلمنامه، واقعی است و نویسنده در اواخر دهه چهل، طرحی از همین داستان را، در ورزشگاهی واقع در میدان خراسان تهران شاهد بوده است. این واقعه به اشکال دیگر در شهرهای مختلف، چون دزفول و اراک نیز به وقوع پیوسته است.

بیمارستان اول، روز.

نقره، زن افغانی در حال جان دادن است. به سختی نفس می‏کشد. جمعه، پسر کوچک او مضطرب است و او را باد می‏زند. گاهی توی دهان مادرش فوت می‏کند (تنفس مصنوعی غلط و ناقص). نسیم، مرد افغانی مهاجر، برای زنش دکتر می‏آورد. دکتر اول، گوشی را روی سینة نقره می‏گذارد.

دکتر اول: زنت کلکسیون مرضه. (نقره، زیر گوشی تکان تکان می‏خورد. جمعه و نسیم او را سخت نگه می‏دارند.) این مریضی‏ها ناشناخته است. مال دورة بی پولیه. یه مدت که زیاد گشنه بمونی، همه جور میکربی امکان رشد پیدا می‏کنه. ببرش یه بیمارستان مجهز. فقط یه جا هست که شاید دردتو دوا کنند. (روی نسخه آدرس آن ‏جا را نوشته است.) پول و پله داری؟ اگه نداری نرو.

تفریحگاه عمومی، روز.

درون یک بنای استوانه‏ای شکل (دیوار مرگ)، یک موتورسوار، با موتوری که چراغش روشن است، به شکل خطرناکی می‏چرخد. از دید مردمی که بالای گودال به تماشا ایستاده‏اند، به آتشگردانی شبیه است. تماشاچیان برای او پول می‏ریزند.

بیمارستان دوم، روز.

دکتر دوم، فشار خون نقره را اندازه می‏گیرد. موتورسوار و نسیم و جمعه نیز حضور دارند. نقره، گویی در حال جان دادن است.


دانلود با لینک مستقیم


فیلمنامه بایسیکل‏ران

تحقیق درمورد فیلمنامه اعتماد 11 ص

اختصاصی از نیک فایل تحقیق درمورد فیلمنامه اعتماد 11 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

نام فیلمنامه: اعتماد

نویسنده: شمایل احتیاط کار

«هنرستان صدا و سیما»

صحنه روز نما داخلی، بانک

ناگهان سه نفر که در صف باجه ها ایستاده اند نقاب به صورت می زنند و با صدای بلند همه را تهدید می کنند.

[سر دسته ی سارقین با عصبانیت می گوید] همه یک جا جمع شوید صدا از کسی در نیاید و سپس به سرعت به سمت باجه می رود کیف را باز می کند و می گوید: زود باش پول ها را بریز توی کیف [تحویل دار با ترس و دست های لرزان پول ها را توی کیف می ریزد] یکی از سارقین با فریاد به سردسته می گوید: نگاه کن ماشین را جرثقیل دارد می برد چه کار کنیم؟ [سر دسته به طرف مشتریان بانک می رود و فریاد می زند] کدام یک از شما ماشین دارید؟ [مرد جوانی با چهره ی مرموز از بین گروگان ها می گوید] ماشین من همین نزدیکی پارک است [سردسته می گوید] پس معطل نکن راه بیفت بعد هر چهار نفر به سمت در خروجی می روند و سردسته همچنان کارمندان را تهدید می کند که کسی از جایش تکان نخورد .

نما: بیرونی، صحبنه : روز ، خیابان های اطراف بانک

سه نفر سارق همراه مرد مرموز سوار ماشین فورد مشکی می شوند و به سرعت حرکت می کنند جوان رو به سردسته می پرسد کجا باید بروم؟

سردسته پاسخ می دهد به سمت خارج شهر به مرد می گوید فکر نمی کنید چند سرقت پخش شده است و در خروجی شهر ایستگاه های بازرسی مستقر شده باشند؟

سارقین که حالا نقاب ها را از صورت برداشته اند و از موفقیت نقشهای سرقت خود خوشحالی می کنند با تعجب به هم نگاه می کنند و سردسته می گوید:

راست می گویی بهتر است امشب را همین جا در شهر بمانیم یکی از سارقین می گوید: اما کجا؟ من که نمی توانم به خانه برگردم چون طلاهای مادرم را سرقت کرده ام شما دو نفر هم که بچه ی این شهر نیستند به هتل هم که نمی توانیم برویم چون ممکن است پلیس ما را شناسایی کند و بعد هر سه نفر به جوان راننده خیره می شوند و سردسته با خنده می گوید بچه ها من یکجای خوب سراغ دارم که آدرس را آقای راننده بهتر از هر کس می داند جوان مرموز می گوید البته اشکالی ندارد چرا که نه؟ راستش را بخواهید من خیلی وقت بود که می خواستم بانکی را که شما زدید سرقت کنم و امروز هم برای بررسی نقشه ام به بانک مراجعه کرده بودم البته حق با شماست من نباید سهمی از شما طلب کنم ولی خوشحال می شوم که با یک گروه حرفه ای مثل شما همکاری کنم

صحنه شب ، نما داخلی ، خانه ی مسکونی مرد مرموز

سرمیز شام هر چهار نفر نشسته اند و خود را معرفی می کنند سردسته خود را احسان معرفی می کند و دو نفر دیگ رهم جبار و ناصر نام دارند جوان هم خود را فرشاد معرفی می کند.

احسان با لذت آب می نوشد و پول های کیف را بیرون آورده و می شمارد و می گوید چه شانسی آورده ایم پول ها شماره سریال مرتب ندارند و با خیال راحت می توانیم خرج کنیم اما بهتر است امشب بیرون نروید و


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد فیلمنامه اعتماد 11 ص

دانلود مقاله کامل درباره فیلمنامه بایسیکل ران

اختصاصی از نیک فایل دانلود مقاله کامل درباره فیلمنامه بایسیکل ران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره فیلمنامه بایسیکل ران


دانلود مقاله کامل درباره فیلمنامه بایسیکل ران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 37

 

فیلمنامه: بایسیکل‏ران

داستان این فیلمنامه، واقعی است و نویسنده در اواخر دهه چهل، طرحی از همین داستان را، در ورزشگاهی واقع در میدان خراسان تهران شاهد بوده است. این واقعه به اشکال دیگر در شهرهای مختلف، چون دزفول و اراک نیز به وقوع پیوسته است.

بیمارستان اول، روز

نقره، زن افغانی در حال جان دادن است. به سختی نفس می‏کشد. جمعه، پسر کوچک او مضطرب است و او را باد می‏زند. گاهی توی دهان مادرش فوت می‏کند (تنفس مصنوعی غلط و ناقص). نسیم، مرد افغانی مهاجر، برای زنش دکتر می‏آورد. دکتر اول، گوشی را روی سینة نقره می‏گذارد.

دکتر اول: زنت کلکسیون مرضه. (نقره، زیر گوشی تکان تکان می‏خورد. جمعه و نسیم او را سخت نگه می‏دارند.) این مریضی‏ها ناشناخته است. مال دورة بی پولیه. یه مدت که زیاد گشنه بمونی، همه جور میکربی امکان رشد پیدا می‏کنه. ببرش یه بیمارستان مجهز. فقط یه جا هست که شاید دردتو دوا کنند. (روی نسخه آدرس آن ‏جا را نوشته است.) پول و پله داری؟ اگه نداری نرو.

تفریحگاه عمومی، روز

درون یک بنای استوانه‏ای شکل (دیوار مرگ)، یک موتورسوار، با موتوری که چراغش روشن است، به شکل خطرناکی می‏چرخد. از دید مردمی که بالای گودال به تماشا ایستاده‏اند، به آتشگردانی شبیه است. تماشاچیان برای او پول می‏ریزند.

بیمارستان دوم، روز

دکتر دوم، فشار خون نقره را اندازه می‏گیرد. موتورسوار و نسیم و جمعه نیز حضور دارند. نقره، گویی در حال جان دادن است.

دکتر دوم: من از خدا می‏خوام روی زنت تحقیق کنم. ولی اگر مُرد، من جوابگو نیستم. این مرض ناشناخته است اینجا رو امضا کن!

نسیم، خودنویس دکتر دوّم را می‏گیرد و اسمش را می‏نویسد: «نسیم دوچرخه‏سوار» و خطی زیر اسم می‏کشد که امضای اوست. عنوان فیلم، همان نوشتة بدخط اوست. حالا نسیم و دوست موتورسوارش جلوی حسابداری بیمارستانند.

حسابدار: شبی هزار تومن پول تخته، به تو تخفیف دادیم، شد شبی پونصد تومن. شبی سیصد تومن پول سرویس و اکسیژنه. پول آزمایش و عمل و ویزیتم سوا نوشته می‏شه. پول هر شبم پیش پیش می‏گیریم. چقدر بیعانه می‏دین؟

(نسیم به زنش در انتهای راهرو نگاه می‏کند. نقره بال بال می‏زند. جمعه پسرش توی دهان او فوت می‏کند و دستهایش را بالا و پایین می‏برد. دوست نسیم از جیبش مشتی اسکناس تاکرده درمی‏آورد. نسیم نیز از هر جیبش مقداری پول افغانی درمی‏آورد. حسابدار پول های او را با تعجب نگاه می‏کند. هر چند برگ از اسکناس‏ها مربوط به یک دوره از دولت های مستعجل افغانستان است.) اینا دیگه چیه؟

نسیم: هزار و دوصد افغانی[1] و پنجاه پوله[2].

حسابدار: تبدیلش کن بیار! (پول های دوست او را می‏شمارد.) این مال امشب. یه خرده‏ام اضافه‏تره. فعلاً بستریش می‏کنم تا پولو بیاری.

نقره را با برانکار به تختی می‏رسانند. نسیم و موتورسوار و جمعه به دنبال او هستند. پرستاران به بینی نقره ماسک اکسیژن وصل می‏کنند. نقره، رفته رفته آرام‏تر می‏شود. این عمل به چشم نسیم معجزه‏ای است. روی دعا به آسمان می‏برد.

تفریحگاه عمومی، ظهر

موتورسوار پیاده می‏شود. تماشاچیان از بالکن گودال پایین می‏آیند. بچة یکی از تماشاچیان هنوز پول خرد به گودال پرتاب می‏کند. موتورسوار با موتورش از دریچة کف استوانه بیرون می‏آید. نسیم و جمعه بر ترکِ موتور سوار می‏شوند.

موتورسوار: نریزین بابا! اگه برای منه که حقوقم ثابته. (به نسیم) دیروز یکیش خورد توی سرم، هنوز درد می‏کنه.

جلوی یک قهوه‏خانه، روز

از راه می‏رسند. موتورسوار موتور را روی جک می‏زند. نسیم و جمعه به موتور تکیه می‏دهند.

موتورسوار: وایسین اومدم. می‏رم پول‏ها رو تبدیل کنم، نشونی ایازم بگیرم.

نسیم: زود برگرد! چاه رو باید تا شب تحویل بدم.

موتورسوار می‏رود. چند مشتری از قهوه‏خانه خارج می‏شوند.حاشیة خیابان مملو از تریلی است. آن سوی خیابان مردی ریزنقش سرش را زیر چرخ یک تریلیِ پارک کرده می‏گذارد.[3] پسربچه‏ای که همراه اوست، کمی از تریلی فاصله می‏گیرد و مراقب اطراف می‏شود. حواس نسیم و جمعه به مرد و بچه جلب می‏شود. رانندة تریلی سر می‏رسد و سوار ماشین می‏شود. نسیم از جا نیم‏خیز می‏شود. راننده، ماشین را روشن می‏کند. پسربچة همراه مرد، هنوز عکس العملی نشان نمی‏دهد. شاگرد رانندة تریلی، دوان دوان خود را به ماشین می‏رساند و سوار می‏شود. رانندة تریلی چراغ راهنمایش را می‏زند که راه بیفتد. نسیم و جمعه از بهت چشم‎هایشان باز مانده است. نسیم، ناخودآگاه جیغ می‏زند. اما قبل از او پسربچه خود را جلو تریلی می‏اندازد و دست تکان می‏دهد و به زیر چرخ‏ها اشاره می‏کند. شاگرد راننده سرش را از شیشه بیرون می‏کند، چیزی نمی‏بیند. در را باز می‏کند و پایین می‏آید. پسربچه مردِ زیر چرخ را به شاگرد راننده نشان می‏دهد. موتورسوار از قهوه‏خانه بیرون می‏آید.

موتورسوار: پولو تبدیل کردم. نشونی ایازم برای شب گرفتم.

نسیم هنوز بهت زده است و با دست، مرد ریزنقشِ زیر تریلی را به او نشان می‏دهد. شاگرد راننده و راننده، او را از زیر ماشین بیرون می‏کشند. راننده نیز به کمک او می‏آید. شاگرد راننده داد و فریاد می‏کند و به گوش مرد می‏زند. عده‏ای از راننده‏ها و مشتریان قهوه‏خانه دور آن‏ها جمع می‏شوند.

راننده: مرد حسابی جا قحطیه؟

مرد ریزنقش: بدبختم. بیچاره‏ام. زنم داره می‏میره. ولم کنین! بذارین خودمو بکشم راحت شم.

شاگرد راننده دوباره می‏خواهد او را بزند که راننده مانع می‏شود و یک اسکناس به او می‏دهد.

راننده: برو سراغ یه کار آبرودار! برو امیدوار باش!

شاگر راننده: شانس آوردی گیر یه آدم خداشناس افتادی والا من می‏دونستم و تو.

نسیم و جمعه که بر ترک موتور نشسته‏اند از آن‏جا دور می‏شوند.

بیمارستان دوم، روز

جمعه در کنار تخت مادرش است. نقره به سر او دست می‏کشد. هنوز بدحال است. نسیم و موتورسوار کنار حسابداری ایستاده‏اند. حسابدار پول ها را می‏شمارد.

حسابدار: دیگه داشتن زنتو جواب می‏کردن. دکتر گفته اگه تا چند روز دیگه پول نیاری وجراحی نشه، مردنش حتمیه. (نسیم اشک از چشم پاک می‏کند.) فعلاً با آمپول نیگرش داشتن. اینکه دوباره کمه! (روی کاغذ حساب می‏کند.) پول سه روز تخت و اکسیژنه.

نسیم: هنوز یه کار خوب گیر نیاوردم.

موتورسوار: تازه مهاجره. نابلده. دنبال یه کار می‏گرده.

حسابدار: تا دو روز دیگه جور کردی که کردی، والا من بی‏تقصیرم. می‏ذارنش دم در.

نسیم: دیروز شش متر چاه کندم. زمینش سنگیه. متری پنجاه تومن بیشتر به افغانی‏ها نمی‏دن. (رو به دوستش) با چاه کنی گذارم نمی‏شه.

موتورسوار: بریم تا شب.

ساختمانی نیمه تمام، روز

از موتور پیاده می‏شوند. نسیم با طناب، خود را می‏بندد. جمعه به دست های تاول زده‏اش تف می‏اندازد و با همة توان، چرخ چاه را کنترل می‏کند. دوربین با نسیم به ظلمت چاه می‏رود.

گود آجرپزی، شب

موتورسوار وارد گود آجرپزی می‏شود. صدای پارس چند سگ که دیده نمی‏شوند صحنه را اشغال می‏کند. یک کامیون، زوزه کشان دور می‏شود. موتور در غبار آن ناپیدا می‏شود. یک تریلیِ کانتینردار پارک کرده است.

قهوه‏خانه گود، شب

در یک گوشة دنج در محوطة پشتی قهوه‏خانه عده‏ای رانندة ترکیه‏ای گُله به گُله نشسته‏اند. دو نفر از آن ها دومینو بازی می‏کنند. چند نفر از آن ها ویدیو نگاه می‏کنند. در تصویر تلویزیون، عده‏ای زن و مرد در حال رقصند. یکی از مشتریان از ورود نسیم و دوستش به تشویش می‏افتد. جمعه به تماشا می‏نشیند. موتورسوار در گوشه‏ای با ایاز که تُرک می‏نماید، صحبت می‏کند. نسیم نگاهش را از موتورسوار به تلویزیون می‏دهد.

ایاز: این طور که معلومه تو به یه شانس احتیاج داری. با عملگی و چاه کنی، پول تخت بیمارستانم درنمی‏آری، باید یه کار خطرناک بکنی. دلشو داری؟

موتورسوار: پرجرئته، ولی اهل کار خلاف نیست.

ایاز: هیچکی اهل کار خلاف نیست. آدم، دزد که از شیکم ننه‏اش نمی‏آد؛ بعدشه که مجبور می‏شه. تریلی می‏تونی برونی؟

موتورسوار: دوچرخه سازه. یه بارم تو یه مسابقة دوچرخه سواری برنده شده. چند روز پا می‏زده. اون بار که از مرز، قاچاقی رد شدم به من پناه داد. آدمای بدبخت زود همدیگرو گیر می‏آرن.

ایاز: نمی‏دونم والله. تو این یکی، من سر رشته ندارم. گفتم: شاید وضع زنش بی‏ریخته؛ خواستم یه کاری براش بکنم. خواستی همین، صبح با من راهی‏اش کن. (برمی‏خیزد) می‏رم روغن ماشینو عوض کنم‌ (می‏رود، اما برمی‏گردد) شب که پیش ما می‏مونی؟

نیمه شب است. در یک دخمه، جمعی به خواب رفته‏اند. ایاز خرّ و پف می‏کند. جمعه از سرما مچاله شده است. نسیم پالتوی خاکستریش را به روی او می‏کشد. موتورسوار از کنار بخاریِ هیزمی، خود را به کنار نسیم می‏رساند و دراز می‏کشد.

نسیم: برمی‏گردم سر چاه کنی. یه کار دیگه واسم گیر بیار!

موتورسوار: مثل سگ جون می‏کنی، ولی چه فایده. نباید بهت بگم، ولی زنت با این دست تنگی رفتنیه.

نسیم چشم بر هم می‏گذارد.

روز است. چاه می‏کند. جمعه، سطل به سطل از چاه خاک می‏کشد. چرخ چاه سخت می‏چرخد، سنگین است. جمعه تقلا می‏کند و کمک می‏خواهد. چرخ، او را از زمین بلند می‏کند و دور خود می‏چرخاند و به ته چاه می‏فرستد. نقره بال بال می‏زند و خون بالا می‏آورد. نسیم در جایش می‏نشیند. سپیده از پنجره تو زده است. بخاری دیگر خاموش است. سر موتورسوار، خِفت افتاده است. جمعه زیر پالتو از سرما مچاله شده است. نسیم، موتورسوار را تکان می‏دهد.

نسیم: پاشو! می‏خوام با ایاز برم. اما جمعه رو نمی‏برم.

موتورسوار می‏نشیند. حواسش کم‏کم سر جا می‏آید. چشم‏هایش را می‏مالد و از عطش خواب، خود را می‏خاراند و به پنجره نگاه می‏کند.

موتورسوار: ایاز نیم ساعت پیش اومد سراغت. گفتم نمی‏آد. باید رفته باشن.

برمی‏خیزد و روی زیرشلواری آبیش، شلوار رویش را می‏پوشد. و از پنجره، بیرون را نگاه می‏کند. نسیم نیز برمی‏خیزد. در بیرون، چند ماشین پلیس، تریلی کانتینردار را محاصره کرده‏اند. ایاز و دو نفر دیگر با دست‏های بالا ایستاده‏اند. پلیس‏ها سعی می‏کنند صدایی برنخیزد. یک دسته از آن‏ها به سمت قهوه‏خانه می‏آیند. موتورسوار، جمعه را کول می‏گیرد. نسیم، پالتویش را برمی‏دارد و از در پشتی می‏گریزند.

خیابان‏ها، روز

در یک باریکه از آفتاب، صفی از کارگران چاه کن تشکیل شده است. موتورسوار می‏ایستد و نسیم و جمعه از ترک آن پیاده می‏شوند.

موتورسوار: ظهر بهم یه سری بزن! یه فکر دیگه به کله‏ام زده.

موتورسوار می‏رود. یک وانت پر از ماسه توقف می‏کند. مردی از سمت شاگرد، شیشه را پایین می‏کشد و سرش را بیرون می‏کند.

مرد: چاه کن متری پنجاه تومن.

همة کارگران به باربند هجوم می‏برند. مرد از ماشین پیاده می‏شود.

مرد: چاه نفت که نمی‏خوام بکنم، دو نفر بسه، بقیه پائین.

کسی پایین نمی‏آید. عده‏‏ای همدیگر را هل می‏دهند. یکی از آن‏ها محکم خود را به میله‏ها می‏چسباند.

مرد: حالا که این طوری شد متری چهل تومن. هر کی متری چهل تومن می‏کَنه، وایسه.

بعضی از آن ها پیاده می‏شوند و غُر می‏زنند. نسیم و جمعه و چند نفر دیگر هنوز روی باربند پر از ماسه ایستاده‏اند.

مرد: دو نفر بیشتر نمی‏خوام . سی آخرش. هر کی متری سی تومن می‏کَنه بمونه، بقیه پائین.

جمعه و نسیم و یکی دو نفر دیگر هم پایین می‏پرند. حالا سه نفر که از دیگران درمانده‏ترند، بالای باربند ایستاده‏اند. دو نفر از آن‏ها یکی دیگر را هم هل می‏دهند و ماشین حرکت می‏کند. کارگران جا مانده برای آن دو نفر نرخ شکن سنگ می‏پرانند. نسیم و جمعه توی صف ایستاده‏اند. چاه کن‏ها برای ایستادن در آفتاب همدیگر را هل می‏دهند.

نسیم: جمعه!

جمعه: هان؟

نسیم: امروز کار گیرمون نمی‏آد. (جمعه چیزی نمی‏گوید.) اون یارو یادته؟

جمعه: کدوم یارو؟

نسیم: اونی که زیر ماشین خوابیده بود؟

خیابان‏ها، روز

جلوی یک قهوه‏خانه، نسیم زیر یک تریلی دراز کشیده است و سرش را زیر چرخ گذاشته است. جمعه هوای او را از آن سوی خیابان دارد. رانندة تریلی سوار می‏شود و ماشین را روشن می‏کند. جمعه می‏دود و خود را جلوی ماشین می‏اندازد. راننده او را می‏بیند. جمعه به زیر چرخ اشاره می‏کند. راننده از ماشین پیاده می‏شود. کمک راننده‏اش نیز از آن سوی خیابان به راننده ملحق می‎شود و نسیم را از زیر چرخ با چَک و لگد بیرون می‏کشند.

راننده: پاشو ببینم نفله!

شاگر راننده: اوسا، کلک پوله، بدش دست من (توی گوش او می‏زند.)

نسیم: زنم توی بیمارستان داره می‏میره.

راننده: (او را از دست شاگردش درمی‏آورد و مشغول زدن می‏شود) پدرسوخته! ما رو خر گیر آوردی. دیروز همین بساطو یه جای دیگه راه انداخته بودی.

پاسبانی سوت کشان سر می‏رسد. دست او را می‏گیرد. نسیم می‏گریزد. جمعیت و پاسبان سر به دنبالش می‏گذارند. جمعه به دنبال جمعیت در پی نسیم می‏رود.

میدان تمرین اسب‏دوانی، روز.

مردی که او را «معرکه‏‏گیر» می‏خوانند در میانة زمین، اسب سفیدی را می‏دواند. نسیم به همراه او می‏دود. کنار زمین، جمعه و موتورسوار ایستاده‏اند.

معرکه‏گیر: (در حال دواندن اسب با نسیم که به همراه او می‏دود صحبت می‏کند.) ما شیش ماه دیگه یه مسابقة دوچرخه‏سواری داریم. اما داخلیه. تابعیت این‏جا رو بگیر، یا شناسنامه جعلی جور کن، من واسه‏ات ردیف می‏کنم.

نسیم: من عجله دارم. زنم داره می‏میره. به خرج عملش احتیاج دارم.

معرکه‏گیر: پس بگو یه پول گنده می‏خوای، زودم می‏خوای. . . من بایس بشینم فکر کنم. این طوری که نمی‏تونم. برو شب بیا، ببینم چیکار می‏تونم بکنم.

نسیم: من اسبو می‏دوونم!. تو بشین فکر کن!

معرکه‏گیر: چند قدم آن طرف‏تر می‏نشیند و سیگاری روشن می‏کند. نسیم، اسب را از جلوی مرد معرکه‏گیر می‏چرخاند. موتورسوار و جمعه در زمینة پشت سر او ایستاده‏اند.

معرکه‏گیر: اگه می‏تونی تندتر بگردونش! (به جمعه) ببینم، این بابای تو راست راستی قهرمان دوچرخه‏سواری افغانستان بود؟

جمعه: (جلو می‏رود. موتورسوار نیز می‏آید و کنار او می‏نشینند.) «آته‏ام»[4] سه روز و سه شو سرِ «بای‏سکل»[5] پای زده.

معرکه‏گیر: خوبه خوبه. با این جور آدم‏ها می‏شه دوباره یک سیرک راه انداخت. (فریاد می‏زند.) من یه موقع یه سیرک داشتم.

نسیم: چی گفتی؟ (جلو می‏‏آید. نزدیک است بایستد.)

معرکه‏گیر: هیچی، بچرخ! بچرخ! دارم راهشو گیر می‏آرم. . . حاضری یه سیرک یه نفره راه بندازی؟

موتورسوار: محتاجه. هرچی بگی می‏کنه.

معرکه‏گیر: این یارو داره منو سر شوق می‏آره. (بلند می‏شود و می‏رود) ببینم، چند شبانه روز می‏تونی روی دوچرخه دَووم بیاری؟

نسیم: می‏تونم.

معرکه‏گیر: ده روز؟ ( نسیم سر تکان می دهد.) باور نمی‏کنم. ولی باشه. . . من بایس با یکی مشورت کنم. شب بیا پیشم جواب بگیر.

محل مسابقه موتورسواری، عصر.

موتورسواران از همدیگر سبقت می‏گیرند. داوری امتیازات را یادداشت می‏کند. در یک جایگاه کوچک، چند آدم متشخص نشسته‏اند. معرکه‏گیر، خودش را نزدیک مردی می‏کند که از این پس او را شرط‏بند اول می‏خوانیم.

معرکه‏گیر: یه دقه خصوصی کارت دارم.

شرط‏بند اول: باز تو بی‏وقت مزاحم شدی؟

معرکه‏گیر: خوشحالت می‏کنه. . . می‏تونم به اینای دیگه بگم اونا رو خوشحال کنم.

شرط‏بند اول: (برمی‏خیزد و از جایگاه فاصله می‏گیرد.)

معرکه‏گیر: یه آدم مستأصل گیر آوردم. برای شرط‏بندی جون می‏ده. یه روزی قهرمان بوده.

شرط‏بند اول: بهت کلک نزده باشه.

معرکه‏گیر: نه، نه، واقعاً درمونده است. قهرمان دوچرخه‏سواری استقامت بوده. رکوردش سه روزه. حالا زنش داره می‏میره. حاضر هفت شبانه روز یه نفس دور بزنه.

شرط‏بند اول: چه جوری راه می‏اندازی که کسی نفهمه من تو برنامه دست دارم؟

معرکه‏گیر: توی انبار سیرک قبلی راه می‏اندازم. تو اجازه‎شو از صاحب زمین بگیر، بقیة کارها با من.

انبار متروکه سیرک قدیمی، شب.

با چراغ زنبوری، داخل انبار را می‏گردند. معرکه‏گیر، یک دسته بلیط گیر می‏آورد.

معرکه‏گیر: این بلیط اون سیرک باشکوه هندیاست. چه نونی توش خوردیم. یه روزی برای خودم آدمی بودم. حالا شدم آدم مردم. (دوچرخه‏ای را از لای آشغال ها بیرون می‏کشد.) یه تویی رویی عوض کنم، روغنکاری بشه، حرف نداره.

زنگ دوچرخه را به صدا در ‏می‏آورد. صدای زنگ‏زدگی خفه‏ای می‏دهد. جمعه، لای آشغال ها یک ماسک گیر آورده است و آن را به صورت زده است.

نسیم: بذار زمین مال مردمه.

معرکه گیر: ولش کن بذار بازی کنه! یه موقع صدتا از این بچه‏ها دور و بر من می‏لولیدند. خودم می رفتم دم سیرک، مشتری جمع می‏کردم. (توی حس می‏رود؛ گویی برای سیرک قبلی مشتری جمع می‏کند.) بشتابید! سیرک باشکوه هند. غفلت موجب پشیمانی است. برنامة بندبازی، رقص مرگ، کشتی در قفس شیر.

انبار متروکه سیرک قدیمی، روز اول.

از نمای دیگر، معرکه گیر در حال جلب مشتری است. دیالوگ‏هایش ادامة همان دیالوگ‏های صحنة پیش است. نسیم، سوار دوچرخه است و داخل محوطه دور می‏زند. عده‏ای از مردم جمع شده‏اند و روی نیمکت‏ها و پیت حلبی‏های اطراف انبار نشسته‏اند. تعدادی آدم کنجکاو از همان دم در، داخل را نگاه می‎کنند.

معرکه‎گیر: (با فریاد) این مرد افغانی، معجزه می‏کنه. اسمش نسیمه، ولی طوفان می‏کنه. تمام دنیا رو با همین دوچرخة زپرتی گشته. توی هندوستان یه قطارو با چشماش نیگر داشته. توی چین رو یه انگشت دو تا گاو رو بلند کرده. حالا تو این جا قراره هفت شبانه روز روی این دوچرخه زندگی کنه و دور بزنه. هرکی قبول نداره، مهمون ما باشه و تموشا کنه. روز اول بلیطش نصفه بهاست.

دوچرخه‏سوار، تک زنگی می‏زند. معرکه‏گیر از یک فلاکس قراضه، مایعی سیاه رنگ داخل یک لیوان می‏ریزد و به دست نسیم می‏دهد. او با یک دست، دوچرخه را می‏راند و با دست دیگر لیوان را سر می‏کشد. پالتوی خاکستریش را به تن کرده است. معرکه‏گیر بر سردر انبار متروکه یک تابلوی قدی را نصب می‏کند که روی آن، عبارت «سیرک افغانستان» نوشته شده است و تصویر یک دوچرخه‏سوار بی‏هویت روی آن نقاشی شده است. دو طوّاف شلغم‏فروش و لبوفروش با گاری‏هایشان وارد می‏شوند.

معرکه گیر: (جلوی آن‏ها را می‏گیرد.) برای جنس فروختن دو تا بلیط باید بگیرین.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره فیلمنامه بایسیکل ران

تحقیق در مورد فیلمنامه دومینو

اختصاصی از نیک فایل تحقیق در مورد فیلمنامه دومینو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد فیلمنامه دومینو


تحقیق در مورد فیلمنامه دومینو

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه16

در شبی بارانی، مهران که در خیابانی تاریک و بلند در حال قدم زدن است ، بوسیله شخصی که در کمین او بوده، مورد ضرب و شتم قرار می گیرد . این حمله طوری اتفاق می افتد که مهران نمی تواند شخص مورد نظر را بشناسد . پیر مردی که در فاصله صد متری محل حادثه ، در آلونکی نگهبانی مزارع و ماشین آلات کشاورزی رامی دهد و آشنایی اندکی نیز با مهران دارد به طرف محل حادثه رفته و او را به بیمارستان منتقل می کند. سپس فرامرز و لیلا بوسیله تماس پیرمرد از حادثه اطلاع یافته و آنها نیز به بیمارستان می روند، و در ملاقاتی که در این نقطه بین لیلا و مهران اتفاق می افتد مشخص می شود که مهران عامل این حادثه را به جریان اخراج شدن خود و اشخاصی که مدام وی را بعد از اخراج از دانشگاه تحت نظر دارند تا حدودی مربوط می داند . همچنین مهران دوباره از لیلا تقاضای جدایی می کند که با مقاومت شدید وی روبرو می شود . ( 5 ماه بعد ) مهران به دیدار استاد می رود . تا بر اساس قول وی ، علت و عاملان اخراج وی را برای او فاش کند . زیرا طی پنج ماه گذشته نیز تهدیدات تلفنی و لفظی و تعقیب های مداوم ، همچنان ادامه داشته است . البته مهران همواره بر این واقعیت که گویی این تهدید ها و فشارها از دو سوی مختلف بر او و لیلا وارد می شود ، تاکید داشته اما هیچ گاه نمی تواند غیر از عاملان اخراجش شخصی یا


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد فیلمنامه دومینو